دوشنبه ۶ مهر ۱۳۸۳
فرهنگ
Front Page

نگاه
مديريت هماهنگ اولويت اول
شيما آيتي
مساجد، امامزاده ها، معابد، بقاع  متبركه و كليساهاي تاريخي ايران آثار بي بديلي هستند كه در نقاط مختلف كشور، بخشي از هويت ملي ما را نمايان ساخته و شكل مي دهند.
اين آثار مذهبي- تاريخي به ويژه در سال هاي اخير همواره در معرض تخريب هاي ناخواسته بوده و از محل فقدان برنامه اي جامع جهت ساماندهي، توسعه و احيا آسيب ديده اند.
علاوه بر قدر و منزلت تاريخي- فرهنگي، مجموعه بناهاي مذهبي ايران بي ترديد قابليت تبديل به مراكز جذب گردشگران فرهنگي را از سرتاسر جهان داشته و به ويژه مي توانند در صورت حفظ هويت، معرفي درست و بهره برداري مناسب، مورد اقبال جمع كثير گردشگران شيعه مذهب قرار گيرند و آنچه تا به امروز مانع تحقق اين مهم گشته است، قبل از هر چيز عدم استقرار يك نظام هماهنگ، همسو و منسجم مديريتي بر اين بخش از آثار ارزشمند ملي است.
گزارش تخريب ها و لطمات وارده به بناهاي مزبور حاكي از آن است كه آنچه تاكنون در حوزه هاي مديريت چندگانه بر اين آثار رفته است مخدوش بوده و نيازمند اصلاح و بازنگري است.
سازمان ميراث فرهنگي(سابق)، به عنوان متولي حفظ و احياي آثار تاريخي، سازمان اوقاف و امور خيريه در مقام توليت اموال و متملكات وقفي و دست آخر هيأت امناي بناهاي مذهبي تاريخي به عنوان ركن سوم نظام مديريت اين آثار، هريك، همواره با اتخاذ تدابيري سعي بر توسعه و احياي اين آثار ماندگار داشته اند و در اين مسير گاه در تقابل با يكديگر قرار گرفته و اقدامات بعضاً ناهماهنگ متوليان و انجام فعاليت هاي پراكنده، در پاره اي مواقع آثار مزبور را در سراشيبي انحطاط قرار داده است. هرچند سازمان تازه تأسيس ميراث فرهنگي و گردشگري، با رويكردي جديد به بناهاي مذهبي و بقاع متبركه، استراتژي نهادسازي در طرح هاي توسعه اي خود را در اين بخش نيز به اجرا گذارده و با تشكيل ستادي ويژه در اين زمينه سعي بر ساماندهي اين آثار دارد، اما گستردگي كار و وسعت اقدامات بر زمين مانده در اين خصوص هر نوع اقدامي را بدون همياري ساير نهادهاي تصميم ساز غيرممكن مي سازد.
آموزش نيروها، كارشناسان و اعضاي هيأت امناي بناهاي مذهبي، تدوين طرح جامع مرمت و بهره برداري از اين بناها، گردآوري اطلاعات جامع از اين بناها، روش سازي وضعيت ثبت اين آثار در فهرست ميراث فرهنگي كشور، تخصيص بودجه هاي لازم، التزام به رعايت ضوابط كارشناسانه حفظ و احياي اين بناها، تمهيد زيرساخت هاي قانوني لازم و در نهايت تعامل متقابل ميان سازمان هاي مسئول بخشي از پيش شرط هاي لازم جهت سامان دهي اين آثار ارزشمند را تشكيل مي دهند.

نگاه امروز
ضرورتي فراتر از ضرورت ديگر

نحوه استخدام معلمان حق التدريسي در وزارت آموزش و پرورش، چند وقتي است كه به محل مناقشه بين مجلس و اين وزارتخانه تبديل شده است.
اختلاف نظر وزارت آموزش و پرورش و نمايندگان مجلس از زماني آغاز شد كه مجلس طرح يك فوريتي استخدام ۳۹ هزار معلم حق التدريسي با سابقه سه سال بالا براساس سابقه تدريس و آموزش ضمن خدمت را تصويب كرد. ولي وزارت آموزش و پرورش اعلام كرده بود كه معلمان حق التدريس مي بايست در آزمون تخصصي كه به همين منظور برگزار شد، شركت كنند.
پيش از آن نمايندگان مجلس طرحي را در دست داشتند كه بر اساس آن به وزارت آموزش و پرورش اجازه داده مي شد كه از محل خروجي نيروي انساني مازاد براساس پيش بيني برنامه سوم توسعه، نسبت به استخدام ۲۰ هزار نيروي حق التدريس دارنده مدرك ليسانس و بالاتر اقدام كند.
فارغ  از مقوله سردرگمي هزاران نيروي حق التدريس، ماحصل تمامي ناهماهنگي هاي موجود در فرآيند جذب و استخدام معلمان، آسيب پذيرتر شدن نظام تعليم و تربيت كشور و ضرر و زيان به دانش  آموزان است...
در حالي كه عده دانش آموزان كشور از سال ۱۳۷۷ تاكنون بارشد منفي مواجه بوده و از ۱۸ ميليون و ۲۰۰ هزار نفر به ۱۶ ميليون و ۴۰۰ هزار نفر رسيده است، با اين وجود طي همين مدت ۱۵۰ هزار نفر به جمع فرهنگيان كشور افزوده شده و همين امر موجب شده تا آموزش و پرورش علاوه بر تمامي مشكلات و معضلات پيش رو، با پديده «نيروهاي مازاد» نيز دست و پنجه نرم كند (اين مقوله، امسال با كاهش و يا حذف دانش آموزان افغاني، جدي تر نيز شده است) اين افراد نيروهايي هستند كه به رغم آمادگي تدريس و توانمندي كامل، بخش زيادي از ساعات موظفي را توسط مناطق و ادارات آموزش و پرورش مازاد اعلام مي شوند و خواستار رسيدگي به وضعيت شغلي خود مي باشند.
تصويب هر گونه طرحي براي خروج عده زيادي نيروي حق التدريس از بلاتكليفي، بي شك امري است واجب و ضروري؛ اما ساماندهي نيروهاي مازاد آموزش و پرورش و جذب معلمان حرفه اي براي تربيت جوانان و نوجوانان كشور، موضوعي است ضروري تر، كه مي بايست براي آن تدابيري انديشيد ، حتي با دادن امتيازاتي براي خروج (يا بازنشستگي) بخشي از نيروها و ورود گروهي تازه، تا با بحراني جدي در بخش نيروي انساني اين نهاد مواجه نشويم.

نگاهي به چالش هاي موجود در استخدام معلمان حق التدريسي
ماجراي آموزانه

003408.jpg
چند سال پيش فرهنگستان زبان و ادب فارسي در يكي از مصوبات خود تصويب كرد به جاي واژه تركيبي و غلط «حق التدريس»، از عبارت زيباي فارسي «آموزانه» استفاده شود و «معلمان حق التدريسي» نيز «معلمان آموزانه بگير» ناميده شوند. اين واژه، البته كه هيچ گاه به غير از چند بخشنامه رسمي و دستور العمل اداري، در جايي به كار برده نشد و حتي در ماه  هاي اخير نيز كه ماجراي معلمان حق التدريس در رأس خبرهاي فرهنگي مجلس و دولت قرار داشته است، در جايي نشنيده ايم كه بگويند «مشكلات معلمان آموزانه بگير» حل مي شود و يا «نرخ آموزانه ساعتي معلمان دوره راهنمايي افزايش مي يابد»؛ در روزها و ماه هاي اخير هرچه بود؛ فراز و نشيب بود و چالش؛ هرچه بود؛ كشمكش بود ميان مجلس و دولت؛ و البته هر چه بود پرسش هاي بي شماري بود كه در آستانه سال تحصيلي جديد، معلمان حق التدريسي با آنها روبه رو بودند.
اكنون در ششم مهرماه هستيم و معلمان حق التدريسي هم همراه با ساير همكاران رسمي خود، چها روز كار در كلاس درس را تجربه  كرده اند؛ البته اگر مدير مدرسه و يا اداره محل خدمت، عذر آنها را به دليل مازاد بودن و هزار و يك دليل ديگر نخواسته باشند.
اين روزها دولت، توسط وزارت آموزش و پرورش اعلام كرده است كه ۲۹ آبان ماه، براي استخدام معلمان حق التدريسي، آزموني مي گيرد و كليه معلماني كه سه سال سابقه كار با حداقل ۱۲ ساعت كار تدريس هفتگي داشته اند، مي توانند در اين آزمون- كه مهلت ثبت نام آن، از قرار تا پنج شنبه ادامه دارد- شركت كنند.
آموزش و پرورش گفته است تعدادي از كساني را كه در اين آزمون قبول شوند، استخدام خواهد كرد. از طرف ديگر مجلس با مصوبه داخلي كميسيون اجتماعي- كه عنقريب كليات طرح آن نيز به صحن علني مجلس خواهد آمد- اعلام داشته كه كار آموزش و پرورش غيرقانوني است و براي استخدام معلمان، نيازي به برگزاري آزمون نيست و كليه معلمان حق التدريسي بدون آزمون استخدام خواهند شد.
عده اي از معلمان حق التدريس به محض شنيدن اين خبر، از ثبت نام در آزموني كه در ۲۹ آبان برگزار خواهد شد، خودداري كرده اند و از صبح چهارشنبه تا لحظه اي كه اين صفحه آماده مي شده، تعدادي از آنها ضمن تماس با همشهري از ما پرسش كرده اند كه ما چه بكنيم و اگر آزمون ندهيم، چه خواهد شد؟ آيا استخدام مي شويم؟ آيا ممكن است عذر ما را بخواهند؟
ما نمي دانستيم به اين معلمان چه بگوييم؛ نمي دانستيم حق با مجلس است يا دولت؟ تعامل مجلس و دولت در اين زمينه چه مي شود؟ و نمي دانستيم آيا اگر مجلس، مجوز و رديف استخدام معلمان حق التدريس را براساس نياز آموزش و پرورش به اين نهاد بدهد و وظيفه نظارتي خود را ايفا كند، چه مي شود؟ و نيز نمي دانستيم چرا آموزش و پرورش، طراحي آزموني جديد- و جداي از آزمون استخدام ادواري را در دستور كار خود قرار داده است و لجاجت مي كند؟ البته خيلي چيزهاي ديگر را هم نمي دانستيم؛ ولي يك چيز را خوب مي دانستيم و آن دلهره و اضطراب مردان و زنان عمدتاً جواني بود كه با شنيدن هر خبري در مورد معلمان حق التدريس، افزون تر مي شود و به ياد «آموزانه» اندك خود مي افتند كه اگر تأمين اعتبار شود، شايد در پايان آذرماه بتوانند آن را بگيرند و دردي از دردهاي خود را التيام بخشند.
از همين رو، گفت وگويي را كه چند روز پيش از اين، با تعدادي از معلمان حق التدريسي انجام داده ايم در پي مي آوريم، به اين اميد كه، مشكل معلمان حق التدريسي و صد البته چگونگي دريافت «آموزانه» آنها، به زودي حل شود.
معلمان حق التدريس معلماني هستند كه همپاي معلمان رسمي و حتي شايد بيشتر، كار مي كنند، ولي نه تنها حقوقشان بسيار كمتر از معلمان رسمي است، بلكه به جرأت و براساس شواهد مي توان گفت: كه يك سوم حقوق آنان هم شايد نباشد. در ضمن حق استفاده از مزاياي تعيين شده براي معلمان رسمي مثل پاداش، تشويق نامه ها و عيدي و هداياي روز معلم و از همه مهمتر بيمه را ندارند و البته در بسياري از مناطق از جزيي ترين امكانات مثل سرويس رفت و برگشت هم محرومند. اين معلمان، در ماه هاي اخير چالش هاي مهمي را پشت سر گذاشته اند. پاي صحبت هاي تني چند از اين زحمتكشان نشستيم تا راجع به مشكلاتشان بيشتر بدانيم.
خانم محمد نژاد از جمله معلمان جواني است كه جريان آغاز به كار تدريسشان را از ابتدا برايمان شرح دادند كه بسيار هم شنيدني است: بعد از اين كه درسم تمام شد و فارغ التحصيل رشته مديريت بازرگاني شدم، تصميم گرفتم براي تدريس وارد دبيرستان شوم. البته نه از طريق آموزش و پرورش، چون قبلاً از تمام مناطق اطراف تهران كه مجوز جذب نيروي حق التدريس داشتند، جواب رد شنيده بودم. بنابراين مدرسه به مدرسه گشتم و فرم پر كردم تا بالاخره با من تماس گرفته شد. بعد از يك گزينش دو ساعته از طرف اداره، آن هم با سئوالات سخت و عجيب و يك مصاحبه با مدير مدرسه، بالاخره موفق به دريافت ۴ كلاس به عنوان دبير حسابداري شدم؛ البته به عنوان يك معلم حق التدريس. در پايان سال اول تدريسم اعلام شد براي رسمي شدن و البته استخدام در سازمان هاي دولتي بايد در آزمون استخدام ادواري شركت كنم. با خوشحالي و پس از مطالعه زياد در اين آزمون ها شركت كردم و البته قبول هم شدم، ولي چيزي تغيير نكرد. بعد از چند ماه اعلام شد آزمون ديگري برقرار است. پرسيديم پس آزمون قبلي چه نتيجه اي داشت؟! جواب دادند: كساني كه در آزمون قبلي پذيرفته شده اند در اين آزمون فقط به سئوالات اختصاصي پاسخ مي دهند و عمومي ها را نمي نويسند. ما هم پذيرفتيم. بماند كه سر جلسه اعلام شد كه به همه سئوالات پاسخ دهيم! پس از پذيرفته شدن در اين آزمون هم، متوجه شديم كه اين آزمون، نه براي رسمي شدن، بلكه براي حق التدريس ماندن بوده است. باز مدتي گذشت و به ما گفتند براي مصاحبه حضوري به آدرسي كه داده اند مراجعه كنيم. اواسط تابستان بود و هواي گرم همه ما را كلافه كرده بود، آدرس ، محلي حوالي جنوب شهر تهران بود. عده زيادي از معلمان حق التدريس جمع شده بودند و من كه هفت صبح در محل حاضر بودم، در ساعت ۲ بعداز ظهر خسته و گرسنه در اين مصاحبه شركت كردم. البته بايد بدانيد در مجموع آزمونهاي قبلي داراي رتبه چهارم بودم. ديگر فكر نمي كردم هيچ مانعي براي رسمي شدن داشته باشم. تابستان سال بعد هم آمد با سه سال سابقه و البته يك بچه كوچك. حالا نوبت آموزش ضمن خدمت بود. گفتم اجازه دهيد غيرحضوري اين دوره را طي كنم. گفتند تحت هيچ شرايطي امكان ندارد. پرسيدم دوره بعدي كي خواهد بود؟ جواب دادند: اصلاً معلوم نيست شايد تا ده سال ديگر هم نباشد! در حال حاضر هم آموزش و پرورش اعلام كرده كه دفترچه بگيريم و در آزمون جديدي شركت كنيم. كه از اين همه معلم حق التدريس، فقط سي وپنج هزار نفر را استخدام رسمي خواهند كرد. شرايطش هم داشتن سه سال سابقه و قبولي در آزمون قبلي است!
همچنان به اميد رسمي شدن در اين آزمون هم شركت خواهم كرد. خدا را شكر گفته اند كه به آن دوره ضمن خدمت نيازي نيست و اجباري نبوده. به نظر شما اين آخرين آزمون خواهد بود؟
خانم محمدي نيز از معلمان تحصيلكرده و حق التدريسي است كه درباره مشكلاتش چنين گفته  است: ليسانسيه حسابداري هستم. بعد از تلاش بسيار و گزينش هاي متعدد، موفق شدم كه در يك دبيرستان مشغول كار شوم. سال اول بي تجربه بودم و آشنايي با محيط مدرسه به عنوان يك معلم نداشتم. در روز معلم، تشويق نامه هايي به معلمان نمونه اهدا مي شد. در آن لحظه پيش خودم عهد كردم در سال جديد، نهايت سعي ام را بكنم تا بتوانم از اين تشويق نامه ها دريافت كنم، بنابراين نهايت تلاشم را كردم. ارتباط با بچه ها عالي بود، همه از تدريسم راضي بودند و البته سعي مي كردم علاوه بر تدريس، در فعاليتهاي فوق برنامه مثل: برگزاري نمايشگاه و همايش و... نيز شركت كنم. سال دوم هم تشويق نامه اي نگرفتم و البته پي بردم كه اين چيزها و اين برخوردها فقط براي معلمان رسمي است، نه حق التدريسي ها! در آزمونهاي مختلف شركت كردم تا شايد رسمي شوم، ولي نتيجه اي نداد. در حال حاضر هم متوجه شدم باز آموزش و پرورش آزمون جديدي برقرار مي كند و از طرف ديگر كميسيون فرهنگي مجلس هم اعلام كرده نيازي به آزمون نيست و همه استخدام خواهيم شد و واقعاً نمي دانيم چه بايد بكنيم.
003357.jpg
با معلم ديگري وارد گفت وگو مي شوم و مي خواهم كه اول خودش را معرفي كند. جواب مي دهد: «اجازه بدهيد خودم را معرفي نكنم چون مي ترسم همان يك درصد احتمال رسمي شدن را هم از دست بدهم! و ادامه مي دهد: مهندس كامپيوتر هستم با دو سال سابقه تدريس، براي رسمي شدن گفتند كه بايد در آزمون ادواري شركت كنيم. ۴۵۰۰ تومان براي شركت در آزمون پرداخت كرديم، بعد هم يك سري كتاب به ما معرفي كردند چيزي حدود ۹۰۰۰ تومان هم براي تهيه كتابها پرداختيم و با مطالعه، در آزمون شركت كرديم. حتي يك مورد از اين چيزهايي كه در كتابها خوانده بوديم، به عنوان سؤال نيامده بود. سؤالها طولاني، مضحك و كاملاً بي ربط بود! اكثر كساني كه رشته شان فني بود، قبول شده بودند و كساني كه انساني و تجربي خوانده بودند، قبول نشدند. حالا معيار چه بود، نمي دانم. به هر حال من در آزمون قبول شدم، ولي هيچ مزيت و يا برتري نسبت به همكاراني كه قبول نشده بودند، نداشتم. بنابراين هنگامي كه اعلام كردند بايد در آزمون حق التدريسي ها شركت كنيد، امتناع ورزيدم و در اين آزمون شركت نكردم. در نتيجه الان ابلاغ رايانه اي براي فيش حقوقي ندارم. (توضيح: ابلاغ رايانه اي، يكي از ملاك هاي نشان دادن ردپاي كار در آموزش و پرورش است).
سؤال مي كنم پس حقوق خود را چگونه دريافت مي كنيد؟ مي گويد: دستمزدم را به حساب همكار ديگري در همان مدرسه مي ريزند كه ايشان لطف كرده پول را مي گيرند و سهم مرا هم مي دهند. حالا شما ديگر خودتان تصور كنيد كه با اين اوصاف ما دچار چه مشكلاتي مي شويم، هر لحظه هم امكان دارد كه مدير بگويد ديگر نمي خواهد تشريف بياوريد. هيچ آينده شغلي نداريم و هميشه بايد نگران باشيم. الان هم كه دوباره شايعات جديدي هست راجع  به آزموني ديگر، آموزش و پرورش مناطق ۹ و ۶ اعلام كرده اند كه چنين آزموني براي رسمي شدن نيست و اينها شايعه است. از طرفي تلويزيون اعلام كرده كه تا ۵ مهر مهلت ثبت نام است و بايد از اداره پست دفترچه ها را تهيه كنيم. ما هم درست نمي دانيم. شرايطش هم داشتن سه سال سابقه كار است. البته كساني كه در آزمون قبلي قبول شده اند، ديگر لازم نيست به سؤالات عمومي پاسخ دهند. ۳۹۰۰۰ نفر را مي گويند قرار است براي رسمي شدن بردارند كه ۱۷۰۰۰ نفر اينها از معلمهاي نهضت سوادآموزي هستند، تعداد اندكي هم كه باقي مي ماند، اگر پارتي بازي نباشد، بايد رقابت سختي با هم داشته باشند. حالا افرادي كه سابقه شان از سه سال كمتر است چه وضعيتي دارند معلوم نيست. به هرحال مجبورم در اين آزمون هم شركت كنم. ولي واقعاً اين انصاف نيست.
خانم نعيمي فرد معلم حق التدريسي ديگري است كه با ما گفت وگو مي كند. او مي گويد: ليسانسيه تاريخ هستم و در يك دبيرستان غيرانتفاعي درس تاريخ و علوم اجتماعي تدريس مي كنم. وضعيت معلمان حق التدريس قابل مقايسه با رسمي ها نيست. من نزديك دو سال است كه تدريس مي كنم. اوايل كارم ساعتي ۶۰۰ تومان مي گرفتم. يك معلم رسمي حد متوسط حقوقش ۱۴۰ هزار تومان است با مزايا، پاداش و هداياي ديگر. در حالي كه حقوق يك معلم حق التدريسي [البته بسته به ساعات تدريسش] چيزي حدود ۳۰ تا ۶۰ هزار تومان است. من مجرد هستم و نياز چنداني به اين پول ندارم، ولي واقعاً فكر مي كنم معلمان متأهلي كه تنها از اين شغل درآمد دارند، با اين ميزان دستمزد چه مي كنند؟! چون تازه شروع به تدريس كرده ام، چندان دنبال رسمي شدن نرفته ام، ولي جديداً شنيده ام كه قرار است آزموني برقرار شود. من سه سال بيشتر سابقه كار ندارم، بنابراين نمي توانم شركت كنم. در مدرسه هم اصلاً نمي دانم وضعيتم چگونه است. الان هم كه شهريور است زمان گفت وگو هنوز مطمئن نيستم كه براي مهرماه به مدرسه خواهم رفت يا مدير كس ديگري را جايگزين من مي كند. جالب اين است كه براي دانش آموزان هم فرق مي كند كه شما يك معلم حق التدريسي هستيد يا رسمي؟!
اصلاً به دبيران رسمي با احترام بيشتري برخورد مي كنند، ولي ما...
و خانم شيشه گران معلم يك دبستان غيرانتفاعي است، البته نه يك معلم رسمي. وي مي گويد: من از طريق گزينش اداره وارد مدرسه شدم، راجع به سؤالات گزينش بهتر است چيزي نگويم. همه كارهاي ما دست مدير است. ايشان مي گويند كه چه درسي را برداريم، سر چه كلاسي برويم، اصلاً از هفته ديگر مدرسه برويم يا نه و البته اينكه چه مقدار دستمزد بگيريم. مثلاً من دوستي دارم كه در يك مدرسه ديگر همان كاري را كه من مي كنم، انجام مي دهند، ولي حقوقشان ۷۰ هزار تومان است و مال من ۴۰ هزار تومان، چون مدير اين مدرسه دلش مي خواهد اين ميزان به من بپردازد و آن يكي مدير دوست دارد بيشتر بپردازد! دنبال رسمي شدن هم نمي روم، چرا كه مي دانم موانع زيادي پيش رو خواهم داشت.
گفت وگوهايم  را به پايان مي رسانم، در حالي كه سؤالات زيادي برايم مطرح است. وقتي يك جوان تحصيلكرده مي گويد بيكارم و پولي به دست نمي آورم، مي گوييم: خوب، براي شما كه فلان رشته را خوانده ايد، كار نيست. ولي وقتي كسي مشغول به كار است و تعداد زيادي از افراد ديگر هم وابسته به كار و فعاليت ايشان هستند، برخوردار نبودن از حقوق مكفي و مزايا چه معني مي تواند داشته باشد؟
آيا شايسته است بين دو معلمي كه هر دو به يك ميزان كار و كوشش مي كنند، صرفاً به اين عنوان كه يكي نام رسمي دارد و ديگري نام حق التدريسي را يدك مي كشد، تفاوت و تبعيض قائل شد؟ شرايط رسمي شدن چيست؟ يك معلم حق التدريسي بايد چند آزمون را پشت سر بگذارد و چند سال سابقه داشته باشد تا بتواند رسمي شود؟ معلمي را مي شناسم كه دوازده سال است كه حق التدريس است و...
نرگس قرباني

گفت وگو با سيد محمدرضا ميرتاج الديني
نايب رئيس دوم كميسيون فرهنگي مجلس و نماينده تبريز
تفكيك نظام هاي فرهنگي

زهرا ابوعلي
003411.jpg
اشاره: در دوراني كه ما زندگي مي كنيم، سازمان ها و نهادها نقش ها و مأموريت هايي فراتر از نقش هاي پيشين بر عهده گرفته اند و در محيط سياسي و اجتماعي وظايف جديدي به آنها محول شده است.سازمان هاي امروزي از قالب يك نهاد تنها اداري، صنعتي يا اقتصادي خارج شده و به صورت نهادهايي اجتماعي سياسي درآمده اند كه علاوه بر انجام وظايف فني بايد نسبت به محيط هاي اجتماعي- سياسي خود بيش از پيش حساس و آگاه باشند. داشتن مهارت  سياسي، شناخت سياست هاي روز و نحوه پيدايش آنها از لوازم مديريت امروز است.ارج نهادن به منافع عامه و توجه به هنجارها و خواست هاي اجتماعي، از زمره مسائلي است كه مديران در كنار اهداف سازمان بايد بدان بهاي فراوان دهند.در عصر ما مدير موفق كسي نيست كه تنها اهداف اقتصادي و فني را فرا روي خود قرار دهد؛ بلكه كسي است كه اهداف سازمان را در كنار منافع عامه و سياست هاي كلي جامعه ارزيابي و ارزش گزاري كند. احاطه و آگاهي نسبت به محيط هاي فرهنگي و ارزشي، اجتماعي، سياسي، فني، اقتصادي و اقليمي جامعه اي كه در آن فعاليت هاي سازمان انجام مي پذيرد و شناخت تحولات و تغييرات آنها در طول زمان، در ايفاي نقش جديد مديريت اثر تعيين كننده اي دارد. سازمان ها براي زنده ماندن و رشد و توسعه بايد خط مشي هاي عمومي را كه بازتاب محيط هاي مؤثر بر سازمان و منعكس كننده ارزش هاي حاكم در آن جامعه است، به خوبي شناخته و ارزيابي كنند و با آنها به طور فعال و مؤثر برخورد كنند.گذشته از اين مدير بايد بكوشد تا در تعيين خط مشي ها، نقش فعال و تعيين كننده داشته باشد. . مدير مي تواند به كمك مطبوعات و رسانه هاي گروهي با استفاده از نيروي تخصصي و فني سازمان و ديگر گروه هاي بانفوذ، با ارائه پيشنهادها و اظهارنظرهاي مفيد و مؤثر، در خط مشي گذاري، اثر گذاشته و به آن جهت دهد.در گفت وگو با سيد محمدرضا ميرتاج الديني، نايب رئيس دوم كميسيون فرهنگي مجلس شوراي اسلامي، ويژگي هاي مديران فرهنگي امروز را به چالش كشيده ايم.
* عده اي بر اين باورند كه ساده ترين مسئوليت بر عهده يك مدير فرهنگي است. در حالي كه مديريت فرهنگي يكي از سخت ترين مشاغل جامعه ماست. از آنجا كه چند سالي است در دانشگاه رشته مديريت فرهنگي تدريس مي شود به عنوان نخستين سؤال مي خواهم از شما كه خودتان در كارهاي فرهنگي مشغول هستيد، بپرسم يك مدير فرهنگي بايد چه خصوصياتي داشته باشد و اصلاً تعريف آن چيست؟
- يك مدير فرهنگي ابتدا بايد شناخت مناسبي از فرهنگ داشته باشد يعني با فرهنگ جامعه آشنايي داشته باشد. در ثاني وي بايد توان برنامه ريزي فرهنگي را داشته باشد. همچنين نگاهي فرهنگي به جامعه داشته باشد اصلاً جامعه شناس باشد. نيازهاي جامعه و روحيات مخاطبان، فرهنگ را درك كرده و در ارتباط با آن نيازها برنامه ريزي كند. اما مهم تر از همه اين كه خودش يك زندگي فرهنگي در اجتماع داشته باشد. يعني خودش هم ذاتاً فرهنگي باشد. براي فرهنگ اين مملكت دل بسوزاند و هويت ملي و فرهنگي ما را باور داشته باشد. بدين معني كه در برابر فرهنگ بيگانه(غرب) خودباخته نباشد.
* در حال حاضر از نظر شما وضعيت فرهنگي كشور و مديريت آن چگونه است؟
- همان طور كه مي دانيد انقلاب اسلامي ما يك انقلاب فرهنگي بود يعني سابقه فرهنگي داشت. شهيد بهشتي در يادداشت هاي خود تعبيري دارند از اين انقلاب كه «انقلاب ما انقلاب ارزش هاست». بر همين مبنا بنده معتقدم كه مديريت چنين انقلابي بايد بر پايه همان سابقه فرهنگي و ارزش ها باشد. بايد يك مديريت فرهنگي باشد. بايد توجه داشت فرهنگ جدا از اقتصاد و سياست و ساير مسائل اجتماعي كشور نيست پس اگر مديري مثلاً مدير اقتصادي جامعه است در كنار سياست گذاري هاي اقتصادي اش وظيفه دارد به گرايشهاي فرهنگي اقتصادي در جامعه هم فكر كند و آن افكار را حتي عملي كند. مديران اجرايي ما در هر رشته اي كه فعالند بايد داراي سابقه اي فرهنگي نيز باشند تا هر كاري متناسب با فرهنگ خاص خودش پيش برود. البته اين مديران فرهنگي لزوماً بايد از ميان مديران قوي انتخاب شوند و كار كشته باشند. ولي متأسفانه امروز مديران فرهنگي از اعتبار و سابقه و تجربه اندكي برخوردارند و معمولاً مديران متوسطي در پست هاي مديريتي به كار گرفته مي شوند.
* در بعد فرهنگ دو مسئله باطن و ظاهر پيش مي آيد. كميسيون فرهنگي دوره ششم يك پروژه فرهنگي در صدا و سيما داشتند كه به جاي فرهنگ به عدد و ارقام پرداختند و از كميسيون فرهنگي به كميسيون اقتصادي تبديل شدند! عملكردشان در آن دوره ضعيف بود. حالا همه نگاه ها به بعد فرهنگي مجلس هفتم است. با توجه به اشتغال مديران فرهنگي نهاد رهبري در دانشگاه ها، وزارت  ارشاد و صدا و سيما معاونت اجتماعي، فرهنگي شهرداري ها اين كميسيون چه تدبيري انديشيده است؟
- اين موضوع برمي گردد به نوعي پراكندگي مديريت فرهنگي در كشور كه ما از آن رنج مي بريم.
* خب براي جلوگيري از اين عدم همكاري مديران فرهنگي و دوباره كاري يا به قول شما پراكندگي مديريت فرهنگي چه بايد كرد؟
- نهادها و سازمان هاي فرهنگي هر كدام مسئوليت هاي فرهنگي خاصي را بر عهده دارند و در اين راستا چه موازي  كاري ها كه انجام نمي دهند. هر چند موازي كاري ابداً اشكالي ندارد ولي از آنجا كه ما ميدان وسيعي براي كارهاي فرهنگي در اختيار داريم بايد از سياست گذاري واحدي پيروي كنيم تا تقسيم كار به درستي صورت بگيرد. البته اين نهادها هر كدام تنها ده درصد روي بعد موازي، كار مي كنند. ولي يك فرماندهي واحد براي برنامه ريزي فرهنگي لازم است. در اينجا هم وظايف نهادهاي مختلف مشخص مي شود و هم اين كه هر كدام سياست واحدي را براي خود در پيش مي گيرند.
* يعني با يك پراكندگي كاري مواجهيم كه همه چيز را به هم ريخته است؟
- دقيقاً. چيزي كه ما نياز داريم يك ساماندهي اصولي است چون سياست هاي كلي مشخص است. در چشم انداز بيست ساله اي كه مقام معظم رهبري مشخص كرده اند يازده بند از ۵۴ بند سياست هاي كلي مربوط به سياست هاي فرهنگي است. براي رسيدن به آن ساماندهي ابتدا بايد تعريفي از سياست هاي مختلف نهادهاي فرهنگي به دست آورديم. ادغام نهادهاي فرهنگي اقدام بعدي است و پس از آن بايد به تفكيك نظام هاي فرهنگي و ادغام برخي نظام هاي موازي بپردازيم. به عنوان نمونه هم اكنون ارشاد كار فرهنگي مي كند. سازمان تبليغات هم همين طور. ارشاد براي فعاليت هاي فرهنگي اش يك تعريف دارد سازمان تبليغات تعريفي ديگر، سازمان تبليغات مسئول امور ديني- مذهبي جامعه است و ارشاد عهده دار وضعيت عمومي فرهنگ اجتماعي. با اين حال نگاه كنيد ارشاد در حوزه مساجد فعاليت مي كند، كانون فرهنگي مساجد راه اندازي مي كند، كتابخانه هاي مساجد را اداره مي كند و... سازمان تبليغات هم دقيقاً همين كارها را مي كند و اين يعني همان دوباره كاري. اينجا بايد بررسي لازم صورت بگيرد و وظايف هر كدام تفكيك شود. يا هر دو يكي شوند يا آن كه هر كدام بدانند مي خواهند چه كنند و در كدام حوزه فرهنگي فعال باشند.
* يكي ديگر از مشكلات فرهنگي مربوط به امور جوانان است. مثلاً در مورد پوشش آنها، هيچ كدام شان يك خوراك فرهنگي ندارند كه بدانند چه لباسي بپوشند. بر خلاف نسل هاي پيشين اين جوانان نسل سوم آرمان گرا يي چندان بارزي فعلا ندارند، بلكه بر عكس، نگاه ظاهري آنها به دنبال شرق و غرب است و ماهواره و اينترنت و مد تجمل گرا و... به لحاظ فكري عرض مي كنم. مي خواهم بدانم كميسيون فرهنگي دوره هفتم چه برنامه هايي براي اين نسل در نظر دارد؟ چه كارهايي براي باورپذيري فرهنگي آنها با توجه به عرق ملي و فرهنگ اسلامي ما صورت گرفته؟
- ببينيد ما بايد اين جوان ها را به جايي سوق دهيم كه از سطحي نگري و روبناي فكري كردن پرهيز كنند. عمق بخشيدن به برنامه ها، تعميق معرفت ديني جوانان و تحكيم باورهاي فرهنگي ملي از مهمترين برنامه هايي است كه بايد اجرا شود. ما اگر آن فرهنگ اصيل ايراني را كه آميخته با فرهنگي ديني ماست خوب حفظ كنيم ديگر در مقابل تهاجم فرهنگي شكست نخواهيم خورد. تهاجم فرهنگي از غرب و كشورهاي خارجي بي فرهنگ و ريشه وارد كشور ما مي شود. جوانان آن فرهنگ پوچ را مي پسندند و خود را با آن تطبيق مي دهند. در حالي كه كشورهايي هم هستند كه فرهنگ خودشان را حفظ مي كنند مثل پاكستاني ها و هندي ها و اعراب كه لباس ملي دارند و از آن در جشن هاي خود استفاده مي كنند.
* مشكل اينجاست كه ما لباس ملي نداريم. نسل سوم هم نسلي نيست كه خيلي در مورد آنچه مي شنود بينديشد. نسلي است كه فقط مي بيند و نگاهش نيز كاملا باز نيست . فكر مي كنيد مثلاً اگر جنگ شود مي توان به اين نسل براي دفاع از وطن اعتماد كرد؟
- خب ما بايد بين اين نسل جديد نسل دوم و حتي اول پيوند زده و ارتباط آنها را حفظ كنيم.نگذاريم كه بينشان فاصله ايجاد شود. نسل دوم هم نسل بدي نيست. مي توانند بين دو نسل اول و سوم رابطه  برقرار كند. ما از نسل دوم كه اداره كننده جنگ بودند الگوهاي خوبي داريم كه به نسل سوم بدهيم. در واقع نسل دوم و سوم فاصله چنداني با هم ندارند. نسل سومي ها همان بچه هاي نسل دوم هستند يعني همان بقاياي جنگ! يا اصطلاحاً بقية الصيف. اين بچه ها، فرزندان همان رزمندگان و جانبازان و خانواده هاي شهدا هستند پس چندان هم نمي توان به آنها بي اعتماد بود.
* در زمان جنگ (نسل دوم) الگوهاي خاصي رايج بود . حالا آن نگاه ها كه روزگاري يكپارچه بود تكثير و پراكنده شده است. پس آيا نمي توان گفت كه نمي شود چندان هم به نسل سومي ها اميدوار بود؟
- ولي ما همان نگاه ها را برجسته مي كنيم. ما بايد الان الگوهايي از شهدايمان، رزمندگانمان، سردارانمان و رسانه ها و روزنامه ها داشته باشيم. قطعاً اين كتاب ها،  مصاحبه ها و داستان ها در ابعاد مختلف فرهنگي (فرهنگ جنگ) تأثيرگذار خواهند بود.
* اجازه بدهيد كمي به مديريت فرهنگ شهري بپردازيم. يكي از كارهايي كه بايد در اين خصوص صورت بگيرد گسترش كتابخانه هاست. همينطور تئاتر، سينما و ... منظورم تئاتري است كه در خدمت فرهنگ اسلامي مي باشد. هم اكنون برخي از نقاط جنوبي تهران بخصوص منطقه ۱۶ كه بيشترين شهدا را داشته، با ضعف كتابخانه مواجه است. يعني كسي به فكر ساخت كتابخانه و تهيه كتاب هايي كه با سطح تفكر اهالي آن منطقه همخواني داشته باشد، نيست. در كميسيون فرهنگي تا چه اندازه اي به اين مسئله رسيدگي شده است؟
- در نسل جديد ما جوان هاي پاك و فرهيخته هم زياد داريم جوان هايي كه آرمانگرا هستند. براي اين افراد احتياج به يك الگودهي مناسب هست. در همين راستا مجلس ششم برنامه هاي فرهنگي اي را به صورت بلندمدت (پنج ساله) يا كوتاه مدت(يك ساله) تصويب كرده. اگر چه شوراي نگهبان يكسري اشكالات از اين برنامه ها گرفته بود ولي ما در مورد آن اشكالات فقط حق نظردهي داشتيم. ولي نسبت به خود بخش فرهنگي و برنامه چهارم حق هيچ اظهار نظري وجود نداشت. در قانون اساسي هم شوراي نگهبان آورده كه در برنامه چهارم توجه كافي به سياست هاي كلي نشده. البته اشكال شرعي و قانوني وجود نداشت. ما آمديم اعلام كرديم با توجه به اصل قانون اساسي و ديگر سياست هاي كلان كه از سوي مقام معظم رهبري تعيين شده، برنامه چهار مورد بي مهري قرار گرفته است. از همين رو ما از مجلس خواستيم اجازه بدهند ما كل برنامه بخش فرهنگي را در برنامه چهارم بازنگري كنيم. ولي اجازه ندادند و گفتند: فعلاً اين برنامه برود، بعداً اصلاحيه بدهيد. ما مي خواهيم در آينده يك متمم در مورد بخش فرهنگي در برنامه چهارم بياوريم. آنجا اين مسائل را مدنظر قرار مي دهيم.
از طرفي ديگر برنامه سالانه بودجه ۸۴ را دولت به مجلس مي دهد. ما آنجا از مواردي كه خود دولت آورده حمايت مي كنيم. مواردي مثل گسترش كتابخانه ها در محلات و شهرها و مناطق محروم و روستاها. چون به عقيده من نسل جوان ما همه جا يك رنگ دارد. پس بايد برنامه كلي باشد تا همه از آن بهره مند شوند. برنامه هاي ديگري هم در همين رابطه بايد اجرا شوند مثل حمايت از جايگاه هايي كه تبليغات هنري دارند. يعني با توجه به سابقه فرهنگي و ارزش هاي انساني و انقلابي سالن هاي تئاتر و سينما و حتي برنامه هايي براي توليد فيلم به جريان بيفتد. بحث كتاب و كتابخواني و حمايت از ناشرين هم بخش ديگري از اين برنامه ها است. كتاب هايي كه ارزش ديني را حفظ مي كنند بايد بيشتر چاپ شوند. ادبيات انقلابي،  داستاني و ايراني بايد تحت توجه و پشتيباني خاصي واقع شود. مشكل ما الان همين است كه جامعه ايراني، جامعه كتابخواني نيست. درصد كتابخواني به شدت پايين است حتي در ميان تحصيلكرده ها. پس بايد اول جامعه را به سمت كتابخواني سوق داد تا بعد ببينيم براي ضعف كتابخانه و ... چه مي توان كرد.
* طبق آمار فروش كتاب يكي از پرفروش ترين كتاب ها، كتاب هاي مذهبي و عرفاني هستند. اديان مسيح روي عرفان و حتي نظريه تناسخ كاركرده اند و تحقيقات زيادي در اين زمينه انجام شده. الان حجم وسيعي از كتاب هاي موجود در بازار كتاب از غرب و اروپا وارد مي شوند با ترجمه هاي خوب، بد، ضعيف. نمي گويم آنها تبليغ دين خودشان را مي كنند ولي از بعد فكري در نسل جوان جامعه تأثيرگذارند. با توجه به اين حديث كه اميرالمؤمنين (عليه السلام) فرمود ه اند «هر چيزي را نبايد تجربه كرد بلكه بايد از تجربه ديگران هم درس گرفت.» و اين نكته كه خود شما روحاني هستيد و آشنا به مسائل ديني، آيا فكر نمي كنيد در حوزه علميه بايد كار بيشتري روي اين موضوع انجام بگيرد؟ يعني در بازار كتاب، كتاب هاي مذهبي مثل نهج البلاغه و قرآن با تفسير و ترجمه هايي كه به زبان امروز اين جوان ها نوشته و چاپ شده باشد موجود نيست.
- چون جوان نمي تواند از اين كتاب ها استفاده بهينه بكند در اكثر كتاب هاي روز،  پيام آن كتاب ها به صورت داستان درج شده است.
* ولي من فكر مي كنم اين انتقال پيام درمورد مذهب خيلي كم اتفاق افتاده است.
- كتاب هاي مذهبي ما با توجه به نيازهاي جامعه به دو جهت بايد پيش برود. اول بايد نياز نسل جوان را درك كرد و همان را به قلم روز نوشت. كتاب هاي شهيد مطهري چنين كتاب هايي هستند.مطابق سليقه همه نسل هاست. گاهي هم كتاب هايي تأليف مي شوند كه چندان قوي نيستند به لحاظ محتوا. نياز نسل جوان را از بعد مسائل ديني تأمين نمي كنند. در حال حاضر، يكي از كارهاي پسنديده اي كه حوزه شروع كرده نگارش كتاب سال حوزه علميه است. يعني هر سال كتاب هاي برجسته و پربار را انتخاب و منتشر مي كند. نسل جوان هم به مسائل معنوي و عرفاني تمايل فراواني دارد و از اين كتاب ها استقبال مي كند.
* بله به خاطر تمايلش به اينگونه كتاب ها و اين مقوله عرفان و مذهب به سمت آن كتاب ها مي رود. اما متأسفانه با خواندن آن كتاب هاچيزي كه دنبالش هست را نمي بيند.
- كتاب هاي فلسفي نياز به تفكري عميق دارد بنابراين افراد خاصي دنبالش مي روند. جوان ها به خاطر بي حوصلگي در امر تفكر به سراغ كتاب هاي روان تر مي روند. اينكه كتاب هاي معنوي و عرفاني براي اين نسل جذاب و قابل درك باشد كاري است كه بايد توسط گروهي از نويسندگان صورت بگيرد. هم اكنون گروهي نويسنده هم در اين حوزه وارد شده اند و مشغول به كارند. از جمله كتاب خاطرات بزرگان و علما. مثل علامه طباطبايي، آيت الله شاه آبادي، مرحوم بهاءالديني و آيت الله كشميري. اين كتاب ها در بازار فراوان است. فقط بايد نوع مطالعه آنها تبليغ شود و گسترش پيدا كند.
* ما در سنين نوجواني و جواني (سال هايي كه به دنبال خداشناسي بوديم) اينها را خوانده ايم، مسئله اي كه اكنون وجود دارد آن است كه الگوپذيري هنوز جا نيفتاده. كسي نمي داند براي كميسيون فرهنگي چطور بايد كار كرد. كتاب هاي شهيد مطهري با تمام تأثيرش با رفتن خود استادكما بيش فراموش شدند يا الگوهاي جنگي ما شهيد همت بود و شهيد باكري و ... كه اين شهدا هم وقتي رفتند ديگر تمام شدند.
- نه اين الگوهاي نمونه تمام نشده اند و هرگز هم تمام نمي شوند. آثار فكري، علمي و تحقيقي آنها باقي است. فقط بايد ديد چگونه مي توان اينها را به جامعه عرضه كرد. ما بايد روي اين آثار، كار كارشناسي انجام بدهيم. بايد از پژوهشكده هاي مراكز تحقيقي - پژوهشي و نهادهاي فرهنگي دولتي و غيردولتي حمايت كنيم تا روي اين آثار كار كنند. اگر دولت اعتبارات فرهنگي خودجوش و مردمي را كه نياز آنها است در لايحه اش بياورد ما هم اقدام مي كنيم. آن را در قالب طرح هاي سازنده در كميسيون فرهنگي مطرح مي كنيم وگرنه در برنامه آينده مي گنجانيم. اخيراً يك مؤسسه خصوصي آمده و آثار علمي گذشته را در قالب زبان امروزي به تعداد محدود بازنويسي و منتشر كرده كه اين يك گام مثبت است. يعني يك چشمه زلال يك جا مانده بود و جوانان به آن دسترسي نداشته اند. عده اي آمده اند راه آن جويبار را روان كردند، باز كردند تا بيايد برسد به دست مردم، به دست نيازمندش . اين طور مؤسسه ها نياز به حمايت دارند.
* آيا براي هماهنگ سازي مديران مساجد، بسيج،  معاونت اجتماعي و شهرداري تدابيري انديشيده شده كه هر از گاهي مديران فرهنگي نشستي، جلسه اي با مسئولان كميسيون فرهنگي داشته باشند. با يكديگر همفكري كنند و روي مواردي مثل لباس، كتابخانه ها و ... كار كنند.
- در برنامه سوم ادغام نهادهاي موازي درج شده بود و دولت هم برخي از آنها را انجام داد. برخي از طرح ها هم مانده است و فرصت رسيدگي به آنها پيش نيامد. طبيعي است كه شروع كننده اين كار بايد دولت باشد. يعني دولت بايد به مجلس بيايد و مجلس هم از اهداف دولت حمايت كند. اگر شروع كار هم از طرف دولت نباشد ما خودمان مد نظرمان هست كه نهادهاي فرهنگي مثل بخشي از وزارت ارشاد، سازمان اوقاف و امور خيريه، سازمان تبليغات اسلامي، دفتر تبليغات و ديگر نهادها را در يك طرح كلان از حالت موازي كاري خارج كنيم. مديريت خوب در جامعه مايحتاجش يك تفكيك درست است. فرهنگ عمومي و فرهنگ ديني نه از نظر اجرايي كه از نظر عملكرد فرهنگي بايد تفكيك و تدوين شوند.اعتبارات فرهنگي ما چيزي در حدود ده تا بيست درصد از كل سهم خود را به فرهنگ ديني اختصاص داده كه اين بخش نياز بيشتري را مطالبه مي كرد. الان ما هفتاد هزار مسجد داريم. چهار هزار تشكل ديني در كشور داريم و اين همه جمعيت مردمي و مذهبي. اگر سازماني بخواهد اين همه مركز را اداره كند چقدر امكانات مي خواهد؟چقدر اعتبارات و بودجه نياز دارد؟

|  آسيب هاي اجتماعي  |   انديشه  |   فرهنگ   |   ورزش  |   هنر  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |