* طارق عزيز: روزي كه صدام اعلام كرد سلاح شيميايي، هسته اي يا بيولوژيكي در كار نيست روحيه افسران به شدت افت كرد
* مدارك نشان مي دهد وقتي آمريكا در سال ۲۰۰۳ به عراق حمله كرد
صدام يك دهه بود كه ديگرسلاح كشتار جمعي نداشت
ترجمه: نيلوفر قديري
صدام حسين سالها خود را استاد بلوف هاي بزرگ نشان داد. همه در خارج از عراق و همچنين در داخل اين كشور فكر مي كردند كه او يك انبار مخفي از سلاح هاي كشتارجمعي دارد.
تصور كنيد در اواخر سال ،۲۰۰۲ وقتي نيروهاي آمريكايي وارد مرزهاي عراق مي شدند و يك تهاجم، قريب الوقوع بود، ژنرال هاي صدام از شنيدن اينكه عراق هيچ سلاح شيميايي، هسته اي يا بيولوژيكي ندارد، چقدر حيرت زده شده اند.
طارق عزيز از دستياران قديمي صدام به بازجويان آمريكايي خود گفته است، روزي كه صدام ناگهان اين خبر را اعلام كرد، روحيه افسران ارشد به شدت افت كرد، زيرا تازه دريافته بودند كه عراق بدون چنين سلاح هايي بايد با آمريكا بجنگد. سياست فريب ديكتاتور اين بار نتيجه عكس داده بود.
صدام همواره اميدوار بود به تاريخ ديكته كند كه چطور به او نگاه كند. او در ذهن خودش جانشين قهرمانان بزرگ عراقي چون صلاح الدين بود. اما صدامي كه از ميان صفحات گزارش جامع و جديد سيا درباره زرادخانه ادعا شده عراق ظهور مي كند، كسي است كه حكومتش را به خاطر بلوف هايش از دست داد.
جزئياتي كه «چارلز دولفر» نويسنده اين گزارش و بازرس ويژه تسليحاتي سازمان ملل در دهه ۱۹۹۰ درباره او ارايه كرده درحقيقت تصوير قبلي كه از يك ديكتاتور بيمار رواني و خشونت گر ارايه شده بود را كامل مي كند، ديكتاتوري كه فكر مي كرد سلاح هاي كشتار جمعي اصلي ترين ابزاري است كه به وسيله آن مي تواند آرزوهايش را پيش ببرد. گزارش دولفر درحقيقت براساس بازجويي هاي طولاني رهبران عراق و خود صدام طي ماه هاي گذشته تهيه شده است كه انگيزه هاي دروني صدام و فريب كاري هاي هنرمندانه او را به نمايش مي گذارد.
صدام مرعوب تكنولوژي بود و تحت تاثير قدرت نظامي ناشي از فن آوري قرار داشت. ازنظر او سلاح هاي كشتارجمعي نماد آشكار قدرت و مدرنيته بودند و فكر مي كرد هر كشوري كه بتواند چنين سلاح هايي توليد كند، لزوما حق چنين كاري را دارد.
در تجربه او كه ۲۵ سال حكومت و دو جنگ را شامل مي شد، سلاح هاي كشتارجمعي او را نجات داده بودند. در جنگ دهه ۱۹۸۰ با ايران او به اين نتيجه رسيده بود كه گلوله هاي شيميايي توانسته بود با حملات (ايران) مقابله كند. او متقاعدشده بود كه آمادگي اش براي استفاده از سلاح هاي كشتارجمعي در جنگ خليج فارس در سال ،۱۹۹۱ آمريكا را از پيشروي از كويت به سوي بغداد و سرنگوني رژيم او بازداشته بود.
در اين گزارش آمده است، پيش از شروع جنگ خليج فارس در يك گفت وگوي پشت درهاي بسته ميان صدام و يكي از دستياران ارشدش، صدام دستور داده بود كه كلاهك هاي ميكروبي و شيميايي در دسترس ارتش قرار گيرد و براي هدف گرفتن رياض و جده آماده شوند.چراكه اين دو شهر بزرگترين شهرهاي عربستان و محل حضور تصميم گيران سعودي است.
شهرهاي اسراييل هم از ديگر اهداف اين كلاهك ها درنظر گرفته شده بود.
صدام شورش كردها را نيز با حمله شيميايي به روستاها سركوب كرد.
اما در بهار سال ،۱۹۹۱ صدام با يك تصميم مهم و حياتي روبه رو شد. او در جنگ شكست خورده بود اما به زرادخانه سلاح كشتارجمعي اش دست نبرده بود و برنامه هاي توليد تسليحاتش را نيز مخفي نگاه داشته بود. در آن زمان با تحريم هاي شديد سازمان ملل بعد از جنگ روبه رو شده بود و اين تحريم ها تا وقتي صدام سلاح هاي كشتارجمعي اش را كنار نمي گذاشت ادامه پيدا مي كرد؛ تا وقتي عراق فلج شود. صدام تصميم حساب شده اي گرفت و به اين نتيجه رسيد كه خلاص شدن از تحريم ها در درجه اول اهميت قرار دارد.
او با دادن دستور از ميان برداشتن آنچه از برنامه هاي شيميايي، بيولوژيك و هسته اي باقي مانده بود در حقيقت يك عقب نشيني تاكتيكي انجام داد. مدارك و شواهدي كه اكنون وجود دارد نشان مي دهد وقتي آمريكا در مارس ۲۰۰۳ به عراق حمله كرد صدام يك دهه بود كه ديگر سلاح كشتارجمعي نداشت و توان توليد سلاح هاي جديد را هم از دست داده بود.
اما براساس اين گزارش، مقامات سابق عراقي مي گويند از صدام شنيده اند كه او قصد ازسرگيري توليد سلاح هاي هسته اي و شيميايي را بعد از اتمام تحريم ها داشته است، اگرچه سلاح هاي بيولوژيك ديگر مورد علاقه او نبوده است.
رژيم صدام هيچ طرح يا استراتژي مكتوب يا رسمي در اين باره نداشته اما ژنرال هاي بازداشت شده صدام مي گويند هدف او همين بوده است.
براي رسيدن به اين هدف و تسريع اين روند، صدام درپي پايان دادن به تحريم ها بوده است.
او در سال ۱۹۹۶ تسليم برنامه نفت در برابر غذا شد تا ارز كافي براي بهبود وضعيت اقتصادي در دست داشته باشد و از سوي ديگر بتواند پول خريد تجهيزات فني با استفاده دوگانه را در بازار سياه بپردازد. او شخصا معاملات را هدايت مي كرد تا مشتري ها، نفت عراق را ارزان بخرند و آن را با سود زياد به شركت هاي خارجي به ويژه فرانسه، روسيه و چين بفروشند. در مقابل، اين شركت ها در حقيقت با دولت هايشان رايزني مي كردند تا تحريم ها لغو شود.
در اين گزارش همچنين آمده است كه صدام از پول حاصل از برنامه نفت در برابر غذاي سازمان ملل ميليون ها دلار به گروهي كه در فهرست وزارت خارجه آمريكا به عنوان يك سازمان تروريستي خارجي آمده است، كمك مي كرده است.تاكنون دولت بوش واكنشي به اين موضوع كه براي اولين بار در گزارش دولفر آمده، نشان نداده است. گروهي كه در اين گزارش به آن اشاره شده، گروه مجاهدين خلق (منافقين) است كه در عراق مستقر بوده اند.
مدارك موجود در گزارش دولفر در حقيقت بخش هايي از ۱۳ فهرست مخفي است كه مسئولان نفتي عراق از دريافت كنندگان پول هاي برنامه نفت در برابر غذا دراختيار دارند.
فهرست هايي از مشتريان نفت عراق براي صدام برده مي شد و او خود شخصا آن اسامي كه موردنظرش بود را انتخاب مي كرد.گروه مجاهدين( منافقين) يكي از اصلي ترين گروه هاي ذي نفع اين فهرست بوده كه به اندازه ۳۸ميليون بشكه طي يك دوره چهارساله سود برده است. اين مقدار كافي بود تا سودي معادل ۱۶ميليون دلار عايد اين گروه كند. در حقيقت اين پول پاداشي بوده كه صدام در مقابل حمايت اين گروه از رژيمش، به آن مي پرداخته است. براساس اين گزارش،اين گروه با استفاده از دو شركت انگليسي اين قراردادهاي نفتي را انجام مي داده است. سخنگوي اين گروه اين موضوع را رد كرده است.
اما اسناد جديد اين گزارش مشكلاتي را كه گروه مجاهدين (منافقين) مدت هاست براي آمريكا ايجاد كرده اند را بيش از پيش نشان مي دهد. در هفت سال گذشته وزارت خارجه آمريكا اين گروه را يك سازمان تروريستي خوانده است. در گزارش سالانه اخير وزارت خارجه نيز بر اين موضوع تاكيد شده است. اما اين گروه با حمايت اعضاي مهم كنگره آمريكا همچنان از حمايت هايي در اين كشور برخوردارند. چهار سال پيش بيش از ۲۰۰ تن از اعضاي كنگره با امضاي بيانيه هايي آرمان مجاهدين( منافقين) را تاييد كردند. در همان زمان وقتي يكي از سخنگويان اين گروه توسط مسئولان اداره مهاجرت آمريكا دستگير شد چون روابط تروريستي گذشته اش را فاش نكرده بود، جان اشكرافت دادستان كل كنوني آمريكا كه در آن زمان يك سناتور بود با ارسال نامه اي به دادستان كل، اين عضو مجاهدين(منافقين) را يك «فعال حقوق بشر» خواند و درباره اش توصيه و سفارش كرد.
در گزارش دولفر اشاره اي به رفتار ديكتاتور سابق عراق هم شده است.
ژنرال هاي صدام فكر مي كنند كه شخصيت او تا حد زيادي در دوران كودكي و نوجواني پر از خشونت و در جامعه روستايي و قبيله اي شكل گرفته است. شخصيت او به طور خاص تحت نفوذ و تاثير عمومي بيگانه ترسش قرار داشته است.
يكي از نزديكان او مي گويد، صدام عاشق استفاده از زور بود. در سال ۱۹۸۲ او دستور داد يكي از وزراي خيانتكارش را اعدام كنند و بعد جنازه او را به همسرش تحويل دادند.
در همين حال وحشت از كشته شدن همواره در صدام وجود داشته است.
او به يكي از بازجويانش گفته، از سال ۱۹۹۰ فقط دوبار از تلفن استفاده كرده است تا كسي نتواند او را رديابي و مورد حمله قرار دهد. غذاي او در يك آزمايشگاه مخصوص مورد آزمايش قرار مي گرفت تا مبادا سمي در آن باشد. او در اواخر دهه ۱۹۹۰ به اين دليل دست به كاخ سازي زد كه دشمنانش نتوانند او را پيدا كنند. بعد از سوءقصد به جان عدي پسر بزرگش در سال ،۱۹۹۶ ترس و وحشت صدام از ترور و حمله بيشتر شد.
يكي از دستياران ارشد صدام مي گويد، گاهي سه روز طول مي كشيد تا مي توانستيم به او دست پيدا كنيم، حتي در مواقع بحران. در يك مورد در جريان رويارويي سال ۲۰۰۲ با بازرسان سازمان ملل، صدام تا مدت ها از نظرها غايب بود و مسئولان نمي توانستند او را پيدا كنند تا مجوز بازرسي ها را از وي بگيرند.
صدام در رژيمي كه همه تصميمات مهم در آن فقط توسط خودش اتخاذ مي شد، تا لحظات آخر هم همه كنترل امور را در دست داشت. مسئولان عراقي همواره از ارايه نظر و صحبت كردن بيم داشتند،چون اين كار اگر خوش شانس بودند به قيمت شغلشان و اگر هم نبودند به قيمت جانشان تمام مي شد. اين وحشت موجب شده بود كه فرهنگ دروغ در نظام حكومتي عراق جا بيافتد. يكي از دستياران ارشد صدام مي گويد، مقامات ارشد معمولا واقعيات ناخوشايند را از او پنهان مي كردند. به گفته طارق عزيز، در اواخر سال ،۲۰۰۲ افسران نظامي درباره آمادگي خود براي جنگ به صدام دروغ گفتند و به همين دليل او درباره توان عراق در مقابل حمله آمريكا دچار خطاي محاسباتي شد.
صدام تصوير روشني از آمريكا نداشت. او به بازجويانش گفته است، تلاش داشته از طريق تماشاي فيلم هاي آمريكايي و گوش دادن به راديو صداي آمريكا، فرهنگ غرب را درك كند. او به رمان پيرمرد و درياي ارنست همينگوي علاقه بسياري داشته زيرا اين داستان، ماجراي شجاعت بوده است، اگرچه سرنوشت او مانند سرنوشت آن پيرمرد ماهيگير نشد.
حتي يك پيروزي اندك هم ازنظر او يك فتح واقعي بود. صدام بيش از آنكه آمريكا را دشمن بداند و نگران آن باشد، از ايران بيم داشته است و در تمام طول دهه ،۱۹۹۰ مقاماتش را براي گفت وگو با آمريكا آماده مي كرده است.
اما از اينكه واشنگتن هيچ شانسي به او نداد، نااميد شده بود. در آخر، ناتواني صدام از شناخت آمريكا به قيمت همه چيزش تمام شد. او هيچ گاه عمق واقعه ۱۱ سپتامبر و تاثير آن بر نگرش آمريكا را درنيافت و پيشنهاد مشاورانش را مبني بر اينكه پيام تسليتي براي اين واقعه بفرستد، رد كرد. در سال ۲۰۰۲ نيز صدام هيچگاه فكر نمي كرد آمريكا بتواند خسارات ناشي از حمله و سرنگوني او را به جان بخرد و اين كار را انجام دهد.
طارق عزيز دراين باره مي گويد:«صدام فكر مي كرد كه اين جنگ فقط چند روز طول مي كشد و بعد تمام مي شود. او بيش از حد اطمينان داشت. او باهوش اما محاسباتش ضعيف بود.» اما بزرگترين رازي كه وجود دارد، بازي طولاني فريبكاري او بود. اگر صدام سلاح هاي كشتارجمعي اش را نابود كرده تا از تحريم ها رهايي يابد، پس چرا از سال ۱۹۹۱ تا زماني سرنگوني اش در سال ،۲۰۰۳ آنقدر سعي داشت وانمود كند كه هنوز چنين سلاح هايي را دارد؟ در گزارش دولفر آمده است، «دليل اين كار شيوه نگرش او به بقاي خود، رژيم و ميراثش است.»
درحالي كه آمريكا به شدت روي تهديد صدام متمركز بود، او به استراتژي هايش در مقابل ايران مشغول بود و فكر مي كرد كه سلاح كشتارجمعي براي كنترل اين كشور همسايه اش لازم است. به همين دليل از يك سو از شر سلاح هاي كشتارجمعي اش خلاص شد تا از تحريم ها رهايي يابد و از سوي ديگر وانمود مي كرد كه هنوز اين سلاح ها را دارد تا نوعي بازدارندگي استراتژيك را براي خود حفظ نمايد.
در اين گزارش آمده است: «رژيم عراق هيچ گاه تناقضي كه در اين رويكرد وجود داشت را حل نكرد.» صدام به طور خصوصي به يكي از دستيارانش گفته بود، «بهترين بخش جنگ، فريبكاري آن است.» اما جالب آ نكه در حقيقت او به غرب حقيقت را گفته بود. در آخر بلوف بزرگ او، نابودش كرد و آمريكا را وارد معركه اي نمود كه سرنوشت جورج بوش را در انتخابات ماه آينده روشن مي كند.
تايم _ نيوزويك