دوشنبه ۲۶ مرداد ۱۳۸۳ - سال دوازدهم - شماره - ۳۴۶۸
نمايشگاه پوستر از پيكان در لس آنجلس
پيكان پارتي، تحفه ايراني
پيكان همان طور ماند كه از اول بود
در اين نگاه طبعا ايران هنوز همان جاده شمال است و گردو فروش هاي دربند و دركه و دارآباد و سينماي پيژامه و شعرهاي احساساتي لوس
013248.jpg
اديب وحداني-دفعه قبل كه اين نمايشگاه در هاليوود برگزار شد، فروردين ماه بود و ۶۵۰ نفر به كلوپ ورزشكاران اين شهر سينمايي رفتند تا پوسترهاي پيكان را ببينند. اينكه هفته بعد چند نفر در لس آنجلس به تماشاي پوسترهاي پيكان مي روند، معلوم نيست.
اما مي شود حدس زد كه خيلي ها علا قه دارند پيكان را ببينند. براي بسياري از مردم، پيكان به قسمت فراموش نشدني زندگي در ايران درآمده است. درست همان طور كه مي شود گربه هاي زيباي گرانقيمت ولگرد را در خيابان هاي تهران و شهرستان ها ديد، همان قدر كه منظره كيسه هاي آشغال ها در گوشه و كنار خيابان عادي است، همان طور كه نديدن مغازه هايي كه با قيمت معقول عصرانه بفروشند عادي است، درست به همان حد كه منظره گداهاي چلاق و دست و پا بريده به قسمتي از زندگي يك فرد عادي در تهران تبديل شده، ديدن يك اتومبيل كه اصلا ويژگي مشخصي براي ما نداشته باشد و همه جا هم حاضر باشد و در زندگي عادي ايراني - تهراني متداول است.
وقتي كسي مي خواهد پرايد را براي پرايد نديده ها توصيف كند، مي گويد: «از پيكان كوتاه تر است» و وقتي بخواهد مثلا مزدا را تشريح كند، مي گويد: «از پيكان درازتر است.» اگر كسي بخواهد درباره اين ماشين هاي بي ريخت قدبلند ساخت كشور صحبت كند، مي گويد: «مثل پاترول است» و اگر بخواهد از ماشين هاي لوكس صحبت كند، مي گويد: «ماشين جديد» است. چون هر «نو»يي يك كهنه دارد، وقتي در اشاره به آنچه كه كهنه است از آن نامي برده نمي شود فقط به يك معني است: چيز معرفه اي وجود دارد كه همه آن را ديده شده فرض مي كنند و اسم آن چيز در مبحث اتومبيل، صد البته «پيكان» است. براي همين است كه پيكان معيار ديدن باقي اتومبيل هاست.
پيكان محصولي از يك شركت انگليسي بود كه قرار شده بود به خودرو ملي ايرانيان تبديل شود. يعني كل قطعه هاي آن در كشور ساخته شود تا عموم از آن استفاده كنند، اما نشد. در دوره خودش اين اتومبيل به يك ايده آل صنعتي تبديل نشده بود، كه هميشه ايده آل هاي صنعت با جيب مردم تناسب ندارند و هيچ وقت حتي درثروتمندترين كشور دنيا هم جگوار يا پورشه يا فراري، نمي توانند خودروي ملي باشند، اما در نيمه دوم قرن بيستم اتومبيلي كه هم از فن آوري روز بهره ببرد و هم بتواند مصرف سوخت مناسبي داشته باشد، هم خانوادگي باشد و هم با آب وهواهاي مختلف تناسب داشته باشد و نه با يك غوره سردي اش كند و نه با يك مويز گرمي اش كند، چيز كميابي نبود، اما پيكان به نوعي بهترين بود و عروس كشور ما شد. اين عروس خانم را كه آوردند هنوز تفكراتي مثل بي نيازي از توانايي تكنولوژيك كشورهاي ديگر مطرح بود و در جهان، بسياري بودند كه فكر مي كردند هركس بايد بتواند همه نيازهاي خود را به هر قيمتي كه شده خودش توليد كند. به اين ترتيب ايده ايراني سازي اين عروس خانم با خود اتومبيل وارد كشور شد و حتي اسم پيكان هم آنقدر جا افتاد كه اگر به لطف اتومبيل هاي هيلمن (اونجر) نبود، اصلا احتمالا از مردم عادي كسي نبود كه اسم اصلي پيكان را شنيده باشد. در گذر سال ها، با نبوغي كه در صنايع خودروسازي ايران مشهود بود، تعداد زيادي از نسخه هاي جديد عروس خانم ايراني را با اسم هاي حماسي وارد كشور كردند و البته دوستداران قديمي اين محصول هنوز به مدل «جوانان» آن وفادار مانده اند.
حتي اگر خيامي هم پشت محصول نايستاده بود، كيفيت بد خدمات پس از فروش خودروهايي كه وارد كشور مي شدند در كنار غروري كه از ساخت يك اتومبيل در كشور خودمان ناشي مي شد، ۲ عامل گرايش جوانان و ميانسالان و پيران به پيكان بود و عامل اصلي اقتصادي، شرايط فروش اين اتومبيل بود كه نمي توانست تقريبا با هيچ اتومبيل ديگري قابل مقايسه باشد و عروس قصه ما اگر دل هم نمي برد، با جهيزيه اي مي آمد كه عقل ها را مي ربود. پيكان دركنار ژيان (و بعد از آن رنو) را مي شد در هر شهري به دست هر تعميركاري سپرد، قيمت قطعات يدكي پيكان با موجودي جيب و حساب هاي بانكي مردم مي  خواند و شرايط كشور هم طوري بود كه خودروسازي ايران كشش بيش از پيكان را نداشت . اگر ۸-۷ سال گذشته را بتوان سال هاي «موتور سيكلت» و رقابت داغ بي دليل بر سر فروش و توليد آن ناميد (كه به دليل نبود عوارض گمركي بر قطعات منفصله اين وسيله نقليه است كه موجب شده همه هي موتور وارد كنند و مونتاژ كنند و گاه با خواهش و التماس بفروشند) چندين سال قبل از سال هاي موتورسيكلت را مي توان سال هاي خودرو ناميد. كره اي ها چون جنس بنجل خودشان را راحت نمي توانستند بفروشند، سراغ بازارهايي آمدند كه امن بودند و طبيعتا خوب هم توانستند جنسشان را جا بيندازند.
با سقوط اتحاد جماهير شوروي فاتحه بسياري از زوج هاي تقابلي در دنيا خوانده شد. قطب مثبت باتري بدون قطب منفي آن معني نداشت و حالا (هر كدام را كه مثبت يا منفي فرض كنيم) با حذف يكي، بسياري از تعاريف در دنيا دچار دگرگوني مي شد. براي مثال بسياري از طرز فكرهايي كه درجهت استقلال همه جانبه تعريف شده بودند و راهكارهايي كه براي رسيدن به اين عدم وابستگي تعريف شده بود باتوجه به تعريف جديدي كه از همكاري و همزيستي در بين قوم ها، كشورها و ملت ها در دنيا ارايه مي شد دچار دگرگوني هاي بنيادي شدند كه از جمله آنها مي توان به «توجه جدي به تعريف منافع براي طرف معامله يا قرارداد» اشاره كرد. كره اي ها آمدند و گفتند كه حاضرند منافعي را براي ما - كشور طرف معامله - در زمينه خودروسازي تعريف و تضمين كنند كه در نهايت موجب نفع بردن هر دو طرف شود (البته آن موقع قانون داماتو وجود نداشت و عمده سهام يك شركت بزرگ خودروسازي در كره را آمريكايي ها نخريده بودند تا يك دفعه پشت شركت توليد كننده ايراني خالي شود). با حرف هايي كه در آن زمان زده شد و به خصوص با توجه به عوام زدگي در فضاي خودروسازي كه باعث شد امكان توليد يكي از مهمترين خودروهاي جهان در كشورمان از بين برود، شركت هاي زيادي توليد خودرو را در ايران آغاز كردند و ناگهان اسطوره پيكان دچار ترديد شد. خودروي عادي و مرسوم بسياري از مردم كه حتي مورد استفاده پزشكان و ديگر اقشار داراي توان اقتصادي بالاتر از متوسط بود، ناگهان با يك شكست مواجه شد و گويي با ورود فضاي مصرف گرايي به كشور، ديگر عروس خانم خودروي ايران كه سمبل غرور ملي بود به ميانسالي پا گذاشت. وقتي در زمان افتتاح خط توليد پرايد در ايران يكي از بلندپايه ترين مسوولان اجرايي كشور از «اتومبيلي براي اقشار مستضعف جامعه بودن» غرور پرايد(pride) جديد سخن گفت بهت به وجود آمد. اما امروزه و با كاهش قيمت اين اتومبيل كه منتسب به كاهش كيفيت آن است و با متوقف شدن خط توليد پيكان، آن حرف مثل بسياري ديگر از حرف هاي آن مسوول معناي ديگري پيدا مي كند. نوعروس را با بزك و دوزك هاي جديدي به بازار فرستادند اما به خصوص در اين جور حرف ها معمولا نو كه آمد به بازار كهنه...
براي محكوم كردن پيكان بهانه بسيار است. مي شود سوراخ شدن لايه اوزون را به گردن آن انداخت و يك جبهه ضد پيكان تشكيل داد. محور اصلي دغدغه هاي روشنفكران دنيا اگر در دهه هاي ۷۰-۱۹۶۰ ميلادي موضوع جدي  مثل زوج  تقابلي آزادي - امنيت سياسي بود و در سال هاي ۹۰-۱۹۸۰ اين دغدغه ها به سمت و سوي نگراني هايي از دست برخورد تمدن ها و دغدغه هاي فرهنگي مشابه نقل مكان كرده، امروزه عمده متفكران بر اين باورند كه دغدغه اصلي روشنفكران جهان موضوع محيط زيست است. اهميت محيط زيست به قدري در جهان افزايش پيدا كرده كه حتي شكل گيري برخي از احزاب سياسي جهان بر اساس نگرش آنها نسبت به دغدغه هاي زيست محيطي مردم كشورهاست و استراتژي هاي طراحي شده توسط احزاب استخوان دار و قديمي درباره موضوعات محيط زيست، نقش بسزايي در ريزش يا جمع آوري مخاطب طرفدار براي اين احزاب دارد. پيكان خيلي از اين قضايا دور نيست، گرچه ربط مستقيم چنداني هم به سياست گذاري ها ندارد. در واقع اگر اين طور نبود چرا اين همه مسوول دور هم جمع شدند ؟ از همه اين بحث ها نتيجه مي توان گرفت كه پيكان موضوع مهمي براي ايرانيان است چه آنهايي كه دركشور به سر مي برند و مسوو لند، چه آنها كه صاحب اين اتومبيل  هستند، چه آنهايي كه هر روز سوار آن مي شوند بدون آنكه داراي آن باشند و چه كساني كه دغدغه۱۱ليتر مصرف بنزين در ۱۰۰ كيلومتر را دارند و كساني كه در خارج از ايران زندگي مي كنند و دلشان به ياد كشورشان مي تپد.
وقتي ايرانيان داخل كشور با اتفاقات مهمي مواجه مي شدند كه به طور كلي تجربه مدنيت نام دارد، درخارج از ايران بسياري از آدم ها بودند كه به زبان انگليسي مدني مي شدند. اگر راه تبديل تجربه هاي انساني به فرهنگ را زبان نام بگذاريم و صحبت كردن در مورد پديده هاي بيروني را راه دروني شدن، يك اتفاق و تبديل آن به ملاكي براي تصميم گيري درباره پديده هاي مشابه نام بگذاريم (چه اين گفت وگو با ديگران باشد، چه يك گفت وگوي دروني) نبود فرهنگ گفت وگو به زبان فارسي درباره اتفاقات روز (تجربه هاي افراد) در بين ايرانيان خارج از كشور و وجود انواع راه هاي گفت وگو در كشور (حتي در صف نانوايي) موجب شده است كه رشد فرهنگي (به معنايي كه ذكر شد) در بين هموطنان مقيم خارج آنطور كه بايد جانيفتد. يك توجه ساده به برنامه هاي شبكه هاي ماهواره اي فارسي زبان در آمريكا و مقايسه آن با برنامه هاي تلويزيوني پيشرو در ايران و توجه ديگر به ادامه فروش كتاب هاي بازاري در حالي كه فروش كتاب هاي جدي درايران چندين برابر شده، نشان دهنده اين واقعيت است كه جدا از وقت رجوع ايرانيان مقيم خارج به فرهنگ محيطي، عمده دغدغه هاي آنان در وقت فكر كردن با زبان فارسي كماكان همان دغدغه هاي قديمي است كه با همان زبان كهنه و با همان تعبيرات و تركيبات كهنه مورد استفاده قرار مي گيرند. در اين نگاه طبعا ايران هنوز همان جاده شمال است و گردو فروش هاي دربند و دركه و دارآباد و سينماي پيژامه و شعرهاي احساساتي لوس. به همين ترتيب باز ترجمه هاي مرحوم ذبيح الله منصوري معيار نوشتن است و ترانه هاي شل عاشقانه و انشا هاي احساساتي، متون فرهنگي محسوب مي شوند و براي اين ملغمه، اتومبيل مناسب صد البته پيكان مي تواند باشد. به اين ترتيب به جاي آنكه براي چيزي كه جاي دفاع داشته باشد نمايشگاه برگزار شود، آن چه كه با توجه به تعريف اهداف آن مي تواند يك شكست كامل تعريف شود ( يا اگر كمي كوتاه بياييم،از يك لا م مي شود صرفنظر كرد و گفت؛ يك شكست كام!) بزرگداشت بگيرند، به سراغ پوسترهاي پيكان مي روند و نمايشگاه ها هم اگر بازديد كننده زيادي ندارد به علت تبليغ ضعيف نيست، به اين دليل است كه براي افراد فاقد تجربه مدنيت و فرهنگ مدني نمايشگاه رفتن معني ندارد.

خوب ، بد، ما و آنها
«ما درگير جنگي حساس با تروريسم هستيم» و «امنيت ما به عنوان يك آمريكايي در خطر است» جملاتي هستند كه هر روز در رسانه هاي عمومي آمريكا تكرار مي شوند. اما اين عبارات مدتهاست كه در تاريخ آمريكا جاودان شده اند. در آغاز سرخپوستان تهديدي جدي براي آمريكا محسوب مي شدند، در آن زمان هم، سرخپوستان با عناويني چون تهديد، حرف نفهم و پست ياد مي شدند. مدتها گذشت و مهاجمان موفق شدند اين ملت عظيم را زيرخاك كنند. ديگر دشمني براي جنگيدن نبود اما صبر كنيد، هنوز سياهان باقيمانده بودند. پس هدف بعدي حذف سياهي از زندگي آمريكايي بود. بار ديگر دولتمردان ايالات متحده با درايتي زياد به موقع خطري اساسي را تشخيص دادند و با آن به مبارزه پرداختند. آنها موفق شدند با سفيد كننده هايي قوي چون قوانين تبعيض نژادي و اسلحه مردم آمريكا را روسفيدتر كنند. اما هنوز هم نقاط تاريكي باقيمانده بود. جو دوستانه اي بين همه حاكم بود. فضايي كه تفنگ ها سخن مي گفتند و نه زبان ها، همه پيام ها هم صريح و بدون شبهه بود. زندگي براي سفيدي ومرگ براي سياهي. ارتش روشنايي در از بين بردن دشمن خود، سياهي، بسيار موفق بود و يكه تاز ميدان شد. اما هنوز هم كه ۲۰۰ سال از آغاز قصه ما مي گذرد جنگ خوب ها و بدها ادامه دارد، اما اين بار جنگ نه با سرخپوستان و نه با سياهپوستان است، چون قرعه به نام عرب ها و مسلمانان افتاده است، افرادي كه به ادعاي دولتمردان آمريكا در دينشان جز خشونت چيزي نياموخته اند و در هر جاي زمين كه باشند تهديدي بزرگ به شمار مي آيند.
در ايالات متحده انسانگرايي در حد اعلاي خود به دولتگرايي انجاميده است. يعني همه آزادند هركاري را كه دولت مي خواهد انجام دهند! اگر قصد رفتن به آن سوي آب ها را داريد بهتر است ساعت ها به دور از آفتاب زندگي كنيد تا سفيد شويد و نام خود را نيز عوض كنيد تا شناسايي نشويد. به چند مثال توجه كنيد:
* يك راننده تاكسي در سانفرانسيسكو به نام بالبير سنيق سودهي كه نه عرب بود و نه مسلمان تنها به خاطر شباهت به خاورميانه اي ها با گلوله كشته شد.
* مردي به نام احمد در برخوردهاي روزانه اجتماعي خود را توني معرفي مي كند زيرا از اينكه به عنوان يك مسلمان شناخته شود هراس دارد.
* زني كه حجاب خود را در ساحل غربي آمريكا حفظ مي كند از سوي همسايگان بايكوت مي شود زيرا مي گويند او «دختر اسامه بن لادن» است!
تمامي اين موارد فقط نمونه هايي از اتفاقاتي است كه هر روز دراينجا اتفاق مي افتد.
مدت ها بود كه زمين به چپ و راست يا شمال و جنوب تقسيم مي شد، اما اكنون به خوب و بد تقسيم مي شود. به آنها و ديگران تقسيم مي شوند. جهانيان يا با آنهايند يا ضد آنها.
منبع: سانفرانسيسكوكرونيكل

نابغه جوان ايراني ميهمان رسمي ملكه هلند
013245.jpg
چهارشنبه گذشته هزاران آمستردامي و نيز توريست هاي آن شهر كنجكاوانه در مقابل كاخ سلطنتي درميدان معروف «دام» جمع شده بودند تا ببينند ميهمان يا ميهمانان عاليقدر ملكه كيست كه از روي فرش قرمز بلند كه در خيابان فرش كرده اند راه خواهد رفت. در ساعت۱۵:۱۶ همگان ديدند كه گارد سلطنتي يك جوان باريك اندام ۱۸ ساله اي را اسكورت مي كنند كه لبخند مليح و شرم شرقي دارد تا به كاخ ملكه راهنمايي اش كنند.
عليرضا خرسند فرزند دكتر آرش خرسند دارنده مدال علمي المپيك فيزيك هلند، در دعوتنامه رسمي كه از دربار سلطنتي دريافت كرده بود، خوانده بود نابغه جهاني عالي مقام، عليرضا خرسند، خواهشمند است در شامي كه ملكه باتريكس برگزار مي كنند شركت فرمائيد.
در اوراق پيوستي اسامي شركت كنندگان را نوشته بودند كه از شخصيت هاي بزرگ علمي و مفاخر جهاني هستند. از جمله پرفسور بريان گرينه از دانشگاه كلمبيا نيويورك آمريكا كه كتاب هاي علمي او بحث انگيز محافل علمي جهاني است و پرفسور خيرادتي هند برنده نوبل در فيزيك ۱۹۹۹ و چندين وزير و استادان دانشگاه هاي هلند و كشورهاي ديگر كه اسم و رسمي در جهان علم دارند.
در اين ميهماني بسيار خصوصي ملكه كه شخص اول كشور هلند است، عليرضا را مي ستايد و با يكديگر در ميان ساير مدعوين به گردش مي پردازند.
برنامه  بعدي حرف هاي پرفسور بريان گرينه درباره نيروهاي احاطه شده بر كهكشان و تئوري جنجال برانگيز ويژه خودش بود و البته پاسخ به سوالات و ايرادهاي علمي حضار.

مولن روژ
فرهاد فرجاد
013239.jpg

ماموريت تام كروز عوض شد
تاخير تهيه كنندگان «ماموريت غيرممكن ۳» در عقد قرارداد نهايي با كارگردان بالاخره كاسه صبر تام كروز را لبريز كرد. او تصميم گرفته قبل از آغاز اين پروژه سري به استيون اسپيلبرگ بزند و به صورت ضربتي، در فيلم جديد او بازي كند، سپس خود را به ماموريت قبلي اش برساند!
فيلم اسپيلبرگ، اقتباسي حماسي است از رمان «جنگ دنياها» (War of the Worlds) و فيلمنامه آن را ديويد كوئپ نوشته است.
از ديگرسو خبر مي رسد تهيه كنندگان «ماموريت غيرممكن ۳» با جي جي آبرامز (كارگردان مجموعه تلويزيوني (Alias به توافق رسيده اند و قرار است هدايت اين فيلم را به او بسپارند.
013236.jpg

داستان خودكشي كرت كوبين 
گاس ون سنت، فيلمساز هندي، در حال مذاكره با MTV است تا فيلمي با عنوان «آخرين روزها» را براساس داستان خودكشي كرت كوبين، مرد شماره يك گروه راك نيروانا بسازد. درصورت عقد قرارداد، پروژه به سرعت كليد خورده و سال آينده به اكران گذاشته خواهد شد. ون سنت، كه به خاطر اثر قبلي اش با عنوان «فيل» موفق به دريافت نخل طلايي كن شده است، اعلام كرده كه قصد دارد مايه هايي از فيلم «فيل» را در اثر جديد خود بگنجاند.
«آخرين روزها» ناگفته هاي فراواني را از زندگي و مرگ كرت كوبين فاش خواهد كرد.
013242.jpg

ملكه اي كه سرش را از دست داد
سوفيا كاپولا، دختر فرانسيس فورد كاپولا و خالق «گمشده در غربت» از كرستن دانست (محبوبه مرد عنكبوتي) خواست تا در پروژه جديدش در نقش ملكه قرن هجدهم فرانسه ماري آنتوان بازي كند. ماري آنتوان ملكه ناكام فرانسه بود كه در جريان انقلا ب كبير فرانسه به همراه لويي شانزدهم با گيوتين اعدام شد. جيسون شوارتزمن در اين فيلم به نقش شاه لويي شانزدهم كنار دانست قرار خواهد گرفت. پروژه، از بهار آينده در فرانسه كليد مي خورد.
013233.jpg

جودلاو به نقش يان كرتيس 
جود لاو در پروژه جديد خود به نقش يان كرتيس، ترانه نويس و خواننده گروه Joy Division كه در سال ۱۹۸۰ در سن ۲۳ سالگي درگذشت ظاهر خواهد شد. اين انتخاب، پيشاپيش واكنش هاي متفاوتي را برانگيخته است. دبورا كرتيس - بيوه كرتيس - كه در مقام دستيار توليد با پروژه همكاري خواهد داشت از انتخاب جودلاو ناراضي نيست. اما پيتر هوك عضو پيشين گروه معتقد است انتخاب جودلاو ۳۲ ساله براي ايفاي نقش يان كرتيس ۲۳ ساله نحيف و بيمار منطقي نيست.
پروژه براساس زندگينامه كرتيس با عنوان «قدرت لمس كردن از دور دست» نوشته دبورا كرتيس شكل گرفته است.

خبرسازان
محيط زيست
تهرانشهر
دخل و خرج
در شهر
درمانگاه
يك شهروند
|  محيط زيست  |  تهرانشهر  |  خبرسازان   |  دخل و خرج  |  در شهر  |  درمانگاه  |  يك شهروند  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |