ضعف و مشكل نخبگان فكري اين است كه به اندازه كافي بومي نمي انديشند. نخبگان فكري بايد اين را مد نظر قرار دهند كه دستيابي به آرمان ها ناگهاني نيست و جامعه طي فرايند طولاني به آنها مي رسد
علي ايماني
در بخش نخست مقاله حاضر آماري از نظرتان گذشت كه طي آن بر اهميت محققين و پژوهشگران به عنوان نخبگان فكري جهت توسعه يك نظام تاكيد شد. براين اساس سه فرضيه نيز كه درباره:
۱- ميزان كارآمدي يك سيستم با توجه به نحوه تعامل و استفاده بهينه از پژوهشگران ۲- كارآمدي و توسعه يافتگي به عنوان اساس سيستم ۳- نخبگان فكري و نحوه تعامل آنها با سيستم مبتني بر توسعه محوري بودند، مورد بررسي واقع شدند. در بخش پاياني اين مقاله به نقش نخبگان در يك سازمان به عنوان توليدكنندگان انديشه، روش و راهبردها اشاره مي شود.
نخبگان فكري در يك سازمان انديشه و روش و رهيافت و راهبرد توليد مي كنند. طيف تخصصي اين مجموعه وسيع بوده و شامل محقق، نويسنده، نظامي، سياستمدار، مجري و نماينده مجلس مي شود. اين عده هميشه به آينده از فردا تا صد سال آينده فكر مي كنند.اكثر كشورها به عناوين مختلف يك كانون فكري دارند كه در آنجا سه گروه نظاميان، مجريان و انديشمندان جمع شده و مسائل مهم و استراتژيك را به بحث گذاشته و تعيين مي كنند.
انديشمند زماني به كار اجرايي مي آيد كه در جريان مسائل قرار گيرد. كارشناس واقعي كسي است كه در واقع از ابزار ، اطلاعات و مواد خام لازم برخوردار باشد. برج عاج علمي براي حوزه عمل مفيد نيست.
يكي از دلايلي كه مانع همكاري جدي و نهادينه ميان نخبگان ابزاري و فكري است، محافظه كاري مديران اجرايي است، آنها اطاعت چشم بسته از قوانين و بخشنامه ها بدون توجه به تغيير و تحول درون سيستمي را محور كار خود قرار مي دهند، لذا تحول را بر نمي تابند. دوم سياست زدگي در حوزه عمل است. سوم تعريفي است كه برخي مديران اجرايي از كار دارند و ارادت را مهمتر از مهارت مي دانند و به فرهنگ معاشرت و همزماني آن با رعايت تسلسل عادت نكرده اند. از علل ديگر ارتباط محدود فكري و تئوريك با دنياست. چهارم مقطعي بودن عمل اجرايي است و افراد تحت الشعاع دستاوردهاي مقطعي هستند و اين رفتار معاشرت و تصميم گيري افراد را تحت تأثير قرار مي دهد و دقت نمي شود كه تنها در يك فرآيند مدت دار است كه مي توان به بخشي از اهداف كلان رسيد. دليل آخر آن كه مشورت كردن و كاركردن در فرهنگ جامعه براي مجريان مشكل مي باشد و گمان مي شود كسي كه ضعيف است مشورت مي كند.
ضعف و مشكل نخبگان فكري اين است كه به اندازه كافي بومي نمي انديشند. نخبگان فكري بايد اين را مد نظر قرار دهند كه دستيابي به آرمان ها ناگهاني نيست و جامعه طي فرايند طولاني به آنها مي رسد. ايجاد تغيير و تحول در يك نهاد سازماني تابع يك نظر تسلسلي است، يعني طرح انديشه هاي آرمانگرايانه مفيد است اما بايد در چارچوب واقعيات يك سازمان باشد كه بتواند كل آن سازمان را در برگيرد.عدم شناخت واقعيات يك سيستم از طرف نخبگان فكري و عدم توجه به علم، تفكر ابزاري و تفكر رهيافتي از طرف نخبگان ابزاري باعث شده كه اين تعامل به وجود نيايد و افكار جديد و انديشه هاي گره گشا شكل نگيرد و حصول اين تعامل بسته به همت طرفين است.
|
|
مسئله اي ديگر كه نه تنها مانع توسعه يافتگي يك سازمان است بلكه ضربه بدي به پويايي و حيات آن مي زند تعريف «تعهد» است.در خيلي از انقلابات و تغييرات حكومتي كه در دنيا رخ داده، نخبگان حكومتي جديد به بهانه عدم تعهد به رژيم جديد، بسياري از متخصصين و تكنوكرات هاي شاغل در رژيم گذشته را حذف فيزيكي يا متافيزيكي كرده و با نصب فيلتر گزينش در ادارات و سازمان ها داوطلبين استخدام را گزينش عقيدتي مي نمودند. نصب فيلتر گزينش براي هر مؤسسه اي امري عقلايي است اما اين كه تخصص و مهارت در كار را از مقوله تعهد جدا كنيم اين خود زير پا نهادن تعهد است. تعهد همه جانبه به يك سيستم امنيت كه ضمن ايمان به چارچوب هاي قانوني يك نظام تخصص انجام آن مسئوليت را نيز داشته باشيم. اعلان اطاعت به يك نظام حكومتي فردي را در يك پست حساس قرار مي داد كه فرد شايستگي آن را نداشت و اين منشأ خسارات زياد براي نظام و سازمان مربوطه در درازمدت مي گرديد. پس بايد تعريف جديدي از فرد متعهد ارائه دهيم و متعهد كسي است كه ضمن وفاداري به معيارهاي نظام حاكم و سازمان ذيربط داراي تخصص لازم در انجام آن مسئوليت باشد.
نتيجه گيري:
وارد شدن به يك بحث ملموس و انضمامي مثل توسعه پشتوانه نظري مي خواهد. سه نوع رهيافت بعنوان علل دست نيافتن به گوهر توسعه در ايران مطرح شده است.
۱- تقليل گرايي روان شناسانه فردي: به اين صورت كه باني تمام مشكلات جامعه استبداد فردي و عملكرد استبدادي فلان شاه بوده است.
۲- تقليل گرايي سيستمي: به اين صورت كه ظهور هر جنبش اجتماعي را به درون نظريه سيستمي برده و ساير مؤلفه ها مثل قدرت و اقتصاد را حذف مي كنند.
۳- ديدگاه تقليل گرا يا نه تك عاملي: مانند نظريه توهم توطئه كه باني تمام مشكلات جامعه را استكبار خارجي مي داند.
بايد ضمن رد هر سه ديدگاه فوق، نظريه ساختار _ بازيگر را در مورد مسائل ايران اعمال نمود.
از آنجا كه سازمان مورد تحليل ما در بستر يك جامعه ايراني و در درون اين ساختار به پويايي و حيات ادامه مي دهد از مدل تبيين ساختاري براي آن استفاده مي كنيم. نخبگان ابزاري و نخبگان فكري هر كدام بازيگران درون اين ساختار هستند. نخبگان ابزاري بازيگران صاحب قدرت، ثروت و موقعيت سازماني هستند كه نخبگان فكري (صاحبان انديشه، پژوهشگران ومحققين) را به استخدام در مي آورند. نخبگان فكري نيز مطالباتي دارند كه اگر به مطالباتشان پاسخ داده شود به حاميان نظام مبدل مي شوند. اگر به مطالبات آنان پاسخي داده نشود دو حالت پيش مي آيد:
۱- نخبه فكري با مباني مشروعيت نظام به چالش بر مي خيزد و نقطه گسست آن تغيير بيعت روشنفكران است.
۲- نخبه فكري از درون نظام هجرت مي كند. اين هجرت يا در درون نظام است كه به صورت انزوا و بريدن از اجتماع است يا هجرت بروني است كه مقوله اي ديگر را مي طلبد.
اين كه چرا نخبگان فكري با بي رحمي منزوي مي گردند به ساختار جامعه جهان سومي كشورهاي در حال توسعه برمي گردد. براي توضيح و تبيين، چرايي انزواي نخبگان فكري به مدد سيادت وبري مي پردازيم، ماكس وبر سه نوع سيادت در نظر مي گيرد:
۱- سيادت عقلايي (قانون بوروكراتيك):
قانون از طريق توافق يا تحميل بر اساس مصلحت يا ارزش هاي عقلايي يا هر دو طلب اطلاعات از اعضاي تشكيلات وضع مي گردد. قوانين، نظام هماهنگي از قواعد مجردند كه به عمد وضع شده اند و كاربرد اين قوانين همان اداره كردن امور است.سرور و فرمانبردار در يك نظام غير شخصي و به عنوان اعضاي تشكيلات ملهم از قانون عمل مي كند. مشخصه هاي اين سازمان عبارت است از: سلسله مراتب محكم اداري، حيطه بندي امور، انتخاب مهره ها براساس تخصص و توانمندي، حقوق ثابت بر اساس منزلت سازماني، ترفيع سازماني و عدم تملك فرد بر مقام انتصابي و نظم و انضباط جدي است.
۲- سيادت سنتي (مانند پيرسالاري و يا پدر سالاري):
مشروعيت سيادت سنتي براساس تقدس قدرت سرور است كه بر اساس قواعد سنتي منصوب مي گردد. تربيت سنتي مبتني بر وفاداري شخصي به سرور است. ستاد تشكيلاتي از خدمه، زيردستان، احباب سنتي و رعايا تشكيل گرديده است. مشروعيت فرمان سرور از طريق سنت و ميل و اختيار سرور آن هم در چارچوب سنت است. معيشت خدمتگزار باتريمونيال به صورت تغذيه: در كنار سفره، مزد، استفاده از زمين، ارباب و دريافت اقلام غيرنقدي است.
۳- سيادت كاريزماتيك:
كاريزما خصوصيت ويژه و منحصر به فرد است. در اينجا تحقق ويژگي مهم نيست بلكه باور پيروان به آن مهم است.
در بسياري از كشورهاي در حال توسعه ما شاهد وجود سيادت سنتي آن هم از نوع پاتريمونيال (پدر سالاري) هستيم. نكته اي كه حائز اهميت است، اين است كه با شروع نوسازي و آهنگ حركت براي جوامع در حال توسعه به سوي مدرن شدن بايد تغييرات ساختاري را مي پذيرفتند.
يعني اگر مي خواستند از يك جامعه سنتي پدرسالار به جامعه مدرن با اقتدار عقلايي- قانوني گذار كنند اين گذار بايد به صورت ساختاري باشد. يعني مؤلفه هاي مدرن را در فرهنگ خود نيز پذيرا باشند. اما در اين جوامع مؤلفه هاي سخت افزاري مدرنيته چون تشكيل ارتش منظم، در خدمت گرفتن تجيهزات مدرن و... در خدمت سيادت پدرسالاري قرار دادند. اين خود پدرسالاري جديد است. يعني تغيير گفتماني انجام نگرفته است.
نتيجه اي كه از مجموعه بحث فوق مي گيريم اين است كه استفاده بهينه از پژوهشگر در درون يك نهاد سازماني بايد پشتوانه نظري محكم داشته باشد. بايد همه خود را بازيگران درون يك ساختار بدانند كه هر گونه عملكرد آنها بر نظم و ثبات آن سيستم تأثيرگذار است لذا از يك مدل موفق توسعه پيروي نمايند.
مديران اجرايي نيز در جهت جذب پژوهشگران و محققين و جلوگيري از فرار آنها يا انزواي آنان از سيستم شايسته است كه كارهاي زير را انجام دهند:
۱- با توجه به فرهنگ قرآني ما كه براي علم جايگاه ارزشمند قائل است و به «قلم» قسم ياد مي كند، احترام به جايگاه علم و دانش و فرهيختگان را پاس بداريم.
۲- در جهت رفع معضلات و مشكلات اقتصادي محققين باشيم و سعي نماييم كه آنان حداقل دغدغه معيشت نداشته باشند و سراغ شغل هاي كاذب و غير مرتبط با رشته تخصصي خود نروند و در يك كلام انبساط خاطر براي تفكر و تعمق داشته باشند.
۳- درصدد رفع كمبود و امكانات آموزشي و پژوهشي باشيم و جهت طرح هاي پژوهشي اولويت و بودجه كافي در نظر بگيريم.
۴- از كاغذبازي و دخالت غيركارشناسي در طرح هاي پژوهشي بپرهيزيم.
۵- از تغيير خط مشي، برنامه ها و افراد در سطح مديريت به طور سريع ، شتابزده و خارج از موازين قانوني بپرهيزيم.
۶- امكان ارتقاء سازماني پژوهشگران جوان فراهم گردد و به خاطر پيچيدگي ها و مشكلات ديوان سالاري اداري -مخصوصاً در سازمان هاي تابع سلسله مراتب چون ارتش- از ارائه خدمت بازنمانند.