دوشنبه ۱۶ شهريور ۱۳۸۳ - سال يازدهم - شماره ۳۴۸۸ - Sep 6, 2004
حوادث
Front Page

اينجا
وانت را به بهانه حمل خربزه ربودند
000216.jpg

دو سارق كه به بهانه حمل خربزه وانت كرايه اي را در حومه مشهد ربوده بودند، ديروز در گزيك خراسان به دام افتادند. مردي روز جمعه با مراجعه به كلانتري 33 مشهد از سرقت خودروي وانتش خبر داد.
او به پليس گفت: دو مرد ناشناس ديروز خودروام را براي حمل خربزه در روستايي حوالي مشهد كرايه كردند؛ اما دربين راه با بستن دست و پاهايم مرا در كنار جاده رها كرده و خودروام را ربودند.
ماموران انتظامي در پي كسب اين خبر، با اجراي طرح مهار و با در دست داشتن شماره پلاك خودرو مسروقه سرانجام سارقان را در ايست بازرسي گروهان معدن حاجات هنگ مرزي گزيك به دام انداختند.

5جسد در ديوار ارگ قديم بم 
طي جست وجو و كاوش سطحي باستانشناسان در ارگ قديم بم، جسد 5 كودك زير يكسال در لابه لاي يكي از ديوارهاي ارگ پيدا شد.
هادي احمدي مدير اجرايي پروژه ارگ قديم بم گفت، اين اجساد همگي توسط پنبه پوشيده و كفن پيچيده شده بودند. وي افزود: اين 5 جسد در جايي كشف شده اند كه به هيچ وجه احتمال دفن جسد در اين نقطه وجود نداشته است و احتمال اينكه باز هم موارد اين چنيني كشف شود بسيار زياد است.
در همين زمينه، نرگس احمدي كارشناس باستانشناسي مستقر در ارگ قديم گفت: اينكه اين اجساد متعلق به چند سال پيش هستند هنوز به دليل اينكه آزمايشات سال شناسي روي آنها انجام نگرفته، نامعلوم است و چون اين اجساد درحين بررسي سطحي پيدا شده اند مطالعات دقيق روي آنها هنوز صورت نگرفته است.
اين كارشناس باستانشناسي نيز احتمال پيداشدن اجساد بيشتر را قوي دانست.

۲۴ساعت زندگي، 68 حادثه 
000218.jpg

طي 24 ساعت گذشته، 68 حريق و حادثه در تهران رخ داد كه سه نفر طي اين حوادث مجروح شدند.
روز گذشته 50 مورد آتش سوزي اتفاق افتاد كه يك نفر در آن مجروح شد. 18 مورد از اين آتش سوزي ها در فضاي سبز شهري رخ داده و شديدترين آتش سوزي روز گذشته در حوالي ميدان رازي به وقوع پيوست كه 600 ميليون ريال خسارت برجاي گذاشته است.
خسارت ناشي از اين 68 حادثه و حريق، بالغ بر 960 ميليون ريال اعلام شده است.

مرد عصباني خود را آتش زد
مرد عصبي بعد از دعوا با همسرش خود را به آتش كشيد.
به گفته همسر اين مرد، وي دچار مشكلات شديد عصبي بود. اين زن گفت: شوهرم بعد از آخرين دعواي شديدي كه داشتيم با ريختن نفت روي تنش، خود را آتش زد. اين مرد 57 ساله به خاطر سوختگي شديد 90 درصدي روز گذشته جان خود را در يكي از بيمارستان هاي تهران از دست داد. به گفته كارشناسان 80 درصد افرادي كه اقدام به خودكشي مي كنند، مبتلا به افسردگي هستند و حدود 15 درصد از اين افراد به دليل خودكشي جان خود را از دست مي دهند.
يك روانپزشك منشاء اصلي را اختلالات مغزي مي داند و مي گويد: اين اختلالات عملكرد مراكز احساسي، تفكر و ادراك را دچار مشكل كرده و عرصه ظهور خود را در رفتار فرد نشان مي دهد. دكتر صدر بيماري هاي خلقي، اضطرابي، اختلالات تفكر، روانپزشكي و شخصيتي با زمينه ضايعات فكري را شايع ترين بيماريهاي رواني برشمرد.
برخي از اختلالات رواني پس از اتفاق افتادن يك سانحه يا استرس سنگين براي فرد به وجود مي آيد كه با علايمي همچون تجديد خاطره در خواب يا بيداري، ديدن كابوس، تحريك پذيري، عصبانيت و اختلالات اضطرابي بروز مي كند.

شليك پر ماجرا
در يك مانور نظامي به يكباره صداي چندين تير در فضاي شهرك بعثت پيچيد. با شنيده شدن اولين صداي تيراندازي زهره 21 ساله براي جويا شدن از علت تيراندازي به بالكن منزلش واقع در طبقه سوم يكي از آپارتمان هاي آن شهرك رفت.
زن جوان به محض ورود به بالكن قبل از آنكه بتواند متوجه حادثه اي كه در حال وقوع در اطرافش بود بشود يك تير به ديوار سيماني بالكن برخورد و كمانه كرد و در نهايت در سر او نشست.
زهره غرق در خون روي زمين افتاد. او را به سرعت به بيمارستان رساندند. تلاش هاي پزشكي براي بهبود وي آغاز شد. جراحت ايجاد شده در سر اين زن موجب نقص در ناحيه پاي او نيز شده بود و حال كه حدود 9 سال از زمان وقوع اين حادثه مي  گذرد زهره بامجروحيت شديد از ناحيه جمجمه و پا در جست وجوي عامل اين حادثه تلخ است.
در بررسي هاي پليسي قضائي كه تاكنون در اين خصوص صورت گرفته، معلوم شده است تير از يك اسلحه كلاشينكف شليك شده است. ولي تمام تلاش ها براي شناسايي كسي كه اين شليك را انجام داده تاكنون بي  ثمر باقي مانده است. ولي بررسي ها همچنان در دادسراي امور جنايي تهران ادامه دارد.
زهره مادر دو فرزند 7 و۹ ساله است و طبق گفته برادرش وضعيت مالي آنها آنقدر خوب نيست كه بتوانند خرج درمان وي را بدهند.

مرگ در اثر ضربات چاقو
000222.jpg
پدر سراسيمه از اين كلانتري به آن بيمارستان سرك مي كشيد. دو روزي مي شد كه از پسرش سيدحسين خبري نداشت. سيدحسين شنبه شب بعد از اينكه از جشن ميلاد حضرت علي بن ابيطالب (ع) برمي گشت تماس گرفته بود و گفته بود: چون فردا صبح زود بايد به دنبال پرونده چك برويم من همين جا خانه خواهرم مي مانم. فردا دم در دادگاه مي بينمتان.
سيدحسين (20 ساله) فردا صبح بر سر قرار با پدرش نرسيد. پيگيري هاي پدر ومادر و دوستانشان به بيمارستان شهداي هفتم تير شهرري ختم شد. آنجا پيكر پسر 20 ساله شان راتحويل گرفتند. او دو روز در كما بود. پزشكان علت مرگ او را خونريزي داخلي و مرگ مغزي عنوان كردند. پدرسيدحسين ماجرا را اينگونه تعريف مي كند: سيدحسين به همراه جواد، دوستش از مراسم مولودي برمي گشتند كه در راه به خانمي برخورد مي كنند كه مشغول تلفن كردن در كيوسك تلفن بوده و 3 نفر از اراذل و اوباش منطقه خاوران در حال ايجاد مزاحمت براي اين خانم بودند. سيدحسين و جواد به قصد امر به معروف و نهي ازمنكر با اراذل و اوباش وارد بحث مي شوند و پس از مدتي كارشان به درگيري منتهي مي شود. اراذل و اوباش محل را به قصد آوردن نيروي جديد ترك مي كنند.
سيدحسين در اين فاصله با پدرش تماس مي گيرد و اطلاع مي دهد كه نمي تواند تا خاورشهر بيايد. فردا خود به سرقرار با پدرش مي آيد. وقتي گوشي تلفن قطع شد، به آن جمع اراذل و اوباش 4 نفر ديگر اضافه شده بود. درگيري تن به تن آنها باعث شد سيدحسين كه بدنش مورد اصابت ضربات چاقو قرار گرفته بود به حالت كما رفته و جواد مجروح شود. يكي از ساكنان محل درگيري با پليس تماس مي گيرد و اراذل و اوباش پا به فرار مي گذارند. ماموران كلانتري 132، جواد را به عنوان اولين مظنون پرونده دو روز در بازداشت نگه مي دارند و پس از اولين بازپرسي دستور آزادي او صادر مي شود. جواد مدعي شده كه در اين فاصله چندين بار خواسته است اجازه دهند با پدر و مادر سيدحسين و يا خانواده خودش تماس بگيرد. پدر سيدحسين كه حالا به دنبال مراسم تشييع و پيگيري پرونده قتل فرزندش است مي گويد: در بيمارستان به ما گفتند كه خون زيادي از پسرتان رفته است. لباس هاي سيدحسين سراسر آغشته به خون بود و علت مرگ ضربه هايي است كه با كلاه كاسكت سيدحسين به او وارد شده است.
مادر سيدحسين آن طرف خط با صداي آرام و خسته ماجراي درگيري پسرش را تعريف مي كند. اذان صبح روز تولد حضرت علي (ع) پسرم را از دست دادم. او در كارخانه پلاستيك سازي پدرش كار مي كرد. بچه سربه زير و ورزشكار من از دست رفت. كلانتري 132 اعلام كرده است كه پرونده قتل سيدحسين را براي ادامه رسيدگي به اداره آگاهي انتقال داده است.

طلا ق توافقي از شوهر معتاد
زن تنها در انتهاي راه رو طبقه دوم مجتمع قضائي خانواده (ونك) ايستاده بود. خاطرات اوايل زندگيش را مرور مي  كرد، سال هايي كه براي همسرش تنها عروسك خانه اش بود. چهره گرفته اش غم سنگيني را همراهي مي  كرد. او ديگر تنهاي تنها بود. وي به اين فكر مي  كرد تا چند سال قبل دستان كوچك و گرم دخترش الناز همراه دوران غربت و تنهايي اش بود اما اكنون ليلا تنهاي تنها بود. ديگر الناز كوچولويش به او فكر نمي  كرد. ديگر الناز مي  خواست تا با دوستان قديمي پدرش به كوه، اسكي و شنا برود. او فراموش كرده بود كه ليلا براي اينكه فرزندش تصويري از جنگ و خونريزي را در خاطرات خود نداشته باشد، 10 سال در غربت به سر برد. اما هرگز تصور نمي  كرد اگر روزي به ايران بازگردد، زندگيش را از دست بدهد.
ليلا مي  گفت: سه سال از زندگي مشتركم مي  گذشت و خداوند دختري را به من و بهرام داده بود. زندگي خوبي داشتيم. همسرم مهندس شركت مخابرات بود و درآمد كافي داشت تا اينكه جنگ شروع شد. خانواده ام براي رهايي از خطرات جنگ و داشتن زندگي آرام تصميم گرفتند به يكي از كشورهاي اروپايي بروند. من هم كه تنها دختر خانواده بودم و دوري آنان برايم مشكل بود قصد رفتن داشتم، اما همسرم با اين امر مخالفت كرد. هر چه به او اصرار كردم هيچ فايده اي نداشت. خلاصه اينكه براي فرار از صدمات اجتماعي، فقر و مشكلات مربوط به جنگ به همراه دختر و خانواده ام از ايران خارج شدم.
با خانواده ام در يكي از كشورهاي اسكانديناوي ساكن شديم و از آن جايي كه زبان انگليسي مي  دانستم به راحتي توانستم در غربت مشغول به كار شوم. اما نبود همسرم مشكلات فراواني برايم ايجاد كرده بود.
ليلا بغض گلويش را فشرد، با يك انگشتر قديمي و زيبا كه در دست داشت بازي مي  كرد.
روزهاي اول كه رفته بودم، من و بهرام هر شب با همديگر تماس تلفني داشتيم اما از آنجايي كه هزينه تلفنمان خيلي زياد مي  شد تصميم گرفتيم تا از طريق نامه با يكديگر در تماس باشيم. در اين مدت 10 سال كه از همسر و خانه ام دور بودم بهرام از غم دوري و تنهايي هايش برايم مي  نوشت و من به تصور اينكه وي هنوز مرا بسيار دوست دارد بعد از 8 سال تصميم گرفتم تا به ايران بازگردم.
اما همين كه در آخرين نامه ها خبر بازگشتم را به بهرام دادم ديگر رابطه اش با من بسيار كم شد در حاليكه در آخرين روزها از طريق خانواده  بهرام از حال و روز وي با خبر مي  شدم. سال 71 بود كه به ايران آمدم، در فرودگاه هيچ كس به استقبال ما نيامده بود. اين موضوع خيلي باعث نگراني من شد. به خانه ام در جنت آباد رفتم. وارد خانه كه شدم همه چيز مرتب سر جاي خودش قرار داشت. به مادر شوهرم تلفن زدم و پس از احوالپرسي گرم آنان رابه خانه ام دعوت كردم.
خانه ام تغيير كلي نكرده بود. فقط چند قاب عكس و مقداري از وسايل آشپزخانه تغيير كرده بود. ساعتي از حضور من و دخترم در خانه نگذشته بود كه بهرام با كليد در خانه را باز كرد و داخل آمد. چهره اش كاملا عوض شده بود. نسبت به 10 سال پيش خوش تيپ تر شده بود. از ديدن ما خيلي خوشحال به نظر مي  رسيد، الناز را براي چندين ساعت در بغلش گرفت و با يكديگر به گفت وگو پرداختند. روزها يكي پس از ديگري مي  گذشت. از طريق چند نفر از همسايگان قديمي متوجه شدم در اين مدت كه من در خارج از كشور زندگي مي  كردم همسرم در ايران روزهاي سختي را نگذرانده است. يك روز زماني كه با الناز دخترم به خانه  آمدم متوجه شدم همسرم در حال كشيدن ترياك در زيرزمين است، اين موضوع خيلي مرا آزار داد. چندين مرتبه با همسرم صحبت كردم اما فايده اي نداشت تا اينكه همين امر باعث اختلاف بين ما شد تاجايي كه همسرم به راحتي مرا ترك مي  كرد و چندين روز به خانه نمي  آمد. اين رفتار او روي الناز خيلي تاثير گذاشته بود. از آن جايي كه ارثيه پدري خوبي هم به بهرام رسيده بود الناز بيشتر به طرف پدرش گرايش پيدا كرده بود. خلاصه اينكه فاصله بين من و دختر و همسرم اينقدر زياد شد كه همسر و دخترم مرا در خانه تنها مي  گذاشتند و چندين روز و ساعت بيرون مي  رفتند. تحمل اين وضعيت خيلي برايم مشكل شده بود. طوري كه تصميم به طلاق گرفتم. وقتي موضوع را به بهرام گفتم به راحتي پذيرفت. زن پرونده اي را كه در دست داشت، زيرورو كرد و به سمت در شعبه راه افتاد. قبل از ورود به شعبه گفت: مي  گويند طلاق توافقي فقط يك هفته طول مي  كشد، درست است؟

اخاذي به خاطر بيكاري
ساعت 23 روز جمعه بود. ماموران گشت نيروي انتظامي كلانتري 117 خيابان جواديه در حال بررسي حوزه استحفاظي خود بودند كه به پارك بعثت رسيدند. ناگهان صحنه اي توجه آنان را به خود جلب كرد. پسر جواني با دستانش گلوي پيرمردي را گرفته و فشار مي داد. وقتي ماموران خود را به محل رساندند ديگر پيرمرد به سختي نفس مي كشيد.
پسر جوان 25 ساله كه رضا نام داشت بعد از دستگيري به مركز انتظامي برده شد. متهم جوان بلافاصله مورد تحقيقات قرار گرفت. رضا به ماموران گفت: پدرم در لرستان داراي زمين كشاورزي است و زندگي ما از اين طريق مي گذرد. چند سالي است كه محصول خوبي نداشته و وضعيت مالي خانواده ام به شدت بهم ريخته است. به قصد يافتن كار چند ماه قبل به تهران آمدم. هر چقدر سعي كردم كاري پيدا نكردم، مي خواستم به لرستان برگردم ولي خرج راه را نيز نداشتم. ناگهان از شدت خشم و درماندگي فكري در ذهنم شكل گرفت. پيرمردي روبه رويم روي يك نيمكت در پارك بعثت نشسته بود. فكر كردم حتما اگر او را تهديد بكنم مي توانم پولي به اندازه خرج راهم از وي بگيرم. به سويش رفتم و از پشت سر گلويش را گرفتم، مي خواستم بدين ترتيب اخاذي كنم كه بازداشت شدم.
متهم به همراه پرونده اتهامي اش به شعبه بازپرس رضايي در دادسراي امور جنايي تهران انتقال يافت. وي در جريان تحقيقات قضائي در پاسخ به اين سوال كه آيا سابقه كيفري تاكنون داشته است يا خير، گفت: اين اولين باري است كه پايم به مراكز انتظامي و قضائي كشيده مي شود. باور كنيد اگر كاري پيدا كرده بودم و خرج راهم را داشتم، دست به چنين عملي نمي زدم.
وي كه به شدت از كرده خود پشيمان بود، براي انجام تحقيقات بيشتر به ماموران اداره آگاهي تحويل داده شد.

آنجا
پنج روز زير آب
جري  هال غواصي زبردست است كه به همراه تيم 10 نفره غواصانش براي يك سال تمرين مي كرد. او 29 سال سن دارد و در شهر بلاف تنسي زندگي مي كند. جري دوشنبه صبح با وسايل غواصي به زير درياچه واتاوگا رفت و تا پايان روز جمعه بيرون نيامد!! او موفق شد ركورد جديدي را براي ماندن زير آب با وسايل غواصي به خود اختصاص دهد. البته اين مرد ركورددار قبلي اين رشته بود. دفعه قبل او توانست براي 71 ساعت و 39 دقيقه و 40 ثانيه زير آب بماند ولي اين بار با تفاوتي فاحش براي 120 ساعت و 1 دقيقه و۲۵ ثانيه زير آب بود. او در اين مدت از غذاهايي چون سيب و آب نبات استفاده مي كرد و از قمقمه دوچرخه سواري هم آب مي نوشيد.
جري پس از 5 روز از آب بيرون آمد و بعد از اينكه حالش جا آمد، تعهدنامه اي را براي همسرش امضا كرد كه ديگر هرگز اين كار را انجام نخواهد داد!

تمساح شناس خوشمزه 
يكي از سوغات مشهور رود آمازون تمساح هاي آنجاست!
آلن شيرر (با فوتباليست معروف اشتباه نگيريد) سال ها عمر خود را براي پژوهش روي زندگي اين جانوران صرف كرده بود. او كه 48 سال داشت، ديروز مانند هر روز به كنار رودخانه رفت تا تمساح ها را تماشا كند اما يكي از تمساح ها كه به او علاقه مند بود او را خورد.
ماموران پارك حفاظت شده به سرعت تمساح را بيهوش كردند و آن را نزد دامپزشك بردند.
جالب اينجا بود كه آلن كه خيلي هم خوش هيكل نبود دربين گلوي تمساح گيركرده و زنده مانده بود. دامپزشك او را از دهان تمساح خارج كرد و آلن به بيمارستان انتقال يافت و ماموران تمساح را دوباره به رودخانه بازگرداندند.

قهرمان المپيك نامزدش را كشت 
ظهر جمعه، يك تصادف در 90 كيلومتري شمال شرق شهر دنور اتفاق افتاد. در اين حادثه سارا مك مان 23 ساله دارنده مدال برنز مسابقات كشتي زنان المپيك آتن 2004 به همراه نامزدش، استيو بلك فورد 28 ساله درون ماشين بودند. سارا در حال رانندگي بود كه كنترل ماشين از دستش خارج شد و خودرو جيپ آنها پس از دو بار چرخيدن واژگون شد. استيو كه كمربندش را نبسته بود در حين غلتيدن ماشين از پنجره به بيرون پرت شد و جان خود را از دست داد.
سارا هم به شدت زخمي شد و به بيمارستان انتقال يافت. او فكر مي كرد كه استيو زنده است، اما پس از شنيدن خبر مرگ او عميقا متاثر شد و ساعت ها باوجود زخم هاي عميق و شكستگي هاي زياد در بدنش، براي نامزدش گريست.

حكم انتقال براي مرده
بي نظمي و در هم بودن پرونده ها در سازمان هاي دولتي تنها مشكل كشور مانيست، بلكه بسياري از كشورهاي در حال توسعه ديگر مانند هندوستان گرفتار اين مشكل هستند. يك ماه قبل نامه اي براي يك معلم ارشد در هندوستان فرستاده شد. متن نامه چنين بود:دريافت كننده نامه بايد بدون كمترين معطلي خود را به واحد مربوطه معرفي كند. هرگونه تعلل در اجراي اين حكم با برخوردهاي جدي همراه خواهد بود.
مخاطب اين نامه ناريان ساته بود، معلمي كه سالها در دبيرستان آنوج نايار در منطقه جاناكپوري درس مي داد و بالاخره در ماه ژولاي امسال بازنشسته شد. او يك ماه بعد فوت كرد، اما دركمال تعجب وزارت آموزش وپرورش هند بدون داشتن سابقه دقيق اين معلم قديمي، براي انتقال او به يك دبيرستان جديد، حكم صادر كرد.

در راهروي دادگاه خانواده
آمده ام حكم جلب پدرم را بگيرم 
اگر دختري دانشجو نباشد و ازدواج نكرده باشد و قادر به پيداكردن كار هم نباشد، عرف قضائي بايد پدر را ملزم به پرداخت نفقه كند
000220.jpg
دخترك از لاي در به اتاق سرك مي كشد تا ببيند نوبتش رسيده است. سرباز كنار در به او مي گويد: نوبتتان كه برسد صدايتان مي كنم.

دختر، خيلي جوان به نظر مي رسد. مي پرسم چرا به دادگاه خانواده آمده اي كه شروع به صحبت مي كند: آمده ام حكم جلب پدرم را بگيرم. با تعجب من مي خندد و ادامه مي دهد: پدر و مادرم 10 سال پيش از هم جدا شدند. دو سال پيش آمدم و از پدرم شكايت كردم و تازه امروز بعد از اين همه دوندگي توانستم حكم جلب پدرم را بگيرم. الان منتظر يك مهر هستم.
پرستو 21 ساله است. او مي گويد: خيلي از دوستان من پدر و مادرشان با هم زندگي نمي كنند، ولي پدرشان نفقه آنها را پرداخت مي كند. پدر من با اينكه طلافروشي دارد و كلي املاك و مستغلات، چرا من نبايد هزينه زندگيم را از او بخواهم؟
از او مي پرسم: ازدواج كرده است كه مي خندد و مي گويد: اي بابا همه مردها مثل هم هستند. من تا آخر عمرم ازدواج نخواهم كرد.
پرستو مي گويد يك خواهر و برادر كوچكتر دارد. خواهر 15 ساله اش تحت تكفل اوست و برادر 17 ساله اش به خاطر اينكه مادرش 8 سال پيش از پدرش جدا شده و مهريه اش را بخشيده، تحت تكفل مادرش. قاضي دادگاه، 8 سال پيش ماهي 20 هزار تومان براي نفقه برادرم درنظر گرفت كه تا امروز همان 20 هزار تومان به ما داده مي شود. اين پول خرج كرايه ماشين او هم نيست چه برسد خرج تحصيل و زندگي اش.
احمد فتحي وكيل پايه يك دادگستري درمورد نفقه مي گويد: براساس قانون، پرداخت هزينه زندگي برعهده زوج و درمورد فرزندان با پدر است. پس از تولد كودكان پدر نسبت به فرزندان خود به طور طبيعي متعهد مي شود. نفقه پولي است كه شامل اموري چون مسكن، خوراك، پوشاك و همين طور امور بهداشتي، آموزشي و فرهنگي فرزندان و همسر مي شود.
وي درمورد ميزان نفقه مي گويد: ميزان نفقه همسر و فرزندان از سويي مبتني بر عرف است. به عبارتي قشر متوسط مرفه و متوسط رو به پايين جامعه چه ميزان براي فرزندان و همسران خود درنظر مي گيرند و از سوي ديگر متناسب با وضعيت مالي پدر يا همسر است. ممكن است پدري براي فرزندانش ماهي 50 تا 100 هزار تومان نفقه تعيين كند و پدري ديگر 500 هزار تا يك ميليون تومان، اين كاملا بستگي به شيوه زندگي همسر يا فرزندان تا قبل از تاريخ تعيين نفقه در دادگاه دارد. اصولا وقتي زن و مردي با هم به خوبي زندگي مي كنند، نفقه به صورت طبيعي پرداخت مي شود و تنها در پشت ميز دادگاه است كه بر سر ميزان آن زن و شوهر به بحث مي پردازند. وي در ادامه مي گويد: تعيين ميزان نفقه بايد برعهده كارشناسان رسمي باشد و نمي توان تعيين نرخ آن را به قاضي دادگاه محول كرد.
قاضي دادگاه به تنهايي نمي تواند ميزان آن را تعيين كند، چون قاضي كارشناس نيست و ثانيا تعيين نفقه مناسب با سطح اجتماعي آن خانواده است. قاضي ممكن است خودش متعلق به سطح اجتماعي خاص باشد و نفقه زني كه به او مراجعه مي كند را به مانند نفقه اي كه خود به همسرش مي دهد، تعيين كند.
وي درمورد اينكه پدر تا چه زماني مسوول پرداخت نفقه خانواده است، مي گويد: تا زماني كه زن در مناسبت زوجيت قرار دارد مرد موظف به پرداخت نفقه است، مگر اينكه زن از شوهر خود تمكين نكند و به علايق زوجيت توجهي نداشته باشد. اگر در دادگاه مشخص شود كه زن تمكين نمي كند، مرد مسووليتي ندارد.
درخصوص فرزندان پسر، پدر موظف است تا 18 سالگي هزينه زندگي فرزندان خود را پرداخت كند و از آنجايي كه بعد از 18 سالگي ازنظر قانون، پسران به سن قانوني رسيده اند و مي توانند كار كنند، پدر مسووليتي درقبال آنها ندارد. البته فرزندان پسر استثنايي دارند ازجمله اشتغال به تحصيل و گذراندن دوره سربازي. به نظر من عرف قضائي در اين دو حالت بايد پدر را ملزم به پرداخت هزينه تحصيل در زندگي فرزندان پسر كند.
اين مساله براي فرزندان دختر نيز صدق مي كند. اگر دختري دانشجو نباشد و ازدواج هم نكرده باشد و قادر به پيداكردن كار نباشد، عرف قضائي بايد پدر را ملزم به پرداخت نفقه كند. البته اين رويه اكثر دادگاه ها است. ممكن است برخي دادگاه ها به اين مساله توجهي نداشته باشند. از آنجايي كه فرزندان را پدر و مادر ايجاد كرده اند و فرزندان هيچ نقشي در به وجود آمدن خود نداشته اند بنابراين پدران و مادران موظف به نگهداري از فرزندان خود هستند.

|   اجتماعي    |    اقتصادي    |    بـورس    |    حوادث    |    خارجي    |    سياسي    |
|   شهري    |    علمي    |    ورزش    |    ورزش جهان    |    صفحه آخر    |

|    صفحه اول    |    آرشيو    |    شناسنامه    |    بازگشت    |