دكترمحمدجواد رودگر
در بخش پيشين، اقسام ديدار انسان با خداوند (ديدار اول، دوم و سوم) با رويكردي عرفاني و تكيه بر آيات و روايات، تحليل و معرفي و چهار مورد از راههاي وصول به ديدار دوم (ديدار در دنيا) پيشنهاد شد. اينك در واپسين بخش، دو راه پاياني نيل به ديدار دوم و مفاهيمي ازجمله نفس، اقسام معرفت، فناي في الله مطرح مي شود. اين نوشتار با جمع بندي كوتاهي از كل بحث پايان مي يابد.
|
|
هـ ) از حجاب ستيزي تا حجاب زدايي: همان طور كه مهمترين فضيلت انسان سالك، چه در سلوك اخلاقي و چه سلوك عرفاني ،شهود ذات اقدس اله است و تحصيل ساير فضائل ،مقدمه اين هدف سامي و عالي است، مهمترين حجاب هاي اين راه يعني حجب ظلماني (رذائل اخلاقي) و حجب نوراني (ماسواي الهي) را بايد شناخت و در اثر «مراقبت» با آنها مبارزه كرد . استاد علامه جوادي آملي در تفسير موضوعي قرآن مجيد پس از طرح و تعريف حجاب مشهود و تقسيم آن به ظلماني و نوراني مسئله «حجاب مستور» كه همانا «مستور بودن حجاب گناه» است را مطرح كرده اند. يعني گاهي خود حجاب مانند گناه، مستور است، يعني خود گناه حجاب است و حجاب بودن اين گناه مستور است و راه حل فراروي انسان را استاد علامه جوادي آملي همانا «انجام واجب و ترك حرام» به عنوان اولين قدم در تهذيب روح مطرح كرده اند و فرموده اند: «كساني كه اين حجاب را برطرف نكرده و مبتلا به آن شده اند، نه تنها در دنيا به لقاء حق، موفق نيستند، بلكه در آخرت نيز كه ذات اقدس اله، ظهور بيشتري دارد، محجوبند. چنان كه مي فرمايد: «انهم عن ربهم يومئذ لمحجوبون» [آنها در اين هنگام از پروردگارشان محجوبند.] بدترين كيفر و تلخ ترين عقاب براي تبهكاران، اين است كه روزي كه خداي «نورالسموات و الارض، با آن نور ظهور مي كند و همگان خدا را با چشم دل مي بينند، اين گروه تبهكار از شهود جلال و جمال حق محروم و محجوبند.»
پس در اثر گناه و حجاب هاي ظلماني، انسان ممكن است به «كوري باطني» برسد كه براي هميشه توفيق شهود ذات الهي از او سلب گردد و از سوي ديگر تلاش ها، رياضت ها و مجاهده هاي سلوكي اش به گونه اي باشد كه پس از رهيدن از دام حجاب هاي ظلماني، گرفتار حجاب هاي نوراني نشود و بكوشد تا از آنها نيز منزه گردد، يعني علم، عبادت، عدالت و ... را از خود نبيند و در جبهه جهاد ديدار دوم - واپسين بخش
اكبر هماره از سلاح بكاء و گريه استمداد و استعانت بجويد. به تعبير زيباي استاد علامه جوادي آملي «حجاب دو طرفه است، اگر بدي، حجاب خوبي است، خوبي هم حجاب بدي است، اگر بدان به انجام فضائل موفق نيستند، نيكان از انجام رذائل منزه هستند.»
بنابراين از حجاب خودي و امنيت طلبي و منيت خواهي بايد برون آمد و از خانه خود به سوي خانه خدا هجرت كرد كه امام باقر و امام كاظم(ع) فرمودند: بين خدا و مخلوقاتش هيچ حجابي، غير از خود خلق نيست: «ليس بينه سبحانه و تعالي و بين خلقه حجاب غيرخلقه» و به تعبير زيباي استاد جوادي آملي حجاب دو ضلعي است نه سه ضلعي: «تاكنون حجاب را چنين تلقي مي كرديم كه در آن سه طرف يا سه ضلع بود: «حاجب» و «محجوب» و «محجوب عنه» مانند ديواري كه ميان دو شخص وجود داشته باشد و نيز در مسائل معنوي، اگر سالك صفت رذلي داشته و لقاءالله در كار باشد آن صفت نمي گذارد كه اين شخص به آن لقاءالله برسد. حال معلوم شده است كه اين صفت، در درون جان خود انسان هست، يعني خود بين حجاب است، پس بين ما و خداي ما يك چيز، حجاب است و آن خود مائيم. وگرنه چيز ديگري در بين خلق و خالق نيست.» لذا مي فرمايند: «گاهي انسان براي رضاي خدا نماز مي خواند و روزه و اعمال عبادي ديگر را انجام مي دهد و چيزي منظور او نيست، ولي گاهي حتي خود را هم نمي بيند و همه شئون حياتي خود را براي خدا مي خواهد كه صورت اولي «اخلاص لعباده الله» و دومي «اخلاص لنفس الله» است.»
و) ايمان و عمل صالح: علم و عمل دو جوهر انسان ساز و شاكله پردازند و انسان سالك براي پرواز سوي قله قاف كمال و رسيدن به خورشيد مطلق و شهودش راهي ندارد مگر اينكه دو بال قرين به هم را حاصل نمايد و قرآن كريم نيز در پنجاه و دو مورد ايمان و عمل صالح را توأمان آورده است تا سالك در سلوك اخلاقي و سلوك عرفاني خويش آنها را دارا شود و «ديدار دوم» مقدمه واجب رهيدن از «نقص» و رسيدن به «كمال» است و اين معنا با انديشه و اشراق، بينش و گرايش طيب، امكان پذير است تا سير صعودي انسان تحقق پذيرد . به هر تقدير تكامل انسان در مسير استكمال وجودي خويش آن هم در پرتو انسان كامل مكمل رهين انديشه و انگيزه و اخلاق و اعمال پاك خواهد بود و اعمال پاك در رهن عقايد پاك و اخلاق پاك است و اگر انسان طالب تبديل حيات طبيعي اش به حيات طيبه است لاجرم بايد «ايمان و عمل صالح» را توأمان حائز و واجد باشد؛ خواه زن باشد يا مرد كه در سير و سلوك الي الله مذكر و مؤنث بودن نه شرط كمال است و نه عامل نقص.
در موطن كمال و تكامل، «روح» و «نفس سالك» در حال سلوك و شدن است و نفس و روح نه مذكر است و نه مؤنث كه فرمود:«من عمل صالحاً من ذكر او انثي و هو مؤمن فلنحيينه حياه طيبه و لنجزينهم اجرهم باحسن ماكانوا يعملون»؛ هر كس از مرد و زن، كار نيكو كند، اگر مؤمن باشد، زندگي خوش و پاكيزه اي به او خواهيم داد و پاداشي بهتر از كردارشان عطا خواهيم كرد. پس مؤمن با دو بال ايمان و عمل صالح سير و سلوك داشته و پرواز سوي ملكوت مي نمايد و اگر سرزمين وجود انسان سالك الهي، طيب و طاهر شد، ثمرات و محصولات پاك و بركات نوراني و الهي خواهد داشت: «البلد الطيب يخرج نباته باذن ربه ...» سرزمين پاك، گياهش به اذن خدا مي رويد؛ و وجود انسان كامل و سالك به سوي كمال در هر زمان و زمين «مبارك» خواهد بود، چه اين كه وجودي روحاني و ملكوتي مي يابد و فرازماني و فرازميني مي گردد كه قرآن كريم فرمود: «وجعلني مباركاً اين ما كنت...»خداوند مرا هر كجا كه باشم مبارك قرار داد؛ يا فرمود: «الم تر كيف ضرب الله مثلاً كلمه طيبه كشجره طيبه اصلها ثابت و فرعها في السماء تؤتي اكلها كل حين باذن ربها ...» آيا نديده اي كه خدا چگونه مثل زد؟ سخن پاك چون درختي پاك است كه ريشه اش در زمين استوار و شاخه هايش در آسمان است. به فرمان خدا هر زمان ميوه خود را مي دهد؛ يعني در يك فرمول، شخص سالك الي الله در پرتو ايمان و عمل صالح به «ديدار دوم» و «شمس شهود» راه مي يابد و در جنت لقاء يا بهشت ديدار الهي قرار مي گيرد و درب ميخانه عشق و لقاء به روي او باز و گشاده است.«فمن كان يرجوا لقاء ربه فليعمل عملاً صالحاً ولا يشرك بعباده ربه احداً» هر كس در آرزوي ديدار پروردگارش است پس بايد عمل صالح و نيكو انجام دهد و هيچ چيز را در عبادت پروردگارش شريك قرار ندهد.
فرمول كلي: ايمان و كلمه طيبه+ عمل صالح و توحيد ناب و موحد كامل= ديدار دوم
پس انسان بايد الهي شود و رنگ خدا و رايحه رحماني و روح ريحاني پيدا نمايد و به معرفت توحيدي و عمل توحيدي برسد و سالك الي الله مقصد اعلي را در «توحيد شهودي» و «توحيد صمدي» قرار مي دهد تا از مرحله فهم و ادراك حكمي به شناخت شهودي حق نائل آيد تا از «يكي گفتن» به «يكي ديدن» و «يكي كردن» باريابد و به تعبير بليغ و بلند استاد جوادي آملي سالك از مرحله توحيد به مرتبه «اتحاد» مي رسد، يعني از «لاتجعل مع الله الها آخر» عبور مي كند و به «لاتدع مع الله الها آخر» مي رسد كه تازه نوبت به «وحدت» شهود (نه وحدت وجود) مي رسد، يعني جز خدا نمي بيند. نه اين كه همه را مي بيند ولي آئينه و آيت خدا مي داند، بلكه غير از خدا هيچ كس را نمي بيند، و توحيد، «اتحاد» و بالاتر از همه «وحدت»، جزو مراحل «شهود» است كه تمام شدني نيست. در مرحله شهود سفر پايان پذير نيست، چون عارف در اسماي الهي سير مي كند و اين مسافت نامحدود است. سير از «خلق به حق» محدود است، چون پايانش حق است. سير «از حق به خلق» نيز محدود است، چون پايانش خلق است، ولي سير در حق يعني سير «از حق به سوي حق و در حق» نامحدود است، چون سير در اسماي الهي است و اسماء و كمالات الهي بي نهايت است. از اين رو مرحله شهود ذات و اسماء و صفات خداوند، پايان پذير نيست.
|
|
«وحدت» گر چه بالاتر از مرحله «توحيد» است، ليكن هنوز بوي كثرت مي دهد زيرا سالك در بين اشياي كثير فقط يكي را مي نگرد و چنين مي بيند كه ديگران فاني هستند و آنگاه حكم به نفي «ماسوي الله» و بقاي «وجه الله» مي كند، يعني مطابق آيه «كل شيء هالك الاّ وجهه» هر چيزي نابود شدني است مگر ذات او و آيه «كل من عليها فان و يبقي وجه ربك ذوالجلال و الاكرام»، هر چيز غير از خدا فاني است ولي ذات صاحب جلال و اكرام پروردگار تو باقي است.
او درك شهودي دارد. اين نفي ماسوي«موهم» كثرت است چون نفي ماسوي و اثبات «الله» نشانه دو چيز است. از اين رو اگر سالك به مقام وحدت هم برسد، باز زمينه ظهور كثرت در او هست و حتي خود جمله «لا اله الا هو» نشانه كثرت است، زيرا محتواي آن نفي ماسوي، و اعتقاد و اقرار به وجدانيت حق است و بر اين اساس مرحله وحدت نيز براي سالك عارف پايان راه نيست و پس از آن مقام فنا قرار دارد.
پس از پيمودن مراحل پيشين، سالك به مقام «فناي في الله» نمي رسد. در مقام فنا كه «دارالقرار» و مقصد سير و سلوك سائران و عارفان است، سالك نه تنها غير و «ماسوي الله» را نفي مي كند، بلكه اصلاً آنها و حتي خود را نمي بيند تا آن را نفي كند زيرا اثبات «ثابت» و نفي «منفي» دو چيز است و اين تعدد و كثرت با وحدت شهود راستين، سازگار نيست. وقتي سالك به مقام فنا باريابد، فاني در شهود ذات اقدس خداوند است و بس و نه تنها خود را نمي بيند، بلكه توحيد و فناي خود را هم نمي بيند و فقط «الله» را مي بيند.
ناگفته نماند سير انسان از ملك تا فوق ملكوت از رهگذر «نفس انسان» مي گذرد و «عليكم انفسكم» بهترين شاهد و دليل بر آن است، لذا انسان تا خويشتن را نشناسد و نسازد و با «طهارت دروني» به ادراك مقامات معنوي نپردازد، تا از ماسواي الهي انصراف و تبتل پيدا نكند و حقيقت وجودش را مالامال از عشق و حب الهي و جذبات رباني ننمايد توان عبور از طبيعت به سوي ماوراء طبيعت را ندارد و درون شناسي و درون كاوي يا ديدار حقيقي با خويشتن خويش همانا ديدار خداي سبحان را ممكن مي سازد، چه اينكه معرفت انسان به خود دو نوع است:
الف - معرفت حصولي و مفهومي كه در مرتبه خويش كارآمد و نتيجه بخش و مؤدي انسان به معرفت رب است.
ب - معرفت حضوري و شهودي يا معرفت كشفي كه گرچه مراتب پذير است، لكن بهترين نوع معرفت به خداي سبحان است، چه اينكه در حاق چنين عرفان باطني و ذوقي همانا عرفان به خداوند متعال است، چه اينكه انسان تا خود را نشناسد، خدا را نمي شناسد يعني خداشناسي فرع بر خودشناسي و در ظل و پرتو آن ممكن و ميسور است.
از پيامبر سئوال شد طريق معرفت به خدا چيست؟ فرمود: شناخت نفس.
و حديث معروف «من عرف نفسه فقد عرف ربه» نيز گواه بر همين معناست.
انسان در عالم طبيعت، انسان بالقوه است و هر گاه از دار مجازي طبيعت و دالان تنگ و تاريك ماديت و ناسوت جهيدن آغازيد، به سوي فعليتش مي رود تا به سرمنزل مقصود برسد و اين مبدأ و آغازش «ديدار با خويشتن» و منتهي و انجامش ديدار با خداي سبحان و همانا «ديدار دوم» است.
نتيجه گيري:
بنا بر مباحث پيش گفته و دلالت آموزه هاي ديني:
۱- ديدار دوم، حد وسط ديدار اول و ديدار سوم و ممكن الوصول و تدريج الحصول است.
۲- انسان سالك كوي حق از طريق شناخت شهودي خويشتن و رهايي و انصراف از عالم بيرون وجود خود به سوي «ديدار دوم» در حال شدن و صيرورت است و جاذبه ها و «لذت شهود» بارقه هايي در ذات او ايجاد مي نمايد و او نيز در اثر معرفت و مجاهده و رياضت هاي شرعيه و انجام واجبات و ترك محرمات و طي مقامات و منازل به چنين دارالشهودي و بهشت ديداري خواهد رسيد.
۳- سرمايه هاي اصلي و واجب و لازم اين سلوك تا شهود همانا معرفت به «نقص نفسي» و «فقر وجودي» و قرار گرفتن در بستر عبوديت بر مدار «شريعت» و مركز «ولايت» است و راز و نياز و نيايش، او را در اين مسير بسيار كمك و مساعدت مي نمايد.
۴- سالك بايد از «برون» به «درون» برگردد و در اثر تكامل و كمال يابي آنگاه از درون به برون نظر افكند و با حجاب هاي ظلماني و نوراني با ظرافت و دقت و بصيرت و صبر و شرح صدر مبارزه نمايد تا «خود» را از ميان بردارد و «خانه دل» را از ماسواي الهي جاروب زده جدول بحر وجود و دفتر غيب و شهود هستي اش را لايروبي و تطهير نمايد تا از «درگاه» قدس ربوبي و ميخانه لقاء و وصال باريابد.
۵- انسان عارف به خويشتن و عارف به خدا و چشيده لذت ديدار و شهود دوم هرگز با دنياي فاني و خانه مجازي انس و الفتي ندارد و در نتيجه از غيرخدا تطهير شده و جام جانش لبريز از «شراب شهودي» و «مي معرفت و فناء» است و هماره در سايه سار شجره طيبه جهاد در «راه خدا» و «در خدا» نشسته است.
* پي نوشت ها در دفتر روزنامه موجود است.