گفت وگو با حميد يزدان پناه شاعر و مترجم
ترجمه تاريك روشناي صبح
|
|
فرشاد شيرزادي
اشاره: حميد يزدان پناه، نخستين دفتر شعر خود را، حدود پانزده سال پيش، با عنوان «ماه در كوچه» به چاپ رساند و در گذر ساليان- يكي دو سال پيش- مجموعه ديگرش را به نام «به خاتون خيابان شماره ۶۶» از سوي نشر ورجاوند منتشر كرد كه به واقع برش ها و برداشت هايي از تجربه هاي جنگي وي و نيز بازتابي از تلاش ها و كارهايش در ميدان هاي جنگ هشت ساله ايران و عراق است.
خالق «ماه در كوچه»، سال ۱۳۸۰ نيز، برگزيده اي از آخرين داستان هاي ريموند كارور را در كتاب «رابطه» گردآوري و ترجمه كرد كه توسط نشر آتيه به ادب دوستان عرضه شد. وي هم اكنون چند جلد رمان و نيز شماري از داستان هاي كوتاه امروز جهان را به فارسي برگردانده كه از قضاي روزگار، فقط نام دو جلد از اين كتاب ها فاش شده؛ يكي رمان «جانوران»- آخرين اثر جويس كرول اوتس و ديگري واپسين كتاب «كوئتزي»- برنده نوبل ادبي سال ۲۰۰۳ ميلادي. پس فرصت را غنيمت شمرديم تا قبل از هر چيز، كمي درباره آثار ريموند كارور- نويسنده آمريكايي- صحبت كنيم.
* ريموند كارور، در جايي مي گويد: داستان هايي را كه پس از «كاتدرال» نوشتم، مي پسندم و دوست دارم. شايد براي كساني مثل من كه مطالعه ادبي، ديگر بخشي از زندگي شان را تشكيل مي دهد جالب باشد و بخواهند بدانند كه شما بنابه چه دليل و انگيزه اي سراغ داستان هاي پس از «كاتدرال» رفتيد؟
- بله... كارور در مقدمه كتابش مي نويسد: داستان هاي پس از «كاتدرال» از نظر چگونگي ساختار و ارزش ادبي، با كارهاي قبلي ام يكسره متفاوت اند. خب، طبيعتاً اين موضوع شما را هم ترغيب مي كند تا قضيه را دنبال كنيد و به نتيجه برسيد كه چرا كارور بر اين حرف تأكيد دارد؟ هرچند خودش در ادامه مي گويد: حداقل، اين شك را دارم كه آيا مخاطبان هم پس از خواندن كارهايم چنين احساسي خواهند داشت.
اما در اين داستان ها، كارور، نگاهش به داستان كوتاه،خيلي خاص مي شود. يعني شايد بتوان با دل و جرأت گفت به «مينيماليسم» مي رسد.
بنابراين، من هم به نوبه خود سعي داشته ام، اول از هر چيز، داستان هاي پس از «كاتدرال» را ترجمه كنم.
* چرا ديگر مترجمان به شكل همه جانبه سراغ داستان هاي پس از «كاتدرال» نرفتند؟
- داستان هاي كارور، عموماً و اصولاً وسوسه برانگيزند. چرا كه او، دستش در خورجين ادبيات نيست و به اصطلاح، از ادبيات، خرج ادبيات نمي كند. بلكه در آثارش، زندگي واقعي و حقيقي روزمره را به تصوير مي كشد و دست به بازآفريني اش مي زند.
و چرايي پرسش شما هم به شيفتگي خوانندگان و مترجمان در قبال آثار كارور بازمي گردد... گرچه معتقدم آثار اين نويسنده خواندني است ولي گاه، داستان هاي كارور گرفتاري ها و دردسرهايي نيز فراهم مي آورد. مثلاً پايان داستان «چه كسي از اين تختخواب استفاده مي كند» به واقع نقطه نهايي و پايان بندي داستان محسوب مي شود كه متأسفانه با خواندن سه، چهار سطر پاياني دوستان مترجممان، مخاطب گيج و سردرگم مي شود و نهايت با خود مي گويد: «كارور» كه اين همه درباره اش صحبت مي كنند همين است؟!
* قبلاً از زبان خودتان شنيديم كه گفتيد، آن داستان ها- داستان هاي پس ازكاتدرال- شمارشان هفت تاست. «آنها» در مجموعه رابطه كدام اند؟
- در مقدمه آخرين منتخب آثار كارور كه سال ۱۹۹۵ توسط نشر «هارويل» در انگلستان به چاپ رسيد، به هفت داستان پس از «كاتدرال» اشاره شده. اين داستان ها به ترتيب عبارتنداز: «جعبه ها»، «چه كسي از اين تختخواب استفاده مي كند»، «خيل»، «مينيودو»، «كيك پركلاغي»، «رابطه» و «پيغام». البته كارور، داستان هاي قبل از «كاتدرال» را اجزايي از كارهاي تازه اش مي داند ولي طبيعتاً آخرين مجموعه داستان ريموند كارور، شامل همين هفت اثر است.
* بگذاريد كمي از قبل و بعداز «كاتدرال» فاصله بگيريم.... چه سيري بر شما گذشت كه دست به ترجمه «رابطه» زديد؟
- گاهي وقت ها خيلي چيزها را نمي شود گفت. مثلاً اينكه بايد زنده بماني تا اين آثار به دست مخاطب ايراني برسد...
آن قدر در بند داستان هاي كارور بودم كه شبي، خودش پا به خوابم گذاشت؛ مي خواست عروسي كند. اتومبيل مشكي رنگش را روبه روي آرايشگاه زنانه اي پارك كرده بود. اول با احترام عروس خانم را سوار بر ماشين كرد و بعد خودش پشت ماشين نشست. من از پنجره آپارتمانم در طبقه سوم آن طرف خيابان آنها را نگاه مي كردم؛ ببينيد چقدر ساخت و شكل داستان هاي كارور بر ذهن تأثير گذاشته بود كه ديگر خواب هايم نيز، به قولي «كارور»ي شده بود- همسرش به جاي لباس عروس، بلوز بلند كم رنگ زيبايي به تن داشت. همه جا نيمه تاريك بود. در همين حين هر دو از ماشين پياده شدند و آمدند سمت پنجره اتاق من. كارور سنگي را كه ظاهراً كاغذي دورش پيچيده بود به سمت پنجره پرتاب كرد. سرم را دزديدم «شيشه شكست و سنگ و كاغذ هم وسط اتاق، روي فرش افتاد. ذهنم پيش شيشه بر نرفت و بلافاصله كاغذ مچاله شده را باز كردم. خواندم و فهميدم قضيه از چه قرار است.
آن خواب به اندازه اي بر ذهنم تأثير گذاشت كه علاقه ام به كارور، دو چندان شد و صبح، خواندن آثار او را كنار گذاشتم، قلم دست گرفتم و ترجمه را شروع كردم...
آخر كارور و همسرش برايم دست تكان داده بودند. لبخند زده بودند. ضمناً كارور وقتي هم كه خواست سوار ماشينش بشود برايم بوق زد. او جدي جدي به تهران آمده بود و در خيابان هاي شهرمان رانندگي مي كرد؛ خيلي هم سرحال بود.
... و آن وقت زماني بود كه هنوز هيچ ترجمه اي از كارور به چاپ نرسيده بود. «نيل» و يكي ديگر از داستان هايش را در روزنامه ها چاپ كردم. بعد مجموعه داستان هاي «كليساي جامع» (كاتدرال) منتشر شد. نمي دانم، انگار كارور چيزهاي ديگري هم در نامه نوشته بود. اما هرچه گفته در شعر «پستچي دوبار زنگ نمي زند» از مجموعه «به خاتون خيابان شماره ۶۶» نوشته ام.
... صبح بود، خورشيد ندميده بود و ساعت حدود پنج... دست بردم توي تاريكي، مثل هميشه، خودكار و كاغذي را كه كنار دستم بود برداشتم و يك چيزهايي براي خودم نوشتم. اين آغاز راه بود.
* ريموند كارور در تعريف داستان مي گويد: نگاهي است كوتاه، از گوشه چشم در يك لحظه. حال، تعريف شما به عنوان مترجم آثار اين داستان نويس، از كارهاي وي چگونه است؟
- صد البته تعريفي كه شما مي گوييد، از هر داستان كوتاهي نيست. بلكه همان چيزي است كه در واپسين داستان هايش به آن رسيده. مينيماليسم، درواقع امر مثل اتاق تاريكي است كه براي نخستين بار به آن وارد مي شوي. براي يك لحظه روشنايي مي آيد و دوباره تاريكي حاكم مي شود.
حال، بستگي به آدمش دارد كه مي خواهد چقدر ببيند. اهميت در همان يك لحظه است. خيلي ها در آن يك لحظه فقط چهار ديوار اتاق را مي بينند، كارور اما، ژرف نگرتر از اين حرف هاست. داستان «مينيودو» با همان نگاه مي شود داستان كوتاه. اين مصالح اگر به دست داستان نويس ديگري مي افتاد، شايد رمان مي شد؛ يا به فرض داستان «كيك پركلاغي» كه همه شان از شاهكارهاي كارورهستند؛ بديهي است كه داستان رابطه هم از ساختاري سنجيده و منسجم بر آمده، انگيزه روايت در داستان مثال زدني است. پس اين آثار را مي شود بيش از ده بار نيز خواند.
* آيا قصد نداريد ديگر داستان هاي كارور را هم به فارسي ترجمه كنيد؟
- حداقل سي داستان ديگر از كارور ترجمه كرده ام كه البته چاپ نشده اند. حقيقت، خودم نخواستم. يعني كه قرارمان نبود... اما او يك نفر را به من معرفي كرد... خوب يادم است، توي نامه هم كلي اسمش را آورده بود. زني سالخورده كه در داستان كوتاه، كنار كارور ايستاده. اگر كمي صبر داشته باشيد كتاب او هم منتشر خواهد شد.
|