مدرسه يارسانه
با راه اندازي تلويزيون آموزشي در ايران بعد از سال ها طرح مباحث آن، اميدهاي تازه اي در بين متوليان آموزشي رقم خورد، يكسان سازي آموزش ها، ايجاد رفتار عادلانه آموزش در انتقال مفاهيم و گستردگي مخاطبان از جمله مزاياي اين نوع شبكه به شمار مي آيد. «دكتر محمدرضا نيلي احمدآبادي» عضو هيأت علمي دانشكده روان شناسي و علوم تربيتي دانشگاه علامه طباطبايي مقاله اي را در فصلنامه پژوهش و سنجش صدا و سيما ارايه كرده اند كه به خاطر اهميت رسانه تلويزيون آموزشي و تفاوت آموزش مدرسه اي و آموزش رسانه اي چكيده اي از آن را مي خوانيد.
|
|
نظر به اين كه تجزيه و تحليل آموزش از طريق رسانه ها بحث مفصلي است، از اين رو به رسانه تلويزيون آموزشي مي پردازيم كه از يك سو گستردگي زيادي در بين مردم دارد و از سوي ديگر جايگاه ويژه اي در برنامه هاي صدا و سيماي جمهوري اسلامي ايران به دست آورده است.
مفهوم تلويزيون آموزشي
واژه تلويزيون آموزشي در آمريكا به دو اصطلاح تلويزيون درسي (Instructional Television) و تلويزيون آموزش عمومي (Educational Television/ ETV) برمي گردد. در آمريكا بسياري از مؤسسات آموزشي اقدام به راه اندازي ايستگاه هاي تلويزيوني كردند و به فاصله كوتاهي پس از همگاني شدن تلويزيون (تا سال ۱۹۶۱) تعداد اين ايستگاه ها كه به صورت محلي مورد استفاده قرار مي گرفت، به شصت عدد رسيد. در آن زمان آموزش رسانه اي از طريق تلويزيون درسي (ITV) به طور كامل در خدمت برنامه درسي مدارس درآمد و در عمل به وسيله اي براي نمايش ارتباطات متقابل معلم و شاگرد تبديل شد. فقدان تخصص فني در جمع معلمان براي توليد يك برنامه تلويزيوني و نبود امكانات مالي و مادي لازم براي ارايه خدمات به ايستگاه هاي تلويزيوني باعث شكست برنامه هاي آموزشي در آمريكا شد. در اين كشور واژه تلويزيون آموزشي عمومي (ETV) به طور عمده در زمينه آموزش هاي غيررسمي مانند كمك به افزايش سطح فرهنگ عموم مردم به كار مي رفت، اما مديريت رسانه هاي آموزشي در كشور انگلستان با تأكيد بر پخش برنامه هاي آموزشي به صورت متمركز در سازمان عمومي تلويزيون مانند BBC شكل گرفت. علي رغم كيفيت بالاي فني و استفاده از امكانات وسيع سازمان مركزي در كيفيت آموزشي برنامه ها، خلأ عميقي احساس مي شد. به علت تمركز در توليد برنامه و نيز ناهماهنگي ميان تلويزيون و سازمان هاي آموزشي محلي در انگلستان، اصطلاح (Educational TV) عموماً به برنامه هاي رسمي و غيررسمي و اصطلاح (Educative Television) به طور خاص به برنامه هاي آموزش عمومي اطلاق مي شد. تمايز برداشت از مفهوم آموزش باعث كاركردهاي گوناگون رسانه آموزشي مانند تلويزيون است.
كاركرد تلويزيون در تدريس
در كاركرد تدريس از طريق تلويزيون دو متغير مهم قابل بررسي است. يكي تدريس مستقيم در مقابل تدريس غيرمستقيم و ديگري شرايط رسمي در مقابل شرايط غيررسمي. منظور از تدريس مستقيم، توليد رسانه در شرايطي است كه ارتباط چهره به چهره بين شاگرد و معلم وجود دارد، تدريس غيرمستقيم نيز به معناي آموزش به كمك رسانه هايي است كه به عنوان مكمل تدريس معلم در فرايند يادگيري مؤثرند. شرايط رسمي به بخش برنامه در محيط رسمي آموزشي مانند كلاس درس و شرايط غيررسمي به استفاده از رسانه در فضاي غيررسمي مانند محيط خانه اطلاق مي شود. راديو و تلويزيون آموزشي مي توانند نقش هاي گوناگوني را با توجه به اين متغيرها بازي كنند. در وضعيت اول، تلويزيون آموزشي به طور مستقيم در خصوص موضوعات درسي و در كلاس درس به كار مي رود. در وضعيت دوم، تدريس مستقيم معلم در فضاي خانه يا مكان هاي غيرآموزشي به نمايش گذاشته مي شود. وضعيت سوم به استفاده از تلويزيون آموزشي به عنوان رسانه جانبي و مكمل مباحث معلم در كلاس درس اختصاص مي يابد و در مرحله آخر تلويزيون به عنوان رسانه جانبي و در محيط غيرمدرسه به كار مي رود. هر كدام از اين موقعيت ها داراي اثربخشي گوناگون آموزشي است.
اثرات تلويزيون آموزشي
اگرچه تحقيقات متعدد و متنوعي در باره اثرات تلويزيون آموزشي بر مخاطبان انجام گرفته، به دليل وجود متغيرهاي مداخله كننده و پيچيدگي فرايند ارتباط، نتيجه قطعي درباره اثرات آموزشي تلويزيون به دست نيامده است.
گرين برگ مي گويد: «يادگيري كودكان از تلويزيون بيشتر معطوف به يادگيري چيزها و واقعيات و نيز چگونگي رفتار و يا درس گرفتن از اشتباه ديگران است» . كوهن مي گويد: «كودكان از تلويزيون چيزهايي ياد مي گيرند كه در مدرسه نمي توانند بياموزند.» نكته مهم اين است كه كودكان فقط از طريق برنامه هاي تلويزيون آموزشي ياد نمي گيرند بلكه از ساير برنامه هاي تلويزيون نيز به صورت غيرمستقيم الگوپذيري مي كنند. شرام بعضي از نتايج تحقيقات خود را درباره تلويزيون آموزشي به شرح زير اعلام مي كند:
- بعضي از دروس مانند زبان خارجي، رياضيات و علوم طبيعي را مي توان از طريق تلويزيون آموزشي تدريس كرد.
* كودكان ابتدايي بيش از شاگردان متوسطه، تلويزيون آموزشي را دوست دارند.
* تلويزيون آموزشي در يادگيري رويدادهاي جاري و واژه هاي جديد مؤثر است.
* علاقه كودكان ابتدايي به تلويزيون به مراتب بيش از روزنامه است در حالي كه در دوره متوسطه اين آمار تغيير مي كند و گرايش به روزنامه بيشتر مي شود.
شرام در مقايسه آموزش از طريق رسانه تلويزيون و تدريس سنتي تحقيقي انجام داده است. او به دنبال پاسخ اين سؤال بوده است كه تدريس تلويزيون بهتر از تدريس معمولي مدارس است يا بدتر از آن؟ نتايج كلي بيانگر آن است كه در مجموع ۶۵ درصد از موارد تحقيق برتري نداشتن تلويزيون را بر روش سنتي نشان مي دهد، ۲۱ درصد بيانگر برتري تلويزيون و ۱۴ درصد بيانگر ضعف تلويزيون بوده است. ميزان موفقيت تلويزيون آموزشي به تفكيك سن و موضوع درس فرق مي كند. با افزايش سطح تحصيلي تأثير تلويزيون آموزشي كمتر مي شود. اين رسانه در دروسي مانند رياضيات، علوم و علوم اجتماعي بيشتر و در دروسي مانند تاريخ و ادبيات كمتر موفق بوده است. در مجموع مي توان گفت با وجود نقاط ضعف تلويزيون آموزشي، نقاط قوت آن به حدي است كه مي تواند قابل قياس با شيوه كلاسيك تدريس باشد.
آموزش از طريق تلويزيون داراي نكاتي مثبت و منفي است. انتقال برنامه هاي زنده و تصاوير متحرك، توليد برنامه هاي آموزشي محلي، افزايش سواد ديداري مخاطبان، پخش آخرين خبرها و صحنه هايي كه به راحتي قابل دسترس نيست، خاصيت بزرگنمايي اشياي كوچك و برطرف كردن محدوديت زماني و مكاني در آموزش، از نقاط مثبت و در مقابل ارتباط يك طرفه، حذف علايق فردي، هزينه زياد توليد يك برنامه آموزشي، حجم وسيع مخاطب، ناتواني در تعيين دقيق نيازهاي آموزشي آنان و نداشتن تجربه مستقيم در فرآيند يادگيري، از نقاط منفي به شمار مي رود. در مجموع اين رسانه از حيث رسانه بودن تأثيري در اثربخشي پيام ندارد،ولي هر رسانه ويژگي خاصي دارد كه با توجه به مخاطبان و محتوا بايد انتخاب صحيحي از آن به عمل آيد. لازارسفلد و مرتون درباره تلويزيون آموزشي، سرريز شدن اطلاعات و تخدير كنندگي آن هشدار مي دهند و معتقدند اتكا به تلويزيون به عنوان تقويت كننده موازين فرهنگي قدري غيرواقع بينانه است. تلقي منفي دانشجويان سطوح عالي آموزشي نسبت به تلويزيون آموزشي، مقاومت معلمان در كاربرد اين رسانه، زير استاندارد بودن كيفيت برنامه هاي آموزشي و اثر گذار نبودن آنها به علت مشكلاتي همچون مبهم بودن هدف ها از نقايص اين آموزش است.
آموزش رسانه يا مدرسه
آموزش مدرسه اي و آموزش از طريق رسانه هاي جمعي از دو بعد نظري و تجربي قابل مطالعه اند. در بعد نظري هدف آموزشي رسانه هاي جمعي انتقال دانش و آخرين تحولات علمي به مخاطبان است، اما آموزش مدرسه اي ميراث علمي- اجتماعي گذشتگان و دستاوردهاي صاحب نظران يك علم را به طور نظام مند به نسل جديد منتقل مي كند. مدرسه فضايي براي مهيا ساختن افراد براي تصدي مشاغل، ايجاد آگاهي مؤثر اجتماعي و فراهم آوردن محيطي براي انديشيدن است، در حالي كه آموزش هاي تلويزيوني اغلب به ارائه برنامه هاي تفريحي و پر كردن اوقات فراغت و همچنين تلاش براي تبادل فرهنگ جوامع مختلف اختصاص مي يابد.
ساروخاني معتقد است آموزش از طريق وسايل ارتباط جمعي همچون مدرسه اي بزرگ بر تمامي حيات انساني حتي در زمان گذران اوقات فراغت پرتو مي افكند. وي برتري هاي آموزش رسانه ها را بر آموزش مدرسه اي به شرح زير برمي شمرد:
محدوديت سني شاگردان مدرسه در مقابل مادام العمر بودن آموزش توسط رسانه ها، شبانه روز بودن اين رسانه ها در مقابل محدوديت زماني مدرسه، همه جايي بودن رسانه هاي جمعي در مقابل محدوديت مكاني مدرسه، محدوديت استفاده قشر معين جامعه از امكانات مدرسه اي در مقابل فرصت يكسان مردم براي استفاده از رسانه هاي جمعي، فقدان دسترسي به متن واقعيت در محيط مدرسه در مقابل به تصوير كشيده شدن آن در صفحه تلويزيون، مجرد و ذهني بودن آموزش هاي مدرسه در مقابل عيني و واقعي بودن مواد آموزشي رسانه هاي جمعي و اتلاف وقت در رفت و آمد شاگردان مدرسه در مقابل همراه بودن رسانه در محيط زندگي، نمونه اي از برتري آموزش رسانه اي نسبت به آموزش مدرسه اي است. وي در نهايت آموزش از طريق رسانه هاي جمعي را «آموختن براي زيستن» ناميده است.
نتيجه گيري و پيشنهادها
امكانات وسيع آموزش از طريق رسانه ها و قابليت آن براي حل بسياري از معضلات آموزش مدرسه اي، متخصصان را به استفاده هر چه بيشتر از اين امكانات سوق داده است كه نمونه اي از آن را در برنامه هاي راديويي و تلويزيوني ايران و ساير كشورها مشاهده مي كنيم. حداكثر بهره گيري از آموزش رسانه اي زماني است كه بتوانيم تلفيقي از نظريه هاي يادگيري و رسانه اي را هم از بعد نظري و هم از بعد عملي يعني توانايي اجراي ايده هاي علمي داشته باشيم. رسانه هاي جمعي، به خصوص راديو و تلويزيون، علي رغم محدوديت هاي زياد، به علت فراگيري براي استفاده در امر آموزش رسمي و غيررسمي توصيه مي شود اما متأسفانه هنوز نتيجه قطعي درباره ميزان كارايي آنها در مقايسه با آموزش مدرسه اي به دست نيامده است. نگارنده پيشنهاد مي كند با توجه به گسترش و تنوع رسانه ها، حوزه علمي فناوري آموزشي در مراكز دانشگاهي دايره فعاليت خود را از حيطه گسترده تمام رسانه هاي آموزشي به زمينه هاي تخصصي مانند آموزش از طريق تصوير، راديو، تلويزيون و رايانه محدود كند و تحقيقات را نيز در اين راستا هدايت كند. پيشنهاد ديگر آن است كه اهتمام كافي در زمينه آموزش و پرورش كودكان به هنگام استفاده از رسانه به عمل آيد. شاگردان بايد از توانايي گزينش، تجزيه و تحليل منطقي پيام هاي رسانه هاي جمعي و مهارت استفاده بهينه از اوقات سپري شده در مقابل رسانه ها- به خصوص تلويزيون- برخوردار باشند. متأسفانه نظام دانشگاهي ما در اين زمينه با فقر علمي شديدي مواجه است.
*منابع در دفتر روزنامه موجود است.
|