پنجشنبه ۱۹ شهريور ۱۳۸۳
آسيب شناسي نگرش هاي نسل نو به ازدواج و تشكيل خانواده
مسأله پيوند
002680.jpg
اشاره: مسأله ازدواج به حق كهنه شدني نيست؛ زيرا دوام خود را از دوام نهاد خانواده مي گيرد. هم  اكنون نيز هر بحث تازه اي درباره ازدواج مي تواند نظرها را به خود جلب كند. مقاله حاضر از منظري كما بيش بومي گرايانه، به يك بازانديشي صميمي و صريح در باب ازدواج در دوران ما مي پردازد كه آن را خواندني مي سازد؛ گو كه داوري در اين مورد با خوانندگان است.
به ياد دارم گذشته ها قبل از اينكه فرزندان كاملاً بزرگ شوند بزرگ ترها براي آنها تصميم مي گرفتند، آنها را نامزد كرده و فرصتي را به آنها مي دادند تا به هم علاقه مند شوند. دخترها هنوز كاملاً رشد نكرده بودند و پسرها هنوز خدمت نرفته بودند كه با هم نامزد مي شدند. در سالهاي اول زندگي رايج نبود كه در خانه اي مستقل و تنها زندگي كنند، جوانها در كنار خانواده  شان با كمك و معاونت آنها آهسته، آهسته به امور خانه داري و آشپزي آشنا مي شدند، بدون آنكه كسي از آنها توقع داشته باشد كارها را بدون عيب انجام دهند، به علت جواني و بي تجربگي خود نيز تشنه فراگيري از بزرگ ترها بودند. اين همياري در سالهاي اوليه هم مساعدت و ياري به جوانها در چند سال اول زندگي آنها بود و هم وجود جوانها در كنار بزرگ تر ها موجبات شادي و شور و هيجان خانواده را فراهم مي كرد. پيرترها با ديدن جوانترها انرژي بيشتري مي گرفتند، وجود همخانه در خانه باعث تخليه انرژي هاي هر دو گروه مي شد. وجود بچه هاي تازه  به دنيا آمده انگيزه هاي تازه تري به زندگي افراد مسن خانواده مي  داد و همچنين كمك هاي آنها در امر بچه داري كارگشاي بعضي مشكلات ناشي از بي تجربگي جوانترها بود. پختن، خوردن و شستن در يك خانه با دو يا چند زن وقت كمتري را مي گرفت و زن و شوهر جوان وقت بيشتري را در كنار يكديگر بودن و بذل محبت كردن به يكديگر داشتند.
جوانترها اگر مشكلي با هم داشتند از شرم حضور پدرها و پدربزرگ ها كمتر سر و صدا مي كردند. خجالت و شرم از بزرگ ترها مانع مرافعه هاي بزرگ در خانه بود. هرازگاهي كه بينشان شكرآب مي شد از ترس سرزنش بزرگ ترها عنوان نمي كردند، در نتيجه مشكلات زودتر و راحت تر به فراموشي سپرده مي شد.گذشت و فداكاري مادران خانواده ها نمونه و سرمشق جوانترها بود و فراگيري امور شوهرداري با سرعت بهتري انجام مي شد.از طرفي شور و نشاط جوانترها باعث رونق گرفتن زندگي بزرگ تر ها بود.
چه شد كه اين فرهنگ زيبا و با نشاط تبديل به خودسري ها و ندانم كاري هاي گسترده جوانها شد؟نمي دانم.
اين روزها با اينكه دخترها در سنين بالاتري به ازدواج فكر مي كنند اما به دليل مشغوليت تمام وقت به تحصيل باز هم بويي از امور خانه نبرده اند و تخم مرغ نيم بند كردن هم بلد نيستند. در اين شرايط اگر خواستگار خوبي به تور آنها بخورد و شرايط مالي و ظاهري آن دلپسند باشد تن به ازدواج داده و تقاضاي زندگي كاملاً مستقل بدون كوچكترين دخالت و اظهارنظري از طرف بزرگ ترها را دارند. اين زوج ها در همان ماههاي اوليه دچار معضلات پيچيده اي مي شوند، با اين وجود باز هم اجازه دخالت به بزرگ ترهاي خود نمي دهند، با اين گمان كه «ما بزرگ و تحصيلكرده هستيم خودمان مي دانيم چه مي كنيم». اما نمي دانند با كوچكترين ناملايمات كوس جنگ نواخته شده و تقاضاي طلاق به دادگاه برده مي شود!
با اينكه دختران اين دوره در سنين بالاي بيست و چند سال ازدواج مي كنند (اگر بكنند) اما به دليل اشتغال به تحصيل در امور اوليه خانه داري بي تجربه اند، براي صبحانه خواب آلود هستند، براي ناهار غذاي آماده و ساندويچ تهيه مي كنند و براي شام لباس پوشيده آماده رفتن به رستوران مي شوند!! لباس را كه ماشين مي شويد. ظرف هم كه به اين ترتيب كثيف نمي شود! و در نظافت و گردگيري هفته اي هم به كارگر نيازمندند!
اگر اختلاف عقيده اي با همسران خود پيدا كنند بزرگ ترهايشان حق دخالت ندارند، اما براي دعوا كردن و بد و بيراه گفتن به هم به منزل آنها مي روند و در مقابل آنها با هم مي جنگند، اگر يكي از بزرگ ترها هم تصادفاً فراموش كند و اظهار نظري بكند مغضوب عالم است.
يادم مي آيد روزي با يكي از دوستان كه چند دختر دارد صحبت و احوالپرسي مي كردم از تحصيل دخترانش سؤال كردم در جواب گفت:
«من هميشه به دخترانم مي گم... مادر هيچ وقت براي ازدواج دير نيست. فعلاً خوب درس بخونيد تا واسه خودتون در اجتماع كسي بشين،كاره اي بشين، دكتري، مهندسي، دستتون تو جيب خودتون بره اون  موقع كسي نمي تونه بهتون زور بگه...»
بله اين گونه آموزش به دختران نسل جديد يعني اينكه در ازدواج كسي به شما زور مي گويد و اگر شما استقلال مادي داشته باشيد ديگر كسي چنين كاري نمي تواند بكند.
آيا ازدواج جز تقسيم كردن شادي ها و عشق و ارضاي غريزه است؟
آيا در ازدواج دو جوان امكانات خود را با هم تقسيم نمي كنند تا در كنار يكديگر به آرامش برسند؟
در جواب اين مادر دلسوز من گفتم:
«درست است كه دختران تحصيلكرده ارج و قرب بيشتري دارند، فهميده تر مي شوند، اين مادران فرزندان بهتري پرورش مي دهند و با درايت بيشتري مشكلات زندگي را از سر راه برمي دارند... اما اين نبايد مانعي از اين باشد كه دوتايي در كنار هم اين كارها را انجام دهند. يادمان نرود كه يك دختر و پسر جوان در كنار هم نيز مي توانند تحصيل و پيشرفت كنند و به مدارج عالي برسند... پس چرا تنهايي؟ آيا بهتر نيست كه در همان اوايل جواني كه به هم نياز دارند با هم شروع كنند و با هم جلو بروند؟ چرا نبايد دو جوان در سنين جواني سرشان روي بالش هم باشد و در كنار هم به آرامش برسند؟»
اگر در فرهنگ اروپايي ديده ايد كه سن ازدواج براي زن ها بالاي سي و پنج سال و براي مردهاي بالاي چهل و پنج سال است، به اين دليل است كه در عنفوان نوجواني همزيستي با جنس مخالف را شروع مي كنند، در همان سالهاي نوجواني ارتباط با جنس مخالف جز فرهنگ آنها تعريف شده است . اين نوع ارتباط در غرب باعث ارضاي غريزه و شناخت دو جنس از يكديگر در كار و فعاليت هاي اجتماعي شود. در اين كشورها براي هر گروه كاري و تحصيلي از دو جنس مخالف استفاده مي شود. دو همكار دو محقق و دو هم گروه در دانشگاه از دو جنس مخالف هستند.
در صورتي كه وقتي از همان مادران بپرسي:آيا شما كه از اول خانه نداشتي و مستأجري كشيدي از زندگي ات لذتي نبردي؟ آيا شما كه همه امكانات اوليه را نداشتي در كنار شوهرت خوش نبودي؟ آيا شما كه در سن پايين با تحصيلات كم ازدواج كردي كسي توانست بهت زور بگه؟ آيا شما از امكانات شوهرت استفاده نكردي؟ با درآمد شوهرت تفريح و زيارت و مسافرت نرفتي؟ در منزل راحتي و آسايش نداشتي؟ حالا دخترانت را به تحصيل و كار وادار مي كني تا چه چيزي بيشتر از خودت داشته باشند؟  جز غرور بيجا كه مانع از درك خوشي هاي طبيعي زندگي مي شود؟
تحصيل دخترها و پسرها بايد عامل خوب ديدن و بهتر فهميدن آنها شود. بايد حالا كه جوانها خواهان تحصيل بيشتر هستند بزرگ ترها بيشتر به آنها كمك كنند. همياري در امور خانه داري، همخانه بودن با بزرگ ترها مي تواند به جوانها كه مشغول تحصيل و يا كار هستند كمك بيشتري باشد، تا رها كردنشان به دور از هر گونه كمك. اگر اين روزها مادران دخترهايشان را زير بال و پر خود بگيرند و كمكشان كنند تا ازدواج كنند و در خانه آنها باشند تا از نظر مالي بتوانند مستقل شوند از خيلي جهات جلوتر نيستند؟ اشكالي دارد به جاي اينكه جوانان آنها مجرد در خانه شان باشند ازدواج كرده باشند؟
اين كه دختري در خانه پدرش باشد تا تحصيلش تمام شود و در سن بالا با جهيزيه فراخور به خانه بخت برود بهتر است يا اينكه نامزد كرده در خانه پدرش باشد تا زماني كه استقلال مالي پيدا كنند و هر دو زندگي خود را بسازند. اين كه پدري پسرش را تا سنين بالا در خانه خود نگه دارد و بعد از اينكه كاملاً از عهده توقعات عروس خانم برآمد به خانه خود برود بهتر است يا اينكه در همان جواني با نامزد خود زندگي كند تا كم كم بتوانند خود را اداره كنند. خانواده ها در حد توان به فرزندان خود كمك مي كنند اما اگر اين كمك ها را هرچه زودتر بكنند بهتر نيست؟
به جاي استقلال، بودن در كنار خانواده هايشان برايشان آرامش بخش تر نيست؟ امنيت دختر در خانه مادر بيشتر است يا در خانه اي كه كسي نيست به او كمك كند؟
بايد فكر جديدي براي اين معضل اجتماعي كرد قبل از اينكه به كلي جوانان ما از ازدواج بهراسند كه اين موضوع مسبب خيلي از فساد ها و مشكلات اجتماعي مي شود.
مهشيد ذاكري

رشدفرهنگي، ضامن اجراي قانون
002682.jpg
انسان موجودي اجتماعي است و براي داشتن نظم، هماهنگي و امنيت، به يك مجموعه قوانين نيازمند است. به عبارت ديگر براي احراز شرايط اوليه يك سيستم اجتماعي داشتن قوانين و ضمانت اجرايي آن قوانين لازم و ضروري مي باشد. نظر عامه مردم بر اين است كه ضامن اجراي قانون صرفاً  دولت و يا به عبارت بهتر تشكيلات سيستم حكومت مي باشد. در اين مقال قصد داريم به رفتار و برخورد مردم با قوانين و نقش مردم در ضمانت اجرايي قانون بپردازيم.
از قديم الايام رسم بر اين بوده كه سيستم حكومتي با صلاحديد خود و بدون در نظرگرفتن شرايط، باورها و فرهنگ جامعه اقدام به تنظيم قوانين كرده و با استفاده از قدرت حكومت سعي در اجراي آن قوانين داشته است. مردم نيز خود را چندان ملزم به رعايت قوانين اعم از درست يا نادرست نمي دانسته اند. سيستم حكومت در وضع قوانين بايد فرهنگ و هنجارهاي اجتماعي را در نظر بگيرد. قانون چيزي است كه اكثريت جامعه آن را قبول داشته باشد وگرنه عليرغم اقدامات دولت هيچ گاه اجرا نخواهد شد(به قانوني كه چند سال پيش در مورد ماهواره وضع شد مي  توان اشاره كرد). به عبارت ديگر قانون وسيله اي است كه اكثريت جامعه آن را پسنديده و براي كنترل اقليت متخلف استفاده مي شود، نه اين كه قانون اكثريت جامعه را به عنوان متخلف ببيند.
به عنوان مثال هموطنان ما به شدت از مسأله ترافيك ناراضي هستند، اما سامان دادن به اين وضعيت را صرفاً  وظيفه دولت مي دانند و نقش تك تك افراد جامعه (من جمله خودشان) را در نظر نمي گيرند. ضمانت اجراي قوانين راهنمايي و رانندگي در درجه اول خود مردم مي باشند. قاطبه مردم اولاً  بايستي به اين قوانين اعتقاد داشته و آن را عميقاً  پذيرفته باشند و ثانياً  خود را كاملاً  ملزم به رعايت آن بدانند. نظم موجود در كشورهاي پيشرفته ناشي از همين اعتقاد و الزام به قانون مي باشد. اتومبيل اساساً  وسيله اي است كه در كشور ما بوجود نيامده است و متعلق به فرهنگ كشورهاي توسعه يافته مي باشد. متأسفانه اين وسيله فقط به صورت فيزيكي وارد كشور ما شده و فرهنگ استفاده از آن به خوبي جا نيفتاده است. تا هنگامي كه فرهنگ استفاده از وسايل نقليه براي مردم به خوبي درك نشود، حتي با داشتن قوانين سفت و سخت (از جمله طرح ميادين و يا جريمه سي وپنج هزار توماني كه به تازگي مطرح شده) و اجراي بسيار دقيق و مستمر آن از سوي پليس نمي توان به نتيجه مناسبي رسيد.
موضوعي كه چند سالي است مدنظر همگان قرار گرفته و در مورد آن بحثهاي زيادي صورت مي گيرد، فساد و رانت خواري در دستگاهها و مديران و مسئولين دولتي مي باشد. مردم از رانت خواري، پارتي بازي، اختلاس، فاميل گرايي، بي احترامي به حقوق مردم، مديريت ضعيف، اتلاف بودجه دولتي، عدم شجاعت و محافظه كاري مديران و مسئولين حكومتي به شدت ناراضي هستند تا جايي كه علت تمام مشكلات و نارسايي ها را در اين مسئله مي بينند. البته نمي توان اين مسئله را كاملا انكار كرد، اما بايد توجه داشت كه اين مديران و مسئولين از داخل همين جامعه و با همين مشكلات فرهنگي و اجتماعي كه همگان كم و بيش با آن آشنايي دارند رشد يافته و به مقاطع بالا رسيده اند. اين مديران و مسئولين افرادي از جامعه ما بوده و هستند كه با توجه به شرايط و مقتضيات زمانه و همچنين آگاهي يا ناآگاهي مردم به مدارج بالا دست يافته  اند.
مسئله اي مانند نظافت شهري را در نظر بگيريد. متأسفانه اكثر مردم نسبت به رعايت نظافت اماكن عمومي تعهدي احساس نمي كنند و زباله هاي ريز خود را به راحتي در خيابان، پياده رو و يا پاركها رها مي كنند، بدون اين كه نسبت به زائل كردن حقوق عامه مردم نگران باشند. همين بخش بزرگي از جامعه را در نظر بگيريد، اگر به مقامها و پستهاي بالايي برسند مسلماً  براي حقوق مردم ارزشي قائل نخواهند بود و منافع زودگذر خود را بر همه چيز ترجيح خواهند داد.
آيا به راستي همه ما از پارتي بازي و تبارگرايي متنفر هستيم؟ اگر نگاهي به تاريخ ايران داشته باشيم درمي يابيم كه متأسفانه در همه مقاطع تاريخي مسائل قومي و ايلياتي يا به عبارت ديگر فاميل بازي و تبارگرايي بسيار مهم و تعيين كننده بوده است. هر كدام از ما اگر در اداره و يا هر جاي ديگري كه كار داريم، دوست و يا فاميلي داشته باشيم از آن دوست عزيز مي خواهيم كه كار ما را خارج از روال قانوني و سريع تر و بهتر انجام دهد و ايشان هم بدون نگراني درخواست ما را اجابت مي كند. اكثر مردم نه تنها از كوچكترين پتانسيل براي پارتي بازي استفاده مي كنند، بلكه به دنبال ايجاد اين پتانسيل ها نيز هستند. حال چگونه از مديران و مسئوليني كه از افراد همين اجتماع هستند انتظار داريم كه پارتي بازي و فاميل گرايي نداشته باشند. به فرض هم كه اين مشكل بين مديران و مسئولين حل شود، وقتي فرهنگ اكثر افراد جامعه با اين مسائل خو گرفته است مسلماً  پيشرفتي صورت نمي گيرد. اين گونه معضلات با ابزار ناكارآمدي مانند نظارت و بازرسي حل نمي شوند بلكه فقط با يك عزم و اراده ملي و همگاني (كه مسلماً  زمان برمي باشد) قابل حل است.
تقريباً تمام مردم از فساد در سيستم اداري گله مند هستند و بيان مي كنند كه براي انجام هر كاري در ادارات بايد مبلغي با عناوين ناخوشايند پول چاي، شيريني و حق حساب كه همگي بدون تأمل همان رشوه مي باشند، پرداخت كرد تا كارها انجام شود. باز هم متأسفانه افكار عمومي دولت را مقصر مي داند، بدون اينكه نقش دولت در اين زمينه انكار شود بايد خاطرنشان كرد كه مگر افرادي كه در ادارات كار مي كنند را از آن سوي دنيا به اينجا آورده اند، آنها هم هموطنان ما و يا به عبارت بهتر خود ما هستيم. همانطور كه من در اين اداره كار مي كنم آنها هم در آن اداره كار مي كنند. خيلي ناراحت كننده است ولي بايد بدانيم كه اكثر ما به پرداخت و دريافت اين وجوه عادت كرده ايم. بايد بپذيريم كه هر كس با اصلاح خود گام بزرگي را در پيشرفت جامعه برمي دارد.
در مورد مسائل سياسي و اقتصادي نيز مردم از نقش بسيار مهم خود غافل هستند. رأي دادن حداكثر اختيارات سياسي مي باشد كه مردم براي خود متصورند.
در مورد اقتصاد ملي نيز مردم تنها در انتظار تصميم گيري، اجرا و نتيجه گيري از سوي دستگاههاي حكومتي مي باشند. در صورتي كه عامل اصلي فرهنگ كار، تلاش، توليد و اهميت دادن به اقتصاد ملي مي باشد كه مردم از آن غافلند.
سيدمحمد حسين حاجي ميرسعيدي

سايه روشن
هر ساعت در امريكا ۱۸ نفر بر اثر حادثه جان خود را از دست مي دهند
در هر ساعت در امريكا ۱۸ نفر بر اثر جراحت مي ميرند كه اين تعداد در سال ۲۰۰۱ بيش از ۱۵۷ هزار نفر را در همه گروههاي سني شامل شد.
به گزارش خبرگزاري مهر ، بر اساس اولين گزارش مركز كنترل و پيشگيري از بيماريها (CDC) جراحتهاي غيرعمدي پنجمين عامل مرگ در ايالات متحده محسوب مي شود و حدود يك نفر از هر ۳ نفر در طي سال در بخش فوريتهاي پزشكي مورد درمان قرار مي گيرد .
پژوهشگران اين مركزخاطر نشان مي كنند كه در آخرين بررسي نشان داده شده تعداد ۲۹ ميليون و ۷۰۰ هزار نفر يا يك نفر از هر۱۰ امريكايي در ارتباط با جراحتهاي غيرخطرناك در بخش فوريتهاي بيمارستانها مورد درمان قرار گرفته و حدود يك ميليون و ۶۰۰ هزار نفر نيز در بيمارستان بستري شده و يا به بخشهاي مراقبت ويژه انتقال يافته اند.
بنابراين گزارش ضربه مغزي يكي از مهمترين اين جراحت هاست كه در سال ۲۰۰۱ منجر به مجروحيت يك ميليون و ۲۰۰ هزار شهروند شده كه از اين تعداد ۵۰ هزار نفر جان خود را از دست داده اند.
بررسي ها، هزينه پزشكي ساليانه از اين حوادث را ۱۱۷ ميليارد دلار برآورد مي كند.
به گفته پژوهشگران علت عمده سوانح غيرعمدي، فعاليتهاي ورزشي و
تفريحي،نبستن كمربند ايمني، مست رانندگي كردن، و از اين قبيل است.
بر اساس نتايج اين پژوهش، بيشتر مرگها در بين گروههاي سني۲۰ تا ۲۴ ساله بر اثر قتل و تجاوز صورت گرفته كه ۸۰ درصد قتلها با اسلحه گرم انجام شده است.
خانواده هاي كارمند ژاپني ماهانه حدود سه هزار دلار هزينه زندگي مي كنند
آمارهاي  رسمي بيانگر اين  است  كه  هر خانواده  كارمند ژاپني  به طور
ميانگين  ماهانه  ۳۲۵ هزار و ۸۲۳ ين  (حدود ۳۰۰۰ دلار امريكا) هزينه 
زندگي مي كند.
«تاكااوكا» يكي  از مسئولان  بخش  آمار وزارت  مديريت  امور عمومي  ژاپن  روز جمعه  به  خبرنگار ايرنا گفت  كه  بررسي هاي  مربوط به  سال  ۲۰۰۳ ميلادي  نشان  مي دهد كه  ميانگين  درآمد ماهانه  هر خانواده  كارمند ژاپني  در اين  سال هم  ۵۲۴ هزار و ۵۴۲ ين  بوده  است .
تاكااوكا گفت  كه  ميانگين  درآمد و هزينه  ماهانه  خانواده هاي  كارمند ژاپني در سال  گذشته  نسبت  به  ۱۰سال  پيش  كه  وضعيت  اقتصادي  ژاپن  بهتر بوده  تا سطح  قابل  توجهي  كاهش  يافته  است .
در سال  ۱۹۹۳ميلادي  ميانگين  هزينه  ماهانه  هر خانواده  كارمند ژاپني  بيش  از ۳۵۵ هزار ين  و ميانگين  درآمد هم  افزون  بر۵۷۰ هزار ين  بوده  است .
اين  مقام  وزارت  مديريت  امور عمومي  ژاپن  همچنين  گفت  كه  تازه ترين  آمار مربوط به  ماه  جولاي  گذشته  نيز نشان  مي دهد كه  به  طور  ميانگين  هر خانواده  ژاپني  ۳۳۵هزار و ۶۲۳ ين  هزينه  زندگي  و ۵۹۵ هزار و ۳۲۳ ين  درآمد داشته  است .
تاكااوكا افزود كه  بيشترين  هزينه  ماهانه  خانواده هاي  كارمند ژاپني  صرف  خريد مواد خوراكي  مي شود كه  معادل  بيش  از يك  چهارم  كل  هزينه هاي  زندگي  است . به  صورت  عمومي ، كارمندان  در ژاپن  علاوه  بر دستمزد ماهانه  سالي  دوبار در فصل هاي  تابستان  و زمستان  پاداش  مي گيرند كه  هر بار آن معادل  چند ماه  حقوق  مي باشد.
شمع جواني
ابوذر ابراهيمي
پدر بيامرز نه به حرف من مي رود و نه به حرف والده اش، هر چه به عقل لايعقلش مي رسد همان مي كند، صبح علي الطلوع كه پلك از هم باز مي كند تا چند ساعت از شب گذشته كه پلك ها را روي هم مي گذارد در جولان و رجزخواني است، هر چه نصيحتش مي كنم به خرجش نمي رود، مرا قديمي و خودش را امروزي مي داند، چه مي دانم ،مي گويد كه دركش نمي كنيم، هر چه خواسته است نگذاشته ام بين اراده و مرادش فاصله بيافتد، همان كرده ام كه گفته است و همان راه رفته ام كه خواسته است. چند صباحي است كه به يك نظر چشمش به چشم دختر همسايه افتاده و اسير كمندش شده، شب و روز سياهمان را سياهتر كرده است، مآلاً والده اش گفت: امروز نباشد فردا بالاخره كه بايد برايش زن بگيري هر چه زودتر بهتر، پريروز با همريش خودم هم صلاح و مشورتي كردم اول خيال كرد كه دختر او را براي بنده زاده مي خواهم خواستگاري كنم پاي مادر دخترش را به ميان كشيد و گفت: هر چه او بگويد من هم حرفي ندارم از همين يك جمله اش فهميدم كه منظورم را نفهميده است خوب هم شد كه زود فهميدم والا اگر نفهميده بودم كارمان بالا مي گرفت و باز مي شد مثل همان پارسال كه سر عروسي پسر عموي زوجه مان پيش آمد و بساط قهر و قهركشي تا امسال ادامه داشت و اگر از كوچه آشتي كنان نگذشته بوديم چه بسا الان هم بايد با اخم به هم نگاه مي كرديم . الكلام يجر الكلام، از كجا به كجا شديم، بالاخره همريش بنده متوجه قضيه شد و او هم همان حرف والده بنده زاده را گفت، مآلاً قرار شد به خواستگاري همان دختر كه تاب مستوري نداشت برويم، شب اول پدرش حوصله مان را نداشت گو اين كه براي جنگ و نزاع به آنجا رفته ايم، هر چه مي گفتيم جوابش سربالا بود، بيچاره خيال مي كرد كه مشكل مال ما است و او كه دختر در خانه دارد مشكلي ندارد. بار دوم كه براي خواستگاري رفتيم علي الظاهر او هم با كسي مثل همريش بنده صلاح و مشورت كرده بود از همان سلام اولش كه چشمش در چشمخانه مي رقصيد فهميدم كه امشب كار تمام است. همانطور هم شد؛ جواب خانواده عروس بله بود، بنده زاده هم كه قند در دلش آب شده بود، اين پا و آن پا مي كرد، گفتم پسرجان، تازه اول كار است. امروز خواستگاري را بله گفتند از فردا كار مادرت شروع مي شود. تو كه خوب مي داني زن ها چه راه ها را بايد بروند تا عروس باب ميلشان شود. اتفاقاً همين طور هم شد، از مجلس خواستگاري كه بيرون آمديم مادر بنده زاده گفت:وقتي دختر را ديدم موقع روبوسي فهميدم كه دهانش بو مي دهد. بنده زاده كه از گفته مادرش به تنگ آمده بود دل در دلخانه نداشت و غضب آلود به همه ما نگاه مي كرد تا به زبان حال بفهماند نبايد راجع به متعلقه آتيه اش چنين گفت، كه مادرش جمله بعدي را آغاز كرد: ديدي وقتي چاي آورد چادرش روي سرش زار مي زد. ديگر طاقت بنده زاده تمام شد، خلقش تنگ بود تنگتر هم شد. بيچاره من كه بين آتش بنده زاده و آب والده اش مانده بودم، بالاخره پا در مياني كردم و ريش گرو گذاشتم، سكوت و آرامش حاكم شد. خانه كه رسيديم زود به سمت آينه رفتم تا ببينم چقدر قديمي تر از پسرم هستم. راست مي گفت، قديمي شده بودم ولي نه آنقدر كه بنده زاده هنوز از من بي نياز باشد. تجربه هاي گذشته كه براي به دست آوردن هر كدامش چه سختي ها كه نكشيده بودم به ارزاني در اختيار بنده زاده است و چه كنم كه او نمي داند؟ او تازه راهي را شروع كرده كه من آن را سال ها پيش شروع كرده بودم. خدا كند بنده زاده او، به او نگويد قديمي شده است.

كاشفان راه زندگي
002684.jpg
همه ما كاشفان راه زندگي هستيم. شايد تاكنون بارها مجبور شده ايد كه از والدين خود كسب اجازه كنيد. «مادر امروز مي توانم از ماشين استفاده كنم؟»
«پدر ممكن است كمي پول توجيبي مرا بيشتر كني؟»
من هنوز هم بخاطر دارم كه اين كسب اجازه چقدر ناخوشايند است. اما پس از مدت كوتاهي شما آزاد و مستقل خواهيد بود. شما مستقل خواهيد شد و اخذ تمامي تصميمات به عهده شخص شما خواهد بود. اين امر فوق العاده به نظر مي رسد. من هنوز هم به خاطر دارم كه جدايي از خانواده، مستقل شدن و آزادي در تصميم گيري چقدر لذت بخش و جذاب است. اما پس از مدتي متوجه شدم كه نه تنها اين امر جذاب و لذت بخش نيست، بلكه مي تواند بسيار آزاردهنده نيز باشد. استقلال به معناي پايان تمامي وابستگي ها و كمك هاست و شما مجبوريد همه فشارها را به تنهايي تحمل كنيد. در ضمن با چشيدن طعم آزادي هرگز حاضر به از دست دادن آن نخواهيد شد. چرا كه هيچ چيز گرانبهاتر از آزادي نيست آن هم آزادي روح و روان.
اتخاذ بهترين تصميم در اكثر موارد غيرممكن به نظر مي رسد. شما مي آموزيد كه در تمامي تصميمات، چه بزرگ و چه كوچك، مهمترين عاملي كه مي تواند معيار تصميم گيري شما باشد نوع رابطه يا ديگران است. اين امر كاملاً نسبي است. در يك محيط اجتماعي صفر مطلق معنايي ندارد. به نظر مي رسد كه اين مسأله تا حدودي براي مردم غرب نامأنوس است. در كتابي كه حدود ۹۰۰ سال پيش در چين به چاپ رسيده است، به مواردي برخوردم كه به توضيح و توجيه نسبيت در مقابل قطعيت و تماميت پرداخته است. در اين كتاب دانش آموزي به معلم خود مي گويد: «از اين جمله تكراري خسته شده ام كه مي گويند همه چيز دچار تغيير و دگرگوني مي شود. اگر معلم بزرگي هستي به من ترفندي بياموز تا با آن بهتر و آسانتر درك كنم و آن اصل را هميشه مدنظر داشته باشم. اين توقع زيادي به نظر نمي رسد.» معلم آن دانش آموز را به بيرون از كلاس مي برد. چشم انداز زيبايي به او نشان مي دهد و مي گويد: «به آن كوه نگاه كن. آيا گلهاي زيبا را در دامنه آن كوه مي بيني...؟» و سپس به دفتر خود بازمي گردد. آيا متوجه منظور معلم از اين كار شديد؟ نكته در اينجاست: گلي كه در نظر شما تحسين برانگيز است، فقط براي مدت كوتاهي دوام دارد. بله، آن گل شكفته است و سرانجامش پژمردگي است. پس جواب سؤال اين دانش آموز تغيير است. تغيير، تغيير و باز هم تغيير و اين همان اصل تغيير ناپذير و جاودانه است.
بنابراين به جاي محدود كردن هر چيز در يك قالب مشخص، بايد اين انگيزه را در خود ايجاد كنيم كه در موارد مختلف صبر و شكيبايي بيشتري به خرج دهيم و اين سرود را پيشه راه خود سازيم كه: «صبر صبر صبر، گذشت گذشت گذشت» با صبر و بردباري به طرف مقابل فرصت بيشتري مي دهيد تا تغيير كند يا حتي تغيير نكند. اين تغيير دوجانبه است. آري، اگر طرف مقابل دچار تغيير نشود ممكن است من تغيير كنم. من، شما و ديگران ممكن است تغيير كنيم. درست همانگونه كه محيطي كه در آن زندگي مي كنيم دستخوش تغيير مي شود.
به علاوه شما به عنوان كاشفان جوان راه زندگي ناچاريد كه از برخي تمايلات فردي خود گذشته و به خواسته هاي گروهي تن دهيد. به گونه اي كاملاً تصادفي عاشق مي شويد. سرانجام به كليسا مي رويد و با امضاي كاغذي اين عهد و پيمان را استحكام مي بخشيد و مجدداً به عضوي از يك خانواده تبديل مي شويد. حالا با وجود يك شريك هم، شما عضوي از يك گروه هستيد. حتي يك گروه دو نفره. آري، ديگر نمي توانيد به تنهايي تصميم بگيريد. پس آزادي شما در تصميم گيري محدود شده است. اكنون دوباره داراي تمايلات مشتركي هستيد و بايد با استفاده از ترفندي زيركانه صاحب يك زندگي مملو از شادي و خرسندي گرديد كه در واقع اين رضايت و خرسندي رمز موفقيت شما در زندگي است. پس بايد خود را مهيا كنيم. نيازي نيست كه تمام اوقات را با تفكر سپري كنيم، زيرا در آن صورت تفاوت چنداني با يك ديوانه نداريم. اما لازم است كه گاهي سر خود را از كتاب برداريم و كمي بينديشيم. شخصي كه اين كار را انجام مي دهد، در واقع گامهاي بعدي خود را در مسير پرتلاطم زندگي مشخص مي كند و اين تفاوت او با كسي است كه وقتي براي تفكر اختصاص نمي دهد.
پسر و دختر جواني يكديگر را ملاقات مي كنند و عاشق و دلباخته هم مي شوند. واقعاً تماشاي چنين صحنه هايي زيبا و رويايي است. وقتي شما عاشق مي شويد حتي نقطه ضعف هاي طرف مقابل نيز براي شما دلپذير است. اينطور نيست؟!! تمام حركات و سكنات طرف مقابل برايتان جذاب است. سپس براي استحكام روابط و رعايت شئون اجتماعي تصميم به ازدواج مي گيريم و زندگي مشتركي را آغاز مي كنيم. پس از گذشت پنج سال، نه، سه سال، حتي يك سال متوجه مي شويم كه تمامي چيزهايي كه جذاب و دلفريب بودند كاملاً معمولي هستند و خطايي بيش نبوده اند. چه چيزي تغيير كرده است؟ آيا حركات و سكنات طرف مقابل دچار تغيير شده است؟ نه اينطور نيست. پس چه چيز تغيير كرده است؟ در واقع اين روابط بين ماست كه به تدريج دچار تغيير شده است، چرا كه همه چيز در حال تغيير و دگرگوني است.
گنزان كاساكا
ترجمه: علي قادري
منبع:اينترنت

خانواده
اقتصاد
سياست
فرهنگ
كتاب
ورزش
هنر
|  اقتصاد  |  خانواده  |  سياست  |  فرهنگ   |  كتاب  |  ورزش  |  هنر  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |