دو گزارش متفاوت از تالا ر بورس اوراق بهادار تهران
زنان بورس باز، مردان بچه دار!
«اگه به تو بگن بورس باز، ناراحت مي شي؟» انگار سوال بي جايي پرسيده ام؛ به تندي مي گويد: «آقاي محترم ميليون ها تومن سرمايه به اعتبار چن تيكه كاغذ تو اين بازار مدفون شده. بله بورس باز هستم. بورس رو رو انگشتام مي چرخونم و از اين همه مرد هم هيچي كمتر ندارم»
از نوسان قيمت ها نمي ترسم؛ بورس يعني همين. بعد از ۱۱سپتامبر همه مي فروختن، اما من مي خريدم، چون مي دونستم افت قيمت ها موقتيه. نتيجه خوبي هم داد. يكي از سهامي كه اون روزا خريدم، ۴۰ برابر سرمايه ام بازدهي داشت
|
|
محمد طاهري
ساعت حدود ده و نيم صبح بود. باعجله زير پل خيابان حافظ از تاكسي پياده شدم. براي اينكه به همه كارهايم برسم مجبور بودم بيشتر عجله كنم. به همين خاطر فرصت كافي نداشتم تا لحظه اي بايستم و به سيلي زدن هاي يك زن به مردي بخت برگشته نگاه كنم. لحظه اي ايستادم و از مردي كه غش غش مي خنديد و جسارت زن را تحسين مي كرد پرسيدم: چه اتفاقي افتاده؟ مرد در حالي كه قرمز شده بود گفت: «مردك مي خواست موبايل اين زنو بدزده، ولي خانومه گرفتش.»
فقط براي چند لحظه توانستم چهره زن را ببينم؛ دختري جوان ، خوش پوش، قدبلند با روسري و پالتوي قهوه اي و چهره اي جدي. مجبور بودم خودم را هرچه زودتر به تالار معاملات بورس اوراق بهادار تهران برسانم.
شايد حدود ۴۰ دقيقه بعد در حاليكه از دفتر روابط عمومي تالار بورس بيرون مي آمدم، به طور غيرمنتظره اي رودرروي دختري قرار گرفتم كه لحظاتي قبل با جديت، سارق موبايلش را كتك مي زد. از كنارم گذشت و نگاه كنجكاو مرا باز هم دنبال خودش كشاند. روبه روي تابلوي اصلي معاملات سهام روي يكي از صندلي هاي فايبرگلاس سبزرنگ تالار نشست. يك روزنامه اقتصادي را باز كرد و خيلي با دقت مشغول مطالعه شد.
خودم را بين صدها بورس باز حل مي كنم، احساس عجيبي دارم؛ باوجود دو سال رفت و آمد به بورس هيچ وقت از اين زاويه به آن نگاه نكرده بودم.
آرام به سوي خانم مسني مي روم كه به شدت محو نوسان ارزش قيمت سهام برخي شركت ها شده. در واكنش هاي زن به خصوص در مقابل افت ارزش برخي سهام، حرفه اي گري خاصي ديده مي شد. هر تغييري را زيرنظر داشت و هر نوساني را يادداشت مي كرد. روي پاهايش يك گوشي موبايل «اريكسون» مدام چشمك مي زد.
كنارش نشستم. از سلام كردن من تعجب كرد.
- ببخشين من خبرنگارم. مي تونم چند لحظه وقتتونو بگيرم.
انگار زيادي مبادي آداب شده بودم. با لهجه اي كاملا بازاري و خيلي با صراحت گفت: «وقت ندارم. برو بعدا بيا!» درحاليكه از لحن صحبت كردنش جاخورده بودم تصميم گرفتم آنجا را ترك كنم، اما وسوسه تهيه يك گزارش تازه باز هم روي صندلي ميخكوبم كرد.
اين بار با پررويي پرسيدم: «مي شه امر بفرمايين ما كي مزاحم شيم؟» به تندي نگاهم كرد و تقريبا با فرياد گفت: «آقاي محترم فعلا وقت ندارم.» سرانجام بلند شدم، موقع رفتن، زن صدايم كرد و گفت: «ساعت دوازده و نيم جلوي در تالار.»
خيلي اميد نداشتم كه بتوانم از پس اين آدم ها با رفتار عجيب شان بربيايم.
با اين حال به سمت دو خانم جواني كه در حال بررسي موقعيت سهام ۵۰ شركت فعال تر بورس بودند، رفتم.
- چه مدت است كه در بورس فعاليت مي كنين؟
- تقريبا يك سال.
- از يك كدامشان مي پرسم چقدر سرمايه گذاشته اي؟
مي گويد: «اينجا هيچ كس مبلغ سرمايه اش رو لو نمي ده. ببخشين بقالي كه نيس! نه سبد سهام كسي مشخصه و نه سرمايه اش.»
درست مي گويد. اينجا هيچ كس از سرمايه كسي چيزي نمي داند و پاسخ اين سوال هميشه پوزخند بوده است.
دوست اين دختر جوان، هم تابلوي معاملات را كنترل مي كند و هم خبرنگار روبه روي خود را. از او مي پرسم: «اگه به تو بگن بورس باز، ناراحت مي شي؟» انگار سوال بي جايي پرسيده ام؛ به تندي مي گويد: «آقاي محترم ميليون ها تومن سرمايه به اعتبار چن تيكه كاغذ تو اين بازار مدفون شده. بله بورس باز هستم. بورس رو رو انگشتام مي چرخونم و از اين همه مرد هم هيچي كمتر ندارم.»
باز هم دو دختر جوان و درست همان قدر دقيق. اين دو دانشجوي اقتصاد دانشگاه تهران هستند. ۲۶ يا ۲۷ ساله. گفت وگو با اين دو خيلي راحت تر به نظر مي رسد. ۹ ماه است كه در بورس سرمايه گذاري كرده اند. البته اين دو نيز مبلغ سرمايه گذاري شان را نمي گويند.
يكي از آن دو مي گويد: «هيچ كس به اين سوال پاسخ نمي ده. چون جزو اطلاعات شخصيه.»
فعاليت زنان در بورس شايد براي بعضي از مردان عجيب به نظر نرسد، اما براي خود آنها بسيار هيجان انگيز است.
- پس براي تفريح به بورس نيومدين، ظاهرا فعاليت خانوم ها در بنگاه هاي اقتصادي زياد مرسوم نيس.
- معلومه كه براي تفريح نيومديم. مگه عقلمون كمه كه صد ميليون سرمايه رو اسباب شوخي و سرگرمي كنيم. علاوه بر اين، تجارت، زن و مرد نداره. از كجا معلوم تجارت، زن هادر بورس بازدهي بيشتري از مردا نداشته باشه؟
با اين پاسخ به نوعي ميزان سرمايه گذاري اش را لو مي دهد.
در تمام مدتي كه اين دختر جوان صحبت مي كرد، دوست و ظاهرا شريكش با آب و تاب تغييرات ارزش سهام را به او خبر مي داد. از او مي پرسم به عنوان يك زن ميان اين همه مرد آن هم با خصوصيات ويژه بورس بازان، چه احساسي داري؟
- متاسفانه گاهي اوقات به كار ما با ديد منفي نگاه مي كنن، ولي بيشتر برمي گرده به همون دوران اوليه اي كه وارد بورس مي شي.
مي گويد: «روزاي اول، كار تو بورس خيلي سخته، اينجا همه همديگرو مي شناسن. بعضي وقتا حضور غريبه ها سوال برانگيزه. تو روزاي شروع كار، فكر مي كردن من و نرگس بيكاريم و اومديم برا ي وقت گذروني.»
اگه تا به حال تو بورس گشتي زده باشي، مي دوني كه تو اين محيط كوچيك ارتباطاي آدما چقدر اهميت داره. ولي تعداد محدود زنا انتقال دقيق اطلاعات و حتي شايعات رو براي اونا مشكل مي كنه. شايد تعدادشان از ۲۰ نفر بيشتر نباشه.
دوست نرگس مي گويد: «تو بورس اگه حتي با يه نفر هم ارتباط نداشته باشي از يه نوع تحليل محروم شدي. اينجا همه به فراخور دانسته هاشون از اوضاع اقتصادي كشور تحليل ارايه مي دن. ولي براي خانوم ها داشتن اين گونه ارتباطات به شدت مشكله.»
دختر جواني كه چند ساعت پيش در مقابل چشمان متعجب مردم، دزد موبايلش را كتك مي زد درست گوشه تالار ايستاده و در حال مكالمه با تلفن همراه خود است. نزديكش مي روم، ظاهرا با يك خانم كارگزار صحبت مي كند، شايد عبارت «۵۰۰ هزار تا» كه مدام تكرار مي شود، مربوط به سهام شركت «سيمان ...» باشد، سهامي با قيمت بالا و البته بازدهي خوب.
مي گويد: «شخصيت زن اونقدر ضعيف نشون داده شده كه حتي دله دزدا هم فكر مي كنن ازشون كمتريم.»
ادامه مي دهد: «به نظر من بورس محلي براي كار توام با تفريحه. از نوسان قيمت ها خيلي خوشم مي آد و ذاتا ريسك رو دوست دارم. قبول دارم كه دختراي همسن و سال من به تفريح و غذاي بيرون و «دركه» و «دربند» علاقه دارن، اما براي من بورس چيز ديگه ايه.»
- به عنوان يك زن ميون اين همه مرد، اون هم تو بازار معاملات بورس مشكلي نداري؟
- نه، مردا اونقدر كه نشون مي دن شجاع نيستن... يه قيافه جدي، معادلاتشونو به هم مي ريزه.
اين يكي به راحتي ميزان سرمايه گذاري اش را مي گويد: ۱۲ ميليون و شايد كمي بيشتر. سهام متنوعي دارد، شايد يكي از رنگين ترين ويترين سهام را داشته باشد.
- از بازدهي سرمايه ات راضي هستي؟
- چرا كه نه. برنامه ريزي خوبي كرده ام. فكر مي كنم سرمايه من تا حالا ۴۰ درصد بازدهي داشته.
مي گويد كه با بيشتر بورس بازان ارتباط دارد، اما خب، مشكلات زن بودن هم هست. ياد اتفاق صبح مي افتم. او بايد بتواند تمام مشكلاتش را به تنهايي حل كند.
مي گويد: «به هر حال من يك زنم، هرچند كه اينجارو محل كارم مي دونم، اما بعضي ها اينجارو با پارك دانشجو اشتباه گرفتن.»
وقتش رسيده كه به سراغ يكي از معروف ترين بورس بازان ايران بروم. خانم كاشاني علاوه بر سابقه فعاليت ۱۰ ساله در بورس تهران، از باهوش ترين بورس بازان نيز به شمار مي رود.
او علاوه بر سرمايه هنگفتي كه در بورس به جريان انداخته، رئيس هيات مديره يك شركت موادشيميايي نيز هست.
او مي گويد: «۱۰ سال مي شه كه تو بورس فعاليت دارم. يعني از زماني كه بورس تو خيابان سعدي بود. از همان روزهاي اول كه وارد بورس شدم حس كردم مي تونم سال ها در اين زمينه فعاليت كنم. حضور خانوما هم اونقدر عجيب نيست. خب بورس هم جاي مناسبي براي حضور خانوم هاس.
خانم كاشاني كه تحصيلكرده رشته اقتصاد از دانشگاه لندن است، با سرمايه قابل توجهي كه در بورس دارد، همه نگاه ها را به خود جلب كرده است. بسياري از مرداني كه در بورس فعاليت مي كنند، به معاملات او توجه ويژه اي دارند. او اطلاعيه هاي مالي شركت ها را تحليل مي كند و اطلاعات اقتصادي را «به روز» و حتي به گفته خودش «به دقيقه» به دست مي آورد.
مي گويد: «از نوسان قيمت ها نمي ترسم؛ بورس يعني همين. بعد از ۱۱ سپتامبر همه مي فروختن، اما من مي خريدم، چون مي دونستم افت قيمت ها موقتيه. نتيجه خوبي هم داد. يكي از سهامي كه اون روزا خريدم، ۴۰ برابر سرمايه ام بازدهي داشت.»
- در اين مدت كسي اينجا براي شما مزاحمت، محدوديت و يا... چطور بگم...
-من يه بورس بازم، اينجا محل كار منه. براي تفريح نيومدم و فكر نكنم آقايون هم براي تفريح اومده باشند.
خانم كاشاني كه مي رود، تازه متوجه مي شوم تابلوي معاملات را خاموش كرده اند. مي خواهم بروم كه همان خانم مسني كه ساعت دوازده و نيم با من قرار گذاشته بود را مي بينم. اين بار برخوردش مهربانانه است. باهم روي پله هاي تالار مي نشينيم. خودش را «مهرناز. ج» معرفي مي كند. او كه استاد رياضيات دانشگاه آزاد است، ۸ سال است كه درمورد بورس تهران تحقيق مي كند. مي گويد: «اين بورس ۵/۲ ميليون نفر سهامدار داره كه حدود ۳۰۰ هزار نفرشون رو زنان تشكيل مي دن، اما اين تعداد نسبت به بورس فرانسه و حتي بورس استانبول ناچيزه. حضور زنان در اين بازار در عين حال قابل توجه است.
احساس ترس مي كنم. اگر همين طور كه بورس براي زنان جذاب شده، آشپزي و بچه داري مردان را جذب خود كند، چه فاجعه اي رخ مي دهد؟! ناسلامتي من يك مرد هستم. فكر مي كنم اگر همين طور پيش برود، بايد جايمان را در خانه با زنان عوض كنيم؛ زنان بورس باز، مردان آشپز و بچه دار!
|