سه شنبه ۲۴ شهريور ۱۳۸۳
گوشه
كنگره شعر «ميلاد آفتاب»
سعيد بيابانكي
فكر اوليه اين كنگره، ۱۴ سال پيش توسط چند نفر از شاعران خميني شهر اصفهان و اعضاي انجمن ادبي سروش اين شهر پي ريزي شد و در ايام ولادت امام حسين(ع)، امام سجاد(ع) و حضرت ابوالفضل(ع) يعني ۳ تا ۵ شعبان برگزار گرديد.
خميني شهر يكي از شهرهايي است كه فرهنگ عاشورا در آن بسيار ريشه دار است. اين شهر يكي از مهم ترين شهرهاي كشور در برپايي تعزيه است و هنوز تعزيه، موازي با آيين هاي ديگر عزاداري از جمله سينه زني و زنجيرزني، با استقبال فوق العاده مردم برگزار مي شود.
اولين سال برگزاري اين كنگره با استقبال بسيار زياد مردم مواجه شد و حدود ۵ هزار نفر به عنوان مستمع  شركت كردند كه چنين آماري در كشور بي سابقه است.
ويژگي اين كنگره در اولين سال برگزاري اين بود _ و تاكنون نيز- كه به هيچ ارگان دولتي وابسته نبود و برنامه اي صرفاً مردمي بود و هزينه آن توسط برخي اصناف و افراد خير تأمين شد و البته برخي از ادارات هم امكاناتي در اختيار كنگره گذاشتند.
همين مردمي بودن كنگره باعث شده است كه اين كنگره به عنوان يك برنامه بومي نزد اهالي خميني شهر جا بيفتد. هنگام برپايي كنگره در شهر حال و هواي ديگري جاري است، انگار مردم يك سال به انتظار نشسته اند. در صورت تصويب هيأت مديره شايد امسال، مراسم نورافشاني هم داشته باشيم.
بر عكس كنگره هاي ديگر، هدف اين كنگره مسابقه و برد و باخت نيست. در اين كنگره داوري وجود ندارد كه آثار برگزيده انتخاب كنند و جايزه و سكه و...در كار نيست. اما شوراي شعري از افراد مسلط بر فن شعر،كساني را كه قرار است به كنگره دعوت شوند، اولويت بندي مي كند، سپس به تدريج با آنها تماس گرفته مي شود و كم كم ليست نهايي مشخص مي شود.
به لطف خدا آن قدر كنگره پرشورو حال و صميمي است كه در چند سال اخير بسياري از شاعران مهمان، با در نظر گرفتن محدوديت هاي مالي اين كنگره مردمي، و به اختيار خودشان، با هزينه شخصي از شهرهاي مختلف و احيانا دوردست به خميني شهر مي آيند. از شاعران و نويسندگاني كه در سال هاي گذشته در اين كنگره شركت كرده اند، مرحوم استاد حسين منزوي، مرحوم نصرالله مرداني، مشفق كاشاني، حميد سبزواري، محمود شاهرخي، محمدعلي معلم دامغاني، مرحوم دكتر سيدحسن حسيني،دكتر قيصر امين پور، شمس  آل احمد، دكتر طاهره صفارزاده، و... را مي توان نام برد.
كنگره امسال نيز مانند سال هاي پيش اما با تفاوت هايي نسبت به گذشته برگزار خواهد شد. از ويژگي هاي جشنواره امسال اين است كه برخلاف سال هاي گذشته، امسال فراخواني داده شده است تا افراد آثار خود را به اين كنگره ارسال كنند و حدود ۱۵درصد مهمان ها از بين اين آثار انتخاب شوند.
از استادان شاخص و شعراي برجسته نيز مانند گذشته در جشنواره  امسال شركت خواهند كرد، از جمله محمد قهرمان از مشهد، مشفق  كاشاني، محمود شاهرخي و عليرضا قزوه از تهران، محمدجواد محبت و بيژن ارژن از كرمانشاه، علي نظمي از تبريز.
بخش جديدي نيز به برنامه هاي كنگره افزوده شده است؛ هرشب يك سخنراني ادبي ايراد خواهد شد، كه خانم مهديه الهي قمشه اي، دكتر محمدرضا سنگري و دكتر سيدمحمد راستگو مهمانان كنگره امسال در اين بخش خواهند بود.
ياحق

ديگر نمي رسدبه شنيدن ...
محمد مستقيمي(راهي)
002806.jpg
« قل اعوذ برب الفلق»
مي گريزم
در بامدادان
از ديجورهاي ناجور
از گردنه ها تا كمرگاه ها
و از پشته ها تا دامنه ها
چه كسي در اين آتش مي دمد
گرم مي شويممحمد مستقيمي(راهي)
« قل اعوذ برب الفلق»
مي گريزم
در بامدادان
از ديجورهاي ناجور
از گردنه ها تا كمرگاه ها
و از پشته ها تا دامنه ها
چه كسي در اين آتش مي دمد
گرم مي شويم
«تبت يدا ابي لهب و تّب»
بريده باد
آرنج هايت
بريده بادا
رنج هايم
به كارت نمي آيد
ربوده ها و بوده هايت
بكارت در سر توست
و ناموست
هيمه اي كه افروخته اي

ساعت
عقربه ها
پرسه زنان، نه
چشم بسته مي گويم
اسب عصاري
عصاره
يا تفاله؟
يك سئوال له شده
از گيج ترين سرگردان

محمود سنجري
حس گم شدن
بيداريم مباد كه رؤياي من تويي
تمثيل جاودانه عشقي كهن تويي
اوج فرونشسته به قاب نگاه من
روح كرانه جسته به اضلاع تن تويي
در انزواي باغ، نسيم تو مي وزد
آواز غرق در نفحات چمن تويي
پيداست از پرنده كه در آبي زلال
حس غريب پرزدن و گم شدن تويي
گرد تو چرخ مي زنم و دور مي شوم
اينجا اسير جاذبه خويشتن تويي
چون رود بي قرار به دريا رسيده اي
من نيست در ميانه و گر هست من، تويي

به نامِ آواي بي آوا
كم كم گرفت فاصله از من صداي من
ديگر نمي رسد به شنيدن صداي من
آويخت چون چراغ به ايوان جاده ها
نام تو را شكفته و روشن صداي من
برخاست تا حضور تو را شعله ور كند
در باغ هاي گم شده تن صداي من
بر بال، استغاثه باران شبي رساند
خود را به ابرهاي سترون صداي من
در هفت غرفه چرخ زد از گوش ها گريخت
حرفي نداشت قابل گفتن صداي من
... وقتي كه بازگشت، مرا هم نمي شناخت
از بس كه داشت فاصله از من صداي من

محمد علي رضاز اده
خوبم نيافريد
پروانه ام نكرد كه پرپركني مرا
پر بر كلاه هر چه كه دلبر كني مرا
مي خواستم كه برد يماني شوم نشد
تا روسري بگيري و بر سر كني مرا
آئينه تكثر تنهايي ام شدي
تا پيش ديگران دوبرابر كني مرا
خوبم نيافريد كه عاشق شوي به من
خوبم نيافريد كه باور كني مرا
مضمون تازه غزل سركشم نكرد
تا هي بخواني ام تو و از بركني مرا
ايمان نياورم به تو حتي اگر اگر
همسايه با هزار پيمبر كني مرا
يا بايد آفريده شوي در كنار من
يا اين كه آفريده ديگر كني مرا

سنگي به نام وسوسه
هي روز هفته ماه كه در سالمان گذاشت
هر سال گيج و خسته و بي حالمان گذاشت
مي خواستم ببينمش از دور، ماه من
هي طبق وعده هاي خودش قالمان گذاشت
راه تو را جدا و مسير مرا جدا
غم را درست كرد و به دنبالمان گذاشت
چيزي شبيه دلهره و درد و رنج را
در ضلع ضلع ساكت احوالمان گذاشت
تا در هواي هم نگشاييم بال و پر
سنگي به نام وسوسه بر بالمان گذاشت
هم عشق آفريد هم اندوه عشق را
اين هر دو را به طالع اقبالمان گذاشت
تا هم چنان نچيده بمانيم از ازل
در باغ عشق بازي خود كالمان گذاشت
مي خواست تا كه لب نزند دل به حرف عشق
فتواي تازه ازلي لالمان گذاشت
ما را چنان كه دل بسپاريم آفريد
اما جدا ز دامن امثالمان گذاشت
م. شادخواست
همهمه بادها
گهواره قديمي
به حركت درمي آيد
و چشمان كودك
چنگ مي زند ميوه ها را
چك و چك قاشق ها و چنگال ها
بشقاب هاي چيني را
به هراس مي اندازد
باران،
همهمه بادها را مي شويد
و ناودانها، غرش آسمان را
مي بلعند
مادربزرگ، خاطراتش را
از سر مي گيرد
كودك،
ميوه ها را خواب مي بيند
و غباري از سكوت
خانه را فرا مي گيرد.

حميدرضا وطن خواه
تيره، گاه روشن
دو چشم قهوه اي تيره، گاه روشن، گاه...
و عينكي كه بدون فِِرِم، بدون نگاه
مني كه زل زده ام با دو چشم روشن سبز
به آن دو قهوه اي تيره، گاه روشن، گاه...
هميشه فاصله ام تا تويي كه زل زده به
سفيد خواني اين متن با حروف سياه
بدون اين كه علامت گذاري اش بكني
دو نقطه بوده ميان دو جمله كوتاه :
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
دو تا درخت در اين سوي كوه ها كه غروب
دو تا پرنده در آن سوي كوه هاست كه ماه

دوراهي دريا
نگاه دوخته زن بر سياهي دريا
كه رفته رفته مه صبحگاهي دريا
جلو مي آيد و بر شيشه دست مي كشد و...
سفيد مي شود از... تا دو راهي دريا
هميشه قصه همين جا رها شده تا بعد
بلم به ناحيه اي از نواحي دريا
رسيده است كه پارو كشيده بود فقط
شبي شكارچي شاه ماهي دريا
*
به هيچ وجه! نه! راضي نمي شود دل زن
نگاه دوخته تا بر دو راهي دريا

كتابخانه
002804.jpg
پيشتر، از اين شاعر باسابقه اصفهان سه مجموعه با عناوين «گوشه هاي اصفهان»، «پريخواني  ها» و «از تواريخ ايام» منتشر شده است. او را در مجموعه هاي پيشين، در هيئت يك شاعر آوانگارد با دغدغه هايي از قبيل «سرايش شعر روايي بلند»، «خلق كاراكتر شاعرانه» و «خلق ديالوگ هاي شاعرانه» و نيز استفاده از «مايه هاي خرافي عوام»، از قبيل «داستان هاي پريان و ارواح» ديده ايم.
البته قدرخواه در خلق دو كاراكتر به نام هاي «آصف» و «آصفه» در «پري خواني ها»، بيش از ساير آثارش توفيق داشته است، مي شود گفت موفق ترين شعر بلند روايي او در «خلق كاراكتر شاعرانه» همين شعر است.
اين شعر بلند كه در ۲۳ قطعه نيمه مستقل از هم سروده شده است، داستان از خواب مرگ برخاستن آصف افسانه اي، وزير سليمان (پيغمبر- شاه افسانه اي) و رسيدن او به آرزوي ديرينه دوران حياتش- يعني تملك طلسمات و عزايم- را بازگو مي كند. او به اين آرزو مي رسد اما در قبال آن به معامله اي مانند معامله «فاوست» با ابليس دست مي زند. آصف با «سلطنت بر كلمات» [آرزوي شاعر يعني كيوان قدرخواه] در جست وجوي زمان از دست رفته است و در اين جست وجو، گاه شاعر يعني كيوان، همزاد اوست: آصف خاطره هاي كودكي كيوان را مرور مي كند؛ گاه كيوان خود را از زبان آصف پيش بين جادوگر مي شنود و زني را كه در رؤياها با او خواهد زيست اما هيچ گاه به او نخواهد رسيد؛ گاه شاعر، افسون زده آصف مي شود تا آصف بتواند «آصفه » را پيدا كند تا «كيوان» در اين افسون، پا به دنياهاي ارواح، دنياهاي پريان و دنياهايي كه خرافه ها و افسانه هاي اصفهان قديم تصوير مي كنند ،بگذارد. آصف به اين ترتيب زمان ها را و اصفهان ها را، از دوري به دور ديگر در جست وجوي آصفه ورق مي زند تا اين كه در آخرين روز از پايان آخرين دور جهان...
«پري خواني ها» به لحاظ نثر، نيز متمايز است. تصويرگري هايي كه در اين كتاب صورت گرفته است، علاوه بر اين كه از جوهره تخيل و زباني يكدست برخوردارند، كاملاً «هويت روايي» دارند؛ چه در ريتم   بخشيدن به روايت و جلو بردن آن و چه در القاء فضاي داستان هاي پريان و ارواح.
در آخرين مجموعه نيز قدرخواه همين تلاش و علاقه  را نشان داده است. دو شعر بلند با عناوين «سايه هاي نياسرم» و «اصفهان در برج قوس»، اين كتاب ۳۵صفحه اي را كه در قطع خشتي چاپ شده است، در برمي گيرند.
سايه هاي نياسرم يك راوي و سه «صدا» دارد كه هر يك از صداها در ستون عمودي جداگانه اي نوشته شده اند و به گفته خود شاعر، تلاش شده است نحوه نگارش ستونها طوري باشد كه اگر كار، يك صدايي و افقي خوانده شود نيز ميسر باشد. اما كار ويژه فني اين كتاب در شعر دوم انجام گرفته است اين شعر يك روايت بلند شاعرانه است كه «قصه پيدايش» شهر اصفهان را براساس روايات افسانه اي با مايه هايي از اساطير، بازگو كرده است.
زبان روايت، روان و بدون پيچيدگي و با ارجاعات جغرافيايي- تاريخي به اصفهان و نيز ارجاعاتي به زبان «اوراد و عزايم» است و لحن آن بدون فخامت و حتي در برخي از مقاطع شعر، متمايل به طنز است. بدين لحاظ در كارنامه «شعر اسطوره اي» در شعر معاصر، بايد اين اثر را يك تجربه جدي تلقي كرد. البته قدرخواه در خلق  «آصف» و «سليمان» كه به تكرار در آثارش مورد استفاده قرار گرفته اند، بيش از آن كه متاثر از الگوي مانوس باشد، درپي استفاده از يك «نقاب» براي پيش بردن روايت و نوعي استفاده مدرن، آشنايي زدا و شخصي ، از يك كاراكتر افسانه اي بوده است. افزون بر اين، او بيش از اسطوره هاي بومي (در اينجا، قصص) متأثر از داستان هاي پريان (مثل هزار و يك شب) و نيز اسطوره توراتي آصف و سليمان است.
اين كتاب توسط انتشارات نقش خورشيد در اصفهان منتشر شده است و قيمت آن ۶۵۰ تومان است.
زهير توكلي

موسيقي
اقتصاد
انديشه
زندگي
سياست
فرهنگ
ورزش
|  اقتصاد  |  انديشه  |  زندگي  |  سياست  |  فرهنگ   |  موسيقي  |  ورزش  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |