۳۰ ژانويه سالروز ترور مهاتما گاندي
روحي بزرگ در قالبي كوچك
گاندي بيشتر نفوذ خود را مديون اين واقعيت است كه در نظر بسياري از مردم هند مردي مقدس بود با اين همه گاندي را بايد يك آزاديخواه دانست كسي كه در تمام عمر براي آزادي مبارزه كرد اما نه مبارزه مسلحانه او بيش از هر چيز خود را خدمتگزار مي دانست
|
|
فرشاد كوشا
در سال ۱۹۷۰ در روزهاي پر هيجان و عصبي پيش از فرا رسيدن باران هاي موسمي دسته هاي تروريست ناگزاليت به خيابان هاي كلكته ريختند. اتوبوس ها را سوزاندند، ماموران پليس و آموزگاران مدارس را كشتند، سينماهايي را كه در آنها فيلم هاي ضد چيني نمايش داده مي شد ويران كردند، مراكز ادارات و نمايندگي هاي آمريكايي و دفاتر دانشگاه را غارت كردند. اما مهم ترين هدف حملات و يورش هاي آنها مراكز گاندي گرايي بود كه براي بهبود زندگي شهري فعاليت مي كردند. كتابها و نوشته هاي گاندي به آتش كشيده شد و تصاويرش را پاره كردند. ميلتون نوشته است كه نابود كردن يك كتاب نوعي قتل نفس است و اعمال ناگزاليت ها در سال ۱۹۷۰ به ياد آورد كه بيش از بيست سال پيش از آن، نويسنده اين كتابهايي كه اكنون در آتش مي سوخت، خود به دست گروه ديگري از متعصبان مذهبي كشته شد كه دل به تصوري تنگ نظرانه از آينده اي مطلوب بسته بودند. كساني كه در سي ام ژانويه ۱۹۴۸ گاندي را كشتند تروريست هاي هندويي بودند كه با اصرار گاندي بر اينكه در هند آزاد شده، پيروان همه مذاهب بايد از نظر عدالت و حقوق يكسان باشند، مخالفت داشتند»(۱)
گاندي، در ذهن عامه مردم هند قهرمان بزرگ فرهنگ گذشته هند در دوران اخير است. مردي كه در صداقت وسواس داشت و تواضع نمايانش چنان بود كه حتي عنوان مهاتما (روح بزرگ) را كه ناخواسته از سوي رابيندرانات تاگور به او داده شد بود خوش نداشت.
«چشمان آرام و كدر، كوتاه قد و ضعيف الجثه، با صورت لاغر و گوش هاي بزرگ برگشته، شب كلاهي سفيد بر سر و جامه سفيدي از پارچه خشن در بر، پابرهنه، غذايش برنج است و ميوه و به جز آب نمي آشامد. روي زمين مي خوابد. كم مي خوابد و دايم كار مي كند. گويي جسمش به حساب نمي آيد. در برخورد اول هيچ چيز در او جلب توجه نمي كند مگر حالت صبري عظيم و عشقي بزرگ. به سادگي كودكان است و حتي با رقيبان خود نيز مهربان و مودب. صميميتي بي شائبه دارد. با فروتني تمام به انتقاد از خود مي پردازد و به قدري وسواسي است كه شكاك به نظر مي رسد و گويي با خود مي گويد من اشتباه كرده ام. هيچ سياستي در كارش نيست.»(۲)
اينها توصيفات رومن رولان از گاندي است. رولان در زمان حيات گاندي كتابي منتشر مي كند و در آن به زندگي و افكار گاندي مي پردازد و بعد از بيان برخي خصوصيات و ويژگي هاي او از كوره درمي رود و مي گويد: «اين است مردي كه سيصد ميليون انسان را برانگيخته و امپراتوري بريتانيا را متزلزل ساخته و در سياست بشري نيرومندترين جنبشي را كه از قريب دوهزار سال پيش به اين سو واقع شده به وجود آورده است.»
«موهنداس كرمچندگاندهي» در كشور نيمه مستقل كوچكي واقع در شمال غربي هندوستان در شهر پوربندر در كنار درياي عمان در اكتبر ۱۸۶۹ به دنيا آمد. پدر بزرگ و پدرش هر دو نخست وزير بودند كه به جرم استقلال راي مجبور به فرار شدند. تربيت اوليه گاندي به برهمني محول شد كه متون «ويشنو» را به او آموخت. اما خودش بعدها ناراحت بود از اين كه هيچ وقت نتوانسته است يك دانشمند بزرگ در زبان سانسكريت شود و همين خود، انگيزه يكي از كينه هاي وي نسبت به تربيت انگليسي اش شد كه او را از دست يافتن به گنجينه هاي زبان خود محروم ساخته بود. گاندي تا هفت سالگي در مدرسه ابتدايي پوربندر و سپس در مدرسه ملي «راجكوت» تحصيل كرد. خودش درباره آن سال ها مي نويسد: «بسيار خجول بودم و از معاشرت با ديگران پرهيز داشتم. كتابهايم و درسهايم تنها رفقايم بودند. كار روزانه ام آن بود كه درست اول وقت كلاس ها به مدرسه بروم و بلافاصله پس از پايان درس ها با سرعت به منزل بازگردم. درواقع من با عجله به سوي خانه مي دويدم زيرا تحمل حرف زدن با هيچ كس را نداشتم. حتي مي ترسيدم كه مبادا ديگران مسخره ام كنند.» در آن هنگام كه هنوز در مدرسه تحصيل مي كرد بحران مذهبي سختي را گذراند. بر اثر عصياني كه عليه جنبه هاي بت پرستي و انحرافي مذهب هندو از خود نشان داد تا مدتي كافر قلمداد شد. او با دوستان خود در اين بي ديني تا جايي پيش رفت كه در خفا و به طور پنهاني گوشت خورد ولي پس از يك سال چون نمي خواست پدر و مادرش را فريب دهد از خوردن گوشت امتناع ورزيد. هنوز بچه بود كه متاهل شد. در هشت سالگي نامزد گرفت و در ۱۳ سالگي عروسي كرد. بعدها با ازدواج كودكان مبارزه كرد و اين كار را موجب تباهي و انقراض نسل دانست. «براي من بسيار دشوار است كه خاطره دردناك ازدواجم در سن سيزده سالگي را نقل كنم. وقتي به جواناني مي نگرم كه اكنون با حدود همان سنين تحت مراقبت من هستند و ازدواج خود را در آن سن به خاطر مي آورم دلم به حال خودم مي سوزد و خوشحال مي شوم كه آنها از چنين سرنوشتي گريخته اند. براي چنين ازدواج هاي نامعقول و غيرطبيعي هيچ گونه استدلال اخلاقي را قبول ندارم. گمان نمي كنم كه ازدواج در آن زمان برايم جز دورنماي لباس هاي خوب پوشيدن، طبل زدن، دسته عروسي راه افتادن، غذاهاي خوب خوردن و با دختري بيگانه همبازي شدن مفهومي ديگر هم داشت.» با اين حال معتقد است چنين ازدواج هايي قبل از رشد و قوام شخصيت ممكن است بين شوهر و همسر وحدت و ارتباط روحي عجيبي ايجاد كند. ازدواج خود او شاهدي بر اين ادعا است. بانو گاندي با وفاداري و شهامت بي نظيري كه هرگز خلل نپذيرفت در تمام سختي ها و مصايب شوهرش شريك بود.
گاندي در ۱۸ سالگي براي تكميل تحصيلات خود به دانشگاه لندن و مدرسه حقوق رفت. مادرش راضي به رفتن او نبود مگر وقتي كه سوگند ياد كرد از آشاميدن شراب و خوردن گوشت خودداري كند. «پيش از آن كه قصد سفر به لندن به منظور تحصيل عملاً در من شكل بگيرد، طرحي پنهاني براي خود داشتم كه به آنجا بروم تا كنجكاوي خود را ارضا كنم و بدانم لندن چه و چگونه است. در سن هجده سالگي به انگلستان رفتم... مرام و رفتارشان و حتي خانه هاشان همه برايم غريب بود. در زمينه آداب و رسوم انگليسي به كلي بي اطلاع بودم و دايماً مي بايست مراقب خود باشم. به علاوه مشكل اضافي تعهد گياهخواري هم برايم وجود داشت. حتي غذاهايي كه مجاز بودم بخورم همه به نظرم بي مزه و بي طعم بود. انگلستان را نمي توانستم تحمل كنم، اما نمي توانستم فكر بازگشت به هند را هم به خود راه دهم. صدايي دروني مي گفت اكنون كه آمده ام بايد سه سال را بگذرانم و تمام كنم.»
گاندي در سال ۱۸۹۱ به هندوستان بازگشت. مادرش تازه مرده بود و خبر اين مرگ را از او پنهان كرده بودند. در دادگاه جنايي بمبئي به وكالت پرداخت. چند سال بعد از آنجا كه شغل خود را خلاف اخلاق تشخيص داد آن را كنار گذاشت. در سال ۱۸۹۳ براي دفاع از دعواي مهمي به آفريقاي جنوبي رفت. او كه تا آن روز از وضع هنديان در آفريقا كمترين اطلاعي نداشت، با مشاهده محروميت ها و تبعيض ها تجربيات تلخي به دست آورد و تصميم گرفت همان جا بماند و با تبعيضات نژادي مبارزه كند. «... از آن وقت از نزديكتر به مطالعه در وضع ساكنان هندي پرداختم و اين مطالعه نه فقط از راه خواندن و شنيدن، بلكه با آزمايش هاي شخص خودم انجام مي گرفت. مي ديدم كه هر هندي كه براي خود احترامي قايل باشد نمي تواند در آفريقاي جنوبي زندگي كند. هر روز بيشتر و بيشتر فكرم با اين مسئله مشغول مي شد كه چگونه مي توان اين وضع را بهتر كرد.»
گاندي در ۱۹ دسامبر ۱۹۱۴ به هندوستان بازگشت. او از آن دسته آزادي خواهاني بود كه راه حلي مختص به خود عرضه مي كرد كه جنبه سياسي آن ضعيف تر از جنبه مذهبي بود ولي در باطن از ساير راه حل هاي موردنظر براي خودمختاري هندوستان اساسي تر بود. او از معدود رهبراني بود كه از روش هاي معمول در مبارزات آزاديبخش استفاده نكرد بلكه با سلاح عشق و ايمان و اهرم مبارزه منفي توانست به سلطه بي چون وچراي استعمار در كشورش پايان بخشد. پيمودن صدها كيلومتر كوره راه هاي پر گرد و خاك هند در فصل تابستان به سوي ساحلي دورافتاده و سپس برداشتن مشتي نمك ممنوع، به قصد سرپيچي از قانوني بي منطق (چنان كه در سال ۱۹۳۰ چنين كرد) كاري بود بسيار ساده و شاعرانه، اما همين كار مردم هند را بيش از هر اقدام ديگر متحد ساخت و سقوط و پايان امپراتوري بريتانيا را تسريع كرد. گاندي بيشتر نفوذ خود را مديون اين واقعيت است كه در نظر بسياري از مردم هند مردي مقدس بود. خودش مدعي بود كه يك هندو است اما يك بار گفت همانقدر هندوست كه مسيحي، بودايي و يهودي. يك بار هم گاندي اين تلقي را كه «گرچه مرد مقدسي است ولي هم چون يك سياستمدار عمل مي كند» رد كرد و خود را سياستمداري دانست كه مي كوشد مردي مقدس باشد. اگر سياستمدار كسي است كه صرف نظر از اشتغالات مذهبي در انديشه زندگي جمعي مردم در اين دنيا باشد گاندي به مفهوم واقعي كلمه شايسته اين عنوان بود. وقتي كه براي حقوق مدني هنديان در آفريقاي جنوبي مبارزه مي كرد سياستمدار بود. وقتي خود را وقف پايان بخشيدن به تسلط انگلستان بر هند كرد سياستمدار بود. وقتي هم كه انديشه دگرگون كردن ساختمان جامعه هند و بيرون راندن دولت بريتانيا را در سرمي پروراند سياستمدار بود. با اين همه گاندي را بايد يك آزاديخواه دانست. كسي كه در تمام عمر براي آزادي مبارزه كرد اما نه مبارزه مسلحانه. او بيش از هر چيز خود را خدمتگزار مي دانست؛ «هيچ ميلي براي كسب هيچگونه حيثيت شخصي ندارم. اينها تزيينات و لوازم دربار پادشاهان است. من به همان اندازه كه خدمتگزار هندوانم در خدمت مسلمانان و مسيحيان و پارسيان و يهوديان نيز هستم. يك خدمتگزار واقعي به محبت نيازمند است نه به حيثيت.»
پي نوشت ها:
۱ - گاندي، جورج وودكاك، ترجمه محمود تفضلي، ص ۱۰.
۲ - گاندي، رومن رولان، ترجمه محمدقاضي، ص ۲۰.
|