عليرضا پوراميد
اشاره : يك سال از فوت استاد محمد مير نقيبي (ناظم هنرستان موسيقي و سرپرست برنامه گل هاي راديو) مي گذشت. قاسمعلي فراست كه از درگذشت زنده ياد احمد محمود متأثر بود، به توصيه يكي از دوستان علاقه مند شد كه گنجينه تصويري از زندگي استادان سالخورده حوزه هنر را تهيه كند، او كه در كارنامه تهيه كنندگي اش، بخش اول برنامه ديدار آشنا را دارد مصمم شد كه با نگاه جدي تري نسبت به كهنسالان خانواده ادب و هنر به رغم مشكلات و محدوديت ها بپردازد.
بيش از ۳۰ قسمت از اين برنامه ساخته شد، كه در هر برنامه به يكي از هنرمندان حوزه هاي مختلف هنري پرداخته مي شد، عليرغم حذف چند برنامه و اتفاقاً از اهل موسيقي، دست پخت دست اندركاران توليد اين برنامه در قالب برنامه «ديدار آشنا» از شبكه دوم سيما بر روي آنتن رفت. عليرضا پوراميد از نويسندگان حوزه موسيقي و فرهنگ گفت وگويي را با قاسمعلي فراست درباره توليد آن و مشكلات فراروي مجموعه تلويزيوني انجام داده است كه حاصل آن را مي خوانيد:
* برنامه ديدار آشنا موفق شد هم توجه خواص و نخبگان را به خود جلب كند و هم مردم به معناي عامه را، اين برنامه چگونه شكل گرفت؟
- براي پرداختن به اين برنامه دلايل متعدد داشتم. اولاً دانش و دانشمند در جامعه فعلي از قرب لازم برخوردار نيست و ثانياً نسل جوان و نوجوان ما با ريشه هاي فرهنگي خود آن چنان آشنا نيست. از طرف ديگر آنچه در تلويزيون مي بيند بيشتر چيزهاي ديگري است و كمتر به مقوله فرهنگ و هنر مي پردازد. يكي از دلايلي كه پاي برخي از نخبگان را به تلويزيون نمي كشاند در همين نكته نهفته است. به خصوص كه گهگاه ديده مي شد اگر سراغ بزرگي مي رفتند كساني بودند كه شأن آن بزرگ را رعايت نمي كردند و به عبارتي برخورد با او برخوردي نااهلانه بود. اين موضوع از جمله دلايلي بود كه موجب تهيه برنامه ديدار آشنا شد.
* از مشكلات توليد و پخش برنامه بگوييد؟
- تلويزيون متأسفانه يك جدول برنامه اي دارد و هر برنامه اي را با آن جدول اندازه مي گيرد. مثلاً طبقه برنامه ديدار آشنا (ج) است و مثل هر برنامه (ج) ديگري به آن نگاه مي شود. ديگر مهم نيست كه طرف شما گاه «استاد عماد خراساني» است و ممكن است ده بار با دوربين و تجهيزات كامل (تازه اگر اجازه بدهد) خدمت او برسي و هر بار حال استاد براي گفتگو مساعد نباشد و يا نهايتاً پنج دقيقه موفق به صحبت بشود.
اين مشكل از ناحيه اساتيد پيشكسوت پيش مي آمد و كاملاً طبيعي هم بود. اما هنرمندان جوانتر هم گاه با اين كه قرار قطعي مي گذارند روز ضبط تصويربرداري حس نوشتن دارند، حس سرودن و يا حس نواختن. اين حقي نيست كه به راحتي بشود از آنها گرفت.
براي همين، ممكن است برنامه استادي به جاي يكي، دو روز ضبط تصويربرداري در عمل هفت هشت روز طول بكشد و طبيعتاً هزينه هاي بالايي را تحميل كند. اما چون ارزش آن از نظر تلويزيون (ج) است شما بايد از خود سرمايه گذاري كنيد!
اين تازه مشكلات بعد از راضي كردن آن استاد است. براي متقاعد كردن بسياري از آنها نيز بايد بارها و بارها مراجعه كني، واسطه بتراشي و... خيلي ها براي نيامدن حق هم دارند كه جاي طرح حقشان اين جا نيست.
بعد كه برنامه ضبط و آماده پخش شد تازه مشكل شما براي پخش شروع مي شود. ساعتهاي بسيار با ارزش پخش مخصوص برنامه هاي مجموعه هاي تلويزيوني و سينمايي است. چه خوب و چه بد. بايد كلي تلاش شود تا جاي پخش مناسبي به دست آيد. تعجب نكنيد اگر بخش اول برنامه را ساعتهاي يك بعد از نيمه شب مي ديديد! به خصوص اگر آن ساعت خواب نبوده باشيد!
* براي راضي كردن هنرمندان در تصويربرداري از چه ابزاري استفاده كرديد؟
- هنرمندان و بزرگان اين سرزمين آدمهاي بسيار قانعي هستند. اگر يك جو صداقت، صميميت و احترام ببينند همراه خواهند شد. مشكل از آن گراميان نيست، مشكل در ماست. بگرديم مشكل را پيدا و اگر واقعاً مايل هستيم آن را حل كنيم. اگر هم مايل نيستيم، آن را به گردن بزرگان ادب و هنر نيندازيم. همه مشكلاتي كه بنده با برخي از آن عزيزان براي راضي كردنشان داشتم، بي احترامي هايي بود كه از قبل ديده بودند.
* براي برقراري تعادل در برنامه و اين كه برنامه هم فرهنگي باشد و هم فقط خواص از آن استفاده نكنند چه كرديد؟
- وقتي سخن از شخصيت سترگي همچون علامه طباطبايي باشد طبيعتاً همه مردم مخاطب آن نخواهند بود. منتها با تدبير انديشي لازم مي شود در برنامه هم پاي بسياري از مردم را به تماشا كشاند. مثلاً زندگي وجه مشترك همه آدمهاست. چه هنرمند، چه سياستمدار و چه ورزشكار. همه شخصيت ها اول «انسان» هستند. بعد «زندگي» مي كنند و بعد هنرمند يا سياستمدار يا مخترع اند. ما سعي كرديم از اين دو ويژگي مشترك هنرمندان با بقيه مردم (انسان بودن و زندگي كردن) حداكثر استفاده را كنيم براي همين خيلي از مخاطبان ما عام هستند.
* دغدغه شما بيشتر نويسندگي است. برنامه سازي، چقدر به نويسندگي شما لطمه زد؟
- راستش زد، خيلي هم زد چرا كه نويسنده بايد ذهن خود را از هر چيز آزاد كند و بخصوص براي رمان مدتها روي سوژه اش متمركز شود. داستان كوتاه فرق مي كند. دو سه روز يا بيشتر مي توان از پرداخت اوليه آن خلاص شد و گذاشتش تا بعد. منتها از اين كه مي ديدم نسل جوان الگوهايش را از جاي ديگري مي گيرد و ريشه هاي فرهنگي خود را فراموش مي كند رنج مي بردم. علت كتاب نخواندن جوانان، درس نخواندن يا كم خواندن دانش آموز را جاي ديگري مي دانستم و مي دانم. برخي از مسئولان فرهنگي ما گمان مي كنند با بخشنامه مي توان بچه ها را كتاب خوان كرد. آنها وقتي مي بينند ارزش در جامعه چيز ديگري است و نه كتاب و دانش حق دارند به كتاب بي اعتنا باشند. اين آنها نيستند كه مقصرند بلكه ماييم كه ارزش را به كسان ديگر و چيزهاي ديگر مي دهيم. آنها مي بينند كه دانشوران جامعه در چه وضعيتي به سر مي برند. هم آنها را مي بينند، هم بچه هاي آنها را، هم ديگران را و هم بچه هاي ديگران را، بعد هم انتخاب مي كنند.
خواستم از اين طريق پشتوانه هاي فرهنگي اين سرزمين را به نسل جوان نشان دهم. و غيرمستقيم بگويم نتيجه دانش، نتيجه كتاب اين است نه فقط آنچه در جامعه مي بيني. از آن طرف مطمئن بودم كساني را كه تلويزيون خيال مي كند جلوي دوربين نمي آيند مي توان آورد. كما اين كه خيلي از بزرگاني كه در اين برنامه حضور يافتند كساني بودند كه يا اصلاً قبلاً پا به تلويزيون نگذاشته بودند و يا به ندرت.
* تصميم داريد برنامه را ادامه دهيد يا نه؟
- با اين كه از كار نوشتنم مي افتم و فاصله نوشتن كتابهايم زياد شده است. چون تأثير برنامه را مي بينم و تلفن ها و نامه ها نيز زياد شده است، به خصوص رضايت بزرگان ادب و هنر باعث شده است كه مجموعه جديد را نيز دنبال كنم. بخصوص كه مدير جديد شبكه نيز تا اين لحظه به برنامه روي خوش نشان داده و از آن دفاع كرده است.
* از فرهنگ هنرمندان معاصر چه خبر؟
- استاد جمال ميرصادقي روزي پرسيد «فرهنگ را به كجا رساندي؟» دست روي حنجره ام گذاشتم و گفتم «به اين جا!» در اين باره حرفهاي زيادي دارم كه روزي مفصل خواهم گفت. همين قدر بگويم كه ارشاد دنبال كارهاي مرجع و درازمدت نيست و به قول آن بزرگ: مرا دردي است اندر دل اگر گويم زبان سوزد/ وگر پنهان كنم ترسم كه مغز استخوان سوزد.