سرگذشت وسترن به مناسبت نمايش «دشت باز» آخرين اثر «كوين كاستنر»
چند مرد چند اسب چند اسلحه
|
|
احمد رستمي جم
وسترن اولين ژانر تاريخ سينماست. اولين فيلم وسترن كه در واقع اولين فيلم تاريخ سينما هم هست توسط توماس اديسون مخترع برق ساخته شد. در واقع اديسون اولين فيلمساز تاريخ سينماست.
در تاريخ، مخترع سينما را برادران لومير دانسته اند كه به سال ۱۸۹۵ آن را به ثبت رساندند و دستگاه فيلمبرداري و نمايش آنان «سينماتوگراف» نام داشت و حال آن كه اديسون در سال ۱۸۹۱ دستگاه فيلمبرداري خود تحت عنوان «كينه توگراف» را اختراع و در ۱۸۹۳ دستگاه نمايش آن را به نام «كينه توسكوپ» اختراع كرد. البته اين دستگاه قابل استفاده براي تماشاي يك نفر بود و قابليت پخش فيلم روي پرده را نداشت. برادران لومير در واقع اختراع اديسون را كامل كردند.
در سال ۱۸۹۴ اديسون يكي از نمايشهاي غرب وحشي را كه سيركها براي مهاجران نمايش مي دادند در دستگاه فيلمبرداري خود ضبط كرد. از آنجايي كه اين نمايشها به داستانها و افسانه هاي قهرمانان غرب مي پرداخت و در واقع نمايش وسترن بود، فيلم اديسون را هم مي توان يك وسترن قلمداد كرد. اديسون در سال ۱۸۹۸ نيز فيلم وسترن كوتاهي به نام «باركريپل كريك» ساخت و چند سال بعد در ۱۹۰۳ ادوين اس. پورتر بر اساس داستان واقعي سرقت راه آهن كه توسط يك گروه سارق مشهور به نام گروه وحشي صورت گرفت فيلمي با نام سرقت بزرگ قطار ساخت كه سالها بعد سام پكين پا بر اساس همان فكر فيلم دسته وحشي (اين گروه خشن- ۱۹۶۹) را كارگرداني كرد كه يكي از خوش ساخت ترين وسترنهاي تاريخ سينماست. قبل از اختراع سينما، اپرا در ميان مردم بسيار مقبوليت داشت و تا سالها نوع فيلمها را با پسوند اپرا مي ناميدند. مثلاً به فيلم هاي وسترن اپراي اسبي و به فيلمهاي خانوادگي اپراي صابوني مي گفتند كه اصطلاح اخير هنوز رايج است.
«جي.ام.اندرسون» هنرپيشه فيلم سرقت بزرگ قطار در سال ۱۹۰۸ فيلمي به اسم برانكوبيلي و كودك ساخت كه بسيار محبوبيت يافت. ماجراهاي برانكوبيلي در بيش از سيصد فيلم كوتاه ادامه يافت. فيلمساز بزرگ آمريكايي ديويد وارك گريفيت در فاصله ۱۹۰۸ تا ۱۹۱۴ تعدادي وسترن كوتاه بسيار موفق ساخت كه از آن جمله سرخپوست و كودك، قتل عام و نبرد در تنگه الدربوش را مي توان نام برد. توماس اينس نيز تعدادي وسترن ساخت كه از اصالت و واقعيت و وسعت حماسي بيشتري برخوردار بودند. او با فيلم معامله هنرپيشه اي به نام ويليام اس هارت را در سال ۱۹۱۴ به سينما معرفي كرد كه يكي از محبوب ترين و نمونه اولين قهرمانان تنها و رمانتيك وسترن به حساب مي آيد. در دهه بيست فيلم هاي وسترن يك پديده محبوب جهاني بودند. كارگردانان عمده اي كه در زمينه وسترن كار مي كردند سيسيل ب دوميل، هنري كينگ و جان فورد بودند. فورد در ميان گاوچرانان زندگي كرده و دنياي آنان را خوب مي شناخت و به شخصيتهاي وسترن آگاهي كامل داشت. از وسترن هاي معروف و مهم اين دوره گاري سرپوشيده اثر جيمز كروز محصول ۱۹۲۳ و اسب آهني ساخته جان فورد(۱۹۲۵) بودند كه تحولي در سينماي وسترن پديد آوردند. جان فورد كه در جواني گاوچران بود، زمينه وقايع و شخصيت هاي وسترن را خوب مي شناخت. هنرپيشگان عمده وسترن هاي دهه ۲۰ داگلاس فربنكس، هري كري و ويليام فارنم بودند. در آغاز دوره ناطق آثار مهمي ساخته شد مثل: معبر بزرگ اثر رائول والش (۱۹۳۰) بيلي دكيد اثر كينگ ويدور(۱۹۳۰) و ويرجينيايي ساخته ويكتور فلمينگ(۱۹۲۹) كه اين آخري موجب اشتهار و محبوبيت گري كوپر به عنوان يكي از غول هاي سينماي وسترن گرديد ولي الحق هيچ بازيگري نتوانست از لحاظ صلابت و هيبت به پاي جان وين بازيگر مورد علاقه جان فورد برسد. جان وين در چندين فيلم وسترن كه تعدادي از آنها را جان فورد ساخت از جمله دليجان (۱۹۳۹) و جويندگان (۱۹۵۶) بازي كرد. جان وين يك وسترنر يا قهرمان وسترن تمام عيار بود و شمايل وسترن جامه اي بود كه بر پيكر او دوخته بود. با اين كه جان وين در نقش هاي مختلف ديگري هم ظاهر شد ولي سينماي وسترن با نام او عجين شده بود. لازم به ذكر است كه شهرت جان وين در ايران تا حدود زيادي مرهون صداي زنده ياد ايرج دوستدار بود كه با شوخي ها، تكيه كلام ها و بداهه گويي هاي خود از دهان جان وين بر شهرت و محبوبيت او افزود.
داستان فيلم هاي وسترن عموماً مربوط به سفيدپوستاني بود كه به غرب مهاجرت مي كردند. در نيمه دوم قرن نوزدهم قاره جديد، جذابيت هاي بسياري داشت. سرزمين هاي حاصلخيز، گله هاي اسب و گاو، معادن طلا و فرصت هاي طلايي. ماجراها بيشتر پيرامون سفرهاي پرماجرا، مبارزه با سرخپوستان، كشف طلا، ياغيان و راهزنان، راه آهن سرتاسري آمريكا، مالكيت زمين، حق چرانيدن گله ها و از اين قبيل مسائل دور مي زد و چون وقايع اين فيلم ها بيشتر در اراضي رام نشده غرب آمريكا مي گذشت به آنها اصطلاح وسترن(غربي) اطلاق مي شد. نام ديگر اين گونه فيلم ها كابوي يا گاوچران بود و در آنها كابوي ها با شلوار سواري، كلاه هاي لبه پهن و شش لولي به كمر حضوري دائمي داشتند. از آنجايي كه وقايع برخي از اين فيلمها در تگزاس مي گذشت، زماني در ايران به فيلم هاي تگزاسي هم معروف بودند!
مرداني اغلب تنها، مجرد، ماجراجو و شجاع از مشخصه هاي قهرمانان وسترن بودند. اسب همواره در كنار مردان بود و شهرهايي با يك خيابان طويل، خانه هاي چوبي، دفتر كلانتر، بانك، كليسا، نعل بندي و ... زن در فيلم هاي وسترن همواره در حاشيه است. قهرمانان عموماً مرد هستند و قهرمان زن محلي از اعراب ندارد، مگر در معدود فيلم هاي كمدي- وسترن كه هرگز جدي گرفته نشدند. البته فيلم «باد» شاهكار درخشان ويكتور شوستروم يك استثنا است. در اين فيلم يك زن جوان بدون هيچ نشاني از قهرمانان وسترن، با شوهري خشن ، مردان وحشي، سرخپوستان و قهر طبيعت مي جنگد و در نهايت پيروز مي شود.(نكته جالب اين كه اين فيلم در سال ۱۹۲۷ به صورت صامت ساخته شد و در سال ۱۹۲۸ ناطق گرديد!) البته در برخي فيلم ها، زن موجب طغيان مرد مي شود. مثل نوادا اسميت (هنري هاتاوي-۱۹۶۶) استيو مك كوئين انتقام خون همسرش را از سه تبهكار مي گيرد.
در دهه ۴۰ سينماي وسترن با آثاري چون دليجان (جان فورد) مغربي (ويليام وايلر) و راه آهن سرتاسري (فريتس لانگ) نضج گرفت و بعد از جنگ جهاني دوم چند وسترن بزرگ ساخته شد كه از آن جمله مي توان به كلمانتن عزيزم ساخته فورد، دوئل در آفتاب اثر ويدور و رود سرخ كار درخشان هوارد هاكز اشاره كرد. در دهه ۵۰ چند حادثه مهم در سينماي وسترن رخ نمود: جويندگان بهترين اثر جان فورد مردي از لارامي ساخته آنتوني مان با بازي جيمز استوارت و بالاخره تكخال فرد زينه مان با عنوان صلوة ظهر كه در ايران با نام جدال در نيمروز نمايش داده شد. اين فيلم يكي از ماندگارترين وسترن هاي تاريخ سينماست و داستان كلانتر يك شهر كوچك را بازگو مي كند كه پس از انجام مراسم ازدواجش در كليسا، به او خبر مي دهند كه يك گروه تبهكار براي انتقام از او وارد شهر شده اند. مردم او را ترغيب به ترك شهر مي كنند تا هم جلوي آشوب و خونريزي گرفته شود و هم كلانتر تازه داماد كه عازم ماه عسل بود از سفرش بازنماند. ليكن كلانتر، ماندن و مبارزه كردن را به فرار و خفت ترجيح مي دهد. اهالي شهر و حتي معاون كلانتر او را تنها مي گذارند تا شايد در تصميمش تجديد نظر كند. سرانجام او يكه و تنها با تبهكاران روبه رو مي شود و همه آنها را به هلاكت مي رساند و به همراه همسر جوانش براي هميشه آن شهر را ترك مي كند. اين فيلم سياه و سفيد كه زمان جاري در آن تقريباً با زمان واقعي يكسان است، در ايجاد هيجان و پرداخت، بسيار موفق است و گري كوپر بازي فوق العاده اي در آن ارائه داده است.
در اواسط دهه ۵۰ چند سريال تلويزيوني موفق ساخته شد كه معروف ترين آنها دود اسلحه، شين، ويرجينيايي و وايات ارپ از آن جمله بودند. در دهه ۶۰ با وسترن هايي روبه رو مي شويم كه از زوال قهرماني وسترن خبر مي داد كه براي حفظ ارزش هاي روبه افول پافشاري مي كرد. آثاري چون شجاعان تنها هستند(ديويد ميلر) مردي كه ليبرتي والانس را كشت (جان فورد) و سه گانه «اين گروه خشن»، «حماسه گيبل هاگ» و «جدال در بعدازظهر» (بر سرزمين بلند بتاز) هر سه، اثر ترانه سراي خشونت (سام پكين پا) كه در اين آثار، خشونت تجلي شديدتر و واقع گرايانه تري داشت. در فاصله ۱۹۶۴ تا ۱۹۶۶ با سه گانه سرجيولئونه يعني به خاطر يك مشت دلار، خوب، بد، زشت و داستاني از غرب اين خشونت ظاهري به اوج رسيد و سيل وسترن هاي ايتاليايي كه اغلب آثار كم ارزشي بودند و به وسترن اسپاگتي شهرت يافتند روانه بازار شد. لئونه كه كلينت ايستوود را در شمايل وسترن به سينما معرفي كرد، پس از يك دوره طولاني سكوت، وسترن بزرگ روزي روزگاري در غرب را در آمريكا ساخت كه بسيار مورد توجه قرار گرفت. اينوموريكونه، آهنگساز هميشگي لئونه آثار به ياد ماندني بسياري براي فيلم هاي او ساخت كه موسيقي فيلم خوب، بد، زشت هنوز خاطره انگيز است.
در دهه ۶۰ و ۷۰ نگاه منفي فيلمسازان به سرخپوستان تغيير يافت و جرأت يافتند مظالمي را كه بر آنان رفته بود به تصوير بكشند. پاييز قبيله شاين اثر فورد بزرگ مرد كوچك ساخته آرتور پن، سرباز آبي كار گستاخانه رالف نلسون، الدورادو و ريولوبو هر دو به كارگرداني هوارد هاكز از وسترنهاي ارزنده اين دوره هستند. اواخر دهه ۷۰ و ۸۰ به جز تيرانداز دان سيگل محصول ۱۹۷۶ سينماي وسترن حرف تازه اي براي گفتن نداشت و با مرگ بزرگان سينماي وسترن چه در زمينه كارگرداني و چه بازيگري و كهولت غول هايي چون كرك داگلاس، گريگوري پك، پل نيومن و ... نسل جديد نتوانست مجد و عظمت سينماي وسترن را به آن بازگرداند. شايد گرفتار آمدن بشر در چنگال ماشين و سپري شدن عصر معصوميت و جوانمردي بازار قهرمانان قدر فيلم هاي وسترن را از سكه انداخت. مردان وسترن هرگز از پشت سر به دشمن شليك نمي كردند، يك تنه در مقابل ظلم قد علم مي كردند و همواره حامي ضعفا بودند.
در سالهاي اخير تلاش هايي براي احياي سينماي وسترن به عمل آمد كه مقطعي و گذرا بودند و بيشتر به بازسازي آثار پيشين و يا وامداري از اسامي آثار بزرگ سينماي وسترن پرداختند. تعدادي از اين فيلم ها را كلينت ايستوود در مقام بازيگر و كارگردان ساخت كه سرآمد آنها «نابخشوده» محصول ۱۹۹۲ بود و اسكار بهترين فيلم، بهترين كارگرداني و بهترين بازيگر نقش مكمل (جين هاكمن) را به ارمغان آورد. نام اين فيلم يادآور نابخشوده (جان هيوستون) محصول ۱۹۳۸ با بازي برت لنكستنر و آدري هيپورن است. فيلم ديگري كه موفقيت چنداني به بار نياورد وايات ارپ ساخته لارنس كاسدان با بازي كوين كاستنر بود كه در سال ۱۹۹۴ ساخته شد و شايد مي خواست موفقيت خيره كننده «رقصنده با گرگها» به كارگرداني و بازيگري كوين كاستنر را تكرار كند. وايات ارپ داستان قهرمان كلاسيك دوران وسترن بود كه به جدال در اكي كرال ختم مي شد و در سال ۱۹۵۷ توسط جان استرجس ساخته شده بود. با كمي دقت نظر مي توان شباهت داستان رقصنده با گرگها و فيلم مردي به نام اسب (۱۹۷۰) ساخته اليوت سيلورستاين و بازي ريچارد هريس را دريافت. مردي كه با زندگي در ميان سرخپوستان به تدريج شبيه آنان مي شود و هويت اصلي خود را از ياد مي برد. فيلم هاي وسترن با برخورداري از داستان پركشش، صحنه هاي مهيج، قهرمانان قاطع و بي باك، شكل غيرمتعارف و جذاب زمينه وقايع و لباس و رفتار آدم ها، هميشه از محبوب ترين انواع فيلم در تاريخ سينما بوده است كه ظاهراً در حال منسوخ شدن است و ديگر كسي نمي تواند چنين آثار بزرگي خلق كند. آخرين وسترن به نمايش درآمده دشت باز اثر كوين كاستنر كار جذاب و تجديد خاطره اي است با وسترن هاي تماشايي تاريخ سينما با همان مشخصه هاي سينماي وسترن.
وسترن در سينماي ساير كشورها هم كم و بيش ساخته شده است. نمونه هايي از وسترن در آلمان غربي، اسپانيا، فرانسه و ژاپن و حتي هندوستان ديده شده است. نمونه هندي آن فيلم شعله است كه با نگاه به فيلم هفت دلاور(جان استورجس- ۱۹۶۰) ساخته شد كه آن هم برداشتي بود از هفت سامورايي كه البته نسخه هندي، دو سامورايي بيشتر نداشت! در سينماي ايران مسعود كيميايي هم ارادت خاصي به فيلم هاي وسترن دارد و در آثارش كم و بيش ياد و اداي ديني به سينماي كلاسيك وسترن داشته است.
|