پنجشنبه ۱۰ دي ۱۳۸۳
انديشه
Front Page

نگاهي به انديشه هاي علامه فقيد جعفري در باب قرآن
كتاب حيات بخش
قرآن كتاب هدايت انسان است. كتابي است كه به بيان خود قرآن، هرگونه خشك و تري را مي توان در آن يافت. از اين تدبر و ژرف انديشي در موضوعاتي كه در قرآن مطرح شده، همواره در سخنان پيامبر(ص) و امامان معصوم(ع) و بزرگان دين از اهميت وافري برخوردار بوده است. بي شك چنين تأملي مي تواند ما را در بسياري از معضلات فراروي مان دست گيرد و فروغي تابناك را پيش رويمان بگستراند. مطلبي كه از پي مي آيد، براساس ديدگاه هاي علامه فقيد جعفري در كتاب «قرآن نماد حيات معقول» تنظيم شده و توسط بخش تحقيق و پژوهش مؤسسه علامه جعفري در اختيار گروه انديشه قرار گرفته است. با ياد علامه فقيد كه اتفاقاً چندي پيش مصادف با سالگرد عروج ملكوتي وي بود، اين مطلب را مي خوانيم.
قرآن و فهم عالي
008385.jpg
از نظر علامه جعفري، آيات قرآني يكديگر را تفسير مي كنند. اين كه آيات قرآن همديگر را تفسير مي كنند، در بيان ايشان، داراي دلايلي است كه اين گونه ذكر شده است:
دليل اول- آيات قرآن مجيد از مقام شامخ ربوبي نازل شده است و هر يك از اين آيات، درباره هر موضوعي هم كه باشد، نه تنها با هيچ يك از آيات ديگر اختلاف ندارد، بلكه بدان جهت كه هر يك از آنها بيان كننده جزئي از اجزاء مجموعه واقعيت مربوط به خدا و جهان هستي در ارتباط با «انسان آن چنان كه هست» و «انسان آنچنان كه بايد و شايد» مي باشد، بنابراين هر يك از آنها مكمل بقيه آيات قرآني است كه نازل شده است. همچنين، اگر در آيات قرآني كمترين اختلاف و تناقضي وجود داشته باشد، وحدت معاني و هدف مختل شده و شايستگي اعجاز را از دست مي دهد.
دليل دوم- قرآن از هنگامي كه نازل شده، مورد مطالعه و بررسي و تحقيق مخالفاني از ناقدان سخن و متخصصان ماهر در فنون محاورات و حقايق مربوط به خدا، جهان هستي و انسان بوده است. آنها اگر اندك اختلاف يا تناقضي در آيات قرآني مي ديدند، محال بود آن را اشاعه ندهند؛ مخصوصاً در موقع ظهور اسلام كه كفار و مشركين با تمام قوا براي از بين بردن اسلام صف آرايي كرده و در اين عرصه مبارزه، عقايد، مال و منال، اعتبار، تاريخ، نژاد و فرهنگ خود را از دست مي دادند. با اين حال، طبق گزارش تاريخ آنها نتوانستند از عهده اثبات اختلاف يا تناقض آيات قرآن مجيد برآيند؛ در حالي كه چنين كاري (اثبات اختلاف و تناقض) آنان را در همه عرصه هاي رويارويي پيروز مي كرد و ديگر نيازي به جنگ و كشتار و از دست دادن همه شئون حياتي نبود.
دليل سوم- وحدت و انسجام قرآن در ارائه واقعيات بسيار فراوان پيرامون الهيات، طبيعيات، موقعيت انسان در جهان هستي، احكام و دستورات اخلاقيات و قصص، ايجاب مي كند كه هر يك از مجموعه آيات، مفسر و شاهد آيات ديگر باشد. اما پاسخ استاد جعفري به اين سؤال كه «قرآن چيست؟» اين است: قرآن يعني كلام خدا. قرآن يعني نور، شفا، هدايت، رحمت و نامه سازنده خداوند كائنات به بندگان خود. قرآن يعني كتابي براي انسان شدن و ترقي و صعود به بارگاه خداوندي. اين كتاب الهي داراي زباني گويا درباره همه حقايق مربوط به انسان معنادار و جهان معنادار است. اين زبان، خاموش نشدني است، زيرا سؤالات جدي حيات انسان ها خاموش نخواهدشد. اين كتاب، تراوش مغزهاي محدودنگر بشري نيست كه اگر يك بعد يا يك جهت از شئون انساني را در زماني معين بازگو كند، از بيان ابعاد يا از جهات ديگر در همه زمان ها، ناتوان گردد. محال است كه آن زبان گويا كه مي گويد: والعصر ان الانسان لفي خسر الا الذين آمنوا و عملوالصالحات و تواصوا بالحق وتواصوا بالصبر.(۱) «سوگند به عصر، قطعاً انسان در خسارت است، مگر كساني كه ايمان آورده و اعمال صالحه به جاي مي آورند و همديگر را به حق سفارش كرده اند و همديگر را به صبر توصيه نموده اند» ، به خاموشي بگرايد. هرگز!
علامه جعفري، با صراحت تمام اذعان مي دارد:  هر مسأله انساني را كه بخواهيد از كامل ترين و روشن ترين ديدگاه فرا بگيريد، نخست بايد هر گونه بررسي و مطالعات خود را از نظر مكتب ها و فلاسفه و دانشمندان تكميل كنيد، سپس آيه يا آيات قرآني را كه مربوط به آن مسأله است، مورد دقت قرار بدهيد. آن گاه خواهيد ديد كه توضيح مسأله، مبنا و پاسخ نهايي آن را، آيه يا آيات مربوط، به طور روشن بيان كرده و هر دو وسيله دريافت؛ «احساس عميق» و «تعقل منطقي» شما را اقناع و اشباع مي كند.
در يك كلام، هر يك از آيات قرآني،  عبارت است از آن جمله نهايي كه بدون آگاهي قبلي همه جانبه به محتواي آن، واقعيت خود را ابراز نمي كند.
علامه جعفري اين عقيده خود را با اين بيان كه «قرآن تجلي گاه خداوندي است.» اين گونه تكميل مي كند:
درست است كه مردم با بعثت پيامبر اكرم(ص)  خدا را با چشم سر نديدند و اين امري محال است، ولي كلمات خداوندي در قرآن مجيد، تا آن جا كه مردم بتوانند از استعداد خدايابي خود استفاده كنند، خدا را براي آنان قابل شهود ساخت. كلمات خداوندي در قرآن، در تفسير سقوط و نابودي جوامع، چنان روشن و چنان ارائه دهنده است كه هر شخص آگاه و خردمندي با مطالعه و تفكر در آنها، نظم و قانونمندي هستي را مشاهده مي كند و يقين پيدا مي كند كه: با گردنده گرداننده اي هست. كتاب آسماني (قرآن)، به وجود آورنده دو كتاب آفاقي و انفسي است كه اشتباه و خطا راهي به آن ندارد. اين كتاب، انسان و جهان را «آن چنان كه هستند» و انسان را «آن چنان كه بايد» و جهان را آن چنان كه مي توان از آن برخوردار شد، براي خاك نشيناني كه مهمانان چند روزه دو قلمرو انسان و جهانند، تعليم مي دهد.
آن حقايق را كه قرآن به عنوان «انسان آن چنان كه بايد» گفته است، عالي ترين حقايقي است كه نتيجه مذكور را در بر داشته است. نتيجه قطعي بعدي، اين است كه قرآن واقعيت اصيل «انسان آن چنان كه هست» و «جهان آن چنان كه هست» را بدون كم ترين افراط و تفريط و اشتباه و خطا مطرح كرده است.
قرآن؛ ملتقاي سه دين ابراهيمي
از هر سه كتاب اديان سه گانه جهاني (قرآن و تورات و انجيل) مي توان اين اصل را اثبات كرد كه حضرت ابراهيم خليل(ع) ارائه دهنده متن كلي دين الهي است كه همه اديان سه گانه مزبور بايد آن را بپذيرند.
بدان جهت كه از ديدگاه مسلمين، كتاب آسماني قرآن، بدون كم ترين دست خوردگي و تحريف ، بازگوكننده آن دين كلي الهي است. محققان و دانشمندان هر سه دين جهاني، امروز مي توانند مشتركات آن سه دين را كه متن «دين ابراهيمي» است، استخراج نموده و عمل كنند. همچنين آن عده از محققان و دانشمندان دين يهود و مسيحي كه محمدبن عبدالله(ع) را انساني راستگو مي دانند، مجبورند در اين نكته با محققان و دانشمندان اسلامي موافقت نموده و اصول كلي متن دين ابراهيم(ع) را از قرآن استنباط كنند.
از اين قبيل اشخاص، دانشمند آلماني آقاي هانس كونگ است كه در سمينار «سعادت از ديدگاه متفكران مسلمان و آلماني» در انجمن حكمت و فلسفه اسلامي در تهران حضور داشتند.(۲) اظهار مي كردند كه: «محمد(ع) پيغمبر بوده و به ايشان وحي شده است. نهايت امر، آن چه كه وحي شده، معاني بوده و انتخاب الفاظ براي ارائه آن معاني، به اختيار خود او بوده است، نه اين كه خود همه الفاظ به او وحي شده باشد.»
008394.jpg
از اين جملات معلوم مي شود كه آقاي هانس كونگ صدق و خلوص پيامبر اسلام (ص) را پذيرفته اند، والا پيامبر (ص) هرگز به مقام شامخ نبوت و شايستگي گيرندگي وحي نائل نمي شد. در نتيجه، آقاي هانس كونگ و كساني كه با ايشان هم عقيده اند، مي توانند قرآن را به عنوان منبع دين ابراهيم(ع) تلقي نموده و دين كلي را از قرآن استخراج كنند، زيرا قرآن با صراحت كامل- چنان كه در مباحث گذشته ذكر شد- دين اسلام را همان دين ابراهيم(ع) معرفي مي كند.
به نظر مي رسد، با اين كه بنا بر مبناي  آقاي هانس كونگ، ما مي توانيم از قرآن، متن دين كلي حضرت ابراهيم خليل(ع) را استنباط كنيم، ولي ممكن است يهوديان و مسيحيان اين استنباط را نپذيرند. به همين جهت، در موقع سخنراني علامه جعفري در سمينار، آقاي هانس كونگ در مقام سؤال پرسيدند: «بسيار خوب، دين ابراهيم خليل متن دين كلي است،  ولي از كجا و از كدامين منبع آن را به دست بياوريم و مورد عمل اديان سه گانه قرار بدهيم؟»
از اين سؤال معلوم شد كه اين دانشمند محترم در نظر ندارند كه حضرت محمد(ص) را انسان راستگو بدانند، با اين كه پيامبري ايشان را پذيرفته اند!!
علامه جعفري در پاسخ به آقاي هانس كونگ، چنين توضيح داد:
«بياييد هر سه كتاب (قرآن، تورات و انجيل) را باز كنيم،  همه آن مطالب را كه از ديدگاه خرد و عقل سليم و وجدان پاك مي توان به عنوان دين به خدا نسبت داد، به عنوان متن دين ابراهيم بپذيريم.»
اين پاسخ را همه اعضاي سمينار- خصوصاً آقاي هانس كونگ- با شور و شعف پذيرفتند. من اميدوارم اين كوشش لازم و حياتي هر چه زودتر شروع شود و محققان و دانشمندان مخلص و مطلع هر سه دين بزرگ جهاني، به نتايج مطلوب- اگرچه در زمان هاي طولاني- برسند.
لازم است اشاره كنيم استاد جعفري نظر آقاي هانس كونگ را درباره وحي، قابل تجديد نظر اساسي مي داند: آقاي هانس كونگ در آن سمينار گفتند: به پيامبراسلام «وحي» شده است، ولي آن چه كه وحي شده، معاني بوده و الفاظ را خود آن حضرت انتخاب فرموده است. ايشان به تفاوت ميان سوره هاي مدني و مكي اشاره كردند كه در مباحث بعدي متذكر خواهيم شد.
بعضي از دوستان كه در سمينار شركت داشتند، اين نظريه آقاي هانس كونگ را پذيرفتند. من گفتم: اگر مقصود شما اين است كه اين نظريه گام بزرگي است كه يك دانشمند مسيحي بر مبناي دلايل قطعي برمي دارد و آن را ابراز مي كند، كاملاً صحيح است. اما اگر منظورتان اين است كه نظريه ايشان از همه جهات صحيح است، اين مطلب قابل قبول نيست. زيرا اين كه گفته شود: «آن چه كه بر پيامبر اسلام وحي شده، معاني بوده نه الفاظ و انتخاب الفاظ از خود پيامبر اسلام بوده است» ،  براي چيست؟ اگر در اختيار انتخاب الفاظ كه به عهده پيامبر اسلام گذاشته شده، پيامبر اسلام اشتباهي نكرده است، اين نظريه نتيجه خاصي در بر نخواهد داشت، زيرا بر اين فرض، جايي براي دگرگون كردن الفاظ از معاني خود نمي ماند كه گفته شود.اگر پيامبر اسلام در انتخاب الفاظ داراي اختيار باشد و احتمال خلاف معاني وحي شده در الفاظ وجود داشته باشد، هيچ اطميناني نخواهد ماند كه اثبات كند سخنان پيامبر، سخنان خداست. وانگهي، اعجاز قرآن بر دو ركن اساسي تكيه دارد: ركن اول- معاني، ركن دوم- الفاظ، كه با كم ترين تغيير در آنها، قرآن از اعجاز مي افتد.
008388.jpg
ما سخنان پيامبر اسلام را، اگرچه در حد اعلاي فصاحت و بلاغت است، هرگز معجزه نمي دانيم. اما الفاظ قرآن- همان گونه كه از خدا نازل شده- مقوم (قوام بخش) اعجاز آن است. (۳)
كتابي وراي علم
اما اين كه «قرآن چگونه كتابي است» ، در كلام استاد جعفري با اين آيه مورد بحث و توضيح قرار مي گيرد: و السماء بنيناها بايد و انا لموسعون(۴)
«ما آسمان را با قدرت آفريديم و ما آن را وسعت مي دهيم.» مفسرين گذشته، براي «لموسعون» سه معني در نظر گرفته اند:
معناي يكم- وسعت به همان مفهوم لفظي، يعني خداوند آسمان را وسيع آفريده است.
معناي دوم- خداوند با قدرت بزرگ الهي خود، آسمان را آفريده است.
معناي سوم- روزي، يعني خداوند سبحان كيهان بزرگ را آفريده  و آن را با تغذيه مواد مناسب، تقويت فرموده است.
از سال ۱۹۲۰ ميلادي يك رياضي دان روسي به نام الكساندر فريدمن با نظريه اي درباره گسترش (انبساط) كهكشان ها، وارد ميدان تحقيق شد. عبارت ژرژ گاموف در اين باره چنين است:
«وي دريافت كه نوري كه از كهكشان هاي بسيار دور به ما مي رسد، يك انتقال خطوط طيفي به سوي انتهاي قرمز طيف نشان مي دهد و اين انتقال به نسبت مستقيم مسافت كهكشان ها از ما افزايش مي يابد. با اين تفسير كه انتقال مشهود نور قرمز به علت سرعت هاي پسر وي منابع نوري پديد مي آيد- و در حال حاضر هيچ توضيح معقول ديگر براي آن وجود ندارد- به اين نتيجه مي رسند كه ]جهان ما در يك حالت انبساط يكنواخت است[ و سرعت هاي پسروي مشترك ميان هر دو كهكشان در فضا، متناسب با مسافت ميان آنهاست.
كار فريدمن، هابل و همكار وي ميلتن هوماسن، پي ريزي و اساس تئوري جهان انبساط يابنده اي را بنا نهاد كه بعداً توسط يك منجم بلژيكي، ژرژ لومتر تكميل شد.»(۵)
نتيجه اي كه استاد جعفري اخذ مي كند، اين است: هر آگاهي از محتويات قرآن، افزايشي در هدايت يا كاهشي در جهل و نابينايي را نتيجه مي دهد. هر انساني آگاهي، با توجه به اين كلام الهي، مشروط به اين كه از همه استعدادها و مختصات جسم و جان خود مطلع باشد و در صدد برخورداري از آنها برآيد، و هم چنين با وجدان حساس و عقل سليم، ضرورت «گرديدن» هاي تكاملي را بپذيرد، بر بينايي و رشد او افزوده مي شود و از بيماري جهل شفا مي يابد. با در نظر گرفتن شرط مذكور، علت ناتواني بهره مند شدن از قرآن، بلكه خسارت بار بودن آن براي بعضي اشخاص روشن مي شود.
علمي بودن قرآن، يكي ديگر از مباحث مهم و شايان دقت استاد جعفري است. تز استاد جعفري در اين رابطه «فوق علمي بودن قرآن» است: بدان جهت كه حقايق قرآني فوق مسائل زودگذر علمي است، لذا بياني فوق علم رسمي در قرآن حكمفرماست.
اين كه در قرآن، حقايق مربوط به ارتباطات چهارگانه(ارتباط انسان با خويشتن، با خدا، با جهان هستي و با هم نوع خود) مطابق نظم و ترتيب علمي مقدمات و نتيجه گيري ها مطرح نشده، مستند به علل مهمي است. مسائل و قواعد علمي در گذرگاه تاريخ، در تحول و دگرگوني مستمر مي باشد. آن چه كه ديروز به عنوان يك قاعده يا اصل و يا مسأله علمي وارد ميدان علوم شده بود، امروز به جهت گسترش اكتشافات، از ميدان خارج مي شود.
اگر بخواهيم تحولات دانش ها را در عرصه معرفت جزيي و كلي، بر جزء و كل و ابعاد مختلف آنها به حساب بياوريم، قطعاً به تأليف چند مجلد كتاب نيازمند خواهيم بود؛ در صورتي كه اصول حقايق ثابت و فناناپذير درباره ارتباطات چهارگانه مذكور در قرآن، بدون كم ترين تضاد و تناقض و تحول جزيي يا كلي- غير از مصاديق- بدون مراعات شرايط نظم علمي متداول، بيان شده است.با اين كه آيات قرآني مطابق دو دليل مذكور بر سبك علمي و فلسفي معمولي نيست، با اين حال، در هر دوره و عصري، دانشمندان بزرگ و حكماي راستين به آنها استدلال مي كنند. به عنوان مثال: هنگامي كه صدرالمتألهين مي خواهد براي اثبات حركت جوهريه در اشياء دليل نهايي بياورد، استناد به آيات قرآني مي كند.خداوند سبحان هيچ كس را به چيزي مانند قرآن اندرز نداده است، زيرا قرآن طناب (وسيله) محكم خداوندي براي چنگ زدن و صعود به درجات عالي كمالات است.
كتاب حيات بخش
از نظر علامه جعفري، قرآن اصولاً يك كتاب حيات بخش است:  بيان دستورات حيات بخش زندگي و عوامل بازدارنده حيات معقول، در قرآن مجيد است. اين راه در آغاز سوره مباركه بقره، چنين بيان شده است: «هدي للمتقين.» (۶) يعني اين كتاب الهي، هدايت كننده و به ثمر رساننده شخصيت انساني است كه شخصيت خود را يافته و رساندن آن را به ثمر حقيقي خويش در گذرگاه ابديت درك كرده و لزوم نگهداري و صيانت آن از آلودگي ها را به طور جدي دريافته باشد.
استاد جعفري در بحثي پيرامون «اعجاز قرآن» يادآوري مي كند:
شايد شما قرآن را مكرر خوانده باشيد، ولي اگر يك بار ديگر با دقت همه جانبه در فرهنگ آن سرزمين كه پيامبر در آن مبعوث شده و در آن دوران رسالت خود را ابلاغ فرموده است، بينديشيد، اعجاز قرآن را تصديق خواهيد كرد. استاد مي گويد: كافي است در سوره اي كوتاه انديشه به خرج دهيم.
ايشان يادآوري كرده است: يكي از دلايل اعجاز قرآن كه متأسفانه كم تر مورد توجه قرار مي گيرد، آياتي است كه چهره رياضي جهان را براي ما بيان مي كند.
بيان چهره رياضي جهان در آن دوران ظلمت مطلق و جهالت همه گير، و در آن سرزميني كه اصلاً انديشه اي به نام انديشه محاسبه وجود نداشته- از كسي كه هيچ درسي نخوانده ( يامبر اكرم «ص» )- اعجازي است بسيار روشن.
براي درك اين اعجاز، دو شرط را بايد در نظر گرفت:
شرط يكم- اطلاع كافي از وضع عمومي شبه جزيزه عربستان در آن دوران و آگاهي كامل از زندگي ابتدايي پيامبر اسلام.
شرط دوم- بي غرض بودن و داشتن وجدان و انصاف، و دوري از اصول قالب گيري شده براي تاريخ شناسي.
از جمله آياتي كه چهره رياضي جهان را براي ما بيان مي دارد:
۱- و ان من شيئ الا عندنا خزائنه و ما ننزله الا بقدر معلوم.(۷)
«هيچ چيزي وجود ندارد، مگر اين كه منابع آنها نزد ماست و ما نمي فرستيم آن را، مگر به اندازه معلوم.»
۲- لقد احصاهم وعدهم عدا(۸)
«قطعاً خداوند آنها را محاسبه نموده و با شمارش به جريان انداخته است.»
يكي از جامع ترين آيات قرآن مجيد براي اثبات بعد آيه اي جهان و انسان و اين كه او با شناخت همين بعد است كه «حق» را خواهد فهميد، آيه ۵۳ از سوره فصلت مي باشد:
سنريهم آياتنا في الافاق و في انفسهم حتي يتبين لهم انه الحق او لم يكف بربك انه علي كل شيئ شهيد(۹)
«ما به طور حتم، آيات خود را در جهان برون ذاتي به آنان نشان مي دهيم تا براي آنان آشكار شود كه اوست حق. آيا براي ضرورت و عظمت خداي تو، كافي نيست كه او بر همه چيز شاهد است؟»
آيه مزبور، تصريح مي كند كه انسان ها با توجه به آيات الهي و درك صحيح آنها در هر دو جهان دروني و بروني، به حق بودن خداوندي پي خواهند برد. هرگز به نشستن در زير درخت پرشاخ و برگ زيباي دستگاه خلقت و تماشاي رؤياانگيز در منظره اين درخت برومند قناعت نكنيم، زيرا ما انسانيم و «وظيفه» داريم. اين احساس شريف، ناشي از توجه دقيق- نه لمس سطحي كوركورانه- بر عالم هستي است. بالاتر از اين، اگر بخواهيم موجوديت خود را مورد بررسي قرار بدهيم و يك تماشاي هشيارانه و كنجكاوانه در اعماق درون خود داشته باشيم، يقيناً به اين نتيجه خواهيم رسيد.
يك واقعيت مهم، اين است كه توجهي مختصر به فرهنگ و معلومات عربستان آن زمان، به خوبي اثبات مي كند آياتي از قرآن كه چهره رياضي دستگاه طبيعت را گوشزد مي كند، نمي تواند ساخته ذهن يك فرد معمولي، اگرچه در حد اعلاي نبوغ هم فرض شود، باشد. آيا مردم آن دوران در محيط عربستان، حتي در رويدادهاي ناچيز زندگي خود، حساب و رياضي مي فهميدند؟ آيا اصلاً آنان توانايي آن را داشتند كه سر از شكم و زير شكم و خودخواهي خود در آورده و به آسمان بنگرند، چه رسد به اين كه عالم هستي را در برابر عقل و انديشه خود برنهند و چهره رياضي آن را بفهمند؟! آيا اعجازي بالاتر از اين براي قرآن مي توان تصور كرد كه شخصي پيدا شود و در آن دوران تاريك، چنان روشنايي و آگاهي به عالم هستي پيدا كند كه جريان محاسبه رياضي را در متن آن بازگو كند؟! اين است دليل اعجاز قرآن.
دستورات اكيد خداوندي در قرآن مجيد به نظر و تفكر در عالم طبيعت، گوياترين دليل آن است كه جهان را مي توان با محاسبه دقيق مطالعه كرد و با آن آشنا شد. البته مسأله ديگر اين است كه دارا بودن جهان به چهره رياضي، دليل آن نيست كه نظام (سيستم) جهان حتي براي خدا هم بسته و غيرقابل تصرف است.
عالم چون آب جوست، بسته نمايد، و ليك
مي رود و مي رسد نو نو، اين از كجاست؟
با نظر دقيق در سرگذشت فرهنگ و معارف شبه جزيره عربستان، كميت و كيفيت ارتباط مردم آن سرزمين با انسان و جهان، نوع پندارهاي آنان در باره تاريخ گذشته و وضع حاضر و آينده خود و همچنين با توجه كافي به ارزش ها و امتيازات از ديدگاه آنان، ترديد و شك در اعجاز قرآن و اين كه آيات قرآني سخن آن محيط و انسان هاست، هيچ علتي جز بي اطلاعي از محتويات قرآن و اوضاع مزبور در آن محيط و يا غرض ورزي نمي تواند داشته باشد. زيبايي عالي ترين جملات تحريك كننده احساسات عميق همراه با قوي ترين منطق توأم با اشراف قطعي گوينده سخن؛ اين است معناي اعجاز از نظر سبك و طرز بيان.
* پاورقي ها در دفتر روزنامه موجود است

ديدگاه
مقام فلسفه در تفاهم ملل
008400.jpg

اشاره: مطلبي كه از پي مي آيد قسمتي از مقاله دكتر كريم مجتهدي در باب اهميت و مقام فلسفه است.
مهر: موضوع بحث، در اينجا در واقع رابطه فلسفه با امكان ايجاد تفاهم ميان فرهنگ ملل مختلف است . تعريف فلسفه به عنوان حب حكمت كه در واقع نوعي وفاداري به روح حقيقت جويي است تا حدودي روشن است كه ضمن تغذيه نشاط ذهن، آن را نيازمند شناخت افكار ديگران مي كند. منظور اين كه عشق به حكمت در فراز و نشيب تحقق يابي و براي غناي امكان خود، متوسل به محاوره مي شود و محاوره الزاما جنبه تقابلي به معناي منفي كلمه را ندارد و يا اگر گاهي نيز چنين است، باز دوستداري حكمت ذاتا همان تبادل نظرها و عشق به تفاهم است. ولي به هر ترتيب تفاهم انواع و اقسامي دارد و نحوه تفاهم فلسفي بايد از بقيه متمايز گردد. در اين مورد به ناچار بايد به نكاتي توجه بكنيم.
تفاهم ممكن است نوعي توافق بر اساس سود متقابل و انتفاع باشد، نوعي حركت در جهت نفع مشترك، اعم از اين كه حق و حقيقتي در آن مورد نظر باشد يا نه ، مانند مشاركت مالي و يا نوعي قرارداد اقتصادي و يا صرفا تحميل آن و يا مثلا توافق در همكاري، تنظيم دو اشتغال مثلا همكاري گچ كاري با بنا در كارهاي ساختماني...
تفاهم از لحاظ علمي بيشتر وحدت نظر و توافق ذهني است به نحوي كه يكي از مميزات شناخت علمي را همين دانسته اند. اين وحدت نظر معمولا جنبه شخصي و سليقه اي ندارد، حداقل از لحاظ موضوع تحصيلي، ذهن در اين وحدت آزاد نيست و نمي تواند آن را انكار نمايد. علم، اختيار شخصي و سليقه اي را نفي مي كند و به نحوي قانون علمي سعي دارد راه تفكيك من و تو را ببندد.
تفاهم فلسفي گاهي ممكن است با تفاهم علمي خلط شود ولي از لحاظي كاملا با آن تفاوت دارد. فلسفه عين تفاهم و توافق نيست بلكه بيشتر دعوت به تفاهم است، زيرا آن مستلزم نوعي تجسس مستمر است، نوعي گفت وگو كه گاهي نتيجه نهايي آن هميشه به حالت تعليق در مي آيد كه ادامه آن محفوظ نگه داشته شود، بهترين نمونه آن را مي توان در محاورات افلاطون يافت. در اين آثار تفاهم در جهت ارتقاي ذهن است و نوعي همراهي براي سير در مراتب و مدارج شناخت ديده مي شود. اگر در نزد افلاطون اين محاوره جنبه جمعي دارد و در نزد فلاسفه ديگر گاهي ظاهرا جنبه فردي پيدا مي كند، ولي گويي باز هميشه نوعي گفت وگو - اعم از خارجي يا دروني - مطرح است. مثلا در تأملات دكارت، مخاطب به معناي شخص ديگر نيست بلكه صرف مطلق يعني خداوند است. دكارت تصور مي كند كه با حقيقت مطلق در حد فاهمه انساني سروكار دارد و كمال خداوندي ضامن نحوه شناخت اوست.
منظور اين كه مساله تفاهم به معناي عميق و اصيل كلمه فقط از لحاظ فلسفي مي تواند مطرح شود، چون فلسفه چيزي جز جست وجوي امكان تفاهم نيست، حتي اگر اين تفاهم به عينه هيچ گاه به نحو تام حاصل نيابد. نفس جست وجوي متقابل تفاهم، خود اصالت تفاهم را نمايان مي سازد و هر تحميل و اجحاف را بر كنار مي نهد، چه تفاهم تحميلي، تفاهم نيست، تفاهم با ديگري الزاما قبول افكار ديگري نيست، بلكه فقط تصور امكان نظرگاه و موضع ديگري است، قبول امكان تفكري است كه به نحو ديگري تحقق پيدا مي كند. اين تفاهم قبول آزادي فكري به همان اندازه براي ديگري است كه براي خود است.در تفاهم فلسفي آزادي فكري يك طرف، آزادي ذهني ديگري را محدود و مقهور نمي كند بلكه گويي اين دو ، دست به دست و با هم آزاد مي گردند. البته از طرف ديگر بايد دانست كه فلسفه، ذهن را از آينده نگري محروم نمي كند و واقع بيني را با محصور شدن با اشياء و مقهور گرديدن توسط آنها خلط نمي نمايد. از اين لحاظ فلسفه نه فقط آزادي ذهن، بلكه به معناي عين آزادسازي ذهن است و هرچه فرهنگي كه فاقد اين معني باشد، نه فقط از جنبه هاي منفي خود ناآگاه است، بلكه نسبت به جنبه هاي اصيل و مثبت خود نيز دچار غفلت شده است.
در فلسفه در واقع چون تفاهم جنبه جست وجو دارد، در نتيجه جست وجوي تفاهم توسعه پيدا مي كند و بيشتر بسط فهم مورد نظر قرار مي گيرد. در فلسفه، تفاهم نوعي كوشش براي بسط و توسعه نفس فاهمه است و به همين دليل هيچ رشته اي به اندازه فلسفه، در مسائل آموزشي سخن اول و آخر را نمي زند. فلسفه در آموزش در درجه اول اهميت قرار دارد و جامعه اي كه در آن به فلسفه اهميت داده نمي شود، در واقع از آموزش خلط معني كرده است و ره به جايي نمي برد، همين طور كه عملا تجربه نيز به خوبي اين معني را نمايان مي سازد.به هر ترتيب تفاهم فلسفي با هر نوع تباين فرق دارد و به هيچ وجه نوعي اتحاد براي رسيدن به اهداف واحد انتفاعي نيست.از اين لحاظ تفاهم فلسفي را با ايدئولوژي به معناي سطحي كلمه نيز نبايد اشتباه كرد.
با آنچه گفته شد، ايدئولوژي را نه فقط با فلسفه بلكه با ايمان و اعتقاد ديني نيز نبايد خلط كرد. اعتقادات ديني به نحوي در نزد انسان جنبه ماتقدم دارند، ما با فرهنگ ديني خود متولد مي شويم و بر اساس آن پرورش مي يابيم، دين ،ما را در سنت روحي ريشه اي ما قرار مي دهد و اگر در قوم و يا در هر صورت جامعه اي وفادار بماند، اين حالت روحي در نهاد افراد آن جامعه خودجوش و طبيعي مي شود و در واقع نه فقط حالت طبيعت ثانويه بلكه همان حالت طبيعت اوليه را نيز پيدا مي كنند.

تازه هاي انديشه

عروج تا بي نهايت
«عروج تا بي نهايت» عنوان اثري از آيت الله محمدتقي مصباح يزدي است كه در ۱۷۶ صفحه و ۳۰۰۰ نسخه تأليف شده است.
نماز نشانه خضوع جان در برابر جانان، و برنامه بندگي و كتاب نيايش است. نماز دل را با صفا، انديشه را زلال، اميد را افزون، عشق را جهت دار، جهت را خدايي و زندگي را از گناه و زشتي پاك مي سازد و در يك كلام، نماز معراج مؤمن است. اين كتاب برگرفته از سخنان آيت الله مصباح يزدي درباره نماز است. وي در اين اثر با بياني شيوا، بعدهاي مختلف نماز- اين عبادت روحانيان و وارستگان- را بررسي مي كند و در پنج فصل: توجه قلبي به نماز، قصد قربت، روح نماز، در آستان جانان و نماز مقبول با بهره گيري از آيات قرآني و روايات معصومان و نيز حكايات و خاطراتي از بزرگان ،بحث را به سر منزل مقصود مي رساند.
نخستين شماره فصلنامه بانوان شيعه
008397.jpg
مهر: فصلنامه تخصصي بانوان شيعه به منظور ارائه متمركز تحقيقات انجام شده توسط زنان پژوهشگر كشور در عرصه هاي مربوط به جنسيت، فرهنگ و دين منتشر مي شود.
فصلنامه بانوان شيعه تلاش مي كند شرايط اجتماعي زندگي زنان مسلمان كشور را از طريق ارتقاء خودآگاهي هاي ديني ريشه دار در تاريخ و تمدن و فرهنگ اسلامي جامعه بهبود بخشد. مدير مسئول اين نشريه، محمود تقي زاده داوري، در ابتداي نشريه آورده است: «بانوان شيعه» از دامن زدن به هر گونه فرقه گرايي و نزاع هاي مذهبي (شيعه گري و سني گري) جداً مي پرهيزد و تلاش مي كند تا پايگاهي براي نشر آراء و ديدگاه هاي بانوان تحصيل كرده اسلامگراي كشور در عرصه هاي مربوط به جنسيت، فرهنگ و ديانت باشد.
در بخش مصاحبه اين فصلنامه گفت وگويي با دكتر طوبي كرماني، مدير كل امور ايرانيان خارج از كشور سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامي، درباره بانوان شيعه ضرورت انسجام، تشكل و سازماندهي صورت گرفته است.
در بخش مقالات، مقالات زير منتشر شده است: نقش زنان در ايجاد بناهاي مذهبي در پايتخت صفويان، بررسي ازدواج مسلمانان با اهل كتاب از منظر قرآن كريم، تأثير مذهب تشيع بر هويت زن ايراني، بانو نصرت بيگم امين، خواهران بهشتي. همچنين گزارشي از حوزه علميه جامعه الزهرا قم و پايگاه هاي اينترنتي شيعه در اين شماره منتشر شده است. معرفي كتاب زن در انديشه اسلامي و نگاهي به زندگي نامه پروين اعتصامي عناوين پاياني اين فصلنامه است.
گلستان قرآن
يكصد و نود و دومين شماره نشريه «گلستان قرآن» ، نشريه پژوهشي، تحليلي و خبري در زمينه فعاليت ها و مطالعات قرآني با مطالب ذيل منتشر شد: گفت وگو با «آيت الله العظمي يوسف صانعي» ، يك كتاب، يك گفت وگو: «درآمدي بر تاريخ قرآن» ، «ساز و كارهاي روانشناختي انسان در قرآن» ، گفت وگو با «دكتر غلامعلي افروز» ، «ميزان تاثير آواي قرآن بر كاهش اضطراب »نوشته مرتضي شيرودي ،« بانك اطلاعات فعالان قرآن كريم »در گفت وگو با« محسن ميثمي »،« خردورزي و معناگرايي پرستيغ »، تفسير و تأويل در گفت وگو با« دكتر غلامحسين ابراهيمي »،« دنيا في تقارن و تغاير »(نظريه تفسيري علامه طباطبايي) و مكتب تفكيك به قلم سيد محمد عيسي نژاد ، با قرآن پژوهان جهان به قلم علي شريفي ، با قرآن نويسان در گفت وگو با مجيد فدايي منش ، قرآن و پيوندهاي فرهنگي ميزگردي با حضور شعاعي ، خرمشاهي و طارمي ، تازه هاي نشر، مراسم بزرگداشت دكتر كريميان سردشتي و اخبار داخلي و بين الملل.
شماره ۱۹۲ نشريه گلستان قرآن ، ويژه نيمه اول آذرماه سال جاري در ۵۴ صفحه و با قيمت ۳۰۰ تومان روانه كيوسك روزنامه فروشي ها شده است.
تحليل زبان قرآن و روش شناسي فهم آن
008391.jpg
مهر: كتاب تحليل زبان قرآن و روش شناسي فهم آن تاليف محمدباقر سعيدي روشن در ۴۸۰ صفحه با همكاري سازمان انتشارات پژوهشگاه و موسسه پژوهشي حوزه و دانشگاه به چاپ رسيد.
در پيشگفتار اين كتاب آمده است: ... اهتمام پژوهنده بر آن بوده است كه پس از تبيين مفهوم زبان و فلسفه و كاركردهاي آن، با ورود به حوزه زبان دين، چشم اندازي نسبتاً گويا از رهيافت هاي جديد زبان ديني در غرب و زمينه هاي بروز و ظهور آنها را روشن سازد، تا جست  و جوهاي وي در زبان قرآن ناظر به مسائل نوپديد و چالش هاي اين حوزه ملاحظه گردد؛ همچنان كه جايگاه زبان قرآن در بستر فرهنگ اسلامي و فراشدِ دانش مسلمين نيز از نقاط مورد اهتمام آن است.
التفات به تمايز و تفارق مباني و مبادي جهان شناختي، انسان شناختي، معرفت  شناختي، متن شناختي و زبان شناختي و بسترها و زمينه هاي انديشه ديني غرب كه منشأ پيدايش رويكردهاي جديد زبان ديني و فهم متون آن است، با مباني، زيرساخت ها و باورهاي فكري مربوط به زبان قرآن و سازوكار فهم آن نيز، عطف توجه اين نوشتار است. همچنان كه مي توان ورود به عرصه مصاديق آيات و جستجوي رهيافت زبان قرآن در متن آيات و پرهيز از كلّي گويي، بدون نظر داشت نمودهاي گونه گون متن را از ويژگي هاي مورد نظر اين پژوهش دانست.
اين كتاب از سيزده فصل به شرح ذيل تشكيل شده است: فصل نخست: مفهوم زبان و زبان شناسي؛ فصل دوم: زبان دين، رهيافت هاي ديروز غرب؛ فصل سوم: عصر جديد، پيدايش بسترهاي نو در طرح زبان دين؛ فصل چهارم: زبان دين و رهيافت هاي معاصر در غرب؛ فصل پنجم: ريشه ها و مباني فكري ديني غرب و موقعيت ما؛ فصل ششم: زبان قرآن در فراشد دانش هاي اسلامي؛ فصل هفتم: زبان قرآن در ساحت مفردات، كدام نقش؟؛ فصل هشتم: نقد و تحليل انظار گوناگون در زبان گزاره هاي قرآن؛ فصل نهم: زبان قرآن، زبان نمادها يا حقايق متعالي؛ فصل دهم: زبان قرآن، تعهد برانگيزي در متن واقع گرايي؛ فصل يازدهم: روش كشف زبان قرآن؛ فصل دوازدهم: زبان قرآن، زبان ويژه هدايت؛ فصل سيزدهم: معناشناسي و هرمنوتيك فهم قرآن.

|  ادبيات  |    اجتماعي  |   انديشه  |   سياست  |   فرهنگ   |   ورزش  |
|  هنر  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |