پنجشنبه ۱۱ تير ۱۳۸۳ - سال دوازدهم - شماره - ۳۴۲۴
براي سفرهاي ارزان قيمت به فضا آماده شويد
سفر به ماوراي جاذبه
سرآرتورسي . كلارك از سفرهاي آينده مي گويد؛ سفر به فضا، آن هم با آسانسور...
بچه هايي كه در آينده در كرات ديگر-با جاذبه هاي كمتر از زمين- به دنيا مي آيند هرگز نخواهند توانست سرزمين مادري خود، زمين را ببينند
010707.jpg
سرآرتور كلارك
معمولا روزهاي پنج شنبه در صفحه سفر و طبيعت سفري داريم به يكي از نقاط ديدني جهان يا ايران. اصولا پنج شنبه ها يادآور سفر است، سفرهاي كوتاه يا بلند. دور شدن از شهر، دور شدن از جايي كه هستيم. اما سفرها همه به داخل شهرها و كشورها ختم نمي شوند و بشر، با طبع بلند پرواز خود، به سفرهاي دور ودرازتري هم دست زده است، سفر به فضا، سفر به ماوراي جاذبه.
اين هفته همراه سرآرتور كلارك، كمي از زمين دور مي شويم، از جاذبه دور مي شويم و به ماوراي جاذبه سفر مي كنيم.
در يك آخر هفته در سال ۱۹۳۹، كمي بعد از شروع جنگ جهاني دوم، بازديدكنندگاني كه به موزه علوم لندن رفته بودند به تعدادي مرد جوان برخوردند كه دور دستگاهي عجيب و پر از آينه هاي گردان كار گذاشته شده در صفحه بشقابي چرخان جمع شده و به آن چشم دوخته بودند. هواپيماي ساخت برادران رايت به سال ۱۹۰۳ درست بالاي سرشان از سقف موزه آويزان بود، اما اين تجربه گران ماجراجو به انديشه هاي بلند پرواز تري دل بسته بودند، پرواز درون جو طبع آرمانگراي آنان را ارضا نمي كرد. آنها معتقد بودند كه سرانجام يك روز سفر به دنياهاي ديگر امكان پذير خواهد شد و در تلاش بودند وسيله جهت يابي براي چنين سفرهايي را طراحي كنند.
اكنون من آخرين بازمانده آن گروه كوچك اعضاي «جامعه بين سياره اي بريتانيا» هستم. با اينكه هيچ يك از ما نمي توانستيم حدس بزنيم كه اولين سفر بشر به كره ماه فقط سه دهه بعد اتفاق خواهد افتاد،  سخت مشغول كلنجار رفتن با مشكلاتي بوديم كه ممكن بود در چنين سفرهايي پيش بيايد. يكي از اين مشكلات- كه حتي ژول ورن هم هنگام نوشتن كتاب «از زمين به ماه» (در ايران : سفربه كره ماه) آن را دريافت - اين بود كه سرنشينان سفينه فضايي بيشتر ايام سفر را دربي وزني به سر مي برند.
از آنجا كه امكان فراهم ساختن شرايط بي وزني روي زمين و در آزمايشگاه بيش از چند ثانيه وجود ندارد، هيچ كس نمي دانست بدن انسان در برابر اين پديده يعني بي وزني دراز مدت چه واكنشي نشان خواهد داد. چند سناريو وحشتناك پيش بيني شده بود: يكي اينكه قلب در جاذبه صفر به طور غير قابل كنترلي تند مي زند، بدين ترتيب هر فضانورد جسور و بي احتياطي بايد درانتظار مرگي سريع اما نجات بخش باشد.
به هر حال، به نظر مي رسيد تنها يك راه حل ساده وجود داشته باشد: تمامي قسمت هاي زندگي فضانوردان در سفينه طوري ساخته شود كه حول يك استوانه بچرخد، اين چرخش آرام و نيروي گريز از مركز حاصل از آن به فضانوردان احساس وزن خواهد داد و آنها خواهند توانست روي كف اتاق استوانه  اي گام بردارند. دوست فقيد من، استانلي كوبريك، در فيلم «۲۰۰۱: يك اوديسه فضايي» در صحنه هتل هيلتون در مدار،  اين پديده را با كمي اغراق، نشان داد.
بدين ترتيب ما نوآموزان عجول مقوله فضا در دهه ۱۹۳۰، يك سفينه فضايي چرخان طراحي كرديم. اما راستش را بخواهيد به اين فكر نكرديم كه وقتي فضا نورد داخل سفينه چندين بار در دقيقه مي چرخد، چطور خواهد توانست ماه و ستارگان را ببيند. خوشبختانه، ستاره شناسان سال ها قبل اين مساله را براي كره زمين كه روزي يكبار به دور خود مي چرخد، با اختراع وسيله اي به نام كولوستات حل كرده بودند. اين وسيله با استفاده از آينه هاي متحرك، طوري عمل مي كند كه تصوير آسمان كاملا ثابت به نظر مي رسد.
براي آنكه كولوستات جامعه بين سياره اي بريتانيا را كه به طرز قابل ملاحظه اي سريع تر از نوع قديمي آن بود، بسازيم، از يك صفحه چرخان كه روي آن حروف BIS را نقاشي كرده بوديم سود جستيم. اين حروف كاملا ناخوانا بود مگر اينكه كسي به داخل كولوستات، جايي كه آنها بي حركت به نظر مي رسيدند، خيره مي شد. من واقعا خوشحالم بگويم كه «جامعه بين سياره اي بريتانيا» هنوز كاملا فعال است و قديمي ترين تشكيلات اكتشافات فضايي در جهان به شمار مي رود.
بعد از آن بود كه متوجه شديم ترس ما از بي وزني بسيار مبالغه آميز بوده، گرچه هنوز هم درباره اثرات درازمدت آن چندان چيزي نمي دانيم. اكنون انسان هايي هستند كه بيش از يك سال در فضا زندگي كرده اند و در واقع بعضي از فضانوردان چنان به بي وزني عادت كرده اند كه تمايلي به بازگشت به زمين ندارند.
با اين همه، بي وزني مشكلات ويژه خود را دارد و آزمايشگاه مشهور - يا نامشهور - سازمان ناسا كه به درستي(۱ Vomit Comet ( نامگذاري شده، بخشي از اين مشكلات را مورد بررسي قرار داده است. يكي از لحظات گمنام در فتح فضا، زماني بود كه واميت كاميت براي آزمايش طرح توالت فضايي مورد استفاده قرار گرفت. داوطلبان قهرمان فقط ۳۰ ثانيه فرصت داشتند...
مايه خوشحالي است كه تنها سيارات داراي جاذبه بيش از كره زمين در منظومه شمسي، دو كره گازي غول آسا، مشتري و نپتون، هستند كه هيچ سطح صافي در آنها وجود ندارد و نمي توانند اهداف آينده اكتشافات فضايي تلقي شوند. روي سطح كره ماه و مريخ- مناسب ترين مقاصد فضايي در حال حاضر - ميزان جاذبه معادل يك ششم و يك سوم كره زمين است، بنابراين وقتي روي سطح اين كرات قرار بگيريم احساسي خوشايند از قدرت مضاعف به ما دست مي دهد و چنانچه سكونت دايمي در فضا عملي شود، بي گمان بچه هايي كه در آن دنياها متولد شوند هرگز قادر نخواهند بود خطر سفر به سياره زمين را به جان بخرند. در قرون آينده ممكن است شاهد نوعي تفكيك جاذبه اي باشيم و نوع بشر به قبايل مختلفي ازنظر تطابق با قوه جاذبه - جاذبه صفر، كسري از عدد يك و يك - تقسيم شود. مثلا آدم هايي در ناحيه اي از فضا وجود خواهند داشت كه بدنشان با جاذبه يك سوم تطابق دارد و عده اي با جاذبه صفر!
تا آنجا كه مي دانيم، هيچ نقطه اي در اين گستره عظيم كيهاني به جز كره زمين وجود ندارد كه در آن محيط زيستي كاملا قابل تطابق با بدن انسان وجود داشته باشد و ما بتوانيم بدون استفاده از پوشش هاي حفاظتي ويژه در آن زنده بمانيم. گاهي در اين هزاره سوم با اين معما مواجه خواهيم شد: آيا ما بايد همسايگان سياره اي خود را بدون تغيير رها كنيم و هيچ اصلاحي در آنها به وجود نياوريم، يا بايد آنها را اصلاح كنيم و با نياز قلبي خود هماهنگ سازيم؟ فن آوري هاي شگرف كنوني امكان انجام تغييرات زيادي را در اختيار بشر قرار داده است. ما ممكن است آينه هاي خورشيدي غول آسايي را به مدار مريخ بفرستيم و سطح يخ زده آن را گرم كنيم، يا سايبان هاي عظيمي براي سردتر كردن سطح سوزان ونوس راهي فضا كنيم. اگر در بر همين پاشنه بچرخد، گروه هاي زيست محيطي كه به درستي امروز خطاهاي ما را بر روي سياره زمين و بلاهايي كه بر سر آن آورده ايم مورد اعتراض قرار مي دهند، در قرن هاي هيجان انگيز آينده دستاويزهاي بسيار مهمتري براي اعتراض خواهند داشت.
به استثناي بلايا - اعم از طبيعي يا ساخته انسان - هزاره سوم قرن واقعي فضا خواهد بود. دير يا زود تكنولوژي ناكارآمد و ضعيف فضايي امروز (با سفينه هايي كه يك صدم درصد هزينه اي كه مي برند كارآيي ندارند) جاي خود را به فن آوري هاي شگفتي خواهند داد كه سفرهاي فضايي را سريع و راحت مي سازد، به طوري كه هزينه يك سفر بين سياره اي چندان گران تر از سفرهاي هوايي امروز نباشد. هزينه واقعي فرستادن يك انسان به مدار به چندصد دلار كاهش خواهد يافت، هزينه اي كه امروز ميليون ها دلار است و آن وقت خيلي ها به فكر سفر به فضا خواهند افتاد. يكي از راه هاي نيل به اين هدف، استفاده از «آسانسور فضايي» است. اين آسانسورها به كمك كابل هايي كه از سفينه هايي كه در مدار ثابت (نسبت به زمين) قرارگرفته اند، مسافران را به فضا منتقل خواهند كردو بسي چيزهاي ديگر كه در رمان خود «سرچشمه هاي بهشت» بخشي از آنها را وصف كرده ام.
آنچه ما در مكاشفات آينده خود در منظومه شمسي بدان دست خواهيم يافت آينده بشريت را شكل خواهد بخشيد و ماوراي سياره ها، جهاني عظيم و غيرقابل تصور از ستارگان و كهكشان ها، جهاني بس وسيع تر از آنچه مي شناسيم و در انديشه خويش تصور مي كنيم، وجود دارد و آيا ما بچه هاي اين خورشيد و اين منظومه خاص كه در اين مكان پرت و دور افتاده كيهان زندگي مي كنيم، مي توانيم چندان خودخواه و خويش محور باشيم كه تصور كنيم ما انسان هاي ساپيانس تنها موجودات هوشمند در اين گستره بي انتها هستيم كه در طول ميلياردها سال پا در عرصه حيات گذاشته است؟
حقيقت آنجاست، بيرون از كره خاكي ما و در عرصه آن گستره نامتناهي و بالاخره روزي آن را پيدا خواهيم كرد - يا او ما را پيدا خواهد كرد. آنگاه براي بسي پرسش بي پاسخ امروزين خويش پاسخ خواهيم يافت، پاسخي در خور.
پاورقي:
(۱ ) -واميت كاميت: اين نام تركيبي از دو كلمه ستاره دنباله و حال به هم خوردگي است و مشخص كننده شرايطي است كه فضانوردان در اين اتاق آزمايشگاهي با آن مواجه مي شوند - م.
ترجمه: حميد ذاكري

زيباترين وعظيم ترين گربه سان جهان به دره هوكاونگ باز مي گردد
غرش دوباره سلطان جنگل در بزرگ ترين پناهگاه ببر
در حال حاضر در هر صد مايل مربع (۲۵۰ كيلومترمربع) اين دره دو تا سه ببر زندگي مي كنند، در مجموع ۸۰ تا ۱۰۰ قلاده و اين كافي است
زماني در دره پرت و دور افتاده هوكاونگ در كشور ميانمار، به جاي شير، ببر سلطان جنگل بود تا اينكه شكارچيان قاچاق، جويندگان طلا و معدنكاوان، از راه رسيدند و آنگاه سلطان واپس نشست و جنگل ديگر آواي پرطنين او را نشنيد. اكنون بار ديگر طرح هايي براي احياي قلمرو سلطان با ايجاد بزرگ ترين پناهگاه ببر در جهان،در دست اجراست.
آلن رابين ويتس، يكي از مسوولان اين پروژه، از ببر و دره هوكاونگ مي گويد:
حالا كه مي بينيم دره چقدر تغيير كرده، نگرانم كه بسيار دير رسيده باشم. ممكن است هوكاونگ به جنگلي خالي تبديل شده باشد؛ جنگلي كه به زيستگاهي كامل و بي  نظير براي ببر به نظر مي رسد، هنوز هم از اين زندگي شكوهمند عاري است. با وجود هزاران نفر كه چنين نزديك جنگل زندگي مي كنند، ممكن است بيشتر ببرها تاكنون از ميان رفته باشند. پيش از آنكه پناهگاه احداث شود بايد ثابت كنيم كه تعداد كافي ببر كه توجيه گر اين همه تلاش باشد در ناحيه وجود دارد. اميدوارم اين توجيه در شهر مجاور، يعني تاني، در انتظار ما باشد.
وقتي به تاني مي رسم، تيم جامعه حفاظت حيات وحش منتظر است. به گرمي سلام و احوالپرسي مي كنيم و آنها با لبخند پاكت ضخيمي را كه حاوي كنتاكت عكس هاست به من مي دهند. ۳ماه مداوم در دره هوكاونگ بوده اند و بررسي كامل و سيستماتيكي را براي ايجاد پناهگاه حيات وحش در اين دره به انجام رسانده اند. ابزار اساسي آنان يك دوربين اتوماتيك در پوشش ضدآب است كه ماشه آن با يك اشعه مادون قرمز كشيده مي شود و گرماي بدن را شناسايي و عكاسي مي كند. اين دوربين هاي تله اي از هر چيزي كه از مقابلشان بگذرد عكس مي گيرند و وجود گونه هايي كه كمتر علايم آشكار از خود برجاي مي گذارند را مشخص مي سازند. در مورد ببرها، اين دوربين ها مي توانند حتي آنها را يكي يكي شناسايي كنند، چون خطوط پوست ببرها كاملا از يكديگر متمايز و از اين لحاظ به خطوط سرانگشت انسان شبيه است. اين بررسي اولين برآورد واقعي از تراكم جمعيت ببر در دره است. به دقت عكس ها را از نظر مي گذرانم و هنوز نگران پاسخي هستم كه سرانجام بايد بشنوم.
مي پرسم: «تعدادشان چقدر است؟»
رهبر تيم جواب مي دهد: «دو تا سه ببر در هر صد مايل مربع (۲۵۰ كيلومترمربع)؛ احتمالا ۸۰ تا ۱۰۰ قلاده ببر در كل دره زندگي مي كنند.»
نفسي به راحتي مي كشم. تعداد ببرها، اگرچه بسيار كم، اما براي ايجاد پناهگاه كافي است.
و در اين انديشه فرو مي روم كه در روزگاري نه چندان دور در آينده دره هوكاونگ پر از زندگي و وحش خواهد بود و در آن ميان، گل سرسبد گربه سانان جهان، ببر، در اين دره با آرامش و در تعداد زياد از اين سو به آن سو خواهد رفت؛ خرسند و آزاد.
آلن رابين ويتس درباره اولين ديدار خود از ميانمار مي گويد: «نخستين چشم انداز من صحنه اي پر از معابد پاگودا (بودايي) در پس زمينه اي سبز و جنگلي بود.» او در سال ۱۹۹۳ اولين ديدار خود را از ميانمار به عمل آورد. ميانمار كه مدت هاي طولاني درهاي خود را به روي غربي ها بسته بود، بعضي از كمياب ترين گونه هاي روي زمين را در خود پناه داده و اكنون جامعه حفاظت حيات وحش و رابين ويتس اميدوارند بتوانند از آنها حفاظت كنند. آنها برآنند تا با همكاري وزارت جنگل ميانمار، طي ۱۰ سال ۳ پارك ملي جديد، از جمله پناهگاه ببر دره هوكاونگ را ايجاد كنند. اين پارك ها، روي هم، تنوع زيستي غني و بي نظير ميانمار را جلوه گر مي سازد.

راز سنگ هاي كروي كاستاريكا
اين سنگ ها چنان عالي و صاف هستند كه فقط باليزر و وسايل بسيار پيشرفته امكان تراشيدن آنها وجود دارد - آيا كار موجودات فضايي است؟
010713.jpg
به گزارش گاردين، بار ديگر نشانه هايي مرموز روي كره زمين، نام اريك فون دنيكن و كتاب «ارابه خدايان» را در اذهان زنده كرد.
در سال ۱۹۴۰، وقتي كارگران در جنوب غربي كاستاريكا مشغول آماده سازي زمين براي درختكاري بودند، يك معماي باستان شناسي را از زير خاك بيرون آوردند. تعدادي سنگ كروي شكل، به قطر چند سانتيمتر تا دو متر كه بزرگترين آنها ۱۶ تن وزن دارد. شگفت آنكه اين سنگ ها چنان صاف  تراشيده و پرداخت شده اند كه جز با چشم مسلح نمي  توان ناصافي سطح كروي شان را ديد.
با پيدا شدن اين سنگ ها به سرعت مطالعات باستان شناسي آغاز شد و اولين تحليل جدي در سال ۱۹۴۳ انتشار يافت، اما توجه عمده، به هنر زيبايي شناختي سنگ ها معطوف بود نه به ارزش باستان شناسي آنها و سرانجام هم، احتمالا، كار اين سنگ هاي ارزشمند به تزئين يك باغ زيباي دولتي يا شخصي انجاميد. در سال ۱۹۶۳ مطالعه مجددي روي ۱۶۳ گوي سنگي آغاز شد، اما امروز گمان مي رود صدها از اين سنگ ها در سراسر انگلستان پراكنده باشد.
در سا ل۱۹۶۹، با انتشار كتاب معروف پرفسور فون دنيكن - ارابه خدايان - بارديگر توجه جهاني به اين گوي هاي سنگي معطوف شد. از آن زمان تاكنون سنگ هاي كروي شكل جاي خاصي در ادبيات چيزهاي ناشناخته يافته اند. بعضي از كارشناسان عقيده دارند اين سنگ ها با ليزر و توسط موجودات غير زميني تراش خورده اند، در حالي كه ديگران مي گويند اينها باقيمانده هاي يك شبكه بدون سيم نيرو در آتلانتيس هستند.
امروزه مباحث تازه اي درباره اين توپ ها مطرح شده است، بعضي از باستان شناسان ادعا كرده اند كه آنها اساسا طبيعي هستند و در جريان فوران گدازه هاي آتش نشاني تحت شرايط خاصي شكل گرفته اند يا به وسيله يخچال ها گرد و مدور شده اند. اما پژوهش هاي اخير، آنها را به فرهنگ هاي چيب چان در جنوب كاستاريكا مرتبط مي داند. نشانه هاي مختلفي درسنگ ها پيدا شده كه عمر آنها را از ۲۰۰سال پيش از ميلاد تا حدود ۱۵۰۰ پس از ميلاد تخمين مي زند.
به هر حال، علي رغم همه مكاشفات و اظهارنظرها، چرايي و چگونگي ساخت اين سنگ ها هنوز به صورت يك راز بزرگ باقي مانده است. متاسفانه تقريبا همه گوي هاي سنگي از زمان كشف تاكنون به جاهاي مختلفي منتقل شده يا توسط جويندگان گنج خراب شده است به طوري كه احتمالا هرگز نخواهيم فهميد اين سنگ ها چه بودند و از كجا آمدند. آيا همچنان  كه اريك فون دنيكن مي گفت اين سنگ ها نشانه حضور انسان هاي ماوراي زميني در گذشته هاي دور بر روي زمين است يا صرفا يك پديده تصادفي است؟

بازار داغ ليموي بي دانه!
اين روزها ليموي بي دانه بازار داغي در انگليس پيدا كرده. گفته مي شود اين اولين باري است كه ليموي بي دانه در جهان توليد شده است. ليموي بي دانه، يا اوركاي بي دانه، به صورت تصادفي توسط يك باغدار در آفريقاي جنوبي كشف شد.
بسياري اين ليمو را يك «نوآوري واقعي» مي دانند. يكي از صادركنندگان ميوه مي گويد: «در كار ميوه، توليد محصولات جديد كار بسيار سختي است. نمي توان، مثل محصولات ديگر، فرمول آن را عوض كرد يا برچسب تازه اي روي آن چسباند و مدعي شد كه محصول جديدي روانه بازار شده، اما اين ليمو نوآوري واقعي در بازار ميوه را به انجام رساند. بيشتر مردم مي توانند يك يا دو دانه نارنج را تحمل كنند، اما هيچ كس دانه ليمو را در غذا، دسر يا نوشيدني خود دوست ندارد.»

ماجراهاي طبيعت
حيوانات شگفت انگيز زندگي من
010710.jpg
دكتر ريموند ديتمارس
قسمت چهل وسوم 

جيم كلاه من را لب پنجره نشان كرد، آن را چنگ زد و به سر گذاشت و تا گوش ها پايين كشيد. دقيقا شبيه گدايي خنزرپنزر شده بود كه تقاضاي صدقه دارد. چنان خنده دار شده بود كه بي اختيار همگي زديم زير خنده. صداي قهقهه خنده ما باعث شد خلق و خويش كمي بهتر شود. در حالي كه هنوز كلاه را بر سر داشت شروع به رقابت با رفتار ميمي كرد كه مي كوشيد كارهايي را كه من انجام داده بودم تكرار كند. او آچار را برداشت. بي توجه به جزئيات ميخ يا فندق شروع به كوبيدن آچار به كف اتاق كرد. از آنجا كه اورانگوتان ها سر و صداي بلند را دوست دارند، بدون شك جيم فكر كرده بود مقصود من از ميخ كوبيدن به زمين، صرفا ايجاد سر و صدا بوده است.
ميمي هنوز جذب ريزش آب بود و شير را باز و بسته مي كرد. او حالا داشت از پر شدن لگن ظرفشويي كيف مي كرد. وقتي لگن پر شد با دست محكم روي آن كوبيد. آبشاري از پشنگ آب، روي جيم كه هنوز كف اتاق نشسته و مشغول كوبيدن آچار به زمين بود، پاشيد. جيم با جيغي بلند از جا پريد و آچار را گوشه اي پرت كرد و به سراغ لگن پر آب رفت و بدين ترتيب جنگ آب بين دو اورانگوتان در گرفت و اين نبرد چندان شديد و پرسر و صدا بود كه به آزمايش آن روز ما پايان داد.
آموزش هاي ساده، ظرف چند هفته بعد به تقاضاي دانشمندان ادامه يافت و حتي من كه از پيش نسبت به هوش اورانگوتان ها آگاهي داشتم، از سرعت يادگيري دو اورانگوتان به شگفت آمده بودم. به زودي ميمي ياد گرفت شير آب را به دلخواه باز و بسته كند. معمولا پيش از آنكه لگن سر برود، شير را مي بست. همچنين، مثل يك دختر باتربيت، تكه هاي كاغذ را كه من كف اتاق مي ريختم به دقت جمع، يا آب را با پارچه، خشك مي كرد. دامنه افكارش درباره خشك كردن زمين كمي محدود بود، به همين سبب پارچه خيس را روي نقطه اي خشك در كف اتاق مي فشرد و چون آن نقطه تر مي شد، به خشك كردن  آن مي پرداخت و همين طور ادامه مي داد.
جيم، برخوردار از غريزه مردانه، سرانجام توانست يك ميخ كوچك را به زمين بكوبد. از اين كار خوشش آمد و به آن ادامه داد. هميشه موفق به كوبيدن ميخ نمي شد چرا كه معمولا در همان يكي دو ضربه اول ميخ كج مي شد و انحنا پيدا مي كرد. اما وقتي موفق شد ميخ را درست بكوبد، چند ضربه احتياطي هم پس از فرو رفتن ميخ در زمين به آن زد و با رضايت پخته واري به كار انجام شده نگاه كرد و صحت آن را از نظر گذراند. او مي توانست يك مهره را با آچار شل كرده و بعد آن را با انگشت هايش باز كند. اگر انگشت شست اورانگوتان بهتر بود، اين عمل را درست مثل انسان انجام مي داد.
عجيب آنكه، چيزي كه بيش از همه دوستان دانشمند من را به شگفتي وا داشت بعد از پايان يافتن نمايش بود. وقتي كار تمام شد و به جيم گفتم بايد به قفسش برگردد، دست من را گرفت، مرا به طرف در راهنمايي كرد، چفت را آزاد كرد و در را گشود تا من خارج شوم، اين حركات او واقعا خارق العاده بود.

حيات وحش ايران
۵۰-هامستر طلايي
010716.jpg
گونهmesocricetus auratus:
زيرخانواده: هامسترهاCRICETINAE
خانواده: موش هاMURIDAE
راسته: جوندگانRODEMTIA
رده: پستاندارانMAMMALIA
هامستر طلايي را كيسه دهان طلايي هم مي نامند. جثه اي نسبتا بزرگ دارد. دم بسيار كوتاه واغلب نامشخص، پوزه كوتاه و پهني دارد. گوشش بزرگ و پهن  است. مشخصه آن نوار پهن سياهي است كه درناحيه گردن و صورت وجود دارد. هامسترهايي كه در حالت اسارت به سر مي برند به رنگ هاي مختلفي وجود دارند. طول سر و تنه ۱۵ تا۱۸ سانتيمتر است و وزنش از ۸۰ تا۱۵۰ گرم. بيشتر در علفزارهاي پراكنده مناطق كوهستاني، باغ ها و مزارع زندگي مي كند. در ايران از قزوين تا آذربايجان ، كردستان و كرمانشاه و اخيرا چند نمونه در مرز ايران و تركيه واقع در غرب ماكو ديده شده است. خواب زمستاني دارد و در موقع خواب زمستاني ضربان قلبش از۴۰۰ بار در دقيقه به ۴بار در دقيقه مي رسد.
از مواد گياهي مثل دانه ، ميوه و مواد حيواني مانند حشرات تغذيه مي كند. كيسه دهاني بسيار وسيع است و به وسيله آن مقدار زيادي مواد غذايي را به لانه حمل و ذخيره مي كند.
در حدود ۱۰۰ سال تصور مي شد كه نسل اين حيوان منقرض شده اما در سال ۱۹۳۰ يك هامستر ماده با ۱۲ بچه اش در شمال سوريه مشاهده شد. اين حيوانات تكثير شدند و در حال حاضر هزاران هامستر در آزمايشگاه ها وجود دارند كه از نسل همين هامسترها هستند. طول عمر اين گونه ۲ تا۳ سال است. هامستر طلايي حيواني آرام و تميز است، به آساني دست آموز مي شود و چون هيچگونه بويي ندارد و احتمالا ناقل بيماري هم نيست، آن را به عنوان حيواني خانگي در منازل نگه مي دارند.

محيط زيست
ايرانشهر
تهرانشهر
حوادث
خبرسازان
در شهر
عكاس خانه
|  ايرانشهر  |  محيط زيست  |  تهرانشهر  |  حوادث  |  خبرسازان   |  در شهر  |  عكاس خانه  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |