چهارشنبه ۸ مهر ۱۳۸۳
ديارِيار
دكترمحمدجواد رودگر
در بخش پيشين، اقسام ديدار انسان با خداوند (ديدار اول، دوم و سوم) با رويكردي عرفاني و تكيه بر آيات و روايات، تحليل و معرفي و چهار مورد از راههاي وصول به ديدار دوم (ديدار در دنيا) پيشنهاد شد. اينك در واپسين بخش، دو راه پاياني نيل به ديدار دوم و مفاهيمي ازجمله نفس، اقسام معرفت، فناي في الله مطرح مي شود. اين نوشتار با جمع بندي كوتاهي از كل بحث پايان مي يابد.
003582.jpg
هـ ) از حجاب ستيزي تا حجاب زدايي: همان طور كه مهمترين فضيلت انسان سالك، چه در سلوك اخلاقي و چه سلوك عرفاني ،شهود ذات  اقدس اله است و تحصيل ساير فضائل ،مقدمه اين هدف سامي و عالي است، مهمترين حجاب هاي اين راه يعني حجب ظلماني (رذائل اخلاقي) و حجب نوراني (ماسواي الهي) را بايد شناخت و در اثر «مراقبت» با آنها مبارزه كرد . استاد علامه جوادي آملي در تفسير موضوعي قرآن مجيد پس از طرح و تعريف حجاب مشهود و تقسيم آن به ظلماني و نوراني مسئله «حجاب مستور» كه همانا «مستور بودن حجاب گناه» است را مطرح كرده اند. يعني گاهي خود حجاب مانند گناه، مستور است، يعني خود گناه حجاب است و حجاب بودن اين گناه مستور است و راه حل فراروي انسان را استاد علامه جوادي آملي همانا «انجام واجب و ترك حرام» به عنوان اولين قدم در تهذيب روح مطرح كرده اند و فرموده اند: «كساني كه اين حجاب را برطرف نكرده و مبتلا به آن شده اند، نه تنها در دنيا به لقاء حق، موفق نيستند، بلكه در آخرت نيز كه ذات اقدس اله، ظهور بيشتري دارد، محجوبند. چنان كه مي فرمايد: «انهم عن ربهم يومئذ لمحجوبون» [آنها در اين هنگام از پروردگارشان محجوبند.] بدترين كيفر و تلخ ترين عقاب براي تبهكاران، اين است كه روزي كه خداي «نورالسموات و الارض،  با آن نور ظهور مي كند و همگان خدا را با چشم دل مي بينند، اين گروه تبهكار از شهود جلال و جمال حق محروم و محجوبند.»
پس در اثر گناه و حجاب هاي ظلماني، انسان ممكن است به «كوري باطني» برسد كه براي هميشه توفيق شهود ذات الهي از او سلب گردد و از سوي ديگر تلاش ها، رياضت ها و مجاهده هاي سلوكي اش به گونه اي باشد كه پس از رهيدن از دام حجاب هاي ظلماني، گرفتار حجاب هاي نوراني نشود و بكوشد تا از آنها نيز منزه گردد، يعني علم، عبادت، عدالت و ... را از خود نبيند و در جبهه جهاد ديدار دوم - واپسين بخش

اكبر هماره از سلاح بكاء و گريه استمداد و استعانت بجويد. به تعبير زيباي استاد علامه جوادي آملي «حجاب دو طرفه است،  اگر بدي، حجاب خوبي است، خوبي هم حجاب بدي است، اگر بدان به انجام فضائل موفق نيستند، نيكان از انجام رذائل منزه هستند.»
بنابراين از حجاب خودي و امنيت طلبي و منيت خواهي بايد برون آمد و از خانه خود به سوي خانه خدا هجرت كرد كه امام باقر و امام كاظم(ع) فرمودند: بين خدا و مخلوقاتش هيچ حجابي، غير از خود خلق نيست: «ليس بينه سبحانه و تعالي و بين خلقه حجاب غيرخلقه» و به تعبير زيباي استاد جوادي آملي حجاب دو ضلعي است نه سه ضلعي: «تاكنون حجاب را چنين تلقي مي كرديم كه در آن سه طرف يا سه ضلع بود: «حاجب» و «محجوب» و «محجوب عنه» مانند ديواري كه ميان دو شخص وجود داشته باشد و نيز در مسائل معنوي،  اگر سالك صفت رذلي داشته و لقاءالله در كار باشد آن صفت نمي گذارد كه اين شخص به آن لقاءالله برسد. حال معلوم شده است كه اين صفت، در درون جان خود انسان هست، يعني خود بين حجاب است، پس بين ما و خداي ما يك چيز، حجاب است و آن خود مائيم. وگرنه چيز ديگري در بين خلق و خالق نيست.» لذا مي فرمايند: «گاهي انسان براي رضاي خدا نماز مي خواند و روزه و اعمال عبادي ديگر را انجام مي دهد و چيزي منظور او نيست،  ولي گاهي حتي خود را هم نمي بيند و همه شئون حياتي خود را براي خدا مي خواهد كه صورت اولي «اخلاص لعباده الله» و دومي «اخلاص لنفس الله» است.»
و) ايمان و عمل صالح: علم و عمل دو جوهر انسان ساز و شاكله پردازند و انسان سالك براي پرواز سوي قله قاف كمال و رسيدن به خورشيد مطلق و شهودش راهي ندارد مگر اينكه دو بال قرين به هم را حاصل نمايد و قرآن كريم نيز در پنجاه و دو مورد ايمان و عمل صالح را توأمان آورده است تا سالك در سلوك اخلاقي و سلوك عرفاني خويش آنها را دارا شود و «ديدار دوم» مقدمه واجب رهيدن از «نقص» و رسيدن به «كمال» است و اين معنا با انديشه و اشراق، بينش و گرايش طيب، امكان پذير است تا سير صعودي انسان تحقق پذيرد . به هر تقدير تكامل انسان در مسير استكمال وجودي خويش آن هم در پرتو انسان كامل مكمل رهين انديشه و انگيزه و اخلاق و اعمال پاك خواهد بود و اعمال پاك در رهن عقايد پاك و اخلاق پاك است و اگر انسان طالب تبديل حيات طبيعي اش به حيات طيبه است لاجرم بايد «ايمان و عمل صالح» را توأمان حائز و واجد باشد؛ خواه زن باشد يا مرد كه در سير و سلوك الي الله مذكر و مؤنث بودن نه شرط كمال است و نه عامل نقص.
در موطن كمال و تكامل، «روح» و «نفس سالك» در حال سلوك و شدن است و نفس و روح نه مذكر است و نه مؤنث كه فرمود:«من عمل صالحاً من ذكر او انثي و هو مؤمن فلنحيينه حياه طيبه و لنجزينهم اجرهم باحسن ماكانوا يعملون»؛ هر كس از مرد و زن، كار نيكو كند، اگر مؤمن باشد، زندگي خوش و پاكيزه اي به او خواهيم داد و پاداشي بهتر از كردارشان عطا خواهيم كرد. پس مؤمن با دو بال ايمان و عمل صالح سير و سلوك داشته و پرواز سوي ملكوت مي نمايد و اگر سرزمين وجود انسان سالك الهي، طيب و طاهر شد، ثمرات و محصولات پاك و بركات نوراني و الهي خواهد داشت: «البلد الطيب يخرج نباته باذن ربه ...» سرزمين پاك، گياهش به اذن خدا مي رويد؛ و وجود انسان كامل و سالك به سوي كمال در هر زمان و زمين «مبارك» خواهد بود، چه اين كه وجودي روحاني و ملكوتي مي يابد و فرازماني و فرازميني مي گردد كه قرآن كريم فرمود: «وجعلني مباركاً اين ما كنت...»خداوند مرا هر كجا كه باشم مبارك قرار داد؛ يا فرمود: «الم تر كيف ضرب الله مثلاً كلمه طيبه كشجره طيبه اصلها ثابت و فرعها في السماء تؤتي اكلها كل حين باذن ربها ...» آيا نديده اي كه خدا چگونه مثل زد؟ سخن پاك چون درختي پاك است كه ريشه اش در زمين استوار و شاخه هايش در آسمان است. به فرمان خدا هر زمان ميوه خود را مي  دهد؛ يعني در يك فرمول، شخص سالك الي الله در پرتو ايمان و عمل صالح به «ديدار دوم» و «شمس شهود» راه مي يابد و در جنت لقاء يا بهشت ديدار الهي قرار مي گيرد و درب ميخانه عشق و لقاء به روي او باز و گشاده است.«فمن كان يرجوا لقاء ربه فليعمل عملاً صالحاً ولا يشرك بعباده ربه احداً» هر كس در آرزوي ديدار پروردگارش است پس بايد عمل صالح و نيكو انجام دهد و هيچ چيز را در عبادت پروردگارش شريك قرار ندهد.
فرمول كلي: ايمان و كلمه طيبه+ عمل صالح و توحيد ناب و موحد كامل= ديدار دوم
پس انسان بايد الهي شود و رنگ خدا و رايحه رحماني و روح ريحاني پيدا نمايد و به معرفت توحيدي و عمل توحيدي برسد و سالك الي الله مقصد اعلي را در «توحيد شهودي» و «توحيد صمدي» قرار مي دهد تا از مرحله فهم و ادراك حكمي به شناخت شهودي حق نائل آيد تا از «يكي گفتن» به «يكي ديدن» و «يكي كردن» باريابد و به تعبير بليغ و بلند استاد جوادي آملي سالك از مرحله توحيد به مرتبه «اتحاد» مي رسد، يعني از «لاتجعل مع  الله الها آخر» عبور مي كند و به «لاتدع مع الله الها آخر» مي رسد كه تازه نوبت به «وحدت» شهود (نه وحدت وجود) مي رسد، يعني جز خدا نمي بيند. نه اين كه همه را مي بيند ولي آئينه و آيت خدا مي داند، بلكه غير از خدا هيچ كس را نمي بيند، و توحيد،  «اتحاد» و بالاتر از همه «وحدت»،  جزو مراحل «شهود» است كه تمام شدني نيست. در مرحله شهود سفر پايان پذير نيست، چون عارف در اسماي الهي سير مي كند و اين مسافت نامحدود است. سير از «خلق به حق» محدود است، چون پايانش حق است. سير «از حق به خلق» نيز محدود است، چون پايانش خلق است، ولي سير در حق يعني سير «از حق به سوي حق و در حق» نامحدود است، چون سير در اسماي الهي است و اسماء و كمالات الهي بي نهايت است. از اين رو مرحله شهود ذات و اسماء و صفات خداوند، پايان پذير نيست.
003585.jpg
«وحدت» گر چه بالاتر از مرحله «توحيد» است، ليكن هنوز بوي كثرت مي دهد زيرا سالك در بين اشياي كثير فقط يكي را مي نگرد و چنين مي بيند كه ديگران فاني هستند و آنگاه حكم به نفي «ماسوي الله» و بقاي «وجه الله» مي كند، يعني مطابق آيه «كل شيء هالك الاّ وجهه» هر چيزي نابود شدني است مگر ذات او و آيه «كل من عليها فان و يبقي وجه ربك ذوالجلال و الاكرام»،  هر چيز غير از خدا فاني است ولي ذات صاحب جلال و اكرام پروردگار تو باقي است.
او درك شهودي دارد. اين نفي ماسوي«موهم» كثرت است چون نفي ماسوي و اثبات «الله» نشانه دو چيز است. از اين رو اگر سالك به مقام وحدت هم برسد، باز زمينه ظهور كثرت در او هست و حتي خود جمله «لا اله الا هو» نشانه كثرت است، زيرا محتواي آن نفي ماسوي،  و اعتقاد و اقرار به وجدانيت حق است و بر اين اساس مرحله وحدت نيز براي سالك عارف پايان راه نيست و پس از آن مقام فنا قرار دارد.
پس از پيمودن مراحل پيشين، سالك به مقام «فناي في الله» نمي رسد. در مقام فنا كه «دارالقرار» و مقصد سير و سلوك سائران و عارفان است، سالك نه تنها غير و «ماسوي الله» را نفي مي كند، بلكه اصلاً آنها و حتي خود را نمي بيند تا  آن را نفي كند زيرا اثبات «ثابت» و نفي «منفي» دو چيز است و اين تعدد و كثرت با وحدت شهود راستين، سازگار نيست. وقتي سالك به مقام فنا باريابد، فاني در شهود ذات اقدس خداوند است و بس و نه تنها خود را نمي بيند، بلكه توحيد و فناي خود را هم نمي بيند و فقط «الله» را مي بيند.
ناگفته نماند سير انسان از ملك تا فوق ملكوت از رهگذر «نفس انسان» مي گذرد و «عليكم انفسكم» بهترين شاهد و دليل بر آن است، لذا انسان تا خويشتن را نشناسد و نسازد و با «طهارت دروني» به ادراك مقامات معنوي نپردازد،  تا از ماسواي الهي انصراف و تبتل پيدا نكند و حقيقت وجودش را مالامال از عشق و حب الهي و جذبات رباني ننمايد توان عبور از طبيعت به سوي ماوراء طبيعت را ندارد و درون شناسي و درون كاوي يا ديدار حقيقي با خويشتن خويش همانا ديدار خداي سبحان را ممكن مي سازد، چه اينكه معرفت انسان به خود دو نوع است:
الف - معرفت حصولي و مفهومي كه در مرتبه خويش كارآمد و نتيجه بخش و مؤدي انسان به معرفت رب است.
ب - معرفت حضوري و شهودي يا معرفت كشفي كه گرچه مراتب پذير است، لكن بهترين نوع معرفت به خداي سبحان است، چه اينكه در حاق چنين عرفان باطني و ذوقي همانا عرفان به خداوند متعال است، چه اينكه انسان تا خود را نشناسد، خدا را نمي شناسد يعني خداشناسي فرع بر خودشناسي و در ظل و پرتو آن ممكن و ميسور است.
از پيامبر سئوال شد طريق معرفت به خدا چيست؟ فرمود: شناخت نفس.
و حديث معروف «من عرف نفسه فقد عرف ربه» نيز گواه بر همين معناست.
انسان در عالم طبيعت، انسان بالقوه است و هر گاه از دار مجازي طبيعت و دالان تنگ و تاريك ماديت و ناسوت جهيدن آغازيد، به سوي فعليتش مي رود تا به سرمنزل مقصود برسد و اين مبدأ و آغازش «ديدار با خويشتن» و منتهي و انجامش ديدار با خداي سبحان و همانا «ديدار دوم» است.
003588.jpg
نتيجه گيري:
بنا بر مباحث پيش گفته و دلالت آموزه هاي ديني:
۱- ديدار دوم، حد وسط ديدار اول و ديدار سوم و ممكن الوصول و تدريج الحصول است.
۲- انسان سالك كوي حق از طريق شناخت شهودي خويشتن و رهايي و انصراف از عالم بيرون وجود خود به سوي «ديدار دوم» در حال شدن و صيرورت است و جاذبه ها و «لذت شهود» بارقه هايي در ذات او ايجاد مي نمايد و او نيز در اثر معرفت و مجاهده و رياضت هاي شرعيه و انجام واجبات و ترك محرمات و طي مقامات و منازل به چنين دارالشهودي و بهشت ديداري خواهد رسيد.
۳- سرمايه هاي اصلي و واجب و لازم اين سلوك تا شهود همانا معرفت به «نقص نفسي» و «فقر وجودي» و قرار گرفتن در بستر عبوديت بر مدار «شريعت» و مركز «ولايت» است و راز و نياز و نيايش، او را در اين مسير بسيار كمك و مساعدت مي نمايد.
۴- سالك بايد از «برون» به «درون» برگردد و در اثر تكامل و كمال يابي آنگاه از درون به برون نظر افكند و با حجاب هاي ظلماني و نوراني با ظرافت و دقت و بصيرت و صبر و شرح صدر مبارزه نمايد تا «خود» را از ميان بردارد و «خانه دل» را از ماسواي الهي جاروب زده جدول بحر وجود و دفتر غيب و شهود هستي اش را لايروبي و تطهير نمايد تا از «درگاه» قدس ربوبي و ميخانه لقاء و وصال باريابد.
۵- انسان عارف به خويشتن و عارف به خدا و چشيده لذت ديدار و شهود دوم هرگز با دنياي فاني و خانه مجازي انس و الفتي ندارد و در نتيجه از غيرخدا تطهير شده و جام جانش لبريز از «شراب شهودي» و «مي معرفت و فناء» است و هماره در سايه سار شجره طيبه جهاد در «راه خدا» و «در خدا» نشسته است.

* پي نوشت ها در دفتر روزنامه موجود است.

چرخش در آرمان ها
مكتب تشيع كه شاكله اصلي فرهنگ جامعه ايراني است پيشتاز است و آينده نگر و نهادهاي گذشته آن نيز براي ساختن جهان آينده است. سبب اصلي اين ويژگي  باور مهدويت در اين مكتب است كه پتانسيل قوي براي ترسيم و طراحي يك استراتژي آرماني را فراهم ساخته است
003591.jpg
عليرضا شيخ عطار
انقلاب اسلامي ايران با رهبري توانمند امام خميني(ره) و هدف قراردادن آرمان هاي بلند اسلامي، خيلي زودتر از آنچه تصور مي شد به ثمر نشست. اما متاسفانه در پانزده سال اخير تصميم گيري هاي مسئولين امر در عرصه هاي سياسي، اقتصادي و فرهنگي كشور فاصله زيادي با آرمان هاي انقلاب داشته است. اين موضوع همراه با بي توجهي به نظريه پردازي در عرصه هاي زندگي با تكيه بر مبادي انديشه اسلامي سبب چرخش آرمان هاي نسل سوم و نزديكي آنها به بن بست و ايستايي شد. نويسنده مقاله بر اين نكته تاكيد مي كند كه براي رهايي از اين خلأ بايد بر آموزه هاي پيشتاز و آينده نگرانه مكتب تشيع، بخصوص اعتقاد به مهدويت روي آورد.
در سالهاي اخير يكي از نشانه هاي تظاهر به اصلاح طلبي مخالفت با آرمانگرايي و ضد عقلانيت دانستن آن بوده است. به همين دليل بسياري از عملكردهاي انقلاب و جمهوري اسلامي به اين بهانه زير تازيانه انتقاد برده شده و در لباس توصيه به واقع گرايي توصيه به دوري گزيني از ميراث انقلاب يعني نظام ارزشي شده است.
با اين حال، هنوز هم كم نيستند كساني كه با نگرشي تحليلي به سرگذشت حركت ها و سياست هاي ايران معاصر افسوس مي خورند كه سمت و سوي بسياري از تصميم گيري هاي سياسي و فرهنگي و اقتصادي كاربه دستان كشور در پانزده سال گذشته با فاصله گيري شديد از آرمانهايي بوده است كه انقلاب اسلامي بر پايه آنها شكل گرفت و پيروز شد.
آرمان اميدي در دل انسانها مي كارد تا در آرزوي تحقق به پا خيزند. به همين دليل آرمانگرايان بيش از آن كه در حال و گذشته به سر برند در هواي آينده هستند. اما در يك بررسي مختصر در برهه هاي پيش از انقلاب، پيروزي انقلاب، جنگ تحميلي و دوره سازندگي تحول در آرمانهاي ايرانيان آرمانگرا كاملاً  به چشم مي آيد. در دوره پيش از انقلاب، استبداد و دين ستيزي رژيم گذشته و دعوت بزرگ پاسدار اسلام ولايي يعني امام خميني(ره) آرمان سترگ سقوط رژيم پهلوي و برپايي عدالت اسلامي را در ميان نسل اول انقلاب پديد آورد.
و آنان بي اعتنا به تعلقات و اعتبارات دنيوي، همت و توان خود را بي مضايقه و با فداكاري صرف اين آرمان نمودند و سير صعودي نهضت از همين جا آغاز شد و به نتيجه شگفت انگيز سقوط رژيم شاهنشاهي ختم گرديد.
بي ترديد هر آرماني وقتي محقق مي شود از وجه آرماني و ذهني آن كاسته و وجه واقعي و عيني بيشتري مي يابد. در اين صورت در كشاكش مناسبات اجتماعي و سياسي و اقتصادي آسيب پذير مي شود و از قدرت انگيزانندگي آن كاسته مي گردد. مگر آن كه آرمان تبديل به يك برنامه تفصيلي بشود و بعدها به شكل فرهنگي فراگير در آيد. اما از فرداي پيروزي انقلاب كه بسيار غيرمنتظره و سريع به دست آمد، غافلگير شدن آرمانگرايان ديروز و حتي كاهلي حاكمان امروز در مقابل مشكلات روزمره اجتماعي و اقتصادي و سياسي جامعه موجب شد كسي در فكر تبديل آرمان به برنامه و سپس فرهنگ فراگير نباشد.
وقوع جنگ تحميلي هشت ساله و احساس خطر نسبت به تداوم حيات دستاورد انقلاب مردمي يعني جمهوري اسلامي و استقلال كشور سبب شد تا آرماني جديد يعني رهايي از سلطه اشغالگر بعثي و نابودي اين رژيم خطرناك شكل گيرد و بدين گونه حياتي نو به كالبد انقلابيوني كه آرمان قبلي شان يعني حكومت اسلامي در حد مسائل زندگي روزمره تنزل يافته بود دميده شود، اين آرمان چون آتشي در سينه جوانان آن روزگار روشن شد و نور آن راهگشاي نسل دوم انقلاب شد و آنان كه در دوره قبل از انقلاب به علت كمي سن نقش قابل ملاحظه  اي نداشتند اكنون به عنوان محور و چشم و چراغ انقلاب شدند و حال و هواي ميدان جنگ به وسيله همين جوانان كه آن روز عنوان بسيجي و رزمندگان مردمي يافته بودند به شهرها و روستاها منتقل شد و ميدان جنگ به صورت مدرسه انقلاب اسلامي در آمد و بسيجي نسل دوم، معلم آن شد.
پايان سالهاي پرالتهاب جنگ درب اين مدرسه و كارخانه آدم سازي را بست ولي اميد بر آن بود كه اين بار نيز همچون ساليان اوليه انقلاب با تغيير آرمان دانش آموزان و دانش آموختگان اين مدرسه به سازندگي ويرانه هاي جنگ و ايجاد جامعه نمونه اسلامي، حركت قبلي در جهتي صحيح و حتي با شتابي بيشتر ادامه داشته باشد. در دوران سازندگي، احساسات تندي در ميان مديران اجرايي كشور شكل گرفت كه به جاي طراحي برنامه كلان براي سازماندهي تمام مناسبات اقتصادي و سياسي و فرهنگي بر مبناي آرمانهاي ديني انقلاب، به بهانه بازسازي ويراني جنگ و ايجاد سريع رفاه براي جبران سختي هاي مادي دوره جنگ، صرفاً  به نتايج زود هنگام و قابل دسترسي مادي مي انديشيد.
از سوي ديگر، مشغول بودن جوانان آرمان گراي انقلاب در نبرد روياروي با دشمن سبب شد كه در دوران جنگ و پس از آن عواملي مشخص از ميان روشنفكران و تكنوكراتها يا انقلابيون شرمنده يا انقلابيون طلبكار كه جان و دلشان دكترين اسلام انقلابي امام خميني(ره) را نپذيرفته بود؛ براي ايفاي وظايف اقتصادي و برنامه ريزي و آموزش عالي سازمان يافتند. اينان مدينه آرماني خود را در عالم غربي جست  وجو مي كردند. اگر با خوش بيني بر اين باور باشيم كه آنها به عنوان سربازان ستاد فرماندهي ستيز با انقلاب كه در ميان مستكبرين تشكيل شده بود عمل نمي كردند، بايد گفت از روي اعتقاد شكل گرفته بر بستر انديشه فلسفي و اقتصادي سكولاريستي غرب مسير آسماني و ديني انقلاب را غلط مي انگاشتند و قصد تصحيح و بازگرداندن آن به مسير زميني را داشتند.
شرايط در سال ۶۸ و پس از آن به گونه اي شد كه از سويي با پايان جنگ نوعي انتظار و توقع براي حل عاجل مشكلات اقتصادي و اجتماعي ده سال گذشته ايجاد و توسط گروه فوق الذكر دامن زده شد و از سوي ديگر، نسل سوم انقلاب به سن جواني رسيده بود و ديگر آنچه كه براي نسل اول و دوم آرمان به حساب مي آمد براي ايشان كه دوره مبارزه و جنگ را به درستي درك نكرده بودند، ضرورتاً و بدون انتقال صحيح آموزه هاي انقلاب نمي توانست آرمان باشد.
تلاش دستگاههاي فرهنگي جمهوري اسلامي ايران كه عمدتاً  در مسائل شكلي و بدون كار عميق محتوايي شكل گرفته بود، براي تبديل آرمان هاي نسل اول و نسل دوم به آرمان نسل سوم، با شكست روبه رو شد. نبايد فراموش كرد كه در همين سالها دشمن بيدار كه رويارويي مستقيم با انقلاب اسلامي را بي نتيجه يافته بود، استراتژي جديد استحاله فرهنگي را اتخاذ كرده بود و قصد داشت با بهره گيري از همه سرپل هاي داخلي خود كه در ميان روشنفكران و تكنوكراتها و هنرمندان جاي گرفته بودند، با اين استراتژي  به هدف سرنگوني و ريشه كني نظام اسلامي دست يابد.
در اين هنگام تكنوكراتها نيز كه عموماً حتي اگر خود ديندار بودند رويكردي غير از آموزه هاي اجتماعي و سياسي دين اسلام به برنامه هاي اجتماعي و سياسي داشتند، با تقليد از طرحهاي مدرن سازمانهاي جهاني در توسعه اقتصادي و فرهنگي، طرحهايي را پيش روي جمهوري اسلامي نهادند كه به طور طبيعي جهت گيري هاي اصلي انقلاب را تغيير مي داد و موجب مي شد تا مدرنيته و فرهنگ غربي با رنگ و لعاب سطحي ديني به عنوان الگوي مطلوب انقلاب اسلامي مطرح شوند. به اين ترتيب سعي وافري به عمل آمد تا با دگرگون ساختن ذهن و زبان و نگاه شرقي و اسلامي و منفعل شدن در برابر فرهنگ و تمدن غربي زمينه تحول فرهنگي در نسل سوم انقلاب ايجاد شود.
در اين هنگام نسل سوم به آرماني مجهول و برخاسته از خاستگاه غربي تحت عنوان توسعه اقتصادي دلخوش نمود كه بعدها به توسعه فرهنگي و نهايتاً  توسعه سياسي دگرديسي يافت و اين تغيير آرمان تحولات شگرفي آفريد. در حالي كه طرحهاي استراتژيك در عرصه هاي سياست، اقتصاد، تعليم و تربيت و فرهنگ برپايه نظريات و تئوريهاي غربي شكل مي گرفت و هجوم فرهنگي را پديد مي آورد،  برخي از مسئولان اهتمام خود را در برخورد با اين پديده تهاجم فرهنگي در بخش بيروني و سطحي ترين لايه هاي اين تهاجم بروز مي دادند و في المثل با اتخاذ تصميمات و صدور دستورالعملهاي شداد و غلاظ بدون توجه به استراتژي هايي كه به آهستگي در حال شكل گرفتن در مجامع فرهنگي بود توجه خود را به موضوعاتي چون بدحجابي و اختلاط دوجنس مخالف در محافل و امثال آن محدود مي كردند و از بسته شدن نطفه نشريات و كتب و محافل روشنفكر نما كه در حال آماده سازي مسير به اصطلاح توسعه فرهنگي و سياسي بودند غفلت نمودند.
غفلت از توليد تئوري هاي زندگي از مبادي انديشه اسلامي، سبب نزديك شدن جامعه ما بخصوص نسل سوم انقلاب به بن بست و ايستايي شد.
تجربه گذشته انقلاب نشان مي دهد كه راه رهايي از اين بن بست، جبران غفلت هاي يادشده است كه در ميان آنها مهمتر از همه تعين آرماني عالي است كه جايگزين آرمانهاي تنزل يافته نسل هاي اول و دوم انقلاب براي نسل سوم انقلاب باشد كه امروزه به عنوان يك گروه جدي و بسيار تأثيرگذار وارد صحنه كشور شده اند. از ويژگي هاي اين آرمان اين است كه بايد رويكردي جدي و قوي به آينده داشته تا بتواند برانگيزاننده و شورآفرين باشد. از سوي ديگر اين آرمان هم بايد ريشه در فطرتهاي پاك جوانان ما و سنتها و تاريخ و بخصوص تشيع پيشتاز جامعه ما داشته باشد و هم عيني و ملموس واقعي جلوه نمايد تا بتواند فرهنگ سازي و ايجاد تحول نمايد. اين همان آرماني است كه سبب مي شود دارندگان آن به اين اميد دست يابند كه مي توانند با تقديم و ايثار ارزشمندترين دارايي هاي خود در راه آن از وضع نااميدكننده موجود به وضع مطلوب برسند.
آرمانهاي سرنگوني رژيم ستم شاهي و پيروزي بر دشمن متجاوز، در دو برهه، نسلهاي انقلاب و جنگ را به ايثار و حركت مثال زدني در تاريخ برانگيخت. اما اين دامنه آ رمانها در زمان تا افق هاي دور نبود و به همين دليل پس از مدتي كوتاه اين آرمانها به واقعيت تبديل شد و خاصيت آرماني و حركت زايي و فرهنگ سازي خود را از دست داد. نسل بعد عليرغم اقدامات تبليغي و فرهنگي كه البته از برنامه ريزي دقيقي نيز برخوردار نبود، نتوانست آرمانهاي ايام گذشته را كه اينك براي ايشان ملموس و رو به آينده نبود به عنوان آرمان بپذيرد. برنامه ريزان فرهنگي دولتي اين نسل، خواستند تا محو تماشاي گذشته شود و بي آن كه به خصم قسم خورده در كمين نشسته اي كه قصد غارت و شبيخون فرهنگي به همه نسلهاي انقلاب و جنگ و پس از آن را داشت توجه شود، اين نسل بي آرمان رها شد. پس از جنگ و در دوره سازندگي توسعه اقتصادي و نمونه شدن در ميان كشورهاي اسلامي به علت تقليدي و ترجمه اي بودن و فقدان ارتباط با ريشه هاي فرهنگي جامعه ما و نيز به علت آن كه عامل پر كردن عيب معدودي از كار به دستان و ايجاد اختلاف طبقاتي و معضلات فراوان اقتصادي شد، نتوانست به عنوان آرماني برانگيزاننده و شورآفرين پذيرفته شود. بحث اصلاحات سياسي نيز گرچه مدتي اسباب سرگرمي جامعه را فراهم آورد اما به زودي مقاصد سياسي و قدرت خواهي و انحصار طلبي بانيان آن روشن و به تدريج جهت هاي رو به سكولار شدن و جدايي دين از سياست آن آشكار گشت، مردم دريافتند كه اين شعار فاقد مبناي تئوريك مطابق با باورهاي ديني تاريخي و ريشه دار جامعه است در نتيجه ظرفيت آرمان شدن را ندارد.پس براي رهايي از اين خلأ آرماني چه بايد كرد و كدام آرمان را بايد برگزيد؟
مكتب تشيع كه شاكله اصلي فرهنگ جامعه ايراني است پيشتاز است و آينده نگر و نهادهاي گذشته آن نيز براي ساختن جهان آينده است. سبب اصلي اين ويژگي  باور مهدويت در اين مكتب است كه پتانسيل قوي براي ترسيم و طراحي يك استراتژي آرماني را فراهم ساخته است. باور مهدوي نه از روي ظن و گمان كه براساس فلسفه تاريخ الهي كه همان سنتهاي لايتغير الهي است و با پشتوانه غني وحياني و احاديث معصومين و با بياني عوام فهم بدون ابهام و با روشني از جهان آينده و آينده جهان و حركت در آينده سخن مي گويد.

انديشه
اقتصاد
سينما
علم
فرهنگ
ورزش
|  اقتصاد  |  انديشه  |  سينما  |  علم  |  فرهنگ   |  ورزش  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |