اشاره: قدسيت قرآن و نيز شيفتگي اهل ادب و فرهنگ و هنر و تمامي ابناء بشر به اين كتاب آسماني سبب شده است تا هرازگاه ترجمه هاي متفاوت و مختلفي از آن فرصت انتشار عمومي يابند.
دكتر علي موسوي گرمارودي كه شعر بلند وي از بعثت پيامبر اكرم(ص) از جمله اشعار ماندگار سه دهه گذشته به شمار مي رود ساليان متوالي تورق و تدقق در قرآن كريم و نت برداري و جمع آوري فيش ها وي را بر آن داشت تا دامن همت به كمر بندد و در ۵ سال ترجمه اي از قرآن را عرضه كند. اين ترجمه همزمان با ماه مبارك رمضان از سوي انتشارات قدياني عرضه عمومي شد. موسوي گرمارودي، پس از فراغت از ترجمه قرآن سرگرم ترجمه صحيفه سجاديه شده است. با وي درباره ترجمه اش از قرآن كريم گفت وگويي كرده ايم كه مي خوانيد.
سام پورمهدي
* آقاي گرمارودي! مي توانم بپرسم كه در چه روزي به صرافت ترجمه قرآن افتاديد؟
- صبح روز تولد حضرت فاطمه زهرا(س) در سال ۱۳۷۸ و در تاجيكستان. كار ترجمه و بازنگري و مقابله با تفاسير معتبر و مراجعه به فرهنگ ها براي يافتن معادل هاي فارسي بهتر و پرداخت و صيقل آن را كه سالها و با بي بضاعتي در تاجيكستان بدان پرداخته بودم، تا در غربت شهر دوشنبه، پايتخت اين كشور، مونسم و ان شاءالله در آخرت، دستاويز نجاتم باشد، پس از پنج سال، غروب جمعه ۱۴ مرداد ماه ،۱۳۸۳ همچنان برابر با شب ميلاد حضرت فاطمه سلام الله عليها، در تهران به پايان رساندم. يك سال آخر [از اين مدت] را كه از تاجيكستان به تهران بازگشته بودم و دسترسي به منابع مورد نياز بيشتر بود، تا روزي دوازده ساعت به اين كار پرداختم. خداي را سپاس مي گويم و اميد دارم به بركت اين توفيق، پرده معاني باطن قرآن نيز از پيش چشم دلم كنار رود؛ ان شاءالله.
شكر كه اين نامه به عنوان رسيد
زودتر از عمر به پايان رسيد
* در پي نگاشت كتاب اشاره كرديد كه اين ترجمه درست در هزار و چهارصدمين سال جمع و تدوين مصحف شريف امام علي بن ابيطالب عليه صلوات الله، به پايان رسيده است.
- بله. اين هم از آن تقارن هاي مباركي بود كه نصيب من شد. انس و همراهي هر روزه با قرآن، در طول پنج سال، خود حديث شيرين و روشني است جداگانه گفتني؛ و اين زمان بگذار تا وقت دگر. تنها بگويم كه ساعات فراواني كه صرف ترجمه اين كلام آسماني شد، روشن ترين، سرشارترين و پاك ترين لحظه هاي تمام زندگاني من بوده است.
هر مسلماني در ايام سال و دست كم در ماه هاي رمضان عمر خود، بارها اين كتاب مقدس را از آغاز تا انجام مي خواند. من هم چند بار اين توفيق را يافته بوده ام اما هيچ گاه توفيق خواندني ژرف كه به هنگام ترجمه فراهم مي شود، دست نداده بود.
* پس وقتي عزم ترجمه كرديد، نگاه متفاوت تري به قرآن داشتيد؟
- بله. هنگامي كه شما متني را ترجمه مي كنيد، نخستين گام، آن است كه آن متن را كاملاً بفهميد. در مورد قرآن كريم هم فرصت ژرف خواني آن، به هنگام ترجمه بهتر به دست مي آيد. آن گاه كه شما قرآن را فقط مي خوانيد، مانند آن است كه با هواپيما از روي يك اقيانوس مي گذريد، يعني تنها عظمت و زيبايي آن را با نگرشي كلي درمي يابيد و نه بيش. اما هنگامي كه آن را ترجمه مي كنيد، آن گونه ايد كه در زورقي بي بادبان، بر اقيانوس، پيش مي رانيد. ديگر تنها به ديدن عظمت و زيبايي كلي بسنده نمي كنيد، بلكه با امواج آن هم بالا و پايين مي رويد، بوي اقيانوس هم مي گيريد، جذب عظمت دريا هم مي شويد، خيزاب موج ها پيراهنتان را به تنتان مي چسباند و چون چنبره كبود لجه هاي كوه پيكر آب، با اوج و فرود، در خود وامي شكند و فرو مي ريزد، دل شما هم فرو مي ريزد.
و هنگامي كه آفتابي درخشان مي تابد و اقيانوس، كران تا كران، آرام و روشن است، شما در زورق خود، آرام تر از حركت گاهواره اي چوبين در خنكاي نسيم، روي موج هاي ملايم، با ضرباهنگي يكنواخت، همگون و پي در پي، مثل مرواريد، روي حرير، بر شانه هاي مخملي امواج، پيش مي رويد...
گاهي در همان حال كه به گستره شگرف اقيانوس مي نگريد و سترگي و ژرفاي آن شما را جذب مي كند، همان آرامش، همراه با حسي حماسي و بلند، در خور صولت و صلابت اقيانوس، به شما منتقل مي شود؛ انگار كه در تابي بلند، در گستره اي ميان دو افق، تاب مي خوريد يا در گهواره رنگين كماني به بلنداي آسمان مي جنبيد.
* هر كس كه با قرآن انس و الفتي مي گيرد، تجربه هايي ذوقي نصيبش مي شود، مي خواستم از آن تجربه ها بگوييد؟
- من بر زورقي چوبين، بي بادبان، از آغاز اين اقيانوس بي كران، رهسپار شدم؛ با دستي تهي و با بضاعتي مزجات و با خود گفتم:
تو پاي به راه در نه و هيچ مپرس
خود، راه بگويدت كه چون بايد رفت
اكنون، چگونه مي توانم اين راه دراز را كه پيموده ام، براي شما به گونه اي بيان كنم كه شما در تمام تجربه هاي دل و ديده و جانم، همراه شويد؟
در چشيدن آن همه تجربه هاي روحي و ديدن آن همه سطوت و صلابت، آن همه چشم انداز زيبا، آن جزيره هاي مرجاني شگرف، آن نهنگ هاي يونس شكار، در جاي جاي اين اقيانوس...
بگذرم از اين كه قرآن، تنها اقيانوس نيست؛ زيرا در هر عرصه، چشم اندازي به وسعت تمام هستي، از عرش تا فرش و از شتر تا سوراخ سوزن دارد:
- از آدم و حوا و هابيل تا قابيل/ از صبر ايوب تا ناشكيبايي موسي با خضر/ از كشتي نوح تا كوه جودي / از ابراهيم تا نمرود/ از جبرئيل و ميكائيل و عزرائيل تا ابليس و هاروت و ماروت/ از ذوالقرنين تا يأجوج و مأجوج / از لوح محفوظ تا عهده نامه حديبيه / از حوا، هاجر، سارا، همسر ايوب، زليخا، همسر فرعون، دختران شعيب، بلقيس و مريم تا همسر لوط و زوجه ابولهب /از لكنت زبان حضرت موسي(ع) در اين دنيا تا نطق اعضا و جوارح ما در آن دنيا- از بني اسرائيل تا بني قريظه بارها و بارها قلم را هنگام ترجمه زمين گذاشتم و به درگاه خداوند با تذلل سر به سجده نهادم؛ نه تنها در چند موردي كه به آيات سجده رسيدم، بلكه دريافت هاي گونه گون نيز مرا به اين كار وامي داشت:
گاهي از آيات عذاب و سياهي عمل، بر خويش لرزيدم.
همواره چون به زورق ناتوان خويش و خويشتن ناتوان و پهناوري و ژرفاي اقيانوس بي كران قرآن نگريستم، بي اختيار از زبان كميت بن زيد اسدي به خويش گفتم:
فكيف تقول العنكبوت و بيتها
اذا ما علت موج من البحر كالظلل
(چگونه از عنكبوت وخانه اش سخن مي تواني گفت؛
آن گاه كه موجي چون سايه بان هاي بلند از اين اقيانوس برخيزد...)
اما چون به آيات روشن رحمت رسيدم و با استقصايي بيشتر و شمارشي دقيق تر و نگرشي باريك تر، آنها را برشمردم، دريافتم كه با وجود وسعت جهل و ستم و شرك و نفاق آدمي، آيات رحمت بيشتر از آيات انذار و عذاب است. آمرزش، دو چندان كيفر است و آساني سه چندان سخت و بهشت خداوند، آبادتر از دوزخ اوست.
«راندن» در كار نيست و «فراخواندن» بسيار است.
روي خوبش آيتي از حسن بر ما كشف كرد
زان سبب جز لطف و خوبي نيست در تفسير ما
با خواندن اين آيات و نظاير فراوان آنها، بارها از شوق گريستم و اميد، چون شكوفه هاي شاداب، در همه جاي دلم روييد و شورستان هاي دلم را نيز بهاري كرد. پس با شوقي شكوفا، هر شب به ذوق ترجمه فردا، زورق كوچك خويش را به خيزاب امواج قرآن سپردم و سر بر بالين بردم و سحرگاهان با همين شوق، از خواب برخاستم.
* مي خواستيم از زاويه يك شاعر و مترجم قرآن كه به دوزبان عربي و فارسي مسلط هستيد، براي ما از مشكلات برگردان قرآن بگوييد؟
- نخستين مشكل ترجمه قرآن، وحياني بودن آن است! به عبارت ديگر، نخستين مشكل در ترجمه قرآن، اين است كه متن قرآن از آفريدگار است و ترجمه آن، از آفريده.
خداوند، آفريننده سخن است و ما بندگان، به توفيق و ياري او، تنها سخن آور مي توانيم بود.
بي گمان نه عربي بودن زبان قرآن، بلكه وحياني بودن آن است كه چون به هر زباني ترجمه مي شود، حلاوت و استحكام اصلي خود را از دست مي دهد. انگار كلمات در قرآن، چون مصالحي ويژه در يك ساختمان ويژه اند كه چون آنها را از ساختمان و سياق قرآني وامي چيني و مي خواهي دوباره با ملاط هر زبان ديگر، از جمله زبان شيرين فارسي، بازسازي كني ديگر به آن استواري پيشين روي هم قرار نمي گيرد و نماي كلي آن هم زيباتر از كار درنمي آيد. حتي مواردي كه در كلام بشري، كاربرد آن، از زيبايي آن مي كاهد، در كلام خداوند، زيباست. براي تقريب ذهن، مثال هاي فراوان مي توان آورد و من به ذكر يك- دو مورد بسنده مي كنم:
خداوند در آيه ۱۱۰ از سوره مبارك نحل در يك جمله و با فاصله اي كوتاه، دوبار «ان ربك» و دوبار «ثم» را تكرار مي فرمايد.:
«ثم ان ربك للذين هاجروا من بعد مافتنوا، ثم جاهدوا و صبروا، ان ربك من بعدها لغفور رحيم.»
اگر با رعايت امانت، هرگونه آن را به فارسي ترجمه كنيد، اين استواري و استحكام را كه در متن قرآني مي بينيد، نخواهد داشت. من كوشيده ام با استفاده از كلمات مترادف و استفاده از حذف با قرينه صارفه، ترجمه فارسي آن را اندكي از نااستواري برهانم:
«سپس پروردگارت، براي آنان كه پس از آزار ديدن، هجرت گزيدند، آنگاه جهاد كردند و شكيبايي ورزيدند، بي گمان پروردگارت، پس از آن آمرزنده اي بخشاينده است.»
يا در آيه ۳۳ از سوره مباركه محمد، مي فرمايد:
«يا ايها الذين آمنوا اطيعوالله و اطيعوا الرسول و لاتبطلوا اعمالكم.»
چنان كه ملاحظه مي فرماييد، اطيعوا تكرار شده و در ساختمان جمله و استحكام آن و فصاحت آن نيز هيچ مشكلي پديد نياورده و جمله در كمال شيوايي است. در ترجمه فارسي اگر بگوييم: «اي مؤمنان از خداوند فرمان بريد و از پيامبر فرمان بريد و كردارهايتان را تباه نگردانيد» ، امانت را رعايت كرده ايم اما شيوايي جمله قرباني امانت شده است. ناچار يا بايد با حذف به قرينه چنين ترجمه كنيم:
اي مؤمنان! از خداوند و از پيامبر فرمان بريد و كردارهايتان را تباه نگردانيد.
و يا سرانجام، چنين:
اي مؤمنان! از خداوند فرمانبرداري كنيد و از پيامبر فرمان بريد و كردارهايتان را تباه نگردانيد.
* از جمله دغدغه هايي كه مترجمان و به خصوص مترجمان قرآن و كتب آسماني با آن روبه رو هستند، حفظ امانت در انتقال و برگردان كتابهاي آسماني و به خصوص قرآن است. شما اين مشكل را چگونه مي بينيد؟
- رعايت امانت كامل در ترجمه براي حفظ قداست كلام خدا، به رعايت ادب قرآن و ادب وحي بازمي گردد. جناب دكتر آذرتاش آذرنوش در آغاز كتاب گرانسنگ تاريخ ترجمه از عربي به فارسي مي نويسند: «... اسلام در واقع معجزه اي جز خود قرآن ندارد، اين معجزه نيز، آنچنان كه از وحي الهي برمي آيد، در لفظ و تركيب و معني آنها، منحصر است. بي گمان مترجم ايراني، خود مي داند كه هر چند بكوشد و هر چه دانش و هنر داشته باشد، باز قادر نخواهد بود كه در زبان فارسي، آن معجزه الهي را بازگو كند و يا حتي پرتويي از آن را هويدا سازد. از سوي ديگر، سخن الهي، منشأ همه اعتقادات و احكام شرعي ايشان است. بنابراين اندك تخطي از لفظ خداوند، خطر آن را دارد كه در احكام شرع خللي حاصل شود و مترجم به گناه سختي آلوده گردد. آن احساس عجز در برابر وحي خداوندي از يك سو و اين بيم لغزش، از سوي ديگر، پنداري، فكر و قلم مترجمان را چنان گرفتار مي داشت كه ايشان ديگر در ترجمه هاي فارسي خود، يك دم احساس آزادي نمي كردند و سرانجام چاره كار را در آن ديدند كه از رساندن پيغام، از زبان مبدأ به زبان مقصد چشم بپوشند و تنها به يافتن معادل هايي براي واژه هاي عربي اكتفا كنند و سپس آنها را، يك به يك زير الفاظ قرآن بنگارند...»
انس و همراهي هر روزه با قرآن، در طول پنج سال خود حديث شيرين و روشني است جداگانه گفتني و اين زمان بگذار تا وقت دگر. تنها بگويم كه ساعات فراواني كه صرف ترجمه اين كلام آسماني شد روشن ترين، سرشارترين و پاك ترين لحظه هاي تمام زندگاني من بوده است
از سوي ديگر به دليل وسعت كثرت حوزه معنايي قرآن و نيز عبارات ناآشنا و كنايي آن، از يك سو و محدوديت هاي زبان بشري در گزينش كلمات دقيق براي انتقال برخي از آن معاني، از سوي ديگر؛ بي گمان پاره اي از بطون و سطوح آيات را جز تا حدودي، نمي توان، ترجمه كرد.
در ترجمه قرآن كريم، رعايت ادب وحي، مترجم را ناگزير مي كند كه هرچه ممكن است امانت را پاس دارد. حتي برخي بر آنند كه مترجم قرآن نبايد جمله اسميه را به جمله فعليه ترجمه كند و...
در ترجمه فارسي قرآن، اين مشكلات بيشتر به چشم مي آيد؛ زيرا: اگر قرار باشد كه ساختار نحوي زبان قرآن، رعايت «نشود» ؛ كه در يك ترجمه درست و روان، قرار بر همين است، به اين مشكلات برمي خوريم:
- در عربي، اصل، آوردن فعل در آغاز جمله است و در فارسي در پايان جمله.
- در عربي، صفت با موصوف مطابقت كامل دارد و در فارسي ندارد.
- در عربي، گاهي فعلي بدون متمم يا به عبارت ديگر، بدون حرف اضافه به كار مي رود؛ در حالي كه ترجمه فارسي همان فعل، حرف اضافه دارد. مثلاً در سوره مبارك محمد(ص)، آخر آيه ،۳۵ «ولن يتركم اعمالكم» ترجمه مي شود «و هرگز از (پاداش) كردارهايتان نمي كاهد.»
- و برعكس، در عربي، گاهي فعلي با حرف اضافه به كار مي رود، در حالي كه در ترجمه فارسي، همان فعل، حرف اضافه ندارد. مثلاً در ترجمه آيه ۶ سوره مبارك مائده، «فامسحوا برؤسكم» ، تنها مي گوييم «سرتان را مسح كنيد.»
- در عربي، گاهي نوعي نسبت به صورت مضاف و مضاف اليه وجود دارد، مثل اصحاب السعير، كه در زبان فارسي، مفرد آن را دوزخي و جمع آن را تنها دوزخيان مي گوييم و اگر بخواهيم رعايت امانت كنيم، بايد ياران يا دمسازان دوزخ بگوييم كه از معناي حقيقي آن دور مي افتيم.
در حالي كه كلمات به اعتبار معاني خود معتبرند، نه اعتبار خود كلمات. در يك كلمه قصار انگليسي آمده است:
All Words are pegs to hang ideas on
يعني كلمات چون قلابند براي آويختن معاني.
نظير مورد اشاره مزبور را در بخش پاياني از آيه ۵۸ سوره مبارك قصص مي خوانيم: «و كنا نحن الوارثين.»
خداوند به موسي مي فرمايد: «ماييم كه وارثيم.»
ملاحظه مي فرماييد كه چون اسم «كان» جمع است، خبر كان هم با آن مطابقت مي كند؛ اما در زبان فارسي نمي توانيم بگوييم ماييم كه «وارثانيم» و جز در مواردي استثنايي، آن هم در شعر، اين مطابقت را رعايت نمي كنيم.
استاد دكتر شفيعي كدكني در شعري زيبا آورده اند:
موج موج خزر از سوگ سيه پوشانند
بيشه دلگير و گياهان همه خاموشانند
چه بهاري است- خدايا!- كه در اين دشت ملال
لاله ها آينه خون سياووشانند
آن فروريخته گل هاي پريشان در باد
كز مي جام شهادت همه مدهوشانند؛
نامشان زمزمه نيمه شب مستان باد
تا نگويند كه از ياد فراموشانند...
آن كاربرد از جوازهاي شعري است و اصولاً كلمات در شعر راستين، همان طور كه به نظر شكلوفسكي، فرماليست بزرگ روس، در معنا رستاخيز دارند، در لفظ هم، رستاخيز دارند؛ مثل همين مورد كه استاد كدكني به كار برده اند.
اما در كلام متعارف و در نثر، خاصه در نثر معيار، چنان كه قبلاً هم اشاره كرديم، لغات و الفاظ، به اعتبار معاني مورد نظرند؛ هرچند گفته اند كه:
حفظ اللغات علينا
فرض كفرض الصلوه
و ليس يضبط دين
الا بحفظ اللغات
بنابراين، مسئله حفظ امانت، از مسئله رعايت سياق زبان فارسي، كاملاً جداست و اين دو را نبايد با هم اشتباه كرد.
استاد شهيد مرتضي مطهري، در مقاله اي در مجله يغما، پيرامون ترجمه قرآن به قلم ابوالقاسم پاينده، مي نويسند:
«... همان طوري كه مقتضاي يك ترجمه صحيح است، بناي كار ايشان (= ابوالقاسم پاينده) بر اين اصل بوده كه معاني را در قالب كلمات فارسي بايد ريخت و كلمات را به سياق جملات فارسي بايد برد... و لهذا مترجم محترم، در ترجمه اين جمله از آيه ۳۱ از سوره انعام: يا حسرتنا علي ما فرطنا فيها نوشته اند: اي دريغ از آن كوتاهي ها كه در دنيا كرده ايم و نه گفته اند اي دريغ ما... و همه براي اين بوده كه در سياق فارسي، در اين گونه موارد، ضمير متكلم، ظاهر نمي شود...»
***
مشكلات ترجمه قرآن، بسيار بيشتر از مواردي است كه به آنها اشاره كردم و اگر به همه آنها كه به تفاريق و در طول ترجمه برخورده بودم، اشاره مي كردم؛ اين مؤخره بسيار بلند تر از اين مي شد.
* خود شما ويژگي هاي ترجمه خود را در چه نكاتي مي بينيد؟
- اساس كار من در اين ترجمه، كوشش براي به دست دادن برگرداني از كلام خدا بود كه «وفادار زيبا» باشد؛ نمي گويم زيباي وفادار تا بر وفاداري به متن تأكيد كنم. اكنون اگر به اين هدف نرسيده باشم، گمان دارم كه دست كم به ترجمه اي «وفادار روان» دست يافته باشم. گرچه به همين حد نيز ادعا ندارم.
بي گمان در ترجمه: «فما يزيدهم الا طغياناً كبيراً» (اسراء/ آخر آيه۶۰)، «جز بر سركشي بسيار آنان نمي افزايد» شيواتر است اما ترجمه دقيق تر اين است: «جز سركشي اي بزرگ، به آنان نمي افزايد» زيرا خداوند مي فرمايد بر خود آنان يك سركشي بزرگ افزوده شد و نمي فرمايد بر سركشي شان، افزوده شد.
خداوند هر جا اراده فرموده است كه بگويد كساني، چيزي داشته اند و بر همان چيز، افزوده شده است؛ اين را خود بيان فرموده است: مثلاً در كريمه ۱۷۸ از سوره مبارك آل عمران، انما نملي لهم ليزدادوا اثماً؛ همين را مي فرمايد، يعني «جز اين نيست كه مهلتشان مي دهيم تا بر گناه بيفزايند.» يعني بر گناهي كه قبلاً هم داشته اند، بيفزايند.
بنابراين، در ترجمه قرآن، به دغدغه رواني يا شيوايي، نمي توان ولنگاري كرد، وگرنه به همان نسبت از مقصود آيه، دور مي افتيم. ترجمه رواني سراغ دارم كه در آن، اگر با معيار تقدم «دقت» بر «رواني» سنجيده شود، در ترجمه هشتاد درصد آيات، ولنگاري شده است.
* زبان ترجمه شما به نوعي نثر معيار است، آيا درست حدس زدم؟
- بله. زبان ترجمه من، «نثر معيار» است با اندك چاشني باستانگرايي (= آركائيسم)؛ آن هم به اين سبب كه قرآن در پانزده قرن پيش و براساس زبان عربي فصيح رايج در آن روزگار فرو فرستاده شده است؛ و خواسته ام اندكي (تأكيد مي كنم «اندكي» و در حد سايه اي) باستانگرايي داشته باشد؛ اما نه چندان كه از نثر معيار دور شود. مثلاً در ترجمه عبارت قرآني «أحضرت الانفس الشح» (نساء/۱۲۸)، آورده ام: جان ها، آز را در آستين دارند.
و يا آيه ۳۵ از سوره مبارك نور را چنين ترجمه كرده ام:
خداوند، نور آسمان ها و زمين است، مثل نور او چون چراغداني است در آن چراغي، آن چراغ در شيشه اي، آن شيشه، گويي ستاره اي درخشان است كز درخت خجسته زيتوني مي فروزد كه نه خاوري است و نه باختري؛ و نزديك است روغن آن هر چند آتشي بدان نرسيده، برفروزد، نوري است فرا نوري؛خداوند، هر كه را بخواهد به نور خويش رهنمون مي گردد و خداوند، اين مثل ها را براي مردم مي زند و خداوند به هر چيزي داناست.
گاهي در همان حال كه به گستره شگرف اقيانوس مي نگريد و سترگي و ژرفاي آن شما را جذب مي كند، همان آرامش، همراه با حسي حماسي و بلند، در خور صولت و صلابت اقيانوس به شما منتقل مي شود؛ انگار كه در تابي بلند در گستره اي ميان دو افق، تاب مي خوري يا در گهواره رنگين كماني به بلنداي آسمان مي جنبيد
در ترجمه بسم الله الرحمن الرحيم آورده ام: به نام خداوند بخشنده بخشاينده. سلمان فارسي، نخستين مترجم فارسي قرآن كريم نيز، بنا بر مشهور، اين آيه را «به نام يزدان بخشنده بخشاينده» ترجمه كرده بوده است. اما من از اين رو همين ترجمه را پسنديدم كه مي خواستم همان گونه كه در متن عربي و الهي آن، رحمان و رحيم از يك ريشه اند، در فارسي هم از يك ريشه باشند.
شايد حافظ هم با انسي كه با قرآن داشته است و با توجه به همين معنا در رحمانيت و رحيميت خداوند، مي فرمايد: «گنه ببخشد» و بر عاشقان «ببخشايد».
* ... و سخن آخر؟
- ابتدا از آقاي خرمشاهي و نيز جناب استاد ولي سپاسگزاري مي كنم كه در اصلاح و ويراستاري كار بسيار ياري ام دادند. ديگر اين كه اغلب ترجمه ها (و نه همه آنها) از آغاز تا امروز، يا به سوي وفاداري به متن غلتيده اند كه به همان اندازه از شيوايي و رواني دور شده اند و يا به سوي شيوايي رفته اند كه همان قدر از وفاداري، دور مانده اند؛ تمام كوشش من در ترجمه قرآن كريم، اين بوده است كه در حد توان خود، منتهاي وفاداري به متن را اگر نه با زيبايي، دست كم با رواني جمع كنم و نمي دانم كوشش من چه قدر نتيجه داده است. هيچ ادعا نيز نه در دقت و وفاداري و نه در رواني آن، ندارم اما براي رسيدن به اين هدف، پنج سال تمام، منتهاي كوشش خود را به كار برده ام: وين متاعم كه همي بيني و كمتر زينم.