گزارشي به مناسبت برگزاري همايش معلمان انشا توسط سازمان فرهنگي- هنري شهرداري تهران همزمان با عيد غدير خم
اميد نيايش
«موضوع انشا: زندگي» ، همايشي است كه روز نهم بهمن ماه ۱۳۸۳ (جمعه) به همت سازمان فرهنگي- هنري شهرداري تهران و با همراهي ده ها نهاد فرهنگي از جمله برنامه نيم رخ سيما، آموزش و پرورش و نشريات محله همشهري برگزار مي شود. در اين همايش كه به منظور بزرگداشت معلمان انشا و گسترش و توسعه توجه به موضوعات شهري در آثار نوقلمان دانش آموز در محل كانون آفرينش هاي فكري و هنري كودكان و نوجوانان تهران برگزار مي شود، از ده ها معلم انشا تجليل مي شود و آغاز حركتي فرهنگي براي احياي درس انشا در مدرسه هاي كشور رقم مي خورد. به مناسبت اين فعاليت خجسته، گزارشي فراهم كرده ايم كه در پي مي آوريم.
خاطرات خوب من از درس انشا به دوران دبيرستان برمي گردد. هميشه آن انشاهايي مورد تحسين بودند كه با بي خيالي مي نوشتم. نمي دانم چرا! وقتي رها و راحت انشا مي نوشتم، معلممان خوشش مي آمد ولي وقتي انشا را جدي مي گرفتم، ظاهراً چنگي به دل نمي زد. ياد ندارم كسي گفته باشد، انشا را چگونه بنويس. فقط مي گفتند چه قدر بنويس. البته حتماً بايد نوشته مي شد. چون حتي اگر بهترين جملات را هم در وصف موضوع، بر قالب كلام جاري مي ساختي، باز نمره نمي گرفتي. انشا مثل مشق بود. مثل تكليف شب و متأسفانه هنوز هم هست.
ولي واقعاً، آيا انشا يك جور تكليف شب است؟ اهميت انشا چيست؟ اصلاً انشا يعني چه؟ چه تعريفي مي توان برايش ارائه داد؟
* جواد محقق، شاعر و نويسنده كودك و نوجوان و سردبير مجله رشد نوجوان در اين باره مي گويد: «تعريف انشا، بسته به اين است كه مستنبط! چه كسي باشد. براي بعضي از معلم ها و محصل ها، انشا يعني زنگ راحت باش يا حتي حال گيري. شايد هم زنگ حال به هم زني؛ با آن موضوعات كليشه اي «تعطيلات تابستان را چگونه گذرانديد» و «علم بهتر است يا ثروت» و براي عده اي هم زنگ عشق و حال و نمره و تمرين شاعري و نويسندگي و اعتماد به نفس و بحث و گفت وگو است. در واقع توانايي در نوشتن انشا، محك آموختن درس هاي ديگر است. كسي كه نمي تواند بنويسد، در واقع چيزي نياموخته است.
به قول زنده ياد بيهقي: «مرد، آنگه داند كه نوشتن گيرد.»
محقق و بسياري از صاحب نظران بر جنبه نوشتاري انشا تأكيد دارند. گو اين كه اكنون كم نيستند صاحب نظراني كه به جنبه بيان خود انشا اهميت بيشتري قائلند.
اما محمدعلي شاماني، نويسنده، معاون كتاب دفتر انتشارات كمك آموزشي و برگزاركننده چندين كارگاه آموزشي انشا براي معلمان معتقد است: «امروز بچه هاي ما سخت تنها شده اند. كمتر حرف مي زنند، كمتر رويا مي بافند. كمتر كارهاي خلاق و نو مي كنند. درس انشا فرصت بالندگي و فرصت يك زندگي لذت بخش را مي تواند براي بچه ها مهيا كند.»
و در اين ميان بهروز رضايي كهريز، معلم ادبيات، نويسنده و سردبير نشريه دانش آموز ويژه فراگيران كلاس چهارم و پنجم مي گويد: «انشا به معناي پديد آوردن، آفريدن و از خود چيزي گفتن است. درس انشا هم به همين معني به مدرسه ها راه پيدا كرده است. درس انشا در واقع فرصت بروز توانايي هاي خود بچه ها در نوشتن است. اگر در درس هاي ديگر، او يك آموزنده است و مي بايد آن چه را كه آموخته و ياد گرفته است، به بهترين شكل بازگويي كند، درس انشا محل عرضه انديشه هاي خود او و چيزي است كه در ذهنش مي گذرد. البته اين سخن خيلي با تعريف و هدف هاي جديد يادگيري نمي خواند. اما در هر حال، در انشا، بچه ها خودشان را نشان مي دهند!»
چه بر اهميت وجه نوشتاري انشا تأكيد كنيم، چه بر بعد گفتاري و بيان خودش، به قول دكتر علي رؤوف پژوهشگر تعليم و تربيت و اولين برگزار كننده كارگاه انشا در تهران، انشا درسي است در سايه. اين حقيقتي انكارناپذير است و تقريباً همه صاحب نظران در اين امر متفق القولند. محقق مي گويد: «خيلي جاها، زنگ انشا، وقت اضافي براي تمرين درس هايي مثل زبان، رياضي و علوم است. بعضي جاها، زنگ استراحت معلم هايي است كه زياد تدريس مي كنند.»
شاماني نيز سيستم آموزشي كنكور محور ما را يكي از مهمترين دلايل اين تغافل مي داند: «امروز دغدغه هاي بيدار و پنهان آن قدر ذهن و خيال ما و بچه هاي ما را احاطه كرده است كه كمتر به انشا توجه مي كنيم. انشا، در حجم انبوه ساير دروس و تأكيدات ناصواب كنكور له شده است.»
از ديدگاه شاماني، توجه به خلاقيت و ميدان دادن به احساسات كودكان در درس انشا، بسيار اهميت دارد: «هر موضوعي مي تواند ما را به تفكر و تأمل وا دارد. مهم، چگونگي پرداختن به موضوع است. لحن ناپيداي ما كه كاملاً مخاطب را و احساس هاي او را نشانه مي رود و گريز از تكرارها، گام اول است. بگذاريد بچه ها موضوع را انتخاب كنند، ولو اين موضوع بسيار مضحك و خنده دار باشد.»
او حتي براي ارزشيابي درس انشا نيز شيوه هاي خلاقانه اي را توصيه مي كند: «ارزشيابي درس انشا نيز نيازمند خلاقيت در تبيين معيارهاست. آيا مي توان به يك نگاه غيرمتعارف، حتي به يك لطيفه لطيف نمره داد؟ بهترين نمره ها مي تواند معيار درستي باشد. بايد سبك ارزشيابي در درس انشا تغييركند.»
اين موضوع كه شيوه هاي كنوني ارزشيابي انشا ناصحيح و كاملاً نارساست، مورد قبول بسياري از صاحب نظران است. گو اين كه در روش هاي پيشنهادي ارزشيابي، اتفاق نظر وجود ندارد.
جواد محقق، ارائه الگوي يكسان و عمومي در ارزشيابي انشا و پيچيدن يك نسخه كلي را خطا مي داند: «شيوه هاي مختلف را بايد امتحان كرد. هر كس و هر جا شيوه خودش را مي طلبد. با اين همه، مقايسه پيشرفت هر فرد با خودش و نيز، نوشتن پس از مكالمه موردي منابع، عموماً جواب مي دهد.»
نحوه كنوني اجراي درس انشا نيز مورد انتقاد است. شاماني حتي فضاي درسي انشا را ديگرگونه مي خواهد: «درس انشا بايد مثل ساعت بازي بچه ها جذاب و پرنشاط باشد. بازي يك نياز است و اگر ما بتوانيم درس انشا را به يك بازي زيبا تبديل كنيم، مطمئناً در جذب و جلب مخاطبان مشكلي نخواهيم داشت. قيافه درس انشا هيچ وقت نبايد عبوس و غمگين و سرد باشد. روح انشا در طنين كلمات معلم و مقبوليت او نهفته است. موضوع هاي شيرين و لذت بخش و... درس انشا، درس رها شدن از تكرارهاي ملامت بار است. اگر كمي تحمل داشته باشيم و به حرف هاي بي ربط و باربط بچه ها پوزخند نزنيم و اندكي كودكي را چاشني كلاس انشا كنيم، كلاسي متفاوت خواهيم داشت.»
طبيعي است كه چنين فضايي ديگرگون، معلمي ديگرگونه مي طلبد، شاماني مي گويد: «هرجا معلمي هست كه خودش اهل خواندن و نوشتن است و آموختن را تنها در قالب چند كتاب درسي نمي بيند، زنگ انشا پربار است و محبوب و سازنده. معلم انشا بايد از ميان معلمان خوش ذوق اهل مطالعه صاحب قلم انتخاب شود و يا چنين معلماني را تربيت كنيم.»
البته محقق معتقد است كه بايد نگاهي جدي تر به اين درس داشت: «بايستي اين درس جدي گرفته شود. از طريق تجديد و حتي مردود كردن دانش آموزان ناتوان در نوشتن و نيز داشتن كتاب و متن يا حداقل سرفصل هاي مناسب تدريس.
دعوت از شاعران، نويسندگان و مترجمان به مدرسه ، بردن آثار جذاب علمي و ادبي به كلاس و خواندن بخشي از آنها، غني و آزاد كردن كتابخانه هاي مدارس و...»
اما جايگاه درس انشا در دوره تحصيلي، كدام مقطع است؟
محقق مي گويد: «درس انشا را در هر سه دوره تحصيلي مي توان ارائه داد، اما در دوره راهنمايي و متوسطه به ترتيب جدي تر است.»
رضايي نيز آغاز درس انشا را از پايه اول دبستان توصيه مي كند: «گرچه در اين پايه حداكثر انتظار ما از بچه ها به ساختن جمله هاي نو، جالب و غيركليشه اي محدود مي شود. به تدريج مي توان اين انتظار را گسترش داد.»
شاماني پا را از اين نيز فراتر مي گذارد: «خلاقيت از دل بازي ساده بچه ها آغاز مي شود و آغازين روزهايي كه فرزندان، قادر به تصويرخواني بشوند، بهترين فرصت براي گفت وگو و ارائه دريافت هاي تازه كلامي است، تا روزي كه الفباي نوشتن را فرا مي گيريم.»
او حتي معتقد است كه درس انشا مي تواند در دانشگاه نيز ارائه شود: «نه تنها در سه مقطع، كه حتي مي توان در دانشگاه ها نيز اين درس جذاب را براي انسان هاي خلاق ارائه كرد، مشروط به اين كه اندكي از چاشني دل و دوست داشتن را به آن اضافه كنيم.»
و اين برخاسته از نوع نگاه اين نويسنده معاصر به درس انشاست كه انعكاس زندگي را در آن مي جويد و شايد نيز معصوميت گم گشته كودكي را: «انشا درس زندگي است. خوب ديدن، خوب شنيدن، خوب بوييدن، خوب لمس كردن، نگاه به فراسوي ديوارها، نجوا با گل هاي كاغذي كه از سر ديوار آويزان شده اند، شنيدن قصه هاي ياكريم، شنيدن ماجراهاي گربه هاي مخمل است و...»
اما چرا اين درس، كه فراتر از دروس ديگر، بر تمام صحنه هاي زندگي تأثير مي گذارد و از اين همه، تأثير مي پذيرد، اين روزها مورد كم مهري و بي توجهي است؟ محقق معتقد است كه بي توجهي به درس انشا به سالهاي اخير مربوط نيست: «در زمان محصلي ما در دهه چهل هم اين بي توجهي وجود داشت. اتفاقاً حالا كمي بهتر شده است. اما مهمترين عامل، كم فايده بودن كلاس هاي انشا، فقر كتابخانه هاي مدارس، كمي وقت در كلاس انشا و مهم تر از همه كمبود يا عدم استفاده از معلمان آشنا و علاقه مند به كار قلمي است.»
خاطرات اين شاعر نام آشنا، از آن سال ها و آن كلاس ها شنيدني است: «بهترين خاطره هايم مربوط به همين ساعت انشاست. چرا كه تمام نوشته هايم را براي بچه ها مي خواندم و بهترين نمره هاي مدرسه را مي گرفتم و نوشته هايم كلاس به كلاس و مدرسه به مدرسه مي رفت و خيلي ها را هم نمره دار! مي كرد. اگر آن روزها حق كپي رايت وجود داشت، حالا حسابي پولدار شده بودم! البته خيلي وقت ها هم انشاهاي نانوشته ام را از روي مشق هاي خط نخورده ام به معلم و كلاس، قالب مي كردم!»
شاماني اما، علل بي توجهي به انشا را در دوري معلمان از دنياي كودكي و دغدغه هاي نان و نام مي داند: «اين روزها، معلمان ما سخت خسته شده اند و كمتر به كوچه هاي كودكي پاي مي گذارند. بايد فرصت كودكي دوباره را به معلمان بخشيد. فارغ از دغدغه هاي نان و نام. ورود به دنياي رنگارنگ بچه ها، دنياي خنده ها و گريه ها، دنياي قهر و آشتي ها، دنياي رودخانه هاي پرماهي و حوض هاي نقره اي.
دنياي خورشيد خانم و ماه بانو. دنياي يك پيرزن بود و يك خانه داشت قد يك غربيل، دنياي دويدم و دويدم، بز زنگوله پا، حسني نگو، دنياي اسب سفيد روياها. دنياي خواب هاي برفي. دنياي شيرين كودكي. كاش مي شد به كوچه كودكي بازمي گشتم. فقط كافي است چشمانتان را ببنديد و سوار بر ابر خيال سفر را آغاز كنيد.»
رضايي كهريز، ايراد را در نابساماني ها و باورهاي اشتباه آموزشي مي داند: «شايد عيب بزرگ ماست كه عادت كرده ايم براي همه چيز كتاب داشته باشيم و همان كتاب را تدريس كنيم.
درس انشا چون كتاب ندارد و منطقاً به معني مصطلح و رايج آن نمي تواند كتاب داشته باشد، در برنامه كلاس و مدرسه هم جايگاه جدي ندارد و احتمالا جاي خود را بايد به كتاب هاي حجيمي بدهد كه هيچ وقت به انتها نمي رسند.»
اگر صرفاً به جنبه نوشتاري انشا توجه كنيم، آيين نگارش نيز از ملزومات و پيش نيازهاي درس انشا خواهد بود.
محقق كه رويكردي اين گونه به درس انشا دارد، لزوم درس آيين نگارش براي انشا و نويسندگي را مثل لزوم درس منطق براي فلسفه مي داند و مثل آزمون گواهينامه براي رانندگي: «طبيعي است كه تبحر در رانندگي خيلي به حفظ بودن قوانين راهنمايي و رانندگي مربوط نيست. شايد هم نسبت اين درس براي انشا مثل عينك است براي چشم. عينك براي كسي است كه چشم دارد و مي بيند، وگرنه كور با عينك بينا نمي شود. دانش آموزاني داشتم كه در آيين نگارش نمره نوزده و بيست گرفتند، اما هرگز ننوشتند و نمي نويسند. يعني اصلاً نمي توانند.»
رضايي آيين نگارش را تا حدود زيادي با انشا يكي مي داند: «درس انشا را مي توان به طور مشروط همان آيين نگارش دانست. اگر منظور از آيين نگارش، درست نويسي، رعايت اصول و معيارهاي زبان فارسي، جمع بندي هاي درست، استفاده از مناسب ترين واژه ها براي عرضه تصورات و برداشت ها و انديشيده ها و افزودن آرايه هاي زباني (لفظي و معنوي) به جا نوشته باشد، بله مي تواند با انشا يكي دانسته شود. اما اگر منظور حفظ طوطي وار يك سري دانستني هاي غيرمفيد و غيرلازم نگارش باشد، قطعاً خير.»
اما چگونه مي توان انشا را براي بچه ها جذاب كرد؟ محقق معتقد است: «در صورتي كه بچه ها را به كتاب و مطالعه علاقه مند كرده باشيم، ترس آنها را از نوشتن، با تمرين هاي كلاسي ريخته باشيم، فرصت كافي براي نوشتن، خواندن و رفع عيب هاي نوشته او به وجود بياوريم، ضرورت نوشتن را برايش جا انداخته باشيم و نوشتن برايش امري مقدس و لذت بخش شده باشد.»
رضايي، استفاده از مفاهيم و موضوعات عيني و برخاسته از زندگي دانش آموزان را در موضوع هاي انشا توصيه مي كند: «به ذهنتان مراجعه كنيد. اولين موضوع انشايي كه به ياد مي آوريد و تقريباً همه معلم ها در دوران دبستان و راهنمايي آن را موضوع انشاي شما قرار داده اند، اين است:» علم بهتر است يا ثروت؟! «اين موضوع، يك تيپ است و نشان مي دهد كه معلمان ما حل چه معضلات عظيمي را از يك دانش آموز ابتدايي يا دوره راهنمايي مي طلبند. اين راه به بيراهه مي رود. ما بايد از مفاهيم و موضوعات كاملاً عيني و واقع در دوروبر دانش آموز شروع كنيم؛ طوري كه هر دانش آموز به سادگي تمام بتواند چيزي در مورد آن بنويسد. البته نه با كمك والدين، خودش شخصاً فكر كند و بنويسد. بعد به تدريج مي توانيم موضوعات انتزاعي و ذهني تري را به عنوان موضوع انشا به بچه ها بدهيم. اين موضوعات هم البته نبايد كاملاً بيرون از محيط زندگي دانش آموز قرار داشته باشند.
و سرانجام يك حقيقت همچنان به تلخي رخ مي نماياند. تا آن هنگام كه سامانه نمره سالار و كنكورمحور نظام آموزشي ما اصلاح نشود و آموزش، جايگاه حقيقي اش را نيابد و در يك كلام، آموختن براي زيستن مطرح نباشد، همه اين حكايت ها و سخن ها و همايش ها همچون مسكني است بر پيكره خسته آموزش و مصداق« نشستند و گفتند و برخاستند. » خدا كند همايش «موضوع انشا: زندگي» اين گونه نباشد.