وارن اي. پيترسن و نئول پي. گيست
ترجمه: عبدالرضا خليلي
|
|
شايعه، كوششي جمعي است براي تفسير يك موقعيت مبهم ولي جذاب. يك مطالعه موردي درباره شايعه نشان مي دهد وقتي كه جمعيتي به چيزي به شدت دلبستگي پيدا مي كند، شايعه به طور كامل و متنوع توليد مي شود. اين ديدگاه مخالف با نتايج كلي است كه آلپورت و پستمن براساس تجارب آزمايشگاهي خود به آن دست يافتند.«شايعه» عموماً به توضيح يا تبيين هاي تاييد نشده اي اطلاق مي شود كه به يك موضوع، واقعه يا مسأله عمومي مرتبط است و از شخصي به شخص ديگر منتقل مي گردد. براساس اين تعريف شايعه مي تواند به عنوان يك دانش نوعي، ساده و مجزا كه مشكوك است مورد بررسي قرار گيرد. شايعه گونه هاي متفاوتي دارد: شايعه هاي گذشته نگر كه اشاره ضمني به حوادث گذشته دارد و شايعه هاي آينده نگر يا پيش گو كه از آينده خبر مي دهد، شايعه هايي كه براي مبارزه با گروه هاي خاص به طور سازمان يافته منتشر مي شوند و شايعه هايي كه ظاهراً خود به خود در شرايط آشفتگي اجتماعي رواج مي يابد، شايعه هايي كه نتيجه پرواز بي حد و حصر قوه تخيل است و شايعه هايي كه شامل اخباري با موضوعاتي منطقي و واقعي است. اين تفاوت ها ما را ملزم مي سازد به تعريف و طبقه بندي شايع ها و جايگاهشان در حوزه رفتار جمعي توجه نماييم(۱). خصوصاً تحليل عيني شايعه بدون توجه به رفتار منظم و سيستماتيك جريان هاي گوناگون افكار عمومي ممكن نيست.
در اينجا شايعه هايي مورد بررسي قرار مي گيرد كه خود به خود بعد از شكل گيري افكار عمومي به واسطه دلبستگي به يك مسأله يا حادثه عمومي، به وجود مي آيد(۲). اين شايعه ها مي تواند نتيجه كوشش هاي جمعي براي تفسير يك موقعيت مبهم باشد. ولي اين كوشش ها زماني صورت مي گيرد كه نظر عمومي درباره آن موقعيت به طور اصولي شكل نگرفته و اطلاعات رسمي و معتبري عرضه نشده باشد.
شناخت افكار عمومي
افكار عمومي به عنوان يك مفهوم سيال در مقابل مفاهيم
غير سيالي مثل فرهنگ قرار مي گيرد و بيانگر گرايش ها و عقايد موقتي است كه در نتيجه تلاش هاي جمعي براي تفسير موقعيت هاي جديد و دايماً در تغيير به وجود مي آيد. گروهي از مردم به يك مسأله يا واقعه دلبستگي پيدا مي كنند در نتيجه، بر حسب تفسيري كه از شرايط فرهنگي موجود و اشكال خاص مناسباتشان دارند، گرايش ها و باورهاي مربوط به آن را به زبان مي آورند. اين پديده در يك نظام اجتماعي روي مي دهد؛ نظام اجتماعي كه رهبري، مناسبات گروهي و مجاري ارتباطي خاصي دارد. بنابراين شايعه به شدت متأثر از ساختار رهبري، مناسبات گروهي و مجاري ارتباطي جامعه خود است.(۳)
چون ما در زندگي روزمره به طور مستمر با حوادث و مسايل گوناگون روبه رو مي شويم، در جامعه مجاري نهادينه شده اي براي انتقال گرايش ها و باورهاي جديد به وجود آمده است. اطلاع رساني گسترده در زمينه مسايل مهم اجتماعي معمولاً- لااقل تا اندازه اي- از طريق رسانه هاي گروهي صورت مي گيرد. اطلاع رساني به يك گروه يا سازمان خاص، عموماً يا از طريق مكاتبات رسمي و يا از طريق غيررسمي، با تاكيد بر اعتبار داشتن مضامين آن صورت مي گيرد. افكار عمومي هميشه چيزي بيش از يك عكس العمل خودكار به يك نظر رسمي است. حتي زماني كه نظر رسمي مغايري وجود ندارد، مسايل به طور غيررسمي مورد بحث قرار مي گيرد و به گرايش ها و عقايد ويژه گروه هاي خاص مرتبط مي شود. محتواي شايعه اساساً با ديگر اشكال افكار عمومي تفاوت دارد، يعني از طريق مجاري مرسوم تصديق نمي شود. اين فرضيه شعور عاميانه كه «شايعه امري نابهنجار يا مرضي است» بيانگر اين واقعيت است كه از اشخاص دخيل به طور معمول انتظار مي رود- يا چنين عادت كرده ايم- به مجرا يا مجاري اطلاع رساني رسمي اعتماد كنند. شرايط اجتماعي زماني براي رواج شايعه فراهم مي شود كه مردم به حادثه اي كه در گذشته يا آينده اتفاق مي افتد دلبسته و علاقه مند شوند، اطلاعات و تبيين هاي رسمي وجود نداشته باشد و براي اكثر افراد كنترل اجتماعي مربوط به آن موقعيت، بيروني باشد(۴).
در اين شرايط و هنگامي كه دلبستگي ها در افراد ميل به تقويت شدن دارد، راه بهتري براي بحث ها و گفت وگوهاي غيررسمي وجود دارد. تعداد افراد جمعيت شايعه (جمعيتي كه شايعه در آن منتشر مي شود) ممكن است افزايش يابد و افرادي كه نه علاقه و نه آگاهي از آن موقعيت دارند را نيز در بر گيرد. هنگامي كه فرد از يك گروه گفتگوگر به گروه ديگري مي رود، ذهنيت- به صورت شايعه- ميل به اتفاق يافتن به ديگران پيدا مي كند و نماينده واقعيت شده، اغلب با ذكر منابع رسمي فرضي مورد حمايت قرار مي گيرد.
نوعاً جمعيت شايعه نسبت به ديگر جمعيت ها احساسي تر است. گاهي از همان ابتدا شايعه شكل رفتار جمعي به خود مي گيرد. موضوع شايعه به طور مؤثري فريبنده، خارق العاده و احساسي است. در جامعه آمريكا مسايلي كه اخيراً موضوع شايعه شده اند عبارت است از آتش سوزي، قتل و انحرافات جنسي. هر قدر جمعيتي به يك مسأله احساسي عكس العمل بيشتري نشان دهد، به همان ميزان كنترل عقلاني به حداقل مي رسد و تخيل فعال مي گردد. گلد هامر مي گويد نسبت به موضوعات غيرانساني، موضوعات انساني راحت تر احساسات را برمي انگيزد(۵). اگرچه ظاهراً گروه هايي كه از الگوهاي احساسي انباشته شده پيروي مي كنند به خوبي به انتشار شايعه كمك مي كنند ولي به نظر مي رسد وقتي كه جمعيت ذي نفع متوجه يك شخص مي شود به وجود آمدن شايعه محتمل تر است.
در ابتدا، اعضاي جمعيت شايعه نسبت به مسأله، واقعه و موضوع شايعه گرايش بسيار متفاوتي از خود نشان مي دهند، اين تفاوت ناشي از شدت و نوع دلبستگي علاقه و اشتياق آنها است. ممكن است در گروه هاي ديگر تفاوت هاي بيشتري وجود داشته باشد. در حين زبان به زبان نقل شدن شايعه اختلاف گرايش افراد كاهش مي يابد و يك تعريف مشترك از موقعيت ارايه مي گردد و احساس مشتركي به وجود مي آيد. شايعه يك انبوهه را به يك اجتماع - يك اجتماع موقتي و غيرثابت- تبديل مي كند.
ديد گاه آلپورت و پستمن
اثر آلپورت و پستمن يكي از جامع ترين تحقيقاتي است كه براي تبيين عيني شايعه صورت گرفته است(۶) آنها هنگام استفاده از روش شناسي روانشناسان در زمينه حافظه و خاطره، استفاده از يك رشته تجربيات موفق و كنترل شده را پيشنهاد كردند كه شامل يك زنجيره مطالب برگزيده شش يا هفتگانه مي شود. يك محرك بصري مثل تصوير يك صحنه اجتماعي و وسوسه انگيز، به شخصي عرضه مي شود، او نظرش را درباره آن به شخص دوم منتقل مي كند، شخص دوم نظرش را در باره گزارش شخص اول به شخص سوم منتقل مي كند و... نتيجه گيري درباره طبيعت شايعه، با مقايسه گزارش آخر با انگيزه هاي نخستين صورت مي گيرد.
آلپورت و پستمن نتايج بررسي هاي خود را در ذيل مفاهيم «تسطيح» ، «برجستگي» و «همانندسازي» خلاصه مي كند، «تسطيح» به تمايل يك شايعه به كوتاهتر، مختصرتر، آسانتر شدن در هنگام سفر و در زمان شنيدن و گفتن اطلاق مي گردد. هنگام تكرار موضوع شايعه، لغات كمتري مورد استفاده قرار مي گيرد و جزئيات كمتري ذكر مي شود.(۷)«برجستگي »عبارت است از «دريافت، نگهداري و گزارش گزيده تعداد محدودي از جزئيات از زمينه بزرگتر»(۸).همانندسازي با«نيروي جذاب و نيرومندي كه به وسيله زمينه ذهني و احساسي موجود در ذهن شنونده بر شايعه اعمال مي شود، صورت مي گيرد »(۱۹)
اين مفاهيم نه به عنوان چند فرضيه پيشنهادي بلكه به عنوان چند نتيجه كلي، صحيح و صريح در نظر گرفته مي شود. مثلاً آلپورت و پستمن بيان مي كنند كه:« آنچه ديده يا شنيده مي شود بايد طبق فرايند صرفه جويي حافظه ساده و خلاصه گردد »(۱۰) «اغلب چنين تصور مي شود كه در شايعه مطالب شاخ و برگ پيدا مي كنند و يا شبيه يك گلوله برفي غلتان بزرگ مي شود. اين پندار نادرستي است »(۱۱).« كليشه سازي يك نتيجه مختصرسازي غيرضروري براي صرفه جويي در كوشش هاي ذهني است »(۱۲).
ديدگاه آلپورت و پستمن با ديدگاه كساني كه شايعه را يك شكل افكار عمومي تلقي مي كنند و افكار عمومي را فرايند جمعي پيچيده مي دانند تفاوت دارد. آنها چنين تصور مي كنند كه زمينه اجتماعي كه باعث بروز شايعه مي شود مي تواند به يك رشته افراد منفرد و جدا از هم تقليل يابد. به طور ضمني اين بدان معنا است كه انتشار وسيع شايعه چيزي بيش از با هم جمع شدن اين زنجيره ها نيست و شايعه تا اندازه اي مي تواند با مراجعه به مكانيزم هاي روانشناسي ثابت و نافذ مثل« فرايند صرفه جويي در حافظه »تبيين شود.
علاوه بر اين- و شايد مهم تر اين كه- آلپورت و پستمن به اين فرضيه اشاره كردند كه شايعه اساساً از نقص در فهم و نقص در ارتباط لفظي يك طرفه ناشي مي شود. بنابراين آنها برحسب تجربه خود وجود تغييرات در معني و انگيزشي كه در آن بده، بستان هاي يك گفت وگوي غيررسمي روي مي دهد را غيرقابل قبول مي دانستند. آلپورت و پستمن همچنين امكان ارايه شرح هاي متفاوت براي هر عبارت را از سوي همان فرد ناقل شايعه، مورد توجه قرار دادند و بيان كردند كه اين تفاوت شرح از تفاوت رابطه ناقل با شنوندگان ناشي مي شود نه از حافظه ضعيفشان.
به نظر آنها ظاهراً افراد از روي بي ارادگي شايعه را به وجود مي آورند و نقل مي كنند، اما در هر حال آنها در شرايط مبهمي كه به طور احساسي به آنها ارتباط دارد عمل مي كنند: در شايعه ها اغلب هراس ها، اضطراب ها، خصومت ها و آرزوهاي عمومي به وضوح ديده مي شود. به وجود آوردن و نقل شايعه ها متضمن تفسير، تحليل، انديشه و تخيل خلاق است.
به همين نحو، يك بررسي ساده آشكار مي سازد كه ارتباط يك شبكه زماني و مكاني پيچيده است كه اشخاصي را كه گرايش ها و باورها را در موقعيت هاي گوناگون اجتماعي دريافت مي كنند، مورد بحث و تفسير قرار مي دهند و آنها را فراموش و منتقل مي كنند، به هم مرتبط مي سازد. ماهيت سريع و پيچيده اين فرايند، بررسي عيني شايعه را مشكل مي كند. احتمال اين كه به وسيله به كار بردن روش هاي رسمي ساده سازي و كنترل در روانشناسي تجربي بتوان مسايل روش شناختي را حل كرد ناچيز است. اقتضائات روش شناختي موضوع تحقيق را از زمينه اش جدا مي سازد.بنابراين يافته هايش كاملاً ربطي به شايعه نداشته بلكه به ادراك، حافظه و يادآوري ساده ارتباط پيدا مي كند. دليل اين امر اين است كه آلپورت و پستمن شرايط اجتماعي خود را شبيه يك كلاس درس معرفي مي كنند و نتيجه گيري هايشان- تسطيح، برجستگي و همانندسازي- شبيه نتيجه گيري هاي روانشناسان تربيتي در زمينه حافظه در آموزش رسمي است.
زماني كه آلپورت و پستمن ديدگاه هاي خود را با دقت ذيل مفاهيم تسطيح، برجستگي و همانندسازي خلاصه مي كردند، به طور خاص، امكان آزمودن و تعيين- معناداري و تبيين كنندگي- نتايج اين مفاهيم را اثبات مي نمودند، البته اين امر در شرايط طبيعي بيش از شرايط آزمايشگاهي كنترل شده است. ممكن است در ادامه مجموعه اي از شايعه هاي بررسي شده توسط اين نويسندگان، براي آزمايش تجربي نظرات آلپورت و پستمن و معرفي روش عمومي بررسي شايعه مطرح شود.
بررسي تجربي شايعه
شايعه هاي مورد بحث در يك شهر نيمه غربي كوچك، هنگام وجود نگراني عمومي درباره يك جرم لاينحل منتشر شد. جرم مورد بحث تجاوز و به قتل رساندن يك دختر پانزده ساله است. اين شايعه ها يا مجموعه شايعه ها بسيار متنوع بودند، اما در همه آنها به يك مطلب به طور مكرر اشاره مي شد و آن اين كه: «صاحب خانه كه قرباني را براي مراقبت از فرزند خود استخدام كرده بود غروب بدون همسرش به منزل باز مي گردد و دختر را به قتل مي رساند.» اگر چه اين خبر در آن زمان- يا بعد از آن- از يك منبع معتبر تأييد نشد اما شايعه آن به طور بسيار شگفت آوري در سراسر شهر منتشر شد. فاصله زماني بين وقوع جرم و انتشار شايعه ها دو هفته بود. در دو روز نخست پس از وقوع جرم جرايد و راديو خود را وقف گزارش كردن هم جزئيات آن قتل و مرور حوادث مشابهي كه در چند سال اخير در آن محله روي داده است كردند.
سپس برخي حوادث به تحريك نگراني ها و برانگيختن فكر مردم براي پي بردن به هويت قاتل كمك كرد. پليس از طريق جرايد و راديو از مردم براي كسب هر نوع اطلاع مرتبط با جرم استمداد كرد و از اهالي محل درخواست نمود در صورت رؤيت هر مردي كه دستها و صورتش بريده يا با ناخن خراش برداشته است سريعاً پليس را مطلع سازند. يك رشته اقدامات براي در نظر گرفتن يك پاداش مناسب براي كساني كه اطلاعاتي دارند كه به شناسايي قاتل كمك مي كند صورت گرفت. گارد ملي براي حفاظت از آن محله و ارائه راهنمايي هاي ممكن فرا خوانده شد. در محله اي نزديك به محل وقوع قتل پليس گلوله اسلحه ها را بررسي كرد، اما موفق به شناسايي قاتل نشد. ماشين هاي پليس در همه خيابانهاي اطراف دائماً گشت زني مي كردند.
رفتارهاي متفاوت نمايانگر علايق و نگراني هاي ويژه هر گروه است و همان طوري كه ديگران نيز ذكر كرده اند به شدت يافتن علايق و نگراني هاي عمومي كمك مي كند. بسياري از ساكنان موضوع قتل را كنار گذاشتند و به زندگي خود پرداختند. برخي ديگر خود را وقف جمع آوري اطلاعات درباره خانواده دختر و خانواده اي كه او را به عنوان نگهدار بچه استخدام كرده بود كردند. براي حفاظت از منازل از سوي ساكنين اقدامات خاصي صورت گرفت. نسبت به تنها بودن دختران و زنان جوان در هنگام تاريكي شب هشدار داده شد. صحبت درباره قضيه تجاوز و قتل گفتگوي رايج و مشترك همه اجتماعات و محافل مردمي شد. تقريباً بلافاصله بعد از وقوع جرم شايعه هاي گوناگوني درباره هويت قاتل منتشر شد، اين شايعه ها(ذهنيت ها) به طور گسترده اي متفاوت، پراكنده و كوتاه مدت بودند. چنين تصور مي شد كه قاتل يك
سياه پوست، يك دانش آموز دبيرستاني، يك راننده قطار و يا يك پسر كند ذهن است.
علاوه بر اين شايعه هايي درباره بي تفاوتي و فساد پليس منتشر شد. در كنار طرح شايعه هايي در زمينه قاتل بودن مرد صاحبخانه و يا بعد از آن، مسئله صلاحيت پليس سخن رايج گفتگوهاي مردم شد. قاتل بودن مرد صاحبخانه - كه ما از آن تحت عنوان آقاي «الف» نام مي بريم- چنين اظهار نظر شد كه او جشني را كه همراه با همسرش در آن حضور داشت ترك مي كند، به منزلش
باز مي گردد، وارد منزل شده، به دختر تجاوز كرده و در نهايت او را به قتل مي رساند و سپس پس از عوض كردن لباس هايش مجدداً به جشن باز مي گردد. عموماً اين مطلب به طور مشترك در شايعه هايي كه در سه يا چهار روز نخست پس از وقوع جرم سر زبان مردم بود وجود داشت.
اختلافات زيادي كه با وجود اين مضمون اصلي وجود داشت دلالت بر مطالب زير دارد:
- وجود تفسير، تفكر و تخيل خلاق برخي از اعضاي گروه براي متناسب كردن داستان با مفاهيم گذشته قتل
- سهيم كردن خصايص مجرمانه و جنسي آقاي «الف» در جرم
- تلاش براي اثبات اين كه همسر قاتل با قتل موافق بوده است
- زمينه سازي براي انجام يك تحقيق قابل اعتماد و در كل تهيه يك گزارش دقيق و مؤثر.
نويسندگان مذكور، كه هر دو ساكنان آن محله بودند، در حد امكان به دقت فرايند انتقال شايعه ها را بررسي كردند و همه اطلاعات ممكن درباره زمينه ها و مقدمات آن را جمع آوري نمودند. براي ثبت هر شايعه يا خبري كه در هفته نخست درباره مسئله تجاوز و قتل شنيده شده بود با يك صد دانشجوي ساكن در قسمت هاي مختلف آن جامعه مصاحبه شد(۱۳). طبقه بندي شايعه ها به صورتي كه در ادامه ملاحظه مي شود، نشان مي دهد كه شايعه ها داراي يك مضمون اصلي با اختلاف زياد در تفسير جزئيات است و از مقدمات ذهني متناقضي برخوردار مي باشد:
شايعه درباره غايب بودن آقاي «الف» در جشن:
* «آقاي الف جشن را به مدت ۲ ساعت از ساعت نه و سي دقيقه تا يازده و سي دقيقه ترك كرد.»
* مدت ترك جشن به طور متناوب- نيم ساعت، يك ساعت و نيم، از ساعت يازده تا دوازده و سي دقيقه و از ساعت يازده تا دوازده- گزارش شده است.
* «وقتي آقاي الف به جشن بازگشت او به طور كامل لباسش را عوض كرده بود و صورتش هم با ناخن زخمي شده بود.»
* درباره محل زخمي شدن- پشت يا سينه اش- به طور متفاوت گزارش شد.
* «آقاي الف جشن را حدود ۲ ساعت ترك كرد، او گفت براي نوشيدن نوشابه بيرون مي رود اما به منزل بازگشت و كاملاً دختر جوان را غافلگير كرد.»
* علاوه بر اين، گزارش شد كه او گفته است براي پر كردن فرم ماليات جشن را ترك كرده است.
* «آقاي الف با كفش هاي خوني و گلي به جشن بازگشت.»
* «آقاي الف جشن را ترك كرد، سوار يك اتوبوس شد، مرتكب قتل شد و به جشن بازگشت.»
درباره نحوه دستگيري و بازداشت آقاي «الف» :
* «آقاي الف دستگير و در تمام طول روز مورد بازجويي قرار گرفت.»
* «از آقاي الف در شهر جكسون حفاظت مي شود (سي مايل دورتر).»
* «سگ هاي پليس سه بار رد خون را تا جايي كه آقاي الف ورق بازي كرده بود دنبال كردند ولي به خاطر مصالحي رد او دنبال نشد.»
* «آقاي الف در شهر جكسون اقرار به جرم خود كرده است.»
* «آقاي الف در هنگام بازجويي پليس چند داستان مختلف درباره اين كه در هنگام غيابش از جشن كجا بوده است ذكر كرده است.»
* «از آقاي الف براي بازجويي در يك زندان محلي حفاظت مي شود. او دو روز در آن زندان بود و نتوانست براي دو ساعت غيبتش از جشن دليل قانع كننده اي ذكر كند.»
* «آقاي الف اعتراف كرد، به اين صورت كه، پس از ارتكاب جرم و بلافاصله فرار كردن و رفتن به كاليفرنيا دچار عذاب وجدان مي شود و در نهايت اعترافات خود را نوشته و به مركز پليس محلي ارسال مي نمايد.»
* «پليس و اف. بي. آي، رد آقاي الف را پس از روز تدفين مقتول دنبال كرد.»
* «من شنيده ام كه او را براي بازجويي نگاه داشته اند و پليس تلاش مي كند با كتك زدن از او اعتراف بگيرد.»
* «آقاي الف در يك زندان تاديبي است.»
* «پليس شب گذشته او را دستگير كرد و با شتاب به شهر جكسون برد، ولي از نگهداري او در آنجا ترسيد.»
* «از آقاي الف در شهر جكسون براي بازجويي و تست هاي گوناگون مثل تست دروغ سنجي حفاظت مي شود. در واقع آنها معتقدند او ممكن است در كاليفرنيا تحت الحفظ باشد.»
* «آقاي الف به همراه خانواده اش در يوتاه مخفي شده است.»
* «آقاي الف به جرم قتل دستگير شده است. او در مينسوتا در زندان است.»
* «پليس چند بار از او بازجويي كرد و او هيچ پاسخ رضايت بخشي درباره اين كه او در زمان غيبتش از جشن در كجا بوده است؟ نداده است.»
شواهد مرتبط با تهاجم:
* «او از طريق در ورودي وارد منزل شد، اين دليل روشن بودن چراغ ايوان است، خانم ب(مقتول) او را شناخته است و به او اجازه ورود مي دهد. ولي آقاي الف خرك را پايين پنجره مي گذارد و پنجره را مي شكند تا چنين وانمود كند كه قاتل از اين راه وارد منزل شده است.»
* «در خانه هيچ اثر انگشتي به جز اثر انگشت خانواده الف وجود نداشت.»
* «طنابي كه به وسيله آن خانم ب خفه شده است، در قسمت بسيار تاريك يك اتاق متروكه پيدا شد و طناب در آنجا پيدا نمي شد مگر اين كه او (مهاجم) قبلاً شناختي از آن امكان داشته باشد علاوه بر اين شنيدم پنجره از داخل منزل شكسته شده است.»
* «رد پاي گلي به اتاق نشيمن رفته بود كه نشان مي داد از در ورودي براي ورود به منزل استفاده شده است.»
* «قفل پنجره اي كه تصور مي شد قاتل از آن وارد منزل شده است از داخل شكسته شده بود.»
* «او از طريق در ورودي به منزلش وارد شد و سپس منظره پنجره را صحنه سازي كرده است.»
«روي پيانويي كه در جلوي پنجره قرار داشت هيچ خراشي وجود نداشت بنابراين او از طريق در ورودي وارد منزل شده است» .
«هنگام غروب زماني كه او و همسرش به منزل رسيدند، او به همسرش اجازه نداد وارد منزل شود بلكه خودش وارد شد و سپس بيرون آمد و آنچه كه ديده بود براي همسرش ذكر كرد.»
«پنجره براي اينكه يك مرد در آن بخزد و از آن عبور كند بسيار كوچك بود.»
«وقتي از پسر كوچكش پرسيده شد كه آيا در آن شب ترسيده است؟ گفت نه، بابا اينجا بود» .
«وقتي از بچه آقاي الف درباره آنچه كه در آن شب در زمينه قتل ديده يا شنيده است پرسيده شده، او در جواب گفت، من مردي شبيه پدرم را ديدم» .
«پليس لباسهاي آغشته به خوني كه او هنگام به قتل رساندن دختر پوشيده بود يافت» .
«لباسهايي كه او پوشيده بود در زيرزمين يافت شد» .
«لباسهايي كه او پوشيده بود در اتومبيل يافت شد» .
«آقاي الف موي بور مثل آنچه در صحنه جرم يافت شد، داشت».
«او لباس خود را در حمام درآورد بنابراين همسرش نتوانست خراشهاي موجود روي بدنش را ببيند» .
«آقاي الف از در ورودي وارد منزل شد و پنجره در منازعه و زد و خورد شكست و جاپاهاي او شبيه جاپاهايي بود كه در منزل يافت شد» .
مدارك ارسال شده توسط افراد:
«اطلاعاتي درباره غيبت آقاي الف به وسيله كلوپي كه جشن در آن برگزار شده بود ارسال شد» .
شرايط اجتماعي زماني براي رواج شايعه فراهم مي شود كه مردم به حادثه اي كه در گذشته يا آينده اتفاق مي افتد دلبسته و علاقه مند شوند، اطلاعات و تبيين هاي رسمي وجود نداشته باشد و براي اكثر افراد كنترل اجتماعي مربوط به آن موقعيت، بيروني باشد
«آقاي الف كه نگهدار بچه را استخدام كرده بود به درخواست همسرش به منزل بازگشت، و او يك ساعت و نيم همزمان با وقوع قتل جشن را ترك كرد» .
«آقاي الف به درخواست همسرش به منزل بازگشت. او به مدت يك ساعت همزمان با وقوع قتل شوهرش را نديد او لباسهاي آغشته به خون شوهرش را در زيرزمين پيدا كرد» .
«خانم الف شرايط را به گونه اي كه مؤيد ادعايش باشد صحنه سازي كرد، او ادعا كرد هرگز توجهش به زندگي دوباره با او- به عنوان نتيجه اختلافات زندگي زناشويي گذشته- جلب نشده است.»
«خانم الف همسرش را زماني كه لباس منزل را در حمام مي پوشيد، ديد و خراشهاي روي بدنش را مشاهده كرد و اين مطلب را به پليس گزارش داد.»
«همسرش او را ترك كرد، او در تمام مدت از اين واقعيت با خبر بود» .
«خبر جنايت او را زن يا پدر زن او افشاء كرده است» .
«مادر آقاي الف او را به پليس معرفي كرد و گفت او دائماً انحراف جنسي داشته است و اخيراً به سفر دوري رفته است» .
«برخي افراد كه در جشن حضور داشتند به پليس نامه نوشتند و درباره غيبت آقاي الف گزارش دادند.»
عكس العمل هاي خانم الف:
«خانم الف به خاطر همسرش از اين مسئله چشم پوشي كرد ولي به خاطر فرزند دومش به كاليفرنيا رفت» .
«در روز تدفين مقتول، آقاي الف همسرش را به خانه اش در مينسوتا برد. از آنجا از كشيش در كانتون درخواست كمك كرد» .
«اينكه آيا خانم الف، آقاي الف را به پليس معرفي كرده است يا كشيش، مشخص نيست. پيدا كردن دختر مقتول، خانم الف را شوكه كرد و اين باعث مرگ بچه اي كه او حمل مي كرد شد ».
«آقاي الف همسرش را وادار كرد تا مسائل حل شود شهر را ترك كند ».
« خانم الف به خانه اش در داكوتا شمالي رفت. »
« علاوه بر اين سفر خانم الف به ويسكانسين، تگزاس و ايلينويز نيز گزارش شده است. »
«همسر آقاي الف دچار يك بحران روحي شده است ».
« خانم الف چهار ماه حامله است ولي فرزندي كه آن را حمل مي كرد از دست داد ».
« خانم الف به ديوان خانه منتقل شده است».
«همسر آقاي الف در كاليفرنيا جايي كه او يك نوزاد مرده زاييده است، مي باشد دليل مرگ نوزاد آثار و نتايج اين شرايط روي وضعيت فيزيولوژيكي او بود ».
خانم الف و فرزندش به منزل مادرش در ويسكانسين رفتند. فرض بر اين است اين سفر علت سقط فرزندشان بوده است.
« گفته شده است كه «خانم الف آبستن بوده و زماني كه شوهرش دستگير شد بيهوش گرديد، همچنين گزارش دادند كه او در بيمارستان است و براي ۱۰ روز يا بيشتر دركما مي باشد» .
تصوراتي كه درباره آقاي الف وجود داشت:
«من شنيده ام كه او از جواني انحراف جنسي داشته است» .
«او به طور استثنايي باهوش است، يك C.P.A، و در موسيقي استعداد عجيبي دارد» .
«خانم ج (عمه دختر مقتول) با آقاي الف يك بار به مدرسه رفته است او گفت اين آقا يك فرد مضحك و عجيب است» .
«خانم الف گفت او در شش ماه گذشته بسيار آشفته بود» .
«آقاي الف مدتي در بيمارستان بوده است» .
«آقاي الف با همسرش تا چندي پيش زندگي نمي كرد» .
«آقاي الف يك آدم الكلي بد مست است و در شهر ميگساري و عياشي مي كند» .
«آقاي الف در جنگ به خاطر انفجار بمب موجي شد و ديوانگي سبب شده از او رفتارهاي غيرمعمول و غيرمتداول سر بزند.»
«ازدواج آقا و خانم الف براي يك سال دچار تزلزل شده بود و خانم الف از همسرش شكايت كرد» .
«آقاي الف در قضيه فرگوسن در ۵ سال پيش مورد سوءظن قرار گرفت» .
«او اغلب جشنها را ترك مي كرد و دوباره بازمي گشت، بنابراين هيچ كس انتظار چنين رفتار عجيبي از او نداشت» .
«او مست بود و در اين وضعيت نمي توانست به درستي وضعيت خود را ارزيابي كند» .
احتمالاً به وجود آمدن چنين تصوري كه: «آقاي الف در هنگام غيبت از جشن مرتكب تجاوز و قتل شده است» از ذهنيت مردم درباره هويت قاتل سرچشمه گرفته است. بنابراين تقريباً روشن مي شود كه شايعه به شكل كاملش ظاهر شده است. در حين تكميل شايعه، به نظر مي رسد اطلاعاتي كه تمايل به سرو سامان دادن به اين داستان دارد از تصورات قبلي درباره قتل و- تقريباً به طور مستقيم- از اصل مطلب سرچشمه گرفته است.
واكنش مردم به شايعه
به هر حال، اين نمونه ساده از موج انتشار حرفه اي شايعه در سرتاسر جامعه نيست بلكه به وسيله موج ديگري فهميده مي شود. بسياري از مردم مطلب اصلي را، تا زماني كه به طور قابل ملاحظه اي شكل نگرفته بود نشنيدند. دليلي براي باور كردن هر خبري كه به طور مستقل به وجود مي آيد و راهش را به تنهايي دنبال مي كند وجود ندارد(۱۵). زماني كه شايعه از شخصي به شخص ديگر منتقل مي شود در موقعيتهاي مختلف اجتماعي مورد بحث قرار مي گيرد و به وسيله افراد با علايق يا تعصبات خاص، ضمائم و اضافاتي به آن ملحق مي شود. اينكه آيا شايعه در فرآيند انتقال مثل يك گلوله برفي غلطان است بستگي به ابعاد و جوانب تفسير دارد. نظريه گلوله برف اشاره به شرح و بسط يافتن سخن دارد و مدعي است كه جزئيات مثل ايده هاي جديد در خاطر مي ماند و انباشته مي شود. در نظر گرفتن اين پديده- در شكل كاملش- به عنوان گشتالت شايعه هاي مرتبط به هم، احتمالاً از يك موضوع مشترك سرچشمه مي گيرد و به خاطر وفور جزئيات تنوع مي يابد، اين پديده شبيه يك گلوله برف غلطان ظاهر مي شود و بزرگ مي شود و خصوصاً جزئيات وضعيت انباشتگي مي يابد هر چند در ضمن انتقال هر يك مفقود شوند و كار دقيق شمرده نشود.
اگر شخص هر يك از شايعه ها را شايعه اي مستقل بداند كه مسير جداگانه اي را طي مي كند، اين نگرش تعديل يافته، در مقابل نگرش «گلوله برفي» قرار مي گيرد كه مي تواند بسيار مورد حمايت قرار گيرد، چون به طور منطقي جمع بين ديدگاه استقلال و ديدگاه گلوله برفي غير ممكن است. از نظر ما اگر شايعه اساساً يكي از ابعاد و جوانب افكار عمومي قلمداد شود و ارتباط مردم در مسيرهاي ارتباطي چند جانبه سامان يابد، چنين چارچوبي، امكان دست يافتن به اطلاعاتي كه ماهيت شايعه را براي ما روشن مي كند محدود مي كند.
از قرار معلوم چيزي شبيه به آنچه كه آلپورت و پستمن آن را همانند سازي مي ناميدند رخ مي دهد. آقاي الف به عنوان يك نمونه از افرادي كه چنين جرمي را مرتكب شده است، خانم الف به عنوان يك نمونه از زناني كه در مواجهه با چنين شرايطي از خود چنين عكس العمل هايي نشان مي دهد و انتظار هم مي رود چنين
عكس العمل هايي را از خود نشان دهد و اقدامات اظهار شده پليس براي بازداشت و بازجويي از آقاي الف، همه ممكن است به عنوان تصورات زودهنگام فرهنگي رسوخ كرده در موضوع اصلي مورد توجه قرار گيرند و ساختمان يكپارچه آن را مؤثرتر و احساسي تر- اما نه لزوماً مرتبط تر و به لحاظ منطقي موجه تر و رشد يافته تر-سازد(۱۶).
همانندسازي نيروي جذاب و نيرومندي نيست كه به وسيله زمينه فكري و احساسي موجود در ذهن شنونده بر شايعه تحميل شود(۱۷). شنونده مفسر و انتقال دهنده شايعه، در يك موقعيت اجتماعي برانگيخته مي شود. او از گرايش ها و باورهاي پنهان در حافظه اش به طور آگاهانه يا ناآگاهانه، آن چيزي را كه در خور آن شرايط است برمي گزيند، البته اين اوست كه شرايط را تعريف مي كند(۱۸). تفاوت موقعيت ها در يك اجتماع تقريباً وجود تنوع و اختلاف در نحوه معنا كردن و ميزان تأكيد كردن بر آن را الزام آور مي سازد. بين محيطي كه در آن شايعه به طور طبيعي منتشر مي شود و شرايط آزمايشگاهي كنترل شده تفاوت زيادي وجود دارد. تجاوز و قتل يك حادثه واقعي است نه خيالي و فرضي. اين جامعه تركيب شده است از: دختران و زناني كه علاقه مند به امنيت شخصي خود هستند، دوستان، خويشاوندان و همسايگان همفكر و دلسوز، مردان جواني كه همراه با گارد ملي در جست وجوي ردپاي مجرم باشند، توده هاي عظيمي كه دلبستگي جانشين نسبت به يك رشته كامل از فعاليت ها دارند(۱۹). جامعه اي كه در آن افرادي با تنوع علائق و دلبستگي ها وجود دارند- تقريباً همه جامعه ها چنين هستند- در چنين جامعه اي هر حادثه يا موقعيتي احتمالاً به طور متفاوت تعريف و تفسير مي شود.
در تحقيقات موجود شواهد لازم براي اثبات وجود فرآيند صرفه جويي عمومي حافظه وجود ندارد. احتمالا ً اشخاصي كه ارتباط بسيار كمي با موضوع دارند جزييات را فراموش مي كنند و افرادي كه به سختي با موضوع درگير هستند جزييات- لااقل جزيياتي را كه براي آنها اهميت دارد- را به خاطر مي سپارند.
آلپورت و پستمن معتقدند كه اسامي و القاب اصلي عموماً در انتقال شايعه از قلم مي افتد. در واقع تجربه به ما نشان داده است كه اسامي مكانها و اشخاص بيش از اين كه شناسايي و تصديق شود از قلم مي افتند يا تحريف مي شود(۲۰). در شايعه هاي فوق الذكر دليلي براي از قلم افتادن اسامي و القاب اصلي وجود نداشت و تقريباً همه پاسخگويان دقيقاً اسامي مجرم و قرباني را بيان كردند و در بسياري حالات اسم مكاني كه آقا و خانم الف غروب را در آنجا مي گذراندند نيز ذكر مي شد.
ممكن است تمايلي به حذف اسامي و القاب در شايعه هايي كه مضمون اصلي اش تغيير نكرده است وجود داشته باشد. در نمونه هاي ديگر ممكن است تأثير شايعه بستگي به ذكر اسامي و القاب داشته باشد، اگر افراد شديداً ذينفع باشند و در نتيجه به طور احساسي برانگيخته شوند، مطالب خاصي را با وضوح و دقت به ياد مي آورند، حتي ممكن است مطالب را از تجارب ديگر اقتباس كنند و به ميزان متفاوت آنها را به شخص مورد بحث تسري دهند. به عنوان مثال، برخي افراد تمايل داشتند شايعه را با اطلاعات بدست آمده از مطبوعات و راديو درباره قتل درآميزند.
بخشي از اين تحريف ممكن است با استناد به اين واقعيت كه احتمالاً بيش از شنونده، ناقل شايعه نسبت به شايعه ابراز علاقه و دلبستگي مي كند تبيين شود. داشتن اطلاعات درباره چيزي كه مورد علاقه افراد گروه است براي شخص كسب منزلت مي كند و اگر ناقل شايعه بتواند داستان خود را به طور صحيح و معتبر بسازد او در ميان گروه موقعيت خوبي به دست مي آورد.
بنابراين براي كسب اين موقعيت، ناقل شايعه به قدر كافي از انگيزه لازم براي فراموش كردن جزيياتي كه داستان را مشكوك و تأكيد بر جزيياتي كه آن را
باور كردني مي سازد و معرفي جزييات جديد تأييد كننده برخوردار است.
در مقايسه با شايعه هايي كه ما در زندگي واقعي با آن روبه رو مي شويم مسأله اصلي در بررسي كنترل شده شايعه و ديگر اشكال رفتار جمعي، ناتواني در توليد و يا حتي تقليد عبارات احساسي آهنگين تحريك آميز است. اين هم در مورد گروه هاي كوچكي كه در آن گفت وگو صورت مي گيرد و هم در مورد جامعه بزرگ صدق مي كند(۲۱).
مطالعه شايعه در شرايط كنترل نشده با يك رشته مشكلات روش شناختي روبه رو مي شود. شايعه مثل يك پديده زودگذر اغفال كننده ظاهر مي شود و از لحاظ تاريخي نمي تواند با موفقيت مورد بررسي قرار گيرد. صبر كردن تا زماني كه نگراني ها و دلبستگي ها فروكش كند باعث مي شود بخش عظيمي از اطلاعات اساسي از دست برود و عقلانيت گذشته به مخاطره افتد.
از جمله اصولي كه بايد در مطالعه شايعه مورد توجه قرار گيرد- لااقل در اين مرحله از پژوهش _ مشاهده بي درنگ و دقيق و بهتر به وسيله يك تيم از محققين است. اگر چه مضمون ذهني شايعه به سهولت قابل حصول و در ظاهر عيني ترين موضوع براي بررسي و مطالعه مي باشد اما لزوماً از نظر جامعه شناختي مناسب ترين موضوع نيست. در پژوهش هاي سيستماتيك و نظام مند درباره شايعه، مسائلي مثل ساخت جامعه، تثبيت باورها و گرايش هاي فرهنگي از طريق انتقال شايعه(۲۲)، نقش رفتار در گروه هايي كه شايعه در آن مورد گفت وگو قرار مي گيرد و خصايص شخصيتي افرادي كه خود را وقف انتقال شايعه مي نمايند بايد مورد توجه قرار گيرد.بويژه اين مطلب كه «ظهور و انتقال شايعه بايد به عنوان يك فرآيند در نظر گرفته شود» بسيار مهم است. در اين زمينه خوب است سؤال زير مورد توجه قرار گيرد:
«آيا مكانيزمي براي شايعه وجود دارد كه ساختار يك جامعه را از طريق دلبستگي مشترك به يك مسئله يا حادثه در برگيرد، گفت وگوهاي نسبتآً پراكنده را به تدريج به موضوعات مورد علاقه تبديل كند، گفت وگوي اضافي و مرتبط را رشد دهد، شايعه و جمعيت شايعه را بوجود آورد و باعث تكثير شايعه شود، جمعيت شايعه را مضمحل كند و شناخت گرايش ها و باورهاي عمومي را توسعه دهد؟»