مطلبي كه از پي مي آيد، متن سخنراني امام موسي صدر در باب فلسفه عبادات در اسلام است. از نظر امام موسي صدر درك ما از عبادت از معناي اصيل آن دور افتاده است زيرا عبادت به معناي تقيد و بندگي نيست. عبادت برابر با آزاد ي است؛ آزادي از بندگي غير خداوند. از اين رو عبادت براي تقرب به خداوند صورت مي گيرد و تقرب هم يعني اتصاف به صفات الهي. بنابراين انسان عبادت مي كند براي آنكه از رذايلي كه نشان از سستي اراده انساني دارد، از او دور گردد و انسان به صفات نيكو كه صفات خداوند است، متصف شود. پس عبادت يعني تلاش براي رسيدن به كمال و حركت به سمت كمال هم رها شدن از قيد و بند است. در نهايت اينكه عبادت يعني آزادگي و آزادي هم هسته شكوفايي انسان را در درون خود دارد.
مترجم: مهدي فرخيان
آن كه قرآن را مطالعه مي كند پيوند، هماهنگي و تناسبي ميان روزه و قرآن مي يابد: «كتب عليكم الصيام كما كتب علي الذين من قبلكم لعلكم تتقون، شهر رمضان الذي انزل فيه القرآن» (۱۸۵:۲)
چرا قرآن كريم هنگامي كه زمان روزه را بيان مي كند و مي گويد روزه بايد در ماه رمضان باشد، مي افزايد: «ماهي كه قرآن در آن نازل شد»؟
در زبان عربي اين توصيف به پيوندي ميان روزه و قرآن اشاره دارد. قرآن كريم كه سرچشمه و مصدر وحي الهي است. پس ما مي توانيم ماه رمضان را ماهي متفاوت از ديگر ماهها برشماريم. تمايز اين ماه به علم، حكمت، مطالعه و تحقيق است. روزه باعث مي شود آدمي در اين ماه بهتر بحث و مطالعه و تحقيق كند. در حديث آمده است كه برترين عمل در شب قدر، شبي كه مخصوص دعاست، مباحثه علمي است.
سخن درباره عبادت و عبوديت است. بر آنم تا در سخنانم به تمايلات آزادي خواهانه انسان معاصر پاسخي دهم و بر آنها روشنايي بيفكنم. به ويژه نسل آينده نگري كه آرزو دارد آزاد و رها باشد و از قيودش بكاهد.
آنچه مرا به بحث برمي انگيزاند، صورت مخدوشي است كه به عبادات در اسلام داده شده است؛ گويي نماز و روزه مالياتي است كه مسلمان بايد تقديم خداوند كند. اين صورت مخدوش از نماز كه بار مسئوليت را سنگين مي كند، ميل و رغبت آزادي خواهانه انسان را به نماز از ميان مي برد و نماز را كاري ناخوشايند جلوه مي دهد. قرآن در اين باره چنين مي گويد: «و انها لكبيره الا علي الخاشعين» (۴۵:۲) اين مسأله يكي از اسباب دوري مردم و جوانان از نماز است. به محض اين كه اين فكر به زبان بيايد كه ما بندگان خدا هستيم، مخالفت ها آشكار مي شود كه ما نمي خواهيم بنده باشيم. اگر بگويي كه اين بندگي استثناست، ما بنده بشر نيستيم بلكه بنده خدا هستيم، پاسخ اين است كه اين يك استثناست و يا اين كه اين گونه انديشيدن اجباري و غيرواقعي است.
من مي خواهم بگويم كه اساساً عبادت خداوند به معناي عبوديت و تقيد نيست، بلكه، عبادت خداوند دقيقاً برابر است با آزادي. عبادت خداوند يعني آزادي مطلق و هر اندازه عبادت فزوني يابد و در راه عبادت بيشتر گام نهي، آزادتر خواهي شد.
نمي دانم چرا عبادت و عبوديت با هم آميخته شدند و به يك معني به كار مي روند؟ با اين كه اين دو واژه با هم يكي نيستند. بنا بر آنچه از زبانهاي ديگر مي دانم، اساساً واژه عبادت از نظر ماده و شكل آن از ريشه اي غير از عبوديت است. از جمله در زبان فارسي عبادت به «پرستش» و عبوديت به «بندگي» ترجمه مي شود. براي اين دو واژه در زبان فرانسه به ترتيب (adoration) و (esclavage) به كار مي رود. چه اندازه ميان اين دو واژه تفاوت است! اگر نيك بنگريم، درخواهيم يافت كه عبادت يك چيز است و عبوديت چيز ديگر. نزديكي اين دو واژه (و هم ريشه بودنشان) باعث خلط آنها و باعث اين شكل مخدوش عبادات شده است.
عبادت به معناي عبوديت نيست، بلكه آزادي است. اما چرا و چگونه؟ اين مسأله موضوع سخن امروز ماست.
اندكي ژرف و روشن به مفهوم عبادت در اسلام مي انديشيم. عبادت چيست؟ عبادت در اصطلاح فقهي- اسلامي، هر عملي است كه به قصد قربت انجام شود و يا هر عملي كه براي خداوند به جاي آورده شود. اين اصطلاح در مقابل اصطلاح «توصلي» است و آن هر عملي است كه نيازي به قصد قربت ندارد. مثلاً در واجبات نماز «وضو» يك عمل تعبدي است. يعني اگر كسي بدون قصد قربت وضو بگيرد، وضوي او باطل است. طهارت لباس نيز از شروط نماز است. اما گر من لباسم را بدون قصد قربت پاك كردم، پذيرفته مي شود و لباس پاك است، حتي اگر باد لباسم را اتفاقي در آبي بيندازد و لباس خود به خود در اين آب پاك شود. اگر لباس را با آب غصبي هم بشويم، پاك است. اگر كسي را نيز وادار كنم كه لباسم را بشويد، باز هم پاك است. پاكي لباس به هر شكلي ممكن است. اما وضو فقط بايد به قصد قربت باشد. فقه مي گويد هر عملي كه به قصد تقرب به خداوند و اطاعت امر او انجام مي يابد، عبادت است و هر عملي كه به غير از اين انگيزه باشد، عبادت نيست.
بنابراين اگر كسي بدون قصد تقرب به خداوند، بلكه براي جلب اعتماد مردم، نماز بگزارد، طبيعتاً نماز او عبادت نيست و اجرش نيز بر عهده خداوند نيست. فقه اين نماز را از عبادات نمي شمارد. آيا اگر كسي از ترس پدر يا مادر نماز بخواند، خدا را عبادت كرده است؟ هرگز. اين عبادت نيست. اين ركوع و سجود و حركتي بيش نيست. اگر كسي بنا بر عادت نماز بخواند و نداند كه چه كاري مي كند، همچون كسي است كه صبح ها به شكل عادت كارها را در خانه انجام مي دهد. چنين كسي براي نماز نيز حركت مي كند، اما عملش عبادت و نماز نيست.
عكس اين مسأله نيز درست است؛ يعني هر عملي كه براي تقرب به خداوند باشد، عبادت است، حتي اگر نماز و روزه نباشد. از جمله تجارت، زراعت، ساختن خانه، راهسازي، ديدار دوست، سلام و احوالپرسي با ديداركنندگان. هر عملي اگر براي خداوند باشد، عبادت است، حتي خواب. آيا چيزي سبكتر از خواب هست؟ ممكن است خواب هم عبادت باشد. ممكن است خوردن نيز عبادت باشد. ممكن است نشستن نيز عبادت باشد. هم چنين با هم بودن، شب نشيني، توجه به فرزندان و بازي با آنها نيز مي تواند عبادت باشد.
پس نخستين نكته اين است كه عبادت در اصطلاح اسلامي، هر عملي است كه از انسان براي امتثال و اطاعت امر الهي و تقرب به خداوند، صادر مي شود. بر اين اساس، لختي در اين مفهوم درنگ مي كنيم؛ يعني در هر عملي كه براي تقرب به خداوند است. معناي تقرب به خداوند چيست؟ تقرب يعني تلاش براي به دست آوردن قرب. من مي خواهم به شما نزديك شوم؛ بلند مي شوم، حركت مي كنم و سرانجام به شما مي رسم و نزديك شما مي شوم. آيا منظور از تقرب به خداوند، نزديكي مكاني است؟ طبعاً پاسخ منفي است. چرا كه از نظر اسلام، خداوند مكان ندارد، بلكه خالق مكان است. امام(ع) مي فرمايند: «لايحد باين» [۱] يعني خداوند مكان ندارد. پس تقرب به خداوند يعني چه؟ مي خواهيم اندكي بينديشيم و مفاهيم كهنه اي را كه از كودكي با ما بوده اند، از ذهن خارج كنيم. نزديكي به خداوند يعني چه؟ مكان خداوند كجاست تا بدان سو رويم و به او برسيم؟ نه چنين چيزي نيست و ما نيز به چنين مفهومي باور نداريم.
تقرب به خداوند يعني تقرب معنوي. دريافتن مفهوم تقرب معنوي آسان است. من در اينجا هستم، اما ممكن است كسي در اروپا يا هند نزديك من باشد. او چگونه به من نزديك است؟ آيا نزديكي غير از نزديكي مكاني هست؟ اسباب نزديكي غيرمكاني چيست؟ گاهي علت قرابت معنوي نسبت نسبي است؛ يعني برادر، يا پسر عمو بودن. اين را نمي توان به خدا نسبت داد؛ چرا كه خداوند نه زاده شده و نه مي زايد. نمي زايد يعني فرزنداني ندارد و زاده نشده يعني پدر و مادر و عمو و دايي و ... ندارد. خويشاني ندارد. به قبيله خاصي تعلق ندارد. پيوند نسبي وجود ندارد.
ما دو نوع قرابت داريم: يكي قرابت عاطفي و ديگري قرابت از جهت هم صفت بودن. وقتي مي گوييم فلاني به كسي نزديك است، يعني در صفات آن دو نزديكي و هماهنگي وجود دارد. نزديكي بدين معنا، يك مفهوم اسلامي است «ان أكرمكم عندالله اتقيكم» (۴۹/۱۳)
مقدار تقرب به خداوند به اندازه اتصاف به صفات الهي و تخلق به اخلاق خداوندي است؛ زيرا خداوند مكاني ندارد تا من به او نزديك شوم و ميان من و او پيوندي نيست تا خويشاوند او باشم. نمي توان به خداوند نزديك شد مگر با اتصاف به اوصاف الهي. در حديث آمده است: «تخلقوا باخلاق الله» (متخلق به اخلاق الهي شويد)[۲] اما صفات خداوند كدامند؟ علم. پس اتصاف به اوصاف خداوند يعني كسب علم و رحمت. اگر آن را كسب كنيم و قدرت اگر قدرت و عزت به دست آوريم، و آفرينندگي اگر بتوانيم چيزي بيافرينيم و همين گونه است ديگر صفات الهي.
من مي خواهم بگويم كه اساساً عبادت خداوند به معناي عبوديت و تقيد نيست. بلكه، عبادت خداوند دقيقاً برابر است با آزادي. عبادت خداوند يعني آزادي مطلق و هر اندازه عبادت فزوني يابد و در راه عبادت بيشتر گام نهي، آزادتر خواهي شد.
نمي دانم چرا عبادت و عبوديت با هم آميخته شدند و به يك معني به كار مي روند؟ با اين كه اين دو واژه با هم يكي نيستند
خدمت به مردم نيز اتصاف به يك صفت الهي است، زيرا خداوند رب، راعي، خالق، رازق و رحيم است و اگر من به مردم خدمت كنم يعني به آنها روزي، رحمت و فرهنگ دهم، متخلق به اخلاق الهي شده ام. ميان دو مفهوم تقرب به خداوند و عبادت پيوند برقرار مي سازيم. تقرب به خداوند يعني اتصاف به اوصاف الهي. عبادات نيز فعاليتها و تفكراتي هستند كه ثمره آنها تخلق به اخلاق الهي است. مي توانيم بگوييم كسي كه نماز مي گزارد، در نمازش خداوند را مخاطب مي سازد و احساس مي كند كه او را ندا مي دهد و از او ياري مي جويد و همراه اوست. پس از او صفت يا صفاتي كسب مي كند و يا آن صفات نزد او توانمند تر مي شود و از صفات رذيله كه نتيجه ضعف است، دور مي شود. سرچشمه بيشتر صفات رذيله ضعف است. چرا آدمي دروغ مي گويد؟ يا از روي ترس دروغ مي گويد و يا طمع مي ورزد. چرا اصرار داريم احساس فقر بكنيم؟ چرا نفاق؟ سبب اينها ناتواني در ابراز حقيقت است. چرا فريب و ريا؟ سبب آن نياز به كسب اعتماد ديگران است. منشأ بسياري از رذائل، ضعف و سستي است كه با تقرب به خداوند، زدوده مي شود. بر اين اساس صفات نيكو، صفات خداوند هستند. زيرا در اسلام، خداوند جامع همه صفات كمال است. پس هر گامي كه در آن كسب صفتي از صفات خداوند باشد، ما را به او نزديك مي سازد. اين اصل كلي است.
دوباره به همان مبحث نخست بازمي گرديم. عبادت چيست؟ هر عملي كه براي تقرب به خداوند انجام مي شود، يا هر عملي كه مرا به خداوند نزديك مي سازد، به ديگر سخن عبادت يعني هر عملي كه مرا به صفتي از صفات خداوند متصف مي سازد.
بنابراين اگر چنين چيزي روي دهد، عبادت خواهد بود و اگر چنين نشود، عبادت نخواهد بود. پس اساس عبادت خداوند يعني گام نهادن در مسير علم، آزادي، عزت، گام نهادن در راه كسب ديگر صفات حسنه الهي كه ما آن را انسانيت، تعالي و تكامل مي ناميم.
بر اين اساس مي توانيم بگوييم عبادات، كارها و فعاليت هايي هستند همچون نماز، روزه، حج، زكات و ... كه خداوند آنها را راه ها، اسباب و انگيزه هايي براي رساندن انسان به كمال قرار داده است.
پس هر نمازي كه به شكل درست به جاي آورده شود، رهايي و آزادي از يك قيد است، زيرا هر نمازي آدمي را گامي از جهل دور و به علم نزديك مي سازد. آيا حركت از جهل به سوي علم بندگي است؟ فرض بر اين است كه نماز انسان را از فحشا و منكر دور مي سازد، پس نمازي كه چنين نمي كند، عبادت شمرده نمي شود. هر عبادتي به تقرب مي انجامد. تقرب نيز منجر به كمال مي شود و كمال آزادي است. چرا نماز مرا از جهل دور و به علم نزديك مي سازد؟ چون نماز مرا وامي دارد تا متصف به صفات الهي و متخلق به اخلاق الهي شوم.
بنابراين مفهوم عبادت در اسلام به كلي با مفهوم عبوديت بيگانه است. در اسلام عبوديت نيست. عبوديت خداوند يعني آزادگي، بندگي خداوند يعني حركت به سوي علم و عدل و قدرت و رأفت و صدق و بلند همتي و همه كمالات. اين است مفهوم عبادت در اسلام و چقدر اين مفهوم با عبوديت فاصله دارد. آنچه بر اين اصل تأكيد مي كند اين است كه شرط بنيادين عبادت، اخلاص است؛ نماز و روزه من فقط بايد براي خداوند باشد. براي خداوند باشد يعني چه؟ يعني انگيزه الهي داشتن و جذب خداوند بودن. پس ما بايد در بسياري از كارهايمان نظري دوباره بيفكنيم. وقتي گفته مي شود «نيت» ، برخي گمان مي كنند نيت يعني ايستادن در مقابل قبله و گفتن اين كه چهار ركعت نماز عشاء مي خوانم قربه الي الله. اين نيت نيست، بلكه لهو است. نيت يعني انگيزه. آيا امشب هنگامي كه تصميم گرفتيد به مجلس بياييد، در آستانه در ايستاديد و گفتيد به مجلس اعلاي شيعيان مي خواهم بروم. نه هرگز چنين نمي كنيد. اما اگر كسي بپرسد چه چيزي تو را به حركت واداشت؟ پاسخ خواهيم داد: «نيت» . يعني اين كه گام هاي شما به سبب رغبت به شركت در اين جلسه حركت مي كرد. عبادت هر عملي است كه به انگيزه تقرب به خداوند انجام مي شود و تقرب يعني اتصاف به اوصاف الهي و اوصاف الهي، همگي كمالند. بنابراين عبادت يعني تلاش براي رسيدن به كمال. عبادت، آزادي است، زيرا هر حركتي به سوي كمال و قيد و بند نيست، بلكه آزادي از قيد و بند است. زيرا نزديكي انسان به انسانيت، آزادي است، اما بندگي درست نقطه مقابل آن است. پس عبوديت و عبادت دو مفهوم كاملاً متمايز هستند. يكي از ثمرات عبادت خداوند آزادي از هر چيزي است كه غير خدايي باشد. ما در طول نماز و روزه و حج و زكات، براي دقايقي حركت به سوي خدا را تجربه و تمرين مي كنيم، چرا كه اگر براي غير خدا نماز بگزاريم، نمازمان باطل است. همچنين است روزه و حج و ... پس اگر ما در زماني اندك ورزش كنيم، تمرين كنيم و حتي براي دو دقيقه در روز براي خدا فعاليت كنيم و از خوردن و آشاميدن دوري كنيم، به سوي خدا حركت مي كنيم و به او نزديك مي شويم. پس ما در كارگاه عبادت براي آزادي موقت از غيرخدا مي كوشيم. اين تلاش ها ما را براي رهايي مطلق از غير خدا ياري مي كند. چنان كه قرآن كريم مي فرمايد: «واستعينوا بالصبر والصلوه» (۴۵:۲) ما در نماز امكان آزادي را در عرصه هاي مختلف زندگي به دست مي آوريم. اين مسأله دوم است. مسأله نخست و اصلي اين است كه مفهوم عبادت با عبوديت در اسلام متفاوت است. اساساً دو مفهوم متفاوتند. نكته دوم اين است كه عبادت خداوند مرا از غير خدا آزاد و رها مي سازد.
خلاصه سخن اين كه عبادت با عبوديت متفاوت است. عبادت خداوند با عبوديت مردم و حتي با عبوديت خداوند هم فرق مي كند. براي شما معناي عبادت و عبوديت را در زبانهاي ديگر گفتم. پس امروز مي توانيم اين اصل را مد نظر قرار دهيم. دست كم من در برابر شما به آن پايبند مي شوم تا بر اساس آنچه گفتم مرا مؤاخذه كنيد. من از اين اصل كلي دفاع مي كنم و مي گويم همه عبادات، انسان را براي رسيدن به آزادي ياري مي كنند، زيرا به انسان براي متخلق شدن به اخلاق الهي كمك مي كنند و انسان را به كمال نزديك مي سازند و به آزادي فرامي خوانند.
پي نوشت ها:
۱- بحار الانوار، ج ،۴ ص ۳۱۳
۲- بحار الانوار، ج ،۵۸ ص ۱۲۹