|
|
|
|
|
|
|
|
تحليلي از روند رشد كمي جمعيت دانشجويي كشور
اگر درنگ كنيم
|
|
جمعيت دانشجويي كشور امسال به گفته مسئولان آموزش عالي به دو ميليون و ۲۵۰ هزار نفر رسيده كه از اين تعداد ۵۷ درصد در دانشگاه هاي وابسته به وزارت علوم، ۵/۲۸ درصد در دانشگاه آزاد اسلامي و بيش از ۱۷ درصد در دانشگاه هاي علوم پزشكي تحصيل مي كنند.
تقاضاي روزافزون اجتماعي براي ورود به دوره هاي آموزش عالي و از سويي ديگر محدوديت ظرفيت پذيرش در دانشگاه هاي دولتي موجب شده تا طي سال هاي اخير و به ويژه امسال، براي كاهش فشارهاي ناشي از اين تقاضاها، مسئولان مربوطه با گسترش دوره هاي پيام نور، فراگير، مجازي، آموزش هاي بودماني، شبانه و نوبت دوم و ... در صدد جبران كاستي ها برآمده و در مجموع ۷۰۰ هزار دانشجوي جديد را براي سال تحصيلي ۸۴-۸۳ پذيرش كنند.
امروز به هر حال افزايش هاي كمي وسيع در تعداد دانشجويان و فارغ التحصيلان و مراكز آموزش عالي، يكي از بحث هاي مطرح در جامعه است.
اما بايد پذيرفت كه گسترش هاي كمي مزبور متناسب با افزايش كيفيت دانشگا ه ها و مؤسسات آموزش عالي نبوده و اين امر بر كار اين فارغ التحصيلان دانشگاهي تأثير گذاشته و همراه ساير مسايل، به بيكاري تعداد كثيري از تحصيلكردگان دانشگاهي انجاميده است. تعداد دانشجويان آموزش عالي (شامل دانشگاه هاي دولتي و غيردولتي) از ۳۹۸ هزار و ۸ دانشجو در سال تحصيلي ۶۹-۶۸ به يك ميليون و ۴۸ هزار و ۹۳ نفر در سال ۷۵-۷۴ افزايش يافته كه رشد ۵/۱۷ درصدي را براي هر سال به همراه داشته است. بررسي هاي مركز پژوهش هاي مجلس شوراي اسلامي نشان دهنده آن است كه در اين مقطع زماني، در بخش دانشگاه هاي دولتي متوسط رشد سالانه تعداد دانشجويان مقاطع كارشناسي ارشد و دكتراي حرفه اي بيشتر از ساير مقاطع بوده به طوري كه سالانه با رشد ۱۷ و ۲/۱۸ درصدي مواجه بوده است.
در اين سال ها تعداد دانشجويان دانشگاه آزاد اسلامي با متوسط رشد ساليانه ۳/۲۸ درصد همراه بوده كه اين روند بيش از ۵/۲ برابر رشد متناظر دانشجويان دانشگاه هاي دولتي (با رشد ۰/۱۱ درصدي در سال) بوده است و اين همه در حاليست كه وزير علوم، تحقيقات و فناوري چندي پيش از افزايش عده دانشجويان كشور تا پايان برنامه چهارم توسعه خبر داد.
وي گفت: تعداد دانشجويان تا سال پاياني برنامه به ۲ ميليون و ۲۰۰ هزار نفر خواهد رسيد.
توسعه پوشش تحصيلي آموزش عالي و ارتقاي سطح دانش جامعه به هر حال خبري مسرت بخش است، اما به شرط آن كه رشد كيفي آموزش عالي فداي رشد كمي آن نگردد و به موازات شاخص هاي كيفي در دانشگاه هاي كشور بهبود يابند.
دكتر محمدعلي برخورداري رئيس دانشگاه تربيت معلم تهران، با اشاره به اهداف برنامه چهارم توسعه در بخش آموزش عالي و گسترش تعداد دانشجويان كشور، مي گويد: «پذيرش دانشجو در دانشگاههاي دولتي به هر حال رشد محدودي دارد، اما تقاضاي بالاي آموزش عالي تبعات مختلفي براي جامعه داشته است. به طوري كه طبقات مرفه جامعه به دانشگاه هاي خارجي مي روند و عده اي كه از اوضاع اقتصادي خوبي برخوردار نيستند، در اينجا سرخورده مي شوند و از اين رو آموزش عالي به اين صرافت افتاده تا با توسعه امكانات خود در بخش دوره هاي مجازي، غيرحضوري، پودماني، پيام نور و... به بخشي از اين تقاضاها پاسخ دهد، كه يكي از اين برنامه ها هم توسعه دانشگاه هاي غيردولتي غيرانتفاعي در آينده نزديك است.
وي مي افزايد: با اين بينش، اين برنامه ريزي ها خوب است اما تجربه نشان مي دهد اگر زيرساخت هاي قانوني و نظارتي لازم به همين سرعت فراهم نشود، مي تواند به كيفيت آموزش ضربه بزند.
دكتر برخورداري با تأكيد بر ضرورت تأمين تمهيدات لازم براي توسعه كمي دانشجويان در برنامه توسعه چهارم، مي گويد: در صورت درنگ و عدم كنترل و نظارت درست و جدي، در كنار اين توسعه، با افت علمي، كيفي و حتي اخلاقي مواجه خواهيم شد.
رئيس دانشگاه تربيت معلم در خصوص بحث اشتغال فارغ التحصيلان دانشگاهي و توسعه آموزش عالي مي گويد:
در اين زمينه دو ديدگاه وجود دارد. وقتي صحبت از آموزش عالي مي شود صرفاً هدف، اشتغال نيست. يكي از اهداف بالا رفتن سطح آموزش جامعه است. ديدگاه اول معتقد است هر كس دانشگاه مي رود، لزوماً نبايد در آن رشته مشغول به كار شود. آموزش عالي موظف است سطح آموزش جامعه را بالا ببرد. ديدگاه بعدي هم معتقد است وقتي افراد تحصيل مي كنند بالطبع قصد اشتغال در آن رشته را دارند.
وي مي افزايد: به هر حال اشتغال بحث مهمي است و همه نهادهاي كشور مي بايست براي آن چاره انديشي كنند، برنامه ريزان بايد نقاط ضعف و كور را در صنعت، كشاورزي، خدمات عمومي و ... شناسايي و رفع كنند.
بايد با توسعه نهادهاي اشتغال زا و اصلاح ساختار نهادهاي موجود نيروهاي تحصيل كرده را به جاي نيروهاي سنتي جذب كنند.
بايد درست عمل كنيم و به موازات افزايش دانشجو، اشتغال را توسعه دهيم تا با مشكل تورم دانشجو برخورد نكنيم.
دكتر مشايخي رئيس دانشكده دانشگاه صنعتي شريف نيز در مجموع رشد آموزش عالي را مثبت دانسته و مي گويد: به هر حال تحصيلات عاليه سطح درك و فكر جمعيت را بالا مي برد و البته بايد متناسب با افزايش دانشجويان كيفيت دانشگاه را بيشتر تقويت كنيم و كادر بيشتر و قوي تري داشته باشيم.
ولي اگر اين كار متناسب با هم پيش برود و يك جريان آموزش عالي وسيع تري در جامعه جاري شود قطعاً تعداد افرادي كه در معرض اين آموزش ها قرار مي گيرند انسان هايي مي شوند كه بهتر راجع به دنياي اطراف خود فكر مي كنند و بهتر آن را مي فهمند كه اين سطح عمومي و فكري جامعه را بالا مي برد.
اين آموزش ها مي تواند افراد را براي ورود به بازار كار آماده كند تا كارامدتر باشند ولي بايد در آموزش ها به مسئله نيازهاي حرفه اي و كاري توجه كرد تا به موازات بالا رفتن سطح فكري، افراد اين توانايي را پيدا كنند تا بتوانند دست به كارهاي مفيدي بزنند.
لذا، اين آموزش قطعاً براي جامعه ما مفيد است ولي اميدوارم كه كيفت آن اصلاح شود و فارغ التحصيلان اين ذهنيت شان قوي شود كه دنبال ابداع و شروع كاري باشند.
دكتر تابش استاد دانشگاه شريف نيز مي گويد: هر چه تعداد دانشگاه بيشتر شود خوب به تبع براي جامعه بهتر است. مثلاً برنامه فراگير دانشگاه پيام نور (آقاي دكتر ظهور) به اين صورت است كه با معدل ۱۲ و بدون كنكور افراد به آنجا مي روند و اگر يك يا دو ترم موفق شوند به عنوان دانشجو تصويب مي شوند و به اصطلاح درصد موفقيت آنها ۳ درصد است يعني از هر ۱۰۰ هزار نفر، ۳ هزار نفر موفق مي شوند. به اين دليل كه در اين برنامه ها رشته هايي مثل رياضي كه استاندارد دانشگاه روزانه است گذاشته اند كه در دانشگاه هاي روزانه بچه هايي با استعدادهاي بالاتر و با حضور اساتيد برتر هم مشكل دارند حالا چه رسد به كساني كه با معدل ۱۲ و بدون كنكور وارد مي شوند. در واقع اگر بيايند يك سري برنامه هاي آموزش هاي مهارتي و مهارت آموزي ايجاد كنند مفيدتر خواهد بود.
دكتر مشايخي معتقد است: افزايش دانشجويان و گسترش آموزش عالي كه سطح فكر عمومي را بالا مي برد و آنها را در معرض مطالب عميق تر و تحليل هاي بهتري از دنيا قرار مي دهد همزمان به آنها مهارت هاي جديدتري هم بايد بياموزد كه در صورت فارغ التحصيلي بتوانند كار جديدي را شروع كنند. ما بايد با توجه به افزايش تعداد دانشجويان بتوانيم كيفيت آموزش عالي و دانشگاه ها را بهتر كنيم و اگر اين مهم قابل اجرا نباشد، بايد با توجه به امكانات و تسهيلات خود جذب دانشجو داشته باشيم.
رييس دانشگاه علوم پزشكي تبريز نيز مي گويد: توسعه كمي دانشگاه ها در شرايطي كه با انبوه دانشجويان بيكار در كشور مواجه هستيم ، نتيجه اي جز اتلاف منابع در پي ندارد.
احمدرضا جودتي با اشاره به لزوم توجه بيشتر به ارتقاي كيفيت آموزشي در دانشگاه ها، اشتغالزايي جمعيت دانشجويي بيكار كشور در زمان حاضر را از ضروريات اين بخش دانسته و پذيرش دانشجو از كشورهاي منطقه از طريق اينترنتي را از جمله جايگزين هاي مناسب توسعه كمي دانشگاه هاي كشور عنوان مي كند.
وي همچنين با انتقاد از جايگاه نامناسب دانشگاه ها در روندهاي تصميم گيري و سياستگذاري كشور اظهار مي دارد: متاسفانه بعد ازگذشت ربع قرن از پيروزي انقلاب اسلامي نگاه ها به مجموعه دانشگاه در حد و اندازه ادارات عمومي تنزل پيدا كرده است .
وي با بيان اينكه دانشگاه هاي كشور در انزواي كامل به سر مي برند، بر لزوم پويا كردن دانشگاه ها و تعامل آنها با سازمان ها و مراكز علمي مختلف جهت مشاركت در روند علمي جهان تأكيد مي كند.
جودتي با اشاره به قابليت هاي بالاي علمي دانشگاه هاي كشور مي گويد: مراكز علمي و دانشگاهي ايران در صورت رسيدگي به وضعيت شان مي توانند به مركزيت علمي منطقه تبديل شوند.
وي با بيان اينكه زماني دانشگاه هاي خود را با دانشگاه هاي اروپايي مقايسه مي كرديم ، مي گويد: اگر غفلت كنيم ۱۰ سال بعد رسيدن به دانشگاه هاي تركيه نيز براي ما يك آرزو خواهد بود.
|
|
|
نگاهي به گزارش اقتصادي بخش آموزش عالي
شاخص استاد به دانشجويك استاد، ۱۹ دانشجو
شاخص پوشش خوابگاهي آموزش عالي يازده درصد جلوتر از برنامه سوم توسعه است
|
|
بخش آموزش عالي يكي از بخش هاي طبقه بندي شده در امور اجتماعي است كه عهده دار تربيت نيروي انساني متخصص در سطوح تحصيلي مختلف است. فعاليت هاي مربوط به اين بخش در قالب ۱۴ برنامه (۸ برنامه آموزشي و ۶ برنامه غيرآموزشي) انجام و آموزش هاي عالي در اين بخش به سه صورت روزانه، شبانه و نيمه حضوري ارائه مي شود.
مهمترين جهت گيري هاي اين بخش براساس مفاد برنامه سوم توسعه عبارتند از:
۱- ايجاد هماهنگي بين برنامه هاي توسعه آموزش عالي با نيازهاي توسعه كشور
۲- تنوع بخشي به نظام هاي عرضه آموزش عالي و توسعه مشاركت هاي مردمي به منظور پاسخگويي به تقاضاي اجتماعي
۳- روزآمد كردن دانشگاه ها و مراكز پژوهشي از نظر دسترسي به اطلاعات روز علمي جهان
۴- روز آمد كردن محتواي رشته هاي تحصيلي با توجه به نيازهاي متنوع
۵- ايجاد و تقويت قطب هاي علمي در دانشگاه هاي مستعد
به لحاظ كمي، تعداد كل دانشجويان كشور در سال ،۱۳۸۲ معادل ۱۴۷۷۳۶۰ نفر برآورد شده است كه از اين تعداد سهم دانشجويان بخش دولتي معادل ۴۰ درصد (۶۷۴۳۰۴ نفر) و سهم دانشجويان بخش غيردولتي برابر ۶۰ درصد (۱۰۰۳۰۵۶ نفر) است.
در بخش دولتي، وزارت علوم، تحقيقات و فناوري حدود ۸۶ درصد (۵۷۹۲۳۰ نفر) از كل دانشجويان اين بخش را به خود اختصاص داده است. تعداد دانشجويان وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشكي از كل دانشجويان اين بخش، ۱۴ درصد (۹۵۰۷۴ نفر) است.
در بخش غيردولتي، دانشگاه آزاد اسلامي با تعداد دانشجويي معادل ۹۶۸۲۰۶ نفر، ۹۷ درصد از كل دانشجويان اين بخش را به خود اختصاص داده است و ۳ درصد باقيمانده حدود ۳۴۸۵۰ نفر دانشجو مربوط به مؤسسات غيردولتي- غيرانتفاعي است.
تعداد كل اعضاي هيأت علمي تمام وقت دانشگاه ها و مؤسسات آموزش عالي در سال ،۱۳۸۲ ۳۶۳۹۳ نفر برآورد شده است. از اين تعداد ۶۱ درصد (۲۲۲۰۰ نفر) آموزش دانشجويان شاغل به تحصيل در دانشگاه هاي دولتي و ۲۹ درصد (۱۴۱۹۳ نفر) آموزش دانشجويان شاغل به تحصيل در دانشگاه آزاد اسلامي را برعهده دارند.
براساس مفاد برنامه سوم بخش آموزش عالي، شاخص هاي مهم و كليدي مربوط به اين بخش عبارتند از: تعداد دانشجويان برحسب سطوح تحصيلي، نسبت دانشجو به استاد و پوشش خوابگاهي.
مقايسه ارقام عملكرد دانشجويان برحسب سطوح تحصيلي در وزارت علوم، تحقيقات و فناوري با اهداف برنامه در همين وزارتخانه نشان مي دهد كه تعداد دانشجويان كارشناسي ارشد در سال ۱۳۷۹به ميزان ۱۵درصد (۳۵۴۹ نفر) بيشتر از هدف برنامه بوده كه اين رقم در سال ۱۳۸۲ به ميزان ۱۱درصد (۳۷۸۰ نفر) كمتر از هدف برنامه برآورده شده است.
يكي از موارد قابل تأكيد در اهداف كمي و كليدي بخش آموزش عالي در برنامه سوم، رشد و توسعه دوره هاي كارداني و بخش غيردولتي است. اين رشد به طور متوسط طي سال هاي برنامه براي دانشگاه آزاد اسلامي معادل ۳۵ درصد و براي مؤسسات غيردولتي- غيرانتفاعي معادل ۲۰ درصد هدف گذاري شده است. مقايسه ارقام عملكرد مربوط به اين سطح با اهداف پيش بيني شده نشان مي دهد كه علي رغم تحقق تعداد دانشجويان اين سطح در حد بيشتر از اهداف برنامه ميزان تحقق ساختار پيش بيني شده در سال نهايي برنامه يعني ۳۵ درصد براي دانشگاه آزاد اسلامي، محقق نشده است. ميزان عدم تحقق تعداد دانشجويان اين سطح در مؤسسات غيردولتي- غيرانتفاعي در سال ،۱۳۸۲ ۳۵ درصد بوده است.
بررسي عملكرد شاخص نسبت دانشجو به استاد (بخش دولتي) در گروه پزشكي در سال ۱۳۷۹ معادل ۹ نفر، در سال ۱۳۸۰ معادل ۱۰ نفر و در سال هاي ۱۳۸۱ و ۱۳۸۲ معادل ۸ نفر دانشجو در مقابل هر استاد بوده و اين نسبت در گروه غيرپزشكي از ۲۰ نفر در سال هاي ۱۳۸۱ و ۱۳۸۲ معادل ۸ نفر دانشجو در مقابل هر استاد بوده و اين نسبت در گروه غيرپزشكي از ۲۰ نفر در سال اول برنامه به ۱۹ نفر دانشجو در مقابل هر استاد در سه سال بعد رسيده است. مقايسه اين ارقام با اهداف تعيين شده در مقاطع زماني مورد بررسي بيانگر بهبود مقدار كمي اين شاخص در دو گروه پزشكي و غيرپزشكي است.
در دانشگاه آزاد اسلامي (بخش غيردولتي) اين نسبت معادل ۳۸ نفر در سال ۱۳۷۹ و ۲۸ نفر دانشجو در مقابل هر عضو هيأت علمي در سال ۱۳۸۲ است كه در مقايسه با اهداف تعيين شده براي آنها در سال هاي مذكور بهبود نشان مي دهد.
بررسي شاخص پوشش خوابگاهي نشان مي دهد كه پوشش خوابگاهي دانشجويان مجرد در سه سال اول برنامه سوم توسعه معادل ۶۰ درصد و در سال ۱۳۸۲ معادل ۶۱ درصد بوده كه نسبت به شاخص هدف در طول برنامه سوم (۵۰ درصد)، ۱۱ درصد بيشتر است.
مروري بر مواد قانوني برنامه سوم توسعه در بخش آموزش عالي نشان مي دهد كه اين بخش داراي ۵ ماده قانوني است. ارزيابي اقدامات انجام شده در راستاي مواد قانوني در برنامه نشانگر آن است كه اقدامات انجام شده براي ۲ ماده قانوني ثمربخش بوده است.
بخش آموزش عالي در برنامه سوم داراي ۱۰ راهكار اجرايي مصوب است. ارزيابي اقدامات انجام شده در راستاي راهكارهاي اجرايي در برنامه نشانگر آن است كه اقدامات انجام شده براي راهكارهاي اجرايي اول (ايجاد هماهنگي بين برنامه هاي توسعه آموزش عالي با نيازهاي توسعه كشور)، دوم (رعايت و اجراي سياست هاي كلان توسعه آموزش عالي كشور براساس اهداف كمي) و ششم (هدفمند شدن پژوهش هاي دانشگاهي و توسعه تحقيقات مرتبط با نياز بخش هاي مختلف) ثمربخش بوده است. اهداف پيش بيني شده در راهكارهاي اجرايي سوم(تحقق قطب هاي علمي دركشور)، پنجم (تحول در نظام برنامه ريزي آموزشي و شيوه هاي آموزشي)، هشتم (بهبود امكانات رفاهي در دانشگاه ها) و نهم (تدوين برنامه جامع و بلند مدت اسلامي شدن دانشگاه ها) نيازمند انجام برخي اصلاحات و اقدامات بيشتر در سال هاي پاياني برنامه سوم است. اقدامات انجام شده براي راهكارهاي اجرايي چهارم (تقويت نظام ارزيابي و اعتبار سنجي علمي دانشگاه ها و مؤسسات آموزش عالي و دانش آموختگان) و دهم (ارائه برنامه سالانه آموزش عالي كشور شامل ايجاد واحدهاي آموزش عالي و پژوهشي و...) محدود و سبب تحقق نيافتن اغلب اهداف پيش بيني شده براي اين راهكارها شده است.
مهم ترين موانع قانوني و راهكارهاي اجرايي در برنامه سوم اين بخش عبارتنداز:
- فعال نبودن يك نهاد مستمر و پوياي برنامه ريزي در دستگاه هاي اجرايي (نهادينه نشدن برنامه ريزي در نظام آموزش عالي كشور)
- كم اهميت شدن فعاليت هاي پيش بيني شده در رديف هاي اعتباري مأموريت گراي برنامه سوم توسعه به دليل ادغام رديف هاي اعتباري مذكور در دستگاه هاي ستادي به سبب اجراي نظام نوين بودجه در سال۱۳۸۱
و پيشنهادات لازم براي رفع موانع اجرايي و بهبود عملكرد به قرار زير است:
- ايجاد يك مركز كارا براي مطالعه و پيشنهاد سياست هاي برنامه ريزي، تدوين برنامه و اجراي نظام ارزشيابي برنامه يا تجديدنظر در وظايف مركز مطالعات و توسعه آموزش پزشكي وزارت بهداشت، درمان و آموزش عالي وزارت علوم، تحقيقات و فناوري در جهت تمركز فعاليت مراكز مذكور در برنامه ريزي و نظارت بر اجراي آن
- مشخص كردن فعاليت هاي اصلي مربوط به رديف هاي اعتباري مأموريت گراي برنامه در موافقت نامه هايي كه رديف هاي مذكور در آنها ادغام شده است و تعيين دستگاه هاي ستادي و دانشگاه هاي مجري فعاليت هاي تعيين شده در راستاي راهكارهاي اجرايي.
|
|
|
برنامه ريزي فرهنگي و كاركردهاي دانشگاه
اشاره؛ سخنراني «حسن رياضي» در مورد «برنامه ريزي فرهنگي و كاركردهاي دانشگاه» آخرين برنامه سومين جشنواره تابستانه پلي تكنيك بود كه در تالار فرهنگ اين دانشگاه برگزار شد. متن زير خلاصه اي از اين سخنراني است:
حسن رياضي متولد ۱۳۲۹ است و ليسانس جغرافياي انساني دارد، فوق ليسانس خود را در رشته مطالعات ناحيه اي و دكتراي خود را در رشته برنامه ريزي شهري گرفته است.
|
|
«همه ما به نوعي در اين كشور با دو سطح از فرهنگ به طور روزمره مواجهيم. يك سطح، سطح رفتارها، نگرش ها و هنجارهاست كه مبتني بر تقسيم بندي دوگانه است. مثلاً اين امر زشت و يا زيباست. تمام يافته ها و بافته ها و سير تصور انسان، تمايز او با موجودات ديگر در توصيف شكل شيوه هاي زندگي، به نوعي با تعريفي كل گرايانه و عام توصيف مي شود كه در جامعه شناسي نيز بيشتر به اين حوزه پرداخته مي شود. سطح ديگر فرهنگ يا تعريف تخصصي از فرهنگ است كه به مجموعه مشخصي از آثار فكري و خلاقه انساني اشاره دارد، آثاري كه قابليت ثبت و ضبط دارند. در اين سطح با عنصر «محصول فرهنگي» مواجهيم مثل كتاب، موسيقي و فيلم كه مفاهيمي كميت پذير و قابل برنامه ريزي هستند. در نيم قرن اخير اين مفاهيم در ذيل سطح سومي كه تخصصي است و مي تواند آن دو را تغيير دهد، تعريف مي شوند.مثلاً در سطح سوم مي توان تصميم گرفت مصرف كالاي فرهنگي را از وضعي به وضع ديگر تغيير داد.»
رياضي در ادامه به فضاي دگرگون شده دانشگاه اشاره كرد و گفت: «پيش از انقلاب و سالهاي اول پس از انقلاب، با دانشگاه نخبه گرا مواجه بوديم، با حوزه هاي بسيار فني، با افرادي كه براي خود رسالت هاي بسيار بزرگ قائل بودند. حتي در حوزه پزشكي، دانشگاه تهران هميشه جزو ده دانشگاه برتر جهان بود و دو سال هم عضو سه دانشگاه برتر شده بود. در حوزه هاي هنر و علوم اجتماعي هم همين طور بود، مثلاً در دانشكده هنر دانشگاه تهران، بيضايي درس مي داد. وقتي انقلاب شد صد و پنجاه هزار دانشجو داشتيم، اما در حال حاضر به جز ورودي هاي ،۸۳ بيش از سه ميليون دانشجو در كشور داريم. پس در حقيقت مفهوم دانشگاه نخبه گرا از ميان رفته و با دانشگاه توده اي مواجهيم. طي آن سالها دانشگاه از لحاظ سياسي هم نخبه پرور بود و به بهترين شكل در آن ياددهي و سازماندهي مي كردند. فرهنگ وسيله اي براي گسترش مقاومت تلقي مي شد (شعر مقاومت، نقاشي مقاومت و ...) هر دو وجه (قدرت و مقاومت) با فرهنگ، به مثابه ابزار برخورد مي كرد. يعني بخش مقابل از طريق هنر سعي مي كرد مقاومت را كاهش دهد همانطور كه با ابزار فرهنگ تلاش داشت مقاومت را افزايش دهد. يك گروه به دنبال افزايش بار مقاومت سياسي و يك گروه به دنبال كاهش آن بودند. با وقوع انقلاب در ايران دانشگاه از وضعيت راديكال خارج شد. هم به لحاظ تغيير در سطح جهاني و هم به لحاظ تغيير در ساختار ملي، دوره آن مفاهيم سپري شد و دانشگاه و آموزش عالي به عنوان وسيله اي براي تحرك اجتماعي و توانمندسازي افراد مطرح شد. به ميزاني كه در غرب جريان روشنفكري از دانشگاه به سطوح بيروني مهاجرت كرد و به سمت توده اي شدن پيش رفت و حوزه سياست به نوعي از وضعيت راديكال خارج شد، اين اتفاق در ساير بخش ها نيز رخ داد و در ايران هم در دانشگاه سيطره كميت رخ داد.»
دبير كميته تخصصي فرهنگ برنامه چهارم توسعه در ادامه گفت: «در دهه هاي اخير مسأله دانشجو در قالب مفاهيم اقتصادي تعريف شد و در غرب نيز مفهوم نخبگان و توليد دانش به سمت مفهوم سرمايه ملي سوق يافت و كاركرد نويني تحت عنوان «بهره وري اقتصادي از نيروي انساني» مطرح شد كه اين امر شكاف بين دو انگاره را عملي كرد. انگاره سياسي و غيرسياسي در مجموعه ما در مقابل هم قرار گرفتند. اگر حوزه هاي سياسي را در مجموعه هاي دانشجويي در سالهاي اخير - كه به نوعي رفتارهايشان با يك فاصله زماني از محيط جهاني بازتاب پيدا مي كند- در نظر بگيريد شاهد اين ادعاي من خواهيد بود. در انگاره سياسي بحث بر سر اين بود كه بايد تمامي فعاليت ها در حوزه سياسي مطرح شود و تنها تشكل هاي سياسي هستند كه در همه حوزه هاي شعر و موسيقي و حتي ورزش به دنبال تمركز هستند و فرهنگ را ذيل سياست مطرح مي كرد و هويت هاي سياسي اساساً هويت هاي جمعي بودند و فرد در مجموعه سياسي جايگاه چنداني نداشت، در حالي كه در انگاره غيرسياسي بحث تنوع طلبي و گريز از تمركز وجود دارد و بيشتر به دنبال هويت فردي است. به دليل توجه بيش از حد به سطح اول و دوم تعارض هايي در حوزه فرهنگ رخ داده و در شرايطي كه دانشگاه به مفهوم دانشجويي در چرخه مصرف و توليد و توزيع كالاي فرهنگي بوده، بي توجهي به سطح سوم، شكاف ايجاد كرده و در حالي كه برنامه ريزي ها در جامعه ما به صورت عمودي بوده، سطح سوم رويكردي افقي و غيرمداخله گرايانه با قواعد بازار فرهنگ يافته است، يعني اگر كالايي مشتري نداشت از دور حذف مي شود و اگر مداخله اي هم هست جزء قواعد بازي است و به شكل فرهنگ غيررسمي در برابر فرهنگ رسمي نمود دارد. اگر اين مسأله با فرهنگ مقاومت كه در دانشگاه وجود داشت تركيب شود شاهد قدرت گيري فرهنگ غيررسمي خواهيم بود كه بيشتر به فرهنگ عامه شباهت دارد و چون دانشگاه توده اي هم ديگر مصرف كننده فرهنگي است كه در بيرون عموميت دارد و توليدكننده فرهنگ نيست، هيچ تمايزي در هيچ سطحي بين دانشگاه و بيرون از آن نخواهيم ديد. معارضه جويي و احساس قدرتي كه در فضاي فرهنگ غيررسمي در مقابل فرهنگ رسمي وجود دارد به شكل بارزتر در دانشگاه به چشم مي خورد، چون اينجا فرهنگ مقاومت امكان تفاوت يابي را فراهم مي كند.در بيرون هم شاهد اين مقابله هستيم اما آنجا شكل توده اي و غيرمنسجم دارد و در دانشگاه قابليت تئوريزه كردن به شكل فرهنگ مقاومت را هم دارد.»
«حسن رياضي» كه در سال ۷۷ پروژه راه اندازي كانون هاي فرهنگي- هنري دانشجويان را به عهده داشت، افزود: «حوزه فرهنگ را در حال حاضر به حوزه اوقات فراغت معنا مي كنند و در سطح سوم معتقدند كه فرهنگ، هم در توليد و هم در مصرف تابع اوقات فراغت است و براي اولين بار، در مكتب فرانكفورت بود كه متوجه شدند آمريكا جهت پر كردن اوقات فراغت ديگران، صنعت سينمايي خودش را به سرعت گسترش مي دهد. زمان دانشگاه در ارتباط با مسائل آموزشي به سرعت در حال فشرده شدن است، مسأله توده اي شدن نيز اهميت علم را كاهش داده است. پس با زماني طولاني از اوقات فراغت روبه رو هستيم. در بخشي با توده اي شدن دانشگاه روبه رو هستيم، يعني ادعاي توليد فرهنگ خاص دانشجويي ادعاي گزافه اي است. دانشگاه در حقيقت تركيبي از مهارت هاي فني- مهندسي و اجتماعي است و متكي بر مديريت گذران اوقات فراغت است و گذران اوقات فراغت نيز وابسته به الگوي توليد و مصرف در سطح گروه هاي سني خاص است. در همين جشنواره به برخي از اين الگوها مثل موسيقي اشاره شد. حد انتخاب ما در حوزه توليد و مصرف تعيين كننده جهت گيري ماست. دانشگاه به عنوان يك جزء صرفاً به باز توليد كننده جهت گيري هاي بسيار كلي جامعه تبديل شده و تعيين كننده مسيرهاي آينده نخواهد بود. در حوزه فرهنگ جهاني حذف دولت ها مورد توافق است يعني فرهنگ جهاني تمايلش بر اين است كه ديالوگي با خرده فرهنگ ها داشته باشد. اين كه فرهنگ جهاني خود تركيبي از اين خرده فرهنگ هاست نظريه اي بي بديل است. فرهنگ ملي در مكانيزم مبادله توانايي حيات دارد. مزيت ما در فرهنگ جهاني خودروي ما نيست، در بخش ريزپردازنده ها هم ما مزيت نسبي نداريم. مولانا مزيت نسبي ماست. موسيقي و ادبيات و احتمالاً سينماي ما مزيت نسبي ماست. در دنياي امروز راجع به سينماي ايران بحث مي شود، گستره هاي جهاني فرهنگ ما كم نيست منتها پذيرش قواعد جديد اين بازي، يعني رسيدن به قدرت توليد محصول و اين كه ما در اين چرخه جداي از رويكرد عمودي از رويكرد افقي هم بهره ببريم و محصول فرهنگي خود را در سطح جهاني عرضه كنيم اصل قضيه است كه اگر مخاطب بيابد، حتماً جايگاه هم خواهد يافت.»
|
|
|
استمداد يك دانشجوي پزشكي
نه كاري و نه زماني براي بازگشت به عمر از دست رفته...
بعد از زخمي شدن و برگشتن از جبهه در دوران نقاهت تصميم گرفتم فقط به شرط قبولي در رشته پزشكي به دانشگاه بروم و در غير اين صورت هيچ. بعد از دو سال درس خواندن مداوم، سرانجام در حالي كه ضربان قلبم تند شده بود، روزنامه اسامي قبول شدگان كنكور را ورق مي زدم. چشمم سياهي مي رود، اگر قبول نشوم؟! الف- ب - پ- ث و ... نام من با تمام مشخصات درست. تا خانه دويدم، چگونه بگويم؟! تمام كوچه خبردار شدند. قبول شدم، با رتبه ،۸۰۰ پزشكي، پزشكي از قبل از اين كه پا به دانشگاه بگذارم در و همسايه و فاميل و خواهر و برادر، «آقاي دكتر» صدايم مي كردند. چه رؤياي شيريني! وقتي وارد دانشگاه شدم، سه سال نخواندم كه نوبت به كنكور علوم پايه رسيد. ما كه توانستيم سد كنكور اصلي را بشكنيم، اين كه ديگر چيزي نيست بار اول به علت فروخته شدن سؤالات و بالا رفتن نمره بيس فقط با اختلاف يك نمره قبول نشدم و اين ديوانه كننده بود. ۶ ماه، مادر و خواهر و فاميل را بر خود حرام كردم. درس خواندم و درس، تا اين سد دوم كنكور يعني علوم پايه را با اختلاف ۲۰ نمره بالاي بيس قبولي شكستم.
وارد مرحله دوم پزشكي شدم كه آهنگ ازدواج از سوي خانواده برخاست. گفتم: من تا درسم تمام نشود ازدواج نمي كنم و هزار دليل قانع كننده از سوي خانواده. در آخر گفتم منبع درآمد ندارم، پدر گفت: سقف بالاي سرتان باشد با نان و پنير هم شكم سير مي شود، مگر چند سال ديگر مي خواهي درس بخواني. بهتر است همسرت را از ميان همكلاسي هايت انتخاب كني تا با هم درس بخوانيد و زودتر به مقصود برسيد.تا به خود بيايم با يكي از همكلاسي هايم ازدواج كردم. پدر و پدر همسرم قول كمك تا پايان باقي مانده درسمان دادند. دوره استيجري را به هر ترتيبي بود، با هم گذرانديم. با خوشحالي خود را براي امتحان پرانترني آماده مي كرديم كه به معدلمان گير دادند تا كسري معدل جبران نشود، اجازه امتحان پرانترني را نداريد، همسرم باردار، پا به ماه و من مضطرب از مخارج زندگي در هر صورت با مشكلات پيش آمده، حدود ۵/۱ سال طول كشيد تا با گرفتن درسهايي كه قبلاً هم گذرانده بوديم و قبول شده بوديم، كسري معدل را جبران كنيم و اجازه داشته باشيم امتحان پرانترني بدهيم. بعد از ۵/۱ سال هدر دادن وقتمان روي دروس بي خود، بخشنامه مي آيد كه براي امتحان پرانترني شرط كسري معدل برداشته شد! اين برداشتن بجا بود، اما كي ؟با خط خطي شدن روح و روانمان. دانشگاه بدون در نظر گرفتن هدر دادن وقتمان به من و همسرم فقط و فقط اجازه يك بار شركت مي دهند با تنش و اضطراب وارد آمده وقتي در جلسه امتحان نشستم، انگار چشمانم براي ديدن سؤالات سويي نداشت، اگر قبول نشويم و اگر من قبول نشوم؟! چه بگويم؟! زن و فرزندم را چه كنم؟! به پدر و مادر، به اقوام كه هنوز هم فكر مي كنند من همان دانش آموز شاگرد اول دبيرستان هستم. چه بگويم؟!
در حالي كه هنوز ۳۰ سؤال آخر را نزده بودم برگه را از زير دستم برداشتند، وقت تمام شد. همسرم هم حال و روزي بهتر از من نداشت. جواب آمد با اختلاف ۳ و ۴ نمره من و همسرم قبول نشديم. دنيا بر سرمان خراب شد. خانه مان عزا و ماتم بود. هر روز رفتن به دانشگاه و التماس كردن كه بار ديگر بتوانيم امتحان دهيم. گفتند: پرونده تان بايد به كميسيون برود. اگر كميسيون نظر مساعد داد مي توانيد براي بار دوم امتحان بدهيد. آن هم نه در اسفند ماه بلكه در شهريور سال آينده. يك سال ديگر بايد عمرمان بي جهت تلف مي شد. فقط بايد دعا مي كرديم كه براي بار ديگر اجازه دهند. ۶ ماه به جاي درس خواندن در اضطراب و دلهره بودم ،حالا از اولين روزي كه به دانشگاه رفتم ۹ سال مي گذشت همه مي گفتند آقاي دكتر كجا مشغول هستند؟ چرا هنوز ابتدايي زندگي مي كنند؟! «پزشكي بيرونش مردم را كشته- توش هم مارو.» روزهاي پراضطرابمان مي گذشت كه آهنگ آمدن دومين فرزند بلند شد.
پدر همسرم با شنيدن خبر فرزند دوم، آب پاكي را روي دستمان ريخت و خطاب به همسرم امر كرد كه يا از همسرت جدا مي شوي و قدم خودت و بچه هايت روي چشمم يا خرجي بي خرجي، خودتان از عهده زندگي تان برمي آييد. توي اين اوضاع و احوال روحي و رواني يا بايد درس مي خوانديم يا كار مي كرديم؟ به طور مخفيانه به طوري كه پدر و مادرم نفهمند، تدريس خصوصي و ترجمه داشتم.
حدود اواخر مرداد ماه فهميدم كه كميسيون اجازه داده براي شهريور امتحان دهيم. در اين مدت كوتاه تازه مي توانستيم بدون اضطراب درس بخوانيم، با دو فرزند و مشكلات مالي فراوان. امتحان برگزار شد و اين بار با اختلاف ۵ نمره قبول نشدم. به قدري شوك رواني اين قبول نشدن برايم سنگين بود كه به مدت سه روز در بيمارستان بستري شدم.بعد از اين كه به خودم آمدم و سؤالات را با توجه به منبع و مأخذ بررسي كردم، متوجه اشكالات بعضي از سؤالات مي شدم وقتي به ساختمان وصال رفتم با تعداد زيادي از دانشجويان ديگر آشنا شدم كه آنها هم معتقد به اشكالات و گنگ بودن بعضي از سؤالات بودند.
پيش وزير رفتيم،آقاي دكتر ناصري پور، آقاي دكتر هنرپيشه، هيچ كدام زير بار نرفتند. به ديوان عدالت شكايت كرديم، ديوان عدالت حدود ۸ سؤال را پذيرفت كه اشكال دارد، اما باز هم وزارت زير بار نرفت و باز هم بررسي سؤالات را به شعبه ديگر ديوان سپردند.
و حالا يك سال از آن زمان مي گذرد، در حالي كه به علت عدم استطاعت در تأمين هزينه هاي زندگي من و همسرم از هم جدا شديم. فرزندانمان چه گناهي كردند؟! ما چه گناهي كرديم كه بعد از ۱۰ سال هدر رفتن عمرمان به ما به راحتي مي گويند يكي دو ترم بگذرانيد و ليسانس بگيريد در حالي كه ما ۲۴۵ واحد گذرانديم، اما ليسانس ۱۳۵ واحد است چرا بعضي ها با داشتن پارتي مي توانند امتحان پرانترني براي بار پنجم و ششم بدهند و از منابعي موثق شنيده شده و در بعضي روزنامه هاي معتبر نوشته شده كه از سال ۷۹ سؤالات به فروش مي رفته و يكي از دلايل بالا آمدن نمرات بيس قبولي بوده و ديگر مطلب اين كه در روزنامه كيهان مورخه ۱/۶/۸۳ نوشته شده برگزاري امتحان تخصصي دانشگاهي شده است، در حالي كه امتحان تخصصي همانند برگزاري امتحان فوق ليسانس براي يك ليسانسيه است.يعني پرانترني از تخصص مهمتر است كه كشوري برگزار مي شود.سؤال من از مسئولان اين است آيا آقايان دكتر امثال وزير، آقاي دكتر شمس، دكتر رشاد، دكتر فراهيني و خيلي ديگر از دكترهاي به نام ايراني در ايران و جهان با امتحان پرانترني به اين مدارج عاليه رسيده اند؟آيا همين بس نيست كه بعد از امتحان علوم پايه بتوانيم واحدهاي مانده را بگذرانيم و يك پزشك عمومي شويم و براي صحت اطلاعات پزشكيمان كنكور تخصصي كافي باشد. آن كه برتر است قبول مي شود و غير از اين هيچ، در حالي كه مي بينيم كه حتي امتحان تخصصي آنها هم از صحت علمي كافي برخوردار نيست (به نقل از ۴۴ پزشك شيرازي كه به وزير نامه نوشتند كه سؤالات دستياري از صحت علمي كافي برخوردار نبود).
و ديگر اين كه بهتر نيست لااقل اگر مي خواهيم امتحان پرانترني ماندگار باشد، همانند امتحان معرفي قبل از امتحان نهايي سال چهارم باشد نه يك كنكور كه با افتخار به جاي ۲ يا ۳ نفر بگوييم ۱۴۰ نفر قبول نشده اند.
يكي از اساتيد كه طرح كننده تعدادي از سؤالات كه مربوط به رشته ايشان بوده موقعي كه سؤالات مطرح شده را ديد لبخندي زد و گفت: نبايد اين سؤالات اين گونه مطرح مي شد، اشتباه است. وقتي پاسخ خواستيم كه چرا اشتباه مطرح كرديد، فرمودند از من تعداد ۵ سؤال خواستند و من به علت كثرت كارهايم به يكي از همكارانم سپردم كه تعداد ۵ سؤال براي من در بياورد و من همان ۵ سؤال را به وزارت دادم، حالا كه مي بينم، بايد بيشتر دقت مي كردم. زماني كه از جناب استاد خواستيم تا امضا كند كه اين سؤالات اشتباه است،فرمودند كه به هيچ وجه عليه خودم امضا نمي كنم، چون خودم زير سؤال مي روم و اين هم يكي از روشهاي طرح سؤالات پرانترني است.
و در خاتمه از رئيس مجلس شوراي اسلامي، نماينده مسئول محبوبمان، اگر خواننده اين مطلب هستيد عاجزانه از طرف كليه دانشجويان امثال خودم، خواستارم تا در مورد امتحان پرانترني و نوع برگزاري آن توسط شوراي عالي پزشكي در مجلس بحث و بررسي كنيد تا شايد رشته پزشكي به گذشته خود برگردد و دانشجويان به دور از اضطراب بعد از گذراندن امتحان علوم پايه، درس خود را به اتمام برسانند نه اين كه بعد از گذراندن ۸ سال از عمر خود به جرم قبول نشدن در امتحان پرانترني، بروند و يك ليسانس بگيرند. نه كاري و نه زماني براي برگشت به عمر از دست رفته در اين رشته.
محمد افشار
|
|
|
مسئولان دلسوز دانشگاه آزاد بخوانند
مغز متفكر يعني اين!
فرزندم كه دانشجوي كامپيوتر دانشگاه آزاد واحد مباركه (۵۰ كيلومتري اطراف اصفهان) بود در تابستان سال ۸۲ طي مكاتباتي يك درس ۳ واحدي خود را در تهران واحد تهران سما (پونك) به عنوان مهمان ثبت نام كرد تا هم در كنار خانواده باشد و هم از وقتش استفاده كند. تشريفات لازم انجام شد و كليه هزينه هايي كه اعلام كردند نيز پرداخت گرديد.
يك سال بعد و در تابستان سال ۸۳ درس هاي ايشان تمام شد و به سلامتي براي تسويه حساب و اخذ گواهي مهرماه عازم مباركه شدند تا اقدامات لازم را انجام دهند كه در حين انجام كارهاي اداري مي بينند نمره آن درسي را كه يكسال قبل در تهران گذرانده بودند اعلام نكرده اند او در مباركه و نمره در تهران است.!!
تلفن ها شروع شده و استرس ها آغاز. روز بعد كارم را رها كرده و به واحد تهران سما در پونك مراجعه كردم كه چرا اين نمره را اعلام نكرده اند،گفتند كه فرزند شما ۳۰۰ تومان معادل (۳۰۰۰ ريال) به دانشگاه آزاد بابت بيمه بدهكار است. مبلغي كه اگر امروز آن را به گداي سركوچه بدهيد از شما نمي گيرد. گفتم اين مبلغ را همان موقع درخواست كرديد و ما نداديم؟ گفتند خير. بعداً معاون اداري مالي واحد تصميم گرفته كه از دانشجويان مهمان هم پول بيمه اخذ شود و تا پول بيمه را ندهند نمره ها اعلام نگردد، خواستم اين وجه ناقابل را همان موقع نقداً تقديم كنم كه فرمودند نمي شود. گفتند ايشان دستور داده اند كه بايد حتماً برويد ميدان اول صادقيه و در بانك ملي به حساب ۴۶۰۰ واريز كرده و فيش آن را بياوريد.
با راننده اي كه به طور دربست مرا به پونك برده بود، به فلكه اول صادقيه رفتم، وارد بانك شدم، غلغله اي بر پا بود، حدود ۲۰۰ نفر در طبقه دوم بانك ملي فقط براي واريز پول براي تهران سما صف كشيده بودند. به جلوي باجه رفتم و خواهش كردم كه من فقط ۳۰۰ تومان بايد بپردازم اگر مي شود خارج از نوبت از من بگيريد كه اعتراض زيادي بلند شد، خانمي مي گفت بچه كوچك همراهش آورده و ديسك كمر دارد و حداقل ۴ ساعت در صف است، پدري مي گفت از ۶ صبح جلوي بانك اسم نوشته و نوبت گرفته است، خجالت كشيدم و از صف خارج شدم. پيش مسئول شعبه رفتم و به ايشان داستان را گفتم، دلش خون بود. مي گفت ما نفهميديم چرا معاون اداري مالي واحد تهران سما اصرار دارد كه همه دانشجويان از اقصي نقاط بايد شخصاً به اين شعبه بيايند و اجازه ندارند از شعبات ديگر پول تحصيل خود را به اين شعبه حواله نمايند. تصميم گرفتم دستور معاون پولساز و خوش فكر دانشگاه را اجرا نكنم. با تاكسي به بانك ديگري كه تصادفاً نزديك دانشگاه هم بود مراجعه كردم و بعد از چند دقيقه فيش را دريافت كرده و به طرف دانشگاه رفتم، تصميم داشتم اگر اعتراض كردند كه چرا در شعبه ديگري پول را واريز كرده ام، جنجالي به پا كنم كه خوشبختانه كارمند دفتر دانشگاه كه بعداً فهميدم به خاطر اين مقررات غلط چقدر ناله و نفرين از مردم شنيده به روي خودش نياورد و فقط گفت: باشد نديد مي گيرم. كارم را انجام داد و مهر و امضاي لازم را پاي برگه اي كه نوشته بود «بدهي تسويه گرديد» زد و مرا براي انجام بقيه كارها به طبقه بالا فرستاد.
حال نتيجه اين نوع تصميم گيريها:
آقايان، تصميم معاون اداري مالي واحد تهران سما مبني بر دريافت ۳۰۰۰ ريال پول بيمه از دانشجويان مهمان كه در واحد خودشان هم اين پول را پرداخته اند و اصلاً دريافت آن غلط است و ما هم از چنين بدهي بي خبر بوديم، ببينيد علاوه بر آنكه درآمد مضاعفي براي دانشگاه ايجاد نمود، چقدر كار در اين مملكت به وجود آورد!!
فرزندم حداقل دو روز بيشتر در مباركه اصفهان توقف كرده و خرج شام و ناهار و صبحانه و مسافرخانه داد، حداقل ۱۰۰ بار بين ايشان و خانواده و دانشگاه تماس تلفني برقرار شد و وجوهي هم عايد مخابرات گرديد، بنده يك روز اسير شدم و مبلغ كلاني كرايه دادم و مردمي كه براي واريز پول بايد از اقصي نقاط تهران و شهرستانها خود را جلوي بانك ملي شعبه فلكه اول صادقيه برسانند و اجازه نداشته باشند پول خود را از شعبه ديگري حواله نمايند و البته همه به دعاگويي مشغول بودند، تماماً محصول تصميمات فردي است كه به عنوان معاون در يك واحد دانشگاهي انجام وظيفه مي كند و حيف است كه ايشان در يك واحد كوچك دانشگاهي كار كند بايد ايشان را در صندوق بين المللي پول، يا بانك جهاني يا سازمان ملل به كار بگمارند تا همه را سر كار بگذارند.
سؤال من اين است كه واقعاً چرا چنين افرادي را بر سرنوشت مردم مسلط مي كنيد كه خود مختار و خود رأي هستند و مردم را به بازي مي گيرند. ما از كجا مي دانستيم كه ايشان بعداً ما را ۳۰۰ تومان بدهكار مي كنند. كارشناسي در همان واحد تهران سما وقتي درد دل مرا شنيد گفت به ايشان پيشنهاد كرديم دانشجويان مهمان را نبايد بابت بيمه بدهكار كنيم با اين تصميم خانواده هاي زيادي سرگردان مي شوند ولي ايشان كتباً دستور دادند خير، نمراتشان را اعلام نكنيد تا به تهران بيايند و ۳۰۰ تومان را واريز كنند، مي دانيد خانواده ها براي آمدن به تهران و پيدا كردن واحد تهران سما و بانك مورد نظر و برگشتن به شهر و ديار خود بايد صدها برابر اين مبلغ هزينه كنند و وقتشان تلف شود و بعضاً هم حوادثي براي آنها در سفر پيش مي آيد كه جبران شدني نيست. آيا شما از چنين اقدامات مشعشعانه اين مدير بي تدبير خبر داريد؟ حال كه خبردار شديد آيا فكري براي رفاه حال صدها خانواده ديگر كه بعداً در تور اين آقاي معاون خوش فكر و با تدبيرگرفتار خواهند شد مي كنيد؟
رحمان پورقربان
|
|
|
ستون شما
زندگي يك دانشجوي معلول ۲
سيدمحسن حسيني
پيش تر فلسفه را مقوله اي جدا از زندگي روزمره مي دانستم. مقوله اي كه ديگر در دنياي ماشيني و پردغدغه امروز جايگاهي ندارد، زيرا دوره حجره نشيني، رياضت كشي و آموختن آموزه هاي انتزاعي گذشته و ديگر تعريف انسان به عنوان جسم نامي حساس ناطق كاري بيهوده است. اما ديري نپاييد كه اين تصور از ذهن من خارج شد. زماني كه پا به مرحله نوجواني گذاشتم و اوقاتم را صرف تفكر و آموختن كردم، فلسفه چهره نوين و امروزي خود را به من نشان داد. فلسفه ميراث تفكر هزاران ساله خردورزي بشر، اين بار زندگي مرا صحنه اي براي نقش آفريني خود انتخاب كرده بود. گويي من به عنوان يك فرد معلول و جامعه به عنوان بخشي از محيط اطرافم در تنازع بوديم تا به مجادله ديرينه فلاسفه بر سر مسئله اصالت فرد يا جامعه پايان دهيم. فردي كه به دليل معلوليت به حكم جامعه نه چندان آگاهش محكوم به گوشه نشيني بود. و جامعه تنها در اين تفكر بود كه اين معلول بايد فقط در مدارس خاص تحصيل كند و الفبا بياموزد تا در خيابان گم نشود، رياضي بخواند، تا با بقال هاي محله خود مشكل پيدا نكند. اما در مقابل ،خانواده اي دلسوز و دورانديش ايستاده بود كه تحصيلات را حق مسلم يك معلول مي دانست. در رأس اين خانواده پدري قرار داشت كه افرادي چون طه حسين، نويسنده نابيناي مصري را سرمشق فرزند معلولش قرار داده بود.
مبارزه نابرابري بود تا راز فلسفه اصالت فرد يا جامعه در زندگي واقعي يك انسان به نمايش گذاشته شود. چرا كه علاوه بر مردم عادي كوچه و بازار كه تحصيل يك معلول را عبث مي پنداشتند سازمان ها و مراكز مسئول نيز تحقق آرمان پدر و مادرم را امري دشوار و دردسرآفرين مي دانستند. به همين دليل حاضر نبودند با آنها براي تحصيل من در مدارس عادي همكاري كنند.
اين مبارزه تبديل به يك زورآزمايي شده بود و هر بار پشت يكي از دو حريف خاك را احساس مي كرد اما در نهايت هيچكدام حاضر نبودند شكست را بپذيرند. نه جامعه توانايي هاي مرا باور مي كرد و نه خانواده ام راضي به گوشه نشيني فرزندشان مي شد. اولين بار زماني كه املاي كلاس اولم را بيست گرفتم و آخرين بار زماني كه با موفقيت در كنكور وارد دانشگاه سراسري شدم پشت حريفانم به خاك ماليده شد و اين مقابله جدي من با حريفانم بود تا ثابت كنم با آنچه آنها مي پندارند متفاوتم. اما هميشه هم برنده نبودم و بسيار اتفاق افتاد كه مغلوب ميدان شدم. تمسخرها، برخوردهاي سطحي و ناتواني هاي خودم در انجام برخي كارها، دلسردي و انزجار از تحصيل را در من برمي انگيخت. با وجودي كه اين مبارزه لطمه هاي فراواني به من و خانواده ام وارد كرده است، اما من هرگز تسليم اين نظريه فلسفي كه انسان را مقهور طبيعت و مجبور جامعه خود مي داند نشدم، نمي شوم و نخواهم شد. زيرا اراده انسان را باور دارم.
اين مبارزه همچنان ادامه دارد. هنوز كه هنوز است به نتيجه نرسيديم كه آيا فرد داراي اصالت است يا جامعه. قضاوت نمي كنم تا كنون كداميك برنده اصلي اين ميدان بوده است و قضاوت در اين باره را برعهده شما مي گذارم كه همين دو سه خط از زندگي مرا مي خوانيد. معتقدم جدال ديرينه فلاسفه بر سر اصالت فرد يا جامعه با اتمام زندگي من پايان خواهد گرفت چرا كه زندگي من نمود آشكار اين جدال است.
|
|
|
ستون شما
كفش آهني لازم است
دانشجوي رشته فقه و مباني حقوق دانشگاه آزاد اسلامي واحد تهران مركز هستيم. الان حدود سه ماه است كه مدير گروه نداريم. به همين خاطر هر ترم هنگام ثبت نام به اين دليل كه مدير گروه نداريم بايد كفش آهني به پا كنيم تا موفق به ثبت نام شويم.
ضمن اين كه در دانشگاه ما هر روز را براي ثبت نام به گروهي اختصاص مي دهند و نوبت ما براي ثبت نام روز چهارم بود. ولي وقتي براي ثبت نام رفتيم گفتند كه كلاس ها پر شده است. خواستند كه برويم و موقع حذف و اضافه بياييم. چون به ما گفته شده كه كلاس ها داراي ۴۰ تا ۵۰ دانشجو است و ظرفيت كلاس ها پر شده است. ما هم براي اين كه بتوانيم واحدهايمان را پر كنيم مثل يك دونده كهنه كار رشته دو و ميداني بايد اينقدر بدويم تا مشكل ثبت نام خودمان را حل كنيم. لطفاً اين سطور را چاپ كنيد شايد ترم بعد مشكل مان حل شود.
گروهي از دانشجويان رشته فقه و مباني حقوق
با رتبه سه رقمي پشت در دانشگاه ماندم
از داوطلبان كنكور سال ۱۳۸۳ هستم كه امسال براي بار سوم در كنكور تجربي شركت كردم و با رتبه ۲۹۸ در هيچ رشته اي پذيرفته نشدم. با توجه به اين كه در دانشگاه آزاد سه بار در رشته پزشكي، غيرپزشكي و پاره وقت قبول شدم، جاي شگفتي است كه در دانشگاه سراسري با اين رتبه حتي در دوره كارداني دورترين شهرستان هم قبول نشده ام و پشت در دانشگاه ماندم. براي اعتراض به نتيجه كنكورم به سازمان سنجش مراجعه كردم كه با برخورد توهين آميز و دور از شأن مسئولين مواجه شدم. آنها پيگيري شكايت من را به يك ماه بعد موكول كردند. واقعاً نمي دانم براي احقاق حق از دست رفته خود بايد به كجا مراجعه كنم. چطور ممكن است سرنوشت يك انسان بعد از اين همه تلاش، به راحتي به بازي گرفته شود.
سميه رضايي
* اسناد و مدارك اين داوطلب كنكور در دفتر «همشهري دانشجو» موجود است.
اعتراض دانشجويان دانشگاه مشهدبه وضعيت آموزشي و صنفي دانشگاه
بيش از ۱۵۰ نفر از دانشجويان دانشكده فني شهيد منتظري مشهد در اعتراض به وضعيت نامطلوب آموزشي و صنفي خود در مقابل اين دانشكده تحصن كردند. اين دانشجويان امكانات آموزشي اين دانشكده ازقبيل تركيب اعضاي هيات علمي، كتابخانه، كارگاه هاي فني و آزمايشگاهي را بسيار نامطلوب توصيف كرده و نسبت به عدم واگذاري خوابگاه، سلف سرويس و ساير امكانات رفاهي اعتراض كردند.
دانشجويان معترض همچنين در نامه اي به استاندار خراسان رضوي، ضمن اشاره به مشكلات متعدد دانشجويان دانشكده خواستار تشكيل شوراي صنفي، به طور رسمي و فعال، تخصيص خوابگاه به كليه دانشجويان روزانه دركل دوره تحصيل، فراهم كردن امكانات رفاهي آموزشي و كارگاهي در حد دوره كارشناسي و استفاده از اساتيد مجرب متناسب با رشته خود شدند.
|
|
|