شنبه ۲ آبان ۱۳۸۳ - سال دوازدهم - شماره - ۳۵۳۴
گفت وگو با اسدالله اعلايي مدير گروه كودك و نوجوان شبكه يك
از كودكي با او دويده ايم
پسرم 16-15 سالش است. برنامه هاي ما را هم بعضا مي   بيند، اما پيگيرانه نه! به خاطر انسي كه با كامپيوتر دارد. امروزه بچه ها توي خانه و آپارتمان درگير كامپيوتر هستند
در يك سال كه هشيار و بيدار پخش مي شد، جمعيت 10 ميليوني روزهاي جمعه يك ساعت مي خنديدند. برنامه نيم رخ كه پخش مي شود عده اي احساس آرامش و پناه مي كردند
020865.jpg

محمد اشعري - مسعود مير
از كودكي و نوجواني تان بگوييد.
به سبك همه مصاحبه ها. من متولد يك ژانويه 1329 هجري شمسي هستم! در خيابان سيروس.
خانواده مان اگرچه عضو هيچ گروه سياسي نبودند، اما به سياست توجه داشتند. در دوران نوجواني يك نوجوان عوام بودم، يعني مثل همه.
ايام دبيرستان هم در دبيرستان بابكان طرف هاي نظام آباد گذشت. همه اين دوران به فعاليت هاي مرسوم همان زمان طي شد: تلويزيون و راديو نداشتيم به علت حرام بودنشان پس مقدار زيادي از وقتم را سركوچه مي گذراندم. از مدرسه كه مي آمدم كتاب ها را مي انداختم و مي رفتم توي كوچه. در محله خيلي برو بيا داشتم. چون آن زمان ها محله و هويت محلي خيلي برجسته بود. روابط محله اي اهميت زيادي داشت. راستي فوتبالم بد نبود! عضو تيم شاهين شرق بودم.
اما به غير از فعاليت هاي معمول،  مدت زيادي را در مسجد و هيات و سخنراني - البته در حد خودم - مي گذراندم. معمولا در ايام و مناسبت هاي مذهبي دسته راه مي انداختيم و چون در كوچه و خيابان بودم و تجربه هاي خوبي داشتم، اكثرا ليدر ماجرا بودم. به لطف خدا، صدايم بدك نبود! گاهي دعاي ندبه را در مسجد مي خواندم. بقيه وقت ها هم با مرحوم پدرم - حاج محمد اعلايي- كه استاد گچبري بود بالاي داربست مي رفتم.
اثري يا بنايي هم از آن وقت ها مانده؟
بله. جالب است بدانيد در همين خيابان ناهيد غربي، ساختماني هست كه سرستون هاي گچبري شده دارد. در ايام نوجواني براي همين كار بالاي داربست بودم. هرچند الان كلي دود گرفته و سياه شده است اما خاطره آن وقت ها را با خود دارد.
چه زماني وارد سازمان صدا و سيما شديد؟
وقتي در رشته گرافيك به خاطر اينكه زمينه هاي تبليغي - فرهنگي زيادي در آن وجود داشت، مشغول به تحصيل شدم، نزديك هاي انقلاب بود، زمان انقلاب فرهنگي بود كه با تعدادي ازدوستان وارد تلويزيون شديم و صاف آمدم گروه كودك و نوجوان.
و از همين جا بود كه فعاليت شما در گروه كودك كليد خورد؟
بله. آن روزها انقلاب تندتند شهيد مي داد! وضعيت انقلابي بود و لازم بودكه آنتن با برنامه هاي متناسب پر شود. روشمان هم اين بود كه آقاي رحماندوست يك چيزي مي  نوشت، من هم بغل دستش مي نشستم و يك چيزي نقاشي مي كردم. مثلا حدود 10 تا اثر. بعدازظهر مي بردند و در پخش با دستگاه  LD با نريشن يا موسيقي آنها را پخش مي كردند. حال و هواي خوب و جالبي بود. يك اتاق بود و يك ميز و يك عالم انرژي.آن روزها در جام جم خيلي لذت بخش بود. هيچ وقت يادم نمي رود.
همان موقع بحث مديريت شما پيش آمد؟
نه، اوضاع انقلابي بود. هرجا كاري پيش مي آمد مي رفتيم. جاهاي مختلف با دوستان مي رفتيم و بدون هيچ چشمداشتي كار مي كرديم. دوست داشتم كتاب كار كنم يا در مجله فعاليت داشته باشم و خيلي علاقه مندي هاي ديگر. اما تمام اين اوقات، به خاطر مناسبت ها، همچنان  با تلويزيون ارتباط داشتم. حدود سال 63 بود كه برگشتم گروه كودك و مسوول طرح و برنامه گروه شدم. فكر مي كنم خرداد 1365 بود كه به عنوان مدير گروه كودك و نوجوان مشغول به كار شدم.
درگروه كودك و نوجوان پيرشدن يعني چه؟!
كمي مي  خندد. ولي قاطعانه جواب مي  دهد: آدم كه در گروه كودك و نوجوان پير نمي شود !
فرزندانتان چقدر برنامه ها را مي بينند؟ اهميت هم مي دهند؟
مثل بقيه بچه ها. با اين تفاوت كه شايد كمي اطلاعاتشان زيادتر باشد، البته الان جز پسرم، از سن دخترها گذشته. اما كمي قبل ترها را مي گويم كه عكس العمل هايشان براي من مهم و موثر بود. مثلا وقتي در جلسه طرح و برنامه مي نشستيم، مثل موش آزمايشگاهي مي خندد! مي گفتم فلاني اين را گفت، اين عكس العمل را داشت. گاهي هم مي آمدند اينجا...
و حتما آخر سريال ها را مي دانستند و در مدرسه لو مي دانند؟!
نه!نه! به دليل آنكه غرق در كار بودم، وقتي مي رفتم خانه اصلا نمي ديدمشان! به دليل مشغله زياد نمي شد! البته گاهي دستوراتي به من مي دادند. مثلا دختر خانم دومي ام مي گفت: اين كار را بكنيد، اين جوري باشد و ... حالا نمي شد يا نمي توانستيم تغيير بدهيم يا پخش نمي شد. يك روز برگشت و گفت: پس تو اونجا چه كار مي كني؟! فقط پشت ميز مي نشيني؟!
پسرتان چطور؟ الان برنامه ها را دنبال مي كند؟ در مقابل برنامه ها واكنشي دارد؟
پسرم 16-15 سالش است. برنامه هاي ما را هم بعضا مي   بيند، اما پيگيرانه نه! به خاطر انسي كه با كامپيوتر دارد. امروزه بچه ها توي خانه و آپارتمان درگير كامپيوتر هستند. برخلاف زمان ما كه هويت محلي هر محله خيلي مهم بود، الان مثلا اين پسر ما هيچ كس را نمي شناسد. من را هم نمي شناسد. اصلا تحويل نمي گيرد. جواب سلامم هم نمي دهد. بيشتر به كامپيوتر نزديك است تا تلويزيون. با اينكه الان مدتي است كه كامپيوتر نداريم، خيلي كم اينجا مي آيد، اگر هم بيايد مي نشيند پاي كامپيوتر و اينترنت. جديدا هم رفته سراغ موسيقي و نت سازي. البته من موافق نيستم اما...
بهترين برنامه اي كه در اين مدت به سرپرستي شما ساخته شده، چيست؟
فكر مي كند. گويا انتخاب برايش سخت است از همه كارها به صرف يك تجربه راضي هستم ولي فكر مي كنم قصه هاي مجيد و نيم رخ از بهترين ها بوده اند.
در مورد قصه هاي مجيد توضيح دهيد.
من اين قصه هاي مجيد مرادي كرماني را خوانده بودم، اما روي دست مانده بود. يعني يك همتي مي خواست كه اين كار انجام شود. چون مقداري تبديل صورت روايي آن به شكل تصويري و فيلمنامه سخت بود. اما بالاخره تصميم جدي گرفته شد كه اين داستان را بسازيم. كارگردان هاي زيادي مدنظر بودند تا اينكه با پوراحمد صحبت كرديم، چراكه پوراحمد در زمينه نوجوان كار كرده بود. ايشان هم قبول كرد و كار شروع شد.
اين كار به نظر من از موضوعات ارزشي برخوردار بود و در عين حال جذابيت هاي خاص خودش را هم داشت كه قسمتي در خود همين قصه هاي آقاي كرماني وجود داشت و قسمت زيادي هم به خود آقاي پوراحمد برمي گشت. پوراحمد به نوعي در اين داستان ها خودش را تعريف كرده. خلاصه قصه سالم و خوب و جذابي بود.
برنامه نيم رخ يك نقطه عطف در تلويزيون ما شد. اين كار چگونه شكل گرفت؟
اعتقاد پيدا كرده ام كه اساسا توليد چيز خوبي است! اينكه آدم يك محصولي ايجاد كند. در پي اين ايجاد كردن، دنبال آن بوديم كه برنامه اي بسازيم تا هويت ديني را در نظر داشته باشد. قبل تر از نيم رخ با چند برنامه پراكنده اتود مي زديم. يعني بياييم پيوند دين و زندگي را نشان بدهيم. به جاي آنكه حرف هاي ديني براي بچه ها بزنيم، نگره ديني ايجاد كنيم. ببينيم جايگاه هويت شاخص ديني در زندگي روزمره ما كجاست؟ آيا مي شود اين حرف ها را در رسانه اي چون تلويزيون گفت؟ نظري هم بود كه بايد خيلي حرف ها را ساختار بزند. زيبايي شناسي تصويري اينجا معنا پيدا مي كرد. به نوعي تمام اين افكار و ايده ها در نيم رخ گردآوري شد.
نيم رخ به نظر من نخستين برنامه اي بود كه با هدف صحبت مستقيم با بچه ها ساخته شد و نگره هاي ديني و هدف فرهنگي پشتش بود. نيم رخ تجربه جديد و الگويي عالي براي نوعي از برنامه هاي مناسبتي بود. ساخته شدن نيم رخ هم داستاني دارد. سختي ها و شيريني هاي يك كار مداوم و روتين. من در مورد برنامه نيم رخ خيلي صبوري كردم، چون هدفمند آمده بودم جلو 3-2 ماه از برنامه نيم رخ مي گذشت كه تهيه كننده و نويسنده رفتند، چون نكشيدند. انصافا آقاي حسن زاده با ما راه آمد. 50 تا 60 درصد كار تهيه و نويسندگي را من انجام دادم تا اينكه قرار شد 29 اسفند قطع شود. يك ماه به عوامل مهلت داده شد و دوباره شروع به كار كرديم. ساختن چنين برنامه اي جرات مي خواست. الان ساختن برنامه ها تقليدي عادي است ولي آن زمان ساخت چنين برنامه هدفمندي شجاعت مي خواست.
شما آمار دقيقي از بينندگان نيم رخ داشتيد؟ يا الان؟
آمار دقيق نه. اما زماني كه نيم رخ پخش مي شد، توقع ما از برنامه حدود 15 تا 20 درصد مخاطب بود. چرا كه برنامه خاصي بود. اما نظرسنجي ها 75 درصد مخاطب و 50 درصد مخاطب دايم را اعلام مي كردند. هرچند بحث مخاطب، بحث واقعا پيچيده اي است. الان شرايط فرق كرده. قرار است براي برنامه كبوتر دات كام نظرسنجي كنند. اگر شما برنامه اي با 20 درصد مخاطب داشته باشيد، برنامه موفقي داشته اي. البته بستگي دارد برنامه چه باشد. دنياي شيرين و دنياي شيرين دريا چيزي حدود 90 درصد مخاطب داشته اند. سيب خنده، 20 يعني برنامه هاي طنز مخاطبان بيشتري دارند و معمولا موفق هستند.
آقاي اعلايي، اينطور كه صحبت مي كنيد احساس مي شود عصاره اين 18 سال مديريت شما همين برنامه نيم رخ بوده، درست است؟
انگار كمي از اين سوال دلخور شده ببينيد، 18-17 سال در گروه كار كردم. سعي كردم كه كارم را تخصصي انجام بدهم. سعي هم كردم از اين كار لذت ببرم. حالا بايد ديد بنده كه مسوول گروه كودك و نوجوان بودم، وظايف حرفه اي را خوب انجام داده ام يا نه؟ از حداكثر توانم استفاده كرده ام يا نه؟ در اين دوران فعاليت، اتفاقي كه افتاده رشد برنامه سازي بوده است. برنامه سازي حقيقتا مقوله سخت و سنگيني است. اما يك برنامه تلويزيوني آن هم در رسانه فرار و با حركت تندي چون تلويزيون منجر به تشكيل يك مركز به نام خانه فرهنگ نيم رخ مي شود. در يك سال كه هشيار و بيدار پخش مي شد، جمعيت 10 ميليوني روزهاي جمعه يك ساعت مي خنديدند. برنامه نيم رخ كه پخش مي شود عده اي احساس آرامش و پناه مي كردند. الان كه كارت تبريك تولد مي فرستيد از خوشحالي بال در مي آورد. اينها را نمي       شود با اعداد و ارقام گفت. اين را هيچ كس نمي داند جز من!
اما مبحث مجري ها؛برنامه كودك و نوجوان از همان قديم، مجري هاي مختلف و متعددي داشت. كمي از مجري ها بگوييد. از قديمي ترها، از اينكه الان چگونه مجري را مي پسنديد؟
نكته مهمي كه در اين جا بايد بگويم اين است كه هيچ وقت نبايد فكر كنيم كه مي  شود مجريان را از برنامه تلويزيوني حذف كرد. مخاطب احتياج دارد يك نفر از اين طرف با او حرف بزند و ارتباط زنده اي برقرار شود. حالا به صورت هاي مختلف.
020856.jpg
خانم خامنه اي و خانم رضايي دبيرستان مي رفتند كه به عنوان مجري انتخاب شدند. قبل از اينها مرحوم فرهنگ مهرپرور مدتي اجرا مي كرد. با ورود اين مجري هاي جوان عده ديگري هم وارد كار شدند. آقاي طهماسب بود كه برنامه آسمان و ريسمان را با دو عروسك اجرا مي كرد. خانمي به نام معلمي هم به جمع اضافه شد كه ارتباط بسيار خوبي با خردسالان برقرار مي كرد. كم كم از اين مجري ها دور مي شديم، چرا كه زمانشان گذشته بود. خشك اجرا مي كردند. پس سعي كرديم چهره هاي جديدتري بياوريم. با آمدن خانم هاشمي - من اجراي ايشان را در كرمان پسنديده بودم - روال تغيير كرد. همزمان با ورود ايشان برنامه نيم رخ آغاز شد و در سيماي نوجوان نيم رخ پخش مي شد. يعني برنامه خاص نوجوان آغاز شد. به قولي قشر نوجوان را ناگهان تحويل گرفتيم و يك تقسيم بندي بين كودك و نوجوان به وجود آمد. به فكر مسابقه اي شدن افتاديم و ... تا براي تحرك بيشتر آخر به پورنگ رسيده ايم. برنامه ريزي كه الان داريم اين است كه به پخش زنده بيشتر بها داده شود.
سيستم پخش برنامه ها را هم تغيير داديد؟
بله. قبلا برنامه خردسالان، سيماي كودك و سيماي نوجوان مي  رفتيم. از امسال تغيير داديم. تلويزيون بايد دايما در حال تغيير و تحول باشد، چرا كه بايد جلوتر از زمان حركت كند مثل نيم رخ كه آن زمان جلوتر از زمان بود جامعه در شرايطي به سر مي  برد كه منتظر يك ساختار شكني بود، قبل از 2 خرداد۷۶.
حالا سيماي كودك و نوجوان با هم روي آنتن مي روند. يعني ابتدا يك جنگ شاد و زنده مثل عمو پورنگ و بعد از آن اجراي كارهاي نمايشي و در آخر يك باكس مخصوص خانه فرهنگ نيم رخ داشته باشيم. قبل تر كل برنامه ها يك جنگ بود و مجري پيوند دهنده آيتم ها، اما الان هر آيتمي براي خودش مجري دارد.
راستي يك سوال بي ربط، چرا برنامه كلاه قرمزي را ادامه نداديد؟ فكر مي كنم يكي از موفق ترين كارهاي گروه كودك و نوجوان بوده است. حتي همان چند قسمت كوتاه مورد استقبال قرار گرفت.
ما محدويت داريم. اگرچه هر چيزي كه در تلويزيون ساخته مي شود مالكش تلويزيون است اما عواملي هم هستند كه برنامه را مي سازند. آنها بايد تمايل داشته باشند كه بنا به مصلحت انديشي خودشان شايد صلاح نمي بينند وقت بگذارند براي آن. خب وقتي با ساختن يك فيلم سينمايي مي شود يك پول خوب درآورد، چه لزومي براي ساخت برنامه تلويزيوني احساس مي شود؟! من خودم از برنامه هاي عيد كلاه قرمزي خيلي خوشم آمد؛ آن مجموعه اي كه در عيد پخش شد.
اگر خودتان كودك يا نوجوان بوديد با كدام برنامه ها ارتباط بهتري برقرار مي كرديد؟
از برنامه اي خارجي كه پسنديدم و شايد خودم انتخابشان كردم: هايدي، حنا دختري در مزرعه و توشي شان.
خودم كمتر وقت مي كنم تلويزيون ببينم، اما فيلم هايي كه لايه اي يا مغزدار بودند را در ضمن جذابيت، مي پسندم. مثل قصه هاي مجيد، همين طوري من خودم كارهايي را دوست دارم كه رابطه عاطفي برقرار كند و حسي را منتقل كند. افكار و انديشه هايي را كه  مي خواهد بگويد، بايد طوري باشد كه وقتي شما مي خواهيد تبديل به جمله اش كنيد مقداري سخت باشد. اما از كارهاي داخلي كلاه قرمزي و هشيار و بيدار به خصوص آن زمان.
نوجوان هاي امروز چي؟ اينها كه گفتيد اكثرا از برنامه هاي قديمي است. مثلا اگر نوجوان بوديد پاي برنامه كبوتر دات كام مي نشستيد؟
فكر مي  كند نه!! البته متناسب با خصوصيات خودم نه. البته بعضي قسمت ها را چرا، نوجواني كه من هستم از باشگاه خنده كبوتردات كام استقبال مي كنم.
چطور وقتي خودتان از برنامه اي خوشتان نمي آيد آن را مي سازيد؟
من با توجه به خصوصيات خودم گفتم. من كمتر برنامه مي  بينم. اصلا بعضي از برنامه ها را مي  ترسم ببينم. چون اعصابم خرد مي  شود، اما بعضي از برنامه ها شادم مي كند..
اساسا برنامه گروه كودك و نوجوان تلويزيون ما چه فرقي با برنامه هاي كودك و نوجوان دنيا دارد؟
بايد ببينيم كه كجاي دنيا را مي  گوييد. ما بايد بياييم تعريف رشد را بدانيم. مسلما تعريف ما با تعريف آنها تفاوت دارد. تفكرات ديني و فلسفه ديني باعث اين تفاوت مي     شود. پشتوانه تفكر ما رشد است كه همين ها باعث تغيير شكل و شمايل برنامه ما مي شود. ساختار آنها، موضوعاتي كه مطرح مي شود و جنس موضوعات عوض مي شود. به نظر من ارزش هاي برنامه ما بيشتر و بهتر است. به اضافه اينكه از لحاظ كيفي برخي از برنامه هاي ما مثلا برنامه هاي عروسكي قابل رقابت و حتي برتر از نمونه هاي خارجي است. اين در حالي است كه سيستم برنامه سازي ما هياتي است و هنوز حرفه اي و علمي نشده!
كاري كه الان در ادامه برنامه كار و انديشه به صورت فيلم سينمايي ساخته شده ودر جشنواره هيروشيما يك ماه و نيم قبل مورد استقبال ويژه قرار گرفت، كار آقاي رازاني است. اين كارهايي كه شما مي بينيد و بعضا بسيار قوي است، ما انتخاب مي كنيم. ما مي رويم در فلان كمپاني 500 تا كار مي بينيم و 10 تايش را انتخاب مي كنيم. در همه جاي دنيا برنامه ضعيف و قوي داريم. سطح برنامه سازي، چه در كودك و چه در بزرگسال خوب است نمي گويم عالي. با توجه به محدوديت هايي كه داريم، مثلا از موسيقي به آن شكل نمي شود استفاده كرد و...
الان چند درصد از برنامه هاي گروه تاميني يا خارجي است؟
ما يك برنامه ريزي تخصصي انجام داده ايم يعني براي 3 سطح مخاطب درصد هاي مختلفي از برنامه هاي خارجي پخش مي  شود. خردسال، كودك و نوجوان. مثلا براي كودك، چون سطح انيميشن بالا مي  رود، استفاده از برنامه هاي خارجي زياد مي  شود و براي گروه نوجوان كمتر. 10 تا 15 درصد. به طور متوسط ما 35 الي 40 درصد پخش برنامه خارجي داريم.
يعني از سطح برنامه داخلي راضي هستيد؟
رشد توليدات ما از نظر كيفي و كمي به عوامل مختلفي بستگي دارد. يكي از اين عوامل بودجه است. ما هر چه بيشتر پول خرج كنيم امكان اينكه برنامه بهتري داشته باشيم بيشتر است. براي همين حجمي كه الان پخش مي كنيم حدود 3 ساعت به اندازه 25 الي 30 درصد بودجه در اختيارمان قرار مي گيرد.
فرض كنيم بودجه كامل در اختيارتان قرار گرفت. برنامه هاي خارجي مي خريد يا توليدات داخلي را كار مي كنيد؟ البته با فرض آن كه حقيقتا اروپايي هاي خيلي از ما جلوتر هستيد؟
بله. خيلي جلوتر هستند. اما نه به اين معنا كه ما نمي     توانيم. بايد سرمايه گذاري كنيم. كه اين سرمايه گذاري نه تنها براي توليد فيلم بلكه براي نيروي انساني نيازمند برنامه ريزي است. اساسا برنامه تلويزيوني ساختن پول مي خواهد. تلويزيون خرج دارد! هم امكانات و تجهيزات و هم نيروي انساني آن.
در اين 18 سال، خودتان چقدر تلاش كرده ايد كه اين كمبودها را جبران كنيد؟
اينقدر اين 18 سال را نياوريد، خودم وحشت مي كنم!
به تناسب، مجموعه صدا و سيما كه رشد مي كند ما هم جلو مي رويم. اما يك تجربه هايي در همين برنامه سازي انجام داده ايم كه هرچند خيلي قابل لمس نيست اما تاثير خودش را گذاشته. به خصوص روي برنامه سازي كودك و نوجوان. احساس من اين است كه شهرستاني ها و تهراني ها، برنامه هاي ما را دنبال به طور مشخص از نيم رخ الگوبرداري مي كنند. يا حتي بزرگسال ها هم حساسيت به خرج مي دهند كه برنامه شيك تر و تروتميزتري داشته باشند. اينها همه نشانه همان حركت هاي نو در برنامه سازي است.
وقتي بر مي گرديد پشت سرتان را مي بينيد از اين مسير يك خاطره خوب و يك خاطره بد برايمان تعريف كنيد.
من از اين چيزها بلد نيستم. يك خاطره خيلي بد دارم كه نمي گويم. اما خاطره خوب؛ برنامه نيم رخ را داشتيم كار مي   كرديم، زمانيكه همه مي  گفتند اين بار حتما تمام مي  شود! من ناگهان هوس مكه كردم. گويا يك مهلت 24 ساعته مي  خواستم كه بروم مسجد الحرام. بعد از يك هفته تماس گرفتند كه مي  روي مكه يا نه، گفتم درگير نيم رخ هستم. اما اصرار بود كه حتما من بايد بروم و سفر مكه و...
الان هم نقاشي مي  كشيد؟اصلا يادتان هست؟
نه. اوايل مسووليت خيلي سعي مي كردم، اما نمي    شد. وقت مي    خواست. خيلي ها هم نصيحت مي    كردند كه حيف است. اما خب نشد!
تيتراژ كارتوني برنامه كودك و نوجوان، هماني كه يك پسرك لاغر قدم مي  زد و بايك موسيقي، كبوتري صفحه را ورق مي  زد و او كلي خوشحالي مي  كرد، يادتان هست. كار چه كسي بوده؟
نقاشي اش كار آقاي نظرپور بود. اين كار، كار مركز شيراز بود. اما از نظر انيميشن قوي نبود. به ما دادند و ما هم رويش موسيقي گذاشتيم و همين.
از آن كبوتر كه صفحه را ورق مي  زد تا كبوتر دات كام چقدر راه طي كرده ايد؟
مدتي فكر مي    كند به اندازه زماني كه بهترين دوران عمرم را در آن صرف كردم.
و به سبك نيم رخ، يك حرف آخر.
تمام شد. بعون الله الملك الاعلي.

اين حس گم شده
020859.jpg
هشيار و بيدار، مدرسه موش ها ، وقتي بابا كوچك بود، كار و انديشه، حنا دختري در مزرعه، هاكل بري فين، صندوق پست و كلاه قرمزي، نيك و نيكو، ماجراهاي مدادآبي، چوبين، يوگي و دوستان، دنياي شيرين و... همه اينها و ده ها اسم ديگري كه فراموش شده، شما را به ياد چه مي اندازد؟ به ياد يك حس دور، به ياد لحظه هاي فراموش ناشدني، به ياد شيطنت هاي بچگي، به ياد دوران خوش كودكي؟ الان هم كه گاه نگاهمان مي افتد به شادي هاي عموپورنگ، دعواهاي تام وجري، قصه هاي آرتور يا ملوان زبل و پسرش، اين حس نوستالژيك غليان مي كند و ما را مي نشاند پاي اين جعبه جادو؛ جعبه اي كه قسمت زيادي از اين خاطرات كودكي مان را ساخته است.
نشستيم پاي حرف مردي كه به اندازه 18 سال از تمام خاطرات كودكي و نوجواني ماحاصل زحمات اوست؛ اسدالله اعلايي، مدير گروه كودك و نوجوان شبكه اول سيما.
خانه شماره 47
خيابان ولي عصر- خيابان ناهيد غربي - پلاك 47 . اين نشانه براي آنهايي كه فقط يك بار بين ساعت۵ تا۷ بعدازظهر سيماي نوجوان را ديده باشند، آشناست. آدرسي كه در تمام برنامه هاي سيماي نوجوان مي توان آن را ديد. ساختماني كه سردرش تابلويي دارد با اين عنوان: خانه فرهنگ نيم رخ. آقاي اعلايي اكنون مدير گروه كودك و نوجوان شبكه اول و مدير خانه فرهنگ نيم رخ است، درست جايي كه گفت وگوي ما با او شكل مي گيرد. اما جداي از اينها، كافي است نگاهي به مجموعه فعاليت هاي گذشته او بيندازيد تا يك نقطه مشترك را پيدا كنيد:- گرافيست، طراح و نقاش گروه كودك و نوجوان شبكه اول - همكاري در مجله كيهان بچه ها - مسوول مدرسه هنر و ادبيات كودك ونوجوان - انتشار 4 شماره مجله با عنوان جوانه- چاپ چند جلد كتاب با شعر يا متن مصطفي رحماندوست و نقاشي اسدالله اعلايي - همكاري با كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان - عضو هيات مديره شركت صبا- مسوول طرح و برنامه گروه كودك و نوجوان شبكه اول تا برسيم به آخرين مسووليت چند روزه اش، يعني عضو هيات داوران جشنواره بين المللي فيلم كودك ونوجوان اصفهان - اين همه كودك و نوجوان؟!
يك تجربه
يك خبرنگار خوب هميشه وسايل مورد نياز يك مصاحبه را همراه خودش دارد و تمام پيش بيني هاي لازم را مي كند. واكمن و كاست از مهمترين وسايل مورد نياز يك مصاحبه خوب است! اشتباه نكنيد، جزوه آموزش خبرنگاري نيست! يك تجربه است: وقتي شما يك فرصت يك ساعته از مصاحبه شونده مي گيريد؛ ديگر پيش بيني نمي كنيد كه به سه كاست براي ضبط گفت وگو نياز داريد،  نه يكي!
آنقدر حرف ها، شوخي ها و خاطراتش جذاب بود كه يادمان رفت سه ساعتي مي شود در اتاق كارش نشسته ايم و او دو جلسه اش را به خاطر ما كنسل كرده. خاطرات و تجربيات تلخ و شيريني كه از تمام اين سال هاي مديريت به ياد مي آورد واقعا شنيدني است! اتفاقاتي كه براي انتخاب و اجراي مجري ها - از خانم خامنه اي گرفته تا همين آخري، خانم كائني - مي افتاده، ماجراهاي بامزه اي كه بر سر پخش برنامه ها به وجود مي آمده و...
حيف كه نمي شود برخي از اين خاطره ها را تعريف كرد. 
حاج آقا
يادم مي آيد كه وقتي رشته گرافيك قبول شدم، مادرم پرسيد: پسر تو آخرش دكتر مي شوي يا مهندس؟! يك نفر ديگر هم گفت: سعي كن هردرسي مي  خواني، دكتر يا مهندس شوي وگرنه بزرگ كه شدي فقط حاج آقا صدايت مي كنند !
و بالاخره حالا همه حاج آقا اعلايي را فقط حاج آقا صدا مي كنند، پس از ليسانس گرافيك و تحصيل در مقطع كارشناسي ارشد رشته علوم ارتباطات، الان چند سالي مي شود كه در مرحله ارايه پايان نامه فوق ليسانس مانده است. مشغله فراوان او را پشت اين سد نگه داشته؛ مشغله زيادي كه به آن علاقه دارد. حتي اگر آرزو داشته باشد كه فرصتي براي ارايه اين پايان نامه يا نوشتن تجربيات اين چند سال پيدا كند. آقاي اعلايي به خاطر علاقه اش به گرافيك، تحصيل در رشته معماري را بي خيال مي شود. يعني مهندسي را! امان از اين علاقه هاي دوست داشتني.

يك شهروند
ايرانشهر
تهرانشهر
خبرسازان
دخل و خرج
در شهر
|  ايرانشهر  |  تهرانشهر  |  خبرسازان   |  دخل و خرج  |  در شهر  |  يك شهروند  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |