چهارشنبه ۷ بهمن ۱۳۸۳ - سال سيزدهم - شماره - ۳۶۲۴
مسافر تاكسي سبز
نوشته اي واقعي پس از نيم ساعت كلنجار در گوشه سمت چپ يك مسافركش در مسير پاسداران- سيدخندان 
028632.jpg
عكس : هادي مختاريان 
مسافر تنهاي صندلي كنار راننده خودش را جمع و جور كرد تا اقليمش با مسافر جديد تقسيم شود؛ مسافري كه به محض ورود به فضاي بسته پيكان لكنته سبز 5 سرنشين ديگر را از دنياي خودشان بيرون كند.
كجايي؟ بابا برسون خودتو.
هندز فري توي گوشش بود و با صداي بلند حرف مي زد.
بچه خودكار رفته توي چشمش و قرنيه اش را پاره كرده. از بس خون رفته ازش داره مي ميره.
افتاديم وسط ماجرا. عضلات صورتمان منقبض شد. ضربان قلبمان بالا رفت. دلمان پيچيد. اعصابمان ريخت به هم و دلمان...
آره بابا. نيم ساعته كه فقط كف از چشمش مي ياد بيرون.
ذكر جزئيات آزاردهنده اما موثر بود. گوش هاي ما تيز تيز بود براي اينكه ادامه ماجرا را بشنويم. از زبان مرد جواني كه گوشه اي از چهره سبزه شهرستاني اش پيدا بود.
الان هم آمده بودم داروخانه. 17 هزار تومان پول كم داشتم. گفت دارو نمي دم. دارم برمي گردم جنت آباد پول بيارم.
ما قبل از پيچ خيابان قباي پاسداران بوديم و بانويي كه با دخترش به سمت سيدخندان مي رفت به سرعت نسبت به اين بسته خبري واكنش نشان داد: آقا من پول شما را مي دم و حرفش را دوباره تكرار كرد.
ممنون خانم!
اين پاسخ مسافر خبرساز قصه ما بود كه متوجه نشديم كي مكالمه اش قطع شد.
ممنون خانم. شما بزرگواريد.
اما دختر نوجوان بانو جهت داستان را تغيير داد. او بي ملاحظه و با صداي بلند گفت: چي چي رو پول مي دم؟ مامان يعني چي؟ براي چي؟ به چه تضميني؟ به ما چه مربوطه؟ مادر مكثي كرد و اين فاصله برانگيختگي تا انصرافش بود: آقا عذر مي خوام.
نه خانم. اين حرفا چيه؟
مرد بلافاصله جواب داد و نگاهش را به خياباني دوخت كه حالا اسمش شريعتي بود، غافل از اينكه مسافر سوم، همان كه كنار بانو نشسته، دل دل مي كند و تند و تند خودش را مي گذارد در موقعيت مردي كه چشم دخترش خون فشان است؛ دردناك ترين لحظه ممكن براي يك پدر.
آقا من بايد سريعتر برسم. اينجا پيك موتوري كجاست؟
بانو و دختر ساكت شده اند. مسافر سوم كيفش را باز مي كند. پول هست. اما اعتماد ندارد. در برزخ افتاده. ياد پسرش مي افتد و پدري را به خاطر مي آورد كه همين امروز در سوگ دو دختر نوجوانش نشسته. مسافركش به تقاطع همت و شريعتي مي رسد.
آقا پياده مي شم.
حالا مي شود مسافر را درست ديد. شلوار مشكي كرپ، كاپشن خلباني با موهاي فر و سبيل و يك هندزفري كه هنوز داخل گوش استاد بود. مسافر سوم تلاش مي كند چشم ها را ببيند. اما شيشه ها را بخار گرفته، نمي شود. دستي از روي شيشه مي آيد سمت راننده كه يكي دو اسكناس نيمه پاره داخل آن است. راننده يك صدي سوا مي كند و مي گويد: از اينجا برو. مسافر پيش خود فكر مي كند اين صحنه آخري نشانه آشفتگي اش بود يا بي خيالي؟ نشنيد.
آقاي راننده. مي خواستم بپرسم، به نظر شما اين آقا كلاهبردار بود يا واقعا پول لازم داشت؟
سوال مسافر صندلي پشتي از راننده ساكت پيكان سبز به اين دليل بود كه از دست خودش كفري بود. راننده كه در ترافيك هميشگي ارسباران گير كرده بود، گفت: با اون هندزفري و موبايل فكر نمي  كنم.
مي تونست اونارو گرو بذاره و دواشو بگيره. نمي تونست؟
اين چيزي بود كه به ذهن مسافر صندلي پشتي رسيده بود و البته به ذهن دختر بانوي احساساتي. اما چيزي كه هيچكس به آن فكر نمي كرد، اعتمادي بود كه انگار همان باران تند زمستاني، در يكي از سالهاي گذشته، شسته و برده بودش. بي اعتمادي به شهروندي كه ممكن بود يك اينكاره حرفه اي باشد و البته احتمال داشت كه پدري باشد كه قرنيه چشم زيباي دخترش زخمي است. مثل آنهايي كه با نسخه جلويت را مي گيرند و مي گويند بچه شان مريض است و پول خريد دوا را ندارند و تو مي ماني كه باور كني يا نه. راستي، ما در كدام گردنه مه گرفته همديگر را گم كرديم!؟

ستون شما
سينما، نه
امسال ويژه نامه جشنواره نداريد؟ پاسخ داديم خير. امسال دوستان ديگري در همشهري قبول زحمت كرده اند تا هم ايرانشهر با صفحات معمول باشد و هم سينما.
تقديم با عشق
روزنامه همشهري؟
- بله.
مي خواستم اين شعر را به همسرم تقديم كنم.
- كدام شعر؟
...
توضيح ضروري: نگفتيم مردم ما را گرفته اند؟
پوزش
يك استاد عكاس تماس گرفت و گلايه مفصلي كرد بابت مطلبي كه هفته گذشته در همين صفحه چاپ شد و در آن به يك پيشكسوت عكاسي تاخته بوديم. در قبال انتقاد ايشان پاسخ مناسب و قانع كننده اي نداشتيم. به نظر تند رفته بوديم. پوزش  خواستيم و خواستيم به گوش استادي كه از ما رنجيده خاطر شده نيز برسد.
كمبود آهن
به اين آقاي مشايخي بگوييد خودشان كمبود آهن دارند. يعني چه بچه هاي مردم را به اين عمل غير فرهنگي ! متهم مي كنند؟ و بعد تق گوشي را گذاشت و نگذاشت توضيح بدهيم آقاي مشايخي حتي به فرض درست بودن مساله كمبود آهن، مسوول صفحه ديگري اند و اصولا كلي با صفحه پزشكي مشكل دارند!
اجماع نيست
يك بار تماس گرفته بودم و پرسيده بودم در انتخابات رياست جمهوري به چه كسي راي مي دهيد. مرا يادتان هست؟
-بله... حال شما؟
تماس گرفتم تا دوباره سوالم را بپرسم.
توضيح داديم كه علماي ايرانشهر هنوز به اجماع نرسيده اند ! ايشان هم قانع شدند وكات.
از اراك
از اراك تماس مي گيرم . خبر داريد كه ما راديو پيام را داريم و از اخبار ترافيكي تهران مطلعيم. روزنامه شما هم هست. خدا را شكر. اگر كمي هم درباره شهر خودمان مي دانستيم نور علي نور بود.
چي شده؟
اوضاع بهتر شده. ظاهرا حقوق ها را به موقع مي پردازند. آنجا چه خبر است؟
آقاي حميد علي پور، خواننده پيگير ايرانشهر بودند كه به ايشان عرض كرديم دنيا نسبت به ماه هاي پيش تغيير زيادي نكرده جز اينكه اديب وحداني ما آمده پايين!
مال كرجه
تماسي بود كه از آقاي خاكي فيروز تعريف مي كردند. تلفن را نگاه كرديم مال كرج بود. اما آقاي خاكي فيروز فقط براي خواب به كرج مي رود و اصولا وقت ديدن بچه  محل ها را ندارد بنابراين... قبول.
دعوا با منز ل 
مصاحبه پيشكسوت بسكتبال شما پراكنده بود. ظاهرا  آقاي آرش نصيري آن روز با منزل دعوا كرده اند.
اين نظر خواننده اي بود جدي و پيگير كه قول داديم صحت و سقم حدسشان را در بياوريم.

صحنه
روز هفتم، سال بيست و سوم
هفتمين روز از جشنواره بين المللي تئاتر فجر با اجراي هجده نمايش در تالارهاي مختلف تهران كار خود را آغاز كرده است. در تالار سنگلج تهران راس ساعت۱۶ نمايش سنگ به كارگرداني عباس ابوالحسني روي صحنه مي رود. تالار هنر نمايش ايستادن روي خط استوا را در همين ساعت در برنامه خود گنجانده است، سعيد آلبوعبادي كارگردان ماهشهري اين اثر را به جشنواره رسانده است. تالار مولوي در ساعت۱۵ ميزبان نمايش دن كيشوت به نويسندگي و كارگرداني علي اصغر دشتي است.
پروانه درشت نام نمايش مصطفي محمدنژاد است كه ساعت۱۵ در خانه نمايش اجرا مي شود. اما كارگاه نمايش تئاتر شهر در ساعات 18 و 20 تجربه هاي اخير اميررضا كوهستاني را پذيراست. ساعت۱۵ در كافه ترياي تالار اصلي دينگ مارو به كارگرداني مهدي ساكي اجرا مي شود.
در انتظار گودو اثر بكت هم به كارگرداني همايون  غني زاده راس ساعت۱۶ در تالار خورشيد مي درخشد. خواستگاري و خرس به كارگرداني حسن معجوني در همين ساعت در تالار نو اجرا خواهد شد. بكش تا اونجا كه نفس داري بكش نام طولاني نمايش مجتبي معاف است كه در تالار كوچك، راس ساعت۱۶ اجرا مي شود. تالار چهارسو ساعت۱۷ ميزبان يك نمايش آلماني به نام شب خواهران برونته است. رحيم نوروزي نمايش شما خانمي با مانتوي آبي نديديد را ساعت۳۰:17 در تالار سايه روي صحنه خواهد برد. شهرزاد و هفت قصه اش نمايش ساعت۱۸ تالار قشقايي است كه محسن حسيني كارگرداني اش كرده و درست نيم ساعت بعد از شروع اين نمايش تالار اصلي تئاتر شهر نمايش آرنولت كه جزو نمايش هاي هلندي است را ميزباني مي كند. ساعت 22 مقابل فضاي باز تالار وحدت يك نمايش لهستاني به نامكارمن فونبر اجرا مي شود. خانه هنرمندان هم از ساعت 10 تا۱۶ ويدئو تئاتر پانته آ اصلاني به ناميرما را ميزباني خواهد كرد. خانه هنرمندان در ساعت هاي 14 و 15 نيز برنامه  نمايشنامه خواني خواهد داشت. ميترا و آنتيك نام اين دو نمايش است كه در تالار گفت وگو روخواني مي شوند.

جعبه
طلسم كي خواهد شكست 
چيزي به شروع جشنواره فيلم فجر نمانده. شبكه اول سيما همزمان با برگزاري جشنواره هر روز گزارش هايي را از جشنواره پخش خواهد كرد. اين برنامه در قالب دو برنامه 10دقيقه اي، صبح و شب پخش مي شود و سعي دارد مخاطبان را در جريان اتفاقات روز جشنواره قرار دهد. گفت وگو با منتقدان، فيلمسازان و اهالي سينما و همچنين اخبار جشنواره از آيتم هاي اين برنامه است.بخش اول اين برنامه، صبح ها در برنامه صبح بخير ايران پخش مي شود.نگاهي مي كنيم به برنامه هايي كه امروز از شبكه هاي مختلف سيما پخش خواهد شد.ماموران پرونده هاي راكد را مي توانيد امروز ساعت 40:13 از شبكه سوم ببينيد. 30:14 مي توانيد تكرار مجموعه طنز كمربندها را ببنديم را تماشا كنيد، از همان شبكه سوم.پرستاران 10:15 از شبكه اول تكرار خواهد شد. براي علاقه مندان به آشپزي طرز تهيه شيريني توپي نارگيلي آموزش داده خواهد شد. برنامه به خانه برمي گرديم را امروز تماشا كنيد تا نحوه درست كردن اين شيريني را فرا بگيريد. مظنونين عنوان سريال امشب شبكه تهران است كه ساعت 19 پخش مي شود. پس از اين سريال هم مي توانيد پاورچين را تماشا كنيد. سايه آفتاب را مي توانيد ساعت 15:20 از شبكه سوم تماشا كنيد. رسم شيدايي 21 از شبكه دوم پخش خواهد شد. نقد اول را 10:22 از شبكه يك خواهيد ديد و پايان بخش برنامه هاي امروز تكرار قسمت ديگري از سريال طلسم شدگان است. اگر جمعه نتوانستيد اين سريال را ببينيد ساعت 23 امشب از شبكه تهران تكرار مي شود. شايد امروز طلسم بشكند.

تهرانشهر
ايرانشهر
دخل و خرج
در شهر
درمانگاه
محيط زيست
يك شهروند
|  ايرانشهر  |  تهرانشهر  |  دخل و خرج  |  در شهر  |  درمانگاه  |  محيط زيست  |  يك شهروند  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |