گزارشي از اوضاع نابسامان بيماران تالاسمي در بيمارستان اشرفي اصفهاني
مرگ و زندگي در يك بخش
وقتي كه اين بيماران براي تهيه داروهاي موردنيازشان بويژه دسفرال، تزريق خون تازه كه اين روزها كم پيدا مي شود و باعث مراجعه مكرر بيماران كه اكثرشان هم دانش آموزند به بيمارستان شده و حتي غذايي كه در بيمارستان مي خورند و معمولا خارج از رژيم غذايي شان است با مشكل روبه رويند، ديگر چه مي توان گفت جز خواهش از مسوولان براي پيگيري اين داستان غمناك؟
|
|
مسعودمير
زمان بدنش به صفر نزديك شده است. هرچه داشته از ماه گذشته خرج كرده، درست مانند ماشيني كه باكش در حال خالي شدن است. قبل از اينكه به پت پت بيفتد، بايد دوباره ميلاد بنزين را جشن بگيرد وگرنه... دفترچه بيمه، قاشق، ليوان و يك زنبيل براي ريختن هدايا داخل آن.
در همهمه گنگ موتورسوارها و ماشين ها و البته باربرها ي چهارراه شلوغ، تمام تلاشش را مي كند كه هرچه سريع تر به ميعادگاه برسد. چشمانش وظيفه شان را درست انجام نمي دهند، مانند ديگر اعضاي بدنش كه آهنگ دردناك ركود را زمزمه مي كنند. به هر ترتيب خودش را به آسانسور نارنجي رنگ مي رساند و دكمه 3 را مي فشارد. در طبقه سوم بيمارستان پرونده اش را مي گيرد و داستان يك روز غريب را شروع مي كند. فرم درخواست خون را روي ميز مسوول آزمايشگاه مي گذارد و در بخش نمونه گيري فرو رفتن يك سوزن به رگ ملتهبش را تاب مي آورد. از لحظه اي كه شيشه كوچك خون روي دستگاه شروع به حركت مي كند تقريبا يك ساعت وقت دارد كه به دكتر مراجعه كند. تعجب نكنيد، امثال او ابتدا كارهاي مقدماتي درمان را انجام مي دهند و بعد براي چكاب روي صندلي روبه روي دكتر مي نشينند. چند بيمار زودتر از او نوبت گرفته اند. مهر آزمايشگاه كه روي دفترچه اش به يادگار مانده را دوباره مي خواند، بيمارستان اشرفي اصفهاني - آزمايشگاه - درخواست ويژه بيماران تالاسمي. چشمش روي اين كلمه دوباره بهانه گريه مي گيرد، اما صداي منشي او را به خود مي آورد. دكتر روي دفترچه، داروهايي كه بايد طي مدت يك ماه مصرف كند را مي نويسد و طبق معمول روي تخت معاينه از او راجع به وضعيت جسماني اش سوال مي پرسد. همين طور كه بند كفش هايش را دوباره مي بندد، خبر جديد را مي شنود. بخش تالاسمي كه البته فقط شامل يك اتاق است، با تغييرات مجدد روبه رو شده و وضعيت بيماران دوباره به هم ريخته است. از زماني كه در طبقه سوم بيمارستان كه ويژه اطفال بود، بخش تالاسمي بنا نهاده شده، توفان تغييرات، بلاهاي فراواني بر سر بيماران اين بخش وارد كرده است.
بيماراني كه براي ادامه حيات در اين بيمارستان خون تزريق مي كردند تا تاوان يك مشكل ژنتيك را بپردازند، روزهايي را به خاطر دارند كه به دليل عدم بازدهي مالي و ورشكستگي بيمارستان، بخش كودكان و زنان با هم ادغام شد. بعد از مدتي تمام پرسنلي كه چندين سال در اين بخش به عنوان نيروهاي ويژه رسيدگي به بيماران تالاسمي مشغول به كار بودند، به بخش هاي ديگر منتقل شدند و بعد از آن بود كه حكايت بيماران تالاسمي با شرايط روحي ويژه در كنار بيماراني كه در بخش زنان بستري بودند، قرار را از اين بيمارهاي خاص ربود و حالا هم يك تغيير ديگر،بخش تالاسمي اتاق تالاسمي به دلايل نامعلوم دوباره كوچك تر شده است!! دكتر مهري دانش يكي از 2 پزشكي است كه مسووليت امور پزشكي، درماني بيماران تالاسمي در بيمارستان اشرفي اصفهاني را برعهده دارد. او در مورد وضعيت درماني اين بيماران در بيمارستان اشرفي اصفهاني مي گويد: هنگامي كه ، پرسنل قديمي و آشنا به كار بخش تالاسمي كه براي كار با بيماران آموزش هاي لازم را ديده بودند، جابه جا مي شوند و پرسنلي جايگزين مي شوند كه به امور درماني اين بيماران از جمله رگ گيري، كنترل بچه ها در حين خونگيري، واكنش هاي احتمالي هنگام تزريق خون و دسفرال داروي مكمل بيماران كمتر آشنا هستند، ديگر حرفي باقي مي ماند؟ اينها را به علاوه كنيد با اينكه تعداد پرسنلي كه بايد همزمان امور درماني بيماران تالاسمي و زنان را انجام دهند، بيشتر كه نشده، هيچ حتي...
هيچگاه يادش نمي رود كه روز تزريق خونش دچار تب و لرز كه براي اين بيماران طبيعي است شده بود و تنها اميدش به زنگ هشدار بالاي تختش بود. زنگي كه البته هيچ كس را به حالت آماده باش و اورژانس درنمي آورد. بعد از اينكه چند دقيقه تشنج بدنش را زير و رو كرد، صداي پرستاري كه به خاطر مزاحم استراحت ديگر بيماران شدن او را محكوم مي كرد، در گوشش به يادگار مانده است. شايد همان روز بود كه او فكر كرد علاوه بر درد و رنج تحمل بيماري اش، بايد به مسايل ديگري هم فكر كند. مسايلي مانند اينكه چرا نمي تواند همراه پدر و مادرش به بيمارستان بيايد يا همراهي داشته باشد كه در مواقع نياز به كمكش بشتابد.
دكتر دانش از تمامي دست اندركاران بيماران تالاسمي مي خواهد كه تمام تلاش شان را براي مرتفع كردن مشكلات اين بيماران به كار گيرند. وقتي كه اين بيماران براي تهيه داروهاي موردنيازشان بويژه دسفرال، تزريق خون تازه كه اين روزها كم پيدا مي شود و باعث مراجعه مكرر بيماران كه اكثرشان هم دانش آموزند به بيمارستان شده و حتي غذايي كه در بيمارستان مي خورند و معمولا خارج از رژيم غذايي شان است با مشكل روبه رويند، ديگر چه مي توان گفت جز خواهش از مسوولان براي پيگيري اين داستان غمناك؟ جواب آزمايش خون پسر آماده شده و مسوول آزمايشگاه 2 كيسه كبود روبه روي او مي گذارد. سوداي يك زندگي مجدد به مدد اين قطرات حياتي پسر را به طبقه سوم مي رساند، اما... چند كارگر با قدرت هرچه تمام تر ديوار را زخمي مي كنند. تخت هاي اتاق در راهرو چيده شده اند و اتاق بخش سابق آب رفته است. يك تيغه نازك آجري سهم تالاسمي ها از طبقه سوم بيمارستان را باز هم كاهش داده است. بلندگوي بيمارستان، پزشكي را پيج مي كند. زنگ تلفن داخلي لحظه اي خاموش نمي شود. بناها روي ديوار ضرب گرفته اند، چند خانم در راهروها جوياي احوال مريض هايشان هستند. در اين بين معني ديوانه شدن يك تالاسمي را كه بايد هرچه سريع تر خون تزريق كند تا زندگي را دوباره استارت بزند، فقط يك بيمار مي فهمد.
حالا اگر در اين بين كسي مسووليت اين اوضاع نابسامان را برعهده مي گرفت، باز هم دلخوشي تداعي مي شد، اما... بنياد امور بيماري هاي خاص، انجمن تالاسمي، مراكز درماني كه بيمار تالاسمي پذيرش مي كنند، همه و همه پاسخي شبيه به حرف هاي مسوول بخش تالاسمي و زنان بيمارستان اشرفي اصفهاني مي دهند، ما مشكلي نداريم و اگر هم كمبودي باشد، نبايد به شما پاسخ دهيم. شنيدن اين جمله روزهايي را به ياد مي آورد كه بيماران نتوانند از اولين حق و حقوق خود يعني درمان كامل و رايگان بهره مند شوند. در هياهوي مرگ آور بيمارستان او روي تختش دراز كشيده تا رگ هايش زندگي را مرور كنند و از خون سير شوند. او شعري را زمزمه مي كرد كه شايد شما معني اش را بدانيد: حال همه ما خوب است، ولي تو باور نكن.
|