جمعه ۲ بهمن ۱۳۸۳ - سال سيزدهم - شماره ۳۶۱۹
هنر
Friday.htm

درباره آخرين ساخته سعيد ابراهيمي فر
مواجهه با بورخس در كرمان
009978.jpg
از راست به چپ:هوتن مكري،نيوشا ضيغمي،حميد رضا پگاه،سعيد ابراهيمي فر،قربان نجفي،مريم مقدم و آرش آصفي-عكس ها:علي اتحاد
سعيد ابراهيمي فر بالاخره توانست سومين فيلم بلند خود با نام «مواجهه» را بر اساس داستاني از خورخه لوئيس بورخس جلوي دوربين ببرد. او تا چند روز ديگر فيلمبرداري مواجهه را در كرمان به اتمام مي رساند و فيلم را روانه ميز مونتاژ خواهد كرد.
ابراهيمي فر سال ۶۷ اولين فيلم بلند خود با عنوان «نار و ني» را كارگرداني كرد. اين فيلم در هفتمين جشنواره فيلم فجر به نمايش درآمد و توانست نظرات متفاوتي را برانگيزد. اين فيلم نامزد دريافت ۹ سيمرغ بلورين شد و در نهايت سه جايزه بهترين فيلم اول كارگردان، بهترين تدوين و بهترين صداگذاري را ازآن خود كند. ابراهيمي فر پس از نار و ني مدت ها و به دلايل گوناگون از عرصه فيلمسازي بلند دور ماند تا اين كه سال ۷۹ دومين فيلم بلند خود را بر اساس مجموعه اي از داستان هاي هوشنگ مرادي كرماني جلوي دوربين برد.
«تك درخت ها» براساس مجموعه داستان «لبخند انار» ساخته شد. فيلمبرداري در كرمان انجام پذيرفت، تدوين انجام شد اما مراحل پس از تدوين مانند صداگذاري، ميكس و ... با ورشكستگي تهيه كننده، شركت وراهنر مصادف گشت و فيلم نيمه كاره رها شد. با اين كه تك درخت ها كار زيادي براي آماده نمايش شدن ندارد اما به دلايلي همچنان در بايگاني مانده است و كسي براي آماده كردن آن همتي نمي كند.
ابراهيمي فر در اين فاصله مجموعه تلويزيوني «عيد آن سال ها» را نيز كارگرداني كرد كه با جرح و تعديل فراوان از شبكه دو پخش شد. اما ماجراي مواجهه بورخس؛ ابراهيمي فر چند سال پيش كتاب «هزارتوهاي بورخس» را مي خواند و يك داستان از ميان اين مجموعه نظرش را جلب مي كند: مواجهه.
او پس از خواندن اين داستان حس مي كند كه اين قصه ظرفيت به تصوير كشيده شدن را دارد. مدت زيادي از اين زمان مي گذرد تا اين كه اوايل سال گذشته طرح اوليه مواجهه نوشته مي شود. « اواسط بهار سال گذشته با اين كه اصلا در حال و هواي ساخت اين پروژه نبودم، طي صحبت هايي با يكي از دوستان ديدم كه طرح اوليه ساخت مواجهه درآمده است. بعد از چند روز كلنجار رفتن يك طرح ۱۰ صفحه اي آماده شد. اين طرح خميرمايه طرح كامل تر بعدي و نيز فيلمنامه اوليه را تشكيل داد.»
پس از نوشتن طرح اوليه ابراهيمي فر با يك تهيه كننده بخش خصوصي وارد مذاكره مي شود.
اما اين تهيه كننده با اعتقاد به اين كه تماشاگر ايراني ظرفيت درك قصه چند لايه را ندارد، از همكاري با اين پروژه صرف نظر مي كند. بالاخره ابراهيمي فر و پس از گذشت يك سال موفق به پيدا كردن تهيه كننده مي شود و مقدمات ساخت مواجهه آغاز مي شود.
«مواجهه» ماجراي برخورد مجدد دو چاقو پس از گذشت بيش از يك قرن با يكديگر است. «شايد مهم ترين نكته جذابي كه در قصه مواجهه وجود دارد، تعريفي است كه بورخس از اشيا به خصوص دو چاقو و انرژي نهفته در آنها مي دهد. مواجهه قصه سختي است و در نگاه اول به نظر مي رسد هيچ سنخيتي با ايران ندارد. من سعي كردم در برگردان فارسي اثر، جزيياتي را براي ايراني تر كردن فضا، به قصه اضافه كنم. البته به اصل داستان وفادار بوده ام و فقط تلاشم اين بوده كه فضا را ايراني كنم.»
ابراهيمي فر براي فيلمبرداري مواجهه همانند تك درخت ها به كرمان سفر كرده است. او فقط يك روز در تهران فيلمبرداري كرد و سپس راهي كرمان شد تا ادامه فيلم را در اين شهر بسازد. «من قبلاً در كرمان فيلم تك درخت ها را كار كرده ام. كار در اين شهر برايم تجربه خوبي به همراه داشت. كرمان نقاط بكر زيادي دارد و ما كمتر نياز به بازسازي داريم. در برگردان فارسي قصه بورخس بايد فيلمنامه را بر اساس موقعيت يك شهر خاص مي نوشتم. با توجه به جغرافياي كرمان و اين كه در اين شهر مي توانيد در فاصله كمتر از دو كيلومتر چند معماري با تفاوت بيشتر از صد سال را دركنار هم داشته باشيد، براي ساخت مواجهه به كرمان رفتيم. كرمان براي من همانند يك استوديو بزرگ است كه مي توانم در فاصله اي نه چندان دور همه لوكيشن هاي معاصر و تاريخي را در كنار هم داشته باشم.»
فيلمبرداري مواجهه روز ۳۰ آذر در فرودگاه مهر آباد تهران آغاز شد و سكانس هاي ابتدايي فيلم گرفته شد. حميدرضا پگاه، مريم مقدم، نيوشا ضيغمي، ستاره اسكندري، آرش آصفي، قربان نجفي، هوتن مكري، پانته آ پناهي ها، حميد ميهن دوست و ... بازيگران مواجهه هستند. محمدرضا سكوت مديرفيلمبرداري است و جليل شعباني به عنوان مجري طرح و مدير توليد در اين پروژه حضور دارد. ايرج تقي پور نيز تهيه كنندگي آخرين ساخته ابراهيمي فر را بر عهده دارد.
فيلمبرداري فيلم تا چند روز ديگر در كرمان به پايان خواهد رسيد و فيلم به مونتور سپرده خواهد شد. اگر اتفاق خاصي رخ ندهد مواجهه سال آينده اكران عمومي خواهد شد.

موفقيت داستين هافمن در كمدي تازه اش
بازگشت باشكوه يك بازيگر حرفه اي
009975.jpg
دو سال قبل اكران فيلم «ملاقات با والدين» موفقيتي بزرگ براي كمپاني سازنده و گروه توليد فيلم در برداشت. در واقع جي روچ فيلمي ساخته بود كه تماشاگر را مي خنداند و در كنار آن منتقدان را هم تاحدي راضي نگه مي داشت. در آن فيلم رابرت دنيرو در كنار بن استيلر زوج كمدي اثر را تشكيل مي دادند اما حالا دو سال بعد چيزهاي تازه اي براي خنداندن تماشاگر لازم است و  اين كه حالا «ملاقات با فوكرها» يعني همين قسمت تازه تا  اين حد موفق از كار درآمده حاصل يك مسئله است. حضور زوجي تازه در بطن فيلم يعني داستين هافمن و باربارا استرايسند و البته محبوبيت  اين دو سبب شده تا فيلم حتي بيش از قسمت اول موفق باشد.

ظهور داستين هافمن در دهه ۶۰ خبر از ورود ستاره هاي جديد به دنياي هاليوود مي داد. شخصيت بي تكلف و سختكوش او خيلي زود هافمن را در ميان معروف ترين و ممتازترين بازيگران نسل خويش قرار داد. هافمن اغلب با كليشه شدن در نقش هايي كه از او يك ضد قهرمان مي ساخت در ستيز بود. به طور عمده او زمينه جديدي را براي همه بازيگران، نه فقط بازيگراني كه كمتر به قهرمان پروري و بيشتر به توصيف حقيقت زندگي محدود مي شوند،  ايجاد كرد.
داستين هافمن در هشتم آگوست سال ۱۹۳۷ در لس آنجلس به دنيا آمد. او در ابتدا براي پزشكي درس خواند اما پس از مدتي تحصيل را رها كرد و به شغل هاي مختلفي مثل دستياري روان پزشكي، پيشخدمتي، ظرفشويي، تايپيستي و روزنامه فروشي پرداخت تا  اين كه به هنرستان موسيقي و هنر لس آنجلس راه يافت.
هافمن با عدم موفقيت در كارهاي اوليه، مدتي بازيگري را رها كرد. اما در سال ،۱۹۶۰ اولين نقش روي صحنه اش را  ايفا كرد كه راه را براي ورود به برادوي هموار كرد و نظر مايك نيكولز كارگردان را متوجه خود كرد. پس از «آشپزي براي آقاي ژنرال» او به تلاش هايش ادامه داد و چندين سال روي صحنه ظاهر نشد كه در  اين خلال به تحصيل و فعاليت در اكتورز استوديوي لياستراسبرگ مي پرداخت تا به بازيگري داراي متد تبديل شود و بالاخره در سال ۱۹۶۴ در چند تئاتر مثل «در انتظار گودو» و «پيشخدمت زبان بسته» بازي كرد و دو سال بعد جايزه «ابي» را براي بازي اش در «سفر پنجمين سوار» به دست آورد.

در سال ۱۹۶۷ هافمن اولين نقش كوتاهش را در «پلنگ بيرون مي رود» بازي كرد و كمي بعدتر در فيلم «چي؟» تغيير روش داد. در  اين زمان بود كه او توسط مايك نيكولز كشف شد، كسي كه او را در قالب نقش اول كمدي سياهش به نام «فارغ التحصيل» قرار داد؛ هافمن سي ساله هنگام ساخته شدن فيلم، به خوبي در قالب يك دانشجوي كالج فرو رفت و بازي زيبايش نه تنها نامزدي اسكار را به دنبال داشت بلكه باعث محبوبيت فراوانش در بين جوانان شد.
مقام او به عنوان يك ستاره تازه كار سينما در نتيجه فيلم «كابوي نيمه شب» ساخته جان شله زينگر تثبيت شد كه جايزه آكادمي را هم برايش به دنبال داشت و همچنين دومين نامزدي اسكار را. در سال ۱۹۷۰ در فيلمي از آرتور پن خوش درخشيد. تصوير فوق العاده او از يك جنگجوي هندي و نقشي كه مستلزم  اين بود كه به فردي صد ساله تبديل شود، گام بلندي ديگر براي هافمن بود. بازي در «سگ هاي پوشالي» ساخته سم پكين پا هم انتقادات تندي را در پي داشت. اما فيلمي كه با آن نام هافمن براي هميشه در يادها ماندگار شد «پاپيون» بود كه در كنار «استيو مك كويين» ظاهر شد. نقش هافمن در  اين فيلم كه زنداني بي گناه تبعيد شده اي است تا مدت ها او را انتخاب اول بسياري از كارگردانان براي فيلم هايشان كرد. او سپس در نقش كمدين افسانه اي «لني بروس» در فيلم «لني» كه در سال ۱۹۷۴ براساس زندگينامه اش ساخته شده بود بازي كرد و سومين نامزدي آكادمي را تجربه كرد.

شايد يكي ديگر از شخصيت هاي به يادماندني هافمن، نقش «كارل برن استين» در برابر «رابرت ردفورد» در فيلم «همه مردان رئيس جمهور» باشد. در سال ۱۹۷۶ هافمن بار ديگر با شله زينگر در دونده ماراتن همكاري كرد. در ۱۹۷۸ در «كرامرعليه كرامر» در برابر مريل استريپ بازي كرد كه بازي هافمن در نقش مردي مطلقه بالاخره جايزه آكادمي را برايش بعد از سه بار نامزدي به ارمغان آورد.
او همچنين براي  اين فيلم برنده جايزه گلدن كلاب شد. فيلم بعدي هافمن در كمدي «توتسي» در سال ۱۹۸۲ در نقش بازيگري كه سعي مي كند نقشي را در اپرا به دست آورد حتي موفق تر از قبل بود. هافمن پس از يك غيبت طولاني در سال ۱۹۸۴ با نقش «ويلي لومان» در نمايش «مرگ فروشنده» به روي صحنه برادوي بازگشت. او با بازي در سريال هاي شبكه تلويزيوني CBS جايزه گلدن كلاب ديگري كسب كرد. در سال ۱۹۸۸ با بازي در «رين من» به كارگرداني «بري لوينسون» و در كنار «تام كروز» دومين جايزه اسكارش را به دست آورد و باعث شد تا هنرمند موفقي چه از نظر منتقدان و چه از نظر تماشاچيان باشد.

در اواخر دهه هشتاد هافمن دوباره با حضور در «تاجر ونيزي» به صحنه برادوي برگشت و به دنبال آن در كنار «شون كانري» و «ميتو برادريك» در فيلم «حرفه خانوادگي» به  ايفاي نقش پرداخت. در ۱۹۹۱ در نقش كاپيتان هوك در برابر «رابين ويليامز» در فيلم تخيلي كارگردان مقتدر فيلم هاي علمي - تخيلي يعني «استيون اسپيلبرگ» در فيلم «هوك» بازي كرد. هافمن در سال ۱۹۹۶ در جمع بازيگراني چون دنيرو و برادپيت در درام «خواب روها» ساخته بري لونيسون قرار گرفت؛ نقش او در فيلم «سگ را بجنبان» كه يك سال پس از خواب روها ساخته شد يك تهيه كننده عصبي به نام «استنلي اوسن» است كه در سال ۱۹۹۷ انتقادهاي جنجالي زيادي را براي  اين فيلم هجو سياسي به ارمغان آورد.
در آوريل ۱۹۹۹ هافمن در يك مراسم تلويزيوني مورد ستايش قرار گرفت و جايزه دستاوردهاي مادام العمر را دريافت كرد كه  اين عنوان در سال ۲۰۰۳ تكرار شد. داستين هافمن كه برنده دو جايزه اسكار و نامزد هفت جايزه است يكي از موثرترين و مهم ترين بازيگران تاريخ سينما در دو ژانر كمدي و درام است و ميان بازيگران ممتاز هم نسل خود مثل «آل پاچينو» و «رابرت دنيرو» قرار مي گيرد.
ايفاي نقش در «ملاقات با فوكرها» نشان مي دهد كه بازيگر مطرح  اين سال ها هنوز هم قريحه كمدي اش را حفظ كرده و مي تواند براي بازيگران  اين سال ها يك الگو و نمونه تمام عيار در  ايفاي نقش باشد.

هفت از هفت
جواد قادري
۱
اين آخرين هفت از هفت در آخرين شماره همشهري جمعه خواهد بود. البته همه چيز ممكن است و شايد اين آخرين هفت از هفت نباشد و شايد هم اين شماره، آخرين شماره نباشد، شايد هم ...
به هرحال از اين هفته ديگر گيردادن ما به سينما تمام خواهد شد و جشنواره فجر به راحتي مي تواند برگزار شود، برنامه هايش عوض شود، فيلم ها بدتر از آن چيزي كه تصور مي  شده باشند... و كسي (حداقل ما) نباشيم كه چيزي بگوييم!
۲
هفته گذشته درست در روزي در اين ستون مطالبي در اعتراض به اعلام ديرهنگام برنامه هاي جشنواره بيست و سوم نوشته مي شد، بخش اعظمي از فيلم ها و داوران و... مشخص شدند. به هرحال وظيفه ايجاب مي كرد تا در آخرين «هفت از هفت» از دوستان فارابي حلاليت بطلبيم تا خداي ناكرده آه كسي ما را نگيرد.
اما در اين جا ذكر اين نكته خالي از لطف نيست كه فقط دو هفته به آغاز جشنواره مانده و هنوز فيلم هاي خارجي بخش هاي مختلف مشخص نشده اند. اين درحالي است كه اتفاقاً اسامي فيلم هاي خارجي بايد زودتر از فيلم هاي ايراني ديگر بخش ها اعلام شوند. چون فيلم هاي خارجي احتياجي به آماده شدن و ... ندارند و فقط و فقط به انتخاب و رايزني نياز است.
اميدوارم عصر روزي كه اين مطلب نوشته مي شود، فيلم هاي خارجي نيز مشخص شده باشند.
۳
وقتي هفته گذشته اسامي فيلم هاي بخش مسابقه ايران اعلام شد، جاي خالي تعدادي از آثار توليد شده طي سال ۸۳ به شدت احساس شد. آنطور كه فعلاً مشخص است، در جشنواره امسال آثاري مانند حكم (مسعود كيميايي)، يك بوس كوچولو (بهمن فرمان آرا)، گيلانه (رخشان بني اعتماد)، هشت پا (عليرضا داوودنژاد)، ازدواج صورتي (منوچهر مصيري)، ته دنيا (بهروز افخمي)، ازدواج به سبك ايراني (حسن فتحي)، نفستو حبس كن رفيق (سامان مقدم)، كافه ترانزيت (كامبوزيا پرتوي)، اسپاگتي در هشت دقيقه (رامبد جوان)، پرونده هاوانا (عليرضا رييسيان) و ... به نمايش درنخواهند آمد. فيلم هاي كنجكاوي  برانگيزي كه آماده نمايش نشدند و يا فرم شركت را پر نكردند و يا...
به هرحال به اندازه يك نيم جشنواره فيلم بيرون مانده و براي اكران ۸۴ خوراك مناسبي كنار گذاشته شده است.
۴
آنگونه شنيده هاي ما حكايت مي كنند كه از سرزدن به سينماهاي نمايش دهنده فيلم هاي جشنواره امسال، پشيمان نخواهيد شد. به خصوص در ميان فيلم هاي ايراني آثار جالبي براي تماشا وجود دارد. به رنگ ارغوان (ابراهيم حاتمي كيا) و بيد مجنون (مجيد مجيدي) طرفداران خود را خواهند داشت. كيومرث پوراحمد فيلمي با پتانسيل جذب مخاطب فراوان ساخته و اگر «گل يخ» پرفروش ترين فيلم سال آينده شد تعجب نكنيد. رسول صدرعاملي آخرين قسمت سه گانه اش را جلوي دوربين برده كه نتيجه خوبي حاصل شده است. البته اين فيلم و بازي بازيگر نوجوانش به پاي «من ترانه ۱۵ سال دارم» نخواهد رسيد. جايي براي زندگي (محمد بزرگ نيا) فيلمي ديدني از آب در آمده و سكته فيلم هاي قبلي او را ندارد. خيلي دور خيلي نزديك (رضا ميركريمي) تبديل به فيلمي بسيار بهتر از «اين جا چراغي روشن است» گشته و برخلاف انتظارها تماشاگر را در پايان با خود همراه خواهد كرد. يك تكه نان (كمال تبريزي) ربطي به ديگر آثار او به خصوص فيلم قبلي اش ندارد و آنگونه مي بايست درنيامده است. تهمينه ميلاني در زن زيادي بر خلاف ديگرآثارش خواسته جانب آقايان را نيز بگيرد كه گويا اين كار جواب نداده است و ...
۵
اگر گفته ها و شنيده ها درست باشند، فيلم «همه ما خوبيم» اولين ساخته بلند بيژن ميرباقري، اتفاق و شگفتي جشنواره امسال خواهد بود. گفته مي شود اين فيلم كه نگاهي نو به پديده مهاجرت دارد، اثري گيرا و خوش ريتم با ساختاري مناسب از آب درآمده و تماشاگر را به راحتي تا پايانش با خود همراه مي سازد.
۶
جشنواره فجر آغاز خواهد شد و به پايان خواهد رسيد. گروه آسمان باز به كارش ادامه خواهد داد. اگر هم تعطيل شود، دوباره با نام ديگري شروع به كار خواهد كرد. خانه سينما همچنان فعاليت خواهد كرد و اصنافش به كارهاي صنف خواهند پرداخت. فيلم هاي كودك بالاخره به شكل درستش اكران خواهند شد و ...
پس نگران نبودن ما نباشيد!
۷
پايان. اما اين داستان همچنان ادامه خواهد داشت.

يادداشت
در جمع بندي فيلم هاي اكران شده سال ۲۰۰۴ راجر رابرت در مطلبي بلند بخشي از نقدهاي نمونه اي اش بر فيلم هاي خوب و بد سال را برگزيده كه از آن بين آنچه در ادامه مي آيد، دو نقد تازه تر او بر فيلم هاي اكران ۲۰۰۴ است. با  اين توضيح كه رابرت يادداشتش بر كينه را به عنوان نقد نمونه اي منفي برگزيده است و خود فيلم را بزرگترين گاف سينماروها در سال گذشته.
سلسله حوادث ناگوار لموني اسنيكت فاقد شوخي هاي مرجع
فيلم كه توسط براد سايبرلينگ كارگرداني شده ماجراهاي سه كتاب اول از ۱۱ رمان «سلسله حوادث ناگوار لموني اسنيكت» دنيل هندلر را در بر مي گيرد. در حالي كه اسنيكت راوي كتاب است فيلم گاهي جودلاو را در نقش اسنيكت با شكل و شمايلي شبح وار نشان مي دهد. او رويدادها را متوقف و صحبت ها را قطع مي كند و موقتاً تماشاگر را به اشتباه مي اندازد. با اين اوصاف اسنيكت به ترفندي زيركانه در فيلم بدل مي شود. به هر حال گفت و گوهاي شخصيت ها، شوخ طبعي موجود در داستان اصلي را در خود ندارند.
دنيايي كه شخصيت هاي فيلم در آن ساكن هستند آميزه اي از انگليس دوران ادواري است و سبك كار از فيلم هاي تيم برتون تاثير پذيرفته است. فيلم با شوخ طبعي تمسخرآميزي به سبك فيلم هاي ديزني و به عنوان فيلمي خوشايند و پرنشاط براي كودكان آغاز مي شود ولي ناگهان به داستاني از قرون وسطي تبديل مي شود.
در مورد بازي بازيگران نيز بايد گفت جيم كري با چشم هايي گرد و براق، ابروهايي كم پشت، چانه اي برجسته و بيني شاهين مانندش در نقش اولاف خبيث و حيله گر ظاهر شده است. تغيير قيافه و تلاش  هاي او ملغمه اي از همه نقش هاي منفي  اين سال هاست ولي وقتي او مي خواهد خبيث و اهريمني باشد بيشتر حقه باز به نظر مي رسد تا شرور. بازيگران كودك فيلم ليام آيكن و اميلي براونينگ نيز به خوبي از عهده ايفاي نقش خود برآمده اند.
مريل استريپ در نقش عمه جوزفين كه زن بيوه اي است بسيار روان به ايفاي اين نقش پرداخته است و توانسته بدجنس بودن را به خوبي درچهره و حركات بدن خود به تصوير بكشد. «سلسله حوادث ناگوار لموني اسنيكت» از حيث بصري چشمگير و سرگرم كننده است ولي فاقد برخي از شوخي هاي موجود در كتاب اصلي است. شايد توجيه فيلمساز اين باشد كه اين فيلم براي يك تماشاگر امروزي ساخته شده است ولي احتمالاً اگر در اين مورد به كتاب اصلي بيشتر وفادار مي ماند شاهد فيلم بهتري بوديم.
كينه جن هاي زير شيرواني
«كينه» داراي يك صحنه افتتاحيه عالي است. بيل پولمن از خواب بيدار مي شود و از بالكن اتاقش به استقبال روز مي رود و سپس ... من كه شوكه شدم! البته نمي دانستم چگونه  اين صحنه با بقيه فيلم هماهنگ خواهد شد اما بعد متوجه شدم كه اصلاً نمي دانم چگونه بسياري از صحنه ها قرار است با كليت فيلم هماهنگ شوند ...
البته در واقع من صحنه هاي اصلي را درك مي كنم: يك خانه جن زده وجود دارد كه هر كسي كه وارد آن مي شود، بلاهاي غيرقابل توصيف بر سرش مي آيد.  اين حوادث فقط يكسري اتفاقات ناگفتني نيستند، بلكه پيرو پر و پا قرص فرمول قديمي فيلم هاي ترسناك هستند كه در آنها، شخصيت ها صداهاي هشداردهنده اي مي شنوند و براي شناسايي و تحقيق دست به كار مي شوند و سر، دست يا بدن خود را به طور ابلهانه اي وارد مكان هايي مي كنند و خود تبديل به يكي از اجزاء صحنه جنايت مي شوند.
در يك نماي بسته و تاريك موجودي به آنها حمله مي كند كه مي تواند يك هيولاي وحشتناك باشد. يك روح وحشي ... يا البته فقط يك گربه! كليد فيلم در ژاپن زده شد. ولي تقريباً تمام هنرپيشه هايش آمريكايي هستند. فيلم توسط تاكاشي شيميزو از روي نسخه ژاپني آن بازسازي شده است.
عنوان ها و تيترهاي اوليه به ما مي گويند كه كينه و نفرين زماني متولد مي شود كه رخدادي باعث به وجود آمدن عصبانيت و خشونت بي رحمانه اي شود.  اين نفرين و كينه، آن مكان را تصرف مي كند و در بازديد كنندگان مكان رخنه مي كند. سرانجام يك فلاش بك سياه و سفيد و تاريك و محدود از آن حس بي  رحمانه اصلي به ما داده مي شود. در طول آن صحنه ما به طور نامحسوس حضور مسخره كنندگان آن مكان را احساس مي كنيم. از جمله كودكي با دهان بزرگ و فريادي گربه مانند. پستوها و پناهگاه هاي خانه به دفعات، مادر يكي از شخصيت ها كه اكثر اوقاتش را در تخت مي گذراند و با نگاهي بي روح به عمق فضا خيره مي شود. يك زوج جوان كه تازه به  اين جا نقل مكان كرده اند و يك مشاور املاك كه مي بيند وان حمام پر  مي شود و وقتي دستش را وارد آب مي كند تا درپوش را بر دارد توسط زني كه از داخل آب بيرون پريده و موهاي بلندي دارد مورد حمله قرار مي گيرد. موهاي  اين زن كه گاهي شبيه جلبك دريايي است در صحنه هاي بسياري از قاب آويزان مي شود طوري كه انگار بوم صدابرداري است. پليس ها و كارگران مختلفي وارد خانه مي شوند.  اين افراد نيز تحت الشعاع كينه قرار مي گيرند. اما در فيلم نشان داده نمي شوند. شما حتماً انتظار داريد پس از  اين همه اتفاقات و مصائب مخوف و ترسناكي كه در خانه به وقوع مي پيوندد، همسايه ها حداقل نظر يك فرد قديمي محل را در مورد  اين اتفاقات عجيب و غريب در خانه جويا شوند.
بالاخره كاسه صبرم لبريز شد. بهتر بود فيلم يك شالوده و لايه زيرين محكم داشته باشد تا داستان روي آن بنا شود. ساختار زماني تكه تكه شده بيشتر آزار دهنده است تا يك شيوه و روش خاص. خانه از نقطه نظر معماري، زياد ترسناك نيست و اگر فضاي زير لبه پشت بام هم نبود، احتمالاً ارواح مجبور بودند از پشت صندلي هاي راحتي بيرون بپرند! سارا ميشل گلار به سهم خودش هنرپيشه معتبري در ژانر هارور است و خودش بهتر از  اين مي توانسته بنويسد و كارگرداني كند. همين طور براي بيل پولمن بيشتر از  اين كه در مورد صحنه ورودي اش فكر كنم، به  اين فكر مي كنم كه چگونه قرارداد را امضا كرده، تمام راه را تا ژاپن رفته و فيلمنامه را خوانده است.

|  ايران  |   هفته   |   جهان  |   پنجره  |   داستان  |   پرونده  |
|  حوادث   |   ماشين   |   ورزش  |   هنر  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |