آسيب شناسي نگرش هاي نسل نو به ازدواج و تشكيل خانواده
مسأله پيوند
|
|
اشاره: مسأله ازدواج به حق كهنه شدني نيست؛ زيرا دوام خود را از دوام نهاد خانواده مي گيرد. هم اكنون نيز هر بحث تازه اي درباره ازدواج مي تواند نظرها را به خود جلب كند. مقاله حاضر از منظري كما بيش بومي گرايانه، به يك بازانديشي صميمي و صريح در باب ازدواج در دوران ما مي پردازد كه آن را خواندني مي سازد؛ گو كه داوري در اين مورد با خوانندگان است.
به ياد دارم گذشته ها قبل از اينكه فرزندان كاملاً بزرگ شوند بزرگ ترها براي آنها تصميم مي گرفتند، آنها را نامزد كرده و فرصتي را به آنها مي دادند تا به هم علاقه مند شوند. دخترها هنوز كاملاً رشد نكرده بودند و پسرها هنوز خدمت نرفته بودند كه با هم نامزد مي شدند. در سالهاي اول زندگي رايج نبود كه در خانه اي مستقل و تنها زندگي كنند، جوانها در كنار خانواده شان با كمك و معاونت آنها آهسته، آهسته به امور خانه داري و آشپزي آشنا مي شدند، بدون آنكه كسي از آنها توقع داشته باشد كارها را بدون عيب انجام دهند، به علت جواني و بي تجربگي خود نيز تشنه فراگيري از بزرگ ترها بودند. اين همياري در سالهاي اوليه هم مساعدت و ياري به جوانها در چند سال اول زندگي آنها بود و هم وجود جوانها در كنار بزرگ تر ها موجبات شادي و شور و هيجان خانواده را فراهم مي كرد. پيرترها با ديدن جوانترها انرژي بيشتري مي گرفتند، وجود همخانه در خانه باعث تخليه انرژي هاي هر دو گروه مي شد. وجود بچه هاي تازه به دنيا آمده انگيزه هاي تازه تري به زندگي افراد مسن خانواده مي داد و همچنين كمك هاي آنها در امر بچه داري كارگشاي بعضي مشكلات ناشي از بي تجربگي جوانترها بود. پختن، خوردن و شستن در يك خانه با دو يا چند زن وقت كمتري را مي گرفت و زن و شوهر جوان وقت بيشتري را در كنار يكديگر بودن و بذل محبت كردن به يكديگر داشتند.
جوانترها اگر مشكلي با هم داشتند از شرم حضور پدرها و پدربزرگ ها كمتر سر و صدا مي كردند. خجالت و شرم از بزرگ ترها مانع مرافعه هاي بزرگ در خانه بود. هرازگاهي كه بينشان شكرآب مي شد از ترس سرزنش بزرگ ترها عنوان نمي كردند، در نتيجه مشكلات زودتر و راحت تر به فراموشي سپرده مي شد.گذشت و فداكاري مادران خانواده ها نمونه و سرمشق جوانترها بود و فراگيري امور شوهرداري با سرعت بهتري انجام مي شد.از طرفي شور و نشاط جوانترها باعث رونق گرفتن زندگي بزرگ تر ها بود.
چه شد كه اين فرهنگ زيبا و با نشاط تبديل به خودسري ها و ندانم كاري هاي گسترده جوانها شد؟نمي دانم.
اين روزها با اينكه دخترها در سنين بالاتري به ازدواج فكر مي كنند اما به دليل مشغوليت تمام وقت به تحصيل باز هم بويي از امور خانه نبرده اند و تخم مرغ نيم بند كردن هم بلد نيستند. در اين شرايط اگر خواستگار خوبي به تور آنها بخورد و شرايط مالي و ظاهري آن دلپسند باشد تن به ازدواج داده و تقاضاي زندگي كاملاً مستقل بدون كوچكترين دخالت و اظهارنظري از طرف بزرگ ترها را دارند. اين زوج ها در همان ماههاي اوليه دچار معضلات پيچيده اي مي شوند، با اين وجود باز هم اجازه دخالت به بزرگ ترهاي خود نمي دهند، با اين گمان كه «ما بزرگ و تحصيلكرده هستيم خودمان مي دانيم چه مي كنيم». اما نمي دانند با كوچكترين ناملايمات كوس جنگ نواخته شده و تقاضاي طلاق به دادگاه برده مي شود!
با اينكه دختران اين دوره در سنين بالاي بيست و چند سال ازدواج مي كنند (اگر بكنند) اما به دليل اشتغال به تحصيل در امور اوليه خانه داري بي تجربه اند، براي صبحانه خواب آلود هستند، براي ناهار غذاي آماده و ساندويچ تهيه مي كنند و براي شام لباس پوشيده آماده رفتن به رستوران مي شوند!! لباس را كه ماشين مي شويد. ظرف هم كه به اين ترتيب كثيف نمي شود! و در نظافت و گردگيري هفته اي هم به كارگر نيازمندند!
اگر اختلاف عقيده اي با همسران خود پيدا كنند بزرگ ترهايشان حق دخالت ندارند، اما براي دعوا كردن و بد و بيراه گفتن به هم به منزل آنها مي روند و در مقابل آنها با هم مي جنگند، اگر يكي از بزرگ ترها هم تصادفاً فراموش كند و اظهار نظري بكند مغضوب عالم است.
يادم مي آيد روزي با يكي از دوستان كه چند دختر دارد صحبت و احوالپرسي مي كردم از تحصيل دخترانش سؤال كردم در جواب گفت:
«من هميشه به دخترانم مي گم... مادر هيچ وقت براي ازدواج دير نيست. فعلاً خوب درس بخونيد تا واسه خودتون در اجتماع كسي بشين،كاره اي بشين، دكتري، مهندسي، دستتون تو جيب خودتون بره اون موقع كسي نمي تونه بهتون زور بگه...»
بله اين گونه آموزش به دختران نسل جديد يعني اينكه در ازدواج كسي به شما زور مي گويد و اگر شما استقلال مادي داشته باشيد ديگر كسي چنين كاري نمي تواند بكند.
آيا ازدواج جز تقسيم كردن شادي ها و عشق و ارضاي غريزه است؟
آيا در ازدواج دو جوان امكانات خود را با هم تقسيم نمي كنند تا در كنار يكديگر به آرامش برسند؟
در جواب اين مادر دلسوز من گفتم:
«درست است كه دختران تحصيلكرده ارج و قرب بيشتري دارند، فهميده تر مي شوند، اين مادران فرزندان بهتري پرورش مي دهند و با درايت بيشتري مشكلات زندگي را از سر راه برمي دارند... اما اين نبايد مانعي از اين باشد كه دوتايي در كنار هم اين كارها را انجام دهند. يادمان نرود كه يك دختر و پسر جوان در كنار هم نيز مي توانند تحصيل و پيشرفت كنند و به مدارج عالي برسند... پس چرا تنهايي؟ آيا بهتر نيست كه در همان اوايل جواني كه به هم نياز دارند با هم شروع كنند و با هم جلو بروند؟ چرا نبايد دو جوان در سنين جواني سرشان روي بالش هم باشد و در كنار هم به آرامش برسند؟»
اگر در فرهنگ اروپايي ديده ايد كه سن ازدواج براي زن ها بالاي سي و پنج سال و براي مردهاي بالاي چهل و پنج سال است، به اين دليل است كه در عنفوان نوجواني همزيستي با جنس مخالف را شروع مي كنند، در همان سالهاي نوجواني ارتباط با جنس مخالف جز فرهنگ آنها تعريف شده است . اين نوع ارتباط در غرب باعث ارضاي غريزه و شناخت دو جنس از يكديگر در كار و فعاليت هاي اجتماعي شود. در اين كشورها براي هر گروه كاري و تحصيلي از دو جنس مخالف استفاده مي شود. دو همكار دو محقق و دو هم گروه در دانشگاه از دو جنس مخالف هستند.
در صورتي كه وقتي از همان مادران بپرسي:آيا شما كه از اول خانه نداشتي و مستأجري كشيدي از زندگي ات لذتي نبردي؟ آيا شما كه همه امكانات اوليه را نداشتي در كنار شوهرت خوش نبودي؟ آيا شما كه در سن پايين با تحصيلات كم ازدواج كردي كسي توانست بهت زور بگه؟ آيا شما از امكانات شوهرت استفاده نكردي؟ با درآمد شوهرت تفريح و زيارت و مسافرت نرفتي؟ در منزل راحتي و آسايش نداشتي؟ حالا دخترانت را به تحصيل و كار وادار مي كني تا چه چيزي بيشتر از خودت داشته باشند؟ جز غرور بيجا كه مانع از درك خوشي هاي طبيعي زندگي مي شود؟
تحصيل دخترها و پسرها بايد عامل خوب ديدن و بهتر فهميدن آنها شود. بايد حالا كه جوانها خواهان تحصيل بيشتر هستند بزرگ ترها بيشتر به آنها كمك كنند. همياري در امور خانه داري، همخانه بودن با بزرگ ترها مي تواند به جوانها كه مشغول تحصيل و يا كار هستند كمك بيشتري باشد، تا رها كردنشان به دور از هر گونه كمك. اگر اين روزها مادران دخترهايشان را زير بال و پر خود بگيرند و كمكشان كنند تا ازدواج كنند و در خانه آنها باشند تا از نظر مالي بتوانند مستقل شوند از خيلي جهات جلوتر نيستند؟ اشكالي دارد به جاي اينكه جوانان آنها مجرد در خانه شان باشند ازدواج كرده باشند؟
اين كه دختري در خانه پدرش باشد تا تحصيلش تمام شود و در سن بالا با جهيزيه فراخور به خانه بخت برود بهتر است يا اينكه نامزد كرده در خانه پدرش باشد تا زماني كه استقلال مالي پيدا كنند و هر دو زندگي خود را بسازند. اين كه پدري پسرش را تا سنين بالا در خانه خود نگه دارد و بعد از اينكه كاملاً از عهده توقعات عروس خانم برآمد به خانه خود برود بهتر است يا اينكه در همان جواني با نامزد خود زندگي كند تا كم كم بتوانند خود را اداره كنند. خانواده ها در حد توان به فرزندان خود كمك مي كنند اما اگر اين كمك ها را هرچه زودتر بكنند بهتر نيست؟
به جاي استقلال، بودن در كنار خانواده هايشان برايشان آرامش بخش تر نيست؟ امنيت دختر در خانه مادر بيشتر است يا در خانه اي كه كسي نيست به او كمك كند؟
بايد فكر جديدي براي اين معضل اجتماعي كرد قبل از اينكه به كلي جوانان ما از ازدواج بهراسند كه اين موضوع مسبب خيلي از فساد ها و مشكلات اجتماعي مي شود.
مهشيد ذاكري
|