پنجشنبه ۸ مرداد ۱۳۸۳
نگاه
موسيقي با هارموني وصله پينه
000672.jpg
هوشنگ ساماني
«روزي نيست كه در كشورهاي شرقي و غربي، نظر و پيشنهادي مبني بر گسترش بخشيدن و غني ساختن موسيقي هندي، ايراني و عربي از طريق استقرار و اشاعه فرم هاي پلي فونيك (چند صدايي) ارائه نشود. صدها بار، من و ديگران كوشيده ايم تا تشريح كنيم كه موسيقي هندي، مثل زبان محاوره بر سلسله اي از اصوات با معاني مستقل متكي است كه از تركيب خود جمله هاي موسيقي را پديد مي آورند و هريك به بيان احساساتي خاص اختصاص دارند. افزوده هاي پلي فونيك تنها معاني را دستخوش اغتشاش مي كنند و بر مضمون و محتواي موسيقي چه از نظر زيبايي شناسي، چه فكري و احساساتي چيزي نمي افزايند.»
عبارات فوق بخشي از سخنراني آلن دانيلو موسيقي شناس فقيد فرانسوي است كه درست ۳۹ سال پيش در كنگره موسيقي تطبيقي برلن ايراد كرده است و با آن كه زمان نسبتاً زيادي از طرح آن مي گذرد، اصل موضوع يعني دستكاري كردن آهنگ هاي محلي، همچنان پابرجاست. به عبارتي هارمونيژه كردن نواهاي بومي يا فولكلوريك كه از حدود يكصد سال پيش در ايران آغاز شده است، علي رغم انتقادهاي جدي وارد برآن، كماكان از سوي برخي موسيقيدانان متوسط پيگيري و اجرا مي شود كه براي نمونه مي توان به نوار «چهار فصل» با صداي بيژن بيژني و موسيقي اسماعيل تهراني اشاره كرد. اين اثر كه زير چتر حمايتي مركز موسيقي حوزه هنري توانسته وارد بازار شود، شامل شش ترانه محلي ايران با كلام تغيير يافته فارسي به نام هاي بارون بارونه (كردي) زندگي (لري) ، سايه مهر (مازندران) ، پريشان (آذري)، چشم به راه(بختياري) و يار با من بمان (شيرازي) است. سازبندي و بخش نويسي اثر براساس اركستر و هارموني غربي شكل گرفته كه در برخي لحظات حضور يك ساز ايراني مثل تار، سنتور، تنبك و كمانچه سعي در نزديك ساختن حس شنيداري مخاطب به اصل آهنگ محلي را دارد. «چهار فصل» را به نوعي مي توان دنباله اي از كارهاي كامبيز روشن روان به حساب آورد كه البته با كيفيتي پايين تر نسبت به آن سعي دارد تا با دستكاري و هارمونيزه كردن نواهاي زيباي محلي، اثر جديدي را خلق كند كه در نهايت به يك موسيقي با هارموني وصله پينه منتهي مي شود. نگاه غالب در توليد اين گونه آثار، ماده خام پنداشتن نواهاي محلي است كه ظاهراً با تمهيدات ياد شده به آثاري پخته تبديل مي شوند! سال هاست كه اين طرز تفكر از سوي موسيقيدانان و موسيقي شناسان بنام چه ايراني و چه خارجي مورد نكوهش قرار گرفته و موسيقي حاصل از چنين تلاش هايي را نوعي موسيقي دورگه با جلوه هاي عامه پسند دانستند. اما از آنجا كه برخي از اين آثار جذبه هاي بازاري دارند و يا به نوعي از رانت هاي دولتي برخوردارند، همچنان تهيه و توليد مي شوند تا اگر چرخ فرهنگ نچرخيد، حداقل چرخ اقتصاد فرهنگ بچرخد!
به نظر مي رسد، هرگونه اظهار نظر جديدي در خصوص اينگونه آثار كاري بيهوده باشد چرا كه بارها ازسوي موسيقيدانان صاحب نامي چون هوشنگ استوار چنين تلاش هايي مورد نقد قرار گرفته اند و در اينجا تنها به نقل اظهار نظر زوان  هاكوپيان از نخستين موسيقي شناسان ايراني و سردبير مجله موسيقي پيش از انقلاب اكتفا مي كنم. «عده اي از موسيقيدانان، موسيقي فولكلور را به عنوان يك ماده اوليه حساب مي كنند و مي گويند روي اين ماده اوليه بايد بنايي ساخت. اين عمل كار مشكوك ترين آهنگسازان قرن نوزدهم و بيستم فرنگ و فرنگي نماست... اولاً فولكلور ماده خام نيست. آهنگ محلي و عاميانه يك اثر هنري است. منتهي هنر عاميانه از لحاظ فرم و از لحاظ ساختمان در حد كمال است و احتياج ندارد كه توسعه يابد. اين تز، تز عقب افتاده اي است كه فعلاً در هيچ جاي دنيا خريدار ندارد و آهنگسازاني مثل دوفايا و بارتوك هم فقط از حالات و خصوصيات موسيقي عاميانه الهام گرفته اند. اگر ما خواسته باشيم روي آهنگ هاي عاميانه كار علمي بكنيم، تنها مي توان از آنها الهام گرفت.»
چهار فصل در دسته بندي هاي موسيقي امروز يك اثر كاملاً عامه پسند تلقي مي شود با اين تفاوت كه به لحاظ مسايل بازار، كشش ديگر آثار عامه پسند موسوم به پاپ را ندارد و به همين دليل بخش خصوصي در بازار موسيقي كه علي القاعده فقط به سود خويش مي انديشد، هيچگاه چنين آثاري را مورد توجه قرار نمي دهد. پس تنها راهي كه باقي مي ماند دست بردن به جيب خويش و يا توسل جستن به بودجه هاي عمومي است كه در اين مورد خاص ظاهراً قرعه به نام حوزه هنري سازمان تبليغات اسلامي افتاده است. حالا بايد پرسيد سازماني كه اساساً براي تبليغ فرهنگ اسلامي بنا شده است، از نشرآثاري چون «چهار فصل» چه هدفي را دنبال مي كند؟ به عبارت ديگر، نغمات اثر كدام هويت ملي و اشعار آن كدام ارزش اسلامي را پي مي جويند؟
نقل قول ها از فصلنامه موسيقي ماهور، شماره ۲۳ استخراج شده است.
پيرنياكان، نوربخش
و يادمان استاد شهنازي
آلبوم يادمان تصانيف و قطعات علي اكبر خان شهنازي استاد صاحب نام موسيقي از رديف دانان صاحب بصيرت در آينده نزديك به بازار مي آيد.
اين يادمان شهريور ماه سال گذشته توسط گروه شهنازي به سرپرستي داريوش پيرنياكان و خوانندگي حميدرضا نوربخش در تالار وحدت برگزار شد و سپس اجراهاي متعددي از آن در داخل و خارج كشور و توسط همين گروه به صحنه رفت. داريوش پيرنياكان كه سخنگويي خانه موسيقي را برعهده دارد، از جمله شاگردان استاد علي اكبر خان شهنازي بوده است.
اجراهاي آن يادمان هم اينك مرحله ضبط و آماده سازي را پشت سرگذاشته و سپس در اختيار علاقمندان قرار خواهد گرفت.
منتخب آهنگ هاي يك آهنگساز فيلم منتشر مي شود
منتخبي از آهنگ ها و موسيقي فيلم هايي كه توسط كارن همايونفر كارشده است منتشر خواهد شد.
اين آهنگساز كه تا كنون براي بيش از ۴۵ فيلم موسيقي ساخته و براي ساخت برخي از اين آثار برنده جايزه آهنگسازي فيلم از جشنواره فيلم فجر شده است، در گفت وگو با خبرنگار ايسنا گفته است: به زودي ساخت موسيقي فيلم ۱۳ گربه روي شيرواني را نيز آغاز خواهم كرد.
هم اكنون همايونفر مشغول توليد موسيقي فيلم سالاد فصل آخرين ساخته فريدون جيراني است.

نقدي بر بنيانهاي موسيقايي غرب
تعاريف
اديب وحداني
موسيقي مردمي غرب به مثابه يك مفهوم كه عمدتاً در نقدهاي مفصل تئودورآدورنو(فيلسوف مكتب فرانكفورت) به عنوان اقتصادي شدن صنعت موسيقي و استاندارد شدن توليدات در اين هنر/ صنعت مطرح شده است،گوشه اي از موسيقي است كه با توجه به خواست مخاطب(بازار) و طبق سليقه مردمي كه خريدار  آثار ضبط شده اند ساخته مي شود و مشابه ديگر كالاها، تبليغات و معرفي آن به انبوه خريداران محتمل صورت گيرد. به اين ترتيب هر آنچه در فهرست پرفروش ترين (Chart) قرار گيرد، موسيقي مردمي (پاپيولار) است: چه از نظر موسيقايي اثري كلاسيك محسوب  شود.(مثل سونات هاي پرفروش) چه از نظر اتنوموزيكولوژي جزو موسيقي  جهاني محسوب شود (مثل ترانه هاي سنتي آفريقايي) و حتي اگر طبق نظر فرد سفارش دهنده، طبق سفارش شركت هاي توليد موسيقي آماده شده باشد (مثل ترانه هاي خياباني). كندوكاو در باب موسيقي مردمي غرب اگر با توجه به اصالت هاي تاريخي اين نوع موسيقي و ربط مردم با توليدات هنري انجام پذيرد به كارآمدي تحقيق در جهت كاركردي كردن پژوهش درباره چگونگي آفرينش نوعي از موسيقي كه با مردم رابطه مستقيمي داشته باشد و بي ضرب و زور تبليغات بتواند مورد توجه مردم قرار گيرد و به خودكفايي فرهنگي در زمينه موسيقي مردمي(پاپ) بينجامد كمك بيشتري خواهد كرد. در اين ستون به بررسي سبك هاي مختلف موسيقي مردمي خواهيم پرداخت . قبل از همه تعريف كلاسيك موسيقي مردمي از كتاب «مفاهيم كليدي در موسيقي مردمي» (روي شوكر- راتلج ۱۹۹۸) لازم است.
موسيقي مردمي
000669.jpg

از نظر تاريخي اصطلاح مردمي به معناي «براي مردم عادي» است. اولين بار كه اين اصطلاح براي نوع خاصي از موسيقي به كار برده شد در كتابي به نام «موسيقي مردمي زمان هاي كهن» نوشته ويليام چاپل بود كه در جزوات متعددي از سال ۱۸۵۵ چاپ شد. اين نام تا دهه هاي ۴۰-۱۹۳۰ كاربرد عمده اي پيدا نكرد.
موسيقي مردمي از هر تعريف دقيق مشخصي مي گريزد. همان طور كه نگوس اشاره مي كند بر خلاف بررسي هايي كه درباره سينما انجام شده، «موسيقي مردمي هم از نظر مفهومي و هم از نظر سبك هايي كه شامل مي شود، با فيلم هاي مردمي پسند متفاوت است. فيلم را مي توان با توجه به پيشرفت هاي مشخص اجتماعي و تكنولوژيك در دوره هاي مشخص تاريخي بررسي كرد كه موجب مي شود مرزهاي واضحي در طبقه بندي سينما يافت شود، در حالي كه نظيري براي اين وضعيت در بررسي  موسيقي مردمي يافت نمي شود.»
دشواري هاي ياد شده باعث شده كه برخي نويسندگان تخصصي موسيقي مردمي هم از تعريف موسيقي مردمي رد شوند و يك مفهوم عمومي را به جاي تعريف علمي اين واژه قرارداد كنند. در كنار اين موضوع، تلاش هاي زيادي انجام شده كه موسيقي پاپ را معنا كنند كه از جمله آنها مي توان به موارد زير اشاره كرد:
۱- تعريف هايي كه با تأكيد بر واژه  مردمي(پاپيولار) ارائه شده اند: ميدلتون معتقد است كه سؤال «موسيقي مردمي چيست؟» همراه با برخي پيچيدگي هاست كه موجب مي شود فرد به ياد اين سؤال مشهور بيفتد: «معناي سرودهاي فولكلور(ساخت مردم) چيست؟» چرا كه جواب اين سؤال مشخص است: همه آهنگ ها ساخته مردم اند و هيچ كسي تا به حال نديده اسب ها آواز بخوانند [اشاره به جمله مشهور لويي آرمسترانگ] . در عين حال بحران فهم اين كه چه چيزي مردمي محسوب مي شود و وابستگي اين سؤال به ژانرها و سبك هاي مشخص موسيقي هنوز هم گشوده و حل نشده است. براي مثال موسيقي كلاسيك آن قدر پرمخاطب بوده (و هست) كه مردمي خوانده شود و در عين حال برخي از سبك هاي موسيقي مردمي به طرز واضحي داراي مخاطب خاص اند (مثلاً ترش متال).
۲- تعريف هايي نيز با تأكيد بر طبيعت اقتصادي موسيقي مردمي و طبقه بندي هايي كه بر اساس حوزه اقتصادي فروش آثار موسيقي انجام مي شوند ارائه شده است: بسياري از منتقدان مدعي اند كه اقتصادي سازي كليد فهم موسيقي مردمي است. براي مثال برنت (۱۹۹۶) مي گويد: وقتي درباره موسيقي مردمي صحبت مي كنيم، درباره نوعي از موسيقي حرف مي زنيم كه اساس آن بر اقتصاد قرار گرفته است.» اين نوع نگاه مربوط به تأكيد بر مردم پسند بودن اثر است و مدعي است كه اين موضوع را مي توان با توجه به فهرست پرفروش ترين ها، ميزان پخش راديويي آثار و... از نظر كمي بررسي كرد. در اين نوع تعاريف، سبك هاي مشخصي «موسيقي مردمي» محسوب مي شوند و باقي سبك ها از دايره موسيقي مردمي حذف مي شوند. (اين تقسيم بندي در اين سلسله مقالات معيار قرار گرفته است) اين نوع نگاه هم دچار مشكلات تعريف هايي است كه بر اساس مردم پسند بودن آثار قرار گرفته اند، براي مثال سبك هاي ديگر(متال) و نيز موسيقي ملل جذابيت كمي براي مردم داشته اند و از نظر اقتصادي هم موفق نبوده اند. در عين حال، مردم پسند بودن از كشور به كشور فرق مي كند و حتي در بازار يك كشور هم در منطقه هاي مختلف فروش آثار موسيقي تغيير مي كند. شايان ذكر است كه اين تعريف به طور عمده شامل آثار ضبط شده موسيقي مي شود.
۳- تعريف هايي كه با تأكيد بر شاخصه هاي عمومي موسيقايي و ناموسيقايي ارائه مي شوند: تگ(۱۹۸۲) در يك بحث تأثيرگذار و مهم مشخصه هاي موسيقي مردمي را با توجه به طبيعت پخش معمولاً (گسترده) آثار آن تعيين مي كند. جنبه دوم تعريف او به نكاتي مانند نحوه انبار كردن توزيع آثار ضبط شده(نه نت آهنگ ها و اجراي زنده يا اجراهاي راديو- تلويزيوني) اشاره دارد. جنبه سوم بحث تگ متوجه تئوري  موسيقي آهنگ ها (اگر وجود داشته باشد) و زيباشناسي آثار و گمنامي آهنگسازان و خلاقيت پيچيده، ظريف و مشهود در آهنگ هاست. موسيقي شناسان به جنبه سوم اين تعريف توجه دارند و جامعه شناسان جنبه هاي اول و دوم اين تعريف را مورد بررسي قرار داده اند.» به طور كلي، به نظر مي آيد كه تعريف راضي كننده اي از موسيقي مردمي بايد مباحث اقتصادي- اجتماعي و موسيقايي را شامل شود. بي شك كليت موسيقي مردمي آميزه چند رگه اي از سنت هاي موسيقايي، سبك ها و تأثيرات از انواع مقولات است و در عين حال موسيقي مردمي محصولي اقتصادي شمرده مي شود كه بسياري از سرمايه گذاران در حيطه آن، مقاصد ايدئولوژيك خود را دنبال مي كنند. دردل عمده سبك هاي متنوع موسيقي مردمي تنش مشهودي بين دو عامل به چشم مي خورد: ضرورت خلاقيت در عمل ساخت موسيقي و طبيعت اقتصادي عمده مراحل توليد و پخش اين نوع موسيقي.

هندسه موسيقي
000663.jpg
مطلب زير بريده اي از يك نوشتار بلند پيرامون مباني نظري موسيقي در تمدن اسلامي است. اين مطلب به ريشه ها و تأثيرات تفكر يوناني بر فرهنگ موسيقايي اسلامي مي پردازد.
در بررسي تاريخ موسيقي در تمدن اسلامي، گام اول اشارتي نه چندان گذرا به فرهنگ و فلسفه يوناني است. اين گام ضروري است زيرا در اين معنا ترديدي وجود ندارد كه تأثير پذيري فلسفه و كلام اسلامي از انديشه هاي فلاسفه يوناني، نقش مهمي در رويكرد به موسيقي در تاريخ تفكر و تمدن اسلامي داشته است. نظرگاههاي خاص «اخوان الصفا» و عرفاي بزرگي چون «مولانا محمد جلال الدين رومي» در مورد موسيقي و سماع، بازتابي از ديدگاه هاي فيثاغورثيان پيرامون موسيقي است.
بررسي تاريخي موسيقي با فيثاغورث آغاز مي شود. فيلسوف نام آور جزيره «ساموس» كه در سال ۵۳۲ قبل از ميلاد به دنيا آمد و از بنيانگذاران اولين انجمن فلسفي عرفاني در زندگي انسان غربي است.
«كاپلستون» در «تاريخ فلسفه» معتقد است، محور افكار و اعمال فيثاغورثيان تزكيه و تطهير بود. آنها عوامل وصول بدين تطهير و تزكيه را، تمرين سكوت،  موسيقي و مطالعه رياضيات مي دانستند. همنشيني موسيقي و رياضيات در ذهنيت فيثاغورثيان، ابواب معرفتي مهمي را بر ذهن و روح بشر گشود و در اين ميان موسيقي كه نسبت بسيار گسترده اي با عدد و هندسه داشت، عاملي براي عروج و صعود روح و ادراك رقص و چرخ افلاك توسط فيثاغورثيان شد.
فيثاغورثيان اولين كساني بودند كه پي بردند مي توان فواصل ميان نتهاي چنگ را با عدد بيان كرد. همچنين «فيثاغورث ميان سازواره اي موسيقايي و رياضيات رابطه اي اساسي يافت. ولي آنچه او كشف كرد بسيار دقيق و روشن بود. هرگاه تك تار كشيده اي را به ارتعاش درآوريم يك نت اصلي ايجاد مي كند. نتهايي كه با اين نت سازواره اي دارند با تقسيم تار به عده كاملاً درستي از اجزاي آن به دست مي آيند، درست به دو جزء، درست به سه جزء، درست به چهار جزء. الي آخر. اگر نقطه ساكن تار، يا گره، بر يكي از اين نقاط مشخص قرار نگيرد، صدا ناساز است... فيثاغورث دريافته بود كه نواهايي كه به گوش خوشايند هستند با تقسيمات طول تمام تار بر اعداد درست مطابقت دارند. اين كشف براي فيثاغورثيان نيرويي عرفاني داشت. تطابق ميان طبيعت و عدد آنچنان قوي بود كه اينان متقاعد شده بودند كه نه تنها صداهاي طبيعت، بلكه همه ابعاد مميز آن نيز، بايد اعدادي ساده و بيانگر سازواره اي باشند. مثلاً فيثاغورث و پيروانش بر اين عقيده بودند كه مدارهاي اجرام فلكي را (كه به تصور يونانيان روي كره هاي بلورين به دور زمين گردش مي كنند) با ربط دادن آنها به فاصله هاي موسيقي مي توان حساب كرد.
احساس آنها چنين بود كه همه نظامهاي موجود در طبيعت موسيقايي اند:از ديد آنها گردش چرخ، موسيقي افلاك بود.»
فيثاغورثيان زمين را كروي مي دانستند و معتقد بودند «نه تنها مركز جهان نيست بلكه زمين و سيارات همراه با خورشيد گرد آتش مركزي يا «كانون جهان» كه با عدد يك، يكي گرفته مي شد مي گردند.»
تحليل موسيقايي فيثاغورثيان در طول تاريخ مورد ستايش و در عين حال انتقاد برخي واقع شده است. ليكن اهميت كار او در كشف نقش مهم اعداد در موسيقي و نيز ارتباط ميان موسيقي و حساب بسيار قابل توجه و غيرقابل انكار است.
برتراند راسل در اين مورد مي گويد:
«رابطه اي كه وي (فيثاغورث) ميان موسيقي و حساب پديد آورد هنوز در اصطلاحات رياضي «معدل هارمونيك» و «تصاعد هارمونيك» به جاي مانده است.» همچنين راسل معتقد است نسبت قوي ميان رياضيات و حقيقت، منشأ اعتقادات عرفاني و عقلاني در حيات انسان شده است: «به نظر من بزرگترين منشأ اعتقاد به حقيقت كامل و ابدي و نيز اعتقاد به عالم معقول و نامحسوس همان رياضيات است. نظريات عرفاني درباره نسبت زمان و ابديت نيز به وسيله رياضيات مطلق تقويت مي شود. زيرا كه اشياي رياضي مانند اعداد اگر اصولاً واقعيتي داشته باشند، ابدي هستند و در بستر زمان قرار ندارند چنين اشياي ابدي را مي توان افكار خدا پنداشت؛ نظريه افلاطون كه مي گويد خدا «مهندس» است و عقيده سر جيمز جينز كه مي گويد خدا به علم حساب معتاد است از اين جا آب مي خورد، دين تعقلي در برابر دين اشراقي، از زمان فيثاغورث و خاصه از زمان افلاطون تاكنون متأثر از رياضيات و اسلوب رياضي بوده است، تركيب رياضيات و الهيات كه با فيثاغورث آغاز شد، در يونان و قرون وسطي و عصر جديد تا شخص كانت صفت مشخص فلسفه ديني شد.»
اين پيوستگي و پيوند ميان رياضيات، فلسفه، هنر، الهيات و عرفان بعدها عامل بسيار مهمي در شكل گيري هنر اسلامي شد.
در سطور پيشين ذكر شد كه نظريات فيثاغورثيان مورد انتقاد فلاسفه اسلامي چون فارابي، بوعلي سينا و بعدها «وين چن زوگاليله»- پدر گاليله- قرار گرفت. اما تحقيقات جديد نشان داده است استناد فيثاغورثيان به حساب و هندسه نه مبتني بر الهيات يوناني كه مبتني بر الهيات و اساطير سومريان بوده است.
در اين تحقيقات سعي بر اين است كه بين نقش بسيار مهم فلسفه يوناني در شكل گيري موسيقي علمي و عددي و نيز انتقادهايي كه به انديشه فيثاغورثيان مي شود، جمعي صورت گيرد. از يك سو افلاطون، «برجسته ترين اسطوره نگارهارمونيك غرب» لقب مي گيرد و از سوي ديگر مباني فكري او مستند به كشفيات رياضي- موسيقايي سومريان مي شود. بدين ترتيب اين تحقيقات فيثاغورثيان را دور مي زند.
از جمله اين محققان جديد، «ارنست جي مك كلين» است. وي ضمن ذكر انتقادات وين چن زوگاليله به نظريات فيثاغورثيان، تمدن بين النهريني سومريان را به عنوان «آغاز داستان جذاب ارتباط موسيقي و كيهان شناسي» خود برمي گزيند. از ديدگاه وي افلاطون به عنوان برجسته ترين اسطوره نگارهارمونيك، متأثر از رياضيات سومري است. وي مي گويد: «بايد بدانيم كه مجبوريم تئوري اعداد مربوط به موسيقي را به صورت سنگريزه هاي مثلث شكل يا «چارگان مقدس» درآورده و اجرا كنيم و براي رسيدن به اين منظور- بنا به عقيده فيثاغورثي ها- لازم است كه از الگوهاي خشتي موجود در نماد سومري «كوه» تبعيت نماييم و سپس مانند سقراط دلالتهاي هارمونيك تئوري اعداد مربوط به موسيقي را به صورت دايره اي بر روي شن به تصوير درآوريم. اين دايره همان جهان يا كيهان است كه همانند صداهاي گام ۱۲ درجه اي تا ابد به صورت دايره اي خواهند بود.»
«مك كلين» با ذكر اعداد نمادين سومري كه كاركرد خدايان اين تمدن را نشان مي داد نسبت ميان تقسيمات موسيقي با اين اعداد و كاركردها را نشان مي دهد. به عنوان مثال نماد عددي Ano به صورت ۶۰ ۶۰=۱ در نظر گرفته مي شد و خدايي چون «Enlil» با نماد عددي ۵۰ مبدع فاصله موسيقايي سوم بزرگ (Major third) با نسبت چهار پنجم و سوم كوچك (Major third) با نسبت پنج ششم محسوب مي شود. Enki خداي آبهاي شيرين و با نماد عددي ۴۰، فاصله پنجم درست (Perfect Fifth) كه قدرتمندترين فاصله ها پس از اكتاو است را سبب مي شود. خدايان ديگر نيز چون Sin ، Shamash (يا شمس عربي)، Ishtar ، nergal ، Baal و mardok هر كدام در اين قلمرو پذيراي نقشي مي شوند، نقشي كه از ارتباطي گسترده ميان الهيات، رياضيات و موسيقي حكايت مي كند. «تئون ازميري» متأثر از اين ديدگاه گفته بود: «اعداد سرچشمه هاي شكل و انرژي اند در جهان. آنها حتي در نزد خود پويا و فعالند، چونان اغلب مردم در استعداد خود براي تئاتر متقابل.»
در تأثيرپذيري فيثاغورثيان از هندسه و حساب سومري و نيز تأثير پذيري افلاطون از اين حساب و هندسه و همچنين قدسي انگاشتن عدد نزد فيثاغورث و فيثاغورثيان شكي وجود ندارد.
افلاطون در رساله تيمايوسTimaeuفرضيات جهان شناسي خود را ارائه كرده است. در اين رساله «جاي سقراط را يك تن فيثاغورثي گرفته است و قسمت عمده نظريات مكتب فيثاغورثي در آن بيان شده است.»
تأثيرپذيري افلاطون از حساب و هندسه سومري و فيثاغورثي كه نقش مهمي در نظريات موسيقايي او داشت در اين رساله مشهود است: «تيمايوس مي گويد كه عناصر حقيقي جهان مادي خاك و هوا و آتش و آب نيستند بلكه عناصر حقيقي عبارتند از دو نوع مثلث قائمه الزاويه: يكي مثلثي كه نصف مربع است و ديگري مثلثي كه نصف مثلث متساوي الاضلاع است. در آغاز همه چيز در هم ريخته بوده و عناصر گوناگون پيش از آن كه نظم و آرايش يابند و جهان را پديد آورند در جاهاي گوناگون بوده اند ولي سپس خدا آنها را با شكل و عدد آرايش داد و آنها را كه خوب و زيبا نبودند تا سر حد امكان خوب و زيبا ساخت، گويا آن مثلثهايي كه در بالا ياد كرديم زيباترين شكلهايند بدين سبب خدا آنها را در ساختن ماده به كار برد. با اين مثلثلها چهار تا از احجام منتظم پنج گانه را مي توان ساخت و هر يك از اتمهاي چهار عنصر اصلي يكي از آن احجام منتظم است. اتم خاك شش سطحي، اتم آتش چهار سطحي، اتم هوا هشت سطحي و اتم آب بيست سطحي است.»
بحث بر سر صحت يا عدم صحت فرضيات افلاطون نيست، راسل در تاريخ فلسفه غرب مي گويد:
«رساله تيمايوس بيش از همه آثار افلاطون حاوي مطالب احمقانه است» اما در عين حال نمي تواند به جدي بودن برخي مطالب او اقرار نكند: «مشكل بتوان تشخيص داد كه در رساله تيمايوس چه چيزهايي را بايد به جد گرفت و چه چيزهايي را بايد بازي خيال انگاشت. به نظر من شرح خلقت و پديد آمدن نظم از بي نظمي را بايد كاملاً به جد گرفت. همچنين است تقسيم بندي چهار عنصر و رابطه آنها با احجام منتظم و مثلثهايي كه آنها را تشكيل مي دهند.»
همچنين رابرت لولر در كتاب ارزشمند خود تحت عنوان «هندسه مقدس» نسبت ميان هندسه قدسي و موسيقي از ديدگاه افلاطون را چنين روايت مي كند: «شايد به خاطر تأمل در قوانين وساطت است كه شخص مي تواند رابطه بنيادين ميان هندسه و موسيقي را از قراري كه افلاطون در نامه هفتم خود مي گويد- و بيش از هر علم ديگر به آن احترام مي گذارد- اجمالاً ببيند و شايد به همين دليل است كه مصريان دو هرم بزرگ را در جيزه ساخته اند كه يكي از آنها تنها مثلثي است كه اضلاعش يكي در تصاعد هندسي و ديگري در تصاعد ۳ ، ۴ ، ۵ حساب است. در عصر ما «سايمون ويل» از اهميت اين علم به عنوان اصلي فلسفي براي عرفان عيسوي ياد مي كند.»
دكتر حسن بلخاري

نامه استعفاي رئيس  كانون پژوهشگران خانه موسيقي
مدافع موسيقي يا حياط خلوت ديگران
كم توجهي خانه موسيقي به هنرمند ان موسيقي نواحي از جمله انتقادات رئيس كانون پژوهشگران خانه موسيقي است .
در تصوير، هنرمندان نامدار موسيقي نواحي بلوچستان ( از جمله مرحوم زنگشاهي ) را مي بينيد.
000666.jpg
نوشته زير را هوشنگ جاويد، پژوهشگر نام آشنا و البته سينه سوخته موسيقي نواحي ايران نگاشته است. نوشته اي معترضانه و البته از سر درد نسبت به تحولات و فعاليت هاي خانه موسيقي. بخشي از ايرادات و انتقادات جاويد به دليل ماهيت صنفي خانه موسيقي، قابل اعتنا، توجه و حتي وارد است؛ اما بخشي ديگر از نوشته، خارج از حيطه اختيارات و انتظارات و البته امكانات خانه موسيقي است.
نوشته را بخوانيد:
هيات مديره محترم خانه موسيقي
با سلام و احترام
اينجانب هوشنگ جاويد، پژوهشگر موسيقي نواحي، كه در حال حاضر عضو هيات مديره و رييس كانون پژوهشگران موسيقي مي باشم بنا به دلايل ذيل از عضويت در هيات مديره و همچنين رياست كانون پژوهشگران كناره گيري و استعفاي خود را بدينوسيله اعلام مي دارم:
نخست: در مجمع اخير خانه موسيقي دانستم كه اين همه عناوين و القاب دهان پركن و پرطمطراق نظير استاد، استادالاساتيد، دكتر و . . . در جامعه موسيقي كه هنري است از دسته ميراث معنوي جهان، اعتبارشان تا دم در اتاق مديراني است كه نه تنها از الفباي اين هنر بي خبر اند، حتي يك كتاب كوچك درباره نوع نگرش خود به اين هنر و ارجحيت هايي كه قائلند، نه نوشته اند نه خواهند نوشت و با اين روند هيچ گاه، استادان نامور كه شبانه روز در انواع رسانه ها نامبردارانه به مديريت موسيقي كه هيچ به نظارت و دخالت دقيق در برنامه ريزي هاي كلان كشوري هم نخواهند رسيد. بلكه حكم داوران مسابقه اي را دارند كه چراغ تاييد انجام كار را روشن مي سازند و اين يك فاجعه در قرني است كه جهان براي انديشمندان هنر ارجحيت خاصي قائل است.
۲ ـ بيشتر تساهل و تسامح انجام شده از سوي خانه موسيقي در برابر بهانه ها و ايرادها و پرسش ها بدانجا انجاميده كه به هر بهانه بگوييد: در اين كشور موسيقي حرام است!! به گمان اين حقير درگاه الهي اگر بحمدالله از سوي فقيهان معظم و معزز ايران اسلامي با توجه به مسايل فرهنگ ساز بودن موسيقي صحيح در جامعه اين معضل هم حل بشود، آب از آب تكان نخواهد خورد، چون هنر موسيقي به ورطه بدي از بازي سياسي دچار گرديده است.
۳ ـ حركت هاي خانه موسيقي در برابر خطاها و معضلات، لاك پشتي و ناكارآمد است، خواننده آهنگساز شده، نوازنده تنظيم كننده، بازيگر كمدي هاي بي مزه خواننده شده، در رسانه شعر شاعران افتخار آميز ادب ايران را به شيوه لمپن ها و با صدايي بد و به گونه اي غير علمي و غير اصولي اجرا مي كنند، صدايي از اين خانه بلند نمي شود؟!
برخي نشريات معلوم الحال هرچه كه به قلم كوچك شان و ذهن تنگ شان مي آيد مي نويسند صدايي از اين خانه برنمي خيزد، چرا؟
۴ ـ چگونه است كه بدون هماهنگي با ساير كانون هاي تخصصي خانه موسيقي، از پيش افرادي را براي عضويت در شوراي عالي موسيقي و يا به عنوان نماينده خانه موسيقي در شوراي سياست گذاري مركز موسيقي معرفي مي نمايند كه علاوه بر آن كه اكثرشان به موسيقي فرنگي گرايش دارند، بسياري شان نه اين مجموعه را قبول دارند نه حتي در طول سال پاي شان به خانه موسيقي رسيده، برخي از آن ها حتي در انتخابات كانون هاي مربوط به خود هم شركت نكرده اند و با اين خودداري از همكاري به نوعي نارضايتي خود را ابراز داشته اند، حال خانه موسيقي با معرفي اين افراد چه اهدافي را دنبال مي كند؟
اسم اين كار در عرف عامه باج به نارضايتي است و توهيني آشكار است به افرادي كه در حال حاضر در كانون هاي مختلف خانه موسيقي فعاليت دارند و همواره در آيند و روند مي باشند و دل مي سوزانند.
اين جز وارد شدن به ورطه سياست بازي بر اساس جابه جا شدن مهره ها چه تعريف ديگري مي تواند داشته باشد؟! خواسته ايد دل به دست آوريد؟ اين راهش نيست و نخواهد بود.
۵ ـ درست است كه در هيات مديره مجمع خانه موسيقي افراد بدون چشمداشت به مسايل مالي هستند و خالصانه مخلصانه كار مي كنند، اما چرا در پذيرش خطاي خود، با دلخوري برخورد مي كنند و ايرادهاي صنفي را به اكراه پاسخ مي گويند. نوشتن نامه مشهور در مورد تعويض يك مدير موسيقي آن هم بدان شكل كه به قول هنرمند خوب و جوان آواز كشور آقاي نوربخش فاجعه بزرگ قرن بود، بر اساس كدام ارزيابي و چه منطقي صورت پذيرفت؟
۶ ـ موسيقي عبادي مذهبي، موسيقي آييني، موسيقي طنز، موسيقي اصيل ايراني، موسيقي نواحي و مناطق ايران كه عده اي به عمد مي خواهند مقامي جلوه اش دهند، روايتگر موسيقايي، همگي به زوال و نابودي نزديك شده است، موسيقي بي هويتي از رسانه هاي جمعي تبليغ و پخش مي شود كه در حد ژنريك موسيقي ايراني هاي لس آنجلسي است و بنا به سليقه توليد كنندگان سرمايه گذار تهيه شده، اما هيچ گونه واكنشي از خانه اي كه بايد نگهدارنده ميراث معنوي اين كشور باشد، ديده نمي شود جز تعارف و تسامح.
۷ ـ طي يك قرن گذشته در اثر اختلافات بي شمار و پيامدهايش تبري به ريشه موسيقي ايراني خورده كه امروزه نام آسيب بر آن نهاده ايد، با اين همه تا كنون چه كسي را توانستيد متقاعد كنيد كه بودجه لازم را جهت يك بررسي دقيق و مدون در اختيار شما قرار دهد، چه اعضاي مجمع، چه آن ها كه از ايشان با خواهش و جان و جان تو خواسته ايد كه بيايند در اين شورا و آن شورا شركت كنند، بلكه گرهي گشوده شود؟
۸ ـ به قول عزيز پژوهشگري كه گفته بود: فرصت ها سوخت و عمر ما هدر شد. چون به شواهد بسيار به اين نتيجه رسيده ايم كه خانه موسيقي به انحاي مختلف از پرداختن جدي به مساله اضمحلال موسيقي نواحي كشور طفره رفته، تا جايي كه هنرمندان موسيقي نواحي حتي يك نماينده در مجمع عمومي نداشته و ندارند و بي گمان در آينده هم نخواهند داشت، آيا اين عزيزان همه شان بي سواد و كم سوادند؟! چطور است كه با هنرشان در فرنگستان پز و ژست تمدن باستاني مي گيريم، اما در داخل اين گونه با آنان رفتار مي كنيم؟
در پايان ـ مي دانم كه موسيقي هنري معرفت طلب و عارف خواه است و وجاهت در تمامي ابعادش را مي طلبد، اما گستاخي من در اين بيان به خاطر هنري است كه از پس هفت هزار سال تمدن برآمده و فني است فرهنگساز، ولي متاسفانه با همه تلاش ها، راه رفته شده از سوي خانه موسيقي تا به حال به گونه اي بوده كه در جامعه هنرمندان موسيقي، خانه موسيقي را به جاي مدافع موسيقي، حياط خلوت مركز موسيقي مي دانند، خانه اي كه نمي تواند حتي نظارت بر امور موسيقي و توليدات را بر عهده بگيرد و اين نتيجه به دور شدن از اهداف اوليه خانه موسيقي است، و تبديل به آونگي بين يك نهاد مستقل مدني و يك بخش دولتي شده است.
هنر موسيقي ايراني كار كشتگان عاشق و تلاشگر و جان نثاري را مي طلبد كه در فهماندن ارزش هاي اين ميراث فرهنگي ناملموس كه در رده ميراث معنوي اين سرزمين باستاني متدين است گام هاي موثر بردارند، نه اين كه با يك بخشنامه، سفارش و سياست بازي، كوتاه بيايند و هر اشتباه و خطايي را به صرف آن كه كساني خواسته اند، يا مي خواهند، از كنارش بگذرند و منطق علمي و درست و پاك ارايه ندهند، خانه موسيقي هنگامي ارزش هاي خود را باز مي يابد و شكوفايي پيدا مي كند كه كار آزمودگانش در كمترين اندازه، در جايگاه لازم بنشينند و امور را به دست بگيرند.
نظارت بر تمامي توليدات موسيقايي كشور، پشتيباني از جشنواره ها و بزرگداشت هاي لازم، برگزاري سمينارهاي مربوطه، به دست گرفتن امور طرح تكريم از هنرمندان وادي موسيقي، حمايت از هنرمندان جوان، پيگيري طرح هاي نو در زمينه موسيقي ملي، ايجاد و ارايه طرح هاي اشتغال زا براي فارغ التحصيلان رشته موسيقي از دانشگاه ها و . . . از جمله موارد است كه خانه موسيقي بايد عهده دار آن باشد كه نيست و اين كمترين وظايفي است كه مي تواند به عهده يك جامعه صنفي كه به چم و خم كار وارد هستند، سپرده شود.
اما به قول يغماي خشتمال نيشابوري شاعر شادروان:
چنان خاموش مي بينم كه درياهاي عالم را
اگر آتش  زني حتي بخاري برنمي خيزد
حال در اين مجال از مساله رعايت نكردن حقوق پژوهشگران، مولفين و مصنفين و بسياري از موارد مبتلابه هنر موسيقي در كشور گذشتم كه حديث مشت بر آب است.
با سپاس از تمامي عزيزان پژوهشگري كه مرا با آراي خود شرمنده معرفت خويش نمودند و لايق اين مسئوليت دانستند.
با كسب اجازه از هيات مديره كانون پژوهشگران موسيقي.

هنر
ادبيات
انديشه
ايران
زندگي
سياست
ورزش
|  ادبيات  |  انديشه  |  ايران  |  زندگي  |  سياست  |  ورزش  |  هنر  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |