يكشنبه ۵ مهر ۱۳۸۳ - سال دوازدهم - شماره - ۳۵۰۷
سالروز كشتار يوزپلنگ ايراني در بافق
بقاي يوزپلنگ در ايران
طي دو دهه گذشته، بيش از 50 قلاده يوزپلنگ به طرق مختلف از بين رفته اند كه شايد در نوع خود بسيار ناگوارتر و دلخراش تر باشند
017031.jpg
ماريتا 10 سال پيش در دشت هاي اطراف شهر بافق يزد به دنيا آمد. دو خواهر ديگرش هم با او دنيا آمدند. آنها با مادرشان زندگي مي كردند و قرار بود وقتي تمام فنون زندگي در دشت و شكار را از مادرشان ياد گرفتند، هر كدام براي خود زندگي جدايي تشكيل دهند. آن روزها هوا بسيار گرم بود و اين گروه چهار نفري براي پيداكردن آب، گاهي ساعت ها راه مي رفتند. يكي از اين روزها آنها نهر پرآبي پيدا كردند كه نزديك شهر بافق واقع بود. وقتي كه شروع به خوردن آب كردند تعدادي از جوانان شهر به آنها حمله كرده و آنها را با چوب زدند. دو خواهر ماريتا كشته شدند.
مادرشان توانست فرار كند و ماريتا به پارك پرديسان تهران انتقال يافت. مادر ماريتا تا چند روز دنبال بچه هايش مي آمد ولي...
سال ها از آن واقعه تلخ گذشت و ماريتا 10 سال تنها در قفس خود زندگي كرد، بدون آنكه هيچ گاه جفتي داشته باشد يا خودش بتواند در دشت هاي باز آهوان را شكار كند. او ديگر هيچ وقت قادر نبود به طبيعت بازگردد چون آموزش هاي لازم براي زندگي كردن در دشت را ياد نگرفته بود. سرانجام در يك روز سرد زمستاني در سال 1382، ماريتا به دليل بيماري انگلي براي هميشه چشمان خود را بست.
در زماني نه چندان دور،  بخش عظيمي ازدشت هاي غرب آسيا جولانگاه يكي از كمياب ترين گربه سانان جهان يعني يوزپلنگ آسيايي بود ولي امروزه بايد نام يوز آسيايي را در متون قديمي جست وجو كرد چون در حال حاضر آنچه توانسته با نام يوزپلنگ بقاي خود را در قاره كهن حفظ كند، يوزپلنگ آسيايي نبوده بلكه جمعيت محدودي است كه تنها ما ايرانيان را همزيستاني مناسب يافته و با نام يوزپلنگ ايراني در اكثر زيستگاه هاي بياباني شرق كشور چشم اميد خود را تنها به ساكنان اين مرز و بوم دوخته تا براي بقا ياريش دهند.
تا 60 سال پيش متجاوز از 500 قلاده يوز در دشت هاي كشور مي زيستند، ليكن پس از جنگ جهاني، هزاران جيپ آمريكايي غير مستعمل رها شده درايران بلاي جان گونه هاي دشتزي كشور از قبيل آهو، جبير، گورخر و البته يوزپلنگ شد و شكارچيان سوار بر خودروها وموتورسيكلت هاي قدرتمند با تعقيب اين جانوران ارزشمند و از پا درآوردن آنها باعث شدند كه جمعيت آنها به صورت قابل توجهي كاهش يابد. در سال 1339 يوزپلنگ از سوي كانون شكار وقت ايران مورد حمايت قرار گرفت و دوباره روند رو به افزايش را درپيش گرفت به طوري كه در سال هاي مياني دهه 1350 تخمين زده مي شد كه بيش از 300 قلاده يوزپلنگ در ايران به بقاي خود ادامه مي دهد و اين درست همزمان با رخت بر بستن آخرين يوزهاي آسيايي از خارج از مرزهاي ايران زمين بود. همزمان با وقوع انقلاب،  شكارچيان مجهز چون آفتي به جان حيات وحش كشور افتادند. به طوري كه جمعيت بيشتر گونه ها به شدت كاهش يافت. يوز نيز از آسيب انسان مصون نماند و به شدت رو به اضمحلال رفت به طوري كه خوشبختانه تلاش هاي موثري اخيرا براي حفظ اين جانور ارزشمند شروع شده كه نتايج قابل توجه و چشمگيري نيز به دنبال داشته است و امروزه مي توان به يقين اظهار كرد كه جمعيت يوزپلنگ ايراني در مقايسه با چند سال گذشته افزايش يافته است.
امروزه اكثريت قريب به اتفاق كارشناسان و صاحب نظران در امر حفاظت از حيات وحش در سطح دنيا معتقدند كه با افزايش جمعيت انسان ومحدود شدن زيستگاه هاي حيات وحش، يكي از مهمترين اصولي كه مي تواند بقاي گونه هاي در معرض خطر را تضمين كند، مشاركت مردم محلي كه در اطراف زيستگاه هاي جانوران زندگي مي  كنند، است. در واقع اين مردم محلي هستند كه مي  بايست از همزيستي با جانوران وحشي راضي باشند، وجود آن را در نزديكي سكونتگاه خود تحمل كرده و آن را با منافع جاني و مالي خود در تضاد نبينند. اين مساله خصوصا زماني اهميت دو چندان مي  يابد كه گونه هاي جانوري مورد نظر گوشتخواري مانند يوزپلنگ باشد. زيرا در اين حالت آنها درندگاني محسوب مي  شوند كه مي  توانند زيان هاي مالي و جاني متعددي را براي مردم محلي به دنبال داشته باشند.
مشاركت مردم محلي حتي مي  تواند تا آن سطح ارتقا يابد كه آنها وجود حيات وحش را در نزديكي جوامع خود نه تنها مضر يا بدون فايده، بلكه آن را از لحاظ مادي و معنوي براي خود سودمند بدانند كه در اين حالت آنها خود براي حفظ ميراث هاي طبيعي خود اهتمام خواهند ورزيد. نخستين گام براي جلب مشاركت مردم محلي در حفظ يوزپلنگ، آموزش و اطلاع رساني به آنها است. زيرا مردم چيزي را حفظ مي  كنند كه به آن علاقه داشته باشند و آنها به چيزي علاقه دارند كه آن را بشناسند و چيزي را مي  شناسند كه به آنها آموزش داده شده باشد.
بررسي هاي انجمن يوزپلنگ ايراني طي 3 سال گذشته نشان داده كه يوزپلنگ در ميان جوامع محلي موجود چندان شناخته شده نيست و غالبا با گرگ، انواع گربه هاي وحشي، يوزپلنگ و حتي كفتار اشتباه گرفته مي  شود. لذا به محض آنكه دام يا شتر مردم محلي مفقود مي  شود به نادرستي آن را به يوز نسبت مي  دهند و اسلحه هاي خود را براي از پا درآوردن اولين يوزپلنگي كه مي  بينند مسلح مي  كنند. در صورتي كه اين جانور بسيار بي  آزار و ترسو بوده و به محض مشاهده انسان، خود را به سرعت مخفي يا دور مي  سازد. نادر نيست داستان بومياني كه به مجرد مشاهده اين جانور، ترسيده و فرار كرده يا حتي غش كرده اند. از اين رو، بايد تلاش هاي فراواني براي اطلاع رساني در مورد يكي از بي  آزارترين گوشتخواران كشور صورت گيرد.
امروزه پس از گذشت 10 سال از تراژدي بافق، هنوز كوچكترين اقدامي براي تنوير افكار مردم محلي و رفع باورهاي نادرست آنها صورت نپذيرفته و يوزپلنگ در ميان روستاييان و دامداران همچنان به عنوان خطري بالقوه براي آنها نگريسته مي  شود.حادثه بافق شايد از آن جهت بسيار مورد توجه قرار گرفت كه بازمانده اي به نام ماريتا تا سال ها خاطره آن را در ذهن شنوندگان زنده مي  كرد، ليكن طي دو دهه گذشته، بيش از 50 قلاده يوزپلنگ به طرق مختلف از بين رفته اند كه شايد در نوع خود بسيار ناگوارتر و دلخراش تر باشند ليكن بازمانده اي به دنبال نداشت كه ياد آور ناآگاهي روستاييان و مسووليت سازمان هاي ذي ربط در رفع باورهاي نادرست مردم محلي نسبت به اين جانور باشد. زير گرفتن يك مادر و توله  همراهش توسط يك آموزگار محلي در چهل دختران خراسان، خفه كردن دو توله كوچك توسط يك شتردار در منطقه خارتوران در ميان هلهله و تشويق روستاييان، رها كردن دو توله كوچك و بي  دفاع در خارج شهرستان اردستان از ترس جان، شكار دو يوز بالغ در دره انجير يزد توسط يك آموزگار محلي، از پا درآوردن دو يوز جوان به بهانه ديده شدن در نزديكي يك گله شتر در آريز بافق، كشته و به آتش كشانده شدن يك يوز در رباط پشت بادام يزد به جرم عبور از نزديكي يك گله گوسفند، محاصره شدن 3 قلاده يوز بالغ در حلوان خراسان توسط موتورسواران محلي و به آتش كشانده شدن آنها، خفه كردن يك يوز توسط يك پهلوان محلي و از پا در آمدن يك قلاده يوز ديگر به گمان آنكه آهوست در مياندشت خراسان و در تله گرفتار شدن يك يوز بالغ در ناي بندان طبس تنها بخشي از جفايي است كه طي ساليان نه چندان دور، ناآگاهي انسان بر سر اين جانور بيچاره آورده و به تمامي اين موارد بايستي چند برابر گزارش هاي غيررسمي را نيز اضافه كرد.
در آخرين تراژدي رسمي نيز در خردادماه 1382، سه توله بي  دفاع و كوچك در ميان شعله هاي آتش در منطقه بافق يزد سوخته و سپس با ضربات بيل يك چوپان تكه تكه شده و از پا درآمدند.
امروزه خوشبينانه ترين آمار، جمعيت يوز ايران را 60 -50 قلاده برآورد مي  كنند و اين در حالي است كه تلاش هاي فراواني به منظور حفظ اين جانور در داخل زيستگاه ها در حال اجراست، ليكن متاسفانه هنوز اقدام عاجلي براي ارتقاي آگاهي مردم محلي به خصوص دامداران وشترداران در مورد اين جانور صورت نگرفته است. مردم محلي همچنان يوز را خطري بالقوه براي دام هاي خود پنداشته و در صورت امكان از كشتن آن فروگذار نمي  كنند، طي اين مدت به رغم وقوع اتفاقات ناگوار و متعدد، هيچ گاه فعاليت موثري جهت ارتقاي آگاهي مردم محلي ساكن در روستاهاي حاشيه يا داخل زيستگاه هاي يوزپلنگ صورت نگرفته و به رغم تبليغات وسيع، صرف بودجه هاي كلان و صحبت هاي فراوان طي سال هاي اخير، كوچكترين تلاش و اقدامي براي تنوير افكار در ميان روستاييان و دامداران و تلاش براي كاهش مشكلات آنها با محيط زيست شان برداشته نشده و روند قرباني  شدن يوزپلنگ ها در مناطق مختلف كشور كه عمدتا به دليل جهل و ناآگاهي مردم است همچنان ادامه دارد. زمان آن رسيده كه از اين خيل عظيم وقايع ناگوار عبرت گرفته و چاره اي براي جلب مشاركت روستاييان بينديشيم تا بتوانيم همچنان ادعا كنيم كه ما ايرانيان حافظان آخرين بازمانده هاي يوز در قاره پهناور آسيا هستيم!
انجمن يوزپلنگ ايراني
تهران، صندوق پستي 8549-14155

حيوانات شگفت انگيز زندگي من
نوشته: دكتر ريموندريتمارس 
قسمت هفتاد وهفتم 
017028.jpg
بدون لحظه اي درنگ پول كل روزنامه ها را به جوانك روزنامه فروش پرداختم. اما واقعه به سرعت پخش شد و همه خبردار شدند كه قطار شماره 2 چه محموله اي به همراه دارد. روزنامه هاي اوگدن خبر را منتشر كردند و به سرعت به شيكاگو اطلاع داده شد و همين طور كه من به سمت شرق مي  رفتم اخبار پيش از من مي  رسيد و شاخ و برگ هم پيدا مي  كرد.آن شب همراه انسان نماي من، غذايي پروپيمان و حسابي مركب از انواع ميوه و نان بيات، خورد. چنان مشهور شده و مورد توجه همه قرار گرفته بود كه هر كس مي  كوشيد لطفي به او بكند و به سهم خود چيزي برمنوي غذاي او بيفزايد.
بعد از شام وقتي مي  خواستم واگن او را ترك كنم، از اينكه ديدم ظاهرا از تحركات روزانه خسته شده، پتو را روي شانه انداخته و هر آن مي  خواهد بخوابد آرامشي پيدا كردم. بعد از يك روز پرمشغله، خودم هم به استراحت نياز داشتم. اما حدود ساعت 2 بعد از نيمه شب با صداي ضربات محكم بر در كوپه ام از خواب پريدم. اين بار مستخدمي كه مامور بيدار كردن من بود، وقت خود را براي معذرت خواهي اوليه تلف نكرد و يكراست رفت سراغ اصل مطلب: فورا بياييد آقا! ميمون بزرگ شما يك چاقو به دست گرفته و دور مي چرخد و مي خواهد چمدان ها را ببرد!
اين بار وقتي با عجله و دلهره داشتم از راهرو قطار مي گذشتم واقعا به آنها كه پشت پرده هاي سبز كوپه ها به خواب عميقي فرو رفته و هر از گاه صداي خروپف شان به گوش مي رسيد، حسوديم شد.
ماجرا از اين قرار بود: كارد بزرگي كه براي بريدن نان هاي بيات سفت و سخت از آن استفاده مي كردم، لغزيده و پشت يك چوب كركره پيش آمده افتاده بود. زماني كه مسوول چمدان ها در ايستگاه شاين شروع به برداشتن چمدان ها كرد، اين كارد همان جا از دسته آويزان بود. او با ديدن كارد، از ترس اينكه مبادا پشت چمدان هاي تازه اي كه آنجا مي گذارد پنهان شود، آن را برداشت و با احتياط روي قفس اورانگوتان گذاشت!

ماهي و آلزايمر
017025.jpg
يك پژوهشگر كانادايي معتقد است كه مصرف ماهي خطر ابتلا به آلزايمر را كاهش مي  دهد. دكتر فردريك كالون از مركز پزشكي دانشگاه لاوال با پژوهش روي مو ش هاي آزمايشگاهي به اين نتيجه رسيده است. وي مي  گويد: مردم بايد بدانند آنچه در وعده هاي غذايي مصرف مي  كنند، مي  تواند در سلامت مغز آنها موثر باشد. يكي از اين مواد امگا- 3 است كه در ماهي يافت مي  شود. پس اگر رژيم غذايي شما از اين ماده غذايي غني نيست سريعتر به آلزايمر مبتلا خواهيد شد.
جالب اينجاست مصرف اسيدهاي چرب كه در ماهي هم يافت مي  شود به قدري در افكار عمومي كانادايي ها جاي گرفته كه توليدكنندگان لبنيات و تخم مرغ در كانادا با نصب برچسب هاي امگا- 3 روي محصولات خود به مشتريان اطمينان مي  دهند كه محصولات غذايي آنها ممكن است از گوشت ماهي نباشد، ولي از طريق تغذيه دام با مواد حاوي امگا-3 وارد بدن آنها شده است

سفر و طبيعت
ايرانشهر
تهرانشهر
خبرسازان
دخل و خرج
در شهر
زيبـاشـهر
طهرانشهر
|  ايرانشهر  |  تهرانشهر  |  خبرسازان   |  دخل و خرج  |  در شهر  |  زيبـاشـهر  |  سفر و طبيعت  |  طهرانشهر  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |