يكشنبه ۲۸ تير ۱۳۸۳ - سال دوازدهم - شماره - ۳۴۴۱
از صندلي اتوبوس تا خانه پيرزن
توقف در ايستگاه تضاد
صداي پيرزني در شلوغي اتوبوس كمي با اتوبوس سواري هر روزه متفاوت است. ابتدا برداشت مسافران نظرت را جلب مي  كند. «آخي پيرزن قاطي كرده... فكر كنم ديوانه است... احتمالا بالاخانه اش را اجاره داده...»
011625.jpg
ليلا درخشان 
اين يك گزارش نيست. جمله اول را كاملا صادقانه نوشتيم. آدم وقتي كه سوار اتوبوس مي  شود كه به گزارش فكر نمي  كند، اما راستش را بخواهيد ما به اين عادت كرده ايم كه در اين شهر پر هياهو، هر زمان و در هر مكاني آماده تهيه گزارش باشيم.
نه به قصد تهيه گزارش سوار اتوبوس شده اي، نه اهل شنيدن حرف هاي عاميانه هستي و تنها رسيدن به ايستگاه مد نظرت را انتظار مي  كشي كه حرف هاي يك پيرزن تو را با خود به آن سوي شهر مي  كشاند.
اتوبوس در حال حركت است، مثل هميشه، يكي پايش لاي در گير كرده، آن يكي مي  گويد به من تكيه  نزن، دم در يكي با تمام قدرت همه را هل مي  دهد و خودش را در اتوبوس جاسازي مي  كند و... اينها تمام اتفاقاتي است كه هر روزه اتوبوس سوارهاي حرفه اي شاهدش هستند، اما صداي پيرزني در شلوغي اتوبوس كمي با اتوبوس سواري هر روزه متفاوت است. ابتدا برداشت مسافران نظرت را جلب مي  كند.
- «آخي پيرزن قاطي كرده... فكر كنم ديوانه است... احتمالا بالاخانه اش را اجاره داده...» انگار در اتوبوس هيچ آدم منصفي پيدا نمي  شود كه غير از اين قضاوتي داشته باشد. صداي پيرزن هر لحظه بلندتر مي  شود و سكوت مسافران كنجكاو هر لحظه بيشتر. سكوت حتي قسمت آقايان را هم فرا مي گيرد.پيرزن حرف مي  زند و شايد حرف دل خيلي از آدم ها را، منتهي شايد كهولت سنش يا نداشتن انگيزه و دليلي براي سرخ نگه داشتن صورتش با سيلي يا اينكه فوران غم و غصه او را به بلند بلند حرف زدن وامي دارد.
- «خدايا گناه من چيه... ؟بايد چيكار كنم...؟ چقدر كلفتي كنم...؟خرجي ندارم... ماهي ۶۰ هزارتومان بايد كرايه خانه بدهم... از كجا بياورم...؟ صاحبخانه  گفته اگر اين ماه پولت را ندهي، اسبابت را پرت مي  كنم در خيابان.۷۰ سالمه... ديگر توانايي كلفتي را ندارم...برم دزدي... ؟چيكار مي  توانم بكنم... (روي صحبتش با هيچ كس نيست فقط همين طوري. شايد با مخاطب خيالي ذهنش حرف مي  زند) چه خاكي توي سرم بريزم...؟ هيچي ندارم... اين هم كفشامه...» كفش نه ببخشيد، گالش هاي پلاستيكي پاره  اي را درمي آورد و به مسافران نشان مي  دهد... با بغض حرف مي  زند... كفشش را به زمين مي  كوبد وسرش را روي ميله صندلي مي  گذارد.
از لحن صحبتش پيداست كه قصد كمك يا گدايي يا جلب نظر ندارد. انگار فقط نياز به يك جفت گوش دارد تا درددل هايش را بشنود.
آنقدر ترحم برانگيز است كه انگار پلان فيلم عوض مي  شود. در نگاه مسافران غم و اندوه و دلسوزي اين بار موج مي  زند... مدل حرف ها كاملا عوض مي  شود «آخه گناه داره... مادر! تنهايي توي تهران؟ بچه نداري؟ آخه آدم كاري هم از دستش برنمي ياد براش انجام بده... مادر چاره چيه...؟»
اتوبوس به مقصد مي  رسد، همراهش مي شويم ، اما قول مي دهيم كه هيچ ردپايي از محل سكونت اين پيرزن به جاي نگذاريم.
زنگ صاحبخانه را مي  زند- «يادم رفته كليد را بياورم.» چند زنگ زده مي  شود و مردي مسن در را باز مي  كند و مي  رود. پيرزن كليد خانه اش را از جورابش در مي  آورد... چندين پله پايين مي  رويم. در ورودي اش عكسي از امام علي(ع) نصب شده است. «بفرماييد، بفرماييد داخل...» از ظاهر خانه اش مي  شود فهميد از آن پيرزن هاي تميز و وسواسي است. كل خانه اش شايد ۱۵ متر نبود.
-«من اسباب كه گفتم همه چي دارم...»
خانه اش بيشتر آدم را ياد خاله بازي دختر بچه ها مي  اندازد و تشكيل شده از مايحتاج اوليه زندگي بدون هيچ كم و اضافه اي.
اين لباسشويي را خانم جلالي داده... يخچال را در جايي كه كار كرده ام داده  اند ولي ۳۰ هزار تومان خرجش كرده ام (۳۰ هزار تومان را از ته دل مي  گويد- انگار مي  گويد ۳۰ ميليون) جاروبرقي را از كرمانشاه، همسايه ام بهم داده بود... فرش را خانم دكتر وفايي كه بچه هايش را بزرگ كردم بهم داده... خدا خيرش دهد آن موقع مثل الان نبود كه هر جا كار مي  كردي كلي وسيله بهت مي  دادند- ولي پنكه مال خودم است از زماني كه شاه تيرخورده دارمش... ليوان ها، دستمال سفره، پشتي ها، قاشق  چنگال و... را هم همه را خانم جلالي داده، آدم بايد واقعيت را بگويد. ما كردها دروغ نمي  گوييم...»
از هر ۱۰ كلمه اي كه حرف مي  زند ۹ كلمه ورد زبانش خانم جلالي است. با خانم جلالي كه فرد متشخصي بود به طور اتفاقي در خيابان آشنا شده و ظاهرا به پيرزن خيلي لطف دارد. در حالي كه محكم به سينه اش مي كوبد مي  گويد: «الهي به حق اين غروب هر چي از خدا مي خواهد بهش بده، الهي خير ببيند!» طوري حرف مي  زند آدم فكر مي  كند دارد راجع به يك فرشته صحبت مي  كند.
از روي عكس هاي در و ديوار مي  توان به اعتقاد مذهبي پيرزن پي برد. همه و همه عكس امام علي و امام حسين است. پيرزن قرآن كوچكي را در دست مي  گيرد و هر از چندگاهي آن را مي  بوسد و حرف مي  زند.
«شوهرم ترياكي بود. حدود ۲۰ ساله كه مرده. من اصليتم كرمانشاهي است. ۴ تا بچه داشتيم. دوتاشان مردند و دوتاشان ماندند. دو تا دختر دارم، كه يكي اش شوهرش مرده و دو تا يتيم گردنش است و آن يكي دخترم شوهرش يك پيكان فرسوده دارد و در كرمانشاه زندگي مي  كند. حتي چند وقت پيش شوهرش از رئيس جمهوري كاغذ گرفت (طرح جمع آوري ماشين هاي فرسوده) . («از رئيس جمهوري»،خيلي روي اين كلمه تاكيد دارد- فكر مي  كند ما باور نداريم)... كاغذ را برد اتحاديه گفتند بايد ۴ ميليون پول بريزه تا ماشينش رو بگيره... خلاصه خودش هم زندگي بدي دارد... يك خواهر دارم، قم زندگي مي  كند... چهار تا بچه دارد... خودش هم خيلي چاق است و شوهرش پير... گاهي به من سر مي  زند و برايم سوهان مي  آورد... يك برادر دارم در تهران روي وانت كار مي  كند اون هم مشكلاتش از بقيه كمتر نيست...» به اينجا كه مي  رسد گريه مي  كند و در حالي كه با روسري مشكي اشك هايش را پاك مي  كند به صحبت هايش ادامه مي  دهد.
مادر مگر زير نظر سازمان... نيستي؟
انگار انگشت روي تمام نقطه ضعف و غمش گذاشته ايم. اين بار عصبانيت در چهره اش هويدا مي شود. «از سال ۷۱ زير نظر نهاد... هستم. (كارتش را نشان مي دهد) آن موقع هر دوماه ۶ هزار تومان مي دادند، الان هر دو ماه ۱۵ هزار تومان مي دهند. يكبار هم كه چشمم آب مرواريد آورد مرا پيش دكتر بردند و عمل كردند. بعضي وقت ها عيد هم ماهي۱۰هزار تومان عيدي مي  دهند. البته براي اولين بار سه ماه پيش ۱۰ كيلو برنج، ۱ كيلو روغن، ۳ كيلو قند و شكر و ۱ بسته پنير هم بهم دادند.» آنها را نشان مي  دهد انگار جزو دارايي اش هستند... انگار دارد از ويلا و ماشين آخرين مدلش صحبت مي  كند...
«باز هم مي  گويم مشكلم كرايه خانه و خرجي ام است، ميوه نمي خورم و غذايم هم آشغال گوشت و بال مرغ و سنگدان مرغ است. ... مرا تهديد كرده اند... اگر ببينيم در و همسايه بهت كمك مي كنند حقوقت را قطع مي كنيم!- چه كار كنم؟- خيلي مي ترسم كه اين اتفاق بيفتد.»
بعد در حالي كه انگار دارد خودش را دلداري مي  دهد مي  گويد: «البته خانم جلالي گفته نمي  گذارد اين اتفاق بيفتد.»
مي  پرسيم مادر كجا حمام مي  كني؟
«در توالت! آنجا يك سيني دم در مي گذارم و لباس هايم را درون آن. البته  روزهاي جمعه وقتي صاحبخانه خواب است مي روم زود حمام مي كنم...» طوري حرف مي زند كه آدم خيال مي كند دارد از يك عمل خلاف صحبت مي  كند! نمي خواهم صاحبخانه اخم كند. يك اخم او آتش به دلم مي زند...!
موقع خداحافظي پيرزن باتمام وجود از ما تشكر مي كند. از اينكه به درد دل هاي او گوش داده ايم و مي  گويد: «دلم داشت مي  تركيد، آنقدر كه براي اولين بار توي اتوبوس بلند بلند حرف زدم...»
حرف هاي پيرزن درون گوش هايمان بود. خانم جلالي، تهديدهاي نهاد... براي قطع ماهي ۷ هزار تومان و... هوا كم كم داشت تاريك مي  شد كه پلاكاردي با عنوان هفته.... مبارك و مراسم تجليل از خيرين و... جلوي چشمانمان سبز شد. تضاد جالبي بود، جاي شما خالي.

ستون شما
تلفن به رئيس جمهوري 
«من يك كارمند ساده هستم. آقاي رئيس جمهور! چندي قبل شماره تلفن هايي اعلام كردند كه ما در صورت داشتن مشكل با رئيس جمهور ي تماس بگيريم. من هم از چهار ماه قبل در حدود ۵ الي ۶ بار تماس گرفته ام و هر بار نام و نشاني وشماره تلفن خودم را گذاشته ام ولي دريغ از يك جواب.»
- آقاي محترم! شما مي   دانيد روزانه چند هزار نفر با اين شماره تماس مي  گيرند؟ آيا واقعا فكر مي   كنيد بايد منتظر پاسخ باشيد؟ ما به شما توصيه مي  كنيم كه منتظر نباشيد چون جناب رئيس جمهوري فقط اين تماس ها را گوش مي  دهند و احتمالا فرصتي براي پاسخگويي به تك تك آنها وجود ندارد.
قطع برق 
يكي از اهالي محترم منطقه سعادت آباد عصر روز چهارشنبه ۲۴/۴/۸۳ در تماسي كه با ما داشتند اطلاع دادند كه برق اين منطقه به مدت ۸ ساعت قطع بوده «اين آقايان فكر نمي  كنند كه در فصل گرما، اين همه مغازه بدون كولر، بدون برق چه بايد بكنند؟»
اگر كسي مي   خواهد به اين آقا پاسخ دهد ما در خدمتشان هستيم، البته اگر جوابي باشد. واقعا تصور بفرماييد برق منزلتان ۸ ساعت قطع شود آن هم از ساعات اوليه صبح و همين طور در ساعات اوج گرماي تهران.

فرهنگ
شب هاي نجومي وكارگاه خبرنگاري
فرهنگسراي انقلاب در تابستان امسال براي بهره گيري بهتر از اوقات فراغت برنامه اي با عنوان شب هاي نجومي برگزار خواهد كرد. اين برنامه اختصاص دارد به كلاس هايي درباره نجوم و علم ستاره شناسي. دراين برنامه ضمن رصد ستاره ها به وسيله تلسكوپ، فيلم هاي مستندي با موضوع كيهان شناسي و نجوم پخش خواهد شد. اگر دوست داريد در سياهي شب، ستاره ها را از نزديك و به صورت واضح ببينيد مي  توانيد روزهاي زوج هر هفته به فرهنگسراي انقلاب (بزرگراه نواب- خيابان كميل شرقي- شماره ۸۴) برويد. ضمنا اگر به رشته جذاب خبرنگاري علاقه داريد و دوست داريد از دنياي خبرها سردرآوريد مي  توانيد در دوره  آموزش خبرنگاري كه فرهنگسراي دانشجو (خيابان سيد جمال الدين اسدآبادي- خيابان ۲۱) برگزار كرده است شركت كنيد. اين فرهنگسرا به دنبال اجراي طرح كار آفريني براي دانشجويان، يك دوره كارگاه آموزش خبرنگاري مقدماتي برگزار كرده است. اين دوره شامل كارگاه هاي خبر، مصاحبه و گزارش است كه به مدت ۴ هفته برگزار مي  شود. ضمنا گويا دانشجويان و كساني كه در اين تابستان منتظر ورود به دانشگاه هستند، در اولويت ثبت نام قرار دارند.

پرده
ميهمان مامان مردادماه مي  آيد
علاقه مندان به سينما و فيلم هاي سينمايي جالب است بدانند فيلم هايي كه پرده هاي سينما را اشغال كرده اند چقدر توانسته اند نظر مخاطبانشان را جلب كنند. فعلا پنج فيلم معادله، باج خور، شهرزيبا، همنفس و جوجه اردك من كه در ۵۸ سينماي تهران به نمايش گذاشته شده اند، توانسته اند به صورت متوسط روزانه ۱۲ ميليون تومان فروش كنند. البته پيش بيني مي  شود از اول مردادماه و با آمدن فيلم «ميهمان مامان» ساخته داريوش مهرجويي به سينماهاي تهران متوسط فروش روزانه فيلم ها افزايش پيدا كند. اين فيلم كه در آخرين روزهاي بيست و دومين جشنواره فجر به جمع فيلم ها اضافه شد توانست سيمرغ بلورين بهترين فيلم جشنواره را تصاحب كرده و نظرهاي مثبت فراواني را از آن خود كند، يك فيلم كمدي گرم و درست و حسابي. بد نيست بدانيد كه در اين فيلم پارسا پيروزفر، گلا ب آدينه و امين حيايي ايفاي نقش مي  كنند. همچنين قرار است بعد از اتمام اكران فيلم معادله، فيلم اشك سرما به كارگرداني عزيزالله حميد نژاد جايگزين آن شود. اين فيلم كه در آن پارسا پيروزفر و گلشيفته فراهاني بازي مي  كنند، از طرف منتقدان به عنوان يكي از پديده هاي اين جشنواره معرفي شد و به خصوص بازي گلشيفته فراهاني، تحسين فراواني را برانگيخت.

كتابخانه
زبانزدهاي رامسر و شكفتن باغ
احتمالا اكثر شما دراين تابستان هم مثل سال هاي گذشته تصميم داريد كه به شهرهاي مختلف كشورمان سفر كنيد. نكته جالب اينكه حتما در طول اين سفرهايي كه داشته ايد متوجه شده ايد كه با فاصله چند كيلومتر، مردماني با آداب و رسوم و گويش هاي متفاوت زندگي مي  كنند. در واقع اين يكي از ويژگي هاي كشورماست. اما مسلما براي همه ما جالب است كه زبان و لهجه مردم كشورمان را بفهميم.به همين دليل هم انتشارات معين كتابي را با عنوان «فرهنگ زبانزدهاي رامسر» يا ضرب المثل ها را منتشر كرده است. اين كتاب كه به صورت يك مجموعه يك جلدي با ۸۰۰ صفحه چاپ شده، توسط حسن رحيميان گرد آوري شده است. همچنين اين انتشارات براي پنجمين بار فرهنگ يك جلدي معين را چاپ كرده است. گويا در اين چاپ جديد، ۲۵۰ صفحه به اين فرهنگ اضافه شده و يك گروه ۱۶ نفره تمام لغت هاي مصوب فرهنگستان زبان وادب فارسي را در اين كتاب به صورت روز آمد در آورده اند. ضمنا رمان هاي «شكفتن باغ» نوشته ابراهيم يونسي و «استراحت جنگجو» از كريستين روشنو با ترجمه پرويز شهدي جزو عناويني هستند كه قرار است توسط انتشارات معين منتشر شوند.

تهرانشهر
ايرانشهر
حوادث
در شهر
زيبـاشـهر
سفر و طبيعت
|  ايرانشهر  |  تهرانشهر  |  حوادث  |  در شهر  |  زيبـاشـهر  |  سفر و طبيعت  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |