سه شنبه ۱ دي ۱۳۸۳ - سال دوازدهم - شماره - ۳۵۸۸
بافواد بابان ، وقتي اخبار پخش نمي شد!
گويندگي ارثي است!
خيلي از افراد جامعه مان از 6دانگ تارهاي صوتي وحنجره شان استفاده نمي كنند وخودشان هم اين رانمي دانند كه خيلي راحت مي شودتارهاي صوتي راپرورش داد
025800.jpg
عكس ها : گلناز بهشتي 
ليلا  درخشان 
گفتيد پدرتان اصرار داشت زبان كردي ياد بگيريد، اصالتا كرد هستيد؟
بله، پدر و مادر من اصلا اهل سنندج هستند.
بقيه اعضاي خانواده تان به چه كاري مشغول هستند؟
دو تا از برادرهايم كه از من كوچكتر هستند، در آمريكا تحصيلاتشان تمام شده و همانجا ازدواج كرده اند و آنجا زندگي مي     كنند. يك نفرشان در رشته هوا و فضا دكترا گرفته و يكي ديگر هم در رشته هنر موسيقي در مقطع فوق ليسانس مشغول به تحصيل است. دو تا ديگر از برادرهايم يكي بابك گوينده خبر ورزشي در شبكه خبر است و ديگري هم بختيار كارمند بانك تجارت است. البته دوتا از خواهرهايم هم هر دو صدايشان خيلي خوب بود و يك نفرشان حتي براي مدتي كار گويندگي مي  كرد، ولي بعد از ازدواج همسرش اين كار را قدغن كرد و از اين راه بيرون رفت.
در همين رشته تحصيل كرده ايد؟
نه، در آمريكا مهندسي مكانيك را تا سال چهارم خواندم ولي نتيجه نگرفتم و وقتي برگشتم ايران مصادف شد با انقلاب فرهنگي و دانشگاه ها مدتي بسته بود. بعد هم جذب بازار كار شدم و آن يك سال آخر را در آن رشته ادامه ندادم، اما واحدهايم را منتقل كردم به دانشگاه آزاد و تعدادي را قبول كردند. البته رشته علوم سياسي را هم در ايران در دانشگاه آزاد واحد مركز خوانده ام.
پس اصلا در رابطه با رشته اي كه در آمريكا تحصيل  كرده ايد فعاليت نداشته ايد؟
نه، البته در حدود 12 سال مديرعامل يك كارخانه بودم كه كار ترازوهاي عقربه اي را انجام مي داد كه كاري كاملا مكانيكال بود و دقيقا هم با رشته من در ارتباط مستقيم بود. ولي با گذشت عمر خيلي از اين كارها را كم كرده ام و الان تنها به كار صدا و سيما مشغول هستم.
اين شغل موروثي به بچه ها مي  رسد؟
نمي  دانم.خداوند دو فرزند به من داده. فرزند بزرگم دختر است به اسم آيدا كه در رشته ميكروبيولوژي ليسانس گرفت و بلافاصله ازدواج كرد و به آلمان رفت و آنجا فوق ليسانس را گرفته و آماده رفتن براي دوره دكترا است، پسرم هم كه در حدود 20 سال سن دارد، در سال سوم رشته مهندسي عمران دانشگاه آزاد اسلامي درس مي خواند.
آقاي بابان، اينكه گفتيم موروثي دليل داشت. اين حرفه در خون شما و امثال شماست يا بايد مهارت لازم را كسب كرد؟
در مجموع براي كار گويندگي به جز مساله صدا، طبيعتا داشتن چهره اي نه زيبا، اما چهره اي مورد قبول لا زم است - البته اين چهره براي هر كار و هر قسمتي از گويندگي متفاوت است. در قسمت خبر هر چقدر اين چهره جا افتاده تر باشد، طبيعتا مقبول تر است- نداشتن لهجه خاص البته در خيلي از جاهايي كه مختص آن منطقه است اگر لهجه آن منطقه باشد خيلي جالب است و ايرادي ندارد داشتن صدا و تصوير مناسب، اطلاعات عمومي زياد و تحصيلات عاليه در رشته اي كه بيشتر مرتبط است مثل رشته هاي علوم انساني، در واقع از گزينه هاي اصلي انتخاب گوينده است.
اما به طور كلي درصد كمي از كار گويندگي به صورت ذاتي است. 20 يا 30 درصد به صورت ذاتي و ژني، انتقالي و ارثي است و يك استعداد ذاتي و دروني است.
شكستن حصر آبادان و آزاد شدن خرمشهر. زماني كه مي خواستم اين خبر را بخوانم صدايم حالت جيغ داشت. وقتي مي خواستم اين خبر را بخوانم صدابردار به من نهيب زد كه آقا خودت را كنترل كن!
اما قطعا هر صداي زيبايي مناسب اين كار نيست.
اتفاقا اين اشتباهي است كه براي بيشتر افراد وجود دارد. بعضي ها فكر مي كنند صدايشان خيلي قوي است پس گوينده خوبي مي شوند يا بر عكس، بعضي ها فكر مي كنند صدايشان صداي زير يا ريز يا پاييني است و هرگز نمي توانند گوينده شوند. اما به تعداد ابناي بشر سليقه ها فرق مي كند و سليقه ها هم كاملا متفاوت است و اگر كسي داراي صداي معمولي است، نبايد فكر كند كه هرگز نمي تواند گوينده شود. چون گاهي اوقات ممكن است شخصي كه داراي صداي معمولي و آرامي است، گوينده خوبي شود. نحوه اجرا، ميميك هاي صورت و فيگورهاي مختلف، همه اينها فاكتورهايي هستند كه دست به دست هم مي دهند تا ويژگي يك گوينده را كامل كنند و يك گوينده را سوق دهند به سمت كار خوب.
025803.jpg
براي تقويت صدايتان كاري هم انجام مي دهيد؟
من اين كار را زياد انجام نمي دهم ولي براي گوينده لازم است. خيلي از افراد جامعه مان از 6 دانگ تارهاي صوتي و حنجره شان استفاده نمي كنند و خودشان هم اين را نمي دانند كه خيلي راحت مي شود تارهاي صوتي را پرورش داد.
البته تارهاي صوتي را نبايد اذيت كرد، مخصوصا كسي كه در اين سبك و راه قدم مي گذارد، بايد پرهيزهاي خاصي داشته باشد. معمولا از خوردن چيزهايي كه خيلي آلرژيك يا حساسيت زا يا محرك هستند مثل ترشي، فلفل يا چيزهايي نظير آب يخ بايد خودداري كرد. البته قياس مع الفارق است ولي از استاد شجريان شنيده ام كه ايشان گفته اند سالهاست من در آرزوي يك ليوان آب ليمو هستم، چون استاد به حنجره شان خيلي اهميت مي دهند و مواظبش هستند و آن صدا، صداي ملكوتي و ماندگار و بي نظيري است.
شما به عنوان مجري، فقط خواننده خبر هستيد يا براي جذاب شدن به آن نمك و فلفل هم مي زنيد؟
ما هم مثل روزنامه ها يك هيات تحريريه اي داريم در بخش هاي مختلف، بخش داخلي و خارجي كه هر كدام داراي سردبير هستند. اينها خبرهاي خام را از كانال هاي مختلف مثل مراكز نمايندگي ما در خارج از كشور به شكل هاي مختلف تلفني، تصويري و مكتوب دريافت مي كنند كه در واحد مركزي خبر اين خبرها پردازش و تقسيم مي شوند و به واحد پخش اخبار انتقال مي  يابند. در واحد پخش اخبار هيات تحريريه هاي مختلفي هستند كه هر كدام يك سردبير دارند. سردبير، اخبار خارجي را بين دبيرهاي خبر خارجي و اخبار داخلي تقسيم مي كند و اعضاي هيات تحريريه اخبار داخلي و خبرها را آماده مي كنند و به كامپيوتر سردبير مي فرستند. وي خبرها را چك مي كند و بعد از چك نهايي، خبرها، رديف و طبقه بندي و به كامپيوتر ديگري داده مي شود كه مختص تايپيست است كه بايد در اختيار گوينده قرار دهد. گوينده هم در اين زمان مي تواند از كامپيوتر استفاده كند و با كد ويژه اي كه خودش دارد، تمام خبرها را مطالعه كند و اگر اظهار نظري دارد مي تواند اعلام كند. البته سابق بر اين گوينده حق چنين كاري را نداشت ولي الان بيش از 8 - 7 سال است كه اين آزادي را نه تنها به گوينده داده اند بلكه از گوينده خواسته اند به صورت اجباري حتما با هيات تحريريه همكاري داشته باشد، زمان بيشتري در هيات تحريريه باشد و پيشنهاد بدهد و چنانچه سردبير هم مورد قبولش بود، پيشنهاد را بپذيرد و اعمال كند. بعد خبرها كه آماده شد، گوينده يك دور خبرها را مي خواند كه اين خودش كار بسيار مهمي است.
خبر را حفظ مي كنيد؟
-... گوينده خبرها را از روي تله پرينتر مي خواند، اينطور به نظر مي رسد كه از حفظ مشغول خواندن است در حالي كه به طور كلي خبر قابل حفظ كردن نيست، چون خيلي از خبرها همان لحظه  به دست ما مي رسد و شايد بعضي اوقات حتي امكان يكبار خواندنش هم براي ما وجود نداشته باشد.
تله پرينتر تكنولوژي جديدي است؟
استفاده از اين دستگاه در همه جاي دنيا باب است؛ براي الفت بيشتر و ارتباط نزديك با بيننده، چون اگر يك گوينده و يك مخاطب در كنار هم قرار بگيرند يا رودر روي هم قرار بگيرند، اگر گوينده به طور مرتب سرش را بالا و پايين بيندازد آن ارتباط قطع مي شود و نوع ارتباط، زيبايي خودش را از دست مي دهد. ولي اگر اين دو، رو در رو و چشم در چشم هم باشند، اين ارتباط خيلي مانوس تر است.
025806.jpg
اين دستگاه در سال هاي 66-65 دستي بود و خودمان اخبار را با خودنويس يا خودكار روي رل كاغذ مي نوشتيم و بعد آن را روي ذره بين دستگاهي كه به حالت LD آن را بزرگ مي كرد، مي گذاشتيم و يك نفر با دست آن را مي چرخاند. البته اكثر اوقات كاغذها پيچيده مي شد يا خبر معلوم نبود و مشكلات عجيبي به وجود مي آمد. تا اينكه يك دستگاه از اين كامپيوترها را براي پخش اخبار آوردند اما با وجود 4 گوينده خبر، در شروع خبر فقط يك نفر از گوينده ها مي توانست از اين دستگاه استفاده كند. ولي خب، اين مشكل رفع شد.
به نفع شما، البته.
مي دانيد، لحظه اي كه گوينده تپق مي زند، لحظه وحشتناكي است. هر چقدر اين تپق بدتر و بزرگتر باشد، فشاري كه به گوينده مي آيد بيشتر است، اما اين دستگاه كمك خوبي است.
مثل اينكه تجربيات را تدريس مي  كنيد، درست است؟
به صورت رسمي نه، اما طور غيررسمي و متناوب آموزش مي     دهم. به لحاظ اينكه ما از تجربه زيادي برخوردار بوديم و فوق ديپلم بنده دقيقا در همين راستاست، از سوي مديران از من خواسته شده كه در كلاس هاي گويندگي كه به صورت كلاس هاي موقت يك ماهه و براي افراد تازه كار برگزار مي  شد كار اجرا و آموزش گويندگي را به عهده بگيرم و البته همكاران ديگر هم در زمينه آموزش گويندگي فعاليت دارند، از جمله آقاي حياتي و خانم تاج نيا و آقاي افشار كه در دانشكده صدا و سيما فن  گويندگي را تدريس مي كنند.
... و يكي از مواد درسي تاثير احساسات و عواطف روي صداست؟
مواردي كه هميشه به گوينده آموزش داده مي  شود اين است كه گوينده مخصوصا گوينده واحد خبر به هيچ عنوان نبايد موضع گيري كند. ما به هيچ جناح و گروهي وابسته نيستيم. اما بعضي خبرها هستند كه گوينده بايد با يك اجراي زيركانه و زيبا آنها را اعلام كند. اگر خبر تاثرانگيز باشد چهره، نوع خواندن، آهنگ آوا و صدا بايد نشان داده و به بيننده انتقال داده شود.
يعني اگر قرار باشد يك خبر مثلا خبر تشييع جنازه شهدا يا عزيزان جانباز شيميايي كه شهيد شده اند را اعلام كنيم نبايد عين همان حالتي باشد كه گزارش وضع آب و هوا يا خبر مربوط به آمريكا باشد. در واقع هر خبري در خودش احساسي نهفته دارد، زيبايي كار گوينده و هنرش اين است كه احساس را منتقل كند بدون آنكه موضع بگيرد. البته متاسفانه من خودم اين عيب را دارم كه در مورد بعضي اخبار آلرژي ويژه اي دارم و اصلا نمي توانم خودم را كنترل كنم!
حركات غيركلامي چقدر درخواندن خبر موثر است؟
حركات غيركلامي حركاتي است كه به وسيله حركات بدن، شامل حركت دست و صورت انجام مي           شود و بسيار مهم است. البته شايد بعضي آن را رعايت نكنند، كوچكترين حركت لب، ابرو، دست، گوشه چشم و ... همه اينها بارهاي عجيب مختلفي دارند. بار مثبت، منفي، سياسي و ... شما مثلا كافي است بعد از خواندن خبر اغراق آميز، كمي مكث كنيد يا يك مقدار ابرو را بالاتر از حد معمول ببريد، اين عمل كاملا نشان مي       دهد چقدر غلو و اغراق يا دروغ پشت خبر بوده...
ولي شما در اعلام خبر جدي و خشك هستيد؟
قبلا شديدا به ما تاكيد مي      شد كه هيچگونه حركت اضافي نبايد داشته باشيم. البته الان خيلي بهتر شده. بله، اصولا خبر كار رسمي است و با اجراي برنامه هاي ديگر فرق مي     كند بايد حالت رسميت ديگري را داشته باشد، البته يك مقدار هم برمي گردد به فرهنگ ما، ولي خيلي بهتر است كار، نرم تر اجرا شود. يك موقع زمان جنگ بود،بايد حالت جنگي مي گرفتيم و در واقع 8 سال اينگونه خبر خوانديم. ولي هيچ الزامي نيست كه آدم خبر را با گردن كلفتي يا ترشرويي يا با اخم و تخم به بيننده انتقال دهد. ما چندين بار افتخار شرف يابي به حضور مقام معظم رهبري را داشتيم و دو بار ايشان موكدا فرمودند كه خبر را راحت تر و آرام تر و با انعطاف بيشتر اجرا كرده و با استفاده از حركات دست و صورت از سفت و سخت اجرا كردن و سيخ نشستن در هنگام خبر خودداري كنيم.
گوينده ها بر اساس مهارت و تخصص چگونه طبقه بندي مي شوند؟
ما دو تا طبقه بندي در كار گويندگي داريم. يكي بر اساس سنوات كار كه هر چقدر سنوات بالاتر برود درجه اش هم بالا تر مي رود. ابتداي كار يك گوينده، رديف شغلي اش يك است بعد از چهار سال مي شود گوينده 2 ، بعد مي شود گوينده 3، 4، 5 و بعد مي شود گوينده ارشد يعني بعد از 20 سال از بدو كار تا آن زمان هر سه سال يا چهار سال با گذراندن دوره هاي مختلف، كلاس هاي زبان، و به روز بودن خود گوينده، اينها باعث مي شود ترفيعاتش را از نظر شغلي بگيرد و اين رده هاي شغلي را از 1 تا ارشد طي كند و حقوقش هم بر همين مبنا بالا مي رود، درست مثل يك كارمند معمولي كه هر چند سال، يك پايه مي گيرد. اما اگر از نظر كيفيت بخواهند يك گوينده را ارزشگذاري كنند، داستان فرق مي كند. درست عكس گروه و رديف است. يعني گويند ه ايي كه كارش ضعيف بوده و در ابتداي كار است مي گويند اين گوينده درجه 5 است، بعد مي شود گوينده درجه 4، 3۱،۲، و بعد هم مي شود گوينده ممتاز. يعني عكس آن پايه ها رديف شغلي كه از 1 تا 5 مي رفت، اين از 5 مي آيد تا 1 . گوينده ارشد هم گوينده اي است كه اين مراحل را گذرانده و از هر نظر، هم از نظر سردبير و هم كيفيت كار مورد تاييد است. البته تجارب هم كمك مي كند. مثلا بنده الان به غلط ! جزو گوينده هاي ارشد هستم، در صورتي كه  آقايان افشار، حياتي و خانم ها تاج نيا، اصغري و صداقت جزو گوينده هاي ارشد سازمان هستند. بعد از آن گوينده هاي درجه 1 و 2 و ...و دستمزدي هم كه پرداخت مي شود منهاي حقوق، اگر اضافه بر آن كار شود بر اساس همان رده است كه گوينده ممتاز دستمزدش با گوينده درجه يك فرق مي كند.
شما از دستمزدتان راضي هستيد؟
خدا را شكر مي كنم. البته تا سال 73 دستمزد بي نهايت كم بود. بيشتر از 20 هزار تومان در ماه بود، ولي الان به 10 يا 20 برابر نسبت آن موقع رسيده و هر چقدر هم شيفت هاي بيشتري بياييم برآورد و دريافتي بيشتري خواهيم داشت.
بدترين خبري كه خوانده ايد چه بود؟
خبر رحلت بنيانگذار جمهوري اسلامي، حضرت امام خميني ره، البته بدترين نه، در واقع حزن انگيزترين خبري بود كه در طول دوران كاري ام خواندم. صبح همه را خواستند و گفتند خبر رحلت حضرت امام ره را بايد اعلام بكنيم. همه بچه ها حالشان منقلب بود و نمي توانستند بخوانند، فقط آقاي حياتي گفت من مي توانم اين خبر را اعلام كنم. پس از ايشان خواهش كردند اين را خبر بخوانند، ايشان هم به استوديو رفتند ولي به محض اينكه بسم الله الرحمن الرحيم و انالله و انااليه راجعون را گفت، شروع كرد به اشك ريختن مثل ابر بهار، در حالي كه گريه مي كرد خبر را خواند.
در مقابل، شادترين خبري كه خوانده ايد چه بود؟
شكستن حصر آبادان و آزاد شدن خرمشهر. زماني كه مي خواستم اين خبر را بخوانم صدايم حالت جيغ داشت. وقتي مي خواستم اين خبر را بخوانم صدابردار به من نهيب زد كه آقا خودت را كنترل كن!
با اتفاق  ها و احساسات شخصي خود در هنگام قرائت خبر چگونه برخورد مي كنيد؟
اتفاقا همين چند روز پيش دست چپم به شدت درد مي كرد و طوري بود كه احساس مي كردم حتما قلبم ناراحت است و بايد بروم نوار قلب بگيرم. اتفاقا همان روز خبر هم داشتم؛ خبر ساعت 21. خلاصه من با درد خيلي شديد رفتم در استوديو تا خبر را بخوانم ولي به محض اينكه كار شروع شد، درد را فراموش كردم. وقتي از استوديو بيرون مي آمدم به همكاران گفتم خيلي جالب است، من قبل از اينكه به استوديو بروم درد شديدي داشتم، ولي الان كه خبر را خواندم دردي ندارم و هنوز اين جمله ام به پايان نرسيده بود كه درد دستم شروع شد.
بعضي چيزها رفلكس هاي عصبي است مثل خميازه كشيدن، عطسه و سكسكه؛ اينها چيزهايي هستند كه در استوديو فراموش مي شوند.چنان فراموش كه انگار هرگز چنين اتفاقي نيفتاده. آنجا تمركز لازم به صورت اتوماتيك براي آدم ايجاد مي شود كه به هيچ عنوان ياد چيزي نمي افتد.
فشار روي گوينده ها بالاست؟
بله، خيلي زياد. بعضي اوقات خبرها دير به دستمان مي رسد؛ مخصوصا خبرهاي نيمروز، چون ساعت 2 بعدازظهر لحظه اي است كه تمام اتفاقات صبح با فاصله نه چندان زياد به دست ما مي رسد و تا بخواهند فيلم ها را با اخبار هماهنگ كنند، كمي اذيت مي شويم و اين فشار به حدي است كه گاهي اوقات وقتي از استوديو بيرون مي زنم، احساس مي كنم پاهايم قدرت حركت ندارند!
يك روز در پايان بخش نيمروز من و آقاي حياتي خبري خوانديم. عينك آفتابي ام روي ميز بود و وقتي خبر تمام شد آقاي حياتي به من گفتند چه عينك قشنگي! و من هم گفتم بله، بعد هم آن را به چشمم زدم. لحظه، لحظه اي بود كه خبر تمام شده و قرار نبود تصوير ما روي آنتن باشد، ولي تصوير ما روي آنتن بود؛ من با عينك آفتابي و آقاي حياتي. آقاي حياتي متوجه اين قضيه شد و گفت: بابان تو روي آنتني! من همان لحظه عينك را از روي چشمم برداشتم و اينقدر آن را در دستم فشار دادم كه تكه تكه شد.
سال ها پيش در استوديو گوينده رابط بودم. مراسم رژه اي بود كه در بيرون استوديو و در داخل شهر انجام مي شد. در زماني كه صداي آنها پخش مي شد مي خواستم براي خودم متن بنويسم و تمرين كنم و اين كار را كردم، غافل از اينكه صدايم روي آنتن است. مي گفتم: هم اكنون نيروهاي رزمنده و مسلح،... بعد قطع مي  كردم و مي  گفتم نه، اينطوري نه و دوباره آن را با لحن ديگري مي خواندم. بعد از يك دقيقه ديدم تمام عوامل مركز در اتاق فرمان جمع شده اند كه آقا چه كار داري مي كني؟ خلاصه جريمه سنگيني شدم.
آيا به همان نسبت تشويق هم مي  شويد؟
بله. بارها شده اگر چيزي را خوب خوانده ام، وقتي از استوديو آمده ام بيرون، از طرف مديران كل، همان لحظه به من پاداش نقدي يا سكه داده اند. مرحوم فرهودي مديركل پخش اخبار، ايشان ضمن اينكه 3-2 بار درست و حسابي مرا جريمه كرد، 3-2 بار مرا خيلي خوب مورد تشويق قرار دادند.
فكر مي كنيد بدترين جريمه اي كه شديد چه بود؟
۱۰ روز كسر حقوق، درج در پرونده و يك مقدار عقب افتادن يكي از پايه هاي شغلي ام.
مدتي است كه گوينده ها در اول خبر، صلوات مي فرستند...
بله، مدتي است كه از طرف رياست سازمان و معاون سياسي ايشان، به گوينده ها ابلاغ شده نه تنها در خبر، بلكه در خيلي از برنامه هاي ديگر هم صلوات را بفرستند و اتفاقا خيلي خوب و قشنگ است. چون شما حساب كنيد از اين 70-60 ميليون نفر اگر يك ميليون نفر هم در روز صلوات بفرستند چه تحولي در اين مملكت ايجاد مي شود .
خانمتان كه جزو صدا و سيمايي ها نيستند؟
خير، ايشان آموزگار و دختر عموي بنده هستند كه فاميليشان هم بابان است.
الان در كدام منطقه از تهران ساكنيد؟
شهرك غرب، فاز يك، خيابان ايران زمين. حدود بيش از 20 سال است كه در منطقه غرب تهران هستم.
علت خاصي در انتخاب اين منطقه است؟
نمي دانم. بعداز اينكه از آذربايجان غربي آمديم تهران در محله دريان نو مسكن گزيديم و بعد از يكي دو سال رفتيم به صادقيه، آريا شهر و شهرك ژاندارمري و الان هم در حدود 15 - 10 سال است كه در شهرك غربيم.
فكر مي كنيد تب دوربين با گذشت 30 سال سابقه كاري چه ميزان در وجود شما تغيير كرده؟
كلا دوربين آدم را مي گيرد. ولي بعضي ها را ديرتر مي گيرد. بعضي ها روزهاي اول و ماه هاي اول تب ندارند، بعدا تب مي گيرند، بعضي ها از همان اول تب دارند و بعدا كم  كم اين تب كم مي شود. خيلي ها هم مي گويند ما اصلا تب نداريم كه اين خوب نيست. مثل اين مي ماند كه كسي بگويد من از هيچ چيز نمي ترسم. حالت طبيعي اين است كه آدم در بعضي شرايط از بعضي چيزها بترسد. گوينده هميشه در تب و تاب است. اما همه اينها با ايمان به خدا و توسل به ائمه و يك تطمئن القلوب، ذكر يك آيه كوچك قبل از خبر، صلوات، بسم  الله و ... حل مي شود و چنان به آدم نيرو مي دهد كه تا پايان خبر آن تب ها نمودار نمي شود، ولي تب دوربين و ميكروفون تا مدت هاي زيادي هم گوينده ها را مي گيرد و من هم از اين قضيه مستثني نبودم و آن اوايل تا مدت هاي زيادي تمام بدن يا صدايم مي لرزيد، خيس عرق مي شدم يا تا مدتي بايد روي صندلي مي نشستم تا حال عادي پيدا مي كردم، ولي الان براي رفتن به استوديو شتاب و عجله دارم. ضمن اينكه بي تفاوت نيستم، چون به هر صورت برنامه زنده است.
قبل از خبر گريم هم مي شويد؟
بله، سابق بر اين نداشتيم. البته قبل از انقلاب بود، ولي بعد از انقلاب گفتند نيازي نيست، ولي الان مدتي است كه به اين قضيه خيلي اهميت داده شده و الان۱۲-10 گريمور در هيات تحريريه خبر مستقر هستند و به طور 24 ساعته دو اتاق يكي براي خانم ها و يكي براي آقايان اختصاص داده شده.

پدر من كارمند راديو و مادرم هم خانه دار بودند. ما 8 تا فرزند هستيم از يك پدر و مادر. درمنزل ما به طور كلي جو فرهنگي عجيبي حاكم بود چون پدرمن نويسنده، شاعروسال هاي سال بيش از 40-30 سال گوينده راديو بود.
همه مناطق كردنشين پدر من را مي شناسند و در مرز تهران همه مي گويند ايشان پدر بابان است ولي از مرز تهران كه بيرون مي رويم، مي گويند ايشان پسر آقاي بابان است و در واقع از مرز تهران كه خارج و به مناطق غرب كشور مي رويم، من را به خاطر پدرم مي شناسند، ولي در تهران عكس اين قضيه است. به طور كلي خانواده ما يك خانواده تقريبا فرهنگي است. پدرم اصرار داشت كه همه ما حتما زبان كردي را ياد بگيريم. موقع استراحت ما را وادار مي كرد كه حتما كتاب بخوانيم. ما را وادار مي كرد به اشعار سعدي و حافظ و شعراي كرد گوش كنيم و اينقدر روي اين قضيه اصرار داشت كه هرگاه ما خسته از بازي بر مي گشتيم تا اشعار را گوش نمي كرديم اجازه خوابيدن نداشتيم.
اولين افتضاح
در مركز كرمانشاه ساختمان راديو و تلويزيون دو ساختمان مجزا از هم بودند با فاصله 50 متري از همديگر و تحريريه خبر راديو و تلويزيون در ساختمان تلويزيون بود. براي خواندن خبر راديو بايد تلكس را از هيات تحريريه در ساختمان تلويزيون مي گرفتيم و به ساختمان راديو مي رفتيم و خبر را آنجا مي خوانديم. يك بار كه خبرها دير آماده شد كه آن موقع زياد معمول نبود، برخلاف الان كه خبرها دير آماده مي شود خبرها دير به دست من رسيد. من مجبور شدم فاصله بين ساختمان ها را بدوم و غافل از اينكه گوينده به هيچ عنوان نبايد بدود و بايد با آرامش برود چون مدتي طول مي كشد ضربان قلب به حالت معمول برگردد. من چون اين تجربه را نداشتم با همان سرعتي كه دويدم به داخل استوديوي راديو رفتم و صدابردار هم كيو داد و چراغ را روشن كرد و خواندن خبر را شروع كردم. يك جمله اول را كه خواندم نفسم ديگر در نمي آمد، يعني نفس هايم به شماره افتاد كه سروصداي همه درآمد. مديركل تنها كاري كه توانست بكند به نزديك ترين كسي كه آنجا بود - خانمي كه منشي ايشان بود و اتفاقا ايشان هم گوينده بود - گفت: با سرعت برود، اخبار را از دست من بگيرد و خودش خبر ها را بخواند. ايشان هم ظاهرا همان ناپختگي و بي  تجربگي را كه من داشتم، داشتند چون به سرعت دويدند و دوان دوان آمدند خبرها را از من گرفتند. پشت ميكروفون نشستند و اوضاع را بدتر كردند و طوري شد كه بيش از 4-3 دقيقه از يك خبر 15 دقيقه اي پخش نشد! و جريمه اي كه مدير براي من در نظر گرفت يك جريمه 6 ماهه بود، كه 6 ماه جريمه شدم فقط گوينده اعلام برنامه باشم.
خاطرات جبهه 
زماني كه تازه از آمريكا برگشته بودم در مركز آذربايجان غربي همزمان با جنگ و پاكسازي مناطق مختلف غرب كشور بود و در همه جبهه ها حضور داشتيم و به طور مرتب به صورت گروههاي رپرتاژ به جبهه هاي مختلف مي رفتيم و خيلي جالب بود كه خيلي از عزيزاني كه من با آنها مصاحبه كردم به فاصله 3 ساعت حتي يك ساعت قبل از اينكه به مركز برسم شهيد مي شدند. از فرمانده هان سپاه مثل شهيد اميني، باكري. من يادم مي آيد شهيد اميني هر كاري مي كردم با من مصاحبه نمي كردند، مي گفتند مصاحبه مي خواهيد چه كار، برويد از همان ذهنيتي كه هست فيلم بگيريد و دو روز من پا به پاي ايشان با گردان و گروهانشان اين طرف و آن طرف مي رفتم تا اينكه روز دوم بعد از خواندن نماز، دعاي وحدت مي خوانديم و اتفاقا ايشان بغل دست من نشسته بود و دست همديگر را گرفته بوديم بالا و دعاي وحدت مي خوانديم و فيلمبردار هم از همان دعاي وحدت فيلم گرفته بود. دعا كه تمام شد گفتم كه آقاي اميني من الان مي خواهم با شما مصاحبه كنم. گفت تو مرا كشتي. بالاخره راضي شد و در حدود 5 دقيقه بيشتر صحبت نكرد. بعد از اينكه شهيد اميني صحبت كرد تشكر كرديم و حلقه فيلم را گرفتيم و براي پاكسازي به مناطق مختلف رفتيم و خيلي مجموعه جالبي شده بود. تهران به ما فشار مي آورد كه زودتر اين فيلم ها را ارسال كنيد. بعد از دو روز به مركز كه رسيديم با صورت خاكي گفتند كجا بوده ايد. گفتم شهيد اميني با ما مصاحبه نمي كرد. گفتند اميني كه شهيد شد، گفتم الان رسيدم. گفتند: نه، خبر رسيده كه ايشان شهيد شده اند و اصلا اين فيلم در آن مركز ماندگار شد.

يك شهروند
آرمانشهر
ايرانشهر
تهرانشهر
خبرسازان
دخل و خرج
در شهر
محيط زيست
|  آرمانشهر  |  ايرانشهر  |  تهرانشهر  |  خبرسازان   |  دخل و خرج  |  در شهر  |  محيط زيست  |  يك شهروند  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |