دوشنبه ۵ بهمن ۱۳۸۳
رگه هاي قدرتمند دراماتيك
هتل روآندا به شكلي ريشه اي خونريزي و كشتاري واقعي را به تصوير مي كشد كه در عين حال به نظر مي رسد از خلال مه يا از فاصله دور مشاهده مي شود. اخبار همه جا پراكنده شده اند ولي در خيابان ها جوي خون راه نيفتاده و تصوير زننده اي از قطعه قطعه كردن جنازه ها نمايش داده نمي شود
نوشته: استيفن هولدن؛ نيويورك تايمز
ترجمه: عليرضا آشوري

009336.jpg
در ابتداي فيلم هتل روآندا، يك خبرنگار بدبين تلويزيون با بازي يواخين فينيكس، فيلمي را كه از يك كشتار قومي تهيه كرده براي رئيس دل  نگران هتل با بازي دان چيدل نمايش مي دهد. پل هيجان زده اعتقاد دارد اگر اين تصاوير از تلويزيون پخش شود، جهان غرب براي پايان دادن به اين كشتار قومي  كه كشور را به ويراني كشانده مداخله خواهد كرد. ولي خبرنگار اطلاعات بيشتري دارد. او مي گويد: «اگر مردم اين صحنه ها را ببينند مي گويند، خدايا، اينها افتضاح است و بلافاصله مي روند سر ميز شام!»
ده سال بعد از اين واقعه اظهارات اين خبرنگار مثل سيلي در صورت تماشاگر فرود مي آيد چون حق با او بود.
هتل روآندا يك تريلر سياسي است كه مثل چكش روي تمام زواياي حسي تماشاگر فرود مي آيد. دست كم، اين فيلم كوبنده ارزش امانت گرفتن چهره انساني براي تصويرسازي وضعيتي را به نمايش مي گذارد كه در آن اخبار سانسور شده كشوري وحشي به غرب ارسال مي شود.
البته اين فيلم اولين نمونه براي نمايش كشتار و نسل كشي و كشورهاي درگير نزاع هاي قومي نيست. ولي تصوير قتل عام هشتصد هزار توتسي به فرمان قبيله هوتو در روآندا در خلال حمام خون صد روزه سال ،۱۹۹۴ صحنه اي ويرانگر است كه ناكفايتي كشف نشده رسانه ها، جهت عدم پوشش صحيح اين واقعه را به نمايش مي گذارد.
در لحظات ابتدايي فيلم، گوينده اي در راديو دولتي هوتو با لحني  آميخته به ريشخند به شدت اصرار به سركوبي «سوسك هاي توتسي» دارد. موج قصابي هذياني كه به دنبال آن آغاز مي شود بعد از اعلام عبارت «درختان بلند را قطع كنيد.» به نشانه اي براي آغاز كشتار بدل مي شود.
وحشيگري آنها با شمايلي از يك شادي ديوانه وار اجرا مي شود. كاميون هاي نظامي سربازاني از نيروهاي نظامي هوتو را سوار كرده اند كه هلهله كنان در خيابان هاي كيگالي پايتخت روآندا پخش مي شوند. قاتلين و آدم كشان هوتو طوري در خيابان شادي مي كنند كه خوشحالي گروهي اوباش بعد از فوتبال را به ذهن مي آورد.
هتل روآندا به شكلي ريشه اي خونريزي و كشتاري واقعي را به تصوير مي كشد كه در عين حال به نظر مي رسد از خلال مه يا از فاصله دور مشاهده مي شود. اخبار همه جا پراكنده شده اند،ولي در خيابان ها جوي خون راه نيفتاده و تصوير زننده اي از قطعه قطعه كردن جنازه ها نمايش داده نمي شود. ولي به رغم اين مسأله فيلم كار خود را به خوبي انجام مي دهد. تماشاگر با احساس ناخوشايند سوءظني به حال خود رها مي شود كه اگر اوضاع و احوال چنين كشتار وحشتناكي واقعي باشد، فاجعه مشابهي مي تواند هر جايي را ويران كند.
009339.jpg
پل مدير بلژيكي كله شق هتل مجلل مايل كالينز در كيگالي كه در ابتدا با ناباوري و بعد با خشم به اين قتل عام نگاه مي كند، شخصيتي است كه به عنوان قهرمان فيلم و قطب اخلاقي ماجرا معرفي مي شود. اين فيلم بر مبناي ماجراي واقعي اوست كه به صورت كتاب منتشر شده است. او و همسر توتسي اش تاتيانا(سوفي اوكوندو) و فرزندانش بارها و بارها به زحمت از چنگال مرگ گريختند. او به طور مستقيم مسئول نجات جان بيش از هزار و دويست نفر توتسي است كه آنها را در هتل خود پناه داده و با رشوه دادن به ارتش هوتو توانست زندگي آنها را نجات دهد.
بر مبناي بازي درخشان و كنترل شده دان چيدل، پل مرد دقيقي است كه از نيروي فوق العاده «قدرت» كاملاً آگاهي دارد. ولي او ناچار مي شود از تمدن  فاصله گرفته تا با اهريمن رودررو شود. او به واسطه رشوه دادن به سربازان آن هم با مشروب و سيگار كوبايي به آدمي با ارتباطات زياد و شهرت فراوان تبديل مي شود. ولي اين محبوبيت تنها تا وقتي دوام دارد كه ذخيره مشروب او تمام نشود.
چكيده فيلم در تك گويي تلخي است كه از زبان سرهنگ اليور با بازي نيك  نولتي مي شنويم. اين سرباز خشن نيروي حافظ صلح سازمان ملل و افرادش به دستور رؤساي خود اجازه ملاحظه در ماجرا را ندارند. اين وضعيت در تك گويي طولاني سرهنگ با كناياتي زهرآلود مطرح مي شود كه در آن غرب را به خاطر نژادپرستي و بي انگيزگي در قبال كابوس روآندا به محاكمه مي كشد.
چون هتل روآندا پس زمينه هاي متعددي را پوشش مي دهد. بسياري از گفتگوها دربرگيرنده زمينه هاي تاريخي حوادث اين كشور است. بلژيكي ها متهم اند چون بذر اختلافات قومي را با تقويت اقليت توتسي در روآندا كاشتند. فرانسه اصلي ترين كشوري است كه سلاح  مورد نياز هوتو را تأمين كرده  است. و زماني هم كه با موج انتقادات روبه رو شدند يك مأمور رسمي دولتي كه صدايش را از راديو مي شنويم با امتناع از به كار بردن واژه «نسل كشي» از پذيرفتن خطاي خود طفره مي روند.
تجربيات خانواده پل با بالاترين درجه از تعليق، هيجان و رگه هاي قدرتمند دراماتيك به تصوير كشيده شده اند. در صحنه اي پل در ثانيه آخر در حالي كه زن و فرزندانش به كمپي زير نظر سازمان ملل منتقل شده اند تصميم مي گيرد در هتل بماند. دقايقي بعد همان كمپ مورد حمله نظاميان هوتو قرار مي گيرد.
وقتي تاتيانا به همسرش مي گويد: «تو آدم خوبي هستي» فيلمنامه  تأكيدي براي برجسته كردن اين نكته واضح از خود نشان نمي دهد. يك سوژه فرعي فيلم وضعيت كودكان يتيمي از قبيله توتسي است كه با فاصله زماني اندكي از هواپيماي نجات جامانده و زير باران سرگردان و بي پناه باقي مي مانند.
زياده روي سانتي مانتال فيلم البته قابل اغماض است وشايد با توجه به سوژه فيلم اجتناب ناپذير باشد. ولي حتي اگر صحنه هاي تكان دهنده و پراحساس فيلم باعث شوند تا اشك از چشمان شما جاري شود، شما به عنوان مخاطب فيلم در حالي كه عمق احساس و عاطفه تان كاملاً زير و رو شده است با خود فكر خواهيد كرد:آيا در قبال صحنه هاي اين فيلم و ماجراي تكان دهنده آن بيش از حد سنگدل و بي رحم نبوده ايد؟ و آيا امكان ندارد كه بتوانيد بيش از اين براي فيلم احساس همدردي كنيد؟

گفت وگو با دان چيدل، بازيگر فيلم «هتل روآندا»
اميدوارم به سراغ من بيايي
009333.jpg
دان چيدل بازيگر سياهپوست سينما را فقط در فيلم هاي حادثه اي و پرفروشي مثل «دوازده يار اوشن» نبايد ديد. او در درام هاي اجتماعي خوبي مثل «هتل روآندا» هم بازي كرده است. در فيلم، او نقش هتلداري به نام «پل راسه ساباگينا» را بازي مي كند كه محل كار و زندگي اش كشور آفريقايي روآندا است. قصه فيلم كه برگرفته از يك ماجراي واقعي است، در سال ۱۹۹۴ رخ مي دهد.
اين هتلدار در بحبوحه جنگ داخلي كشور در حالي كه خود در آستانه شكنندگي روحي قرار دارد، تصميم به نجات جان مردم بي پناهي مي گيرد كه به هتل او هجوم آورده اند و مي خواهند از چنگ مرگ و نيروهاي نظامي بگريزند. تلاش پل براي نجات جان اهالي بي دفاع در حالي است كه جان خود او و خانواده اش هم در معرض خطر قرار دارد. دان چيدل براي بازي در «هتل روآندا» نامزد دريافت جايزه معتبر گلدن گلوب (گوي طلايي) شد. اگر چه او موفق به دريافت اين جايزه نشد، اما احتمال زيادي وجود دارد كه در مراسم اسكار هم نامزد دريافت جايزه شود. شايد هم اين جايزه را بگيرد.
* چنين به نظر مي رسد كه سازندگان فيلم با انتخاب شما براي ايفاي نقش پل بهترين گزينه را انتخاب كرده اند؟
- من خودم هم علاقه مند قصه زندگي اين مرد بودم و دلم مي خواست اين قصه و حوادث درون آن به درستي بر روي نوار فيلم ضبط شود. قبل از اين كه بازي در فيلم را قبول كنم از تهيه كنندگان قول گرفتم كه جانب حق را رعايت كنند و عدالت را در مورد اين ماجرا مدنظر قرار دهند. از سال ۱۹۹۶ فيلمسازان متعددي براي همكاري به من مراجعه كرده اند. قصه هتل روآندا آدم هاي خيلي زيادي را علاقه مند خود كرده بود. نه تنها كتاب هاي زيادي در اين رابطه نوشته شده، بلكه فيلمسازان زيادي هم تمايل زيادي براي برگردان سينمايي اين قصه داشتند. در طول اين سال ها به دلايل مختلفي همكاري با اين پروژه را قبول نكردم. براي مثال، يكي از تهيه كنندگان مي خواست يك فيلم  سينمايي تلويزيوني براي شبكه هاي كابلي بسازد. اما مگر مي شود چنين قصه دردناكي را فقط براي گروه اندكي توليد كرد؟
زمان گذشت و من «تري جرج» (كارگردان فيلم و سازنده درام هايي سياسي مثل «بوكسور» و «به نام پدر») را ملاقات كردم. ما توانستيم با هم به توافق برسيم. از همان اول شروع كار ساخت فيلم، در جريان تمام مسائل آن بودم. من قصه مورد علاقه ام را براي تري تعريف كردم. او و كاير پيرسن يك فيلمنامه نوشتند. نشستيم و درباره اين فيلمنامه بحث كرديم. يك سري چيزها در طول اين صحبت ها تغيير كرد. بعد از آن كار فيلمبرداري شروع شد. فيلم، نسل كشي و ژئوسايد را در عريان ترين شكل آن به نمايش مي گذارد و پرسش هاي زيادي را در اين رابطه براي تماشاچي مطرح مي كند.
* از قرار معلوم شما اولين انتخاب براي ايفاي نقش پل راسه ساباگينا نبوديد.
- خير. قبل از من قرار بود بازيگر ديگري اين نقش را بازي كند، اما بالاخره بحث به بازي من كشيده شد، قبل از آن كه آنها به من بگويند اين نقش را بازي كن، خودم براي بازي در آن اعلام آمادگي كردم. تري جرج خيلي دوست داشت كه من اين نقش را بازي كنم. او به من گفت: سبك بازي ات را دوست دارم، اما شايد مجبور باشم اين نقش را به كس ديگري بدهم. مي دانيد، او هم مثل من علاقه مند اين قصه بود و چند سال از وقت و عمرش را صرف اين موضوع كرده بود. نمي خواست با انتخاب من باعث فرار تهيه كنندگان و سرمايه گذاران بشود. به او گفتم هميشه در دسترس هستم و هر وقت كه اراده كند، جلوي دوربين او خواهم بود. همان پنج سال پيش به او گفتم اميدوارم كسي را پيدا نكني و به سراغ من بيايي، در همه حال من حامي تو هستم. من هم دوست داشتم اين فيلم ساخته شود، حتي اگر من در آن بازي نكنم. ماجراهاي شگفت انگيز اين قصه را كمتر كسي مي دانست و ما وظيفه داشتيم آن را براي جمع كثير مردم جهان تعريف و بازگو كنيم. اين اصل مسأله بود و حضور يا عدم حضور من در فيلم، اهميتي ثانويه داشت.
* قبل از شروع فيلمبرداري، مدتي با خود پل راسه ساباگينا اين نقش را تمرين كرديد.
- وقتي تري مرا براي ايفاي نقش انتخاب كرد يك نامه الكترونيكي براي پل نوشتم. مي خواستم از زبان خودش او را بشناسم و ببينم چه كسي است. آيا به هنر، موسيقي و فيلم علاقه دارد؟ در ذهنش چه مي گذرد؟ قبل از شروع فيلمبرداري راهي آفريقاي جنوبي شدم و به ژوهانسبورگ رفتم. در آنجا چندين بار يكديگر را ديديم. با هم غذا مي خورديم و به پارك مي رفتيم. در همين حال درباره همه چيز صحبت مي  كرديم و من سعي مي كردم از لابه لاي حرف ها و حركاتش، او را بيشتر كشف كنم و بشناسم. يك هفته آنجا بودم و دوباره به آمريكا برگشتم. فكر مي كنم در طول اين مدت او را فهميدم: نوع رفتارش، لباس پوشيدنش ، شكل حرف زدنش و اين كه به چه چيزهايي فكر مي كند و غيره. پل در دوران فيلمبرداري هم همراه و در كنار ما بود. او بازي مرا پسنديد و گفت نقش وي را خيلي خوب بازي مي كنم!

سينما
اقتصاد
سياست
ورزش
|  اقتصاد  |  سياست  |  سينما  |  ورزش  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |