دوشنبه ۲۶ مرداد ۱۳۸۳
هنر
Front Page

گفت وگو با روبرتو بنيني
من خيلي زشت بودم
001629.jpg
ترجمه: كيكاوس زياري
روبرتو بنيني هم فيلم كمدي ساخته و هم جدي. در هر دو ژانر هم او توانسته موفق عمل كند و به يك اندازه منتقدين و تماشاگران را از خود راضي كند. هرجا كه نام اين بازيگر- كارگردان مي آيد، بلافاصله آدم به ياد فيلم اسكاري «زندگي زيباست» مي افتد. اين فيلم نه تنها در ايتاليا، كه در ديگر كشورهاي جهان هم با موفقيت مالي خوبي روبه رو شد. تحليلگران پيش بيني مي كردند فيلم بعدي او «پينوكيو» هم با همين وضعيت روبه رو شود.قرار گرفتن دو نام معتبر و مورد علاقه ايتاليايي ها يعني كارلو كولودي (نويسنده قصه پينوكيو) و روبرتو بنيني (بازيگر و كارگردان فيلم «پينوكيو») مهم ترين عامل براي كشاندن ميليون ها تماشاچي ايتاليايي به داخل سالن هاي نمايش بود. اين جادو در ايتاليا كار خود را كرد و فيلم در اين كشور اروپايي به صورت يك اثر بسيار موفق و پرفروش درآمد. اما اين جادو در ديگر كشورهاي اروپايي و آمريكا عمل نكرد. علي رغم پيش بيني خوش بينانه اهالي سينما درباره فروش بالاي فيلم در آمريكا نمايش عمومي «پينوكيو» در اين كشور با موفقيت همراه نبود. در حقيقت، اين فيلم نتوانست موفقيت عظيم «زندگي زيباست» را تكرار كند.فيلمنامه را بنيني با همكاري وينچستر چرامي  نوشته و خودش در آن نقش پينوكيو را بازي كرده است. او ترجيح داد پينوكيو را از آن حالت بچه سالي در آورد و در همان حال خودش هم حال و هوا و روحيه ا ي بچگانه به خود گرفت.
* علت انتخاب قصه «پينوكيو» براي كار تازه چه بود؟
- اين قصه را از زمان بچگي شنيده بودم. هم پدرم آن را برايم تعريف كرده بود و هم مادرم. بعدها هم كتابش را خواندم. كارتون هايش را هم كه مي ديديم.وقتي پدرم اين قصه را تعريف مي كرد، من و مادر و خواهرانم حسابي مي خنديديم. اوايل قصه را خيلي بامزه بازگو مي كرد. مثل آن چه كه در فيلم من وجود دارد، پدرم مي گفت كه اين قصه خيالي است. شايد مي ترسيد كه ما زيادي تحت تأثير آن قرار بگيريم. ولي من وقتي بچه بودم، حس مي كردم اين قصه كاملاً واقعي است. هنوز هم همين حس را دارم.
* «پينوكيو» قصه بسيار مشهوري است، نگران آن نبوديد كه عكس العمل ها نسبت به فيلم شما منفي باشد؟
- هنگامي كه تدارك ساخت فيلم را مي ديدم، تحقيقات مفصلي انجام دادم.
من سعي كردم يك تعريف تازه از اين قصه كلاسيك بدهم و در همان حال به اصل و روح قصه هم وفادار بمانم. به هرحال، قصه هايي مثل «پينوكيو» هميشه براي مردم عادي جذاب بوده است و جايي مثل صنعت سينما بسيار مايل است كه نسخه هاي متفاوتي از آن را تهيه و توليد كند.
* فكر نمي كنيد اگر فيلم در آمريكا توليد مي شد، جذاب تر به نظر مي رسيد؟
- خير. توانايي هنرمندان ما كمتر از همكاران آمريكايي مان نيست. «پينوكيو» يك افسانه شاه پريان است كه نياز چنداني به جلوه هاي ويژه خاص ندارد. از طرفي فكر مي كردم وقت آن رسيده كه خود ما ايتاليايي ها هم يك نسخه كامل و امروزي از اين قصه را داشته باشيم.
* خود شما كدام يك از «پينوكيو»هاي ساخته شده را دوست داريد؟
- مجموعه كارتوني اش را. اين كارتون را تحت هيچ شرايطي نمي توان فراموش كرد.
* سعي نكرديد فيلم خود را مثل آن كارتون بسازيد؟
- سعي كردم فيلم خودم را بسازم. هرچند كه نمي توان منكر تأثيرات غيرمستقيم آن كارتون شد.
* آيا ساخت فيلم هاي كمدي براي شما به معني زندگي و ادامه حيات است؟
- دوست دارم مثل شخصيت اصلي قصه فيلم «زندگي زيباست» يعني گوئيدو باشم. براي من او مدلي از يك انسان كامل است. در فيلم ها بايد اميد به زندگي و يك آينده بهتر را تبليغ كرد و لحن كمدي فيلم ها مي تواند كمك زيادي به اين موضوع بكند.
* چنين به نظر مي رسد كه در فيلم هايتان تكيه زيادي به روايت كردن داريد. اگر نخواهيد يك روايتگر باشيد، چكار خواهيد كرد؟
- پرسش خوبي است كه به سبك كار برمي گردد. فكر مي كنم من يك قصه گوي واقعي هستم. دوست دارم قصه گويي كنم و به تعريف آن ها بپردازم. شايد قصه گويي قديمي ترين حرفه مردم جهان باشد. از همين رو به سختي مي توانم تصور كنم كه در فيلم هايم قصه نگويم.
در فيلم هاي من هميشه نوعي گراميداشت سكوت ديده مي شود. يك ريتم دروني در اين كارها وجود دارد. چيزهاي زيادي هست كه در طول قصه برمي گردند و قصه خودشان را تعريف مي كنند.
* اگر كمي به عقب برگرديم و كارهاي اوليه تان را مورد بررسي قرار دهيم، اين پرسش پيش مي آيد كه چرا يك كمدين شديد؟ از تجربياتتان برايمان بگوئيد.
- سؤال ساده اي است كه جوابش سخت است! در عين حال سؤال خوبي است زيرا مرا به گذشته ام برمي گرداند. من در توسكاني در يك خانواده فقير بزرگ شدم. پدرم دهقان و مادرم هم يك دهقان بود. اما با اين حال دوران كودكي خيلي خوبي داشتم و آن را خيلي دوست دارم. آن روزها سرشار از شادي و روحيه خوب و بالا بود. پدرم كمتر پيش ما بود. او اغلب اوقات دور از خانه و در جست وجوي كار بود. من سه خواهر دارم كه بزرگتر از من هستند. خانه ما كوچك بود و ما مجبور بوديم در همان خانه كوچك روزگار بگذرانيم.
در همان دوران به شهر ديگري كوچ كرديم. آن جا بود كه درس خواندن و مطالعه را شروع كردم. مادرم به من شعبده بازي ياد داد. چون من خيلي زشت بودم، مادرم فكر مي كرد كسي مرا طلسم و جادو كرده است! (باور كنيد راست مي گويم) براي همين سال ها مرا مجبور مي كرد معجون هاي تلخي را كه مي ساخت، بخورم. بعدها او از يك كشيش كمك خواست و اين كشيش مرا با خودش به كليسا برد. تماشاي فيلم هاي فليني مرا به اين فكر انداخت كه يك كمدين بشوم.
* بارها به نام فليني اشاره كرده ايد، شما سال ۱۹۷۹ با او همكاري كرديد. اين همكاري شبيه چه بود؟
- فليني متعلق به طبيعت بود. هنگام مرگ او در مقاله اي در يك روزنامه نوشتم دنياي بدون فليني براي من مثل درخت زيتوني است كه پژمرده و ديگر بار نمي دهد. براي من فليني مثل يك هندوانه بود، هندوانه اي كه هيچ وقت تمام نمي شود و از بين نمي رود.
فليني و بونوئل زندگي مرا تغيير دادند و هنرمندان مورد علاقه من هستند. اين يك واقعيت است كه فيلم ها روياهاي ما هستند و هر دوي اين فيلمسازان به شكلي رويايي فيلم هايشان را مي ساختند.

يادداشتي بر فيلم «پينوكيو» ساخته روبرتو بنيني
كاش هر كه دروغ مي گفت دماغش دراز مي شد
001626.jpg

شادمهر راستين
كتاب
كتاب پينوكيو در سال ۱۸۸۱ ميلادي تكه تكه براي روزنامه بچه ها در ايتاليا توسط كارلو كولودي نوشته شده است. شخصيت پينوكيو به سرعت از قالب يك داستان كودكانه پافراتر گذاشته و وارد قديمي ترين شكل نمايش عروسكي و خيمه  شب بازي ايتاليا يعني نمايش هاي «پهلوان كچل» شد.
صادق چوبك مترجم پينوكيو در مقدمه كتاب نوشته است:«پينوكيو مانند پهلوان كچل معروف ونيزي به نام پانتالونه و پهلوان كچل فلورانسي به نام استنترلو و ژيان دويا از آن تورين كه همگي از كفر ابليس مشهورتر شدند، اما در كوتاه زمان پينوكيو براي تمام مردم ايتاليا و جهان چيز ديگري شد.»
پينوكيو شايد اولين كتاب درس اخلاق براي كودكان باشد كه به جاي توصيف يك بچه مؤدب و حرف گوش كن، دردسرهاي يك بچه شيطان و بازيگوش را نشان مي دهد. به عبارت ديگر ظاهراً كتاب و شخصيت پينوكيو بايد بدآموزي داشته باشند، اما چون به شدت انساني و واقعي توصيف و پرداخت شده بنابراين هر خواننده اي در هر سني با او همذات پنداري مي كند. به قول متفكرمعروف كروچه« چوبي كه پينوكيو از آن تراشيده شده بشريت نام دارد.» كيست كه در زندگي اش آرزوي انسان شدن داشته باشد اما بتواند در برابر وسوسه طمع و تنبلي مقاومت كند؟ آيا شما تا به حال دل «پري موي آبي» زندگي خود را نشكسته ايد؟ آيا نديده ايد كه عزيزترين دوست خود را به خاطر يك دروغ ساده از دست داده ايد؟ آيا شما پدر ژپتوي چشم انتظار خود را سرافراز كرده ايد؟ پينوكيو مثل همه انسانهاست كه آيين ورود به جامعه را به جا مي آورد اما بيشتر از آنها شانس آن را دارد كه اشتباهات خود را جبران كند. كاش همه مثل پينوكيو اين امكان را داشتند كه پري موي آبي زندگي شان، همواره حامي و بخشنده باشد. اما افسوس كه نمي شود.
فيلم
از داستان پينوكيو بارها و بارها نمايش هاي مختلفي اجرا شده و مي شود. پينوكيو درجهان معاصر تنها يك شخصيت افسانه اي مدرن كودكانه نيست او نماد انساني شده كه نمي تواند به يكباره ذات و درون خود را عوض كند و كودكانه انتظار دارد اشتباهاتش به چشم نيايد. منتقدان سريال ايتاليايي در دهه هفتاد با بازي چيچو و فرانكو در نقش گربه نره و روباه مكار و جينالولوبريجيدا در نقش پري مهربان را بهترين اقتباس تصويري از قصه پينوكيو مي دانند. عده اي هنوز به كارتون والت ديزني اشاره دارند و بچه هاي قديمي و جديد اين كارتون ژاپني پينوكيو با آن دوبله شاهكار و موسيقي به ياد ماندني اش را فراموش نمي كنند. اما فيلمي كه روبرتو بنيني در سال ۲۰۰۲ ساخته فاجعه اي مسلم است. چرا كه اولين ويژگي داستان پينوكيو از آن گرفته شده و تماشاگر عام و به خصوص كودكان نمي دانند كه چرا يك مرد ۴۰-۵۰ ساله بايد اداي بچه ها را در آورد و حسرت انسان شدن داشته باشد. از طرفي اساس داستان پينوكيو در سادگي و خلاصه بودن ماجراهاست، اما فيلم گويي افسانه شاه پريان را مي خواهد به تصوير بكشد، چرا كه سراسر از طراحي لباس، صحنه و تجمل است و در آخر شوخي هاي فيزيكي و كلامي اضافه شده به داستان چيزي در حد لودگي است، كاش بنيني اسكار نگرفته بود و كاش تهيه كننده اي براي اقتباس غيرادبي اش پيدا نمي كرد.
بنيني
او يك كمدين از سينماي معاصر ايتالياست كه هنوز سنتهاي سينماي كلاسيك و كمدي هاي ميميك آن دوران را يدك مي كشد.
عده اي مي  گويند فيلمهايي كه براي ديگران بازي كرده بانمك تر از فيلمهايي است كه خودش كارگرداني كرده اما شهرت جهاني او براي دو نقش در فيلمهاي جيم جارموش است. در فيلم Down by low او يك مهاجر ايتاليايي است كه در زندان مدام به زبان ايتاليايي با لهجه غليظي حرف مي زند و همه را به زندگي اميدوار مي كند بدون آن كه كسي منظور او را بفهمد و در پايان بين فرار و ماندن، ماندن در كنار زندگي در كلبه اي دور افتاده را انتخاب مي كند. اما در فيلم «شب روي زمين» او همان بنيني ايتاليايي است كه توسط استادي هدايت مي شود. حركات به حداقل مي رسد و مكث روي جملات كمدي سينمايي تر مي شود. ولي اسكارهاي او به خاطر فيلم «زندگي زيباست» اعتباري سينمايي را براي اين بازيگر وكارگردان ايتاليايي ـ درست يا غلط ـ كه نگاهي محبت آميز به قربانيان يهودي ايتاليا داشت،به ارمغان آورد و ديگر او يك سوپراستار اروپايي شد كه اي كاش همان كمدين ساده و طناز باقي مي ماند.
اكران
اكران فيلم هاي خارجي در تهران نيازمند تبليغ و اطلاع رساني است. نزديك بيست و پنج سال تماشاگر ايراني از ديدن فيلم هاي روز جهان بي نصيب مانده بود و حالا هم كه اين امكان بوجود آمده جوي از بدبيني و بي اعتمادي باعث مي شود از فيلم هاي خارجي در اكران تهران استقبال خوبي نشود. ربع قرن براي كارگردانان هر كشوري يك فرصت طلايي است تا بدور از فيلمهاي عامه پسند هاليوودي خودي نشان دهند و سليقه تماشاگر را به سمت توليدات داخلي معطوف سازند اما دريغا كه اين فرصت از دست رفته است. هنوز هم بسياري از كارگردانان نسبت به نمايش محدود، دوبله و بدون تبليغات فيلم هاي خارجي در تهران و ايران معترض هستند. آنها پشت شعارهايي چون حمايت از توليد داخلي بازخواهان عدم نمايش فيلم هاي خارجي مي  شوند بدون آن كه مزاياي يك رقابت سالم و جهاني را بدانند. در فصل تابستان براي كودكان تهراني همين پينوكيوست كه مي  تواند آنها را با سينما آشتي دهد. اما همين اندك هم از آنان دريغ مي شود. كاش انسانها هم مثل پينوكيو وقتي دروغ مي گفتند دماغشان دراز مي شد.

گفت وگو با «ايوب آقاخاني» كارگردان نمايش «روزهاي زرد»
در انتظار يك اتفاق

001647.jpg
نمايش روزهاي زرد سعي دارد در يك برش كوتاه به بررسي  پايه هاي پوسيده اعتماد و روابط از هم گسيخته اعضاي يك خانواده بپردازد و در دل يك داستان رئال خانوادگي و ساده به تدريج پرده از اتفاقاتي كه در گذشته افتاده بردارد. به بهانه اجراي اين نمايش با ايوب آقاخاني به گفت وگو پرداختيم.
* نمايش شما زماني شروع مي شود كه با صحبت هاي ديگران متوجه مي شويم اتفاقي قبلاً رخ داده و... اما باز در قسمت اول زماني طولاني به اين اختصاص داده مي شود كه شخصيت ها خود را معرفي كنند، داستان را تعريف كنند و به قول معروف گره افكني كنند، اما زمان رمزگشايي تا پايان نمايش با سرعت و در زمان كوتاهي اتفاق مي افتد.
- در مورد ساختمان بخشيدن اثر من نمي توانم توضيح خاصي بدهم، چون طبيعتاً و بنا به دلايل كاملاً استاتيكي كه در ذهنم بوده عمل كردم. از طرف ديگر موردي كه شما اشاره مي كنيد دو تا بستر وابسته به هم اما متمايز است. يعني ظاهراً ماجرايي در دورتر اتفاق افتاده و باعث شده اين ماجرايي كه به ما نزديك تر است اتفاق بيفتد و حالا تأثير اين اتفاق را روي كاراكترها ارزيابي مي كنيم.
* آيا منظور تأثيري است كه هر شخصيت با توجه به ويژگي هايش از اين ماجرا مي گيرد؟
- فرض كنيد منظور برداشتن پرده از حقيقتي است كه پيش از اين خيلي ها نمي دانستند و برخي مطلع بودند. اين خود به خود در بعضي از كاراكترها واكنشي ايجاد مي كند كه اين واكنش موضوع بحث اين نمايش است. بنابر اين تأثير حادثه براي ما مهم تر از اصل حادثه است. يعني به تعبير ديگر هدف ما يك نگاه شبه امپرسيونيستي به روابط آدم هاي موجود است كه زمان بندي خاصي هم براي آنها تعريف نشده.
مي خواهم دوباره به بحث قبل برگردم. من مي پذيرم كه نقطه اوج ما به پايان خيلي  نزديك است. اين موضوع سليقه متأخر درام نويسي دنيا است و منتقدين معتقدند كه نقطه اوج تا پايان بندي بايد كوتاه تر از پيش باشد و اين ديدگاه در نقطه مقابل نظريه پردازان وابسته به ديدگاه خشك ارسطويي گرفته مي شود. از طرف ديگر اين شيوه به سليقه روز مخاطب ما و مكتب مورد بحث كه رئاليسم است هماهنگي دارد.
* منظور از اين نگاه شبه امپرسيونيستي كه به آن اشاره كرديد اين است كه هر كدام از اين آدم ها در لحظه با اين اتفاق چه برخوردي مي كنند و...
- اصولاً اين آدم ها در مقابل يك سري پديده هاي خاص حسي، اجتماعي يا كنش هاي خاص كه در زندگي رخ مي دهد تأثير رواني و رفتاري خاص خود را القا مي كنند. اينكه از واژه شبه امپرسيونيستي استفاده كردم به خاطر اين است كه دلم نمي خواهد هيچ فرازي از كار به يك اسم خاصي وابسته شود. اما به نظرم همان طور كه در نقاشي مي شود تأثير نور را در جاهاي مختلف و در زمان هاي مختلف بررسي كرد در اينجا هم تأثير اتفاقات، خطاهاي گذشته، اخلاقيات يا عدم حضور اخلاقيات روي اين آدم ها كاوش و بررسي مي شود. يك اتفاق ممكن است از ديد مخاطبي مثل شما آن قدر كلان نباشد اما با جهان بيني من طور ديگري مطرح شود. در جهان امروزكه انواع و اقسام مشكلات، بزه ها و بحران ها و اختلال هاي اخلاقي و اجتماعي جا باز كرده و يك مقدار قبح مسئله در ذهن ها ريخته شده ديگر فاجعه  آن طور كه بايد جلوه گر نيست. مثل واكنشي كه ده سال پيش در مقابل بيماري ايدز بروز داده مي شد و امروز به عنوان يك بيماري پذيرفته شده. به هر حال تفكر ما اين طور به من القا مي كند كه اين موضوع آن قدر بزرگ است كه به اندازه يك نيمه نمايش روي آن سرمايه گذاري كنم. مضاف بر اين كه من تلاش مي كنم از ديد شما به نمايش نزديك شوم. شايد اصلاً نمايش ما درباره انتظار براي اين اتفاق باشد.
* حتي اگر از ديد روانشناختي، كه مد نظر شما است به اين قضيه نگاه كنيم، حس مي كنم باز آدم هاي نمايش كامل نمي شوند مگر اين كه مد نظر شما اين باشد كه نخواهيد آنها را كامل كنيد و يا ثابت كنيد تاثيرپذيري هر كدام متفاوت است.
- بله . ولي به هر حال در ساختمان درست عمل مي كنند و ...
* مثلا شخصيت دايي كه بسيار پيش برنده است نه در اتفاق، نقش موثر دارد و نه تاثير خاصي مي گيرد ضمن اين كه نمايش بدون حضور او جذابيتش را از دست مي داد. ولي شخصيت خواهر (فخري) هيچ يك از اين ويژگي ها را ندارد.
- ممكن است نقش خواهر يك كاراكتر كامل به نظر برسد ولي من معتقدم كه براي ساختن هر جرثومه اي كه بحث انگيز باشد نيازمند يك سري آرايه و تزئين هستيم. بعضي از كاراكترها در خدمت ترسيم بهينه اتمسفر و ساختمان كار هستند. همه نمي توانند به يك اندازه در اتمسفر مؤثر باشند، اگر چنين چيزي بود ما هرگز در درام نويسي تقسيم بندي ميان كاراكترهاي اصلي و فرعي نداشتيم.
* بله مثلاً در متون كلاسيك كه ساختار ارسطويي دارندٍ، يك پيك لحظه اي مي آيد و مي رود اما چنان نقش پيش برنده اي دارد كه حذف آن به كل اثر لطمه مي زند اما اينجا اتفاق به اين شكل نيست.
- به نظر من اين هم نوعي پيش برد است. شما در نظر بگيريد كه آيا بدون خواهر شخصيت پردازي دايي باز هم همين قدر جلوه پيدا مي كرد؟ اين شخصيت براي من حكم يك كاتاليزور داشت كه من راحت تر و به دور از كليشه بتوانم شخصيت پردازي كنم، مضاف بر اين كه خودش تبديل به يك نشانه مي شود براي اين كه يكي ديگر از ويرانه هاي ريشه اي اين خانواده به ما نشان داده شود. كاراكتري است كه در اين بزنگاه فكر حال و هواي رمانتيك خودش است و حتي در صحنه چهارم كه يك آرامش پيش از طوفان بر فضا حاكم است فخري باز سرخوش و درگير دغدغه هاي فردي خودش است. چطور مي شود اين نقش را حذف كرد و باز دوباره به همين ساختمان رسيد و به همين اندازه در شخصيت پردازي ديگر افراد موفق شد؟
*اما اين پيش برد و شخصيت پردازي از يك جايي خيلي درگير اتفاقات تصادفي مي شوند.
- چه تصادفي مثلاً؟
* به طور مشخص جايي كه جهان شروع به تعريف داستان به طور غيرمستقيم مي كند.
- جهان كم كم در بزنگاه هاي عاطفي خاص و با توجه به كاتاليزور مستي كه براي او تعريف شده داستان و رازها را باز مي كند و براي اين كه اشاره مستقيم نداشته باشيم اين تصادف ها كه شما مي گوييد وجود دارد مثلاً برادر كوچكتر تصادفاً شبيه دوست پدر است و... .
* شما گفتيد مسائلي كه در نمايش مطرح كرديد هنوز برايتان قبح خودش را از دست نداده. پس چرا دكتر آنقدر شبيه انسان هاي معمولي و رو عمل مي كند؟
- اين نشان مي دهد كه جهان بيني من آنقدر هم دگماتيك نيست. من اينجا داستان ديگري را مطرح مي كنم و مي گويم وقتي يك جمع خانوادگي وجود دارد خيانت نابخشودني است ،ولي وقتي از اين جمع فارغي هيچ كدام غيرموجه نيست. اين نگاه من به اين داستان است كه در لايه هاي كار تسري پيدا كرده. به نظر هيچ آدم خوب مطلق وجود ندارد. پس وقتي يك آدم آنقدر شجاعت داشته كه مي گويد جلو آينه ايستادم و خودم را ديدم و... بهترين راه تطهير را انتخاب كرده است و نتيجه گرفته، چرا كه بعد از اين مي گويد: كافيه آدم ها را با همه آدميتشان بشناسي و براي اين كار هم لازم است خودت را، تنهايي هايت، احساساتت و همه نيازهايت را به ياد بياوري، ببين آن وقت مي تواني به راحتي كسي را محكوم كني. به نظر من تمام تمايزي كه ميان آدم هاي خوب و بد وجود دارد تفاوت ميان ميزان بدي ها و خوبي هاي آنها است. چون هيچ كس نه به طور مطلق منفي است و نه مثبت.
* اتفاقاً يكي از حسن هاي متن اين است كه به دور از شعارهاي اجتماعي رايج است.
001650.jpg

- دقيقاً اين طور تلاش كردم كه اگر بيست سال ديگر هم يك نفر برگردد روزهاي زرد را ببيند فقط ضعف هاي تكنيكي پيدا كند و نتواند بگويد اين بيست سال پيش معني داشته و امروز ندارد. من هميشه در كارهايم سعي كرده ام درد و التهاب هاي اجتماعي را مطرح كنم و هرگز تحت تأثير تب و سياست هاي جشنواره قرار نگيرم چون با اعتقاد به يك مقطع خاص كار نمي كنم، چون به شدت معتقدم كه اگر ميلريا ويليامز را مي خوانيم و لذت مي بريم فقط به اين دليل ساده است كه براي يك برهه مشخص يا يك لحظه و فرآيند خاص ننوشته اند و برعكس ماكسيم گورگي كمتر خوانده  مي شود چون او در رئاليسم سوسياليستي همان موقع غرق شده است. به نظر من رابطه انسان ها از پيش از ميلاد تا امروز و تا چندين و چند قرن ديگر تغيير نخواهد كرد. بنابر اين هر كاري كه بتواند درباره انسان، جنس بشر و درونيات بشر حرف بزند ماندگاري آن تضمين شده است.
* با توجه به اين كه شما در گروه تئاتر معاصر دراماتورژ هستيد و اهميت اين موضوع، اما در روزهاي زرد بازي ها يك دست نيست. دليل اين موضوع چيست؟
- من به ندرت كاري را ديده ام كه به آن مفهوم ايده آل كه شما از آن صحبت مي كنيد بازي هاي يك دست داشته باشد. علت آن هم اين است كه نهايت كاري كه شما مي توانيد بكنيد اين است كه پتانسيل بازيگر را دو پله از خودش بالاتر ببريد و به هر صورت جنس و نگاه او به قاموس بازيگري با نگاه شما تغيير دارد. بازيگري كه معتقد است بايد روي صحنه زندگي كند با بازيگري كه به ژست اعتقاد دارد به يك مقدار نمي توانند در يك بزنگاه مؤثر باشند. البته انتخاب كارگردان هم خيلي مهم است ولي شما كدام كارگردان را سراغ داريد كه به انتخاب هاي اول خودش رسيده باشد. مورد ديگر اين كه وقتي جمعي از بازيگران را با تفكر و شيوه هاي متفاوت كنار هم ديگر قرار مي دهيد مهم ترين تلاش اين است كه آنها را به هم نزديك كنيم، اما كدام كارگردان يا فرصت فراخ تئاتري اين اجازه را مي دهد كه مكاتب و نگاه هاي ما در دل يك كار تغيير كند و به فرازهاي مختلفي از هم برسيم. شما بازيگري را در تئاتر مثال بزنيد كه بشود دو مثال متفاوت در دو كار از او داشت. ما تنها مي توانيم انتخاب هاي بهينه خود را به ايده آل نزديك تر كنيم. در عين حال من بازي تك تك بازيگران روزهاي زرد را تأييد مي كنم، چرا كه اگر غير اين بود خودمان اجازه نمي داديم كار روي صحنه برود.
بهار برهاني

سايه روشن هنر
دكتر خسرو نشان: تئاتر به برنامه اي مدون نياز دارد

به دنبال تغييرات پي درپي در سيستم تئاتر و واكنش هاي مخالف و موافق جامعه هنري و مطبوعات، دكتر خسرو نشان، رئيس مركز هنرهاي نمايشي، در نشستي، به سوالات خبرنگاران اين حوزه در خصوص تغييرات به وجود آمده پاسخ داد.
به گزارش ايسنا، نشان، در شروع جلسه، با اشاره به اين كه محمد بهرامي، مسئول روابط عمومي  تئاتر شهر پيش از اين هم پيشنهاد برگزاري چنين جلسه اي را عنوان كرده بود، گفت: معتقدم كه در شروع هركاري با توجه به اين كه نمي دانيم در آينده چه اتفاقي مي افتد، هر گفته اي بايد كاملاً سنجيده باشد.
وي ادامه داد: صحبت كردن راجع به وضعيت موجود تا حدي بي رحمانه است زيرا ما بدون اين كه در داشته ها و امكانات گذشته اطلاعاتي داشته باشيم، از آنها حرف مي زنيم و درباره آنها نظر مي دهيم، زيرا ما يك نسل آرمانگرا هستيم ولي بايد توجه داشت كه همواره، بايد به افق هاي ديگري هم نگاه كرد، البته بايد به آرمان هايمان وفادار باشيم ولي اين وفاداري بايد از نوع زميني باشد و نه آسماني. از طرفي آنچه براي ما از رسيدن به آرمان مهم تر است، حركت كردن در مسير آرمان  است كه در راستاي آن بايد به گذشته نگاه كرد. وي اضافه كرد: در بسياري از موارد ترجيح مي دهم كه به خيلي از مسايل هم فكر نكنم چه برسد به اين كه براي آنها جواب پيدا كنم. پس اين دو محدوديت باعث مي شود كه كمتر سخن بگويم و بيشتر عمل كنم، زيرا كه توقف در يك جا و گفتگو كردن در همان جا را اگر باعث يك توقف شود هيچگاه قبول ندارم. نشان با تأكيد بر مسير تعريف شده اي كه در تئاتر كشور بايد به سمت آن حركت كرد، گفت: من خيلي فكر كردم كه آيا اساسا در تئاتر كشور برنامه داريم، داشته ايم و يا نداريم،به همين دليل هم كنكاش كرديم، تا مجموعه مطالعات مدوني را در حوزه تئاتر مثل ساير حوزه ها بيرون بكشيم ولي هر چه جلوتر رفتيم بيشتر بر لزوم ايجاد برنامه پي برديم.
وي با اشاره به ويژگي هاي شوراي مديريت تئاتر شهر، گفت: اين افراد خيلي حرص و جوش تئاتر را مي خورند، خيلي از خودشان انتظار دارند، خيلي از خودشان توقع دارند و به همين دليل سعي مي كنند كه زياد فكر كنند و مي خواهند طي يك دوره كوتاه زماني دست به يك عمل درست بزنند و به همين دليل سعي مي كنند تا به رغم ميل خودشان از فرصت هاي گذشته اگر استفاده كمتري شده است، بيشتر استفاده بكنند و لازمه اين كار كمي سرعت عمل و يا حتي كمي شتابزدگي است.
رئيس مركز هنرهاي نمايشي، با اظهار نگراني و تاسف از انعكاس هاي مطبوعاتي كه در اين چند ماه ديده است، افزود: آنچه كه تا به حال شنيده ام، به نحوه موجوديت تئاتر را خيلي خوب ارزيابي نكرده اند از طرفي غالبا وقتي مي خواهيم به يك پديده نگاه  كنيم و درباره آن اظهارنظر كنيم، ناگزير در يك زاويه نگاه مي كنيم در حاليكه بايد در كنار بررسي يك پديده به دهه هاي مختلف پيشتر از آن هم توجه كرد. پس اگر بخواهيم درباره تمام اين اظهار نظرها جمع بندي داشته باشيم، مي توانم بگويم كه طيف وسيعي در اين نظرات معطوف به نگراني است و طبيعتا همه در انتظار يك تحول قرار دارند.ولي در عين حال همه اين افرادي كه در ظاهر در انتظار يك تحول هستند وقتي با كوچكترين تغيير مواجه مي شوند، سريعا واكنش نشان مي دهند و اين يك تناقص است. نشان، اين تغييرات را با دو برداشت مثبت و منفي تبيين كرد و گفت: خوشحالم از اين كه در نشريات عمومي تا اين اندازه مطلب راجع به تئاتر انعكاس پيدا مي كند و اين امر، مقدمه اتفاقات خوشايندتري هم مي تواند باشد.

|  اقتصاد  |   انديشه  |   زندگي  |   سياست  |   فرهنگ   |   هنر  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |