آموزش و پرورش و خود اصلاح گري
|
|
ابراهيم اصلاني
ما آموزش و پرورش عجيبي داريم؛ آموزشي كه خود اشتباه مي كند و خود هم به اصلاح اشتباهاتش مي پردازد و در اين اصلاح اشتباه هم، اشتباه مي كند. تفكر موجود در آموزش و پرورش ايران، تفكري نارساست كه مسير هر گونه حركت براي اصلاح و اصلاح گري را مي بندد. مهم ترين آفت اين تفكر بيمار، آن است كه نمي تواند جايگاه مهم و راهبردي آموزش و پرورش را به اثبات برساند، عده اي مي گويند در اين فرايند معيوب، يك وزير، كاره اي نيست و نمي تواند به تنهايي همه چيز را تغيير دهد. اين سخن علي رغم آن كه بيانگر بيماري شديد ساختار آموزش و پرورش است، از طرف ديگر يك واقعيت تلخ را نيز نمايان مي سازد و آن اين كه، هر كسي به خود اجازه مي دهد بر صدر اين وزارت بنشيند. چرا بايد از بيان اين واقعيت هراس داشت كه اولاً آموزش و پرورش مهم تلقي نمي شود و ثانياً افرادي بدون داشتن شايستگي هاي لازم، در نقش تصميم گيرندگان اصلي آموزش و پرورش ظاهر مي شوند؟ آيا اينان هيچ گاه به ارزيابي داشته هاي خود پرداخته اند؟
آموزش و پرورش ما خود مدعي اصلاح گري است، دائماً اشتباه مي كند و باز هم براي اصلاح اشتباهش، اشتباه جديدي را مرتكب مي شود و اين چرخه همچنان ادامه مي يابد. در موارد بسياري، وقتي به اشتباهات توجه مي شود كه خود مديران ارشد به چنين نتيجه گيري هايي رسيده باشند وگرنه، ديگران هر چه بيشتر بگويند، آنان كمتر مي شنوند. راه هاي توجيه هم هميشه باز است. يك روز افزايش جمعيت بهانه مشكلات قرار مي گيرد، روز ديگر كمبود بودجه، و روزي موانع قانوني و روزي هم ناهماهنگي ها و الخ... به تناسب همين توجيه آفريني ها، راهكار هايي چون طرح نظام جديد، آموزش نيروي انساني و استاندارد سازي و غيره به ميان كشيده مي شوند. به راستي، اين به اصطلاح خوداصلاح گري آموزش و پرورش كي پايان مي گيرد؟ آيا بايد وزير بيايد؟ آيا بايد تغييرات اساسي در سطوح مديريت ارشد صورت گيرد؟ آيا بايد اتفاقي بيافتد؟
در موقعيت هاي زيادي از آموزش و پرورش به عنوان يك «نظام» يا سيستم ياد مي شود. اشكال اين نظام در كجاست؟
سيستم، مجموعه اي از اجزاء و روابط ميان آنهاست كه توسط ويژگي هاي معين، به هم وابسته يا مرتبط مي شوند و اين اجزاء با محيط شان يك كل را تشكيل مي دهد. به هم پيوستگي و وابستگي اجزاء هدف جويي، مقابله با بي نظمي و كهولت، تنظيم و سلسله مراتب از مهم ترين ويژگي هاي سيستم محسوب مي شوند. تفكر سيستمي اين فرصت را براي سازمان ايجاد مي كند تا
خرده سيستم هايش را به گونه اي ساختار دهد كه با اهداف خودش سازگار باشند. يعني سازمان مي تواند با بهره گيري از تفكر سيستمي، از مزاياي تخصص گرايي و تفكيك در درون سيستم و خرده سيستم هايش برخوردار شود؛ زيرا با در نظر گرفتن سازمان به مثابه يك سيستم، اين واقعيت به ذهن متبادر مي شود كه به منظور تأمين نيازهاي گوناگون سيستم، بايد بخش هاي تشكيل دهنده سازمان را به گونه اي طراحي كرد كه كسب هدف آنها، اثربخشي مجموعه سازمان را به همراه داشته باشد.(۱)
توجه به نكات ياد شده، تا اندازه زيادي كيفيت سيستم آموزش و پرورش را بيان مي كند. بر اين اساس، در سلسله مراتب سيستم ها، نظام آموزش و پرورش در كجا قرار مي گيرد؟ به نظر مي آيد اين چنين سيستمي تنها براي مديران ارشد وزارت مقبول است و اصلاً نظر ديگران برايشان اهميتي ندارد.
نكته اساسي در اين بحث، طبقه بندي سيستم ها به سيستم هاي باز و بسته است. سيستم بسته، سيستمي است كه عمليات خودش را به طور خودكار، از طريق ابراز واكنش نسبت به اطلاعات توليد شده توسط خود، كنترل يا تعديل مي كند. سيستم باز، سيستمي است كه با محيط خود تبادل انرژي و اطلاعات دارد.
به ديگر سخن، سيستم باز سازوكار خود كنترلي يا
خود تعديلي ندارد. سيستم هاي باز ويژگي هايي دارند كه شناخت آنها براي مطالعه سازمان- به منزله يك سيستم مفيد است:
۱- آگاهي نسبت به محيط؛
۲- باز خورد؛
۳- تبعيت از الگوي تناوبي؛
۴- آنتروپي منفي؛
۵- حالت ثبات- تعادل؛
۶- حركت به سوي رشد و توسعه؛
۷- موازنه ميان فعاليت هاي انطباقي و نگهدارنده؛
۸- همپاياني.
از ميان ويژگي هاي ياد شده، يك مورد جالب توجه، آنتروپي منفي است. واژه آنتروپي حاكي از تمايل سيستم ها به كهولت و بي نظمي است. سيستم هاي بسته به مرور زمان از هم گسيخته مي شوند، زيرا انرژي يا داده جديدي از محيط دريافت نمي كنند. ولي سيستم هاي باز آنتروپي منفي دارند، يعني مي توانند خود را ترميم كرده، با حفظ ساختار خود زنده بمانند و حتي با وارد كردن انرژي اضافي رشد كنند. مفهوم همپاياني نيز به اين موضوع اشاره دارد كه هر سيستم مي تواند به طرق گوناگون و از نقاط شروع و وضعيت هاي متفاوت، به يك حالت نهايي برسد. اين ويژگي ، اين كاربرد مديريتي را دارد كه مدير را ترغيب مي كند تا براي حل يك مسأله، راه هاي مختلف را بيازمايد و فقط به يك راه حل بسنده نكند.(۲)
اگر سيستم ها را به روي يك پيوستار مورد بررسي قرار دهيم، آموزش و پرورش ايران به قطب سيستم بسته اين پيوستار نزديك تر است.
به طور حتم اين نكته بيش از همه از طرف مالكان اصلي آموزش و پرورش حاضر (يعني مديران سطوح بالا) مورد انكار قرار مي گيرد. آموزش و پرورش ايران وارد دوران ركود شده است، اگرچه ريشه هاي اين ركود را بايد از گذشته رديابي كرد. آموزش و پرورش نه شوقي در دانش آموزان برمي انگيزاند و نه ذوقي براي معلمان باقي گذاشته است. آموزش و پرورش ما چرخه تكرار ها و دورهاي باطل است. به جرأت مي توان گفت هيچ نشانه اي از تحرك و پويايي در آموزش ديده نمي شود. در آموزش و پرورش نه انديشه هاي فرهنگي و پژوهشي كلان جايگاهي دارند و نه انديشمندان و دانشمندان راهي براي ورود به آن دارند. حتي نگرش هاي آموزش و پرورش در اين موارد هم گزينشي، مصلحتي و موضعي است. نشانه هاي كهولت مدتهاست كه در آموزش و پرورش نمايان شده است؛ آموزش و پرورش مدتهاست كه شادابي و نشاط ندارد؛ اما هنوز هم مهم ترين دغدغه هاي آموزش و پرورش، آمد و رفت وزيران، جابه جايي مديران سطوح ارشد، طرح ها و برنامه هاي موقعيتي و ضربتي، گردش بي سر و صداي امور و امثال آن محسوب مي شوند.
اگر آموزش و پرورش ما سيستمي باز بود، آن گاه:
۱- از وابستگي هاي موجود بين خود و محيطش آگاه بود.
۲- به طور مستمر اطلاعاتي را از محيط دريافت كرده و اقدامات اصلاحي براي رفع انحرافات ايجاد شده از مسير اصلي را ميسر مي ساخت.
۳- مانع كهولت و بي نظمي دروني مي شد.
اگر آموزش و پرورش ما از تفكر سيستمي برخوردار بود، آن گاه، اولاً بايد خرده سيستم هايش را سر و سامان مي داد و ثانياً از اين طريق اثر بخشي مجموعه سازمان را بالا مي برد. آموزش و پرورش از مشكلات دو سويه دروني و بيروني رنج مي برد و در چرخه اي گرفتار آمده كه هر دو گروه عوامل، به جاي اصلاح دچار پسرفت مي شوند. از بيرون مشكلات بودجه اي، كثرت معلمان، غير توليدي بودن آموزش و پرورش بهانه قرار مي گيرد و از درون، ضعف عملكرد و كاستي هاي متعدد در ابعاد مختلف، شواهد اين بهانه هاي بيروني را تشديد و تقويت مي كنند.
«گفتا ز كه ناليم كه از ماست كه بر ماست»
آموزش و پرورش امروز، ضعيف، تحقير شده و تحليل يافته است. كوته انديشي است كه درد بزرگ آموزش و پرورش، در معيشت و مشكلات مالي معلمان خلاصه شود.
سردمداران آموزش و پرورش هر كه بوده اند و هر كار كه كرده اند، نتوانسته اند نگرش كلاني را در كشور تغيير دهند و نتوانسته اند مهم بودن آموزش و پرورش را به اثبات برسانند؛ آنان فقط مهم بودن خودشان را ثابت كرده اند حتي اگر اين بزرگي محدود به مجموعه آموزش و پرورش باشد و يا خودشان دچار شبهه شده باشند.
آموزش و پرورش عملاً راه و روش زندگي فردي و اجتماعي را تعيين و روشن مي كند، هر چند كه قبول اين حقيقت گاهي براي كساني دشوار است زيرا تغيير رفتار انسان، به تدريج انجام مي گيرد.(۳) بنابر اين آموزش و پرورش توليد كننده است، آموزش و پرورش به معناي واقعي آينده ساز است و آموزش و پرورش واقعاً مهم است و نياز به انديشه هاي كلان و بزرگ دارد.
آموزش و پرورش امروز مدعي خود اصلاح گري، فقط آموزش و پرورش نان و آب است، آموزش و پرورش دست به دست كردن پست هاست، آموزش و پرورش با سيستم بسته است و آموزش و پرورش رنجور و معيوب است.
پي نوشت ها:
۱ و ۲- تجزيه و تحليل و طراحي سيستم، تأليف دكتر علي رضاييان، انتشارات سمت، ۱۳۷۶ چاپ اول.
۳- فلسفه آموزش و پرورش، تأليف دكتر علي اكبر شعاري نژاد، انتشارات اميركبير، ۱۳۷۰ چاپ دوم
|