يكشنبه ۲۵ مرداد ۱۳۸۳ - سال دوازدهم - شماره - ۳۴۶۷
دو گزارش متفاوت از تالا ر بورس اوراق بهادار تهران
زنان بورس باز، مردان بچه دار!
«اگه به تو بگن بورس باز، ناراحت مي شي؟» انگار سوال بي جايي پرسيده ام؛ به تندي مي گويد: «آقاي محترم ميليون ها تومن سرمايه به اعتبار چن تيكه كاغذ تو اين بازار مدفون شده. بله بورس باز هستم. بورس رو رو انگشتام مي چرخونم و از اين همه مرد هم هيچي كمتر ندارم»
از نوسان قيمت ها نمي ترسم؛ بورس يعني همين. بعد از ۱۱سپتامبر همه مي فروختن، اما من مي خريدم، چون مي دونستم افت قيمت ها موقتيه. نتيجه خوبي هم داد. يكي از سهامي كه اون روزا خريدم، ۴۰ برابر سرمايه ام بازدهي داشت
013098.jpg
محمد طاهري 
ساعت حدود ده و نيم صبح بود. باعجله زير پل خيابان حافظ از تاكسي پياده شدم. براي اينكه به همه كارهايم برسم مجبور بودم بيشتر عجله كنم. به همين خاطر فرصت كافي نداشتم تا لحظه اي بايستم و به سيلي زدن هاي يك زن به مردي بخت برگشته نگاه كنم. لحظه اي ايستادم و از مردي كه غش غش مي خنديد و جسارت زن را تحسين مي كرد پرسيدم: چه اتفاقي افتاده؟ مرد در حالي كه قرمز شده بود گفت: «مردك مي  خواست موبايل اين زنو بدزده، ولي خانومه گرفتش.»
فقط براي چند لحظه توانستم چهره زن را ببينم؛ دختري جوان ، خوش پوش، قدبلند با روسري و پالتوي قهوه اي و چهره اي جدي. مجبور بودم خودم را هرچه زودتر به تالار معاملات بورس اوراق بهادار تهران برسانم.
شايد حدود ۴۰ دقيقه بعد در حاليكه از دفتر روابط عمومي تالار بورس بيرون مي آمدم، به طور غيرمنتظره اي رودرروي دختري قرار گرفتم كه لحظاتي قبل با جديت، سارق موبايلش را كتك مي زد. از كنارم گذشت و نگاه كنجكاو مرا باز هم دنبال خودش كشاند. روبه روي تابلوي اصلي معاملات سهام روي يكي از صندلي هاي فايبرگلاس سبزرنگ تالار نشست. يك روزنامه اقتصادي را باز كرد و خيلي با دقت مشغول مطالعه شد.
خودم را بين صدها بورس باز حل مي كنم، احساس عجيبي دارم؛ باوجود دو سال رفت و آمد به بورس هيچ وقت از اين زاويه به آن نگاه نكرده بودم.
آرام به سوي خانم مسني مي روم كه به شدت محو نوسان ارزش قيمت سهام برخي شركت ها شده. در واكنش هاي زن به خصوص در مقابل افت ارزش برخي سهام، حرفه اي گري خاصي ديده مي شد. هر تغييري را زيرنظر داشت و هر نوساني را يادداشت مي كرد. روي پاهايش يك گوشي موبايل «اريكسون» مدام چشمك مي زد.
كنارش نشستم. از سلام كردن من تعجب كرد.
- ببخشين من خبرنگارم. مي تونم چند لحظه وقتتونو بگيرم.
انگار زيادي مبادي آداب شده بودم. با لهجه اي كاملا بازاري و خيلي با صراحت گفت: «وقت ندارم. برو بعدا بيا!» درحاليكه از لحن صحبت كردنش جاخورده بودم تصميم گرفتم آنجا را ترك كنم، اما وسوسه تهيه يك گزارش تازه باز هم روي صندلي ميخكوبم كرد.
اين بار با پررويي پرسيدم: «مي شه امر بفرمايين ما كي مزاحم شيم؟» به تندي نگاهم كرد و تقريبا با فرياد گفت: «آقاي محترم فعلا وقت ندارم.» سرانجام بلند شدم، موقع رفتن، زن صدايم كرد و گفت:  «ساعت دوازده و نيم جلوي در تالار.»
خيلي اميد نداشتم كه بتوانم از پس اين آدم ها با رفتار عجيب شان بربيايم.
با اين حال به سمت دو خانم جواني كه در حال بررسي موقعيت سهام ۵۰ شركت فعال تر بورس بودند، رفتم.
- چه مدت است كه در بورس فعاليت مي كنين؟
- تقريبا يك سال.
- از يك كدامشان مي پرسم چقدر سرمايه گذاشته اي؟
مي گويد: «اينجا هيچ كس مبلغ سرمايه اش رو لو نمي ده. ببخشين بقالي كه نيس! نه سبد سهام كسي مشخصه و نه سرمايه اش.»
درست مي گويد. اينجا هيچ كس از سرمايه كسي چيزي نمي داند و پاسخ اين سوال هميشه پوزخند بوده است.
دوست اين دختر جوان، هم تابلوي معاملات را كنترل مي كند و هم خبرنگار روبه روي خود را. از او مي پرسم: «اگه به تو بگن بورس باز، ناراحت مي شي؟» انگار سوال بي جايي پرسيده ام؛ به تندي مي گويد: «آقاي محترم ميليون ها تومن سرمايه به اعتبار چن تيكه كاغذ تو اين بازار مدفون شده. بله بورس باز هستم. بورس رو رو انگشتام مي چرخونم و از اين همه مرد هم هيچي كمتر ندارم.»
باز هم دو دختر جوان و درست همان قدر دقيق. اين دو دانشجوي اقتصاد دانشگاه تهران هستند. ۲۶ يا ۲۷ ساله. گفت وگو با اين دو خيلي راحت تر به نظر مي رسد. ۹ ماه است كه در بورس سرمايه گذاري كرده اند. البته اين دو نيز مبلغ سرمايه گذاري شان را نمي گويند.
يكي از آن دو مي گويد: «هيچ كس به اين سوال پاسخ نمي ده. چون جزو اطلاعات شخصيه.»
فعاليت زنان در بورس شايد براي بعضي از مردان عجيب به نظر نرسد، اما براي خود آنها بسيار هيجان انگيز است.
- پس براي تفريح به بورس نيومدين، ظاهرا فعاليت خانوم ها در بنگاه هاي اقتصادي زياد مرسوم نيس.
- معلومه كه براي تفريح نيومديم. مگه عقلمون كمه كه صد ميليون سرمايه رو اسباب شوخي و سرگرمي كنيم. علاوه بر اين، تجارت، زن و مرد نداره. از كجا معلوم تجارت، زن هادر بورس بازدهي بيشتري از مردا نداشته باشه؟
با اين پاسخ به نوعي ميزان سرمايه گذاري اش را لو مي دهد.
در تمام مدتي كه اين دختر جوان صحبت مي كرد، دوست و ظاهرا شريكش با آب و تاب تغييرات ارزش سهام را به او خبر مي داد. از او مي پرسم به عنوان يك زن ميان اين همه مرد آن هم با خصوصيات ويژه بورس بازان، چه احساسي داري؟
- متاسفانه گاهي اوقات به كار ما با ديد منفي نگاه مي  كنن، ولي بيشتر برمي گرده به همون دوران اوليه اي كه وارد بورس مي شي.
مي گويد: «روزاي اول، كار تو بورس خيلي سخته، اينجا همه همديگرو مي شناسن. بعضي وقتا حضور غريبه ها سوال برانگيزه. تو روزاي شروع كار، فكر مي كردن من و نرگس بيكاريم و اومديم برا ي وقت گذروني.»
اگه تا به حال تو بورس گشتي زده باشي، مي دوني كه تو اين محيط كوچيك ارتباطاي آدما چقدر اهميت داره. ولي تعداد محدود زنا انتقال دقيق اطلاعات و حتي شايعات رو براي اونا مشكل مي كنه. شايد تعدادشان از ۲۰ نفر بيشتر نباشه.
دوست نرگس مي گويد: «تو بورس اگه حتي با يه نفر هم ارتباط نداشته باشي از يه نوع تحليل محروم شدي. اينجا همه به فراخور دانسته هاشون از اوضاع اقتصادي كشور تحليل ارايه مي دن. ولي براي خانوم ها داشتن اين گونه ارتباطات به شدت مشكله.»
دختر جواني كه چند ساعت پيش در مقابل چشمان متعجب مردم، دزد موبايلش را كتك مي زد درست گوشه تالار ايستاده و در حال مكالمه با تلفن همراه خود است. نزديكش مي روم، ظاهرا با يك خانم كارگزار صحبت مي كند، شايد عبارت «۵۰۰ هزار تا» كه مدام تكرار مي شود، مربوط به سهام شركت «سيمان ...» باشد، سهامي با قيمت بالا و البته بازدهي خوب.
مي گويد: «شخصيت زن اونقدر ضعيف نشون داده شده كه حتي دله دزدا هم فكر مي كنن ازشون كمتريم.»
ادامه مي دهد: «به نظر من بورس محلي براي كار توام با تفريحه. از نوسان قيمت ها خيلي خوشم مي آد و ذاتا ريسك رو دوست دارم. قبول دارم كه دختراي همسن و سال من به تفريح و غذاي بيرون و «دركه» و «دربند» علاقه  دارن، اما براي من بورس چيز ديگه ايه.»
- به عنوان يك زن ميون اين همه مرد، اون هم تو بازار معاملات بورس مشكلي نداري؟
- نه، مردا اونقدر كه نشون مي دن شجاع نيستن... يه قيافه جدي، معادلاتشونو به هم مي ريزه.
اين يكي به راحتي ميزان سرمايه گذاري اش را مي گويد: ۱۲ ميليون و شايد كمي بيشتر. سهام متنوعي دارد، شايد يكي از رنگين ترين ويترين سهام را داشته باشد.
- از بازدهي سرمايه ات راضي هستي؟
- چرا كه نه. برنامه ريزي خوبي كرده ام. فكر مي كنم سرمايه من تا حالا ۴۰ درصد بازدهي داشته.
مي گويد كه با بيشتر بورس بازان ارتباط دارد، اما خب، مشكلات زن بودن هم هست. ياد اتفاق صبح مي افتم. او بايد بتواند تمام مشكلاتش را به تنهايي حل كند.
مي گويد: «به هر حال من يك زنم، هرچند كه اينجارو محل كارم مي دونم، اما بعضي ها اينجارو با پارك دانشجو اشتباه گرفتن.»
وقتش رسيده كه به سراغ يكي از معروف ترين بورس بازان ايران بروم. خانم كاشاني علاوه بر سابقه فعاليت ۱۰  ساله در بورس تهران، از باهوش ترين بورس بازان نيز به شمار مي رود.
او علاوه  بر سرمايه هنگفتي كه در بورس به جريان انداخته، رئيس هيات مديره يك شركت موادشيميايي نيز هست.
او مي گويد: «۱۰ سال مي شه كه تو بورس فعاليت دارم. يعني از زماني كه بورس تو خيابان سعدي بود. از همان روزهاي اول كه وارد بورس شدم حس كردم مي تونم سال ها در اين زمينه فعاليت كنم. حضور خانوما هم اونقدر عجيب نيست. خب بورس هم جاي مناسبي براي حضور خانوم هاس.
خانم كاشاني كه تحصيلكرده رشته اقتصاد از دانشگاه لندن است، با سرمايه قابل توجهي كه در بورس دارد، همه نگاه ها را به خود جلب كرده است. بسياري از مرداني كه در بورس فعاليت مي كنند، به معاملات او توجه ويژه اي دارند. او اطلاعيه هاي مالي شركت ها را تحليل مي كند و اطلاعات اقتصادي را «به روز» و حتي به گفته خودش «به دقيقه» به دست مي آورد.
مي گويد: «از نوسان قيمت ها نمي ترسم؛ بورس يعني همين. بعد از ۱۱ سپتامبر همه مي فروختن، اما من مي خريدم، چون مي دونستم افت قيمت ها موقتيه. نتيجه خوبي هم داد. يكي از سهامي كه اون روزا خريدم، ۴۰ برابر سرمايه ام بازدهي داشت.»
- در اين مدت كسي اينجا براي شما مزاحمت، محدوديت و يا... چطور بگم...
-من يه بورس بازم، اينجا محل كار منه. براي تفريح نيومدم و فكر نكنم آقايون هم براي تفريح اومده باشند.
خانم كاشاني كه مي رود، تازه متوجه مي شوم تابلوي معاملات را خاموش كرده اند. مي خواهم بروم كه همان خانم مسني كه ساعت دوازده و نيم با من قرار گذاشته بود را مي بينم. اين بار برخوردش مهربانانه است. باهم روي پله هاي تالار مي نشينيم. خودش را «مهرناز. ج» معرفي مي كند. او كه استاد رياضيات دانشگاه آزاد است، ۸ سال است كه درمورد بورس تهران تحقيق مي كند. مي گويد: «اين بورس ۵/۲ ميليون نفر سهامدار داره كه حدود ۳۰۰ هزار نفرشون رو زنان تشكيل مي دن، اما اين تعداد نسبت به بورس فرانسه و حتي بورس استانبول ناچيزه. حضور زنان در اين بازار در عين حال قابل توجه است.
احساس ترس مي كنم. اگر همين طور كه بورس براي زنان جذاب شده، آشپزي و بچه داري مردان را جذب خود كند، چه فاجعه اي رخ مي دهد؟! ناسلامتي من يك مرد هستم. فكر مي كنم اگر همين طور پيش برود، بايد جايمان را در خانه با زنان عوض كنيم؛ زنان بورس باز، مردان آشپز و بچه دار!

مهرم را گرفتم ، سهامدار شدم
ما يك پا زن هستيم
اينجا تالا ر بورس اوراق بهادار تهران است. ما چيزهايي درباره اينكه كلي از كار دست خانم هاست شنيده بوديم، اما به واقع نمي دانستيم كه آنها اينقدر موثر و درجه اولند
مدير عامل شركت ما خانم است. دوست ندارم زياد از او تعريف كنم كه با خودتان بگوييد نوشابه باز مي  كند، اما  آنقدري كه او از بورس و سهام مي  داند، شايد استخوان خرد كرده ها ندانند
013095.jpg
عليرضا كيواني نژاد
«امروز اگر ير به ير كنم، ديگر پايم را اينجا نمي  گذارم» بر افروخته و تا حدي عصباني است. دانه هاي عرق روي پيشاني اش جولان مي  دهند. هربار كه عددي را مي  نويسد، مجبور است عينكش را جابه جا كند، انگار بيني كوچكش نمي  تواند بار سنگين عينك را به دوش بكشد. چادر مشكي به سردارد. قدش كوتاه، اما راست ايستاده. مدام عينكش را جابه جا مي  كند تا قيمت ها را روي تابلوي بورس ببيند. پير زن عصباني است.
چراعصباني هستيد؟ سرتان كلاه گذاشتند يا ضرر كرديد؟
اين را كه مي   پرسيد با يكدست چادرش را روي سرش جابه جا مي كند. بعد كه حسابي براندازتان كرد مي گويد: «يك سال است كه ميآيم و مي  روم. هر كسي اينجا آمد، سود كرد و رفت. من بدبخت از روزي كه آمدم اينجا فقط ۴ هزار تومان سود كردم. يعني ارزش سهامم كمي زيادشد. اگر سرت توي حساب و كتاب باشد و دو دو تا چهار تا را بداني، متوجه مي شوي كه براي يك سال، ۴ هزار تومان اصلا پولي نيست. اينها را ببين.»
از گوشه كيفي مشكي كه تا اين لحظه زير چادرش پنهان بود، يك دسته كوپن در مي  آورد. وقتي كيف را از زير چادر بيرون مي كشد، فكر مي كني شبيه بچه اي است كه تا اين لحظه پشت سر مادر يا زير چادرش پنهان شده. كش زرد رنگي را دور كوپن ها انداخته. بعد با همان لحن گلايه آميز مي  گويد: «اينها را ۴ هزار تومان مي  توانم بخرم؟ اگر بروم همه را يكجا بفروشم، بيشتر سود مي كنم. فقط خدا كند امروز روي سهامي كه خريدم، پولي، چيزي... اضافه شود. مي   روم و پشت سرم را هم نگاه نمي   كنم.»
خانم ها، پاي ثابت تالار بورس هستند.اغلب كلاه سرشان نمي  رود و اگر زياد پاپي آنها شويد كلاهتان پس معركه است.
پيرزن به ديواري تكيه داده. از كنارش مي  توانيد پله ها را بگيريد و به طبقه بالا بياييد.
همانجايي كه آكواريوم بزرگ سالن بورس تهران به قله كوهي مي  ماند كه اطرافش را مه گرفته و از پائين دامنه، تنها قله پيداست. اما اينجا آكواريوم نيست. سالني است با جداره شيشه اي كه در آن ۵۵شركت سرمايه گذار حضور دارند. از هر شركت يك نماينده پشت كامپيوتر نشسته و سهام شركت پشتيبان را كنترل مي  كند. تابلوي سياه رنگ بزرگي وسط تالار شيشه اي نصب شده كه اعداد و ارقام مثل گله مورچه ها مدام در حال تغييرند، روي آن.
از بالا به پايين اين سالن كه نگاه مي  كنيد، ياد فيلم اسپارتاكوس مي  افتيد. آنجايي كه پادشاه از جايگاه مخصوصش شاهد نبرد برده ها و جنگجويان است.
همه حالتي دفاعي دارند. مي  خواهند از سهامشان دفاع كنند.
اين را خانم جواني مي  گويد كه بادوستانش آمده. اول با خودتان فكر مي  كنيد كه بورس جاي خانم ها نيست و فقط مردها بايد آنجا بروند. اما نه. باور كنيد خانم ها نه تنها پاي ثابت بورس هستند، بلكه عده اي از آنها برو بيايي دارند كه نگو. به دفتر و دستك دختر جوان نگاه مي  كنيد. يعني اينكه او و همراهانش قصد تفريح ندارند. او مي  گويد: «دانشجوي سال آخر نرم افزارم. با دوستانم آمدم تا روي پروژه تحقيقاتي ام كار كنم. چند ماهي است كه اينجا مي  آيم.» بقيه دوستانش حرفي براي گرفتن ندارند، اما سقلمه يكي از آنها او را ياد نكته اي مي  اندازد. مي  گويد: «اتفاق جالبي برايم افتاد. يكي از دوستانم مشتاق شد بعد از چند روز رفتن و آمدن، چند تا از سهام شركت بزرگ... را بخرد.» شركتي كه اسم مي  برد در تالار بورس، يك كارمند خانم دارد. اتفاقا كارمند شركت هم دختري است جوان.
اين خانم جوان درباره مدير عاملش مي  گويد: «مدير عامل شركت ما، خانم است. دوست ندارم زياد از او تعريف كنم كه با خودتان بگوييد نوشابه باز مي  كند، اما  آنقدري كه او از بورس و سهام مي  داند، شايد استخوان خرد كرده ها ندانند.»
به كارمندان ديگر نگاه مي  كنيد. هر كسي سرش در كامپيوتر خودش است و يك گوشي تلفن هم زير گوشش. اگر مي خواهيد اطلاعات ديگري از خانم هاي سهام باز به دست بياوريد، بهتر است برويد سراغ پير اين تالار. انگار او كدخداي ده بود و همه راه ها به او ختم مي شد.
- پور معمارم 
خودش را اينگونه معرفي مي كند. عاقله مردي است با موهاي سفيد كه انگار در سرماي روزگار موهايش يخ زده و سفيد شده. او مديرعامل شركت سهام داران است. شركتي كه ۵۵ عضو دارد. از خانم ها كه حرف مي زند، انگار فرقي برايش ندارد. اصلا صحبتش را با تاكيد به همين نكته شروع مي كند. مي گويد:«بازار بورس و سهام كه زن و مرد نمي شناسد. اينجا جنسيت مهم نيست. حتي سن و سال هم اهميت چنداني ندارد. اگر دنبال اين هستيد كه بدانيد خانم ها حضورشان آيا فعال يا اصطلاحا چشمگير است، بايد بگويم كه، بله. ما گروهي از خانم ها را مي شناسيم كه از اعضاي محترم اين شركت ها هستند و در كار سهام بسيار پخته و باتجربه.»
به سرتان مي زند كه از اتاق بورس لندن هم سراغي بگيريد. شايد آنجا هم ردپاي خانم ها را پيدا كنيد. پورمعمار اما آب پاكي را روي دستتان مي ريزد و مي گويد: «اتاق بورس لندن هنوز راه اندازي نشده و بعيد مي دانم اين كار عملي باشد.»
باز هم برمي گرديد سرجاي اولتان. مي رويد كنار دستگاهي مي ايستيد كه شبيه آب سرد كن است اما بي شباهت به آن دستگاه شناسايي اثرانگشت در فيلم هاي هاليوودي هم نيست! صفحه نمايشگر روي آن، كاري ندارد جز نشان دادن اعداد و ارقام. شانس با شما يار بوده. كنار همين دستگاه خانمي با موبايل مشغول حرف زدن است.
- امروز نه. فايده ندارد. هرچي داريم نگه دار.
وقتي از او درباره چگونگي ورودش به بازار بورس مي پرسم (بعد از رويت كارت خبرنگاري) مي گويد: «با ۳ تا از دوستانم وارد اين كار شديم. البته يكي از دوستانم، مديرعامل يكي از اين شركت هاست.» با انگشت، همان كارمند جوان را نشان مي دهد. به او مي گوييد كه نكند منظورش همان شركت است، مي گويد: «نه. ولي من پول اين كار را از همسرم گرفتم. گفتم مهريه مرا بده او هم داد. حالا با همان پول كار مي كنم البته اگر خراب نكنم كه تا حالا هم نكرده ام.»
- يعني طلاق...
در جواب اين دو كلمه مي گويد: «نه. مگر بايد حتما طلاق گرفت تا مهريه را به دست آورد. اتفاقا همسرم هم با اين كار موافق است. گفتم پولي به من بده تا دراين كار سرمايه گذاري كنم، او هم به اندازه مهرم داد. به نظرت اشكالي دارد؟» و مي  گوييد «نه». او هم مي  گويد كه كار دارد و مي  رود. اما صحبت كردن با رده بالاهاي اين كار هم چندان آسان نيست. اگر به سرتان زد كه مثلا با مديرعامل فلان شركت كه اتفاقا خانم است و اتفاقا يكي از پرنفوذترين افراد در بورس، مصاحبه كنيد، حتما وقت قبلي بگيريد. چون حتي نمي گذارند پايتان به نزديكي هاي در اتاق او هم برسد. مثل همان خانمي كه شركتش در خيابان زاگرس است. اول زنگ در آپارتمان را مي زنيد. پسر جواني در را باز مي كند.
- امرتان 
بعد كه مي گوييد كيستي تعارفتان مي كند تا بنشينيد. بعد منشي مديرعامل كه او هم خانم است مي آيد و مجبوريد همين توضيحات را به او بدهيد. چند لحظه منتظرمي مانيد. همه جاي شركت سفيد است. از در و ديوار گرفته تا سقف. خنكاي هوا ديگر به سردي مي زند. منشي اما چند لحظه بعد مي آيد و مي گويد: «بفرماييد. الان با شما صحبت مي كنند.» به داخل يك اتاق راهنمايي مي شويد بعد به جاي خانم «س» دو پسر جوان با شما مي نشينند سرميز مذاكره. همان حرف ها را تكرار مي كنيد. گلويتان خشك شده و كسي به شما يك ليوان آب تعارف نمي كند. مهم نيست. يكي از آن دو پسر مي گويد: «خانم «س» جلسه دارد. نمي تواند با شما صحبت كند!» هرچه مي گوييد كه از طرف خانم فلاني در ... آمديد، فايده اي ندارد. بعد محترمانه تا دم در خروجي راهنمايي تان مي كند و مي گويد: «شايد شما بتوانيد با مديرعامل چند تا شركت پيزوري حرف بزنيد، ولي اين شركت فرق دارد. بايد وقت بگيريد. ما حتي خودمان هم هفته اي يكبار ايشان را مي بينيم يا اصلا نمي بينيم.» خلاصه پيدا كردن فيدل كاسترو راحت تر است از گرفتن وقت مصاحبه با مديرعامل يك شركت آن هم يك «خانم».
بازار بورس تهران روي خانم ها به گونه ديگري حساب مي كند. باور كنيد. مثلا اگر قرار باشد افرادي مثل فيلم ها يا اخبار اقتصادي، وسط سالن بايستند و داد بزنند: «دو دلار بيشتر. رسيد به ۸۵ دلار. شروع مي كنيم...» قطعا از بين آنها يك نفر خانم است! ولي اين كار فعلا عملي نيست. نه اينكه خانم ها نمي توانند داد بزنند كه بازار بورس تهران، فعاليتش درباره سهام است و آن داد و فريادها - مثل بازارهاي جهاني - مربوط مي شود به داد و ستد بر سر كالايي مثل طلا يا نفت. در ضمن اين فكر را هم در سرتان «ديليت» كنيد كه مي توانيد سر خانم ها را حداقل در اين مورد كلاه بگذاريد. چون يكي از مراجعه كننده ها كه خانمي است و با خواهر دو قلويش آمده، در اين باره مي گويد: «ما خودمان يك پا زن هستيم. مردها جاي خودشان، ما هم جاي خودمان» و اينگونه است كه آنها نمي گويند: «ما خودمان يك پا مرد هستيم!»

تغيير ساختار حقوقي بازنشستگان
براي يك هزار و پانصدمين بار اين گونه خبرها را مي نويسيم. باور كنيد اين خبرها را روزي چند بار مي شنويم و مي بينيم. حالا اگر توجهي به آنها نمي شود، ما را مقصر ندانيد. محمدحسين نژاد فلاح، عضو كميسيون اجتماعي مجلس شوراي اسلامي در اين باره مي گويد: «نظام هماهنگ پرداخت حقوق قبلا نيز انجام شده، اما هنوز بين حقوق كاركنان دولت و بازنشستگان تفاوت هاي بسياري وجود دارد كه مجلس بر اين اساس تصميم گرفت طرحي را تصويب كند تا حقوق بازنشستگان دقيقا برابر با نظام هماهنگ و هماهنگ با شاغلان شود. اين طرح به اين معنا نيست كه بازنشستگان و شاغلان بايد به صورت مساوي حقوق دريافت كنند بلكه افزايش حقوق هر دو اين قشر براساس نرخ تورم بايد يكسان باشد. براساس طرح مقرر شده به همان ميزان كه براساس نرخ تورم بر حقوق كاركنان و شاغلان اضافه مي شود بر حقوق بازنشستگان نيز افزوده شود، چرا كه هر دو قشر بازنشسته و شاغل با مشكل تورم مواجه هستند.»

با والدينتان غذا بخوريد
وقتي پدر و مادرتان مي گويند كه سر سفره حاضر باشيد و با آنها غذا بخوريد، حتما حكمتي دارد. حتي روزنامه واشنگتن پست هم روي اين موضوع گزارش تحقيقاتي مفصلي را چاپ كرده است. در ميان نوجواناني كه به طور منظم با خانواده هايشان غذا مي خورند، بروز مشكلات يادگيري در مدرسه، تمايل به الكل، دخانيات و سيگار كشيدن و بروز افسردگي و در نهايت آمار خودكشي به مراتب كمتر است. در اين مطالعات محققان دانشكده بهداشت عمومي دانشگاه مينه سوتا ۴ هزار و ۷۴۶ دانشجو را به لحاظ ويژگي هاي رفتاري و عادات زماني غذايي مورد بررسي قرار دادند. اين محققان دريافتند هرچه نوجوانان بيشتر وعده هاي غذايي خود را كنار خانواده هايشان باشند، رفتارهاي مناسب تري از خود نشان مي دهند؛ براي مثال دختراني كه حداقل ۷ نوبت در هفته با والدينشان غذا مي خورند، كمتر اقدام به خودكشي داشته اند.

۶۲ درصد جذب  بازاركار
اينكه مدام مي گويند فارغ التحصيلان دانشگاهي، كار پيدا نمي كنند، بر طبق نتايج آمار وتحقيقات به دست آمده، صحت ندارد. ۶۲ درصد فارغ التحصيلان آموزشكده هاي فني و حرفه اي موفق شدند، جذب بازار كار شوند. اين آمار در جلسه ستاد هماهنگي آموزش هاي فني و حرفه اي در دفتر رياست جمهوري ارايه شده است. همچنين براساس اين تحقيق ۷۷ درصد از شاغلان آموزش يافته در دانشكده هاي مذكور توسط كارفرمايان و ۲۳ درصد به صورت خود اشتغالي مشغول به كار شده اند. ستاد هماهنگي ضمن تاكيد بر ضرورت توسعه كيفي آموزش هاي فني حرفه اي در برنامه چهارم، مقرر كرد كه موضوع شغل هايي مرتبط با تشكيلات مصوب آموزشكده ها توسط سازمان مديريت و برنامه ريزي پيگيري  شود. گزارش عملكرد دانشگاه جامع علمي - كاربردي و برنامه هاي آتي اين دانشگاه براي توسعه، كمي و كيفي در برنامه چهارم توسعه موضوع بعدي مطرح در جلسه ستاد هماهنگي آموزش هاي فني و حرفه اي بود.

در شهر
ايرانشهر
تهرانشهر
حوادث
خبرسازان
زيبـاشـهر
سفر و طبيعت
يك شهروند
|  ايرانشهر  |  تهرانشهر  |  حوادث  |  خبرسازان   |  در شهر  |  زيبـاشـهر  |  سفر و طبيعت  |  يك شهروند  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |