دكتر فريد شيباني
وجود روحيه قوي و برخورداري از اعتماد به نفس در هر انساني نقش انكارناپذيري را در اثر بخشي عملكرد آن دارد.
يكي از تجلي گاههاي بزرگ اين خصلت هاي مهم بشري، گردهمايي جهاني پاراالمپيك است كه همواره در كنار ترويج فرهنگ صلح و دوستي، ورزش و ورزشكاري، محفلي مناسب براي بيان دلاوري ها، پايمردي ها و صدها صفت شايسته ديگر انساني و پهلواني است.
در اين رابطه مسابقات پاراالمپيك (ويژه معلولين) نيز از جايگاه ارزشمندي در ميان آن دسته از افرادي كه به نوعي از معلوليت هايي برخوردارند، براي خود گشوده است.
البته از منظر علوم جامعه شناسي بر كسي پوشيده نيست كه زندگي براي تمامي انسانها با هر موقعيت اقليمي، هر نوع رنگ و نژاد و دين و مسلكي، سراسر تلاش و مبارزه است. تلاش براي زيستن و چيرگي بر طبيعت و مظاهر آن، مبارزه براي ماندن و ساختن يك زندگي با شرايط بهتر از قبل.
عرصه مسابقات پارا المپيك شمايي گويا از بستر زندگي ماست كه در سه عنصر تلاش و مبارزه و عشق خلاصه مي گردد. تلاش و مبارزه در اين كارزار خود دو شكل از يك حركتند.
تلاش در زندگي يعني يافتن راههاي هماهنگي با طبيعت بر مبناي نيازهاي هستي انساني يا تداوم معيشت و مبارزه براي از ميان برداشتن موانع و رهايي از سلطه ديگران.
عنصر سوم يعني عشق به زيبايي ها و تعمق در انديشه ها، خود از مقوله هاي مشترك و نمادين زندگي انسان در اين رقابت هاي پرشور و جوانمردانه است.
به قول مولانا:
عقل گويد شش طرف حد است و بيرون راه نيست
عشق گويد هست و رفته ام من بارها
بايد اذعان نماييم كه ما ايرانيان در جامعه خود به وفور عزيزاني را سراغ داريم كه در اثر حوادث مختلف از قبيل وقوع زلزله، سيل و ... خصوصاً شرايط جنگ تحميلي دچار معلوليت هاي گوناگوني گشته اند و با حداقل امكانات فقط با اتكا بر روحيه قوي و اعتماد به نفس خود توانسته اند به قلل رفيع ارزشي فائق آيند كه نقل آن«يك دهان مي خواهد اندازه فلك».
اكثر آنان به درستي دريافته اند كه شايد در شرايط ويژه و دشواري قرار گرفته باشند و يا اصطلاحاً معلوليتي بر اوضاع جسماني و روحي آنان حاكم شده باشد ولي هرگز محدوديتي براي تداوم زندگي شيرين و لذت بخش وجود ندارد. اين افراد، معلمين واقعي كارگاههاي عملي استفاده از مزاياي اعتماد به نفس در »كلاس زندگي« محسوب مي شوند و حتي برخي از آنان روش هايي را براي دستيابي به توفيقات ارزشمندشان خلق كرده اند كه از حيث علمي قابل تعمق و بعضاً مي تواند به عنوان الگويي راهبردي در اختيار ديگران قرار گيرد.
ليكن هدف اين نوشتار كه در تكميل نوشتارهاي قبلي مي باشد در واقع كنكاشي در رابطه با چگونگي شكل گيري باورهاي انديشه هاي هر انسان در چارچوب محتواي ذهني اش پس از وقوع اين رخ دادها خصوصاً آن مواردي كه آثار طولاني تري از خود باقي مي گذارند، است.
حال ببينيم كه چگونه و با به كارگيري چه روش هايي مي توان وضعيت بوجود آمده (ايجاد معلوليت) براي هر فرد را با شرايط زندگي عادي وي سازگارتر نماييم؟
اساساً حكما باورهاي هر انسان را شالوده فضيلت او مي دانند. زيرا آدمي در هر شرايطي كه قرار مي گيرد، راههاي بي شماري در پيش رويش وجود دارد و مي تواند به شكل هاي مختلف نسبت به آن موقعيت واكنش نشان دهد. ليكن تنها راه حصول به نتيجه مثبت از آنچه كه در ظاهر شكل منفي دارد آن است كه مسأله را به يك فرصت تبديل كند.
اين تفكر انسان را به قبول يكي از سازنده ترين باورها در انديشه خود رهنمون مي سازد، يعني مي پندارد:
«هر رخدادي در اين عالم هدف و دليل دارد و همگي در خدمت زندگي انسان است». چرا كه گويي مسير پيشرفت وي از پيش مقدر شده است و تنها بايد نسبت به آن شناخت و آگاهي بدست آورد و تمامي خلقت نيز در اين راستا، براي خدمت به او بسيج گشته و اين خود اوست كه بايد از غفلت پرهيز تا به حضور در آيد و ... از اين رو گفته مي شود:
«در دل هر واقعه، فرصتي نهفته است.»
از سوي ديگر خودشكوفايي در هر انسان خصوصاً افرادي كه به نوعي معلوليت دارند نه فقط يك حق بلكه يك مسئوليت مهم است كه با اتكاء به آن، شرايط بهتر و بهروزي را به دنبال خواهد داشت.
خوب مي دانيم كه: «باور به محدوديت، انسان را محدودتر از پيش بار مي آورد.»
بنابر اين: شرط اول موفقيت آن است كه فرد خود را از هر محدوديتي رها سازد و با تكيه بر حالات ذهني نيروبخش تري، به فعاليت و زندگي عادي بپردازد. به عبارت ديگر بايد يقين نمود كه در تمامي عرصه هاي زندگي، شكستي وجود نداشته و نخواهد داشت و هر آنچه حاصل مي گردد تنها تجربه اي ارزنده بر خود و ديگران است.
تجربيات مثبت حاكي از صحت تكاليف انجام شده است و تجربيات منفي هم ما را به آزمون شيوه هاي معقول و درست فرا مي خوانند نه افسوس و دريغ خوردن بر گذشته.
چرا كه: «انسان تا زنده است، شكست نخورده و اين باور افراد موفق در تمامي طول تاريخ بوده و هست.»
افرادي كه از شكست مي هراسند، از آنچه ممكن است عملي نشود، تصوير ترسناكي در ذهن خود ترسيم مي كنند و همين تصوير مهيب، آنان را از همان اقدامي كه مي تواند موجب تضمين موفقيت هايشان شود، باز مي دارد.
باور به شكست يكي از اصلي ترين روش هاي تخريب اعتماد به نفس است. زيرا با ذخيره كردن احساسات منفي در خود، بر جسم و فرآيند تفكر و حالت ذهنمان اثر جبران ناپذيري را به جا مي گذاريم.
در اينجا بايد به اين واقعيت اشاره كنيم كه:آشكارترين نشانه هاي رشد و قدرت هر انسان قبول وظيفه مسئوليت پذيري اوست. زيرا همگان مي دانند كه آسانترين راه گريز از هر مهلكه اي، انداختن اعمال خود به گردن ديگري است ولي بايد به درستي درك كرد كه اين راه عاقلانه ترين راه نيست. لذا عاملي اصلي هرگونه حالات نامناسب، در نحوه ارتباط ناصحيح و غيراصولي فرد با ديگران است و نهايتاً اين خود فرد معلول است كه مي تواند سوء تفاهم ها را برطرف كند.
افراد معلول نيز همانند ديگران بايد به اين باور برسند كه:براي بهره گيري از هر عاملي، لازم نيست تا تمامي اجزاء آن را دقيقاً بدانند و يا به آن تسلط كامل پيدا كنند.
اگر فقط كمي افكار و رفتار افراد موفق را مورد مطالعه قرار دهيم، در مي يابيم كه بسياري از آنان زمينه هاي دانش كاربردي دارند ولي اغلب در هيچ يك از بخش هاي آن تسلط كامل نداشته و تمامي جزييات آن را نمي دانند. ليكن توجه داشتن به اين كه حيات هر انسان يكي از چيزهايي است كه هيچ كس نمي تواند براي كسي بوجود آورده و براي درست استفاده كردن از آن بايد در حد توان كوشش نمود تا اگر بر اصل هر وضعيتي تمركز مي نماييم، آنچه را كه نياز داريم استخراج نموده و به ما بقي آن كار نداشته باشيم و ميان آنچه لازم است بدانيم و آنچه را كه ضرورت ندارد تعادل مناسبي برقرار كنيم.
عشق ورزيدن به انسانهاي ديگر نيز از جمله عوامل مهم هر توفيقي در زندگي روزمره محسوب مي شود. زيرا باور داشتن به اين اصل كه بزرگترين منابع در اختيارمان همين انسانها هستند مي تواند توازن مضاعفي در مواجهه با مشكلات برايمان به ارمغان آورد. لذا نبايستي تحت هر شرايطي به واسطه داشتن معلوليت، حساب خود را از سايرين جدا كرد زيرا يقيناً هر فرد به ظاهر صددرصد سلامت نيز با هر قدر ويژگي و توان كاري و اقتدار فكري نمي تواند به سطح استعداد يك گروه همنوا ي برخوردار از روحيه هم انديشي نائل گردد.
ديگر آن كه هر فرد با هر درجه از معلوليت مي بايد خود را از حالت تصور نابجاي »تحميلي بودن« زندگي خارج نموده و به خود بقبولاند كه منشأ همه كاميابي ها در نتيجه به كارگيري راغبانه ظرفيت هاي موجود خود اوست كه بي گمان نتايج سودمندي به بار مي آورد. اين امر نياز به ارتقاء سطح خود پنداري در اين گونه افراد دارد زيرا بايستي تحت اين شرايط، وجود خود را بيشتر از گذشته دوست بدارند. لذا تنها در چنين حالتي، توانايي هاي جدي تري در وجودشان ايجاد خواهد شد.نمونه هاي متعددي از افرادي كه در سوانح مختلف دچار معلوليت گرديده اند مي توان برشمرد كه تك تك آنها سرشار از به كارگيري همت والا، توانها و استعدادهايي هستند كه شايد قبل از اين پيش آمدها، حتي فكر كردن و يا استفاده كاربردي از آنها به ذهنشان نمي رسيد و فراوان انسانهايي با برخورداري از درصد بالاي معلوليت هستند كه در مقايسه داراي امتيازات برجسته اي بوده كه انسانهاي سالم از انجام اعمال و يا رسيدن به آن ويژگي ها قاصرند.در اينجا بايد صراحتاً تأكيد گردد:علاوه بر وظايف قانوني محوله و ايفاي نقش حمايتي و ساماندهي اصولي و خلاصه توانمندسازي اين دسته از عزيزان توسط دستگاههاي دولتي ذيربط، وظيفه ملي و اجتماعي كليه تشكل هاي غيردولتي با فعاليت هاي فرهنگي، اجتماعي و اقتصادي و ... حتي وظيفه تك تك افراد شريف و همنوع دوست ميهن ماست كه بيش از پيش به فراخور اوضاع و شرايط خود همواره در جهت ترويج اين گونه باورهاي ارزشمند نظير:
«همه انسانها تا زنده هستند در قبال جامعه خويش مسئوليت دارند و بايد بتوانند براي امروز و فرداي آن هم مفيدتر واقع گردند»، بي دريغ و خالصانه كوشا باشند.
باري، در خاتمه كلام اميدواريم ورزشكاران ملي پوش ايراني شركت كننده در مسابقات پارالمپيك ۲۰۰۴ در شهر تاريخي آتن كه تجلي گر نمونه هاي ارزشمندي از بيان صفات شايسته انساني هستند همچون گذشته با كسب توفيقات افتخارآفرين خود بتوانند گوشه اي از ظرفيت هاي بالا و اراده پولادين اين ملت بزرگ را در مواجهه با دشواري ها براي ساير ملل آزاده گيتي نمايان گر باشند.