اتوبوسي كه هيچ وقت ايستگاه را ترك نمي كند
دوران سالمندي در آزادي
پدربزرگ را بزك كرده اند. رفتار خشونتآميز سابق نيز وجود ندارد، اما خدا مي داندخودش از نقش جديدي كه برايش در نظر گرفته اند راضي هست يا نه...
مسعود مير
وقتي واژه آزادي به گوش تهراني ها مي رسد، تصوير يك برج خسته و آلوده در ذهنشان مي نشيند كه براي ماندن تقلا مي كند. فضاي وسيع اطراف برج مجالي فراهم مي آورد براي مشاهده ماشين هاي نو و كهنه، آدم هاي پير و جوان، معتاد و سالم، خسته و شاداب، مسافرهاي شهر و البته يك چيز ديگر. در ازدحام خطي هاي مدل به مدل كه حسن هر كدامشان با فريادهاي راننده اش برشمرده مي شود، يكي از همه بيشتر توجه را جلب مي كند. ظاهرش شبيه هيچكدام از اتومبيل هاي اطراف ميدان نيست؛ نه اتوبوس ها، نه ميني بوس ها و نه سواري هاي كوچك و رنگارنگ. آنقدر بزرگ هست كه از هر طرف ميدان چشم بدواني و ببيني اش، اما چون سالهاست بي حركت مانده ياراي مقابله با ديگر رقبا را ندارد.
مدت هاست كه اين زرد قناري حرفي از خيابان و ايستگاه هاي آزادي توپخانه و مردم براي گفتن ندارد. شايد از همان زماني كه قلبش را در يك تعميرگاه موتوري جا گذاشت، خاطراتش را فراموش كرد يا شايد از هنگامي كه شهرام بدره مانند يك مغازه اجاره اش كرد و از ميان خيابان ها و مياديني كه روزگاري محل قدرتنمايي اش بود، ميدان آزادي را براي استراحتش انتخاب كرد.
ليلاند پير حالا تغيير كاربري داده است. خبري از راننده و شاگرد و سكه 2ريالي و قهقهه بچه ها براي نشستن در صندلي هاي طبقه دوم نيست. ديگر كسي با عبور از راه پله كوچك پشت جايگاه راننده نمي تواند به حقارت ساختمان ها بخندد و با درخت ها هم اندازه شود. اين روزها ساختمان ها مرتفع تر شده اند، اتوبوس ها رشد طولي پيدا كرده اند و ليلاند دو طبقه پارك شده دور ميدان آزادي، شده يك كتابفروشي كه هم منبع درآمد يك خانواده 5 نفره است و هم شركت واحد از آن بهره مي برد. در كتابفروشي سيار به جاي رديف صندلي ها، ميزهايي به چشم مي خورد كه بار سنگين كتاب هاي مختلف را به دوش مي كشد. به جاي همهمه مسافر و قيژ ترمز اين غول آهني، صداي مشتري هايي به گوش مي رسد كه كتاب ، CD، نوار يا مواد خوراكي مي خواهند. 4 سال پيش بود كه اين جنازه بزرگ از پارك موتوري شركت واحد به اين نقطه از شهر منتقل و با تغيير كاربري به يك كتابفروشي جالب براي علاقه مندان تبديل شد. مسوول اين كتابفروشي كه خودش ناشر هم هست، مي گويد: اين اتوبوس را از روابط عمومي شركت واحد به مبلغ 575 هزار تومان در ماه اجاره كرده و هر روز از ساعت 30:8 صبح تا 10 شب در آن مشغول به كار است.
بدره مي گويد: اين كتابفروشي براي شهرستاني ها و توريست هايي كه تاكنون مانند آن را نديده اند، بسيار جذاب است. براي او خاطره گروهي از دانشجويان شيرازي كه با ديدن اين اتوبوس از شركت واحد تقاضاي خريدن آن را جهت استفاده در دانشگاه شيراز داشتند همانقدر جالب است كه عكس هاي توريست هاي انگليسي از اين اتوبوس فسيل محصول كشورشان.
تا مدتي پيش طبقه دوم اين اتوبوس مخصوص كتاب هاي كودكان بود، اما مدتي است كه اين طبقه تبديل شده به انبار كتاب هايي كه در طبقه اول، روي ميزها خودنمايي مي كنند.
مسوول اين كتابفروشي آهني كه مدير فروش يك انتشاراتي هم هست مي گويد: در اين كتابفروشي 4 نفر كار مي كنند كه يكي از آنها هر شب در اتوبوس مي خوابد. اين عمل از آنجا ناشي مي شود كه يك شب شيشه هاي اتوبوس شكسته شد و چند نفر به اميد بازكردن گره كور زندگي شان به اتوبوس پير هجوم آوردند و فعل دزديدن را ناتمام صرف كردند.
اتوبوس دو طبقه ميدان آزادي رفقاي ديگري هم دارد. يكي از آنها دور ميدان بهار شيراز تبديل شده به عكاسي و نمايشگاه عكس و ديگري به جاي مسافر، ميوه و تره بار در خود جاي داده است. تمام اين رفقا روزگاري خيابان هاي تهران را با قدرت و غرور زير چرخ هايشان به سخره مي گرفتند و اما حالا روزگار همه چيز را تغيير داده است.
ميدان آزادي كه زماني نقطه اوج و تحرك زندگي يك اتوبوس نو بود، حالا به انتهاي غريب چند تكه آهن و سرب تبديل شده است.
|