چهارشنبه ۱۰ تير ۱۳۸۳ - سال دوازدهم - شماره - ۳۴۲۳
طهرانشهر
Front Page

ميان ازدحام مركز شهر، دري چوبي جلوي هشتي ورودي ايستاده
گذر از در زمان
اين يك رويا نيست. در تاريخ است. وقتي از آن گذشتيد، نه صداي بوق و ترمز مي شنويد و نه رنگ و لعاب قرن بيست و يكمي مي بينيد. تصاويري پر از سادگي 
عمده عكس ها و تصاوير اين موزه را مردم هديه كره اند. آنها بسيار علاقه مندند كه در گردآوري تاريخ، اين مركز را ياري رسانند. خانم طاهري مي گويد: «براي هماهنگي و نزديكي مردم و موزه تمهيداتي در نظر گرفته ايم.»
ايمان مهدي زاده 
010656.jpg
عكس خانوادگي مربوط به دهه ۱۹۰۰ ميلا دي، حول و حوش ۱۲۷۰ شمسي 
عكاس: ناشناس.

طهران سال هاست پايتخت است. از روزگاري كه به آن طهران مي گفتند تا حالا كه به آن تهران يا تهرون مي گويند. شهري دودزده و آلوده، با صداهاي زير و بم گوش خراش. در مركز پايتخت، در خيابان هاي شلوغ و پرازدحام، دريچه اي وجود دارد براي ورود به تاريخ؛ حداقل بيش از يك قرن پيش.
دري براي گذر از مرز زمان. اين يك رويا نيست. مي توانيد امتحان كنيد. وقتي از اين در معروف كه بر بالايش نوشته شده «عكسخانه» مي گذريد، همه چيز در زماني كمتر از پلك زدن با سرعت نگاه به روزگاري در دل تاريخ بر مي گردد. روزهايي كه ناصرالدين شاه، تاج و تخت ايران را در دست داشت. با سبيل هاي تابيده و لباس فرم در سرسراي كاخ قدم مي زد. دوست داشت هر اختراع و اكتشاف جديدي كه در فرنگ ديده را به ايران بياورد. مي خواست مملكتش آباد باشد.
خيابان بهار تهران را خيلي ها مي شناسند. خيابان بهار شيراز نيز همينطور. وقتي بهار دل بهار شيراز را مي شكافد، گوشه اي از اين تلاقي، منزلي هويداست، با آجرها و در و پنجره قديمي. نمايش نيز كهنه مي نمايد. اگر چه چند سالي است اين ساختمان اينجا قد علم كرده و به تماشاي مردم ايستاده، ولي درونش، راز و رمزي از تاريخ نهفته است. ساختماني با ۲۵۰ متر مربع و حاوي تاريخي بيش از يك قرن. ساختمان عكسخانه شهر.
ورود به تصاوير
از در چوبي سنگين با كلوني كه روي سينه اش چسبيده داخل مي شويم. در بدو ورود قاب عكس هايي چوبي و كوچك (از همان طرح ها كه در منزل پدربزرگ ها و مادربزرگ ها ديده مي شود) جلو چشم مي افتد. تصاويري در قاب ها بر پهنه ديوار نشسته و ايستاده اند. با كهنگي كاغذ عكس ذهن را مي كشاند تا زماني كه لباس مردانه به طرح قاجار بلند بود و روي زانو. چكمه هاي بلند، كلاه هايي با آرم ونشان مخصوص و سبيل هاي تابيده. نام اين اسامي زير تصاوير در چارچوب هاي كوچك به خط خوش نگاشته شده است؛ مهدي منصورالملك، ميرزاحسن كازروني، آقارضا اقبال السلطنه كه اين يكي، عكاس دوره ناصري بوده است. وي با كتابي در دست روي صندلي جا خوش كرده. كنار دستش ملك قاسم ميرزا نخستين عكاس ايراني با كت و شلوار طرح انگليسي قرن نوزدهم روي صندلي، در قابي نشسته است. انگار عكاس هاي باهوش آن دوره مي دانسته اند، بايد يك طوري به هر زحمتي شده، حتي با جان كندن خودشان را ثبت كنند. به همين خاطر دست به اين اقدام زدند و هر كدام در اين عكسخانه، تصويري به يادبود از خود روي دل تاريخ حك كردند. ميرزااحمد عكاس دوره ناصري و يحيي خان عكاس، در تصوير پشت دوربين قديمي استوديويي ايستاده و البته رجال مملكتي نيز بر اين ديوارهاي ساده سفيد رنگ حضور دارند؛ دوستمحمدخان معيرالممالك، عبدالخالق خان اصفهاني و دو هنرمند نامي آن دوره؛ ميرزامسيح الله چهره نگار وانتوان سوروگين.
اين تصاوير همه مربوط مي شود به زماني كه طهران هنوز پايتختي نوپا بود و موهاي شقيقه پادشاه جوان به نقره اي نگراييده بود.
نماي داخلي 
نماهاي داخلي اين عكسخانه ۲۵۰ متري،از معماري دوره عكس هايش بهره مي برد. ابتداي ورود، از زير هشتي ورودي عبور مي كنيم، سمت چپ، اتاقي با تجهيزات امروزي و مدرن ويژه رتق و فتق امور اداري است. خانم طاهري و دو همكار ديگرش با خوشرويي از ويژگي عكس ها و تاريخ دوربين هاي عكاسي مي گويند. سمت راست هشتي، لابراتوار و آزمايشگاه عكاسي و در گوشه اي كنج سالن، سرويس هاي بهداشتي براي راحتي مردم تعبيه شده است. همه آنچه بايد تماشا شود و در گودخانه چشم نقش بندد در حصاري از شيشه و زنجير دست و پا بسته ايستاده اند. البته در همه دنيا تاريخشان را محفوظ نگه مي دارند و با آن محترمانه برخورد مي كنند. در اين ساختمان بخش آموزش و كتابخانه نيز اتاقي را به خود اختصاص داده است. وقتي از مسوولان اين منزل كه موزه مي نامندش مي پرسيم، پاسخشان واضح است كهآموزش از اركان اين ساختمان است.
010653.jpg
از اين دوربين ۵ تا هم در دنيا پيدا نمي شود.

در سال ۱۳۷۴ اين ساختمان تحت نظارت سازمان فرهنگي هنري شهرداري به بهره برداري رسيد. سال هاي نخست لباس هايي با طرح صاحبان تصاوير روي ديوار بود و مي شد رفت و با آن لباس ها عكس گرفت. آن وقت مي شد آن تصوير را در قابي چوبي كنار عكس پدرپدربزرگ گذاشت و شباهت هاي هر دو را با تفاوت چند نسل به نظاره ايستاد.
عمده عكس ها و تصاوير اين موزه را مردم هديه كره اند. آنها بسيار علاقه مندند كه در گردآوري تاريخ، اين مركز را ياري رسانند. خانم طاهري مي گويد: «براي هماهنگي و نزديكي مردم و موزه تمهيداتي در نظر گرفته ايم؛ برپايي نمايشگاه هاي مختلف، مجوز استفاده دانشجويان و علاقه مندان از امكانات لابراتوار همه روزه از ساعت ۳۰:۹ تا ۳۰:۱۵.» در ادامه هم مي گويد: «البته هماهنگي قبلي لازم است.»
۳سال فاصله 
پس از راه افتادن و رواج هنر عكاسي و ساخت نخستين دوربين ها در اروپا، برق فلاش فانوسي آن، تند، ايران و پادشاهش را در برگرفت. ناصرالدين شاه به فرنگ رفته بود و متوجه شد ۳ سال از اختراع وسيله اي به نام دوربين گذشته است. از ۳ سال عقب ماندگي افسرده شد. تا آن زمان چهره نگاران و نقاشان تصاوير مردم را حك مي كردند و حالا وسيله اي پيدا شده بود براي ثبت تمام لحظات. شاه تصميم گرفت به هر قيمتي شده يك دوربين با خودش به ايران بياورد. همين كار را هم كرد. البته آنجا از عكاسان حرفه اي اروپايي فوت و فن اين هنر را آموخت تا وقتي به ايران آمد به عنوان پادشاه نكته اي برتر ازمردم داشته باشد. دوست نداشت آنقدر ها هم بي هنر و بي سوادباشد و مرتب از اين معضل رنج ببرد.
نخستين عكس هاي تاريخ عكاسي جهان به شيوه داگرئوتيپ در اواسط دوره پادشاهي محمدشاه قاجار و حدود سال هاي ۱۲۶۰ قمري دركاخ سلطنتي تهران، از شاه و درباريان، توسط وي تهيه شده است.
عكس جلوتر از برق 
قبل از ورود برق به جامعه، دوربين ظهور كرده بود. اگرچه امروز برق و عكس رابطه نزديكي پيدا كرده و از يك خانواده شده اند، ولي در آن روزگار چاپ عكس بدون برق انجام مي شد. منبع نور آن چراغ نفتي بود. دودكشي در بالاي محل چراغ تعبيه شده و دستگاه به دليل داشتن منبع نور ضعيف داراي كندانسوري بزرگ و سنگين است. زمان نوردهي به كاغذ برحسب اندازه كاغذ گاهي بيش از يك ساعت به طول مي انجاميده است. روش فوكوس هم از طريق فانوس و هم از طريق عدسي ميسر بوده است. اين دوربين عكاسي به گفته طاهري بيش از پنج نمونه در دنيا ندارد. پيش از يك قرن گذشته از آن براي عكاسي استفاده مي كرده  اند. امروزه نگاه عكاس اهميت دارد و به راحتي با دوربين هاي ديجيتال مي توان با يك چليك لحظه اي را ثبت كرد. ولي درآن دوره عكاس با هزار بدبختي و سختي مي توانسته لحظه اي را به تصوير بكشد.
تاسيس ۱۲۶۲
تاكنون شواهدي قبل از اين تاريخ به دست نيامده است. سال ۱۲۶۲، سوروگين عكاس گرجستاني نخستين عكاسخانه طهران را بنا كرد. محل آن در خيابان علاء الدوله بوده كه امروزه به نام فردوسي مي شناسيم. از ساختمان آن بارگاه و منزل تصويرسازي سوروگين چيزي به جا نمانده جز سر در كاشي كاري شده سبك قاجاري كه با همان خط و كاشي و نسخه اصل بر ديوار موزه عكس شهر ثبت شده است. كاشي ها را از آنجا كنده و در دل ديوار چسبانده اند. انتوان پسر كارمندي از دربار تزار روس بود. پدرش براي انجام امور ديپلماتيك به ايران آمد. انتوان به ايران علاقه مند شد، پس از مرگ پدر به همراه خانواده به مسكو رفت و سپس دوباره با خانواده به ايران بازگشت. انتوان عكس هاي زيادي گرفت. از رجال ايراني، مردم كوچه و بازار و گونه هاي مختلف مشاغل آن دوره از صابون فروش و درويش تا رقصنده و كاتب. كتاب او با نام ايران از نگاه سوروگين تاريخي كهنه از دل طهران آن دوره را به نمايش مي گذارد.
عكسخانه شهر داراي سايت است حركتي مدرن براي نگهداري تاريخ. فعلا تصاويري كه روي سايت است مربوط به كودكان ديروز است كه سوروگين از كودكان آن دوران بر كاغذ حك كرده و حال با زحمت بسيار به خاطر كهنگي و رنگ و رورفتگي آنها را بر سايت سوار كرده اند تا علاقه مندان بتوانند با آدرس www.iranphotomuseum.net به تماشاي كودكي پدر بزرگ هاي دو نسل پيش بنشيند و كودكي آنها را با كودكان امروز قياس كنند. لوازم عكاسي و چاپ عكس مربوط به آن دوران در محفظه اي شيشه اي قرار دارد. نمونه هايي از اين داروها مربوط به سال ۱۹۰۰ ميلادي است. دوربين استوديويي كه كنار آن گذاشته شده قابل استفاده است. دوربين هاي زيادي به جا مانده از دل تاريخ در اين جا حضور دارد، اغلب آنها را مردم هديه داده اند؛ دوربيني از سال۱۹۲۷ با رفلكس و قطع فيلم ۱۲*۹، دوربين استوديويي ديگر با مخزن فيلم چرخشي و قطع فيلم ۸*۱۳، دوربيني از كشور فرانسه ۱۸۵۵ و يكي هم از آلمان در سال ۱۸۹۵.
موزه درامروز
مردم امروز ما با تاريخ بيگانه اند. چندان براي موزه رفتن وقت و حوصله به خرج نمي دهند. البته يك ايراد اساسي كار در ساعات و روزهاي كار موزه است. موزه ها در ايران تفرجي نيستند، بلكه اداري اند. روزهاي پنج شنبه تا ظهر و جمعه ها و ديگر روزهاي تعطيل كه مردم وقتي براي گذراندن در اين اماكن دارند، بسته و تعطيل اند. يعني روزهايي كه مي شود براي ديدن تصاوير تاريخ وقت گذاشت با در بسته مواجه خواهيد شد. طي چند سال گذشته مسوولان اين موزه تلاش بسياري كردند تا آن را جلوي چشم مردم و شهروندان پايتخت بيندازند. حدود ۲۰ نمايشگاه در هر سال اجرا مي شود. معمولا عرف برگزاري اين نمايشگاه ها شامل ۱۰ تا قديمي و ۱۰ نمايشگاه معاصر است.

صندوقچه
اگر براي من آب ندارد، براي تو نان دارد
جناب مقني، در جواب سوال «حاجي آقاسي» كه درباره مدت رسيدن به آب مي پرسيد، اظهار داشت: «واله چه عرض كنم! تا حالا كه به آب نرسيده ايم و بعيد هم مي دانم كه با اين چاه به آب برسيم. اگر صلاح مي دانيد، دست از كار بكشيم.»
010659.jpg
مردم آن روزگار با چرخ چاه از قنات آب مي كشيدند.
كتايون كيائي وسكوئي
«حاج ميرزا آغاسي» معلم فرزندان «عباس ميرزا نايب السلطنه» بود كه قرار بود، بعد از «فتحعليشاه قاجار» بر تخت سلطنت بنشيند ولي فوت زود هنگامش باعث شد كه تاج و تخت پادشاهي، به فرزند او «محمد» به ارث برسد.
البته او هم مجبور بود كه مدتي با عنوان وليعهدي صبر كند تا پدربزرگش، جناب «فتحعليشاه» دارفاني را وداع كند و آن وقت بر تخت پادشاهي بنشيند. به اين ترتيب بعد از پدر بزرگ، به جاي آنكه يكي از پسران بي شمار«فتحعليشاه» وارث سلطنت شود، نوه اش در ۲۷ سالگي ، حاكم مطلق ايران شد.
در هم تنيدگي اهميت توپ و قنات
اما «حاجي آغاسي» مرد زيركي بود. اينقدر زيرك كه ترجيح داد در ابتداي سلطنت شاگرد فرمانبردارش، آرام و ساكت گوشه اي بنشيند و اوضاع را از دور نظاره كند. بالاخره وقتي كه «قائم مقام فراهاني» صدر اعظم لايق «محمدشاه» توانست به مملكت نظم و نظامي بدهد و آرامش را به آن برگرداند و تمام ۶۰-۷۰پسر «فتحعليشاه» كه هر كدام خود را براي سلطنت سزاوارتر مي دانستند و داشتند ايران را صدپاره مي كردند، سرجايشان بنشاند، از جايش بلند شد و همراه عده   اي ديگر كه با او هم كاسه بودند، قائم مقام را از مقامش خلع و خود به جاي او نشست.
به هر حال پس از قتل ناجوانمردانه «قائم مقام فراهاني» صدر اعظم دلسوز وخدمتگزار، «حاجي ميرزا آغاسي» به صدارت رسيد. معروف است كه او در مقام وزارت كارهاي مختلفي انجام داد و نداد! ولي بيشترين دلمشغولي او در اين دوره، ساخت توپ و حفر قنات بود؛ توپ براي تجهيز ارتش و قنات براي آباداني! او طوري به آباداني اهميت مي داد كه از حكام ولايات پس از انتصاب، تعهد مي گرفت كه به كار احداث سد و حفر قنات و حاصلخيز كردن زمين هاي كشاورزي بپردازند. در آن روزگار كه آب لوله كشي نبود، مردم تهران نيز مثل مردم ديگر مناطق، محتاج حفر چاه و قنات بودند وآب واقعا از طلا با ارزشتر بود ولازم نبود به مردم درباره صرفه جويي در آب و هدر نرفتن آب تذكر داده شود، چون آب به زحمت بدست مي آمد و مردم براي رسيدن نوبت آبشان و پر كردن آب انبارها، مدت ها بايد صبر مي كردند و گاهي هم بر سر اين مساله خون و خونريزي به راه مي افتاد و يقه ها بود كه پاره مي شد! با اين توضيحات مشخص مي شود كه حفر يك چاه جديد و كندن قنات، چقدر براي آسايش مردم موثر بوده است به خصوص كه خيلي از ساكنان قديمي تهران، كشاورز بودند. به همين دليل عمليات قنات كني جناب «حاجي ميرزا آغاسي» هرچند كه قابل باور نيست ولي در جهت آباداني بوده است! از شاهان قاجار و وزراي آنها چندان ناخدمتي به اين مملكت شده كه در ذهنمان نمي گنجد كه كسي هم در اين ميان به فكر آباداني افتاده باشد وزنده هم مانده باشد!! نه فقط ما، بلكه مردم روزگار«ميرزا آغاسي» هم باورشان نمي شد كه از آن همه هزينه اي كه به اسم ماليات و غيره از مردم گرفته مي شد تا يكسره خرج هوس هاي شاهان و درباريان شود كمي هم به مصرف آسايش مردم برسد. شايد هم به دليل چنين ذهنيتي بوده كه شاعري با تخلص «بيدل» كه گويا همان «يغماي جندقي» بوده، در وصف «حاجي ميرزا آغاسي» سروده:
نگذاشت براي شاه، حاجي درمي
شد صرف قنات و توپ، هر بيش و كمي
نه مزرع دوست را از آن آب نمي
نه لشكر خصم را از آن توپ غمي
روزي از روزهاي خدا...
بر خلاف عقيده جناب «بيدل»، بسياري از كساني كه درباره تهران قديم مطالعه و تحقيق كرده اند، معتقدند كه «حاجي آغاسي» در امر آبرساني به زمين هاي كشاورزي تهران، بسيار هم موفق بوده است و قنات هايي كه به دستور او حفر مي شده و جوي هايي كه آب قنات ها و چشمه ها را هدايت مي كردند، به بسياري از زمين هاي باير حومه تهران، جان و سرسبزي مي داده است و از جمله كارهاي او، رساندن آب كرج به وسيله نهري به طول تقريبا ۷ فرسنگ، به زمين هاي خشك ولي قابل كشاورزي جنوب تهران، مثل منطقه «وصفنار» و «يافت آباد» بوده است. عده اي هم معتقدند كه رساندن آب از طريق جوي هاي اصلي و فرعي به خانه هاي مردم، (كاري مشابه لوله كشي) در زمان همين «حاجي آقاسي» عملي شده است.
اما ماجرايي كه باعث شد ضرب المثل «اگر براي من آب ندارد، براي تو كه نان دارد» بر سر زبان ها بيفتد، مربوط به يكي از همين عمليات حفر چاه بوده است.
يك روز از روزهاي خدا، «حاجي آغاسي» براي بازديد چاهي كه حفر مي شد، به منطقه رفت تا از پيشرفت كار مطلع شود. جناب مقني، در جواب سوال «حاجي آغاسي» كه درباره مدت رسيدن به آب مي پرسيد، اظهار داشت: «واله چه عرض كنم! تا حالا كه به آب نرسيده ايم و بعيد هم مي دانم كه با اين چاه به آب برسيم. اگر صلاح مي دانيد، دست از كار بكشيم.»
«ميرزاآغاسي» سرش را تكان داد و گفت: «نه! به كارتان ادامه دهيد.» چند روز ديگر «حاجي آغاسي» دوباره براي سركشي رفت. چاه عميق تر شده بود ولي هنوز از آب خبري نبود. چاه كن با ديدن «ميرزاآغاسي» گفت: «عرض نكردم كه اينجا آب ندارد! من عمري مقني بوده ام و مي دانم اين چاه به آب نمي رسد.» و «حاجي آغاسي» جواب داد: «عيب ندارد! گاهي اوقات در مناطقي كه فكر مي كرديم به آب نمي رسيم، چاه را عميق تر كنده ايم و به آب رسيده ايم.» مقني شانه هايش را بالا انداخت و گفت: «چشم! هرچي شما بفرماييد. دل به كار مي دهيم و بيشتر مي رويم پايين.»
روز بعد وقتي «حاجي ميرزا آغاسي» به سراغ چاه و چاه كن رفت و درباره پيشرفت كار سوال كرد، مقني با بي حوصلگي جواب داد: «جناب صدراعظم، من كه از اول گفتم اين چاه آب ندارد. ملاحظه كنيد كه چقدر پايين رفته ايم ولي هنوز به آب نرسيده ايم.»
«حاجي آغاسي» با خونسردي گفت: «اما من به تشخيص خودم اطمينان دارم. اينجا منطقه اي خشك است حتما بستر آب خيلي پايين است. باز هم بكنيد!»
مقني غرغر كرد و گفت: «بكنيم؟ آخر چه فايده اي دارد؟»
بالاخره صبر صدراعظم تمام شد و پس از نثار كردن چند حرف نامربوط آبدار، فرياد زد: «آخر مردك به تو چه مربوط است كه اين چاه به آب مي رسد يا نه! اگر براي من آب ندارد، براي تو كه نان دارد.»
مورخان و محققان در كتاب هايشان تذكر نداده اند كه بالاخره اين چاه به آب رسيد يا نه ولي «ميرزا آغاسي» با گفتن اين سخن، باني ضرب المثلي شد كه هنوز بين مردم رايج است.
اما همانطور كه ديگران نوشته اند و ما خوانده ايم، قنات ها و چاه هايي كه جناب صدراعظم حفر كرد، مزارع زيادي را آباد كرد، اما توپ هايي كه ساخت به مصداق همان شعر «بيدل» احتمالا باعث نشد كه حتي آب توي دل دشمن تكان بخورد. چون در زمان شاهان قاجار، ارتش تقريبا عنواني تجملي بود و متجاوزان به هر بهانه اي بدون چك و چانه زياد با شاهان، نقشه ايران را تغيير مي دادند و از وسعتش كم مي كردند و اگر هم مقاومتي بود، از سوي نيروهاي مردمي بودكه چون پشتوانه نداشتند، اكثرا درهم مي شكستند.

|  ايرانشهر  |   تهرانشهر  |   حوادث  |   خبرسازان   |   در شهر  |   درمانگاه  |
|  طهرانشهر  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |