هتل روآندا به شكلي ريشه اي خونريزي و كشتاري واقعي را به تصوير مي كشد كه در عين حال به نظر مي رسد از خلال مه يا از فاصله دور مشاهده مي شود. اخبار همه جا پراكنده شده اند ولي در خيابان ها جوي خون راه نيفتاده و تصوير زننده اي از قطعه قطعه كردن جنازه ها نمايش داده نمي شود
نوشته: استيفن هولدن؛ نيويورك تايمز
ترجمه: عليرضا آشوري
در ابتداي فيلم هتل روآندا، يك خبرنگار بدبين تلويزيون با بازي يواخين فينيكس، فيلمي را كه از يك كشتار قومي تهيه كرده براي رئيس دل نگران هتل با بازي دان چيدل نمايش مي دهد. پل هيجان زده اعتقاد دارد اگر اين تصاوير از تلويزيون پخش شود، جهان غرب براي پايان دادن به اين كشتار قومي كه كشور را به ويراني كشانده مداخله خواهد كرد. ولي خبرنگار اطلاعات بيشتري دارد. او مي گويد: «اگر مردم اين صحنه ها را ببينند مي گويند، خدايا، اينها افتضاح است و بلافاصله مي روند سر ميز شام!»
ده سال بعد از اين واقعه اظهارات اين خبرنگار مثل سيلي در صورت تماشاگر فرود مي آيد چون حق با او بود.
هتل روآندا يك تريلر سياسي است كه مثل چكش روي تمام زواياي حسي تماشاگر فرود مي آيد. دست كم، اين فيلم كوبنده ارزش امانت گرفتن چهره انساني براي تصويرسازي وضعيتي را به نمايش مي گذارد كه در آن اخبار سانسور شده كشوري وحشي به غرب ارسال مي شود.
البته اين فيلم اولين نمونه براي نمايش كشتار و نسل كشي و كشورهاي درگير نزاع هاي قومي نيست. ولي تصوير قتل عام هشتصد هزار توتسي به فرمان قبيله هوتو در روآندا در خلال حمام خون صد روزه سال ،۱۹۹۴ صحنه اي ويرانگر است كه ناكفايتي كشف نشده رسانه ها، جهت عدم پوشش صحيح اين واقعه را به نمايش مي گذارد.
در لحظات ابتدايي فيلم، گوينده اي در راديو دولتي هوتو با لحني آميخته به ريشخند به شدت اصرار به سركوبي «سوسك هاي توتسي» دارد. موج قصابي هذياني كه به دنبال آن آغاز مي شود بعد از اعلام عبارت «درختان بلند را قطع كنيد.» به نشانه اي براي آغاز كشتار بدل مي شود.
وحشيگري آنها با شمايلي از يك شادي ديوانه وار اجرا مي شود. كاميون هاي نظامي سربازاني از نيروهاي نظامي هوتو را سوار كرده اند كه هلهله كنان در خيابان هاي كيگالي پايتخت روآندا پخش مي شوند. قاتلين و آدم كشان هوتو طوري در خيابان شادي مي كنند كه خوشحالي گروهي اوباش بعد از فوتبال را به ذهن مي آورد.
هتل روآندا به شكلي ريشه اي خونريزي و كشتاري واقعي را به تصوير مي كشد كه در عين حال به نظر مي رسد از خلال مه يا از فاصله دور مشاهده مي شود. اخبار همه جا پراكنده شده اند،ولي در خيابان ها جوي خون راه نيفتاده و تصوير زننده اي از قطعه قطعه كردن جنازه ها نمايش داده نمي شود. ولي به رغم اين مسأله فيلم كار خود را به خوبي انجام مي دهد. تماشاگر با احساس ناخوشايند سوءظني به حال خود رها مي شود كه اگر اوضاع و احوال چنين كشتار وحشتناكي واقعي باشد، فاجعه مشابهي مي تواند هر جايي را ويران كند.
پل مدير بلژيكي كله شق هتل مجلل مايل كالينز در كيگالي كه در ابتدا با ناباوري و بعد با خشم به اين قتل عام نگاه مي كند، شخصيتي است كه به عنوان قهرمان فيلم و قطب اخلاقي ماجرا معرفي مي شود. اين فيلم بر مبناي ماجراي واقعي اوست كه به صورت كتاب منتشر شده است. او و همسر توتسي اش تاتيانا(سوفي اوكوندو) و فرزندانش بارها و بارها به زحمت از چنگال مرگ گريختند. او به طور مستقيم مسئول نجات جان بيش از هزار و دويست نفر توتسي است كه آنها را در هتل خود پناه داده و با رشوه دادن به ارتش هوتو توانست زندگي آنها را نجات دهد.
بر مبناي بازي درخشان و كنترل شده دان چيدل، پل مرد دقيقي است كه از نيروي فوق العاده «قدرت» كاملاً آگاهي دارد. ولي او ناچار مي شود از تمدن فاصله گرفته تا با اهريمن رودررو شود. او به واسطه رشوه دادن به سربازان آن هم با مشروب و سيگار كوبايي به آدمي با ارتباطات زياد و شهرت فراوان تبديل مي شود. ولي اين محبوبيت تنها تا وقتي دوام دارد كه ذخيره مشروب او تمام نشود.
چكيده فيلم در تك گويي تلخي است كه از زبان سرهنگ اليور با بازي نيك نولتي مي شنويم. اين سرباز خشن نيروي حافظ صلح سازمان ملل و افرادش به دستور رؤساي خود اجازه ملاحظه در ماجرا را ندارند. اين وضعيت در تك گويي طولاني سرهنگ با كناياتي زهرآلود مطرح مي شود كه در آن غرب را به خاطر نژادپرستي و بي انگيزگي در قبال كابوس روآندا به محاكمه مي كشد.
چون هتل روآندا پس زمينه هاي متعددي را پوشش مي دهد. بسياري از گفتگوها دربرگيرنده زمينه هاي تاريخي حوادث اين كشور است. بلژيكي ها متهم اند چون بذر اختلافات قومي را با تقويت اقليت توتسي در روآندا كاشتند. فرانسه اصلي ترين كشوري است كه سلاح مورد نياز هوتو را تأمين كرده است. و زماني هم كه با موج انتقادات روبه رو شدند يك مأمور رسمي دولتي كه صدايش را از راديو مي شنويم با امتناع از به كار بردن واژه «نسل كشي» از پذيرفتن خطاي خود طفره مي روند.
تجربيات خانواده پل با بالاترين درجه از تعليق، هيجان و رگه هاي قدرتمند دراماتيك به تصوير كشيده شده اند. در صحنه اي پل در ثانيه آخر در حالي كه زن و فرزندانش به كمپي زير نظر سازمان ملل منتقل شده اند تصميم مي گيرد در هتل بماند. دقايقي بعد همان كمپ مورد حمله نظاميان هوتو قرار مي گيرد.
وقتي تاتيانا به همسرش مي گويد: «تو آدم خوبي هستي» فيلمنامه تأكيدي براي برجسته كردن اين نكته واضح از خود نشان نمي دهد. يك سوژه فرعي فيلم وضعيت كودكان يتيمي از قبيله توتسي است كه با فاصله زماني اندكي از هواپيماي نجات جامانده و زير باران سرگردان و بي پناه باقي مي مانند.
زياده روي سانتي مانتال فيلم البته قابل اغماض است وشايد با توجه به سوژه فيلم اجتناب ناپذير باشد. ولي حتي اگر صحنه هاي تكان دهنده و پراحساس فيلم باعث شوند تا اشك از چشمان شما جاري شود، شما به عنوان مخاطب فيلم در حالي كه عمق احساس و عاطفه تان كاملاً زير و رو شده است با خود فكر خواهيد كرد:آيا در قبال صحنه هاي اين فيلم و ماجراي تكان دهنده آن بيش از حد سنگدل و بي رحم نبوده ايد؟ و آيا امكان ندارد كه بتوانيد بيش از اين براي فيلم احساس همدردي كنيد؟