ميهمان و ميزبان
|
|
دكتر سيد جعفر حميدي
ريشه يابي واژه هاي اصيل فارسي و پي بردن به اصل و معني لغات، موضوعي است بس شيرين و خواندني. چه بسيار واژه ها و لغاتي كه روزانه به فراواني مورد استفاده مردم قرار مي گيرند، در مكالمات و گفت وگوها به كار مي روند، در نوشته ها و مكاتبات مورد بهره برداري واقع مي شوند اما در حقيقت، بيشتر استفاده كنندگان از اين واژه ها، از ريشه و يا ساختار آنها بي خبر هستند.
بدون شك، كلمات مجموعه اي از قراردادها هستند كه انسان ها در طول زمان جهت برقراري ارتباط و نيز رفع نيازهاي خود به وجود آورده اند. اسامي اشخاص و موجودات و طبيعت نيز مشمول همين قراردادها است. مثلاً طبق يك توافق خانوادگي از آغاز تولد كودك، نامي را براي او انتخاب مي كنند. اين نام يك قرارداد اوليه است كه تا پايان عمر با دارنده خود همراه است. حسين تا آخر عمر حسين است و جمشيد تا پايان زندگي جمشيد. اگر از روز نخست رنگ سبز را زرد و رنگ زرد را آبي و آبي را بنفش مي گفتند، ما امروز رنگها را به همان نام مي خوانديم و مي گفتيم: چه چمن زرد زيبايي چه كوه آبي خوشرنگي و چه درياي بنفش يا چه آسمان بنفش دلكشي. بنابر اين اسم، نشان يا قراردادي است كه براي هميشه بر روي هر كس يا هر چيز ثابت مي ماند.
رديابي و دنبال كردن ريشه كلمات نه تنها خالي از لطف نيست بلكه به آشكار ساختن پاره اي از مجهولات ما كمك مي كند. ما ضمن گفت وگوهاي خود روزانه چندين بار به كلماتي نظير مهمان، ميزبان، مسافر، كاروان و غيره بر مي خوريم يا به كار مي بريم. آيا ريشه و اصل اين واژه ها را مي دانيم؟ در اين مختصر به بررسي واژه هاي مهمان و ميزبان مي پردازيم.
مهمان= در زبان هاي باستاني ايران اين واژه بسيار ديده شده است. چنان كه شادروان دكتر محمد معين در حاشيه برهان قاطع نوشته اند(كلمه مهمان و ميهمان برگرفته از ريشه اوستايي ميتمان به معني ماندن و توقف كردن است، در پهلوي، در هندي باستان ميتاس، در افغاني ميمانا به معني مقيم و موجود، در زبان سريكلي كه ناحيه اي است در پامير و مردم آن به لهجه اي اصيل از لهجه هاي ايراني تكلم مي كنند ميمان است. در پازند نيز مهمان، در كردي ميهمان، ميهوان و ميوان و در اوراماني مژمان، همگي به معناي كسي كه بنا به دعوت قبلي يا بدون دعوت به خانه ديگري وارد شود و غذا بخورد)(۱) در زبان پهلوي يا فارسي ميانه ماهمان به معني مهمان، مدعو، ساكن و همچنين به معني راضي، مطبوع و خرسند آمده است و بر همين اساس«ماهمانتر» به معني خوشنودتر و راضي تر. در اوستا همچنين«ما همانا» يعني جاي سكونت و از اين لغت «ما هماني» در معني مهماني، پذيرايي، مهمان نوازي،«ماهمانيه» در معني خانه و جاي ماندن باقي مانده است.
در فارسي امروز نيز واژه مهمان و ميهمان و مهماني به فراواني وجود دارد. اگر در فارسي امروز اين واژه را مركب از دو كلمه يا دو جزو بدانيم، چنين مي نمايد كه جزء اول كلمه«مه» يعني بزرگ و جزء دوم«مان» فعل امر يعني بمان باشد و بر روي هم حسن ذوق و لطف سليقه ايراني كه از قديم الايام مهمان نوازي و احترام به مهمان را در ذات خود داشته است واژه«مهمان» را به وجود آورده است يعني«بزرگ بمان»، «راضي باش» خورسند باش، راحت باش، اينجا را خانه خود بدان و غيره و به دنبال اين مصاديق است كه تعارفات و گرامي داشت هاي بسياري در زمان ما در زبان مردم پيدا شده است همچون خوش آمدي، صفا آوردي، لطف كردي، قدم بر چشم، قدم بر سر و... و اشعار فراواني در زبان فارسي خواه از شاعران مشهور يا گمنام در اين مورد ساخته شده است.
گر دست دهد هزار جانم
در پاي مباركت فشانم
آخر به سرم گذر كن اي دوست
انگار كه خاك آشيانم
گر خانه محقر است و تاريك
بر ديده روشنت نشانم
سعدي- بدايع فروغي
از صفاي روي مهمان شد منور خانه ام
خانه ام فانوس و مهمان شمع و من پروانه ام
از واژه مهمان تركيبات فراواني ساخته شده است كه برخي از آنها به شرح زير است:
مهمان خانه= محل توقف مسافران و غريبان، اين محل از لحاظ درجه پايين تر از هتل و بالاتر از مسافرخانه قرار دارد.
مهمان خانه نهادن= محلي را براي پذيرايي اختصاص دادن(مهمانخانه نهاد و يك ماه خلق ولايت را جمله حلوا داد)(۲)
مهمان خداي= ميزبان(عادت مطربان چنان باشد كه چون سيم خواهند گويند مي رويم تا مهمان خداي او را سيم دهد)(۳)
مهماندار= دارنده و پذيرايي كننده از مهمان، مهمان نواز(بوسفيان گفت: ما قومي مهمانداران و مهمان دوستانيم)(۴)
مهماندوستي= دوست داشتن و احترام گذاردن به مهمان
مهمانسراي= جاي مهمان، كنايه از اين جهان
اهل مهمانسراي عالم را
لطف عام تو ميزبان باشد
وحشي بافقي ديوان
مهمانكده= مهمانخانه
روز از سر ره رحيل كرده
مهمانكده ها سبيل كرده
تحفه العراقين خاقاني
مهماني= نوازنده و پذيرايي كننده از مهمان
توانگران را وقف است و نذر و مهماني
زكات و فطره و اعتاق و هدي و قرباني
گلستان
مهماني ساختن= مهماني دادن(سمك عيار گويد كه پيغام به مقوقر فرست كه مهماني بساز و مردمان قلعه را خاص و عام حاضر كن)(۵)
مهمان پذير= پذيرنده و پذيرايي كننده از مهمان
در قرآن مجيد دو بار يكي در سوره فجر آيه ۵۱ و ديگر در سوره ذاريات آيه ۲۴ از ضيف ابراهيم(مهماني دادن حضرت ابراهيم ۴) سخن رفته است. همچنين واژه ضيف به معني مهمان در آيات ۹۰ سوره مباركه هود، ۶۸ سوره مباركه حجر و ۳۷ سوره شريفه قمر آمده است.
در مورد مهماني و مهمان در ساير كتاب هاي مقدس آسماني نيز سخن رفته است. باب دوازدهم كتاب قابوس نامه اثر كيكاووس بن اسكندر(فوت ۴۶۲ هـ.ق) در آداب مهماني كردن و مهمان شدن است.
كتاب ديگر به نام «مهمان نامه بخارا» تأليف فضل الله بن روزبهان خنجي وجود دارد كه مربوط است به تاريخ پادشاهي محمد خان شيباني، اين كتاب كه در اواخر قرن نهم و اوايل قرن دهم هجري نوشته شده هر چند كه تاريخ جنگ هاي محمدخان شيباني با ازبك ها است اما نام كتاب -مهمان نامه- قابل تأمل است.
كتاب هاي ديگري نيز امروز در دست است كه هر چند مطالب آنها درباره مهمان نيست اما نام آنها قابل اهميت است، مثل «منازل السائرين» از عبدالله خان انصاري هروي(متوفي به سال ۴۸۱ هـ.ق) و زاد المسافرين اثر ناصرخسرو(۳۹۴-۴۸۱ هـ.ق).
در نامگذاري چند محل نيز به كلمه مهمان برمي خوريم.«مهماندوست» مركز دهستان دامن كوه بخش حومه شهرستان دامغان واقع در ۲۱ كيلومتري مشرق دامغان، «مهماندوست» در آذربايجان غربي واقع در ۲۴ كيلومتري جنوب غربي اردبيل و «مهموني» روستايي از دهستان شاخنات بخش«درميان» واقع در شهرستان بيرجند استان خراسان. در شعر فارسي نيز كلمات مهمان و مهماني به فراواني ديده مي شود.
ميزبان
بعضي از فرهنگ نويسان اين كلمه را تركيبي از «ميز» و «بان» پساوند اتصاف و بر روي هم دارنده ميز و پذيرايي كننده تصور كرده اند در حالي كه اصل اين كلمه چنان كه خواهد آمد«ميزدپان» بوده است.(۶)
واژه «ميز» در معناي امروزي كلمه اي مغولي است كه وارد زبان تركي شده و از تركي به فارسي و از زبان فارسي در زبان هندي داخل شده است. در عين حال به قول شادروان دكتر معين، اين مفهوم در زبان پرتغالي نيز هست، در اين زبان كلمه «مسا» به معني ميز يا كرسي چهار پايه بلند كه بر روي آن لوازم التحرير گذارند و چيزي بنويسند يا ظرف هاي غذا بر آن بچينند. امروزه در فارسي نيز اين واژه را با همين معنا به كار مي برند ميز ناهارخوري، ميز تحرير، ميز مطالعه، ميز كار.
اما ميزبان از كجا آمده است؟ در فرهنگ پهلوي كلمه «ميزد» بر وزن نبرد به معني چيز خوردني كه در جشن هاي ديني بر سر خوان مي گذارند مثل نان، گوشت ميوه و غيره.
در اوستايي «ميزدا» به معني مهماني و اسباب مهماني و در فارسي تدريجاً «ميزد» تبديل به «ميز» شده به معني مهمان و همين كلمه از فارسي وارد زبان تركي شده است. در شعر فارسي نيز كلمه «ميزد» ديده شده است.
(گه خروشان چو در نبرد توناي
گاه نالان چو در ميزد تو چنگ)
سنايي(۷)
(اي به ميزد اندرون هزار فريدون
وي به نبرد اندرون هزار تهمتن)
فرخي(۹)
در اوستا ميزدا به معني طعام و فديه و قرباني و نذر و تقديمي غير مايع در مقابل نذر و قرباني مايع و آشاميدني كه در اوستايي «زائوترا» و «زور» در پهلوي «زور» و در فارسي «زور» بر وزن جور است: ماه و «ميزد» و خانمان را مي ستايم تا ستاره «تشتر» شكوهمند به همراهي ماه، شكوه به دلبران ارزاني دارد. من «تشتر» ستاره خانمان بخشنده را با پيشكشي «زور» مي ستايم) در حقيقت در اوستا «ميزد» پيشكش ها و نذرهاي خشك است براي ايزدان و فرشتگان و «زور» پيشكش هاي آبكي مانند شير و فشرده گياه هوم و غيره كه تقديم آتشكده و ايزدان مي كنند.
«ميزد» در فارسي به معني مهمان و مهمانخانه نيز آمده است.
مريخ روز معركه جانا غلام تست
چونان كه زهره روز ميزد است رام تو
فرخي سيستاني
در زبان پهلوي كلمه ميزد با پساوند «پان» تركيب شده و كلمه تركيبي «ميزدپان» را بوجود آورد است، يعني كسي كه در جشن هاي مذهبي، بر خوان و خوراك نظارت دارد.
به مرور زمان اين كلمه ساده تر و خوش آهنگ تر شده و به كلمه زيباي ميزبان تبديل شده است.
مددي دهم زفيضت كه به ذوق آن حلاوت
كنم اهل معرفت را همه ساله ميزباني
ناگفته پيدا است كه واژه مركب ميزبان همچنين كلمه ميز از گذشته هاي دور يعني از قبل از اسلام و بعد از آن در ايران رايج بوده است و چنان كه مي دانيم اين كلمه در شعر فارسي نيز بسيار آمده است.
او ميهمان من بد و من ميزبان او
مهمان نشست و خوان به بر ميزبان نهاد
رسمي است خوان و كاسه نهادن زميزبان
آن روز خوان و كاسه همي ميهمان نهاد
امير معزي
با تعاريف فوق كلمه ميزبان به معني پذيرايي كننده از مهمان در زبان فارسي برجاي مانده است.
رزق ما با پاي مهمان مي رسد در خوان ما
ميزبان ما است هركس مي شود مهمان ما(؟)
به خانه اي كه چنين ميهمان فرود آيد
هماي سدره در آن آشيان فرود آيد
زهي سعادت طالع كه او شبي چون ماه
به كلبه من بي خانمان فرود آيد
كمال خجندي
مهمان در نزد ايرانيان آن چنان عزيز و گرامي است كه ميزبان براي راحتي و آسايش او حاضر است از راحتي و آسايش خود بگذرد و آنچه بهترين است از غذا و مكان براي او فراهم سازد و چنان كه گفته شد، جمله هاي قدم بر سر يا قدم بر چشم اگر چه نوعي اغراق در تعارف است اما همين بيان آن هم قابل تأمل است. زيرا كه سر عالي ترين اندام بدن است كه تمام حواس و احساس انسان به آن ختم مي شود. همچنين چشم را سلطان بدن گفته اند و هنگامي كه ميزبان ايراني با اين جمله هاي زيبا از مهمان استقبال يا او را بدرقه مي كند كه قدم يعني پا كه نازل ترين عضو بدن است برچشم يا سر من كه عالي ترين اندام بدن است نهادي، يا خانه ما را مزين ساختي و صفا آوردي و هميشه از اين كارها بكن، اين منتهاي صفا و مهرباني ايراني است كه اگرچه امروزه به سبب روزمره گي هاي موجود و مشكلات زندگي تا حدودي اين خصلت كم رنگ شده است اما هنوز حضور و زيبايي خود را از دست نداده است.
مرا خانه اي نيست در خور دوست
اگر هست از يمن احسان اوست
بگو پا نهد دوست تا سر نهم
زخاك رهش برسر افسر نهم
در اين خانه هركس كه پا مي نهد
قدم بر سر و چشم ما مي نهد
ناگفته نماند كه اگر توقف مهمان طولاني شود و چندين روز يا چندين ماه در خانه ميزبان لنگر بيندازد، ميزبان و خانواده او به طور طبيعي خسته و ناراحت مي شوند و براي بازگشت او لحظه شماري و دعا مي كنند.
ميهمان گرچه عزير است وليكن چو نفس
خفه مي سازد اگر آيد و بيرون نرود
منابع در دفتر روزنامه موجود است
|