دوشنبه ۶ مهر ۱۳۸۳
يادداشتي بر فيلم بيل را بكش« يك»به مناسبت اكران فيلم در سينماهاي تهران
جلد اول داستاني حقيقتاًمبتذل
003399.jpg
روبرت صافاريان
انتقامي كه در فيلم ترسيم مي شود همان انتقامي است كه در هزاران فيلم و قصه ديگر مطرح شده است،اما كسي آن فيلم ها را به عنوان كار هنري و جدي تلقي نكرده و درباره شان كاغذ سياه نكرده است

فيلم با اين عنوان بندي شروع مي شود:«چهارمين فيلم كوئنتين تارانتينو»و بعد «جلد يك». هر دو عبارت در عنوان بندي فيلم ها تازگي دارند. احياناً نخستين بار است (دست كم در سينمايي كه توزيع گسترده جهاني دارد) اين عبارت ها مورد استفاده قرار مي گيرند.
تازگي آنها اين را القا مي كند كه با چيزي كاملاً نو و متفاوت با همه فيلم هايي كه ديده ايم روبه رو خواهيم بود. علاوه بر اين، سخن گفتن از چهارمين فيلم تارانتينو، بر اهميت فيلمساز به عنوان مؤلف تأكيد مي كند. يك زماني فيلمسازان مستقل براي اين كه بر تفاوت خود با فيلمسازان متعارفي كه در چارچوب سينماي غالب تجاري كار مي كردند، به جاي اين كه در عنوان بندي عمومي فيلم، نام خود را به عنوان كارگردان و فيلمنامه نويس ذكر كنند، فيلم شان را با عبارت «فيلمي از ...» شروع مي كردند. امروز اين عبارت «فيلمي از ...» در تجاري ترين فيلم ها هم به كار مي رود. تارانتينو با ذكر تعداد فيلم هايي كه ساخته به اين عنوان، باز هم بيشتر بر حضور خود و بر اين كه با فيلمي مؤلفانه  و نامتعارف روبه رو هستيم تأكيد كرده است. اما «جلد يك». لفظ جلد، خود به خود بيننده را به حوزه كتاب و ادبيات ارجاع مي دهد و مي خواهد از اين رهگذر براي فيلم جديت و اعتبار كسب كند. آن هم براي فيلمي كه ساختار روايي اش توهيني است به ادبيات جدي.
سينما، به خصوص سينماي قصه گوي غالب، اگر چيزي مديون هنرهاي ديگر باشد، بدون شك در عرصه ساختار دراماتيك است. ساختار روايي فيلم ها چيزهاي زيادي از شگردهاي دراماتيكي كه پيش از پيدايش سينما در رمان، قصه  كوتاه و نمايشنامه نويسي شكل گرفته اند وام گرفته است. بيل را بكش، با به كارگيري واژه «جلد»و ارجاع به ادبيات آدرس اشتباه مي دهد. چيزي كه در اين فيلم مطلقاً غايب است ساختار روايي كلان و شخصيت پردازي است و چيزي كه بيش از همه براي فيلم مهم است، كارگرداني صحنه هاي بزن بزن است (هر چه بيشتر بهتر). يا اگر بخواهيم قدري به فيلم اهميت ببخشيم مي توانيم بگوييم «كورئوگرافي صحنه هاي اكشن.» مي دانم كه بسياري از دوستداران فيلم شيفته كارگرداني همين صحنه ها شده اند، اما اكشن بدون زيربناي دراماتيك، هر اندازه ماهرانه كار شده باشد، ربطي به هنر ندارد، در نهايت فن و تكنيك است، اجراي خوب است. بيل را بكش يك داستان انتقام پيش پا افتاده است كه هنرش اين است كه حتي به ما نگويد انگيزه كشتار اصلي شب عروسي قهرمان انتقامجويش چيست و اين كه خود اين زن اصلاً كيست و چرا ما بايد با او همدلي كنيم. اگر او خود جزيي از شبكه آدمكشي بيل يا شبكه ديگري است، اگر خود در قتل هاي مشابهي دست داشته است (با مهارتي كه در جنگ تن به تن و شمشيربازي و كارداندازي دارد، قاعدتاً بايد چنين باشد)، حمله به عروسي نبايد كار ناجوانمردانه اي بوده باشد... اما ظاهراً بيهوده دارم تلاش مي كنم چيزي را كه فيلم ندارد براي آن دست و پا كنم. تنها چيزي كه در بيل را بكش مهم نيست، پيچيدگي مناسبات انساني است و تقليل همه چيز به سطح ادبيات بازاري است (بله همان «پالپ فيكشن»، كتاب هاي پرفروش ارزان كه با بهره برداري از پست ترين غرايز انساني، براي خود مخاطباني انبوه به دست مي آورند.).
اما ادبيات بازاري چيزهايي دارد كه منتقدان و فيلمسازان در دهه هاي شصت و هفتاد ميلادي، زماني كه سينماي جدي زيادي فاخر و سنگين و جدي مي شد، به آن توجه كردند. فيلمسازان موج نو فرانسه، به طور خاص ژان لوگ گدار، از انرژي فيلم هاي ارزان آمريكايي(بي مووي) سخن مي گفتند و با وام گيري از برخي از شگردهاي اين فيلم ها اين انرِژي را به فيلم هاي خود نيز تزريق مي كردند. براي نمونه به فيلم آلفاويل توجه كنيد. در اين فيلم از بازيگري تجاري مانند ادي كنستانتين استفاده شده است. در آن صحنه هاي بزن بزن اغراق آميز هم وجود دارد. اما اين صحنه ها به قول رابين وود به بريده هايي از كتاب و روزنامه ها مي مانند كه در قاب يك اثر جدي چسبانده شده باشند، هم هجو صحنه هاي بزن بزن فيلم ارزان بازاري هستند، هم به نوعي هيجان  و تحرك آنها را وارد فيلم گدار مي كنند. اما در فيلم تارانتينو، اين صحنه ها هيچ فرقي با آن فيلم هاي بي ارزش ندارند (البته استادانه تر و با هزينه  بيشتر ساخته شده اند). به بخشي از فيلم كه با ورود قهرمان آن به دكه استاد شمشيرساز شروع مي شود و تا پايان فيلم ادامه پيدا مي كند توجه كنيد. در اينجا هيچ چيز جز يك داستان انتقام وحشيانه وجود ندارد كه فيلم به اصرار از بيننده مي خواهد در آن طرف قهرمانش را بگيرد، بدون اين كه چيزي درباره سابقه ماجرا به او بگويد. تمام صحنه هاي زد و خورد و ماشين سواري در خيابان ها و... جزو صحنه هاي بي روح و غير دراماتيك نيستند كه البته مي  توان استادي به كار رفته در ساخت آنها را، كه مسلماً تنها كار تارانتينو هم نيست و گروه متخصص ساخت اين گونه صحنه ها نقش اصلي را در طراحي و اجراي آنها دارد، تحسين كرد. من شخصاً از تماشاي اكشن بدون پشتوانه دراماتيك به شدت خسته مي شوم. فيلمي مانند بيل را بكش برايم سينمايي است به شدت ملا ل آور، چون سينمايي است كه در پس آن همه اكشن، آن همه زد و خورد، در لايه زيرين آن اتفاقي نمي افتد. مناسبات انساني در آن به شدت ساده و كودكانه است. انتقامي كه در فيلم ترسيم مي شود همان انتقامي است كه در هزاران فيلم و قصه ديگر مطرح شده است،اما كسي آن فيلم ها را به عنوان كار هنري و جدي تلقي نكرده و درباره شان كاغذ سياه نكرده است. زرنگي تارانتينو اين است كه يك «بي مووي» گران ساخته و توانسته است آن را به عنوان اثر هنري و سينماي متفاوت در اذهان جا بياندازد.
گفتم داستان انتقام فيلم داستاني است كودكانه. يعني ساده  شده در حدي كه براي ذهن بچه ها هم قابل فهم باشد. يعني كنار گذاشتن همه گونه پيچيدگي در مناسبات انساني و برجسته كردن آكسيون بيروني و ديدني. سينماي آمريكا به شدت دارد به اين سو مي رود. در اين سينما داستان بيش از هر چيز محملي است براي نمايش جلوه هاي ويژه و تكنيك (ساختن صحنه هاي زد و خورد هم كاري است تكنيكي). و همين طور براي نشان دادن خشونت افراطي و گاهي آميخته به فانتزي. خشونتي كه به پيش زمينه مي آيد، في نفسه مورد توجه قرار مي گيرد و در نتيجه بيش از آن كه بررسي يا نقد خشونت باشد، شريك كردن بيننده در لذت خشونت است.
تارانتينو فيلمساز با استعدادي است. فيلم  قبلي او، به خصوص سگداني (كه آن هم فيلم خشني است)، فيلم هاي خيلي خوبي هستند. حتي در اين فيلم هم موقعيت هاي خوب و لحظه هاي خوب، وجود دارند. به خصوص در جاهايي كه فيلم لحن طنز آلود پيدا مي كند (صحبت اما تورمن با انگشت هاي پا و...) چون وقتي طنز وارد كار مي شود، لحن فيلم به هجو و فانتزي نزديك مي شود. اما گمانم دل خوش كردن به اين تكه هاي پراكنده اشتباه باشد، آن هم در فيلمي كه در حد شاهكار ستوده شده است و البته آسيب شناسي پديده اين گونه استقبال از فيلم، چه در جهان و چه در ميان منتقدان ايراني، خود داستان ديگري است.

نما به نما
يك انيميشن از فيلم نامه ژاك تاتي
ژاك تاتي را خيلي ها مي شناسند. او كمدين بزرگ و افسانه اي سينماي فرانسه است. مانوئل چومه فيلم ساز جوان فرانسوي است كه البته شهرت تاتي را ندارد. اما اين فيلم ساز جوان پا در كفش آن فيلم ساز و هنرمند كهنه كار كرده و مي خواهد يكي از فيلم نامه هاي او را تبديل به فيلم سينمايي كند.
البته دوستداران جوان سينما مي دانند كه چومه علاقه مند به دنياي انيميشن است و فيلم هاي زنده كارگرداني نمي كند. پس به اين ترتيب او يك فيلم انيميشن از فيلم نامه تاتي خواهد ساخت. با توجه به ميزان قدرت خلاقه چومه مي توان انتظار داشت كه انيميشن او يك اثر ديدني از كار دربيايد.
چومه (كه در كانادا كار و زندگي مي كند) سال قبل فيلم «ملاقات كنندگان بلويل»را ساخت كه نمايش بسيار موفقيت آميزي در سطح بين المللي داشت. اين انيميشن در جشنواره سال قبل فيلم فجر هم به نمايش درآمد و احتمالاً به زودي در تهران به روي پرده سينما ها خواهد رفت.



كينگ كونگ و پيتر جكسون
003405.jpg
نيوزيلند اين روزها حال و هواي ديگري دارد. مي توان با كمي دقت در دل جنگل هاي وسيع و پر درخت اين كشور، صداي غرش يك هيولا را شنيد. اين هيولا كسي نيست جز كينگ كونگ، همان موجود عظيم الجثه قصه هاي قديمي، كه حالا دارد براي پيتر جكسون(خالق «ارباب حلقه ها») نسخه جديد سينمايي «كينگ كونگ» را بازي مي كند.
به جز يك هيولاي كامپيوتري كه با فن آوري نوين ديجيتالي خلق مي شود، اندي سركيس با پوشيدن لباس يك ميمون، در بعضي صحنه ها نقش كونگ را بازي مي كند. نائومي واتس، آدرين برودي و جك بلك هم ديگر نقش هاي اصلي فيلم را بازي مي كنند. جكسون مي گويد:«از وقتي كه بچه بودم اين فيلم را دوست داشتم.»
منظور او نسخه دوم فيلم است كه سال ۱۹۷۵ به نمايش درآمد. در آن زمان جكسون سيزده ساله بود. نسخه اصلي و اول فيلم سال ۱۹۳۳ ساخته شد. نسخه جديد فيلم ۱۴ دسامبر سال ۲۰۰۵ به نمايش عمومي درمي آيد.



برزيلي اسكاري
برزيل فيلم منتخب خود براي مراسم را معرفي كرد. درام تاريخي «اولگا» در كنار ديگر فيلم هاي خارجي براي دريافت اسكار بهترين فيلم خارجي سال رقابت مي كند. فيلم كه توسط جايومه مونجاردي كارگرداني شده، قصه جواني را بازگو مي كند كه از برزيل اخراج مي شود. او به زودي سر از آلمان درمي آورد و در همين محل است كه جان خود را از دست مي دهد.
البته بايد اين نكته را اضافه كرد كه قصه فيلم در دوران جنگ جهاني دوم و در زمان حكومت فاشيست هاي حزب نازي رخ مي دهد.
سينماي برزيل اين روزها مورد توجه دوستداران سينما در سطح بين المللي قرار گرفته است. سال قبل فيلم »شهر خدا«ي اين كشور در چند رشته اصلي جوايز اسكار- و از جمله بهترين فيلم- نامزد شد. سال ۱۹۹۸ هم »ايستگاه مركزي« اين كشور (ساخته والتر سالس) نامزد اسكار بهترين فيلم خارجي سال شد. نام نامزدهاي نهايي اسكار روز۲۷ فوريه اعلام مي شود.



خوش شانسي اريك بانا
003402.jpg
بازيگر جوان استراليايي در فيلم تازه كارگردان انگليسي بازي مي كند. اريك بانا چهره جوان و مطرح سينما به عنوان بازيگر اصلي درام جديد كريتس هانسن(خالق «محرمانه لس آنجلس») انتخاب شد.
قصه فيلم-كه «تو خوش شانسي» نام دارد- درباره رقابت چند آدم است كه دستي در بازي هاي حرفه اي و شرط بندي دارند.
به اين بهانه فيلم ساز نقبي به شرايط اجتماعي و اقتصادي دهه چهل ميلادي مي زند. بانا كه با فيلم «هالك» به صورت يك چهره سرشناس درآمد، امسال فيلم تاريخي «تروا» را روي پرده سينماها داشت.

گفت وگو با كوئنتين تارانتينو، كارگردان «بيل را بكش»
چرا اعتراض كنند؟
003396.jpg
ترجمه: كيكاووس زياري
دوران ساخت فيلم هاي كاراته اي مدل هنگ كنگي حدود سه دهه قبل در خود اين كشور هم سرآمد. اين نوع فيلم كه از هنرهاي رزمي به عنوان مشخصه اصلي خود بهره مي گرفت، قصه هايي پيش پاافتاده، ريتمي تند، بازيهاي اغراق شده و حركات عجيب و غريب و كج و كوله دوربين را در خود داشت. حالاچند دهه بعد از پايان توليد اين گونه فيلم ها كوئنتين تارانيتينو به سراغ كارگرداني فيلمي با اين مشخصات رفته است.«بيل را بكش» او آنقدر طولاني شد كه تهيه كنندگانش تصميم گرفتند آن  را تبديل به يك فيلم دوقسمتي كنند. از سوي ديگر كارگردان كه از نوع برخورد تماشاگران با دو قسمت فيلم راضي به نظر مي رسد، قصد دارد سومين قسمت آن  را هم كارگرداني كند. در خبرهاست كه اوماتورمن بازيگر اصلي دو قسمت قبلي، در قسمت جديد حضور نخواهد داشت.«بيل را بكش» قصه زندگي زني است كه از سوي دوستان همكار خود مورد خيانت قرار گرفته و گلوله باران مي شود. اما او از اين ترور جان سالم به در مي برد و براي انتقام گيري به سراغ تك تك آنها مي رود.

* آيا از كودكي به فيلمهاي كاراته اي علاقه  داشتيد؟
- آن علاقه مفرط و شديدي را كه بعضي از بچه هاي هم سن و سال من به اين نوع فيلمها داشتند را خير. اما آن روزها بروس لي و ديگر فيلمهاي كاراته اي توجه همه را به خود جلب كرده بودند و كسي از تأثير اين نوع فيلم درامان نبود. يادم مي آيد آن روزها همه در كلاسهاي كاراته و كونگ فو ثبت نام مي كردند و اين كلاسها پر از بچه هايي بود كه تماشاچي فيلمهاي كاراته اي بودند. هرچند بعد از مدت كوتاهي اين كلاسها از خيل عظيم مشتاقان خالي مي شد!
* شما هم در اين كلاس ها ثبت نام كرديد؟
- خير. من در شرايطي نبودم كه اين كلاسها شركت كنم.
* و «بيل را بكش» را ساختيد كه نوعي اداي دين به اين نوع سينماست.
- آنچه برايم جالب بوده و هست اين است كه اين نوع فيلمها هميشه و در همه حال تماشاچي زيادي داشته اند. شما به محتواي اين فيلمها نگاه كنيد؛ چيز زيادي در درون خود ندارند. حتي اگر فيلمهاي بروس لي را جدا كنيم، مي بينيم كه آن فيلمها ديگر سطح تكنيكي خيلي پاييني هم دارند. اما با اين حال تماشاگران از ديدن اين فيلمها لذت مي برند و هيچ سؤالي در مورد قصه و حال و هواي آنها از خودشان نمي كنند. اين نوع رابطه متقابل برايم خيلي جالب بود. از خودم پرسيدم آيا من هم مي توانم به چنين مهمي دست پيدا كنم يا نه.
* قرار نبود كه فيلم دو قسمت باشد؟
- خير، اصلاً. قرار بود ما فقط يك فيلم داشته باشيم. اما وقتي به اتاق تدوين رفتم، با يك كوه فيلم گرفته شده روبه رو شدم. با خودم فكر كردم اين همه فيلم را چه كسي فيلمبرداري كرده است؟! وقتي صحنه ها را كنار هم چيدم متوجه شدم قابليت تبديل شدن به دو فيلم مستقل (اما در ارتباط با هم) را دارد. بعد از مشورت با تهيه كنندگان فيلم به اين نتيجه رسيديم كه آن  را تبديل به فيلمي دو قسمتي كنيم. تنها نگراني آنها از بابت نحوه حضور در رقابت هاي اسكاري بود. آنها مي ترسيدند اين مسئله در نحوه شركت آنها در مراسم اسكار مشكلاتي ايجاد كند.
* اعتراضي به اين نكته نكردند كه چرا فيلم اين قدر زياد و طولاني شده است؟
- چرا اعتراض كنند؟ آنها صاحب دو فيلم شدند كه در دو اكران جداگانه برايشان فروش مضاعفي را به دنبال داشت! در حقيقت هزينه توليد افزايش نيافته بود. همه كار با همان هزينه پيش بيني شده اوليه صورت گرفت.
* فكر مي كرديد «بيل را بكش» زمينه  ساز موج توليد فيلمهاي كاراته مي شود؟
- مي توان به اين مسئله هم فكر كرد. به هر حال هر فيلم تازه اي به دنبال خودش يك سري دنباله مي آورد. البته قبل از «بيل را بكش» هم دنياي سينما شاهد كاراته كاري بازيگران روي پرده سينما بوده است. جكي چان و «ماتريس»ها را مي توان در اين رابطه مثال زد. اما فكر نمي كنم فيلمهاي كاراته اي اين روزها همان تأثير عظيم سي سال قبل خود را داشته باشند. طبيعي هم هست، شرايط امروز به كلي متفاوت از شرايط آن روزهاست.
* به ما مي گوييد «بيل را بكش»  وام دار كدام فيلمهاي قديمي  است؟
- (با خنده) خير!
* آيا صحنه اي كه گوگويوباري آدمي را كه به سمتش حمله ور مي شود چاقو مي زند از فيلم Battle Royale(۲۰۰۰محصول ژاپن) كينجي فوكاساكو گرفته شده است؟
- من با كينجي فوكاساكو و پسرش كنتا شام خوردم و به او گفتم «ببين، من عاشق فيلم تو شده ام. خيلي رؤيايي و فانتزي است.» و او گفت: «من خودم آن صحنه اي را كه دخترها به سوي هم شليك مي كنند را خيلي دوست دارم.» پسرش به دنبال حرف هاي او شروع كرد به خنديدن و من پرسيدم «چرا مي خندي؟» او جواب داد:  «چون حتماً نويسنده كتابي كه فيلم از روي آن ساخته شده از شنيدن اين جمله خيلي خوشحال و شاد خواهد شد!»و من پرسيدم «چرا؟» و او گفت: «چون اين صحنه وام گرفته از صحنه اي از فيلم قديمي تو «سگهاي انباري» است!» اتفاقاً خود من هم وقتي فيلم را تماشا مي كردم، به همين شباهت فكر كرده بودم. پسر كينجي گفت: «پدرم اين صحنه را از فيلم تو برداشت، پس خيلي بايد خوشحال باشد كه تو صحنه فيلم او را دوست داري!» اين جمله را گفتم تا متوجه شويم همه ما وقتي فيلمي مي سازيم خودآگاه و ناخودآگاه صحنه هايي از فيلمهاي ديگر را در فيلمهاي خود مورد استفاده قرار مي دهيم. اين كار به هيچ وجه بد نيست. نكته اصلي فقط اين است كه استفاده خوب و درست و مقبولي از اين صحنه ها در فيلمهاي خود بكنيم.

نگاهي به نخستين «آرت اكسپو» تهران
بازاري شلوغ براي هنر ايران!
003378.jpg
محمد آل رستم
بازار هنر يا هنري براي بازار؟ اين مهم ترين پرسشي است كه حالا خيلي ها درباره نخستين «آرت اكسپو» تهران دارند. پرسشي كه چندين ماه كار كارشناسي مداوم مي خواهد چند روز ديگر پاسخگوي آن باشد. دلايل زيادي وجود دارد كه مي گويد امروزه بازار براي هنر الزامي است و اين الزاماً به معناي آن نيست كه تشكيل يك بازار شكستن پيوندهاي دور و ديرين هنر با زيبايي اصيل و اصول زيبايي شناسي است. از ديدگاه ماترياليسم تاريخي كه «ماركس» آن را مطرح مي كند، بيان نظام مبادله هنري بر نظام مبادله اقتصادي است و مؤلفه هاي «بازار آزاد» در آن حرف نخست را مي زند.
در كنار اين انگاره، انگاره ديگري هم خودنمايي مي كند كه باز آن را هم به نوعي و با ترديد خود ماركس تبيين و تعريف مي كند. اين كه شكوفايي هنر در بعضي ادوار به هيچ ترتيبي در پيوند با توسعه و تكامل اجتماع نبوده و نيست و در نتيجه با زيربناي اقتصادي جامعه هم بيگانه بوده است. پيروان ماركس كه سعي در تبيين هنر با زيربناي اقتصادي دارند، اما، ناگزير شده اند ميان اين دو(هنر و اقتصاد) يك سلسله ميانجي قايل شوند و اين شايد به خاطر برخورد با دنياي نو و انگاره هاي هنري و اقتصادي ديگري است كه در زمان ماركس يا محلي از اعراب نداشته اندو يا جايگاهي براي ظهور و بروز نيافته اند.
چيستي و چرايي هنر در دنياي امروز، جايگاه و پايگاه اقتصادي هنر، عرضه و تقاضاي هنري و تعريف يك چنين توليدي در جامعه امروز از جمله مسائلي است كه در نسبيت بخشيدن به انگاره  اين فيلسوف كلان نگر و بعدها تأويل و تحويل آن به شرايطي ديگر مطرح شد، با اين همه بايد پذيرفت كه هنر نوين به خاطر شكل گيري مؤلفه هاي ديگر چون بازار نمي تواند از باورهاي ماترياليسيتي كه براي همه امور فرهنگي و سياسي و اجتماعي زيربنايي اقتصادي قايل است، دور باشد و تنها بر مدار احساسات و علايق يك هنرمند يا به عبارتي يك نيروي خاص توليد اجتماعي شكل بگيرد. چرا كه ديگر نه از آن حمايت هاي سفت و سخت توليد هنري در تاريخ خبري هست و نه ديگر هنرمند آن تافته  جدا بافته  جامعه است كه بتواند پشت به درخواست هاي بيروني و رو به دلخواست هاي دروني خود داشته باشد و براي دل و دو ديده خودش بيافريند.
بنابر اين بايد به همان سلسله ميانجي ها و از جمله رابطه  هنر با نظام اقتصادي- مستقيم يا غيرمستقيم- ايمان بياوريم و به بازاري كه تاكنون ما ايراني ها آن طور كه بايد و شايد به آن نينديشيده ايم و واقعيت مسلم آن را به رسميت نشناخته ايم.
برپايي نخستين «آرت اكسپو» تهران در مهرماه امسال شايد نخستين حركت جامع و مانع در اين زمينه باشد كه هم تمام توجيهات اقتصادي لازم را دارد و هم مي تواند سنگ بناي هر حركت بنيادي ديگري در اين مورد باشد. موردي كه ما از آن تا حدود زيادي غافل بوده ايم و جا مانده ايم و يكي از دلايل اصلي اين غفلت هم نداشت توجيه و توجه نظري به ماجراست و نگاهي شرقي و شخصي به مسائل معطوف به آفرينش هنري.
چيزي كه البته نمي تواند به خودي خود نافي ارزش هاي زيبايي شناختي موجود و مكنون در يك اثر هنري باشد و طرح آن درست از اين نقطه آغاز مي شود. يعني اگر در اين بين احياناً بهايي مادي براي يك اثر هنري پرداخته شود، فقط و فقط به خاطر زيبايي و معنويت موجود در آن اثر است و نه چيز ديگري. اينجا حتي مفهوم «مصرف» به معناي مادي و هميشگي خود از بين مي رود و با متر و معياري ديگر سنجيده مي شود. معياري كه محدود به شخص نيست و از پسند يك جامعه مي گويد و جامعه اي كه پسند خود را با پيشرفت هنر يكي مي داند و با وسواس خاصي بر آن تأكيد دارد.
يكي از نمايشگاه هاي معروف و مهم جهان كه در آن عرضه آثار هنري با انگيزه فروش انجام مي شود، نمايشگاه بين المللي «بال» سوئيس است كه هر سال با حضور معتبرترين گالري هاي دنيا در آن كشور برگزار مي گردد. گذاري صوري بر دوره هاي پيشين اين نمايشگاه يك واقعيت را بازگو مي كند و آن اين كه هنر برتر و برگزيده جهان براي بقاي خود بايد در يك چنين رويدادهايي شركت كند تا ارزش و اعتبار آن به درستي شناخته شود.
در دوره هاي مختلف بال سوئيس يك بيننده مي تواند با شمايي از هنر مدرن و معاصر دنيا برخورد كند و از رهگذر آن تمام تحولات هنري قرن بيستم و كمي قبل از آن را بشناسد. يك چنين فرصت مغتنمي مگر در معدود موزه هاي معتبر دنيا بدست آيد وگرنه در هيچ جاي ديگري تقريباً ممكن نيست. نمايشگاه هايي مانند بال سوئيس يكي از بهترين و مطمئن ترين راه هاي برخورد فرهنگ با فرهنگ هاي ديگر و نوعي باروري فرهنگي است. در يك چنين نمايشگاهي است كه نسبت عرضه و تقاضا و تازگي هر هنري شناخته مي شود و قدر و قيمت واقعي آن به دست مي آيد. چون جدا از انگيزه هاي اقتصادي صرف، انگيزه هاي هنري و زيبايي شناختي نيز به ميدان مي آيند و پسند و خورند يك اثر را مشخص مي كنند.
پيش از انقلاب، ايران نيز به طور رسمي دو بار در سال هاي ۵۶ و ۵۷ در بال سوئيس شركت كرد و هنر معاصر خود را به نمايش گذاشت. اين حركت كه مي توانست مقدمه اي بر حضور بين المللي و اقتصادي هنر ايران در بازارهاي جهاني هنر باشد، بعد از انقلاب به دلايلي از جمله جنگ تحميلي متوقف شد وبه آن نقطه اي كه بايد نرسيد. در اين حركت كه با حمايت بانك هاي داخلي و خارجي، مؤسسات اعتباري و مالي، ادارات و سازمان هاي دولتي و سرمايه گذاري حكومت وقت صورت گرفت، گالري هاي فعال آن دوره به عرضه گوشه هايي ناب و نمونه از هنر معاصر ايران پرداختند و نخستين قدم هاي جدي را براي جهاني كردن بازار هنر اين سرزمين برداشتند، كه متأسفانه به خاطر عدم استمرار آن به نتيجه اي كه بايد نرسيد.
دو دهه سكوت كافي بود كه بالاخره تصميمي بنيادي براي جبران اين كمبود گرفته شود. تخصيص بودجه اي از سوي دولت و مجلس به خريد آثار هنري پيشنهاد مهمي بود كه با پيگيري مداوم و مستمر نهاد هاي مسئول(مركز هنرهاي تجسمي و موزه هنرهاي معاصر) در سال ۷۹ پذيرفته شد و در سال ۸۲ به وقوع پيوست. مصوبه اي كه با استناد به اصل صد و سي و هشتم قانون اساسي وزارتخانه ها، مؤسسات، شركت هاي دولتي، بانك ها و مؤسسات انتفاعي وابسته به دولت را مجاز مي داند از محل اعتبارات در اختيار خود نسبت به خريد هنرهاي تجسمي اقدام نمايند. اين مصوبه بهترين امكاني بود كه تا به حال به نهادهاي رسمي و دولتي داده شده تا هم مشاركت اساسي و اصولي خود را در امور فرهنگي نشان دهند و هم سرمايه اي زوال ناپذير را در روند رو به رشد و برگشت ناپذير آفرينش هاي هنري- كه هرگز در خود تكرار نمي شوند- در قالب مجموعه هايي نفيس از هنر مدرن و معاصر ايران به خود اختصاص دهند. اعتباري كه امروزه فقط در كشورهاي پيشرفته و توسعه يافته قابل مشاهده و بازديد است.
با ورود و حضور رسمي و مقتدر دولت در يك چنين رويداد بي نظيري چند اتفاق مهم در اين مورد حتماً خواهد افتاد، كه رقابت سفت و سخت با بخش خصوصي و سفارتخانه هاي خارجي- كه از خريداران هميشه و همواره آثار هنري ما بوده اند- مهم ترين آنهاست. در اين صورت هم هست كه قدر و قيمت واقعي هنر اين سرزمين شناخته مي شود و زمينه هاي پيوستن آن به بازارهاي پرهياهوي جهاني فراهم مي شود. در چنين صورتي موفقيت اصلي نصيب كساني مي گردد كه بيشترين سرمايه گذاري ها را در اين راه داشته اند.
بين المللي شدن «آرت اكسپو» تهران در سالهاي آينده نيز اين نويد را از هم اكنون به تمام نخستين خريداران «آرت اكسپو» مي دهد، كه آماده رويارويي با رويدادهاي بزرگتري باشند كه سرمايه گذاري آنها را به سمت افق هاي بازتري سوق مي دهد. اين نمايشگاه همچنين فرصتي است براي كساني كه مي خواهند از رهگذر يك چنين رويدادي شاهد يكجا و يكباره  هنر معاصر ايران باشند و با خيال راحت به خريد از اين بازار بايسته و بحث برانگيز بپردازند. يعني همان چيزي كه در نمايشگاه بال سوئيس و در مقياسي جهاني شاهديم.

نگاهي به نمايش نقاشي ديجيتالي وحيدرضا رمضاني در خانه هنرمندان
ماوراي نقوش
003393.jpg
نقاشي هايي كه به كمك ابزار رايانه اي و فن آوري ديجيتالي كشيده مي شوند و از طريق يك پخش كننده الكترونيكي و صفحه نمايش LCD در معرض ديد مخاطبان قرار مي گيرند. اين نقاشي ها در شهريور و مهر امسال و در خانه هنرمندان نظر تماشاگران را به خود جلب كرد چرا كه ٍآثار وحيدرضا رمضاني فراتر از تكنيك هاي مدرن امروزي مخاطب را به ماوراي نقوش ساده و دايره وارش مي برد. ماورايي كه ظاهراً متضاد با تكنيك ارائه آثارش است اما در باطن از يك هسته مشترك تغذيه مي كند و آن رهايي از درك عقلاني و احساسي نقاشي و رسيدن به يك شهود ماورايي است. مونيتورهاي طبقه اول و دوم خانه  هنرمندان تعداد بيش از يكصد نقاشي رمضاني رادر فواصل زماني معيني نشان مي دادند تا به بينندگان يادآوري كنند هنوز براي خلق اثر هنري راه هاي تازه اي وجود دارد.
وحيدرضا رمضاني در سال ۱۳۴۵ در تهران به دنيا آمد از سال ۱۳۶۳ جهت ادامه تحصيل به كشور آمريكا سفر كرد. او مدارك ليسانس و فوق ليسانس و دكتراي خود را در رشته رياضيات و مهندسي برق از دانشگاه مريلند كسب كرده و هم اكنون نيز در مؤسسه تحقيقات سيستم ها وابسته به همان دانشگاه به عنوان محقق مشغول به كار است. شعر نوشتن از كودكي و نقاشي را از دوران دانشگاه آغاز كرد. او به هر دو زبان انگليسي و فارسي شعر مي گويد. اشعارش را مي توان تصاوير نوشتاري و نقاشي هايش را اشعار تصويري دانست. آسمان شب، روياها و ستاره ها از عناصر نقاشي او هستند. رمضاني متأثر از سبك نقاش سوررئاليست خوان ميرو، در نقاشي به زبان نشانه اي و تعديل واقعيت خارجي به اشكال انتزاعي علاقه مند است. ولي او اين فرايند را وارونه به جاي استحاله تصاوير واقعي از تركيب اشكال ساده و هندسي به سوي زباني نشانه اي براي حقيقت به كار برده است. نقاشي با تكنيك ديجيتال و نمايش بر صحنه تابشگر اين امكان را مي دهد كه نور از درون نقاشي به چشم ببيننده نتابد و نه آن كه در سطح آن انعكاس يابد. گويي اين نقاشي ها پنجره هايي هستند به سوي بازتاب دنيايي كه در ماوراء شان قرار دارد. در نقاشي «زمستان» موجودي مجسمه وار و منجمد از به هم پيوستن سه عنصر انسان، درخت و پرنده ترسيم شده است. انسان خميده، درخت يخ زده و پرنده بي بال و پر در سرما و تاريكي زمستان در هم فرورفته اند و در انتظار بهار به افق مي نگرند، در دوردست دو دايره سپيد كوچك مي درخشند تا بيننده نتواند به راحتي چشم ازصفحه نمايشگربردارد.
رمضاني درباره ايده هاي نقاشي هايش مي گويد: «نقاشي هاي من از بازي با خطوط و اشكال هندسي آغاز شدند. سال ها اين اشكال را هنگام حل كردن مسائل رياضي، در گوشه اي از كاغذهاي باطله ام ترسيم مي كردم. گاهي روي ديوارها و جلد كتابهايم پيدا مي شدند. حضور آنها در حاشيه و براي توليد تمركز براي رسيدن به پاسخ سؤالات رياضي بود. اما رفته رفته فرمول هاي رياضي در صفحه جاي كمتري يافتند و نقاشي ها از حاشيه به متن كشيده شدند. نقاشي ها با علاقه ذاتي من به شعر همراه شدند و كنار هر شعر، طرح هايي كشيده مي شدند و كنار هر طرح چند خط شعر.»
وجود دايره هاي هم مركز، خطوط همگرا و نظم متقارن هندسي در نقاشي هاي رمضاني نشان از يك تمركز ماورايي دارد. جايي كه عقل و احساس به نقطه مشترك مي رسند و آنجا رهايي ذهن مغشوش از تحليل است و يافتن آرامشي روحاني هنگام ديدن ترتيب خط و اسليمي هايي دايره وار، همچون امواج دريا، مانتراهاي هندوها و هنر خطاطي در هنر اسلامي، همگي بر يك اصل استوار هستند و آن تذكر دادن به انسان كه فارغ از عقل و حس مي تواند به درك جديدي از محيط پيرامون خود دست يابد.
رمضاني در مورد دايره و تأثير اين نقش در نقاشي هايش توضيح مي دهد:«در ديدگاه فيزيك نظري، تمامي كيهان از انفجاري عظيم (Big Bang) پديد آمده است. از شكستني تقارن كامل و مطلق، فضايي بي نهايت كوچك شكل گرفت كه تمامي كهكشان ها از درون آن پديدار گشته اند. بدين ترتيب كاملاً منطقي است كه «تقارن شكسته» را در گوشه و كنار جهان مي توان يافت. از تقارن كره زمين، تا تقارن اشكال زيباي ذره هاي برف كه زير ميكروسكوپ قابل مشاهده است. براي من دايره ها در نقاشي نمادي از اين تقارن است.»
003390.jpg
در نقاشي جهان«سپيده دم» دايره سيان همان تقارن اوليه كيهان، خلقت آغازين و نمادي از اراده خداوند است.
شايد براي درك حسي بيشتر آثار نقاشي رمضاني لازم است با نگاهي شاعرانه به خطوط، سطوح و رنگ گذاري او توجه داشت. نكته اي كه نقاش نيز در مورد ديدگاهش به آن اشاره مي كند. رمضاني مي گويد:«رياضيات و شعر اثر عميقي در نگاه من به نقاشي داشته است. در رياضيات مقوله هاي پيچيده نتيجه منطقي مفاهيم اوليه و ساده اند. اين ساختار رو به بالاي رياضي كه منحصر به دنياي رياضيات نيست براي من حيرت انگيز است. هميشه از خود مي پرسيدم، آيا دستگاهي را مي توان طراحي كرد كه به طور اتوماتيك، همانند انسان نقاشي كند؟ منطق شناسان و رياضيدانان چون گودل و چرچ نشان دادند كه چنين چيزي غير ممكن است تنها يك انسان مي تواند به اين ساختارهاي رو به رشد، روح ببخشد. همان روحي كه در خلقت تمامي پديده هاي جهان جاري است. من به نقطه، خط و اشكال به عنوان مفاهيم اوليه اي مي نگرم كه مفاهيم و ساختارهاي پيچيده را خلق مي كنند و رنگ به اين مفاهيم ابتدايي عمق و بافت مي بخشد. مانند كميت زمان در فيزيك كه وقتي به فضا افزوده مي شود و به آن عمق مي بخشد و به تعبير انسان تاريخ نام مي گيرد.
نوشتن و خواندن اشعار همواره به ساختارهاي ذهني و خطوط ترسيمي در نقاشي هاي من روح بخشيده و آنها را اشكال در هم صرف به مفاهيم ذهني و حسي من نزديك كرده است.»
اما رمضاني چگونه اين ديدگاه را به نمايش مي گذارد؟ تكنيك نقاشي او كه تكنيكي نوين در اثر خلقت هاي هنري است چه ويژگي هايي دارد؟ او در اين باره مي گويد:«مداد، خودكار، زغال، قلم مو، دست يا هر وسيله ديگري مي تواند بيانگر تخيلات و افكار يك نقاش باشند. من در نقاشي هايم تمامي اين ابزارها را تجربه كردم و اساساً فكر مي كنم ابزار فاصله تخيل هنرمند تا اثر او را كوتاه مي كند. اما گرايش من در بكارگيري كامپيوتر به عنوان يك واسطه، خاصيت تابشي صفحه نوراني آن است كه پنجره اي مجازي را به سوي خيال و انديشه باز مي كند و از دنياي وراي خود سخن مي گويد. پنجره اي نوراني كه هر جزء اش نقاط كوچك تركيبي از ولتاژهاي روشنند و در يك لحظه وجود دارند و به محض نبود جريان الكتريسيته محو مي شوند. ماهيت اين صفحات كه در واقع نوعي انرژي نوراني محسوب مي شوند، سبب شد كه دست و كامپيوتر جايگزين قلم مو و كاغذ شوند. نقاشي هايي كه بر كاغذ بوم و يا هر جسم ديگر خلق مي شوند، همواره نيازمند تابش نور براي ديدن هستند و حال آن كه صفحات D.C. L اين امكان را مي دهند كه نقاشي ها خود، مولد نور باشند و حتي در تاريك ترين فضا ديده شوند.»
نمي دانيم تا چند وقت ديگر بايد منتظر يك نوآوري نمايش آثار هنري و در خانه هنرمندان بايد بمانيم اما از حسن نظر و انتخاب آنها براي ارائه نقاشي هاي رمضاني معلوم است كه اين انتظار طولاني نخواهد بود.

به انگيزه انتشار كتاب «تماشاگه راز» مجموعه آثار خوشنويسي اسرافيل شيرچي
شكسته هاي شيدايي
«خط ايران، تماشاگه راز» مجموعه آثار اسرافيل شيرچي منتشر شد. اين مجموعه نفيس كه توسط انتشارات خانه فرهنگ و هنر گويا انتشار يافته، شامل بخش ها و موضوعات متنوعي است كه اسرافيل شيرچي آنها را با خطوط نستعليق ترسيم نموده است.
003384.jpg
اسرافيل شيرچي فارغ التحصيل دانشكده هنرهاي زيبا دانشگاه تهران و مدرس انجمن خوشنويسان ايران، يكي از هنرمندان برجسته هنر خوشنويسي معاصر است كه علاوه بر برپايي نمايشگاه هاي متعددي از آثارش در داخل و خارج از كشور، تاكنون بيش از ده مجموعه آثار خود را (آموزشي- پژوهشي هنر- مجموعه مقالات و مصاحبه ها) منتشر ساخته است. شيرچي در «تماشاگه راز» به خوشنويسي در زمينه اشعار شعراي ايران، كلام مقدس قرآن و به طور كلي گل واژه هاي شعر و موسيقي پرداخته و حاصل حدود چهار سال كار خود را عرضه كرده است.
اين هنرمند خوشنويس مي گويد: بر اين باورم كه شرح حال زندگي ام جزو خط هايم نيست، چرا كه من با حروف زندگي مي كنم و آنها را بسان باغباني وفادار كنار هم مي آرايم، سبزشان مي كنم و با آنها رها مي شوم. چنين شد كه بر آن شدم دست خط هاي خود را كه طي اين چند دهه عمرم مشق شد، در يك مجموعه گردآوري كنم تا يادگاري شود و در اين گنبد دوار بماند چرا كه خط، صداي سخن عشق است و ديگر هيچ.
وي ادامه مي دهد: ريشه تاريخي آن از كتيبه هاي نبطي كوفي عربي و يا كوفي هاي ايراني، كوفي هاي برگردار (مورق)... و ياقوت و خطوط مغربي ها را مطالعه كردم و همه آنان را با دل و جان و اشتياق نگاه كردم و در آن مستغرق شدم. از سياه مشق هاي ايام بي قراري ام تا شكسته هاي شيدايي ام و تا مرغهاي بسمل كه با حرارت شرقي مي آفرينمشان، در اين مجموعه جمع كردم. شيرچي در زمينه خط نستعليق چنين مي گويد: نستعليق در سرزمينم ريشه دارد و بزرگاني چون سلطانعلي مشهدي و ميرعلي، ميرعماد و ميرزا غلامرضا و محمدرضا كلهر، عمادالكتاب و برادران ميرخاني و اميرخاني... در تعالي نستعليق ناب كوشيدند تا صاحبان استعداد از طبقات مختلف مردم از اين هنر استفاده و تسلي خاطر پيدا كردند. نستعليق فرزند خلفي دارد كه شكسته نستعليق نام دارد و اين خط پررقص از ذوق و استعداد ايرانيان تراوش كرد و به بار نشست. اين خط، بهار پرطراوت است و شفيعا، درويش عبدالمجيد طالقاني و سير گلستانه و ميرزا غلامرضا اصفهاني زحمات فراواني براي آن متحمل شده اند.
003381.jpg
شيرچي در مورد بخش مرغ بسمل در اين مجموعه مي گويد: مرغ بسم الله (بسمل) را قديمي ها چه زيبا مشق مي كردند، مرغ بسمل بوي عطر عهد سلجوقي را مي دهد. زماني كه هنرمندان آن عصر به ساخت كاشيها و سفالهاي لعابدار منقوش كه به «مينايي»  شهرت داشت و اكنون در زمره عالي ترين آثار هنري جهان به شمار مي رود، مشغول بودند؛ مرغ هاي بسمل در دست هنرمندان خوشنويس جان مي گرفتند. به رنگهاي فيروزه اي و اخرايي آن عصر مزين مي شدند و سپس پر زدند و به روزگار ما رسيدند. نوشتن آن، حس خاصي دارد. نه نستعليق است كه بر قواعد آن بلرزي و نه ثلث است كه نقطه و تناسب حروف را رعايت كني. چيزي است ميان اين دو، گاهي اوقات غوغايي تر از اين دو؛ به خصوص كه در لابه لاي آنها سياه مشقي از نستعليق و شكسته نستعليق نوشته شود. شعر نو، بخش ديگري از مجموعه تماشاگه راز را تشكيل مي دهد و شيرچي در توضيح اين بخش مي گويد: نوشتن شعر نو حال و هواي دل انگيزي دارد. شعر نو تازه است. زمان در آن جاري است. شاعرش به نياكانش وصل است. مدرنيته را تجربه مي كند و مولانا مي خواند.
به اعتقاد اين خوشنويس، طبيعت و ذات هر هنرمند بستگي به رسيدن مطلوب او به كمال و جلوه هاي ازلي دارد. او مي گويد: چه نيك است رقم هر هنرمند با آب جست وجو و تحقيق شسته شود. در آن هنگام است كه هنر او نوازشگر چشمان مردم زيبا انديشي است كه خوب مي نگرند و صفا مي پذيرند.
آيات و كلمات مقدس قرآني قسمتي ديگر از كتاب اخير اسرافيل شيرچي را شامل مي شوند و او در اين باره نيز مي گويد: اين آيه شريف (بسم الله  الرحمن الرحيم) را بارها نوشته ام و هر بار كه رقم مي زدم، خورشيدي در من درخشيد، از پشت كوهها بيرون آمد و نوراني ام كرد. «الله» رعناترين و جذاب ترين حروف اين تابلو است. هيبت و حلاوتش معجزه آسمان و زمين است. قلم ني را فرماني نيست. در مركب بسان شب تيره، خورشيد زايش مي كند. در ميان رنگهاي قهوه اي و گرم تابلو، كلمه «الله» با رنگ طلايي كه نمادي از تقدس است، جلوه گري خاصي مي كند. نقوش دورتادور تابلو پيچك وار به هم تنيده شده اند و حروف را سماع عارفانه اي است.

كوتاه
خبرنامه فرهنگستان هنر ۲۰ منتشر شد

بيستمين شماره خبرنامه فرهنگستان هنر انتشار يافت. در اين شماره گزارش نشست مطبوعاتي نمايشگاه آثار عمر بادشا هنرمند آفريقايي، نگاهي بر نمايشگاه آثار عكاسي عمر بادشا، بررسي مقامهاي موزون (ايقاعات)، دوسالانه پوستر جهان اسلام بيان فرهنگي دارد، گزارش نقد آثار استاد قانع در قزوين، هنرمند و گذران زندگي، كالج سلطنتي هنرهاي زيباي سوئد، يادداشتي در حاشيه اجراي نمايش مكبث و جستار فلسفي درباره منشاء آرا، نگاره هاي شاهنامه و... به چاپ رسيده اند.


بن منتشر شد

شماره هاي ۳۴ و ۳۵ نشريه «بن»، خبرنامه انجمن صنفي مهندسان مشاور معمار و شهرساز منتشر شد.
فروبستگي هاي درون حرفه اي،  مجمع عمومي سالانه انجمن صنفي، بافت هاي فرسوده كي بازسازي مي شوند، موزه آقاجان نوايي، نقاش گمنام دوره قاجار، نقد دستورالعمل ارزشيابي مشاوران، نابودي باغات شمال كشور، گزارش ويژه از كنفرانس تهران در واشنگتن، نامه ها، فقط طرح، موافقت نامه همكاري گروه شهرسازي و جامعه از جمله عناوين درج شده در اين شماره ها هستند.


انتشار «تنديس» ۳۲
سي و دومين شماره نشريه تنديس(دوهفته نامه هنرهاي تجسمي) با درج مطالبي در زمينه نقاشي، عكاسي، طراحي، مجسمه، هنر جديد و گرافيك منتشر شده است.
در اين شماره مي خوانيم: چشم اندازي فراسوي تكنولوژي آيينه و پرتگاه/ نقد مخاطب/ اليزابت السون، بزرگترين نمايش سوئدي قرن/ طراحي از مدل زنده/ تأملي بر ده سال مجسمه سازي/ مونا خاتوم، روياي مسالمت  در غربت/ نشانه شناسي؟ در دست يافته هاي ايراني/ ديو مك  كين، فراتر از تصوير گري.تنديس به سردبيري محمدحسن حامدي در ۲۴ صفحه و به قيمت ۳۵۰ تومان انتشار مي يابد.



استقبال هنرمندان جهان از جايزه جهاني هنر و نيايش
انتظار جامعه هنري دنيا از جامعه هنري ايران برپا نمودن «جايزه جهاني هنر و نيايش» بود.
دكتر ايماني خوشخو معاون هنري وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي در ديدار ستاد خبري «جايزه جهاني هنر و نيايش» با اعلام خبر فوق گفت: «استقبال هنرمندان سراسر دنيا از اين جايزه بسيار خوب است زيرا آنها مي دانند كشوري كه ايده اين جايزه را مطرح نموده پيشينه فرهنگ و تمدن كهنش با معنويت خو گرفته و بعد از انقلاب دين در همه مظاهر زندگي مردمش نمايان است.»وي گفت: «در دنياي معاصر هنرمندان گرايش چشمگيري به معنويت پيدا كرده اند و برپايي اين جايزه در واقع بسترسازي مناسب و يك پاسخ مثبت به اين گرايش خودجوش است.»دكتر ايماني تصريح كرد: نمي توان خط كشي برداشت و هنر را به دو بخش ديني و غيرديني تقسيم كرد. هنر زاييده فطرت و روح انساني است كه نمونه خلقت است لذا هنر ذاتاً  يك نماد معنوي است.دكتر ايماني افزود: يك نگاه عميق و تخصصي مي تواند در هر اثر هنري روح معنويت را دريابد اما به حتم جايزه جهاني هنر و نيايش در پي آثاري است كه حتي يك بيننده عالي در نگاه اول خود نيز معنويت جاري در آن را بازيابد.»وي يكي از مزيت هاي اين جايزه را طراحي و اجراي آن توسط نهاد غيردولتي خواند و گفت: «ماندگاري جايزه هاي معتبر دنيا به دليل عدم وابستگي آنها به بخش دولتي و تعامل مداوم هنرمندان با آنهاست.»معاون هنري وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي ابراز اميدواري كرد: «جايزه جهاني هنر و نيايش» همسنگ جايزه هاي معتبر دنيا شود.



معمار ۲۶
003387.jpg
بيست و ششمين شماره مجله «معمار» (ناشر انديشه و هنر معماري، ساخت و صنعت و شهرسازي) انتشار يافت.
در اين شماره(مرداد و شهريور) مي خوانيم:معماري كويري، كاري از فيروز فيروز/ بوم شناسي در معماري نورمن فاستر/ فراكتالها در معماري جديد/ جستجوي هويت ملي در معماري امروز، آري يا نه؟/ اعترافات يك معتاد مسابقات و اين كه شايد زمان ترك آن فرا رسيده است/ طرح هاي برنده مسابقه طراحي مجموعه اقامتي- تفريحي چاكسر/ شيشه/ پل/ باغ- مزار نائين/ معماري زيست  محيطي و...
نشريه معمار به صاحب امتيازي مؤسسه معمار نشر و به صورت دو ماهنامه منتشر مي شود.



آثار انجمن «سه رخ» در اصفهان
نمايشگاهي از آثار هنرمندان رشته هاي مختلف هنرهاي تجسمي توسط انجمن هنري «سه رخ» در موزه هنرهاي معاصر اصفهان در شهريور برگزار شد.
اين نمايگشاه در سه بخش كتاب و خوشنويسي، نقاشي و سفال، كاريكاتور و فيلم و انيميشن و عكاسي و با حدود ۱۷۰ اثر برپا شد و آثار هنرمنداني چون احمد مطيع، عباس محمدي، اصغر صفار، وحيد شريفي ، فرزاد دهقان پور، مهرداد روشنايي، وجيهه پري زنگنه و شيوا شريف زاده در بخش نقاشي، حجم و سفال سراميك به نمايش در آمد.همچنين در بخش كاريكاتور، تصويرسازي، عكس، انيميشن آثاري از مهدي تميزي، اصغر صفار، محمدرضا محمدي، اميرحسين صالحي، وحيد شريفي و افسانه شيران، در بخش خوشنويسي؛ آثار مجتبي شريفي و رضا زواره اي و حكمت به معرض ديد علاقه مندان گذاشته شد. گروه هنري سه رخ در سال ۱۳۷۶ پس از جشنواره هنرهاي تجسمي اروميه تشكيل شد و اعضا ي آن را فارغ التحصيلان هنرهاي زيبا و رشته هاي ديگر هنري شامل مي شوند.
اين انجمن تاكنون نمايشگاه هاي گروهي متعددي در سالهاي مختلف در شهرهاي اصفهان و تهران برگزار كرده و نيز در بي ينالهاي خارج از كشور شركت داشته است.

هنر
آسيب هاي اجتماعي
انديشه
فرهنگ
ورزش
|  آسيب هاي اجتماعي  |  انديشه  |  فرهنگ   |  ورزش  |  هنر  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |