چهارشنبه ۱۴ مرداد ۱۳۸۳
فرهنگ
Front Page

مشروطه و تحليلي خودنگرانه
گزارشي از نشست نقد كتاب «مشروطه ايراني» در فرهنگسراي انقلاب تهران
001008.jpg

ائلدار محمدزاده صديق
مرحوم آل احمد در جايي از «غرب زدگي» مي گويد:
«ديگر غرب زدگي هاي صدر اول مشروطيت از زبان و قلم ملكم خان و ديگران... اين حضرات مونتسكيوهاي وطني هر كدام از يك سوي بام افتادند... همگي به بيراهه افتادند كه پس اخذ تمدن فرنگي...»
و سپس چهره واقعي «ملكم خان» هاي وطني دوران پهلوي را نشان مي دهد و آنها را «جاده صاف كن هاي غرب زدگي» مي نامد.
در آن دوران، ويژگي  اصلي تحليل هاي تاريخي برخي «روشنفكران» آن بود كه اولاً  مردم را به پشيزي نمي گرفتند و اگر دلشان هم براي ايران مي سوخت، با خرافه سازي ها و خيال پردازي ها در فكر ساختن ايراني دنباله رو و نوكرمنش و شهروند درجه دوم براي «تمدن غرب» بودند و با نفي قدرت معنوي پرتوان و مردمي دين مداري، به نيروي كاذب و پوشالي «مليت» روي مي آوردند. اينان كه در تحليل هاي تاريخي خود، دچار تناقض گويي هاي فراواني هستند، انگار «رمان» مي نويسند، هر چه دلشان مي خواهد تعبير و تفسير مي كنند تا به نتيجه هاي از قبل تعيين شده اي برسند، مثلاً  «فريدون آدميت» كه كتابهاي تاريخي رمان گونه چندي نوشته است، فرزند كسي است كه تشكيلات فراماسونري معروفي تحت نام «آدميت» تشكيل داد و تبليغ نوكري غربي را به فرزند خلفش واسپرد.
«آدميت» خود، گرچه در ميان مسلمين به دنيا  آمده بود، اما مانند «ملكم خان» فراماسونر ارمني معروف، هيچ گاه اصطلاحاتي نظير: «ما مسلمانان» و «ما ايرانيان» را به كار نمي برد و بلكه پيوسته، چشم به دروازه هاي لندن دوخته بود و مرعوب تمدن غرب بود و مردم ايران را «مشتي مقلد و دنباله رو» به حساب مي آورد و دل در گرو دلبر غربي داشت.
برخي تحليل گران تاريخ ايران كه در غرب سكونت دارند، هر از چند گاه كتابي به اصطلاح تحليلي و عالمانه، اما خودنگر در باب تاريخ معاصر ايران مي نويسند. با توجه به اين كه بسياري از نمايه سازي ها و استخراج فرازهايي از متون گذشته، اكنون ديگر به دستياري فنون رايانه اي انجام مي پذيرد و اينان هيچ گاه ذره اي از زحمات استاداني مانند مرحوم فروزانفر و دكتر معين را بر خود هموار نمي سازند و تسلط آنها را هم بر متون و اسناد تاريخي ندارند، بيشتر به خيال پردازي و افسانه سازي سوق داده مي شوند.
يكي از كتابهايي كه اخيراً در كشور انتشار يافته «مشروطه ايراني» نام دارد. به نظر مي رسد هدف از نگارش اين كتاب زير سؤال بردن قدرت معنوي پرتوان روحانيت و وحدت دين مدارانه مردم ايران، اعم از اقوام گوناگون باشد. چندي پيش نشست نقد اين كتاب از سوي سازمان فرهنگي هنري شهرداري تهران در فرهنگسراي انقلاب برگزار شد. گوشه هايي از مباحث مطرح شده در اين نشست را به مناسبت سالگرد صدور فرمان مشروطيت در پي مي آوريم:
در ابتداي اين نشست مسعود كرميان، مورخ و محقق انقلاب اسلامي با اشاره به اين كه كتاب مشروطه ايران به طور آگاهانه و هدفمند و به منظور جنجال برانگيزي چاپ شده است، گفت: كتاب حاضر اثر ماشاءالله آجوداني، قبلاً  در لندن به نام «مشروطه و نظريه پيدايش ولايت فقيه» چاپ گرديده بود و در ايران با تغيير نام، چنان عالمانه به بيان مطالب مي پردازد كه خواننده مجذوب گرديده و گاه چنان ناشيانه به تطهير شخصيت هاي مورد علاقه خود مي پردازد كه موجبات تعجب خواننده را فراهم مي آورد.
آجوداني كه داراي دكتري زبان و ادبيات فارسي است تا سال ۱۳۶۲ در دانشگاه اصفهان به تدريس و شاهنامه شناسي و حماسه سازي اشتغال داشته و در همين ايام به كشور انگلستان مهاجرت كرده و در آنجا به پژوهش درباره تاريخ مشروطيت وظاهراً راه اندازي كتابخانه اي با هزينه شخصي اش به نام «كتابخانه ايرانيان» همت مي گمارد. «يا مرگ يا تجدد» پيرامون شعر و ادب مشروطه قبلاً  به قلم وي به چاپ رسيده است.
كرميان در ادامه گفت: كتاب مشروطه ايراني را مي توان به دو بخش تقسيم كرد، بخش نخست قدرت و حكومت و بخش دوم پيرامون روشنفكري در دوران مشروطيت است. در اين نشست بنا داريم بيشتر مباحث بخش اول كتاب را مورد بررسي قرار دهيم و مفاهيمي همچون: مباني پيدايش تشيع، تلقي شيعه از حكومت و ولايت فقيه، تصوف و تشيع، روحانيون و روشنفكران، ولايت عرفاني و ولايت فقهي، ملت و امت را مورد بحث و بررسي قرار دهيم.
اين محقق تاريخ مشروطيت و معاصر ايران در ادامه گفت: آجوداني در فرازهايي از اين كتاب، رهبران فكري مشروطه را متهم به ساده لوحي، ساده نگري و بعضاً  فساد مادي مي كند و در بخش هايي نيز به تطهير آنها مي پردازد. وي روشنفكراني مانند آخوندزاده را ساده لوح مي داند و عزل ميرزاحسن خان سپهسالار را نه به خاطر وطن فروشي و بيگانه پرستي و فروش تمامي منابع كشور به جز معادن طلا تحت عنوان قرارداد رويتر به انگليس، بلكه به خاطر دشمني علماي عصر ناصري، مرحوم ملاعلي كني و سيد صالح مي داند و معتقد است كه اينان نگذاشته اند سپهسالار اهداف مقدسش را در ايران كه همانا برقراري قانون بود،  به ثمر بنشاند و غمگينانه با او اظهار همدردي مي كند. او معتقد است تجدد و آزادي در دوران ناصري داراي دو دشمن بود، يكي روحانيت به رهبري ملاعلي كني و ديگري درباريان. ولي هرگز نمي گويد كه چرا روحانيون با آزادي ليبراليستي مخالف بودند و آن را مضر براي جامعه ايراني مي دانستند. آجوداني در جاي ديگري از كتاب به حمايت از فراماسونرها مي پردازد و مي گويد آنها آرماني جز ترقي و پيشرفت كشور نداشتند و با نفرت عجيبي به جلال آل احمد مي تازد كه چرا فراماسونرها را خائن و وطن فروش مي داند و داوري جلال را شتابزده و شعارگونه و سطحي مي داند. وي انقلاب مشروطيت را انقلابي ناقص مي داند كه به آرمانهاي خود دست نيافت، ولي مفهوم جديد ملت را پديدار ساخت. او انقلاب مشروطيت را انقلابي بدون ايدئولوژي مي داند و معتقد است كه اين انقلاب، ملت را از چنبره وابستگي به شريعت و دين آزاد كرد، ولي نتوانست اتحاد ميان دولت و ملت را به وجود آورد. آجوداني معتقد است دلالي امتياز لاتاري براي يكي از اتباع فرانسه به نام بوژي دوكاردوئل توسط ميرزا ملكم خان اخذ شد. وي در حقيقت عامل ملكم بود و به اين جهت قرارداد را به نام او اخذ كرد كه اگر بعدها مخالفتي پيش آمد، طرف دولت ايراني نتواند به آساني قرارداد را لغو كند. حامد الگار مي گويد: اخذ اين امتياز كه نوعي تأسيس قمارخانه بود، لكه ننگي بر دامان روشنفكران ايراني گذاشت كه تا ابد پاك نمي شود. اين عمل توسط كسي صورت گرفت كه پدر روشنفكري ناميده مي شود و توسط كساني مانند آدميت چنان ستوده و تطهير شده اند كه گويي يكي از مقدسين است و همين پدر روشنفكري، ملكم ، در جايي تقاضاي گدايي و دريوزگي مي كند و بي شرمانه از در چاپلوسي و ندامت درمي آيد و تقاضاي كمك مادي مي كند.
كرميان معتقد است كه ملكم ارمني در هر جايي به تابعيت كسي در مي آيد و به گفته حامد الگار، ملكم در سرتاسر زندگي سياسي اش بر آن بوده كه با تطابق تمدن غرب با اصول اسلام، اين تمدن و مظاهر آن را كه با اسلام تفاوت و گاه تضاد دارد، امري مشروع و اسلامي جلوه دهد.
نكته اي كه از نظر اين محقق بسيار عجيب به نظر مي رسد، لحن دشنام گونه اي است كه آجوداني با جلال آل احمد دارد؛ به حدي كه او را با ملكم خان ارمني مقايسه كرده و ملكم را بسيار موفق مي داند و از مرحوم جلال آل احمد با عنوان كاريكاتور ملكم در دوره قاجار نام مي برد و او را بي اصالت دانسته و جملات مكارانه و رياكارانه ملكم را كه خود نيز بدان اعتراف دارد، مبناي قضاوت قرار مي دهد، شايد اين قضاوت به آن دليل باشد كه خود از شاگردان مكتب فراموشخانه ملكم ارمني است. گرچه آجوداني اعدام شيخ فضل الله و اعدام هاي مشابه آن را كاري ناپسند مي داند، ولي معتقد است جست وجوي پاسخ اين پرسش كه آيا شيخ درد دين داشته يا انگيزه هاي ديگري، دردي را دوا نمي كند. از اين رو ساده گذشتن از كنار چنين مسائل مهمي از محققي چون آجوداني كه كليه اوراق روزنامه قانون ميرزا ملكم ارمني را زير و رو كرده، سؤال برانگيز و جاي تعجب دارد.
در ادامه اين نشست حجت الاسلام رنجبر تشكيل چنين جلساتي را جهت تبادل فرهنگي و نقد كتاب در يك فضاي آزاد مفيد دانست و گفت: اين موارد جزو نيازهاي اهل فرهنگ جامعه ماست. اميدواريم اين روند از سوي متوليان آن ادامه يابد تا همگي در يك فضاي آزاد فكري بتوانيم نظر حق را انتخاب كنيم.
وي ضمن اشاره به كلام حضرت  اميرالمؤمنين(ع) كه مي فرمايند: شما هيچ وقت به شخص نگاه نكنيد، بلكه به مطلب نگاه كنيد و منظور مطلب را بررسي كنيد، گفت: روش ما در برخورد با مطالب و نوشته ها، بايد بر مبناي اين قاعده كلي باشد.
وي در بررسي و نقد كتاب با اشاره به اين كه نويسنده جهت ارائه شاهد براي نوشته هايش در جاهاي مختلف، جملاتي را از اشخاصي نقل كرده است، گفت: نبايد نظريات شخصي مدنظر نگارش يك كتاب قرار گيرد و بدون توجه به استدلال هاي منطقي و اسلامي، تنها به نظر شخصي فردي بسنده كرد.
رنجبر گفت: اساس كتاب، بحث ولايت فقيه است كه از مباحث شريفي است كه در جامعه ما مورد ظلم واقع شده است. در اين كتاب، ابعاد ولايت فقيه مغلوط ارائه شده كه هم براي خواننده و هم براي نقدكننده، ايجاد پيچيدگي هاي خاصي را كرده است.
وي با اشاره به ابعاد فقهي، عرفاني و تاريخي ولايت فقيه، در خصوص بعد فقهي ولايت فقيه گفت: از نظر نويسنده كتاب، ولايت فقهي كه در جامعه ما مطرح است، به همان ولايت عرفاني برمي گردد كه عارفاني نظير ملاحيدري آملي به آن معتقدند كه ولي فقيه مي تواند در نظام هستي تصرف كند. اما به نظر ما اين طور نيست. بلكه ولايت عرفاني غير از ولايت فقهي است. اساس بحث ما در ولايت فقيه به ولايت تشريعي برمي  گردد و بحثي در خصوص ولايت تكويني ندارد و اين خلط مبحث، در كتاب به چشم مي خورد. آجوداني در صفحه ۳۶ كتاب ولايت فقيه را همان سلطنت اسلامي مي داند. اين در حالي است كه اساساً  بحث ولايت، كاملاً  مرتبط با بحث خلافت است و هيچ ربطي به بحث سلطنت ندارد. خلافت نيز به اين معناست كه همان گونه كه خداوند متعال و رسول الله و ائمه حق وضع قانون دارند، فقيه جامع الشرايط نيز چون خليفه الله است، حق وضع قانون دارد. رنجبر ضمن ارائه توضيحاتي در خصوص معنا و مفهوم «وطن اسلامي»، به كار بردن آن از سوي نويسنده را اشتباه دانسته و به تشريح معناي واقعي آن پرداخت.
001005.jpg

وي هم معني دانستن «امر به معروف و نهي از منكر» را با «آزادي بيان» از طرف نويسنده در صفحه ۳۸ كتاب امري بسيار پايين توصيف كرد و در خصوص آزادي زن و مرد در قانون اساسي، با اشاره به اين كه آنچه در مباحث احكام مهم است، نقل است و نه عقل، گفت: در كتاب گفته شده است كه بين زن و مرد تفاوت وجود دارد، اما تفاوت در قانون نيست، بلكه در اجراي قانون است. وليكن در اسلام زن و مرد در اجراي قانون هم تفاوت دارند. مثلاً  در مورد حكم ارتداد فطري كه در مورد مرد اعدام است، در مورد زن حبس ابد است و آن گونه كه شهيد مطهري شرح كرده، تساوي در مقابل قانون غير از تشابه در مقابل قانون است. فلذا تفاوت زن و مرد، نه تنها در قانون است، بلكه در اجراي قانون نيز هست. وي در مورد خريد و فروش كنيز و غلام كه در اسلام آمده و خلاف انسانيت و تأييد بردگي و برده داري است، گفت: خريد غلام در اسلام به منظور آزادي بردگان بوده است و مفهوم عبد عابد، عبد مكاتب و عبد مدبر هم تأييد كننده همين مسأله است. رنجبر با اشاره به جمله اي از كتاب: مگر نه اين است كه مشركين شركشان مخلوق خداست، پس خود خداوند هم بايد مشركين را مجازات كند و اين مسأله چه ربطي به فقها دارد، گفت: اين فرق بين نظام تكوين و تشريع است، اين كه يك مشرك، مخلوق خداست، بحث تكوين است و صدور حكم در مورد آنها بحث تكوين است.
در ادامه يعقوب توكلي، استاد دانشگاه، نويسنده و محقق انقلاب اسلامي، با اشاره به اين كه، اين كتاب عكس العمل هاي خاصي را در محافل بين المللي داشته است، نقد اين كتاب را امري طبيعي دانست و گفت: چند سالي است كه جريان روشنفكري لائيك در ايران به طور جدي به صرافت افتاده كه به جاي بحث و گفت وگو در خصوص مباحث جزيي، به مباحث اساسي مي پردازد و در واقع به نوعي بازگشت كاملاً  آشكار به پيشينه تاريخي خود كه وظيفه اساسي خود مي داند را دارد.
وي گفت: از زمان شكست ايران در جريان جنگ هاي ايران و روس در زمان فتحعلي شاه و به دنبال آن، دو جريان عمده فكري در ايران شكل گرفت كه اين دو جريان به بحث و گفت وگو در خصوص اين مسأله پرداختند كه علت شكست در جنگ ايران و روس چه بوده است و طبيعي است كه به اين نتيجه رسيدند كه عقب ماندگي فاصله تمدني ايران با كشورهاي اروپايي از جمله آن علل بوده است. سپس به راه توسعه انديشيدند تا از اين عقب ماندگي تاريخي فاصله بگيرند و در اين زمان دو ديدگاه طرح شد. اولين ديدگاه، اين بود كه ما به عنوان مردم مسلمان و مؤمناني كه معتقد به آيين اسلام هستيم، از تعاليم اسلام فاصله  گرفته ايم. اگر اسلام تأكيد بر اتحاد، آگاهي سياسي، دانش ورزي، عقلانيت و همچنين قدرت دارد، ما به اينها عمل نكرده ايم و علت عقب ماندگي را فاصله گرفتن از اسلام دانسته و راه پيشرفت و توسعه و رهايي از اين فقر و فلاكت و عقب ماندگي را اجراي كامل قوانين اسلام مي دانند. ديدگاه ملا احمد نراقي از جمله ديدگاه هايي بود كه در اين طيف پيشگام بودند. ملا احمد نراقي، در جريان جنگ دوم ايران با روس حضور فعال داشت و حكم فتوا داد و فتحعلي شاه قاجار را خيلي تشويق و تمجيد كرد و بسيار هوشمندانه جامعه را براي دفاع و جهاد در برابر روس تحريك كرد. ولي وقتي كه نيروهاي جهادي آمدند و در مسير جهاد و مبارزه، سياست ها و چهره هاي سياسي بوجود آمدند كه شايد حركت آنها منتهي به شكست در جنگ مي شد و قرارداد زشت تري از قرارداد گلستان بر ايران تحميل شود و بخش هاي وسيع تري از ايران به تصرف دشمن درآيد، ملا احمد نراقي فاصله مي گيرد و بعد از مدتي كتاب عوايدالايام را مي نويسد كه در آن، به طور كاملاً محسوس نظريه ولايت فقيه را مطرح كرده است.
طيف دومي كه به اين سئوال، پاسخ دادند بحثشان اين بود كه مشكل اساسي ايران، اسلام است و علت عقب ماندگي ايرانيان، مسلمان بودن آنهاست. زيرا سنت هاي اسلامي دست و پاگير ما شده است و نظريه سلطنت در قالب ديني مطرح شده است. آنها بسياري از سنت ها و باورهاي غلط جامعه را به نام اسلام مطرح كردند و نهايت نقطه تعارض اين دو طرز فكر منتهي به نظريه مشروطه مطلقه يا مشروطه مشروعه مي شود كه با پيروزي طيف مشروطه طلب و غلبه آنها بر طيف مشروطه خواهان مشروعه طلب و اعدام شيخ فضل الله نوري و تبعيد ملا محمد آملي و سركوب جمعي گسترده از علما و روحانيون مشروعه طلب و همچنين ترور مرحوم سيد عبدالله بهبهاني منتهي مي شود و عملاً جريان روشنفكري سكولار در ايران، حاكميت سياسي را به دست مي گيرد. اين كتاب نيز مدافع نظريه طيف دوم يعني در واقع جريان روشنفكري يا جريان سكولار در ايران است. نكته جالب توجه اين است كه چند سالي روشنفكران سكولار برروي اين پديده كار كردند و براي گسترش مباني سكولاريسم سرمايه گذاري مي كنند. به طوري كه حتي متأسفانه با كمال كم توجهي مسئولان سازمان تبليغات اسلامي، در سال هاي اخير كتاب مشروطه احسان يارشاطر از طرف انتشارات اميركبير چاپ شده است. كتاب مشروطه ايراني نيز كه به شدت مبلغ انديشه سكولار و بابيه در ايران است و جنبش  مشروطه را يك جنبش بابي در ايران مي داند، در ادامه اين خط مشي است. احسان يار شاطر مي نويسد: من هيچ كتابي را نمي شناسم كه مانند اين كتاب، مشكل عميق و اساسي ايران را در دوران معاصر براي پيشرفت علمي و صنعتي و اقتصادي به درستي آشكار كرده و تباين اصول تمدن غربي را با عادات ذهني و آيين هاي سنتي ما به دست داده باشد.
يعقوب توكلي در ادامه برنامه نقد اين كتاب گفت: در اين كتاب، نويسنده به جنگ بنيان هاي عقيدتي ايراني آمده است. وي كار را جدي انجام داده است،  زيرا لازمه جنگ، كار جدي است. بسياري از مسائل و واقعيت هاي اين جنگ روشن است. اولين بحث در صفحه ۵۷ در اصرار نگارنده به ايراني تلقي كردن تشيع آمده است. اين در حالي است كه قبل از اين كه تشيع در ايران مطرح شده باشد، در دنياي اسلام پذيرفته شده بود. اوتاد اوليه تشيع را اگر بخواهيم نام ببريم ۳ نفر عرب هستند و فقط يك نفر ايراني است. (ابوذر غفاري، عمار ياسر، مقداد بن اسود و سلمان فارسي) و در دوره هاي بعدي نيز فقها، عرفا،  عالمان و فلاسفه اوليه تشيع، عرب بوده اند.
توكلي در ادامه با اشاره به اين كه دعواي اصلي در اين كتاب بر سر ولايت فقيه است، گفت: مسئله ولايت فقيه به عنوان يك امر كلامي و اعتقادي از دنياي علم كلام وارد دنياي فقه شده، يعني آنچه را كه ما به عنوان ولايت تشريعي و حاكميت تشريعي امام به آن اعتقاد داريم، كاملاً مشخص است كه مقوله از يك مبحث كلامي آمده و وارد مبحث فقهي شده و اصلاً به لحاظ مبنايي مقوله ولايت فقيه، ارتباطي با مقوله ولايت عرفاني ندارد.
اين استاد دانشگاه با اشاره به فرمايش پيامبر اكرم (ص) در روز غدير «من كنت مولاه، فهذا علي مولاه» گفت: مفهوم ولايت در تشيع بوده است و ما با توجه به اين فرموده، كلمه ولايت را به ذهن مي آوريم. اين نشان مي دهد اميرالمؤمنين ولايت دارد و براساس ولايتي كه ولايت و حاكميت و قدرت سياسي و قانون گذاري را دارد؛ و آن چيزي كه به عنوان ولي و ولي الله و مفهوم انسان كامل در عرفان آمده و از طرف شيخ محي الدين ابن العربي مطرح شده و بعد از آن از طريق شاگردانش و پيروان بعدي آن نظير سعد الدين حموي اين نظريه تشريح شده، مشخص كرده است كه مفهوم ولايت با معناي حكومت كاملاً متفاوت است. و جالب اين است كه بين نظريه هايي كه مطرح است، آقاي آجوداني نظريه جناب عزالدين نسفي را كه نظريه ولايت را پذيرا نيستند و تفسيري كه سيد صدر آملي و ساير عرفاي شيعي از مفهوم ولايت دارند و ولايت را تداوم نبوت مي دانند و آن را تجلي يافته در وجود مبارك ائمه(ع) مي دانند . اين تداوم را در بين ائمه (ع) مي دانند، پذيرا نيستند و آن را مطرح مي كند و تنها نظريه ايشان را مبنا قرار مي دهد. و اين را به نوعي انحراف و انحطاط در ديدگاه عرفاني تلقي مي كند و به شدت نيز با مسئله امامت مخالفت مي كند. در قسمتي از كتاب از قول نسفي كه شاگرد سعدالدين حموي است، آمده است: اين اوليا خلق را به دين دعوت كنند. اسم ولي در دين محمد(ص) پديد آمد، خداي تعالي ۱۲ كس را از امت محمد(ص) برگزيد و مقرب حضرت خود گردانيد و به ولايت خود مخصوص كرد، ايشان را نائبان حضرت محمد (ص) گردانيد كه العلماء ورثه الانبياء،  ولي در امت محمد، اين ۱۲ كس بيشتر نيستند و ولي آخري كه ولي دوازدهم باشد، خاتم اولياست و مهدي صاحب الزمان اوست. اينجا كاملاً مشخص است كه سعدالدين حموي، شيعه است و شيعه اعتقادي و محكمي است كه منظور ولي الله و ولايت الهي را در دوازده امام مذهب تشيع مي داند. نسفي مي افزايد: اين بيچاره در خراسان در خدمت شيخ سعدالدين بوده است و شيخ مبالغت بسيار مي كرد در حق صاحب الزمان، روزي گفتم يا شيخ كسي كه نيامده است، در حق وي اين همه مبالغت كردن مصلحت نباشد. شايد كه نه چنين باشد شيخ برنجيد و بيش از اين سخن نگفتم.
توكلي در ادامه گفت: در اين جا كاملاً آشكار است كه وي اين مفهوم ولايت را با استناد به بحث ولايتي،  در تجزيه و تحليل عارفانه آورده و بعد مي گويد كه مفهوم ولايت يك مفهوم عرفاني است و به نظر وي آقا ملا احمد نراقي و حضرت امام خميني (ره) يك تصرف و يك انحراف تاريخي را در مفهوم ولايت ايجاد كرده اند. به طوري كه مسئله ولايت را كه يك امر معنوي بوده است، در فقه و حكومت كه يك امر مادي و دنيايي است، ترجمه و تفسير كرده اند و اين را به عنوان يك تصرف نابجا كه به عنوان تلفيق تشيع و تصوف كه اين را به گفته انحراف و انحطاط معرفي مي كند. و اصرار آن براي اين است كه بگويد، ولايت فقيه، بنيان نظري فقهي و عملي و اجرايي در اسلام و شريعت ندارد و اين يك مقوله عرفاني است و اظهارات خود ايشان است: قصدم از نقل اين گزينه ها، نقل دو نكته مهم تر است. يكي اينكه مستندات فقهايي چون نراقي (منظور آجوداني از چون اشاره به حضرت امام است كه اين كلمه بسيار هوشمندانه نوشته شده است) ، به احاديث مهمي است كه به اشكال مختلف مورد استناد متون و بخصوص مورد استناد شرع بوده است. او در اينجا عرفا را به دو گروه صوفيان متشرع و عاشق تقسيم مي كند و به شدت از صوفيان متشرع بدگويي كرده و نقطه مقابل از گروهي كه به عنوان صوفيان عاشق ياد مي كند، تمجيد مي كند.
توكلي با اشاره به اينكه اين مسئله كاملاً با سياست فعلي جريان سكولار در ايران هماهنگ است، گفت: مقوله تجربه ديني و فهم ديني يك امر شخصي و عرفاني است و به جاي اين كه از فرامين خداوند اطاعت كنند، بيشتر ادعاي عشق به خداوند و عرفان را دارند و تحت عنوان مقوله كلي فلسفه پلوراليسم تجزيه و تحليل مي كنند. وي به شدت از اين نظريه  كه عرفان عاشقانه در قيد و بند احكام و شرع نمي گنجد و پايه و قيدي در شرع ندارد، دفاع مي كند و در نقطه مقابل، به شدت عرفاي متشرعي مثل ملاحسين قلي همداني، سيد احمد كربلايي و ساير عرفا و همچنين مرحوم حضرت امام (ره) را مورد حمله قرار مي دهد.
توكلي در ادامه، ضمن اشاره به دومين قسمت اين كلام كه مي گويد: «دوم اين كه همان نوع ولايت جامعي را كه صوفيان سلسله هاي خانقاهي براي مشايخ خود منظور كرده اند، نراقي هم براي ولي فقيه منظور كرده است. با اين تفاوت كه در داعيهٍ صوفيان گرچه در معني ولايت، ولايتي جامع است و اولياء در مقام نيابت پيامبرند، اما چنين ولايتي در ديد آنان به معني حكومت و كشورداري نبوده و فقط به تصرف در مريدان الزام داشته است. اگر از اين تفاوت بسيار مهم كه مفهوم دايره  ولايت را به كشورداري و حكومت سياسي هم مي كشاند بگذريم،  از نظر ساختار شيوه بحث، نوع استدلال، تفاوت چنداني بين آنچه كه صوفيان متشرع گفته اند و بعضي از فقهاي دوره قاجار ادعا كرده اند وجود ندارد.» وي در ادامه گفت: آجوداني مصمم است تا مباني فقهي ولايت فقيه را به نوعي نفي كند.
يعقوب توكلي، با اشاره به اينكه آجوداني با استناد بر قول دو نفر اين بار شمشير را از رو بسته است، گفت: در بحث ادعا و براساس قول آقاي مهدي حائري كه ظاهراً الان در لندن تشريف دارند و از جمله مجتهديني هستند كه به هر حال آنجا مدعي اجتهاد در تشيع هستند استدلال فقهي مي آورد. عمده استدلال ايشان در مبارزه با ولايت فقيه از قول آقاي مهدي حائري است. كه مي گويد: تعبير تفسير ولي الله از ولي به معناي عرفاني به ولي فقيه، انحراف است و يكي از كساني كه ناقوس خطر را به صدا درآورد، عزالدين نسفي بود. پيشتر نقد او را و اختلاف او را با نظر شيخ سعدالدين حموي نقل كرديم. نسفي در ادامه همان اعتراض مي نويسد: اي درويش شيخ هر چه تواند از سر ديد فرمايد، اما بسيار كس به اين كس زبان كردند و مي كند و بسيار كس سرگردان شدند، بخاطر مسئله مفهوم امام زمان(عج) مراد من از اين سخن آن است كه من در عمر خود اين كس را در خراسان و كرمان و پارس ديدم كه اين دعوي كرده اند كه اين صاحب الزمان كه خبر داده اند مائيم و اين احوال كه خبر داده اند بر ما ظاهر شد و نشد و در اين حسرت ماند و بسيار كس ديگر آيند و اين دعوي كند و در اين حسرت مي روند. اي درويش درويشي كن و هيچ مقامي بزرگ تر از درويشي نيست و هيچ طايفه اي فاضل تر و گرامي تر به نزد خداوند از درويشان نيستند. و بعد حرف خود را مي زند و مي گويد : عزيز نسفي به روشني مي ديد كه حاصل آن نظريه پردازي هاي متشرعانه و صوفيانه سرانجام سر از كجا در مي آورد. اگر در زمانه او در نتيجه وحدت تصوف و تشيع كه نقطه آغاز آن را از سيد حيدر آملي مي داند، و به بركت تفسير شيعي آراء ابن عربي آن نوع نظريه پردازي ها و دعوي صاحب الزمان بودن و ادعاي صاحب الزماني منجر مي شد، در زمانه ما بعد از آن همه بحث ها كه در طول تاريخ برگرفته بود. چنين نظريه هايي سر از آستين نظريه ولايت فقيه در مي آورد كه همه شئونات پيامبر و امام را براي ولي فقيه ثابت مي داند.
يعقوب توكلي با اشاره به اين عبارت گفت: كاملاً مشخص است كه ايشان از ابتدا مي خواهد، چه چيزي را ثابت كند و به دنبال اثبات چه مسئله اي است و همواره به طرق مختلف و با جملاتي نظير صوفيان متشرع و هوشمند و فرصت شناس و دنيادوست به جاي صوفيان عاشق وارسته و آزاده به جنگ با اعتقادات ديني و شرع و اسلام مي رود و انديشه تصوف غيرمقيد و غيرمتدين را تبليغ مي كند و در نقطه مقابل به نوعي اسلام را به عنوان آيين و مكتب رها مي كند. و به راستي هم مغالطه و هم منحرف بودن مباني نظريه هاي آجوداني كاملاً مشخص است.
به نظر مي رسد كه قصه پرداز اين كتاب، گذشته از عشق بازي با دلبر غربي، تلاش دارد كه جنبش مشروطه  ايران را كه نتيجه اقدامات مردم در همگامي با بزرگان ديني و معنوي و روحانيان قهرمان بود، به فرق ضاله و سازمان هاي جاسوسي غرب منتسب سازد.

|  اقتصاد  |   انديشه  |   ايران  |   روزنت  |   سياست  |   فرهنگ   |
|  ورزش  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |