اعزام به مكه از طريق دانشگاه
سفر رويايي حاجي دانشجو
«ايراني الان زياد، كلهم شباب»، عربي دشداشه پوش خاطرات گذشته خود از زايران ايراني را اينچنين در ملغمه اي از فارسي و عربي خطاب به جمعي از جوانان ايراني كه در مسجدالحرام و در ظهر سوزان تابستان مكه به قرائت آياتي از قرآن مشغولند، بيان مي كند. جواناني كه لقب دانشجو را نيز يدك مي كشند.
|
|
احسان ناظم بكايي
مي نشيني نگاهش مي كني، دورش مي چرخي، در آغوشش مي گيري، ساعت و ساعت ها و نماز به جماعت در اينجا معنايي ديگر دارد، دور تا دور به دور خانه او
قبل از سفر
چند سالي است به همت نهاد رهبري در دانشگاه ها و سازمان حج و زيارت، در فصل تابستان كه فصل تعطيلات دانشگاهي است -البته برخي واحدهاي دانشگاه آزاد، ترم تابستاني دارند و برخي كارآموزي ها و پروژه ها نيز در اين فصل ارايه مي شود - جمعي از دانشجويان كه از طريق انجام مراسم نام نويسي و سپس قرعه كشي برگزيده شده اند، براي انجام حج عمره راهي حجاز مي شوند.
زمزمه ثبت نام براي حج، از اواسط اسفند و فروردين با نصب اعلاميه هاي ثبت نام حج عمره بر تابلوهاي اعلانات دانشگاه ها آغاز مي شود، فرم هايي كه در دفتر نهاد رهبري به داوطلبان ارايه مي شود علاوه بر سوالات متداول در اين گونه فرم ها مثل نام و نام خانوادگي و ... سوالاتي مثل ميزان تسلط به زبان هاي خارجي اعم از عربي و انگليسي، تعداد سفرهاي خارجي قبل از اين سفر و تعداد سفرهاي حج قبل از اين سفر و... مي باشد، ترجيحادرخواست مي شود كساني كه يك بار از طريق دانشجويي عازم حج شده اند، انصراف دهند تا فرصتي براي كساني كه بار اولشان است ثبت نام مي كنند، فراهم شود.
تا زمان قرعه كشي، انتظاري عجيب انسان را دربرمي گيرد، انتظاري كه نتيجه اش هرچه باشد به نفع توست، چه اسمت دربيايد و برگزيده شوي به ديدار رفته اي و اگر اسمت درنيايد هم، ظرفت را مانند مجنون شكسته بيني.
بايد اين نكته را نيز توجه داشت كه سهميه هر دانشكده، بسيار محدوده است و دانشكده اي با ۱۰ تا ۱۵ هزار دانشجو شايد۱۰ تا ۱۵ سهميه داشته باشد. در كنار ليست اصلي، ليست ذخيره اي هم اعلام مي شود تا در صورت انصراف هر يك از اعضاي اصلي، فردي از ليست ذخيره جايگزين شود، كساني كه اسمشان در ليست ذخيره قرار دارد نبايد نااميد شوند و همچنان قضيه را پيگيري كنند چون احتمال اعزام آنها وجود دارد، مراجعه اعم از حضوري و تلفني بسيار مثمر ثمر خواهد بود.
به هر حال، كساني كه اسمشان براي اعزام به حج درآمده، چندماهي مانند يك قديس به آنها نگاه مي شود و التماس دعا است كه از چپ و راست به سويشان نثار مي شود و اين احساس «كار درست بودن» خيلي مي چسبد.
تا زمان اعزام، چندين جلسه توجيهي برپا مي شود كه بزرگترين آنها در تهران، ورزشگاه ۱۲ هزار نفري آزادي و در اواسط تير برپا مي شود كه به صورت سمعي و بصري مي توان مراحل انجام اعمال حج را در جوار ماكت كعبه ديد و بعد هم جلسات متعدد با كاروان دارها و روحانيون كاروان ها. جالب اين كه با توجه به شور و نشاط و روحيه پرسشگرانه جوانان مسوولان كاروان ها نيز با خصايصي مثل پرصبر و حوصله، پرشور و نشاط و فعال بودن برگزيده شده اند، ارايه كتب مختلف پيرامون انجام مراسم و مسايل گوناگون پيرامون مذاهب مختلف اسلامي، اماكن مقدس مجاز، سير و سلوك معنوي در حج و... نيز از طريق نهاد رهبري و دفاتر فرهنگي به دانشجويان اعزامي، ارايه مي شود.
مسابقات خاطره نويسي، مقاله نويسي و... از مسايل جانبي است كه اعلام مي شود بعد از سفر به بهترين ها جوايزي اهدا مي شود.
به طور معمول هر دانشگاه داراي كاروان است كه هر كاروان حدود ۱۷۵ نفر را شامل مي شود، دانشجويان دختر، اول اعزام مي شوند يعني اواخر تير و اوايل مرداد و دانشجويان پسر، اواسط مرداد و اوايل شهريور، اساتيد نيز در قالب كارواني جدا به عربستان اعزام مي شوند.
هزينه سفر امسال، ۴۷۰ هزار تومان است و البته دريافت گذرنامه نيز برعهده دانشگاه است و مشكل ممنوع الخروج بودن براي آقاپسرهايي كه سربازي نرفته اند وجود ندارد.
و سفر آغاز مي شود
ويژگي سفرهاي دانشجويي همسن و سال بودن و جنب و جوش دايمي است و اين از آغازين لحظات سوار شدن بر هواپيما هويدا مي شود، چون ديسيپلين معمول حاكم بر هواپيما به ناگاه از بين رفته و حالت اتوبوسي را كه براي گردش علمي عازم است را پيدا مي كند. يكي فرياد مي زند: براي سلامتي آقاي راننده، صلوات. همه بي اختيار ياد شفيعي جم در ارتفاع پست مي افتند و لبخندي بر لب، صلوات مي فرستند. عكس هاي يادگاري با خدمه هواپيما، راه رفتن در ميان راهروها و... صحنه هاي بديع اين پرواز است كه در هيچ پروازي تكرار نمي شود. اكثر هواپيماها در فرودگاه جده به زمين مي نشينند. با باز شدن درهاي هواپيما و خوردن هرم شديد گرما به سر و صورت به ناگاه يادمان مي آيد اينجا عربستان است، سرزميني كه گرمايش در تابستان به راحتي به ۵۰ درجه سانتي گراد بالاي صفر مي رسد. مراقبت از خود در برابر گرمازدگي، آوردن لباس هاي سبك و خنك، چند بسته اي خاك شير و عدم حضور بي دليل در خيابان ها در ظهرها، پيشگيري بهتري است تا رسيدن به بيمارستان و دراز كشيدن در «وان آب يخ».
با دانستن اين كه فرودگاه جده، در ذيحجه پذيراي۲ ميليون زائر است ، وسعت زياد آن، منطقي به نظر مي رسد. ديدن اولين چهره هاي غيرايراني به خصوص اگر اولين سفر خارجي باشد نيز جالب است.
بچه ها، اين هم خارج! عبارتي است كه در لابه لاي خنده بچه ها در اتوبوسي كه راهي مدينه است به گوش مي رسد. اتومبيل هاي گران قيمت، رستوران ها و شهرهاي بازي در فواصل نزديك به هم و رانندگي بسيار منظم در همان نگاه اول به شدت به چشم مي آيد و دشت هاي لم يزرع كه هر از چندگاهي كوهي آذرين از ميان آنها سربرآورده در فاصله ۵۰۰ كيلومتري بين جده تا مدينه در شش ساعت طي مي شود در مدخل ورودي به مدينه نيز، يك ايست بازرسي مانع از ورود غيرمسلمانان به مدينه مي شود.
و حال در مدينه اي و شهر پيامبر، گلدسته هاي مسجدالنبي را كه از لابه لاي هتل هاي سربه فلك كشيده مي بيني بي اختيار خواهي گفت: «السلام عليك يا رسول الله»
وقتي گنبد سبز را ببيني، فرق نمي كند در روز باشد كه زمينه اش پهنه آبي آسمان است و يا شب كه در زمينه سياه به منزلگاه چشمت بنشيند، مانند مسافري حيران و گمشده فرياد خواهي زد؛ سلام بر تو اي محمد! اي برگزيده! از راه دوري براي ديدارت آمده ام. و چه دوست خواهي داشت مانند آن عرب امي در آغوشش فرو روي و سر بر زانوانش نهي و سير گريه كني، اويي كه شناختنش از ميان سايرين، هميشه سخت بود.
گشت و گذاري در مسجدي كه در هر صف نماز جماعتش بيش از۹۰۰ نفر به جماعت مي ايستند و جاي جايش، پرشكوه وصف ناپذير است. ضلع جنوبي مسجد، جايي كه آرامگاه رسول قرار دارد، قديمي تر و اماكن مقدس بيشتري دارد، محراب پيامبر، منبر پيامبر، سكوي صفه، سكوي مؤذنه، و ستون هايي كه هر يك نامي دارند و ضريحي آهنين و سبزرنگ.
مسجدالنبي يكي از بزرگترين مجموعه هاي ساختماني يكپارچه جهاني است و داراي پيشرفته ترين سيستم صوتي. تهويه اين مجموعه از طريق مجتمعي كه كيلومترها با مدينه فاصله دارد انجام مي شود و در زير حياط آن دو طبقه، يكي پاركينگ و ديگري دستشويي قرار دارد كه از طريق پله هاي برقي به هم مرتبطند. در كنار مسجدالنبي كه با تجهيزات مدرن امروز گسترده و تجهيز شده، محل ديگري است كه به نظر ۱۴ قرن است دست نخورده باقي مانده.
قبرستان بقيع در شرق مسجدالنبي است. تنها در ساعات محدودي از روز مي توان وارد بقيع شد چند قطعه سنگ كه از خاك سربرآورده و سنگ هايي ديگر كه به طور بي سليقه اي دور آنها چيده شده و بهت و حيرت و اشك هايي كه مشتاق تر از چشمان خواهند بود براي ديدن اين خاك و سنگ هاي آذرين، فرزندان پيامبر، زنانش، اصحابش، اقوامش و... كه نام هركدامشان براي قداست بخشيدن به هر شهري كافيست. در قطعه زميني لم يزرع مدفونند. هزاران كبوتر اوج مي گيرند و به صورت مواج روي مزرعه قبرها مي چرخند. قبوري كه هيچ نشاني از صاحب خود ندارند و تنها مرد و زن بودنشان را مي توان تشخيص داد، اگر دو قطعه سنگ يكي در بالا و ديگري در پايين قبر بود، صاحب آن، زن است و اگر تنها، قطعه سنگي بر بالايش قرار داشت، آنكه زير خاك است مرد است. همين و جالب اينكه هنوز هم بقيع محل دفن مردگان است. مردگاني كه با پاشيده شدن گردي مخصوص، ماهي بعد از بين مي روند و مرده بعدي جايشان را مي گيرد.
و مدينه علاوه بر اين كه شهر احد است و خندق، شهر هتل هاي سربه فلك كشيده، رستوران هاي مجلل، پشت بام هاي پرديش و خيابان هاي مملو از اتومبيل هاي آخرين مدل است و بازارها و محل خريدهاي رنگارنگ و البته هزاران زائر ايراني كه در حال چانه زدن بر سر چند ريال با فروشندگان هستند كه فارسي را به هر لهجه اي كه بخواهي مثل بلبل، حرف مي زنند و اصلا لازم نيست وقتي وارد مغازه اي مي شوي بگويي: «كم هذا الجنس، القيمه؟» چون صاحب مغازه پاسخ مي دهد: «چيه؟ چي مي خواي تا بت بدم؟»
مزيت حج دانشجويي اين است كه كسي از دانشجو انتظار سوغاتي هاي آنچناني ندارد چون به هر حال كلمه دانشجو به خودي خود رقت آميز و ترحم انگيز است ولي به هر حال همين دانشجو، يك ايراني است و خصلت ايراني خانواده دوست اهل رودربايستي، خريد سوغاتي است هرچند قيمت كالاها در عربستان توفير چنداني با ايران ندارد و اگر گرانتر نباشد، ارزانتر نيست و پيشنهاد اين كه براي خريد سوغاتي به خصوص اسباب بازي براي بچه هاي فاميل، همين بازار تهران خودمان به صرفه تر است هم از نظر مالي و هم از نظر زماني و در ضمن هيچ ضمانتي مبني بر منهدم نشدن وسايل قابل شكستن هنگام حمل و نقل بار در فرودگاه ها وجود ندارد.
مجموع اين سفر، ۱۴روز است و۷ روز آن در مدينه سپري خواهد شد، ۷ روزي كه قطعا جمعه اي را نيز شامل خواهد شد؛ جمعه اي كه هرچه به غروبش نزديكتر شوي دلتنگتر مي شوي و در تمام اين روز و در جاي جاي اين شهر، حضور يك نفر را به خوبي احساس خواهد كرد.
هرچه به پايان مدت اقامت در مدينه نزديك شوي، غمگين تر خواهي بود ولي پايان اين مقطع از سفر به منزله شروع بخش ديگري است كه هيجان را چند برابر خواهد كرد، يك ديدار رو در رو و از نوع نزديك وبي واسطه، در آخرين عصر حضور در مدينه و بعد از وداع با رسول، مسجد شجره ميزبان كاروان هاي دانشجويي است، كاروان هاي سفيد پوش و ده ها چشم از كاروان هاي ديگر كه حسرت مي خورند اي كاش ما هم در جواني، به اين جا مي آمديم و نه حالا كه گرد پيري بر سر و رويمان نشسته و سنگيني و كهولت بدن، دست و پا گير روحمان شده. نداي لبيك... كه در مسجد بپيچد تو به يك مهماني بزرگ وارد شده اي.
فاصله حدود ۵۰۰ كيلومتري مدينه تا مكه در شب پيموده مي شود، مكه كوهستاني تر است و خشن تر. ساختمان ها از ميان سنگ ها روييده اند و شهر دست نخورده تر از مدينه و مسجدالحرام در ميان كوه ها و هتل هاي سر به فلك كشيده است و در ميان فرورفتگي، با لباس احرام و تني لرزان، جمعيت را مي شكافي و جلو مي روي، به ناگاه مكعبي سياه پوش در برابرت و قلم و مركب و ذهن از بيان احساست قاصر و كعبه و محلي كه رو به سويش نماز مي گذاري اينجاست و هفت بار به دورش مي چرخي و نماز در پشت مقام ابراهيم و باز هم بايد بروي سعي صفا و مروه، هفت بار و بريدن قطعه مويي و بعد باز هم طواف نسا و همه و همه در حال حيراني و بي خودي و چه باشكوه است اين بي خودي.
مي نشيني نگاهش مي كني، دورش مي چرخي، در آغوشش مي گيري، ساعت و ساعت ها و نماز به جماعت در اينجا معنايي ديگر دارد، دور تا دور به دور خانه او. و بازگشت به هتل، هتلي كه مانند مدينه، خدمه اش همه ايراني اند، از همه قشرها استاد دانشگاه، دكتر، بازاري و... و همه با لبخند به پيشوازت مي آيند و در هر اتاق دو تا سه نفر هم اتاقي هم هستند و آزمايشي خوب براي يك همزيستي مسالمت آميز و هر شب شايد در اتاقي زيارتي، دعايي، خاطره اي باعث مي شود افراد آن اتاق زيادتر شوند.
ديدار از صحراي عرفات، مشعرالحرام و مني از برنامه هاي تمامي كاروان ها با عنوان زيارت دوره اي است. صحرايي وسيع كه براي چند روز از سال به پرجمعيت ترين نقطه جهان تبديل مي شود و علامت هاي سوال متعددي كه در ذهن ايجاد مي شود كه چرا؟ و براي چه؟
و به حرا مي رود و جبل النور، عزمت را جزم خواهي كرد و با ده ها جواني كه مثل تو مشتاقند، از كوهي كه بسيار مرتفع تر از آن چيزي است كه فكرش را مي كردي بالا خواهي رفت و صداي «رب ارحم ضعف بدني»
بقيه، تو را به بالا خواهد كشاند و غار حرا را مي بيني، دو سنگ فروافتاده بر هم كه مانند خيمه، فضايي را ساخته اند كه يك نفر به سختي در آن قرار مي گيرد و از ميانشان مسجدالحرام را مي بيني و كعبه را، باد كه بوزد و سكوت سنگين حاكم را بشكند چقدر احساس ترس و حقارت خواهي كرد و اذعان مي كني كه محمد، رسول اوست كه در چنين جايي بيش از ۴۰ شبانه روز براي او، تنها مانده بود و اگر خوب گوش بسپاري نداي جبرييل كه گفت «بخوان» را حس مي كني و هيچ فكرش را نمي كني چگونه بيش از ۱۰۰ نفر از كوه بالا آمده ايد و در چنين محل كوچكي، گرد هم جمع شده ايد و اصلا احساس تنگي و فشردگي نمي كنيد و وقتي از كوه پايين مي آيي، چيزي را آن بالا، جا گذاشته اي، شايد گله اي از قلبت يا احساست.
در مكه، مليت ها گوناگون ترند و لباس رنگارنگ تر ولي نگاه ها همواره مهربانانه است و به راستي حرم امن، شايسته اينجاست شايد يك احوالپرسي خودماني هم با يكي از هم كيشانت داشته باشي و وقتي با زبان انگليسي دست و پا شكسته شروع به حرف زدن كني بلافاصله خواهد گفت: «آها، ايراني» و از رشته ات مي پرسد چون در اين فصل، اگر جواني ايراني به مكه بيايد، دانشجوست.
كم كم هفت روز دوم هم رو به پايان است و موسم وداع نزديك، اما وداع از كه؟ شايد وداع از صفا و مروه، صفايي كه مي شود ساعت ها روي سنگ هايش نشست و نشست و صفا كرد و شايد هم وداع از اين حال خوبي كه داشته اي و شايد...
بارها بسته خواهد شد و طي مسير از مكه به جده آغاز و فرودگاه آرام جده با ورود كارواني از دانشجويان ايراني، چنان شلوغ مي شود كه آنها را در اسرع وقت سوار هواپيما خواهند كرد. در اين مدت خيلي دوستي ها، پا گرفته و محكم شده و پابرجا خواهد ماند، مثل هر بازگشتي سكوت و غمي بدون تعريف بر محيط حاكم شده است شايد مرور آنچه ديديم و كرديم و حسرت آنچه نديديم و انجام نداديم و اميد به ديدار مجدد به هر حال سكوت نسبي بر هواپيما حاكم است گرچه هر از گاهي فلاش دوربين يا حركتي آن را برهم زند و سرانجام فرود خواهد بود و خداحافظي و ۱۴ روزي كه به خاطره و رويا مي مانست.
پس از سفر
حالا هر وقت تلويزيون، صحنه اي از مكه يا مدينه نشان دهد، چشمانت بر صفحه اش خشك خواهد شد و قلبت خواهد تپيد و در خاطرات آن چند روز فرو خواهي رفت و شايد هم به دنبال فرصتي براي تكرار خاطرات و يا خلق خاطره اي جديدتر.
هر موقع يكي از همسفرهايت را در دانشكده ببيني خواهي گفت: «حاجي چه خبر؟» و باز هم مرور خاطرات و گذشته ها و بعد هم فرم ثبت نام براي حج را مي بيني و دلت مي خواهد باز هم ثبت نام كني و شانست را امتحان كني. خيلي ها بار اولشان است كه ثبت نام مي كنند ولي تو از همه مشتاق تري و ياد اين ضرب المثل خواهي افتاد كه از نخورده بگيريد و بدهيد به خورده.
|