چهارشنبه ۲۵ شهريور ۱۳۸۳
نقدي بر مديريت موسيقي رسانه اي
شاعري رفت!
002859.jpg
اشاره
اخيراً با حكم رئيس سازمان صدا و سيما مدير مركز موسيقي و سرود منصوب شد، استاد علي معلم به عنوان يكي از شعراي معاصر در طول اين مدت تلاش كرد كه حوزه موسيقي صدا و سيما را با توجه به نيازهاي زمان و مخاطبان دچار تحول اساسي نمايد و چه بسا كه به تعبير مخاطبان با انصاف قدري هم موفق بوده است.
عليرغم موفقيت وي در اين عرصه، هنوز موسيقي در عرصه راديو و تلويزيون آن چنان از مقبوليت مخاطبان برخوردار نيست، انتظار مي رفت با توجه به رهنمودهاي مقام معظم رهبري در حوزه هنر، ادبيات و موسيقي، سهم موسيقي بومي و محلي در توليد رسانه اي افزايش يابد اما تا رسيدن به اين مطلوبيت راه دشواري در پيش است. اميد است مدير جديد مركز موسيقي و سرود صدا و سيما بتواند در دستيابي به اين مهم موفق عمل كند. يكي از منتقدان حوزه موسيقي مطلبي را نگاشته اند كه در پي مي آيد.
وقتي حرفي از رسانه ها به ميان مي آيد، ناخودآگاه راديو و تلويزيون بر ذهن ها نقش مي بندند و پربيراه هم نيست زيرا اين دو بسيار قوي تر و مؤثرتر از ديگر رسانه ها عمل مي كنند. راديو و تلويزيون با وجود شباهت هاي زياد، اختلاف قابل ملاحظه اي نيز در شيوه اثرگذاري دارند. اولي صد در صد شنيداري و دومي به طور مشترك، هم ديداري و هم شنيداري است. با اين وصف توفيق رسانه اي زماني به دست مي آيد كه هر يك از اين دو ابزار متناسب با قابليت هاي ذاتي خود، تغذيه شوند. به زبان ديگر يك برنامه موفق راديويي اگر از تلويزيون پخش شود، هيچ گاه تأثير راديويي خود را نخواهد داشت و چه بسا با شكست و عدم اقبال مخاطبان مواجهه شود.
براين اساس اكنون مي توان بحث موسيقي رسانه اي را گشود. اين كه موسيقي رسانه اي چيست؟
چه تعريفي مي تواند داشته باشد؟ يا اصولاً مگر موسيقي چنين مشخصه اي دارد كه بتوان آن را به نوع رسانه اي و غيررسانه اي تقسيم كرد؟ شايد طرح اين گونه پرسش ها قدري گمراه كننده باشد ولي اگر توجه خود را فقط به دو ابزار راديو و تلويزيون معطوف كنيم روشن مي شود كه موسيقي نه به خاطر ذات خودش، بلكه به سبب نوع ارائه آن در رسانه هاي امروزي، چنين تقسيم بندي را به راحتي مي پذيرد. يعني هيچ دليلي ندارد وقتي يك آهنگ جذاب از راديو پخش مي شود، بي هيچ ملاحظه اي اگر بار ديگر آن را از تلويزيون پخش كنيم، همان نتيجه حاصل شود. زيرا در حالت اول مخاطب راديو، صد در صد ذهن خود را به گوشش مي سپارد ولي در حالت دوم پنجاه درصد حواس مخاطب در اختيار گوش قرار مي گيرد و نيم ديگر حواس او ناخودآگاه به سمت چشمانش معطوف مي شود و چون آهنگ مورد نظر اصولاً براي پخش راديويي مناسب بود و هيچ گونه جذبه ديداري ندارد، خودبه خود تأثير آن بر مخاطب كاهش مي يابد.
گرچه در پانزده سال اخير حجم توليدات موسيقي سازمان صدا و سيما جهش خوبي را داشته است ولي غالب اين آثار فاقد جاذبه هاي رسانه اي بوده است، به عبارتي ديگر با ديد رسانه اي ساخته نشده اند. براي مثال مي توان به ضبط زنده جشنواره هاي مختلف هنري و به ويژه موسيقي اشاره كرد كه پس از چند ماه به صورت راديويي ارائه مي شوند، طبيعي است لطف آن جشنواره ها صرفاً در صداي موسيقي شان نبوده است و بهره ديداري مخاطبان كم از بهره شنيداري شان نيست. همين طور به پخش موسيقي هاي متوسطي مي توان اشاره كرد كه اگر جذبه تصويري هم به آنها اضافه مي شد، قدرت جذبشان به چند برابر افزايش مي يافت.
بسياري از صاحب نظران و به ويژه اهالي موسيقي، بيشتر كاستي هاي موسيقي رسانه اي را در نگاه غيرتخصصي صدا و سيما به مقوله موسيقي، ارزيابي مي كنند. به ويژه آن كه مديريت پيشين موسيقي صدا و سيما، استاد علي معلم تخصص شاعري داشتند و به همين دليل در طول مديريت خويش انتقادهاي فراواني را بر جان خريدند. اين نقيصه مي توانست در تغيير مديريت اخير برطرف شود. انتصاب اخير نشان مي دهد كه عنصر تخصص موسيقي هنوز جايگاهي در اين حوزه شنيداري و ديداري ندارد و به نظر مي رسد اصولاً نگاه به موسيقي در صدا و سيما فارغ از ضرورت هاي رسانه اي صورت مي گيرد. پيش از هر چيز، ابتدا بايد ماهيت وجودي يك مقوله سروسامان بگيرد تا بعد بتوان از منظر ديگري بدانها نگريست. صدا و سيما امروزه به شدت نيازمند شناخت ابزارهاي رسانه اي به ويژه در حوزه موسيقي است و اين محقق نمي شود مگر با دخالت دادن نظريه پردازان موسيقي و موسيقيدانها در سياستگذاري موسيقي صدا و سيما.
هوشنگ ساماني

نگاهي به مجموعه تلويزيوني شبكه سوم سيما
عرق تب سرد
002856.jpg
نطارت بر توليد مجموعه هاي تلويزيوني در شبكه سوم سيما به خودي خود مي تواند تجربه گرانقدري را به دنبال داشته باشد. «عليرضا افخمي» سازنده تب سرد توانسته است با ارزيابي نقاط قوت و ضعف برنامه هاي تلويزيوني، مجموعه قابل توجهي را در گام آغازين بسازد، از اين رو خبرگزاري مهر با توجه به پخش اين برنامه تلويزيوني از شبكه سوم سيما، نقدي را ارايه كرده است كه چكيده آن را مي خوانيد.
عليرضا افخمي مدتها به عنوان ناظر كيفي فيلم ها ومجموعه هاي تلويزيوني فعاليت كرده است و با توليد سريال آشنايي زيادي دارد. اما او در نخستين تجربه كارگرداني مجموعه تلويزيوني نشان داد كه از توانايي زيادي در خلق اثري جذاب برخوردار است.
«تب سرد» از معدود آثار ساخته شده در تلويزيون كشور ما به شمار مي رود كه به جاي پرداختن به مسايل اجتماعي و حتي خانوادگي پيش پا افتاده و كليشه اي، به سراغ
مسئله اي رفته كه ريشه در عمق اجتماع دارد و تاكنون توجه لازم، عميق و ريشه اي به آن نشده است.
مضمون اصلي اين مجموعه تلويزيوني را مسايل اقتصادي و نارسايي هاي اجتماعي تشكيل مي دهد. به عبارت ديگر، كارگردان در قالب اين اثر نشان داده است كه مسايل اقتصادي و نبود شغل از جمله مسايل بسيار مهمي است كه باعث سوق يافتن جوانان به سوي دزدي يا استفاده از موقعيت هاي غير قانوني كسب درآمد مي شود. همچنين در اين مجموعه تلويزيوني اشاره مستقيم به مساله ازدواج هاي اجباري و غير معقولي دارد كه انگيزه اصلي آن مشكلات شديد مالي و اقتصادي است.
نگاه كارگردان در اين اثر از سر دردمندي و هشدار است. او بي آن كه بخواهد فضاي عمومي جامعه را سياه و نامساعد تصوير كند، به حقايقي ملموس و آزار دهنده اي اشاره مي كند كه هر كدام از افراد جامعه بي آن كه بخواهد كنكاش عميق و ريشه داري نسبت به اين مسايل داشته باشد، به راحتي مي تواند آن را به صورت عيني و در زندگي روزمره اجتماعي به نظاره بنشيند. در عين حال، اين مسايل تلخ در لفافه اي از قصه اي پر تحرك و تعليق پيچيده شده است تا كام بيننده را خيلي هم تلخ نكند.
داستان مجموعه تلويزيوني «تب سرد» درباره جواني به نام شهاب است كه كارخانه توليد فرش ماشيني اش با مشكل مالي و ورشكستگي مواجه شده است و طلبكاران به شدت او را تحت فشار قرار مي دهند. شهاب به فكر چاره مي افتد تا از طريق دزدي ساختگي فرزندش (ماني) بتواند مبلغ قابل توجهي از پدر زنش بگيرد. نقشه دزدي و گرفتن پول از پدر زن شهاب به خوبي انجام مي شود، اما در ادامه پيمان حاضر به دريافت پول مورد توافق براي پس دادن ماني نيست و سهم بيشتري از شهاب طلب مي كند كه همين مسئله باعث نزاع بين طرفين و اتفاقات ديگري مي شود.
نگاه كارگردان اين مجموعه به هيچ وجه از منظر يك جامعه شناس يا روانشناس نيست. بلكه او نگاهي هنرمندانه به يك معضل بزرگ و رو به افزايش اجتماعي ( فقر مالي ) دارد. به ديگر سخن، اگر كارگردان تلاش مي كرد اثري ارايه كند كه جنبه آموزشي و يا تربيتي به خود بگيرد، سريال در برقراري ارتباط با مخاطب در مي ماند. چون شرايط جامعه امروز ما به گونه اي است كه بينندگان حوصله شنيدن نصيحت را ندارند. بنابراين اثري بايد ارايه شود كه در وهله نخست وجه برقراري ارتباط و جذابيت را درون خود داشته باشد.
اما كارگردان اين مجموعه راه درست را انتخاب كرده است. او حرفش را مستقيم
نمي گويد. بلكه در قالب قصه اي حادثه اي و مخاطب پسند موضوع را ارائه مي كند. در حقيقت بازگو كردن آن مي تواند تلنگري به آنهايي باشد كه مي توانند براي رفع يا حداقل كاهش اين مسايل و مشكلات تلاش كنند.
اجتناب كارگردان اين مجموعه داستاني براي تبديل نشدن به يك برنامه نصيحت گو به سادگي در نوع روايت داستان مشخص است. قصه از چفت و بست خوبي برخوردار است و روابط علت و معلولي به خوبي كنار هم قرار گرفته اند. در اين بين شخصيت پردازي مناسب هم به بيان قصه كمك كرده است. انگيزه هايي كه براي اقدام شخصيت هاي مختلف داستان در صحنه سازي يك گرونگيري ارايه مي شود نيز به اندازه كافي قانع كننده است. مهمتر اين كه، سازنده اين مجموعه هيچ حكمي صادر نمي كند و آدم هاي قصه اش را با آنكه از نظر مثبت يا منفي بودن، شرايط كاملا مشخص و تعريف شده اي دارند، اما هر كدام از آنها را آميزه اي از خصلت هاي خوب و بد انساني نشان مي دهد كه نسبت به وقايع مختلف از خود واكنش نشان مي دهند. اين نوع تصوير سازي از شخصيت هاي داستان باعث شده كه كارگردان، مجموعه قضاوت را به عهده بيننده بگذارد و در او دافعه ايجاد نكند.
«تب سرد» تعليق و ريتم تند را به درستي به كار گرفته است و قصه را بر اساس منطق پيش مي برد. در فيلم كمتر صحنه اي وجود دارد كه ارتباط مفهومي يا تصويري با ديگر بخش ها پيدا نكند و بخواهد به عنوان يك عنصر ناهمگون در دل اتفاقات ديگر جا بگيرد.
002853.jpg
نكته قابل توجه در اين مجموعه تلويزيوني انتخاب و ارايه دقيق و حساب شده ديالوگ ها است. با اين كه نمي توان گفت اساس اين سريال بر تصوير بنا شده است، ولي ديالوگ ها در زمان كلي اثر به خوبي جا افتاده اند و كمتر زماني از سريال با رد و بدل شدن بي حاصل ديالوگ ها تلف مي شود.
در قسمت هاي اوليه اين مجموعه بيشتر زمان اثر صرف معرفي شخصيت ها و روابط ميان آنها مي شود. اين مشكل كه آفت بيشتر مجموعه هاي تلويزيوني به شمار مي رود، شرايطي را ايجاد مي كند كه بيننده در وهله نخست با يك سري ديالوگ مواجه شود كه بيشتر بازخواني شناسنامه اشخاص بازي است. در اين بخش ها هيچ اتفاقي رخ نمي دهد و همه چيز بسيار آرام و كند به پيش مي رود تا آرام آرام به اوج داستان نزديك شود و از ميانه سريال ناگهان داستان وارد بخش هاي جذاب تر گردد. اين مسئله به ضعف فيلمنامه نويس هاي ما بر مي گردد كه حاضر به ارايه تجربه متفاوت تري نيستند يا حداقل از نمونه هاي خارجي الگو برداري نمي كنند. از طرف ديگر، گاه داستان به هيچ وجه قابليت ارايه در ۱۳ قسمت را ندارد. اما كش دادن بيهوده و كسل كننده داستان براي پر كردن زمان پخش باعث مي شود ريتم كلي اثر تحت الشعاع قرار بگيرد. او بيان خود را به خوبي در اختيار نقش قرار مي دهد تا شخصيت جواني خلافكار، بي سواد و معتاد كاملا تبلور يابد. شهاب حسيني هم نقش خود را بسيار خوب بازي مي كند. ترس، تشويش، عصبانيت، لجام گسيختگي، استيصال و ... صفاتي هستند كه او در لحظات مختلف بازي خود به خوبي نشان مي دهد و بيننده را براي درك موقعيت كمك مي كند. ديگر بازيگران اين سريال هم از پس نقش خود به خوبي بر آمده اند و با آن ارتباطي عميق و روشن برقرار كرده اند.
در اين مجموعه از تصاوير زيباي شمال كشور هم خوب استفاده شده است. با آن كه برخي تصاوير هم در اين سريال به كار رفته است تا ارتباط بصري مخاطب با مجموعه را افزايش دهد، اما در عين حال اين تصاوير بي دليل و غير منطقي نيستند و كاملا در تن اثر جا گرفته اند.

علم
اقتصاد
خانواده
سياست
فرهنگ
ورزش
|  اقتصاد  |  خانواده  |  سياست  |  علم  |  فرهنگ   |  ورزش  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |