پنجشنبه ۸ مرداد ۱۳۸۳
زندگي
Front Page

ضرورت بازتعريف جايگاه زنان در گفت وگو با دكتر ساروخاني
برابر با مردان يا جنس دوم؟
بايد در مقابل مرديت استعلايي قرار بگيريم و با اين نوع انديشه مبارزه كنيم. منظور از مرديت استعلايي يعني به دليل مرد آفريده شدن مرد حس برتري دارد و خود را رئيس خانواده مي داند. اين انديشه در تاريخ توليد شده است ولي همان زمان هم نادرست بود. و با حيثيت انساني تعارض داشت. امروز به هيچ وجه اين انديشه با دنياي جديد تطابق ندارد
000606.jpg
دكتر باقر ساروخاني استاد جامعه شناسي دانشگاه تهران داراي دكتراي دولتي با درجه بسيار عالي از دانشگاه سوربن فرانسه است. از جمله فعاليت هاي وي «سرپرست بخش روانشناسي اجتماعي مؤسسه مطالعات و تحقيقات اجتماعي از سال ۴۹ تا ۵۲»، «معاونت مؤسسه مطالعات و تحقيقات اجتماعي از سال ۵۰ تا ۵۲» ،«مدير منتخب گروه جامعه شناسي دانشكده علوم اجتماعي دانشگاه تهران از سال ۷۰ تا ۷۴»، «سرپرستي بخش تحقيقات تطبيقي مؤسسه مطالعات و تحقيقات اجتماعي از سال ۷۱ تا ۷۶» بوده است. دكتر ساروخاني تحقيقات و پژوهش هاي بسياري در زمينه جامعه شناسي به صورت كتاب، مقاله و گزارش انجام داده است و برخي از آنها به عنوان كتاب هاي برگزيده سال شناخته شده اند. آثاري كه در تاريخ جامعه شناسي ايران تأثير فراواني داشته و دارد كه از جمله آن مي توان به «جامعه شناسي خانواده»، «خانواده و مشروعيت روابط»، «جرم و مهاجرت»، «نگرش هاي خانوادگي» و... اشاره كرد. با وي گفت وگويي در خصوص جامعه شناسي خانواده انجام داده ايم كه مي خوانيد:
هنگامي كه فضاهاي اجتماعي و مسئوليت هاي بزرگ را به زن سپرديم ديگر نبايد از زن توقع داشته باشيم كه مانند گذشته زيبا باشد. زيبايي بايد باز تعريف تازه اي پيدا كند. زيبايي ديگر به خال و چشم و ابرو نيست بلكه به توانايي انسان هاست. زني كه مي تواند ثروت و نعمت توليد كند و مي تواند مسئوليت هاي بزرگ اجتماعي را قبول كند زمينه هاي تازه  زيبايي است كه او اخذ مي كند
گفت وگو: ثريا اميني
* خانواده از ديدگاه شما داراي چه اهميتي است؟
- مطالعه خانواده براي من نه تنها به عنوان يك رشته دانشگاهي مطرح بوده بلكه به عنوان يك رسالت هم مطرح است. به نظر من هيچ مطالعه آسيب شناسي نمي تواند صورت بگيرد اگر از خانواده غافل باشد و همچنين هيچ جامعه اي نمي تواند ادعاي سلامت بكند اگر خانواده هاي ناقص، آشفته و از هم گسيخته داشته باشد. بنابراين خانواده يك ميراث اجتماعي است، همان طور كه ما از بناهاي كهنمان به عنوان ميراث فرهنگي حمايت، دفاع و نگهداري مي كنيم از خانواده نيز به همان نسبت بايد حفاظت كنيم.
خانواده به عنوان ميراثي است كه از نياكان به ما رسيده است و ما بايد اين ميراث را هر چه سالمتر، قوي تر و غني تر به نسلهاي بعد انتقال دهيم و اگر اين كار را نكنيم اشتباه كرده ايم، چون تاريخ نشان مي دهد كه هرگاه جوامعي نسبت به خانواده هايشان تا حدودي بي تفاوت شوند، جامعه دچار آشفتگي هاي بسيار زيادي مي شود. مثال بارز آن جامعه روسيه سال ۱۹۱۷ است. انقلاب بلشويكي به نوعي در مورد مالكيت انسان بر اشياء ترديد كرد و سپس مالكيت انسان بر انسان را نيز مورد ترديد قرار داد. آنها هيچ گاه خانواده را لغو نكردند اما تا حدودي نسبت به آن بي تفاوت شدند. فرزندان نامشروع را به عنوان فرزندان طبيعي قبول كردند. در طلاق را باز گذاشتند. در نهايت نتيجه آن اين بود كه جامعه روسيه با بحران عظيمي مواجه شد. گروه عظيمي از فرزندان نامشروع و گروه بسيار عظيمي از مردان و زنان طلاق گرفته سرگردان روي دست جامعه باقي  ماندند و همچنين انواع بيماريها را به جامعه تحميل كرد.
اين امر موجب شد كه جامعه روسيه به فكر راه چاره بيفتد. از سال ۱۹۳۱ به بعد در طلاق را بستند. در نهايت جامعه روسيه در عمل متوجه شد كه نبود يا كاستي يا حتي مشكل خانوادگي انعكاس هاي عظيمي در جامعه بر جاي مي گذارد و هزينه هاي بزرگ اقتصادي، فرهنگي بر جامعه تحميل مي كند.
به نظر من خانواده در زمره مقدس ترين نهادهاي ما است و از اهميت بسيار بالايي برخوردار است. حتي در جامعه برخي حيوانات مثل فيل بچه هايي كه زودتر از چهار سال از خانواده هايشان جدا شوند بزهكار مي شوند و ديگر طبيعي نيست.
به نظر من هر قدر در مورد خانواده هايمان سرمايه گذاري كنيم به همان نسبت از تعداد زندانيانمان كاسته خواهد شد و جامعه امن تر و آرامتري نيز خواهيم داشت.
* ويژگي هاي خانواده ايراني چيست؟
- خانواده ايراني مانند هر خانواده ديگر در بستر جامعه توليد مي شود. بنابراين ويژگي هاي آن جامعه را دارد. تحول جامعه به خوبي در خانواده انعكاس پيدا مي كند، بنابراين خانواده به نوعي يك نماد اجتماعي است. نشان دهنده مسائل، توانمنديها، قدرتها و كاستي هاي يك جامعه است. خانواده ايراني به نوعي هويت ايراني را دربردارد و در خود نشان مي دهد. به عنوان مثال، مهريه يك سنت ايراني است. مهريه را مي توان در جاي جاي دنيا مثل هندوستان به صور گوناگون ديد . مهريه يكي از عناصر اساسي شناسنامه خانواده ايراني است. در كنارش ما خانواده ايراني را ملاحظه مي كنيم كه به نوعي دچار انقباض كمي و كيفي شده است.از يك طرف ساكنان خانواده محدود شده است. خانواده اي كه تعداد زيادي خاله و عمه به صورت گسترده زندگي مي كردند جاي خود را به خانواده هسته اي داده است. والدين از خانواده جدا شده و تعداد فرزندان محدود شده است به گونه اي انقباض كمي نمايان مي شود. در مقابل انقباض كمي، انقباض كيفي نيز در خانواده ها بروز پيدا كرده است به طوري كه بسياري از رسالتها، كاركردها و وظايف خانواده را، واحدهاي ديگر تقبل كرده اند. در هرحال خانواده ايراني در معرض انقباض كمي و كيفي قرار گرفته است. خانواده ايراني با افزايش طلاق مواجه است. مطالعات نشان مي دهد كه در بعضي از نقاط ايران طلاق وجود نداشت ولي در حال حاضر حادث شده است.
چند نكته در اينجا مورد توجه است؛ نخست اين كه، منع محض طلاق مطلوب نيست. بسياري از جوامع از جمله جوامع كاتوليك اين تجربه را دارند. نتيجه آن به وجود آمدن بحران هاي اجتماعي، بن بست هاي بسيار زياد اجتماعي است. انسان ها نمي توانستند با يكديگر زندگي كنند اما به عنوان خانواده به حساب مي آمدند و مجبور بودند كه با هم زندگي كنند چون طلاق هم از نظر شرعي و هم از نظر عرفي ممنوع بود. نكته بعدي بازگذاشتن در خروجي خانواده يعني طلاق نيز قابل قبول نيست. اين امر طلاق را بسيار افزايش مي دهد از جمله طلاقهاي ارتجالي و آني و برحسب يك نزاع خاص آدم ها از هم جدا و سپس پشيمان مي شوند.
از نظر من اين دو شيوه كاملاً نابجاست و راه درست راهي است كه پيامبر اكرم(ص) مطرح مي كند، يعني طلاق را حرام نمي كند اما به عنوان آخرين راه پيشنهاد مي كند، راهي كه در كنارش راه ديگري نباشد.
ديدگاه ديگر جامعه ما ديدگاه سنتي است. به عنوان مثال در جامعه قاجاريه طلاق كم بود ولي ما آن را مطلوب تلقي نمي كنيم. زماني كه زن حق طلاق ندارد. زماني كه پدر به او مي گويد تو با لباس سفيد از خانه مي روي و با لباس سفيد هم از خانه همسرت بايد بيرون بيايي طبيعتاً طلاق را كاهش مي دهد ولي به قيمت گزاف زن را جنس دوم مي كند. زن را از حيثيت انساني اش ساقط مي كند. بنابراين ممكن است در جامعه طلاق كاهش پيدا كند ولي دليل بر سلامت خانواده هايش نيست.
ما يقيناً بايد طلاق را در حد معقول واقعي خودش قرار دهيم. راهكارهاي بسيار زيادي در اين زمينه در پيش داريم. راهكارهاي قانوني، فرهنگي و علمي هستند كه از هر يك از اينها مي توان استفاده كرد. تمام اينها با هم مي توانند براي جامعه ما طلاقي فراهم كنند كه در حداقل قرار بگيرد و به جامعه ما اين افتخار را بدهد كه در دنيا از اين نظر نمونه باشد. دنيايي كه در آن طلاق رو به  افزايش است و از هر چهار ازدواج سه ازدواج منجر به طلاق مي شود.
* امروز يكي از ويژگي هاي خانواده افزايش ميزان تحصيلات خانمها نسبت به آقايان است. در اين خصوص چه نظري داريد؟
- اين روند به نوعي روند جهاني است. پيدايش تحصيلات، مخصوصاً  تحصيلات خانمها كه امروز بسيار زياد مطرح است، سن ازدواج را بالا مي برد. اين امر فاصله بين بلوغ و زناشويي را زياد مي كند. بنابراين طبيعت و جامعه از يكديگر فاصله مي گيرند.
من طبيعت را بلوغ جسماني مطرح مي كنم و جامعه را آن هنجارهاي اجتماع و ازدواج مطرح مي كنم.
مشاهده مي شود كه جامعه صنعتي از اين حالت مقداري دور شده است. يعني در ابتدا فاصله بين بلوغ و زناشويي افزايش پيدا كرد، سن ازدواج بالا رفت ولي بعد جامعه ساز و كارهاي جديدي را تعبيه كرد، از جمله خانواده برابر يافته و ازدواج هاي دوستانه. بنابراين ازدواج آسان شد. تدارك كمتري لازم داشت. انسانها حتي در كنار يكديگر در دانشگاه و اداره مي توانستند به سادگي با هم ازدواج كنند. ازدواج آسان، ارزان و سريع صورت گرفت و اين امر به كاهش سن ازدواج خيلي كمك كرد.
در ايران به نظر مي رسد كه راه قديمي هنوز پابرجاست. جامعه ما هنوز در اين زمينه اقدام مؤثري نكرده است. همان سنت هاي پيشين از جمله مهريه و ... رواج دارد و جامعه با معيارهاي سنتي به گزينش همسر نگاه مي كند.
يك جامعه جديد با گذار از اين ديدگاههاي سنتي سن ازدواج را كاهش داد. يعني سادگي ازدواج، آساني و ارزاني و به نوعي ازدواج شراكتي را رواج داد. يعني زن و شوهر بايد با هم از صفر شروع كنند، قدم به قدم آجر به آجر زندگي را بسازند. اين يك ديدگاه تازه است. من مي توانم بگويم كه بايد اين مسأله را كاملاً  پذيرفت ولي معتقدم كه بايد به نوعي به بازتعريف زناشويي و معيارهايش بپردازيم.
از يك طرف مهريه و سنگيني مهريه نبايد مانع زناشويي ما باشد. ما بايد قبول كنيم كه مهريه سنتي، دلايل بقا و وجودي داشت. قبل از سال ۱۳۴۶ زن تحصيل، شغل و درآمد نداشت. طلاق هم آسان، مردانه و فاقد دادگاه بود. مرد همسر خود را در فاصله ده دقيقه طلاق مي داد و زن هيچ نداشت و بايد خانه همسر را بدون هيچ وسيله اي رها مي كرد و مي رفت. اما امروزه اين طور نيست.
زن تحصيلات بالا و امكانات اشتغال دارد. طلاق نيز دوسويه و دادگاهي است ، آسان، ارزان، سريع و مردانه صرف نيست. بنابراين به نظر نمي رسد كه خانواده ها ديگر آنقدر در مورد مهريه و افزايش آن تأكيد داشته باشند.
قطعاً  يكي از دلايلي كه امروزه ازدواج را كاهش مي دهد و براي مرد انصراف و وحشت ايجاد مي كند، مهريه عندالمطالبه زن است.
بنابراين بايد بپذيريم كه زن امروزي زني است كه چندان نيازمند مهريه نيست. توان، آموزش و مشاغل بالايي كه دارد زمينه مهمي براي اتكاي به خود است. نبايد مهريه را تنها ضامن بقاي زناشويي تلقي كنيم.
بنابراين به نظر مي رسد كه جامعه نياز دارد تا به نوعي انديشه هايش را در مورد مهريه بازتعريف و دگرگون كند و با شرايط جديد منطبق كند. هيچ گاه نبايد بقاي خانواده را موكول به نوعي تعهد به پول كرد. بقاي خانواده در قلب و ذهن انسانها حك مي شود. زماني كه زوجين از هم تنفر داشته باشند ديگر آن خانواده قابل تداوم نيست و گاه ممكن است كوچه امن تر از رختخواب آدمها باشد.
رسانه ها مي توانند زمان بيشتري را به اين موضوع اختصاص دهند تا نظرات و ديدگاههايي كه افراد در مورد مهريه دارند بازتعريف شود.
* در صورتي كه جامعه به بازتعريف و كاهش مهريه مي پردازد بهتر نيست امتيازهايي چون حق طلاق و ... را نيز بازتعريف كند؟
- در حال حاضر از نظر قانوني طلاق دوسويه و دادگاهي است. در صورتي كه يكي از زوجين تمايلي به ادامه زندگي مشترك نداشته باشد،  مي تواند درخواست طلاق كند. يعني به همان نسبت كه مرد حق طلاق دارد زن نيز حق طلاق دارد. در واقع همان قانوني است كه خداوند در قرآن براي ما فراهم كرده است. اما در دادگاهها چنين عملي تحقق پيدا نمي كند.
نكته اي كه وجود دارد اين است كه ما پايه هاي استواري خانواده  را بايد در عملي بودن و درست تأسيس كردنش بگذاريم و در كاهش تضادهاي اجتماعي كه در خانواده امروز ايراني وجود دارد و در نزديكي قلب آدمها قرار دهيم.
* اين تضادها چيست؟
- اگر خانواده از دل و قلب آدمها بيرون نيايد و صرفا  به خاطر مهريه و قانون تداوم داشته باشد ما اين را تداوم طبيعي تلقي نمي كنيم و به جاي اين كه تداوم محتوا باشد، يك تداوم صوري و غالب است.
از نظر من خانواده يك گروه نخستين است. گروههاي نخستين گروههايي هستند كه براساس عواطف انساني توليد مي شوند، بقا، استمرار و تعالي پيدا مي كنند. نبايد گروههاي اوليه مثل خانواده تبديل به گروههاي ثانويه بشوند.
گروههاي ثانويه مثل ارتش، ادارات و ... هستند كه قانون بر آنها حاكم است. مأمور زيردست بايد از بالا دستش اطاعت بكند وگرنه محكوم است. خانواده چنين جايي نيست. در اصل يك واحد عاطفي، انساني و قلبي است و اگر بخواهد پادگاني باشد و صرفاً  براساس پاسبان و قانون بقا داشته باشد، من مي گويم كه اين خانواده اضطراري است و طبيعي نيست.
بنابراين بايد خانواده در جايگاه نخستين قرار گيرد و عواطف انساني جايگاه و پايگاهش باشد. اگر قانون بر خانواده حكم كند خانواده قانون زدگي پيدا مي كند و دچار بحران خواهد شد. قانون زدگي شاخص بحران اجتماعي است.
* به نظر شما چه افرادي براي يكديگر مناسب ترند تا روند زندگي تداوم داشته باشد؟ چون امروزه دختران با افزايش تحصيلاتي كه كسب كرده اند در انتخاب خود دچار مشكل شده اند؟
- جامعه ما در خلال قرون و اعصار به نوعي خانواده مبادله اي را بنا كرد. در اين جريان تبادل، مرد آموزش بالا و زن سن كمتر ارائه كرد. يعني مرداني با تحصيلات بالا، زناني جوانتر را به ازدواج درآوردند و تا سالهاي اخير نيز اين تداوم ادامه پيدا كرده است. اما اين انقلاب آموزشي زنان ايراني قانون اين تبادل را تغيير داده است. يعني ديگر مرد ايراني دكتر و زنش ديپلمه نيست. بلكه هر دو مي توانند دكتر باشند. بنابراين افزايش تحصيل زنان نبايد به كاهش دايره همسرگزيني منتهي شود. زنان ما به همان نسبت كه در تحصيلات بالاتر قرار مي گيرند، امروز دايره همسرگزيني شان محدود شده است. بنابراين ناچار بايد اين قاعده دگرگون شود و زنان و مردان از نظر سني و تحصيلي به يكديگر نزديكتر شوند.
000609.jpg

* چطور مي توان اين قاعده را دگرگون كرد؟
- راههاي مختلفي براي دگرگوني اين امر وجود دارد. نخست خود خانواده است، خانواده از يك طرف ارزش آموز است و از طرف ديگر ارزش گذار. من معتقدم بسياري از نابساماني هاي اجتماعي از خود خانواده برمي خيزد و بسياري از ضد ارزشها نيز در درون خانواده پرورانده مي شود.
ما در بسياري از موارد مي بينيم زنان از نابرابري اجتماعي گله دارند ولي در عمل خودشان اين نابرابري را توليد مي كنند. وقتي مادري فرزند پسر به دنيا مي آورد افتخار مي كند و به پسر آزادي مي دهد و بهترين اسباب بازي ها را برايش فراهم مي كند. او را در مرجع و جانشين پدر تلقي مي كند. مادر، اين پسر برتر را توليد مي  كند و سپس از نابرابري زن و مرد صحبت مي كند. در خصوص تحصيلات دختر و پسر نيز خانواده نقش مؤثري دارد. اگر والدين بپذيرند كه ديگر دوران شكاف تحصيلي زوجين پايان پيدا كرده است و آن شكاف هم چندان مطلوب نبوده است، بلكه موجب نابرابري زن و مرد مي باشد و حالا موقع آن است كه دو نفر با تحصيلات يكسان بايد راه بزرگ و باشكوهي را با هم آغاز  كنند و قدم به قدم با هم بسازند و پيش ببرند. بنابراين ديگر آن سنتهاي نابرابري تحصيلي را بايد به تاريخ سپرد.
سپس نتيجه مي گيريم والدين نقش بسيار مؤثري در اين زمينه مي توانند داشته باشند. در كنار آن رسانه هاي جمعي نيز نقش آفرينند و رفته رفته آنچه من به آن مي گويم جامعه پذيري بزرگسالان،  در حال شكل گيري است. به اين معني كه انطباق بزرگسالان با دنياي جديد، خواستها و هنجارها و واقعيتي كه پيش رو دارند.
بنابراين من انقلاب آموزشي زنان را به فال نيك مي گيرم. اگر قرار است جامعه ما خانواده برابر يافته و خانواده هايي كه در درونش شركاي مساوي با هم تصميم مي گيرند و فرزندان سالم توليد مي كنند داشته باشد، از طريق انقلاب آموزشي ميسر خواهد بود. (از اين به بعد ديگر مردان نخواهند گفت من مي فهمم، من مي دانم و تو نمي داني.)
* چطور مي توان با افزايش تحصيلات زنان نسبت به مردان در جامعه كنار آمد؟
- اين امر يك حادثه مباركي است. ما در قرن ۲۱ زندگي مي كنيم. ولي اگر از والدين خود تبعيت كنيم به اصطلاح با زمانه خود بيگانه خواهيم شد. بنابر اين آناني موفق ترند كه زمانه خود را بشناسند و با زمانه خود زندگي كنند. يكي از بهترين جملات نهج البلاغه اين است كه «فرزندانتان را فرزندان زمانه شان بكنيد» و اگر قرار است چنين باشد خود والدين نيز بايد با زمانه خودشان زندگي كنند.
اگر اين بحران ها را نشناسيم و نپذيريم بحران هاي تازه اي براي جامعه خواهيم داشت و اگر آنها را بشناسيم مي توانيم به راحتي با آن كنار بياييم. به نظر من اگر خانواده مي خواهد جايگاه امن و برابري باشد ، بايد داراي زناني تحصيلكرده باشد، اين زنان مادراني توانا خواهند بود و فرزنداني توانا را توليد خواهند كرد. مادر تحصيلكرده از مادر بي سواد تواناتر است. اگر قرار است دموكراسي در جامعه اعمال شود مادران تحصيلكرده و توانمند مي توانند الفباي دموكراسي را بياموزند.
بنابراين اين انقلاب آموزشي زنان نقطه عطفي در ارتقاي جامعه است.
* عده اي از خانم ها به دليل افزايش مدرك تحصيلي ديگر حاضر نيستند با مرداني داراي تحصيلات پايين تر از خود ازدواج كنند و اين امر موجب مي شود شانس ازدواج براي خانم ها كاهش پيدا كند. چه راهكاري در اين خصوص توصيه مي كنيد؟
- در صورت افزايش تحصيلات زنان شكاف تحصيلي كاهش پيدا كرده است به تبعش شكاف سني نيز كاهش پيدا كرده است بنابر اين اين حادثه مباركي است.
به نظر من اگر جامعه ما به جايي برسد كه مدرك تحصيلي را به عنوان ارزش ارتقا نشناسد و فقط توانمندي و انديشه آدم ها معيار باشد، نبايد مشكل چنداني ايجاد كند. اگر همسر يك خانمي، ديپلمه باشد ولي يك همسر شايسته و توانمند باشد هيچ دليلي ندارد كه هر روز مدرك تحصيلي مبادله شود و به عنوان يك حربه و اهرم قدرت به حساب بيايد.
* جامعه ما در چه مرحله اي از اين گذار قرار دارد؟
- ما از يك طرف شاهد انقباض تدريجي خانواده هاي ايراني هستيم. خانواده ها مخصوصاً در شهرها ،كوچك و كوچكتر شده اند .
بنابر اين به نظر مي رسد راهكارهاي خاصي را بايد در مورد طلاق پيش بگيريم. علاوه بر انقباض خانواده ها و طلاق، فرزند محوري خانواده ها را دچار دگرگوني هاي عميق كرده است. از جمله اين دگرگوني ها ارتقاء جايگاه مقام فرزندان است. در زمان گذشته تعداد فرزندان بسيار بود. مرگ و ميرشان بسيار بالا و هزينه شان تقريباً صفر بود. تنها هزينه فرزند يك تكه نان و آبگوشت بود و به محض اين كه مي توانست راه برود دهنه الاغ را مي دادند تا بكشد و تا توانمند تر مي شد بر روي خيش سوارش مي كردند تا كار كند. بنابر اين هزينه ساختن انسان ها تقريباً صفر بود. ولي الان اين طور نيست. امروزه تعداد بچه ها اندك و ميزان مرگ و مير پايين است. هزينه هاي تحصيلي و بهداشتي و مقام و منزلت بسيار بالايي نيز دارند. بسياري از والدين براي خود هزينه اي نمي كنند ولي براي فرزندانشان امكانات رفاهي فراهم مي كنند. من به اين پيامد فرزند محوري مي گويم اين فرزند محوري از يك نظر به نوعي تعادل و تعالي اجتماعي را بر هم مي زند و از طرف ديگر هم مي تواند مسايل خاصي خودش را توليد كند.
از جمله حوادث بزرگ ديگري كه خانواده ايراني در سال هاي اخير با آن مواجه شده است، مهاجرت دسته جمعي زنان ايراني است. من در كتاب اشتغال زنان ايراني و اثرات آن به اين موضوع پرداختم كه اين مهاجرت عظيم نه تنها تبعات اجتماعي برجاي گذاشته است بلكه خانواده را نيز دچار دگرگوني هاي عميق كرده است.
از اين به بعد زنان ايراني فضاهاي اجتماعي را تسخير كرده اند. رسالت هاي چندگانه اي پيدا كرده اند، نيمي از بدنه جامعه شده اند. مشاركتي سياسي، اقتصادي و حرفه اي پيدا كرده اند و اين تحول ميمون و مباركي است.
* اين تحولات چه چالش ها و چشم انداز هايي در خانواده ايراني به وجود آورده است؟
- تحولات جديد چشم اندازهاي جديدي را ايجاد كرده است به خصوص جريان هاي جهاني و حوادثي كه در جامعه صنعتي بر خانواده ها مي گذارد تحولات خاصي را در خانواده ها ايجاد كرده است به تبعش چالش هاي جديدي را نيز به وجود آورده است.
قطعاً شناخت اين چالش ها براي برخورد با آن لازمه اقدام اوليه است. اگر قرار است با اين چالش ها مبارزه كنيم بايد در مرحله اول آنها را شناسايي كنيم.
شايد بتوان گفت يكي از اين چالش ها تفرد يافتگي است كه من به آن اصطلاحاً مي گويم خانواده تفرد يافته. ما در سنت هايمان چنين خانواده اي را نداشتيم. خانواده پدر سالار يك خانواده به هم پيوسته اي بود. سرپرست، مسئول، باني و حامي داشت اما نه مطلوب بود و نه مناسب دوران ما بنابر اين اگر بخواهيم دوباره خانواده پدرسالار را احيا كنيم اشتباه كرده ايم، بازگشت پذير نيست. اين خانواده به تاريخ سپرده شد. درون اين خانواده ها عوارض بسياري منبعث مي شد. عقده اوديپ (دوگانگي شخصيت) از آن برمي آمد. در هر حال آنجا كه ساختار خانواده طبيعي نيست ما نبايد انتظار داشته باشيم كه نتايج طبيعي به جامعه تحويل دهد. حتي انسان ها در اينجا به نوعي شخصيت قدرت نگري شدند و همه چيز را از پدر مي خواستند و به پدر نگاه مي كردند و اتكايي به خويش نداشتند. طبيعتاً خانواده سالم و درستي نبود و به تبعش مناسب براي امروز جامعه ما نيست. بازگشت به خانواده پدرسالاري با احياي انديشه پدرسالاري راه مناسبي براي جامعه ما نيست اما از طرف ديگر اين هرم قدرت شكسته شده است و جامعه دچار نوعي سردرگمي شده است. خانواده هيچ مرجعي ندارد و هركس راه خود را طي مي كند. بچه ها هر كدام يك كلبه دارند و بعد از ورود به خانه به اتاق خود مي روند. ارتباطات در حد يك رابطه خيلي دور در آشپزخانه آن هم به تصادف صورت مي گيرد و اين چالشي است كه در انتظار ما است. بنابر اين بايد در جامعه تعادلي ايجاد كرد، تعادلي بين افراط خانواده پدر سالار منسوخ شده و تفريط خانواده هايي كه تفرد يافته يعني در غرب صنعتي توليد شده اند و به جامعه ما سرازير شده اند. اين تعادل را بايد دانشجويان ايراني ايجاد كنند.
نكته دوم اضطراري شدن خانواده است. يعني هنگامي كه طلاق دو سويه شده است و مهريه به روز دريافت مي شود و حتي صحبت از بيمه مهريه مطرح شده است به نوعي در طلاق بسته شده است و طلاق كاهش پيدا مي كند. صحبت من كنار گذاشتن اينها نيست بلكه معتقدم اگر قرار باشد صرفاً به اين امر اكتفا كنيم به نوعي قانونزدگي ايجاد كرده ايم. يعني انسان ها كنار هم مي مانند اما خانواده به نوعي تبديل به يك اسكلت مي شود كه محتواي دروني خودش را از دست داده است. آدم ها به زور كنار هم زندگي مي كنند و خانواده علت وجودي خود را از دست مي دهد. اين طبيعتاً راه درستي نيست.
بنابر اين به نظر مي رسد در كنار قوانين خاص بايد راههاي ارتقاء كيفيت خانواده را پيدا كرد. براي بقاء خانواده، دو نوع بقا نخست كمي و سپس كيفي مهم است. ما پيش از آن كه به بقاي كيفي فكر كنيم، بقاي كمي خانواده را تضمين كرده ايم. حالا وقت آن است كه به بقاي كيفي خانواده بينديشيم و كاري كنيم كه انسان ها به اضطرار كنار هم نباشند.
مشكل ديگر انقباض تدريجي و تغريق (غرق شدن) خانواده است. زماني خانواده همه اهرم هاي قدرت را در دست داشت. آموزش و ازدواج، شغل، هستي و بقا فرزندان با خانواده بود، ولي امروزه سازمان هاي ديگر اين كار را مي كنند. آموزش توسط مدارس داده مي شود، ارزش هاي اجتماعي را رسانه ها ايجاد مي كنند.
000612.jpg

اين سازمان ها و نهادهاي ديگر مي توانند به صورت رقيب خانواده آن را تضعيف كنند يا مكمل خانواده باشند. در اينجا جامعه در دوراهي قرار دارد. اگر اينها به عنوان رقيب، خانواده را تضعيف كنند نتايج نامطلوبي در انتظار خانواده هاي جامعه و جوان ها خواهد داشت، اهرم هاي قدرت از خانواده بيرون بيايند، بچه ها در خانه باشند ولي دلشان بيرون از خانواده باشد، مرجع و الگويشان فلان خواننده آمريكايي ها و ... باشد. بنابراين مي بينيم كه اين بحران بزرگي براي خانواده ها شده است.
مجدداً مي گويم كه اين خانواده ها غرق شده و از بين رفته اند. به نظر من براي حل اين مشكل مي توانيم والدين را آموزش بدهيم كه به سوي فرزندانشان باز گردند. الگويي براي فرزندان خود باشند. در انديشه، آموزش، انطباق با دنياي جديد، نزديكي با فضاهاي ذهني كودكان و جوانان، فهم مسائل نوجوانان و در نهايت اينكه بتوانند خود را جاي جوانان خودشان قرار دهند. به عبارت ديگر الگوي خود را از گذشته نگيرند بلكه الگوي درستي براي فرزندانشان باشند. هر گاه بتوانيم چنين والديني را در جامعه توليد كنيم قطعاً كار بزرگي انجام داده ايم.
مشكل ديگري كه در خانواده ايراني مشاهده مي شود، دور زي شدن خانواده هاست. به اين معنا كه زن و شوهر دل و انديشه شان با هم است ولي عملاً نمي توانند با يكديگر زندگي كنند. مثلاً كشاورزي كه همراه خانواده در روستاي دوردست زندگي مي كرد، حالا به تهران آمده است و كارگر ساختمان و ... شده است و به دليل مشكلات مالي نمي تواند خانواده را نزد خود بياورد. از طرف ديگر اگر كنار خانواده اش بازگردد زندگيش تأمين نمي شود. به اين خانواده كه به اجبار از هم دور هستند خانواده دور زي گفته مي شود.
* در كل چه راهكارهايي براي رفع اين مشكلات جامعه كه بيان كرديد پيشنهاد مي كنيد؟
- از جمله راهكارهايي كه در خصوص زنان و جايگاه آنان در خانواده ايراني مطرح است از بين بردن تضادهاي خانواده است. مي توان گفت اشتغال وسيع زنان، تسخير فضاهاي اجتماعي و مشاركت گسترده زنان در ساختن جامعه حوادث نيكويي بود كه به جامعه ما گذشت و در جريان است.
ما اگر مشكلاتي را كه در اين راه بزرگ به وجود مي آيد حل نكنيم مي تواند آسيب هاي تازه اي در جامعه ايجاد كند. زني كه شاغل است و مسئوليت اجتماعي برعهده دارد و فضاهاي شغلي وسيعي را تسخير كرده است اگر ناچار باشد تمام وظايف خانه را طبق سنت ها تقبل بكند و انجام بدهد، قطعاً دچار تعارض مي شود. بنابراين بايد مشاركت مرد را در خانواده ايجاد كنيم. به عبارت ديگر وظايف خانوادگي فرد را بازبيني مجدد كنيم و به نوعي در كار خانه هم ارزش زدايي و هم ارزش گذاري مجدد كنيم، جاروكردن خانه و تعويض كهنه بچه نبايد ضدارزش باشد. كاري است كه براي خانه لازم است. بنابراين تنها نان آوري و آوردن پول و اعتبار به خانه ارزش نيست بلكه تمام كارهاي خانه ارزشمند است و براي بقاي خانواده لازم است و برعهده مرد و زن به صورت يكسان است.
اگر ما به اين موضوع توجه نكنيم و مسئوليت خانه و خارج از خانه را برعهده زن بگذاريم شاهد فرسايش زودرس زنان خود خواهيم بود. در سال هاي آتي شاهد زناني خواهيم بود كه ديگر تعادل حياتي ندارند. چون بار سنگين دوگانه را نمي توانند تحمل كنند. مردان جامعه بايد در زمينه ارزش هاي خود نيز تغييراتي صورت بدهند. هنگامي كه فضاهاي اجتماعي و مسئوليت هاي بزرگ را به زن سپرديم ديگر نبايد از زن توقع داشته باشيم كه مانند گذشته زيبا باشد. زيبايي بايد باز تعريف تازه اي پيدا كند. زيبايي ديگر به خال و چشم و ابرو نيست بلكه به توانايي انسان هاست . زني كه مي تواند ثروت و نعمت توليد كند و مي تواند مسئوليت هاي بزرگ اجتماعي را قبول كند زمينه هاي تازه  زيبايي است كه او اخذ مي كند.
از طرف ديگر ما بايد در هنجارها نيز دگرگوني ايجاد كنيم. اگر قرار باشد زن در اجتماع، مشاغل بزرگ داشته باشد و با قدرت و صلابت اين وظايف را ايفا كند و سپس به خانه بيايد و نقش يك زن عاطفي و جنس دوم را ايفا كند دچار تعارض مي شود. زني كه از يك عرصه به عرصه ديگر مي رود بايد به كلي دگرگون شود و اين كار دشواري است. بنابراين ما بايد عرصه ها را به هم نزديك كنيم ،بايد جايگاه جديد زن را بشناسيم و باز تعريف اين جايگاه برايمان ضرورت دارد. زني كه برابر مرد است. زن ديگر تنها مسئول آشپزي و فرزندآوري نيست، زني كه مشارك اجتماعي است و به همان نسبت از حقوق اجتماعي برخوردار است كه مرد دارد و زنان مي توانند به همان نسبت سازنده باشند كه مردان مي توانند.
در زمينه هاي ديگر از جمله قدرت در خانواده تضادهايي مشاهده مي كنيم كه بايد اصلاح شوند. به نظر من قدرت در خانواده توليد نمي شود كه ما آنرا برعهده زن يا مرد بسپاريم. خانواده واحد ثانوي نيست. ارتشي و اداري نيست كه در آن قدرت توليد شود. بلكه يك واحد تعالي و ايثاري و عاطفي است. بنابراين به نظر من بايد آرام آرام به سمت خانواده هاي منطق سالار حركت كنيم. بايد در مقابل مرديت استعلايي قرار بگيريم و با اين نوع انديشه مبارزه كنيم. منظور از مرديت استعلايي يعني به دليل مرد آفريده شدن مرد حس برتري دارد و خود را رئيس خانواده مي داند. اين انديشه در تاريخ توليد شده است ولي همان زمان هم نادرست بود. و با حيثيت انساني تعارض داشت. امروز به هيچ وجه اين انديشه با دنياي جديد تطابق ندارد. بنابراين به هر ترتيب نبايد به مرد يك چنين جايگاه مادرزادي و استعلايي بخشيد. مردي كه صلاحيت ندارد نبايد مدير خانه به حساب بيايد. خانه جايگاه شايسته سالاري است. الفباي شايسته سالاري در خانه برمي انگيزد و اين مادران هستند كه اين الفبا را به بچه ها مي آموزند. بايد در خانه كساني نظر دهند و نظرشان اعمال شود كه شايسته تر و توانمندتر هستند. و در بقاي خانواده مؤثرترند.
بنابراين ما نيازمنديم كه به بازتعريف خانواده بپردازيم و نيازمنديم كه به جامعه پذيري بزرگسالان و انطباق آنها با شرايط جديد بپردازيم. ما وظيفه داريم كه تضادهاي جديد خانواده را برطرف كنيم و از طريق دانشگاه به سازمان هاي ذيربط مرتبط كنيم. اگر در عمل اين موارد پياده شود، ما از مهمترين ميراث  اجتماعي يعني خانواده دفاع كرديم.

|  ادبيات  |   انديشه  |   ايران  |   زندگي  |   سياست  |   ورزش  |
|  هنر  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |