پنجشنبه ۱۷ دي ۱۳۸۳ - سال سيزدهم - شماره - ۳۶۰۴
طهرانشهر
Front Page

سال هاي سال پيش در تهران
ورزش يك نام بود
در مهر 1318 اولين دوره مسابقات ورزشي كشور تدارك ديده شد. بسياري از قهرمانان نامي ايران طي اين دوره از مسابقات به جامعه معرفي شدند و تا هنوز هم در خاطره ها و يادها مانده اند
027366.jpg
ماني راد
در دوران قاجاريه ورزش چندان رونقي نداشت، اگر هم بود عمله طرب و بازي هراز گاهي و در حضور شاه، به ارايه حركات نمايشي مي پرداختند و ديگر چندان نمي شد سراغي از آن در اجتماع گرفت. اگر ورزشي بود، تنها در گوشه تنگ و تاريك زورخانه ها عده اي گرد مي آمدند و گوش به آواز و صداي ضرب استاد زورخانه مي دادند و با ميل و كباده تمريني مي كردند و به آرامي صداي زنگ ها در ازدحام بي خبري شاهان خاموش مي شد و فراموش.
ورزشكاران به دور از هر گونه هياهو به فعاليت هاي ورزشي خود در گوشه و كنار ادامه مي دادند و چه در تهران و چه در شهرستان ها به كار خود مشغول بودند تا اينكه قاجاريه رفته رفته به افول گراييد و دوره زمامداري پهلوي فرا رسيد. در دوم مهر ماه 1318 براي اولين بار پس از فراخوان ها و اطلاعيه ها و تبليغات گسترده، بالاخره اولين دوره مسابقات قهرماني كشور در بسياري از رشته ها برگزار شد. در اين مسابقات تعداد 225 نفر ورزشكار از شهرهاي مختلف شركت كردند و پس از رقابت تعداد 70 نفر از آنها انتخاب شدند. آنها در 25 مهر ماه به مدت 10 روز به تهران آمدند تا قهرمانان هر رشته را طي رقابت با هم مشخص كنند. بسياري از اين ورزشكاران هنوز با قواعد و قوانين مسابقات آشنا نبودند. به ويژه اينكه تا قبل از اين تاريخ هيچ كس از ميزان و اندازه توانايي و نيروي جسمي خبر نداشت و استعدادهاي جوانان براي ورزش، مورد آزمايش صحيح و دقيقي قرار نگرفته بود. از سويي ديگر صاحبان امور تصميم گرفته بودند تا ايران در عرصه هاي بين المللي خود را مطرح سازد و يكي از راه هاي اين كار شركت در مسابقات مهم ورزشي از جمله المپيك بود. براي اينكه ورزشكاران بتوانند خود را براي شركت در مسابقات بين  المللي حاضر كنند، در ابتدا لازم بود، تا نيروي جسمي و استعداد آنان با وسايل صحيح و فني ارزيابي شده و ميزان توانايي آنان معلوم شود. شايد به همين دليل بود كه در مهر 1318 اولين دوره مسابقات ورزشي كشور تدارك ديده شد. بسياري از قهرمانان نامي ايران طي اين دوره از مسابقات به جامعه معرفي شدند و تا هنوز هم در خاطره ها و يادها مانده اند.
اگرچه بسيار قبل تر از اين دانش آموزان و دانشجوياني كه در دوره قاجاريه به منظور ادامه تحصيل به اروپا اعزام مي شدند، در آنجا با ورزش هاي جديد كه به سبك غربي برگزار مي شد، آشنا شده بودند. بسياري از اين تحصيلكردگان كه بعدها به ايران بازگشتند ورزش فوتبال با خود به ايران آوردند. شايد به خاطر همين توجه زايدالوصف تحصيلكردگان اروپايي بود كه در سال 1299 اولين مجمع فوتبال را پي ريزي شد. هر چند در اولين مجمع ماكمري، رئيس بانك شاهنشاهي سابق سمت رياست مجمع را به خود اختصاص داد و دكتر نليكان نيز از اعضاي تراز اول آن بود، اما با گذشت يك سال اين انجمن به دست ايراني ها افتاد و آنها بودند كه توانستند اولين فدراسيون ورزش هاي جديد در ايران يعني فدراسيون فوتبال را در سال 1300 هجري شمسي پي ريزي كنند. به تدريج اين ورزش از ميان تحصيلكردگان اروپايي به جامعه سرايت كرد تا اينكه درست 13 سال بعد انجمن تربيت بدني و پيشاهنگي ايران، بطور رسمي تشكيل شد و هر ساله مسابقات فوتبال را در سراسر ايران تدارك  ديد.
مشروطيت آغاز ورزش نوين ايران
انقلاب مشروطيت، انقلاب شهرنشيني است. درست در آغاز مشروطيت بود كه بسياري از فعاليت هاي عصر جديد آغازشد. مير مهدي ورزنده كه خود يكي از تحصيلكردگان علوم جديد بود توانست با فعاليت هاي بسياري، اقدامات ارزنده اي انجام دهد. او اولين كلوپ ورزشي ايران را در سال 1296 تاسيس كرد. تا بدان روز بسياري از رجال اروپايي و حتي برخي اشراف و دربايان، به ورزش هايي نظير اسب سواري و چوگان و غيره مي پرداختند، اما درست از اين پس بود كه ژيمناستيك و اسكريم شمشيربازي توسط ورزنده در تهران آموزش داده شد. در اين كلوپ، وزنه برداري نيز تعليم داده مي شد و هالتر آن يك ميله چوبي با دو گوي سنگين فلزي بود كه وزن ثابتي داشت و تغيير نمي كرد و ورزشكاران با آن تمرين مي كردند. مير ورزنده، كه يك معلم ورزش بود، توانست ورزش دو و ميداني را به شاگردان مدارس آموزش دهد. او در سال 1303 در ميدان مشق تهران، مسابقه اي با نام المپيك ايران ترتيب داد كه در آن ورزشكاران سفارتخانه هاي خارجي و ورزشكاران ايراني شركت كردند. درست در همين سالها بود كه مدرسه سپهسالار كانون اصلي ورزش دو و ميداني شناخته شد و احمد ايزدپناه به همراه شايسته و معتمد شيرازي، مجموعه مسابقات دو و ميداني را برگزار كردند. ايزدپناه در سال 1311 كانون ورزش ايران را تاسيس كرد. اولين مسابقه دو و ميداني به وسيله اين كانون دركالج تهران برگزار شد.
وقتي حبيب الله بلور در دو رشته آزاد و فرنگي، به مقام قهرماني رسيد باشگاه آهن را بنيان گذاشت و در سال 1321 نخستين تشك در باشگاه هاي ايران در باشگاه او انداخته شد
بسياري از رشته هايي كه در سال 1318 در مسابقات شركت كردند، سابقه اي هر چند اندك داشتند. در اين مسابقات كشتي، ورزش زورخانه اي و سنتي ايراني ها بيشترين طرفدار را داشت. در همين مسابقات بود كه در دو رشته آزاد و فرنگي، حبيب الله بلور به مقام قهرماني رسيد و چند سال بعد يعني سال هاي 1321 باشگاه آهن را بنيان گذاشت و نخستين تشك در باشگاه هاي ايران در باشگاه او انداخته شد.
پس از آن بود كه تعداد جوانان پرشور و ورزشكار زياد شد و هر كدام در رشته اي درخشيدند. اگرچه ايران تا سالها، نتوانست مدال المپيك بگيرد، اما حضور جدي ورزش در عرصه هاي اجتماعي چنان درخشان بود كه در تهران كمتر محله اي يافت مي شد كه يك ورزشكار بنام نداشته باشد.
يكي از اين ورزشكاران محمد جعفر سلماسي بود، كسي كه توانست اولين مدال ورزشي را در رشته وزنه برداري در المپيك 1948 ميلادي يعني 1326 به دست آورد.
يك خاطره 
در آن روز هايي كه تازه باشگاهي به نام آهن در تهران داير شده بود و انواع رشته هاي ورزشي در آن تمرين مي شد، روزي جوانكي نوپا به همراه دوستش وارد سالن مي شود. اگرچه او از كودكي در كاظمين مشغول ورزش بوده و ژيمناستيك مي كرده، اما پس از گذشت چند سال به تهران مي آيد تا سري به اقوام و خويشان بزند. باشگاه آهن، قهرمانان صاحب نامي داشت. او به سالن وزنه برداري باشگاه مي رود تا بتواند تمرينات قهرماناني چون ميرقوامي، رئيسي، مافي و نامجو را ببيند. قهرمانان خروس وزني كه هر كدام با برداشتن وزنه صدايي مهيب از سينه، بيرون مي دهند. نوبت يكي يكي به آنها مي رسد و هر كدام وزنه هاي 60 و 70 كيلويي را بر سينه مي گذارند و با قدرت به هوا پرتاب مي كنند و بالاي سر مي گيرند. مي گذرد و وزنه 80 كيلويي در پيش رويشان ظاهر مي شود. يك يك مي آيند و وزنه مغلوب نمي شود. قهرمانان نااميد نمي شوند. دوباره به سراغ آن مي آيند، اما باز هم وزنه همان است كه بود. جوانكي از كنار تماشاچيان به آرامي مي رسد و به طرف قهرمانان مي رود. او وزنه  را مي خواهد بلند كند. پوزخندها از اطراف در هوا رها مي شود. تمسخر و طعنه. اينها قهرمان وزنه برداري كشورند نمي توانند، تو كه نه وزنه برداري و نه قهرمان چه كار مي خواهي بكني. و سيل خنده است كه راه مي افتد.
جوان ريز اندام، مي ايستد مقابل وزنه. دست ها را قفل مي كند و نعره اي مي كشد و ... ديگر صداي هيچ خنده اي شنيده نمي شود. جماعت كه دستپاچه شده، از شوق و بي اختيار كف مي زنند. صدايي به آرامي در سالن باشگاه آهن مي پيچد و گم مي شود. اين سلماسي اعجوبه است. اين جوان ريزاندام وزنه 80 كيلويي را نه يك بار بلكه سه بار بالاي سينه اش برد و به زمين كوبيد و چندي نگذشت كه روزنامه ها نوشتند: مردي كه معادل وزن بدنش طلا ارزش دارد. همين اتفاق باعث شد كه او چهار سال پيايي قهرمان كشور شود و مرحوم نامجو بعد از او قرار بگيرد.

حكايت
شكوه تاريكي و روشني در چشمان پيرشاه 
027354.jpg
اگر آن شب چشمان پير و پر آب مظفرالدين شاه در تاريكي شب دارالخلافه خيره به پرده اي كوچك نمي  شد و در ميان درباريان و زنان حرمسرا، تصوير خود را نمي  ديد كه در حال قدم زدن، مدام به عقب برمي گردد و به جماعت مي  نگرد، شايد سينما وارد ايران نمي  شد.
مظفرالدين شاه هم به مانند پدر دلبسته ديار فرنگ بود. اگر هنگام مسافرت هاي پدر به ديار اجنبي بخت چندان يارش نبود و نمي  توانست در ركاب پدر به گشت و گذار در آن سرزمين افسون كننده بپردازد چرا كه وليعهد بود و در نبود پدر اختيار امور در دست او بود اما پس از مرگ پدر تكيه بر اريكه قدرت، توانست تمام خوشي هاي نديده را ببيند و هراز گاهي با دادن امتيازي به فرنگ مسافرت كند و عقده از دل بردارد. در يكي از اين سفرها بود كه چيزي عجيب، حتي عجيب تر از آنچه كه پدر با آن آشنا شده بود، در جلوي ديدگانش ظاهر شد. وقتي كه او را در فرانسه، به اتاق تاريكي بردند و روي يك صندلي نشاندند، هنوز شاه پير و مريض نمي  دانست چه خبر است. به او گفته بودند، سينما توغراف ببينيد اعليحضرت و او نمي  دانست سينماتوغراف يعني چه. چشمان پير شاه پرپرزنان منتظر اتفاقي بود. ناگهان نور و تاريكي در برابرش به رقص درآمد و شاه ديد جماعتي بر ديوار صاف به حركت مي  پردازند و مشغول زد و خوردند. شايد او زيرلب چيزي گفت كه حاكي از اعجاب باشد. اما همين اتفاق باعث شد تا او هم به رسم پدر تقاضاي تصاحب اين پديده كه سينما توغراف نامش بود را كند.
چندان نگذشت كه ابراهيم خان عكاس باشي، اطلاعات كافي در مورد اين پيشه به دست آورد و با جعبه اي در دست همه جا در پي شاه مي  رفت و از او فيلم برمي داشت.
شاه اين بار چيزي بسيار اعجاب آورتر و شگفت آورتر از آنچه كه پدرش به كشور برده بود،  با خود به ارمغان برد. سايه روشن هاي شگفت انگيز كه تصاوير حالات و رفتارهاي شاه و درباريان در سفر به فرنگ بود. حتي جماعتي كه به پيشواز شاه آمده بودند با همان شكل و شمايل و سيما در سينما توغراف ديده مي  شدند. وقتي شاه، درباريان را گرد آورد و زنان حرمسرا را هم در گوشه اي نشاند، از آنان دعوت كرد تا چيزي عجيب با عنوان سينماتوغراف را ببينند. آنان در تاريكي شب دارالخلافه چشم بر پرده اي آويزان دوختند وديدند شاه را كه در اجتماع درباريان و مردم فرنگ به سير و سياحت مي  پردازد. آنان اگرچه بارها از فرنگ و فرنگستان تعريف ها شنيده بودند، اما اينبار، شاه با متاعي گرانقدر آنها را به ديدن فرنگ دعوت كرده بود. سينماتوغراف چيزي عجيب بود، متاعي شگفت انگيز. از آن پس بود كه ابراهيم خان عكاس باشي، مامور تهيه فيلم و آپارات شد و بعدها در خيابان سپه، سينما احداث گرديد. بسيار ديرتر از زماني  كه چشمان شاه بر پرده اي سفيد تصاوير آدم ها را ديد، مردم در سينما سپه همانقدر شگفت زده شدند كه شاه پير. اگرچه در زماني كه مردم در سينما سرگرم ديدن فيلم بودند و صداي بهت و شگفتي سالن كوچك سينما سپه را فراگرفته بود، ديگر شاه زنده نبود. چشمان پير و فرتوت شاه ماه ها پيش از آن ديگر دست از ديدن شسته و شاه پير مرده بود.

اولين ها
مشورتخانه بزرگ دولتي 
027357.jpg
باز هم داستان ناصرالدين شاه است. وقتي كه شاه عزم سفر به فرنگ مي  كرد، چشم  و گوش خرد باز مي  كرد تا هيچ چيز از چشمان نافذش به دور نباشد. شايد بسياري از كارخانه ها و ابزار جديد به واسطه همين خصيصه وارد ايران شدند. اما واقعيت اين است ناصرالدين شاه، چندان تيزهوش نبود. او به جاي آنكه به كارهاي اساسي و بنيادي دست بزند، تنها ظاهر و پوسته اي از آنچه كه در فرنگ بود را به كشور مي  آورد. يكي از اين مظاهر تمدني كه به وسيله ناصرالدين شاه به كشور وارد شد، شايد مي  توانست انقلابي شگرف در شيوه حكومتي به وجود آورد.اما به دليل همان خصوصيت سطحي نگري او، اين پديده هم بسيار عقيم و ابتر شد.
ناصرالدين شاه در يكي از مسافرت هايش به فرنگ با شورا و مجالس مشورتي آشنا مي  شود. هنوز پايش به كشور نرسيده تصميم مي  گيرد تا كانون مشورتي به راه اندازد و حكومت را هر چند به ظاهر به دست اين مجلس بدهد. او بعد از مراجعت به تهران، مشورتخانه بزرگ دولتي را به راه انداخت. منشور اصلي اين مشورتخانه را خودش تنظيم كرده و عده اي از وزيران و برخي رجال سياسي را نيز به اين مشورتخانه دعوت كرد. آنچه كه از متن دستور ناصرالدين شاه برمي آيد، كار اين مشورتخانه، تصميم گيري در امور مملكتي بود. در واقع اين وظيفه، خواسته ناصرالدين شاه بود. اما آنچه كه بعدها اتفاق افتاد، حاكي از چيزي ديگر بود. متن دستور ناصرالدين شاه براي راه اندازي مشورتخانه دولتي، بدين شرح است: تشكيل منظم جلسات مشورتخانه، همان طور كه ما اغلب گفته و نوشته ايم يكي از مهمترين و اساسي ترين كارهاي حكومت  است و ما مايل هستيم اين مجلس به بهترين وجه تشكيل و اداره شود. تصميم گرفته ايم براي آن اختيارات نامحدود قايل گرديم. شما اوامر آتي ما را كه اساسنامه تشكيل آن مجلس خواهد بود به اعضاي مجلس ابلاغ نماييد...
در واقع اين تصميم  آن هم براي شاهي مستبد و خودراي چون او درست مانندخود كشي بود. اما از آنجا كه قرار بود ايران در مسير رشد و توسعه گام بردارد و به شيوه اروپائيان مشق زندگي كند، داشتن مجلس هم لازم مي  بود؛ حال اگر اين مجلس فرمايشي بود و در حد يك نشست دوستانه. جالب است كه بدانيم مهم ترين قراردادها و معاملات با كشورهاي خارجي حتي در زمان وجود اين مجلس، به وسيله ناصرالدين شاه تصميم گيري مي   شد و گويا بزرگان درباري و وزا تنها به دليل تلف كردن وقت و احيانا گفتن لطيفه در آن جمع مي   شدند. اما اين همه، موجب نشد كه سمت اولين تاسيس مجلس مشورتي دولتي به ناصرالدين شاه نرسد. در واقع ناصرالدين شاه با اين كار اولين كسي بود كه مجلس مشورتي دولتي را در ايران پايه گذاري كرد. اگرچه  سال ها بعد از اين ماجرا چنان جديت يافت كه فرزندش مظفرالدين شاه را به دردسر انداخت و نوادگان او نتوانستند از تاسيس مجلس شورا كه جرياني جدي تلقي مي   شد، جان سالم به در ببرند. شايد اگر ناصرالدين شاه از عواقب اين كار اطلاع مي  يافت، قيد اين سوغات و رهاورد سفر فرنگ را مي  زد و اصلا درصدد تاسيس آن برنمي آمد.

بيرون از چارچوب
در ابتدا فقط اشراف و بعدها اقشار متوسط 
027360.jpg
در مراسمي كه چند روز قبل به مناسبت يكصد و پنجاه و سومين سالگرد دارالفنون برگزار شد، چند نفر از پژوهشگراني كه درباره اين مدرسه تحقيق و پژوهش كرده بودند، به ايراد سخن پرداختند. گزيده اي از آنها مي تواند جالب توجه باشد.
فاطمي قاضي يكي از سخنرانان بود كه چند جمله از او را مي آوريم:
در سال 1274 هجري قمري اعتضادالسلطنه بعد از شش ماه كه از تاسيس درالفنون مي گذشت به رياست اين مدرسه منصوب شد و تا سال 1298 يعني 24 سال در اين سمت باقي ماند. جالب توجه آنكه گرچه اعتضادالسلطنه يك سال بعد از به دست گرفتن رياست دارالفنون به وزارت رسيد، اما اين مدرسه را رها نكرد.
اعتضادالسلطنه شخصا به امتحانات نظارت مي كرده و نمره ها، شيوه تدريس و كار دانشجويان را زيرنظر داشته است.
اعتضادالسلطنه براي دانشجويان از ناصرالدين شاه طلب مواجب و براي استادان طلب خلعت مي كرده است.
رئيس دارالفنون 42 نفر از دانشجويان را براي تحصيل به فرانسه فرستاد و براي رسيدن به اهداف نوسازي كشور استاداني از خارج براي مدرسه آورده بود.
در ابتداي امر اقشار متوسط راهي به اين مدرسه نداشتند اما پس از چندي آنها هم به اين مدرسه راه يافتند. بيمارستاني در آن زمان وابسته به درالفنون تاسيس مي شود كه به شيوه دانشكده هاي كنوني پزشكي بيماران در كلاس هاي درس آنجا توسط دانشجويان و استادان درمان مي شدند.
محمد كريمي زنجاني از سخنرانان ديگر مراسم يكصد و پنجاه و سومين سالروز تاسيس دارالفنون بود كه گفت:
تا به حال دوبار تمام اسناد مربوط به مدرسه دارالفنون از بين رفته است. يك بار كه عمارت خوابگاه ناصرالدين شاه خراب شد و اين اسناد در زيرزمين مدفون شدند و بار ديگر در سال 58 به هنگام بازسازي مدرسه اسناد از بين رفتند و تاكنون تعداد كمي از آنها پيدا شده است.
بازار تهران ساماندهي مي  شود؟
027363.jpg
بازار تهران از جمله بخش هايي است كه نشانه هايي فراوان از تهران قديم دارد. در حال حاضر هم اين مكان بسيار پررفت و آمد است و از ساعت 6 صبح تا 12 شب فعال است.
خبرهاي منتشره حكايت از آن دارد كه قرار است 40 هكتار از مساحت 110 هكتاري بازار قديم تهران به فضاهاي خدماتي تبديل شود. در همين حال به گفته كارشناسان در 70 درصد از منطقه بازار، محدوديت ارتفاع وجود دارد و ساخت وسازها نبايد ارتفاعي بالاي 5/10 متر داشته باشد.
البته آنچه گفتني است اينكه طرح ساماندهي بازار نيازمند همكاري و همياري چندين سازمان و نهاد است كه هر يك به بخشي از امور خواهند پرداخت. به عنوان نمونه، احمدصابري ظفرقندي، شهردار منطقه 12 تهران، درباره وجود انبارهاي شيميايي در اين محدوده گفت: اين انبارها هم اكنون در منطقه ناصر خسرو مستقر هستند كه بر اساس تعامل با نهادهاي مرتبط از جمله نيروي انتظامي و محيط زيست مقرر شده هر يك از دستگاه ها بر اساس شرح وظايف خود براي ساماندهي اين موضوع اقدام كنند.
صابري درباره بافت تاريخي اين منطقه هم اظهار كرد: بازار تهران به طور مستمر نياز به ترميم و نگهداري داشته و بقاي آن در گرو ساماندهي اين بافت تاريخي است.
به گفته شهردار منطقه 12، سازمان ميراث فرهنگي و گردشگري خط قرمزي به دور اين بافت تاريخي كشيده و اين در حالي است كه اگر طي 25سال گذشته سازمان هاي متولي و مسوول، هر يك وظايف خود را در اين حوزه انجام مي  دادند امروز بازار تهران دچار معضل و مشكلات فعلي نمي  شد.

ديروزامروز
پشتوانه ميدان توپخانه 
027351.jpg
027348.jpg
گاهي وقت ها تصوير چنان روشن و گوياست كه حاشيه نوشتن را دشوار مي كند. سخن گفتن از ردپاي عبور زمان و تغيير جبري محيط و موفقيت زير ضرب عقربه هاي ثانيه  شمار حديث تكرار مكررات است، اما آنچه در اين ميانه هنوز حضور دارد و تلنگر مي زند، حس سرگردان غريبي است كه مثل دود در سينه مي خزد و به قدر لحظه اي ذهن را به تامل دعوت مي كند.
با گذر از سالها و ساليان حتي چهره سنگي و به ظاهر تغييرناپذير يك نقطه ناچيز از شهر عوض مي شود. راستي اگر چارچوب كوچك تصوير و رد نجيب قلم نبود، چه طور مي شد در آشوب سرگيجه آور و شتابناك زمان به پشت سر نظر انداخت و درس گرفت. چه طور مي شد از تولد يك روستا باخبر شد و ثانيه هاي دوردستي را به خاطر آورد كه روستا قد كشيد و به قالب شهر چهره شد. اين بار ميدان توپخانه  بهانه بود؛ بهانه اي براي اشارتي كوتاه به آنچه در پشت و پسله يك شهر بزرگ آرميده است. ميدان توپخانه را دوباره نگاه كنيد. چه زود دير مي شود.

|  آرمانشهر  |   ايرانشهر  |   تهرانشهر  |   خبرسازان   |   دخل و خرج  |   در شهر  |
|  طهرانشهر  |   محيط زيست  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |