شنبه ۳۱ مرداد ۱۳۸۳ - سال دوازدهم - شماره - ۳۴۷۳
يك شهروند
Front Page

گفت وگو با كاظم حنايي، پژوهشگر بر تر سال۸۳
هيچ وقت بازنشسته نمي شوم
پژوهش بايد بومي شود و براي بومي كردن آن هم خيلي كار بايد انجام دهيم. بايد سنگرهاي كليدي علم و صنعت را يكي يكي فتح كنيم و لازمه اين كار اين است كه به پژوهش بيش از آموزش بها بدهيم يك روز با يكي از اتومبيل هاي جهاد تصادف كردم، از من خسارت خواستند من هم كه حقوق نمي گرفتم گفتم بايد بروم تهران پول بياورم. تازه آن موقع بود كه آنها متوجه شدند من چند ماه كار كرده ام و هيچ حقوقي نگرفته ام
امير موسي كاظمي
013668.jpg

پژوهشگر برتر سال ۸۳ كشور، تهراني كه نيست؟
نه، من متولد سبزوار هستم.
تا چند سالگي آنجا بوديد؟
تا ۱۴ سالگي سبزوار بودم و بعد براي ادامه تحصيل به تهران آمدم. يعني از كلاس دهم دبيرستان قديم.
آمدن شما به تهران دليل خاصي داشت؟
به هر صورت درآن زمان شرايط اينگونه اقتضا مي كرد. خب، برادر بزرگم تهران زندگي مي كرد و به پيشنهاد او آمدم اينجا.
از دوستان دوران تحصيل در سبزوار با كسي در ارتباط هستيد؟
خير. شايد به ندرت، مثلا يك بار برنامه  بازديدي داشتيم از پتروشيمي بندر امام خميني(ره) كه درآنجا با يكي از دوستان قديمي برخورد كردم.
در بدو ورود به تهران كجا ساكن شديد؟
طبيعتا منزل برادرم كه حوالي بلوار كشاورز بود زندگي مي كردم.
كدام دبيرستان مي رفتيد؟
آن سه سال پاياني را در دبيرستان ادب كه سه راه جمهوري بود درس خواندم.
چند سال پشت كنكور مانديد؟
يكسال. البته همان سال اول هم قبول شدم، ولي چون رشته هاي فني را دوست داشتم ترجيح دادم يكسال ديگر صبر كنم.
اين يكسال را به خاطر كدام دانشگاه صبر كرديد؟
طبيعتا دانشكده فني.
وموفق شديد؟
بله.
با چه رتبه اي؟
رتبه من ۱۱۱۸ بود و هنوز توي فاميل اين ركورد را حفظ كرده ام.
چه رشته اي قبول شديد؟
متالوژي .
اولين منزل مستقل شما در كدام محله بود؟
انتهاي خيابان استاد مطهري بود. حوالي سهروردي. البته چند سالي را در همان مناطق اجاره نشين بودم و چند بار جابه جا شدم، ولي در حال حاضر همانجا هستم.
چه ويژگي هايي باعث شد كه خيابان استاد مطهري را براي زندگي انتخاب كنيد؟
دليل خاصي نداشت. صرفا به خاطر اينكه بيشتر فاميل هاي ما درآن منطقه بودند.
خيابان يا محله ايده آل شما درتهران كجاست؟
محله اي كه ما الان در آن زندگي مي كنيم از لحاظ جو مذهبي محله مقتدري است. اكثر ساكنان آن هم از قديمي  هاي تهران هستند. به همين دليل همين منطقه را ترجيح مي دهم.
يعني اگر يك خانه ۲۰۰ متري در زعفرانيه يا فرمانيه به شما بدهند. قبول نمي كنيد؟
خيلي در قيد و بند اين جور مسايل نيستم.
اگر سال هاي پاياني دوران دبيرستان را به تهران نمي آمديد و از همان سبزوار وارد ماراتن كنكور مي شديد، فكر مي كنيد الان در اين جايگاه بوديد؟
نمي دانم. به هر حال آمدن به تهران در رشد من خيلي تاثير گذار بود، ولي در همان سبزوار هم در دبيرستان نفر دوم بودم.
حالا اگر دوران تحصيلي تان را از ابتدا در تهران آغاز كرده بوديد، فكر مي كنيد همان سال اول در رشته و دانشگاه مورد نظر خود قبول مي شديد؟
ببينيد آن سال اول، روي اصل كم تجربگي در كنكور كم آوردم. البته با رتبه ۵۰۰۰ مي توانستم رشته هاي ديگري قبول شوم، ولي آن وقت علاقه ام به رشته هاي فني و به خصوص دانشكده فني تهران را نمي توانستم ارضا كنم.
سوالم را به گونه اي ديگر مطرح مي كنم. تحصيل در تهران تا چه حد در انتخاب شما به عنوان پژوهشگر برتر سال موثر بود؟
راستش را بخواهيد من خيلي به اين قضيه نمونه شدن فكر نمي  كنم و در واقع مي توانم بگويم ارتباطي به اين موضوع نداشت. من كارهايم را از سال ۶۶ آغاز كردم يا دستگاه ESR را در سال ۷۲ ساختم. اصلا هم در قيد و بند انتخاب شدن و رتبه آوردن نيستم. من به اين كار علاقه دارم. خيلي از ايده هاي من از همان دوران آ غاز جنگ كه در اهواز كار جهاد سازندگي مي كردم شكل گرفت.
در سال هاي نوجواني و جواني، ايام فراغت از تحصيل را چه مي كرديد؟
من تقريبا از سال هفتم دبيرستان، تابستان ها سركار مي رفتم.
كار فني؟
نه، بيشتر توي كارگاه قاليبافي كار مي كردم. يكي از دلايل كار كردنم هم اين بود كه در همان سال ها پدرم فوت كرد و هدفم اين بود كه بتوانم لااقل خرج تحصيلم را خودم درآورم.
اولين دستمزد شما از اين كار چقدر بود؟
يادم نيست، شايد روزي يكي دو تك توماني.
قصه آشنايي شما با جهاد دانشگاهي و فعاليت در آن به چه سال هايي باز مي گردد؟
جهاد دانشگاهي از سال ۵۹ به وجود آمد. من سال ۵۷ وارد دانشگاه شدم. سال ۵۸ به خاطر انقلاب فرهنگي دانشگاه ها تعطيل شد. من از همان اوايل سال ۵۹ به عنوان داوطلب رفته بودم جنوب و كار جهاد سازندگي مي  كردم. البته انگيزه من از آن كار انگيزه مالي نبود. حتي يادم هست بعد از دو سه ماهي كه آنجا بودم، يك روز سوار يكي از اتومبيل هاي جهاد بودم كه تصادف كردم و چراغ ماشين شكست. بعد از من خسارت خواستند من هم كه حقوق نمي گرفتم گفتم بايد بروم تهران پول بياورم. تازه آن موقع بود كه آنها متوجه شدند من چند ماه كار كرده ام و هيچ حقوقي نگرفته ام. طبعا يك حقوقي كه فكر مي كنم حدود يك هزار و ۲۰۰ تومان بود براي من تعيين كردند. اواخر سال ۵۹ بود كه برگشتم تهران و در جهاد دانشگاهي مشغول شدم تا اينكه دانشگاه ها باز شد و اين فعاليت با جهاد ادامه پيدا كرد.
اگر ممكن است پيشينه اي از فعاليت هايي كه به دريافت عنوان پژوهشگر برتر سال ۸۳ منجر شد را بيان كنيد.
تمام كارهايي كه ما انجام داديم كارهاي نو و ابتكاري بودند و البته خيلي هم تاثيرگذار. مثلا فرايندي كه منجر به توليد چرخ مسي شد، در واقع يك كارخانه بزرگ را از توقف بازداشت و مانع از بيكاري حدود يك هزار و ۲۰۰ كارگر آن كارخانه شد، چرا كه بنا به دلايلي شركت هاي خارجي از در اختيار گذاشتن اين چرخ به ايران، خودداري مي كردند و همين عاملي شده بود براي تعطيلي كارخانه مذكور. كارهاي ديگري هم كه صورت گرفته ضمن اينكه ارتقاي دانش در سطح ملي را در برداشته، باعث رفع نياز از صنعت خارجي هم شده. حالا اينكه از ميان همكاراني كه در پروژه هاي مختلف با هم بوده ايم، بنده را انتخاب كرده اند، اين ديگر لطف خداوند و عنايت دوستان بوده است.
در تحقيقات و پژوهش هاي جهاد دانشگاهي تا چه ميزان از مهندسي معكوس استفاده مي كنيد؟
اينكه بااستفاده از مهندسي معكوس نسبت به فرايند توليد يك قطعه شناخت پيدا كنيم، جزو اصول اوليه كار ماست. مثلا براي ساختن چرخ مسي جز يك چرخ ضايعاتي از كارخانه متقاضي چيز ديگري در اختيار نداشتيم. همين چرخ ضايعاتي را خرد كرده  و آزمايش هاي مختلف روي آن انجام داده ايم و به اصطلاح، شناسايي مواد كرده ايم، بعد ساختار آن را بررسي كرديم و الي آخر. هرچند كار مشكلي است ولي در هر صورت اين مسير را بايد طي كنيم.
يكي ديگر از كارهايي كه انجام شد ساخت دستگاه ESR بود. فرايند ESR از خصوصيت مقاومت سرباره در مقابل جريان برق استفاده مي كند. سرباره مواد معدني هستند كه مي توانند جاذب يكسري عناصر نامطلوب باشند، مانند گوگرد. با روشESR مي توان ۸۰ درصد گوگرد هر ماده اي را يا مثلا عناصر گازي مثل اكسيژن، هيدروژن و نيتروژن را حذف كرد. در اين روش هم مواد مذاب را از داخل ماده اي عبور مي دهيم تا اين عناصر زائد را تصفيه كنيم و هم مي توانيم انجماد آن را كنترل كنيم. در نتيجه، ساختار فلزي كه به دست مي آيد ساختار مطلوب و ايده آلي مي شود. همين دستگاه را اگر بخواهيم از خارج وارد كنيم چيزي حدود ۸۰۰هزار دلار بايد پول بدهيم. خب اين رقم بودجه خيلي زيادي است و نمي توان براي كار تحقيقاتي در دانشگاه اين مقدار هزينه كرد. از طرف ديگر ما براي اينكه صنعت كشور را از خارج بي نياز كنيم اول بايد به خودكفايي علمي برسيم. خودكفايي علمي هم به دست نمي آيد جز با اينكه بتوانيم اين ابزار را تهيه كنيم و اين فرايند را بومي  كنيم. ضمن اينكه اين دستگاه چون كاملا داخلي بوده مي توانيم هر تكنيك به روزي را كه بخواهيم روي آن پياده كنيم، در صورتي كه اگر يك دستگاه ساخته شده در خارج را بياوريم هيچ تغييري نمي توانيم در آن بدهيم.
013674.jpg

با اين همه به نظر مي رسد فرايند هاي ديگري هم براي ارتقاي علم وجود دارد كه متالوژي يكي از آنها و در واقع مادر آنهاست و چنين مراكزي بايد وجود داشته باشد تا بتوان علم را بومي كرد، ارتقا داد و باعث شكوفايي صنعتي كشور شد.
مشخص ترين كاري كه شما در طول دوران پژوهش و تحقيقات خود موفق به انجام آن شديد، همين سيستم ESR است؟
خيلي ها مي گويند اين است، ولي به هر حال كارهاي زيادي شده كه شايد مشخص ترين آنها ESR بوده، چون كارهاي ديگر مثل چرخ مسي و قالب هاي مسي و آبگرد هم به خاطر وجود اين دانش بوده. ضمن اينكه با همين دستگاه ESR در حال اجراي يك طرح ملي هستيم و آن توليد لوله هاي فلزي به جاي شمش است كه كاربردهاي زيادي در صنعت پتروشيمي و متالوژي دارد.
به نظر مي رسد اگر آن كارخانه به دليل نداشتن يك ابزار و وارد نشدن آن از خارج، به مرز تعطيلي كشيده نمي شد، هيچكسي به دنبال يافتن فرايندي براي توليد آن قطعه يا ابزار نمي رفت.
بله. متاسفانه اين ضعفي است كه كشور ما با آن مواجه است. بالاخره صنعت يك توقعي از دانشگاه دارد و دانشگاه يك توقعي از صنعت.به بيان ديگر صنعت ما با دانشگاه بيگانه است و دانشگاه هم با صنعت. اين صنعت از پيش از انقلاب وجود داشته كه اميدواريم با وجود مراكزي مانند جهاد دانشگاهي به اين هدف برسيم.
ميزان حمايتي كه از شما و به طور كلي پژوهشگران مي شود كافي است؟
كافي كه چه عرض كنم، درحد صفر است. جهاددانشگاهي چون يك نهاد غيردولتي است در نتيجه بودجه دولتي ندارد و ما مي بايست محصول علمي را كه توليد مي كنيم بفروشيم تا از آن براي پروژه هاي بعدي استفاده كنيم.
اگر موافق باشيد از بحث پژوهش و تحقيقات كمي فاصله بگيريم و برويم سرپله اول. چند سال است كه در تهران زندگي مي كنيد؟
تقريبا ۳۱ سال است.
تهران امروز با تهراني كه ۳۰ سال پيش به آن وارد شديد چه تفاوت هايي پيدا كرده است؟
تهران ۳۰ سال پيش خلوت بود. البته ترافيك آن موقع هم بود ولي نه تا اين حد. الان تهران خيلي شلوغ شده و زندگي در اين شهر واقعا مشكل است.
اگر مي دانستيد تهران آنقدر شلوغ مي شود كه زندگي تان را تحت تاثير قرار مي دهد، به پايتخت مي آمديد؟
اين يك مشكل ريشه اي است كه تمام امكانات در تهران خلاصه شده. حتي در شهرهاي بزرگ كشور امكانات به درستي توزيع نشده. من بعد از ۳۰ سال هنوز نفهميده ام اين تهران شهر سياسي است، اقتصادي است، صنعتي است، نظامي است يا فرهنگي؟ اگر اين امكانات را در سراسر كشور به درستي توزيع كنند، جمعيت تهران هم متعادل مي شود.
قشنگ ترين چيزي كه در تهران هست و در شهرستان ها نيست، از ديد شما چه چيزي است؟
هيچ چيز در اين شهر، زيبا نيست.
پس چه دلبستگي شما را به اين شهر نازيبا وصل مي كند؟
فقط بحث علمي و پژوهشي. يعني اگر امكانات علمي در شهر ديگري مهيا باشد لحظه اي درنگ نمي  كنم.
چند ساعت در روز كار مي كنيد؟
معمولا ۵/۷ صبح مي آيم سركار و ۵/۵ بعدازظهر هم منزل هستم.
چه برنامه اي براي دوران بازنشستگي داريد؟
بعيد مي  دانم ما بازنشسته شويم. يعني اگر قانوني بخواهيم برخورد كنيم، من ۶ سال ديگر بازنشسته مي  شوم. اما بعيد مي  دانم. چون تا آنجايي كه عمرم كفاف دهد دوست دارم كارم را ادامه دهم. تحقيقات و پژوهش يك كار ايده آل است كه دوست ندارم از آن جدا شوم.

عشق دانشكده فني
013671.jpg
براي گفت وگو با پژوهشگر برتر سال ۸۳ كشور، هيچ جايي بهتر از محيط دانشگاه نيست، آن هم دانشكده فني دانشگاه تهران كه رسيدن به آن روزي آرزوي او بوده است.
كاظم حنايي، مدير گروه پژوهش فرآوري مواد فلزي جهاد دانشگاهي دانشكده فني تهران است.
وقتي راجع به پژوهش و تحقيقات حرف مي زند، اشتياق سراپاي وجودش را فرامي گيرد. به گونه اي كه انگار آن آدم خشك و رسمي لحظاتي قبل نيست، ما را به كارگاه دانشكده دعوت مي كند و قطعات و دستگاه هايي را كه طراحي كرده است معرفي مي كند. هرچند خود معتقد است كه در قيدوبند عناوين نيست، ولي اهميت چرخ مسي، ESR و ديگر كارهايي كه كرده است بر لياقت او براي كسب عنوان پژوهشگر برتر سال صحه مي گذارد.
پژوهش مهم تر از آموزش 
مي گويد: «پژوهش بايد بومي شود و براي بومي كردن آن هم خيلي كار بايد انجام دهيم. بايد سنگرهاي كليدي علم و صنعت را يكي يكي فتح كنيم و لازمه اين كار اين است كه به پژوهش بيش از آموزش بها بدهيم. بايد كاري كنيم كه آموزش از دل پژوهش بيرون بيايد. در يك مقطع زماني بايد آنقدر سياست ها را تغيير دهيم تا اين برتري به وجود بيايد و توجه به پژوهش زياد شود. بعد توليد علم شود و آن علم را تدريس كنيم و نهايتا پژوهش و آموزش را همگام با هم رشد دهيم.
يكي از علل فرار مغزها و مهاجرت نيروهاي علمي همين نبود امكانات پژوهشي است. اگر امكانات رشد علمي را براي محققان فراهم كنيم آنگاه احساس مفيدبودن در آنها را تقويت كرده ايم و آنها هيچ وقت به خود اجازه نمي دهند كه نگاهي به آن سوي مرزها براي توليد علم داشته باشند.»
مشكلات 
مي گويد: «مشكلات در كار ما فراوان است. معمولا چون كار علمي، كار ناشناخته اي است با سخت گيري هايي روبه رو مي شويم. در كارهاي تحقيقاتي نمي توان هميشه صد درصد موفق شد. بالاخره خطا هم در كار پيش مي آيد. مثلا همين چندي پيش رفته بوديم اهواز براي نورد كردن پنجاه تن آلكروم. در حين كار يك خطايي كه ظاهرا در فرايند توليد در اراك رخ داده بود، باعث شد تا ورق هايي كه توليد مي كرديم در ناحيه وسط شكاف بخورد. اين خطا يك مقداري خط توليد اهواز را دچار مشكل كرد. البته نه مشكل حاد، بلكه مشكل زماني، مثلا به جاي اينكه ۱۰۰۰ تن توليد داشته باشند، آن روز ۵۰۰ تن توليد كردند.»
چرخ مسي 
مي گويد: «ايران يكي از بزرگترين تامين كننده هاي مس در جهان است. خارجي ها مس ايران را كيلويي ۳ دلار مي خرند و بعد به صورت قطعات كيلويي ۱۵۰ دلار به خود ما مي فروشند. يعني ارزش افزوده اين قطعه نسبت به مس خام حدود ۱۴۷ دلار است. اين به علت دانشي است كه آنها داشته اند. ما روي چرخ مسي، دو سه سالي كار كرديم تا توانستيم آنرا فرآوري كنيم و در حال حاضر واردات اين قطعه در كشور صورت نمي گيرد، حتي از كشورهاي خارجي هم درخواست هايي براي ساخت و صدور آن داشته ايم. البته ما در اينجا فقط كار تحقيقاتي مي كنيم و براي ساخت قطعات، از امكانات صنعتي كشور بهره مي گيريم. مثلا ذوب اين مس، در مشهد، كار شكل دهي آن در اراك و ماشين كاري آن در تهران صورت گرفته و مصرف كننده آن هم در قزوين است.»

|  تهرانشهر  |   خبرسازان   |   دخل و خرج  |   در شهر  |   درمانگاه  |   يك شهروند  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |