|
|
|
|
|
قلم اندازي هاي يك حاشيه نشين
لاك پشت هاي الك به دست
|
|
اكبر اكسير
نقد تنها نشان دادن جنبه هاي مثبت و منفي يك اثر نيست. در وهله اول شناخت كلي اثر و احاطه و اشراف بر موضوع مورد نقد است تا حاصل كار اصيل و اصولي از آب درآيد. اگر نقد امروز نمي تواند پابه پاي شعر امروز حركت كند اشكال كار در عقب ماندگي نقد و ناقدين ادبي نيست بل علت در تحولات سريع ادبي و رشد شگفت انگيز زبان شعر امروز است و اگر لاك پشت نقد از خرگوش شعر عقب مانده است اين سير طبيعي نقد است چون نقد همان الك به دستي است كه گفته اند از پشت سر مي آيد.
براي نقد يك اثر بايستي در همان محدوده صاحبنظر بوده و به اندازه صاحب اثر آگاهي و تخصص داشت نه اينكه با متراژ شمس قيسي و دهه چهلي به سراغ نقد شعر امروز رفت، چندي پيش استاد بزرگوار نقد دهه چهل كه كاش با سكوتش شكوهش را افزون مي كرد در نقد مجموعه شعري از شاعران امروز چنان درماندگي خود را از درك اثر مزبور نشان داده بود كه تعجب برانگيز بود و خنده دار. اينجا بود كه اين علت شناخت زبان شعر امروز را به حساب بيسوادي شاعر مادر مرده گذاشته بود، غافل از اينكه شعر امروز را نمي توان با الگوهاي نخ نماي ديروز سنجيد و آخر سر قطعنامه اي عليه شعر امروز صادر كرد! دهه هفتاد، دهه به پايان رسيدن سيطره و سلطنت زبان شاملويي و حذف شعر سپيد به عنوان شعر معيار بود. دهه اي كه زبان شعر نفسي تازه كرد و به نيروي فكر و انديشه شاعران پيشرو و جوان به حقانيتي رسيد، بايسته و رشك انگيز، لذا براي معرفي اين شعر منتقديني صاحب نظر لازم بود تا برحقانيت آن مهر تأييد بزند. منتقديني كه به اصول شعر امروز و مؤلفه هاي آن و ظرفيت و ظرافت زبان در شعر واقفند و حركت هاي جديد در شعر امروز را ادامه نهضت نيماخان مي دانند و رهبران جوانمند شعر امروز را به رسميت مي شناسند. اين وظيفه سترگ را تا به حال خود شاعران برعهده داشته اند كه چون قضاوت عادلانه اي تا امروز به عمل نيامده است لذا صحت و سقم آن هنوز نامكشوف مانده است. منتظر مي مانيم تا منتقدين آگاه الك به دست از پشت سر برسند و واقعيت شعر امروز را به جامعه ادبي ايران نشان دهند، هر چند كه از آستانه دهه هشتاد هم گذشته باشيم.
|
|
|
سايه روشن نشر
لوح فشرده ناقص
فرهنگ فارسي دكتر معين كه سه سال پيش به نام فرهنگ جامع امير كبير روي لوح فشرده منتشر شده بود بر خلاف آنچه روي جلد اين لوح ها نوشته شده، قابليت استفاده روي سيستم هاي عامل MEو XP را ندارد.
براي آن كه اين لوح هاي فشرده در سيستم عامل ويندوز XP قابل استفاده شود بايد يك قلم مخصوص را از سايت اينترنتي اميركبير روي كامپيوتر شخصي نصب كرد.
اما اين قلم هم كاري از پيش نمي برد و اين فرهنگ همچنان با اين دو سيستم عامل كامپيوتري غير قابل استفاده است. ويندوز ME نيز اصلاً با اين برنامه سازگاري ندارد.
برنامه نويس اين برنامه گفت كه اين فرهنگ را براي استفاده در سيستم عامل ويندوز ۹۸ و ۲۰۰۰ و عربي سفارش داده بودند. در همان سال كه انتشارات امير كبير سفارش اين برنامه را داده بود، سيستم هاي عامل ME و چندي بعد XP نيز به بازار آمدند.
اين لوح هاي فشرده علي رغم آنچه مشاور فرهنگي موسسه امير كبير مي گويد از لحاظ تعداد لغات هم اندازه لغتهاي نسخه چاپي فرهنگ معين نيست.
دكتر مرتضي كاخي مي گويد: «تفاوت اين لوح هاي فشرده با فرهنگ دكتر معين تنها اضافه شدن عكس هاي جديد و فيلم هايي درباره برخي از اصطلاحات و كلمه ها است.» او همچنين اضافه مي كند كه فرهنگ حاضر بخش اعلام فرهنگ معين را به همراه ندارد.
با اين حال برخي از لغات در اين فرهنگ ديجيتالي وجود ندارند كه از آن جمله مي توان به لغت «دغ» به معناي زميني كه در آن علف نمي رويد، اشاره كرد. با اين كه فرهنگ ديجيتالي معين از نسخه چاپي واژه اي بيشتر ندارد با اين حال گردانندگان انتشارات اميركبير تصميم گرفته اند كه نام فرهنگ را عوض كنند. علاوه بر نوشته روي جعبه و خود لوح ها، علامت اين فرهنگ روي صفحه كامپيوتر نيز همان نشان انتشارات اميركبير است.
دكتر كاخي از علت تغيير نام اين فرهنگ بي اطلاع است و قنبري مدير انتشارات معين نيز درباره اين اتفاق گفتگو نمي كند. دكتر مهدخت معين، استاد دانشكده ادبيات علامه طباطبايي، نسبت به اضافه شدن نام ديگري به فرهنگ پدرش معترض است.
او با بيان اين مطلب كه حقوق مادي آثار فرهنگي پس از سي سال از درگذشت مولف از تيول خانواده مولف خارج مي شود، تأكيد كرد: «حقوق معنوي آثار همچنان برجاست و وزارت ارشاد بايد مراقب ضايع نشدن اين حقوق باشد.»
دكتر كاخي نيز با ابراز تاسف از وضعيت چاپ و نشر فرهنگ واژگان در ايران گفت: «متاسفانه در ايران از روي فرهنگ انگليسي حييم و فرهنگ فارسي معين و دهخدا عده اي فرهنگ مي نويسند و با بالا و پائين كردن چند كلمه آن را به نام خود منتشر مي كنند.»
انتشارات اميركبير قرار است به زودي كار روي نسخه جديد اين فرهنگ را آغاز كند. عكس و فيلم هاي جديدي بايد به اين دو لوح فشرده اضافه شوند.
مسئول شركتي كه لوح فشرده موجود در بازار را طراحي كرده است، در اين باره گفت كه اگر بودجه كار جديد تأمين شود به زودي كار را آغاز خواهند كرد.
منصور وحيدي فر يكي از كارمندان بخش فرهنگي انتشارات اميركبير نيز مي گويد كه با آماده شدن نسخه جديد آنها كه نسخه قديمي را دارند مي توانند با مراجعه به كتاب فروشي ها اين نسخه را با پرداخت مابه التفاوت با نسخه جديد عوض كنند.
|
|
|
نگاهي به كتاب «سرگذشت من» چارلي چاپلين
كمدين غمگين
|
|
كيكاووس زياري
چارلي در كتاب بي هيچ واسطه اي ديدگاههاي سياسي و اجتماعي خود را بيان و از آنها دفاع مي كند.
او جزو معدود هنرمنداني بود كه با بزرگترين سياستمداران جهان ديدار و گفت و گو كرد. شرح اين ديدارها در كتاب از زبان خود چارلي خواندني است. در عين حال او يكي از هنرمنداني بود كه به دادگاه كميته فعاليتهاي ضدآمريكايي (در دوران بعد از جنگ) احضار شد ولي حاضر به همكاري با اين دادگاه نشد
در روزگار كم حوصله و پرشتاب كنوني چه كسي حوصله مي كند يك كتاب ۶۴۰ صفحه اي قطور را بخواند؟ البته اگر خواننده علاقه مند جدي مطالعه كتاب باشد و كتاب مورد بحث هم درباره چارلي چاپلين نابغه بزرگ عالم سينما باشد، چنين وقت و حوصله اي حتماً پيدا مي شود. سرگذشت من، به قلم چارلز اسپنسر چاپلين و با ترجمه جمشيد نوايي علي رغم حجم زيادش خصيصه مورد بحث را دارد.
اين كتاب شرح حال چارلي و خاطرات او از دوران كودكي تا سالهاي پاياني عمرش است كه به نثري ساده و شيوا توسط خود اين بازيگر - كارگردان نامدار سينما نوشته شده است. البته اين كتاب هم مثل ديگر شرح حال هاي موجود كه توسط خود نويسندگان و خالقين آن نوشته شده، نگاه خود چاپلين را به زندگي اش دارد. از اين نظر آنچه كه در زندگي اين هنرمند جنبه منفي، شايعه و يا چيزهاي ناخوشايند بوده (مثل جنجال هاي ازدواج و طلاق هاي او) يا راهي در اين كتاب ندارد و يا خيلي تلطيف شده دراختيار خواننده قرار مي گيرد.
چارلي چاپلين شايد يكي از معدود هنرمنداني باشد كه بيشترين حجم كتاب درباره او در ايران منتشر شده است. از سالهاي قبل از انقلاب تا به امروز، چندين كتاب مختلف- كه بيشتر نگاه نويسندگان به سبك كار، فيلمها و زندگي اجتماعي و خصوص فيلمساز بوده- درباره او به چاپ رسيده و چنين به نظر مي رسد كه اين روند در سالهاي آينده هم ادامه پيدا كند (در اين رابطه فقط شايد بتوان آلفرد هيچكاك استاد سينماي دلهره را اسم برد كه تعداد كتابهاي منتشر شده درباره او مي تواند به شمار كتابهاي چاپلين نزديك شود.) اين امر توجيهات خاص و منطقي خودش را دارد. چارلي جزو معدود هنرمنداني است كه اكثر فيلمهاي او از سينما و تلويزيون پخش شده و آن چهره معصوم ولگرد، جزو چهره هايي است كه تماشاچي ايراني به خوبي با او آشنايي دارد. از سوي ديگر چارلي در فيلم هايش در جست وجوي چيزي فراتر از كمدي و خنداندن تماشاچي خود بود. بار اجتماعي كمدي هاي چارلي، نام او را در فهرست هنرمندان متعهد سينما قرار داده و همين نكته باعث توجه ويژه دوستداران سينما(در همه جاي دنيا) به كارهاي او شده است.
هر دوستدار سينما و هر خواننده پيگير كتابهاي سينمايي دوست دارد بداند چارلي كه بود و چه كرد، در همين رابطه براي او خيلي جالب است كه اين نكات را از زبان خود او بشنود. كتاب سرگذشت من، هم با همين نيت نوشته شده است. چارلي كار نگارش كتاب را در سال ۱۹۵۷ (سالي كه «سلطاني در نيويورك» به روي پرده رفت) شروع كرد، اين كتاب سال ۱۹۶۴ چاپ شد. خود چارلي سال ۱۹۷۷ درگذشت، به همين دليل كتاب خاطرات سالهاي آخر عمر بازيگر (يعني حدود شانزده سال) را ندارد. در چاپ هاي بعدي كتاب هم، ظاهراً ناشرين اصلي خودشان را مقيد نديده اند كه به نوعي به رفع اين نقيصه بپردازند. درست است كه چارلي آخرين فيلم خود «كنتسي از هنگ كنگ» را سال ۱۹۶۷ ساخت و در سالهاي آخر عمر ديگر فعاليتي نداشت. اما مسلماً در زندگي شخصي خود ناگفته هاي جذابي وجود داشت كه اتفاقاً خواننده، دوستدار شنيدن آنهاست. برخلاف ديگر كتابهاي خاطرات كه يا به صورت گفت وگو تنظيم شده و يا نويسنده آن را براي كسي بازگو مي كند و متن توسط آن شخص تنظيم شده، در اينجا خود چارلي قلم در دست گرفته و مستقيماً با خواننده اثر طرف شده است.
جمشيد نوايي مترجم كتاب - كه ترجمه رواني از نوشته ساده اما اديبانه چارلي ارائه داده- زندگي و كار اين هنرمند نابغه را به سه دوره تقسيم مي كند: «۱- دوره زندگي و كار تئاتري اش در انگليس، ۲- دوره فعاليت و شهرت سينمايي اش در آمريكا و ۳- دوره بازنشستگي اش در سوئيس.»كتاب حاضر هم تلاش دارد تصويري روشن و صادقانه از اين دوره ها را به نمايش بگذارد. واقعيت اين است كه كودكي چارلي (برخلاف بزرگسالي او) سراسر در فقر و بدبختي بود. او در كتاب صادقانه درباره تمام مشكلات دوران كودكي اش حرف مي زند و كوچكترين مسائل خصوصي خانوادگي (رفتن به نوانخانه، بيماري مادر، بي پولي و بي غذايي) را به صورت درد دلي براي خواننده اش مي گويد. در حقيقت همين فقر و بدبختي بود كه روحيه عدالت خواهي را در دل و ذهن چارلي بارور كرد و باعث شد تا او بعدها در آثار خود مشكلات و مصائب مردم تهيدست را به تصوير بكشد.
چارلي در كتاب بي هيچ واسطه اي ديدگاههاي سياسي و اجتماعي خود را بيان و از آنها دفاع مي كند. او جزو معدود هنرمنداني بود كه با بزرگترين سياستمداران جهان ديدار و گفت و گو كرد. شرح اين ديدارها در كتاب از زبان خود چارلي خواندني است. در عين حال او يكي از هنرمنداني بود كه به دادگاه كميته فعاليتهاي ضدآمريكايي (در دوران بعد از جنگ) احضار شد ولي حاضر به همكاري با اين دادگاه نشد. اين مسأله در كنار يكي دو مسأله ديگر باعث اخراج محترمانه او از آمريكا شد. در حقيقت خواننده كتاب با مطالعه« سرگذشت من» به چيزهايي بيشتر از خاطرات صرف يك هنرمند دست پيدا مي كند. چارلي كه همراه اختراع سينما و فيلمهاي صامت كار خود را شروع كرد، در اين كتاب شرحي خواندني از تاريخ سينما(يا حداقل بخش مهمي از آن) را بدست مي دهد. در كناراين مسأله كتاب حال و هواي سياسي، فرهنگي و اجتماعي شش دهه از تاريخ جهان را هم منعكس مي كند. (مگر مي توان چارلي چاپلين بود و نسبت به اوضاع سياسي و اجتماعي واكنش نداشت؟) از اين نظر اين كتاب نه فقط درباره تاريخ سينما كه درباره تاريخ سياست و رويدادهاي مهم اجتماعي- فرهنگي عصر هم هست. چارلي كه در فيلمهاي خود با زبان طنز و كنايه مسائل مهم سياسي و اجتماعي را مطرح و به نقد و بررسي آنها مي پرداخت، در اين كتاب مستقيماً درباره تعدادي از مسائل مهم عصر مثل جنگ و صلح، مسأله سلاح هاي هسته اي، فقر و ثروت، فاجعه جنگ اتمي، مك كارتيسم و انقلاب هاي مهم عصر حرف مي زند. او در فصل فصل كتاب هنگام بحث درباره مسائل مختلف از نويسندگان، شاعران و هنرمندان ياد مي كند و وام مي گيرد و به اين ترتيب جلوه و شكوه خاصي به نوشته اش مي دهد. براي مثال در فصل پنجم كتاب وقتي درباره اولين حضورش براي كار در يك نمايش تئاتري صحبت مي كند، مي گويد: «احساسي مثل اليوير تويست به من دست داد تا بيشتر مطالعه كنم.»
كتاب يك پيش درآمد و ۳۱ بخش دارد. بخشها فاقد تيتر و عنوان هستند و تنها شماره گذاري شده اند. سرگذشت من كه به بيش از بيست و دو زبان زنده دنيا ترجمه شده، سالها قبل با عنوان« داستان كودكي من» توسط مرحوم محمد قاضي ترجمه شد. ناشر اين كتاب كه كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان بود، بخشهايي از اين كتاب را كه اختصاص به دوران كودكي و نوجواني چارلي داشت به صورت ترجمه به بازار ارائه داد. مترجم كتاب «سرگذشت من» در جاي جاي كتاب پانويس هايي آورده كه هم متن نوشته براي خواننده لحن آشناتري پيدا كند و هم ديدگاههاي خود را پيرامون مسائل مختلف مطرح كند. براي مثال او از اهداي اسكار افتخاري به چارلي در سال ۱۹۷۲ به عنوان اقدامي «زيركانه» ياد مي كند و منظور خود از اين كلمه را به تفصيل بيان مي كند. در عين حال اصرار براي «جست وجوي طلا» خواندن جويندگان طلا (كه هم نام زيباترين است و هم همه آن را به همين اسم مي شناسند) در كتاب، توسط مترجم قابل درك نيست.
چارلي قبل از شروع خاطرات خود- كه طبق معمول از سال تولد هر انساني شروع مي شود- در پيش درآمدي كوتاه يكي از خاطرات تلخ دوازده سالگي خود را تعريف مي كند. نقش اصلي را در اين پيش درآمد مادر چارلي دارد. فضاي نوشته مثل فضاي تلخ و تيره قصه هاي ديكنز است. در اين پيش درآمد مي بينيم كه چارلي به اصرار مادرش به منزل يكي از آشنايان خانوادگي مي رود. او در حالي خواسته مادرش را اجابت مي كند كه مي خواهد پيش او بماند، زيرا «چند روزي بود كه او بي حال، غمگين و ساكت پشت پنجره نشسته بود و بيرون را نگاه مي كرد، چارلي با احساسي از گناه به راه مي افتد و مادر را در آن اتاقك نكبتي تك وتنها مي گذارد» بي آن كه بداند روزهاي آينده چه سرنوشت وحشتناكي را براي او رقم خواهد زد. اين پيش درآمد تلخ و تكان دهنده به خواننده خود هشدار مي دهد كه با چه نوع خاطراتي سروكار خواهد داشت: خاطرات تلخ كمدين غمگيني كه غمهاي خود را پشت نقاب كمدي و طنز مي پوشاند. سرگذشت من اين نقاب را پس مي زند و چهره واقعي چارلي را به نمايش مي گذارد، كمديني كه با فيلمهايش عالمي را مي خنداند ولي در خلوت براي زخم هاي وجودش گريه مي كرد.
|
|
|
سرگذشت وسترن به مناسبت نمايش «دشت باز» آخرين اثر «كوين كاستنر»
چند مرد چند اسب چند اسلحه
|
|
احمد رستمي جم
وسترن اولين ژانر تاريخ سينماست. اولين فيلم وسترن كه در واقع اولين فيلم تاريخ سينما هم هست توسط توماس اديسون مخترع برق ساخته شد. در واقع اديسون اولين فيلمساز تاريخ سينماست.
در تاريخ، مخترع سينما را برادران لومير دانسته اند كه به سال ۱۸۹۵ آن را به ثبت رساندند و دستگاه فيلمبرداري و نمايش آنان «سينماتوگراف» نام داشت و حال آن كه اديسون در سال ۱۸۹۱ دستگاه فيلمبرداري خود تحت عنوان «كينه توگراف» را اختراع و در ۱۸۹۳ دستگاه نمايش آن را به نام «كينه توسكوپ» اختراع كرد. البته اين دستگاه قابل استفاده براي تماشاي يك نفر بود و قابليت پخش فيلم روي پرده را نداشت. برادران لومير در واقع اختراع اديسون را كامل كردند.
در سال ۱۸۹۴ اديسون يكي از نمايشهاي غرب وحشي را كه سيركها براي مهاجران نمايش مي دادند در دستگاه فيلمبرداري خود ضبط كرد. از آنجايي كه اين نمايشها به داستانها و افسانه هاي قهرمانان غرب مي پرداخت و در واقع نمايش وسترن بود، فيلم اديسون را هم مي توان يك وسترن قلمداد كرد. اديسون در سال ۱۸۹۸ نيز فيلم وسترن كوتاهي به نام «باركريپل كريك» ساخت و چند سال بعد در ۱۹۰۳ ادوين اس. پورتر بر اساس داستان واقعي سرقت راه آهن كه توسط يك گروه سارق مشهور به نام گروه وحشي صورت گرفت فيلمي با نام سرقت بزرگ قطار ساخت كه سالها بعد سام پكين پا بر اساس همان فكر فيلم دسته وحشي (اين گروه خشن- ۱۹۶۹) را كارگرداني كرد كه يكي از خوش ساخت ترين وسترنهاي تاريخ سينماست. قبل از اختراع سينما، اپرا در ميان مردم بسيار مقبوليت داشت و تا سالها نوع فيلمها را با پسوند اپرا مي ناميدند. مثلاً به فيلم هاي وسترن اپراي اسبي و به فيلمهاي خانوادگي اپراي صابوني مي گفتند كه اصطلاح اخير هنوز رايج است.
«جي.ام.اندرسون» هنرپيشه فيلم سرقت بزرگ قطار در سال ۱۹۰۸ فيلمي به اسم برانكوبيلي و كودك ساخت كه بسيار محبوبيت يافت. ماجراهاي برانكوبيلي در بيش از سيصد فيلم كوتاه ادامه يافت. فيلمساز بزرگ آمريكايي ديويد وارك گريفيت در فاصله ۱۹۰۸ تا ۱۹۱۴ تعدادي وسترن كوتاه بسيار موفق ساخت كه از آن جمله سرخپوست و كودك، قتل عام و نبرد در تنگه الدربوش را مي توان نام برد. توماس اينس نيز تعدادي وسترن ساخت كه از اصالت و واقعيت و وسعت حماسي بيشتري برخوردار بودند. او با فيلم معامله هنرپيشه اي به نام ويليام اس هارت را در سال ۱۹۱۴ به سينما معرفي كرد كه يكي از محبوب ترين و نمونه اولين قهرمانان تنها و رمانتيك وسترن به حساب مي آيد. در دهه بيست فيلم هاي وسترن يك پديده محبوب جهاني بودند. كارگردانان عمده اي كه در زمينه وسترن كار مي كردند سيسيل ب دوميل، هنري كينگ و جان فورد بودند. فورد در ميان گاوچرانان زندگي كرده و دنياي آنان را خوب مي شناخت و به شخصيتهاي وسترن آگاهي كامل داشت. از وسترن هاي معروف و مهم اين دوره گاري سرپوشيده اثر جيمز كروز محصول ۱۹۲۳ و اسب آهني ساخته جان فورد(۱۹۲۵) بودند كه تحولي در سينماي وسترن پديد آوردند. جان فورد كه در جواني گاوچران بود، زمينه وقايع و شخصيت هاي وسترن را خوب مي شناخت. هنرپيشگان عمده وسترن هاي دهه ۲۰ داگلاس فربنكس، هري كري و ويليام فارنم بودند. در آغاز دوره ناطق آثار مهمي ساخته شد مثل: معبر بزرگ اثر رائول والش (۱۹۳۰) بيلي دكيد اثر كينگ ويدور(۱۹۳۰) و ويرجينيايي ساخته ويكتور فلمينگ(۱۹۲۹) كه اين آخري موجب اشتهار و محبوبيت گري كوپر به عنوان يكي از غول هاي سينماي وسترن گرديد ولي الحق هيچ بازيگري نتوانست از لحاظ صلابت و هيبت به پاي جان وين بازيگر مورد علاقه جان فورد برسد. جان وين در چندين فيلم وسترن كه تعدادي از آنها را جان فورد ساخت از جمله دليجان (۱۹۳۹) و جويندگان (۱۹۵۶) بازي كرد. جان وين يك وسترنر يا قهرمان وسترن تمام عيار بود و شمايل وسترن جامه اي بود كه بر پيكر او دوخته بود. با اين كه جان وين در نقش هاي مختلف ديگري هم ظاهر شد ولي سينماي وسترن با نام او عجين شده بود. لازم به ذكر است كه شهرت جان وين در ايران تا حدود زيادي مرهون صداي زنده ياد ايرج دوستدار بود كه با شوخي ها، تكيه كلام ها و بداهه گويي هاي خود از دهان جان وين بر شهرت و محبوبيت او افزود.
داستان فيلم هاي وسترن عموماً مربوط به سفيدپوستاني بود كه به غرب مهاجرت مي كردند. در نيمه دوم قرن نوزدهم قاره جديد، جذابيت هاي بسياري داشت. سرزمين هاي حاصلخيز، گله هاي اسب و گاو، معادن طلا و فرصت هاي طلايي. ماجراها بيشتر پيرامون سفرهاي پرماجرا، مبارزه با سرخپوستان، كشف طلا، ياغيان و راهزنان، راه آهن سرتاسري آمريكا، مالكيت زمين، حق چرانيدن گله ها و از اين قبيل مسائل دور مي زد و چون وقايع اين فيلم ها بيشتر در اراضي رام نشده غرب آمريكا مي گذشت به آنها اصطلاح وسترن(غربي) اطلاق مي شد. نام ديگر اين گونه فيلم ها كابوي يا گاوچران بود و در آنها كابوي ها با شلوار سواري، كلاه هاي لبه پهن و شش لولي به كمر حضوري دائمي داشتند. از آنجايي كه وقايع برخي از اين فيلمها در تگزاس مي گذشت، زماني در ايران به فيلم هاي تگزاسي هم معروف بودند!
مرداني اغلب تنها، مجرد، ماجراجو و شجاع از مشخصه هاي قهرمانان وسترن بودند. اسب همواره در كنار مردان بود و شهرهايي با يك خيابان طويل، خانه هاي چوبي، دفتر كلانتر، بانك، كليسا، نعل بندي و ... زن در فيلم هاي وسترن همواره در حاشيه است. قهرمانان عموماً مرد هستند و قهرمان زن محلي از اعراب ندارد، مگر در معدود فيلم هاي كمدي- وسترن كه هرگز جدي گرفته نشدند. البته فيلم «باد» شاهكار درخشان ويكتور شوستروم يك استثنا است. در اين فيلم يك زن جوان بدون هيچ نشاني از قهرمانان وسترن، با شوهري خشن ، مردان وحشي، سرخپوستان و قهر طبيعت مي جنگد و در نهايت پيروز مي شود.(نكته جالب اين كه اين فيلم در سال ۱۹۲۷ به صورت صامت ساخته شد و در سال ۱۹۲۸ ناطق گرديد!) البته در برخي فيلم ها، زن موجب طغيان مرد مي شود. مثل نوادا اسميت (هنري هاتاوي-۱۹۶۶) استيو مك كوئين انتقام خون همسرش را از سه تبهكار مي گيرد.
در دهه ۴۰ سينماي وسترن با آثاري چون دليجان (جان فورد) مغربي (ويليام وايلر) و راه آهن سرتاسري (فريتس لانگ) نضج گرفت و بعد از جنگ جهاني دوم چند وسترن بزرگ ساخته شد كه از آن جمله مي توان به كلمانتن عزيزم ساخته فورد، دوئل در آفتاب اثر ويدور و رود سرخ كار درخشان هوارد هاكز اشاره كرد. در دهه ۵۰ چند حادثه مهم در سينماي وسترن رخ نمود: جويندگان بهترين اثر جان فورد مردي از لارامي ساخته آنتوني مان با بازي جيمز استوارت و بالاخره تكخال فرد زينه مان با عنوان صلوة ظهر كه در ايران با نام جدال در نيمروز نمايش داده شد. اين فيلم يكي از ماندگارترين وسترن هاي تاريخ سينماست و داستان كلانتر يك شهر كوچك را بازگو مي كند كه پس از انجام مراسم ازدواجش در كليسا، به او خبر مي دهند كه يك گروه تبهكار براي انتقام از او وارد شهر شده اند. مردم او را ترغيب به ترك شهر مي كنند تا هم جلوي آشوب و خونريزي گرفته شود و هم كلانتر تازه داماد كه عازم ماه عسل بود از سفرش بازنماند. ليكن كلانتر، ماندن و مبارزه كردن را به فرار و خفت ترجيح مي دهد. اهالي شهر و حتي معاون كلانتر او را تنها مي گذارند تا شايد در تصميمش تجديد نظر كند. سرانجام او يكه و تنها با تبهكاران روبه رو مي شود و همه آنها را به هلاكت مي رساند و به همراه همسر جوانش براي هميشه آن شهر را ترك مي كند. اين فيلم سياه و سفيد كه زمان جاري در آن تقريباً با زمان واقعي يكسان است، در ايجاد هيجان و پرداخت، بسيار موفق است و گري كوپر بازي فوق العاده اي در آن ارائه داده است.
در اواسط دهه ۵۰ چند سريال تلويزيوني موفق ساخته شد كه معروف ترين آنها دود اسلحه، شين، ويرجينيايي و وايات ارپ از آن جمله بودند. در دهه ۶۰ با وسترن هايي روبه رو مي شويم كه از زوال قهرماني وسترن خبر مي داد كه براي حفظ ارزش هاي روبه افول پافشاري مي كرد. آثاري چون شجاعان تنها هستند(ديويد ميلر) مردي كه ليبرتي والانس را كشت (جان فورد) و سه گانه «اين گروه خشن»، «حماسه گيبل هاگ» و «جدال در بعدازظهر» (بر سرزمين بلند بتاز) هر سه، اثر ترانه سراي خشونت (سام پكين پا) كه در اين آثار، خشونت تجلي شديدتر و واقع گرايانه تري داشت. در فاصله ۱۹۶۴ تا ۱۹۶۶ با سه گانه سرجيولئونه يعني به خاطر يك مشت دلار، خوب، بد، زشت و داستاني از غرب اين خشونت ظاهري به اوج رسيد و سيل وسترن هاي ايتاليايي كه اغلب آثار كم ارزشي بودند و به وسترن اسپاگتي شهرت يافتند روانه بازار شد. لئونه كه كلينت ايستوود را در شمايل وسترن به سينما معرفي كرد، پس از يك دوره طولاني سكوت، وسترن بزرگ روزي روزگاري در غرب را در آمريكا ساخت كه بسيار مورد توجه قرار گرفت. اينوموريكونه، آهنگساز هميشگي لئونه آثار به ياد ماندني بسياري براي فيلم هاي او ساخت كه موسيقي فيلم خوب، بد، زشت هنوز خاطره انگيز است.
در دهه ۶۰ و ۷۰ نگاه منفي فيلمسازان به سرخپوستان تغيير يافت و جرأت يافتند مظالمي را كه بر آنان رفته بود به تصوير بكشند. پاييز قبيله شاين اثر فورد بزرگ مرد كوچك ساخته آرتور پن، سرباز آبي كار گستاخانه رالف نلسون، الدورادو و ريولوبو هر دو به كارگرداني هوارد هاكز از وسترنهاي ارزنده اين دوره هستند. اواخر دهه ۷۰ و ۸۰ به جز تيرانداز دان سيگل محصول ۱۹۷۶ سينماي وسترن حرف تازه اي براي گفتن نداشت و با مرگ بزرگان سينماي وسترن چه در زمينه كارگرداني و چه بازيگري و كهولت غول هايي چون كرك داگلاس، گريگوري پك، پل نيومن و ... نسل جديد نتوانست مجد و عظمت سينماي وسترن را به آن بازگرداند. شايد گرفتار آمدن بشر در چنگال ماشين و سپري شدن عصر معصوميت و جوانمردي بازار قهرمانان قدر فيلم هاي وسترن را از سكه انداخت. مردان وسترن هرگز از پشت سر به دشمن شليك نمي كردند، يك تنه در مقابل ظلم قد علم مي كردند و همواره حامي ضعفا بودند.
در سالهاي اخير تلاش هايي براي احياي سينماي وسترن به عمل آمد كه مقطعي و گذرا بودند و بيشتر به بازسازي آثار پيشين و يا وامداري از اسامي آثار بزرگ سينماي وسترن پرداختند. تعدادي از اين فيلم ها را كلينت ايستوود در مقام بازيگر و كارگردان ساخت كه سرآمد آنها «نابخشوده» محصول ۱۹۹۲ بود و اسكار بهترين فيلم، بهترين كارگرداني و بهترين بازيگر نقش مكمل (جين هاكمن) را به ارمغان آورد. نام اين فيلم يادآور نابخشوده (جان هيوستون) محصول ۱۹۳۸ با بازي برت لنكستنر و آدري هيپورن است. فيلم ديگري كه موفقيت چنداني به بار نياورد وايات ارپ ساخته لارنس كاسدان با بازي كوين كاستنر بود كه در سال ۱۹۹۴ ساخته شد و شايد مي خواست موفقيت خيره كننده «رقصنده با گرگها» به كارگرداني و بازيگري كوين كاستنر را تكرار كند. وايات ارپ داستان قهرمان كلاسيك دوران وسترن بود كه به جدال در اكي كرال ختم مي شد و در سال ۱۹۵۷ توسط جان استرجس ساخته شده بود. با كمي دقت نظر مي توان شباهت داستان رقصنده با گرگها و فيلم مردي به نام اسب (۱۹۷۰) ساخته اليوت سيلورستاين و بازي ريچارد هريس را دريافت. مردي كه با زندگي در ميان سرخپوستان به تدريج شبيه آنان مي شود و هويت اصلي خود را از ياد مي برد. فيلم هاي وسترن با برخورداري از داستان پركشش، صحنه هاي مهيج، قهرمانان قاطع و بي باك، شكل غيرمتعارف و جذاب زمينه وقايع و لباس و رفتار آدم ها، هميشه از محبوب ترين انواع فيلم در تاريخ سينما بوده است كه ظاهراً در حال منسوخ شدن است و ديگر كسي نمي تواند چنين آثار بزرگي خلق كند. آخرين وسترن به نمايش درآمده دشت باز اثر كوين كاستنر كار جذاب و تجديد خاطره اي است با وسترن هاي تماشايي تاريخ سينما با همان مشخصه هاي سينماي وسترن.
وسترن در سينماي ساير كشورها هم كم و بيش ساخته شده است. نمونه هايي از وسترن در آلمان غربي، اسپانيا، فرانسه و ژاپن و حتي هندوستان ديده شده است. نمونه هندي آن فيلم شعله است كه با نگاه به فيلم هفت دلاور(جان استورجس- ۱۹۶۰) ساخته شد كه آن هم برداشتي بود از هفت سامورايي كه البته نسخه هندي، دو سامورايي بيشتر نداشت! در سينماي ايران مسعود كيميايي هم ارادت خاصي به فيلم هاي وسترن دارد و در آثارش كم و بيش ياد و اداي ديني به سينماي كلاسيك وسترن داشته است.
|
|
|