يكشنبه ۱۱ بهمن ۱۳۸۳
مسئله جدايي و فقدان در خانواده
009546.jpg
بهروز دهدار
اجزاي خانواده متعادل با سه ضلع پدر، مادر و فرزندان تعريف مي شود. ازطرفي پديده فقدان (مرگ و جدايي) و در نتيجه به هم خوردن توازن و تعادل خانواده پديده اي غيرقابل پيش بيني و غيرقابل انكار است. واكنش به چنين پديده هايي در ميان افراد مختلف يكسان نبوده و اضطراب و افسردگي، كناره گيري از ارتباط با سايرين، بيخوابي و پريشاني و موارد اين چنيني ازجمله اين واكنش ها است.
آنچه مسلم است اين است كه مرد يا زني كه شريك خود را از دست مي دهد، نوعي خلأ عاطفي احساس مي كند كه قبلا شريك وي آن را به عهده داشته است. طبيعي است كه برآورده نشدن نيازهاي عاطفي اين فرد در درازمدت اثر منفي بر ساختار شخصيتي و زندگي روزمره اش به جا خواهد گذاشت. اثرات زيانبار زندگي پس از فقدان بر زن و مرد كاملا محرز است كه اين اثرات زيانبار به فرزندان نيز منتقل شده و در اكثر موارد خصوصا زماني كه فقدان والدين ناشي از طلاق بوده، وضعيت بدتر خواهد شد و چه بسا فرزندان اينگونه خانواده ها از جهات رفتاري و اخلاقي دچار مشكلات حادتري شده و به انواع بزهكاري هاي اجتماعي نيز روي مي آورند.
آنچه كه در جامعه ما به وضوح ديده مي شود، عدم تمايل بسياري از اين افراد براي سروسامان دادن به زندگي شان است. البته عدم تمايل به ازدواج در پديده فقدان (مرگ و طلاق) مي تواند با يكديگر متفاوت باشد ولي ازجمله دلايل و توجيهات فرد براي عدم ازدواج مجدد مي تواند:
- عدم گسست رابطه عاطفي با فرد از دست رفته.
- نقش و مسئوليتي كه در برابر فرزندان براي خود احساس مي كند.
- نگاه منفي اطرافيان و جامعه بر ازدواج هاي مجدد خصوصا در پديده طلاق.
بسياري از اين افراد پس از فقدان هيچ فرد ديگري را شايسته و جايگزين نمي بينند و حتي درمورد فكركردن به مساله ازدواج مجدد دچار احساس گناه نيز مي شوند. بايد به اين نكته توجه كرد كه تعهد در حيطه زناشويي، دوران زندگي مشترك را شامل مي شود و حق طبيعي فرد است كه پس از بروز پديده فقدان (مرگ يا طلاق) نيازهاي عاطفي و احساسي خود كه انكارناپذيرند را با ازدواج مجدد فراهم آورد.
عامل ديگري كه باعث عدم تمايل به ازدواج مجدد در ميان اين افراد مي شود، حضور فرزندان و مسئوليتي است كه فرد در مقابل آنها در خود احساس مي كند. زنان سعي مي كنند كه نقش پدر از دست رفته را در خانه ايفا كنند و بالعكس، درحالي كه واقعيت چيز ديگري است و هيچ گاه هيچ كدام از والدين نمي توانند دقيق و صحيح و بجا جايگزين مناسبي براي فقدان باشند. فرزند پسر در دوراني از رشد نياز دارد كه از پدر خود الگو گرفته و با او همانندسازي كند، به طوري كه به مرور رفتارهاي مردانه در وجودش آشكار شود و بالعكس اين مساله درمورد دختران نيز صادق است.
در نتيجه اگر زن و مرد همسر از دست داده، دغدغه تربيت فرزندان را هم داشته باشند و آينده سلامت روحي و رواني فرزندان برايشان اهميت دارد، تنها راه منطقي ازدواج مجدد است كه اين امر نيز تابع شرايط هر فرد بوده و حتما مي بايستي با احتياط لازم و شناخت كافي از وضعيت موجود صورت گيرد كه البته اين امر نتيجه واحدي براي همه افرادي كه دچار پديده فقدان مي شود، نخواهد داشت.
نوع نگاهي كه جامعه به پديده هاي مرگ و طلاق و ازدواج مجدد دارد نيز از عوامل بسيار مهم عدم تمايل ايشان براي اقدام به تشكيل زندگي مجدد است، خصوصا اگر اين پديده ناشي از طلاق باشد، آن هنگام نگرش منفي جامعه در مورد زنان مطلقه بيشتر حاكم است. به عبارت ديگر به چنين افرادي برچسب سازش ناپذيري، عدم احساس مسئوليت، و... نيز زده مي شود و طبيعي است با چنين نگرشي ازدواج مجدد براي اين گونه افراد عمل مناسبي نخواهد بود و متاسفانه نيازهاي فردي و واقعي در اين گونه موارد فداي سنت ها و نگرش هاي غلط جامعه خواهد شد.
قدر مسلم اين است كه هيچ كس محكوم به ادامه زندگي بدون تفاهم و عاري از خوشبختي نيست و ادامه زندگي پر از تنش و آشوب نه تنها مفيد نبوده بلكه اثرات زيانبار روحي بر فرزندان نيز خواهد داشت. در چنين مواقعي طلاق و جدايي به عنوان آخرين راه و زماني كه كارد به استخوان مي رسد، امري ضروري و حتي جايز شمرده شده است.
و خداوند نيز فرموده: ما من حلال ابغض الي الله من الطلاق.
علي رغم اين كه مي توان حس كرد كه طلاق و مرگ آثار نابجايي از خود بجا مي گذارد، مي توان با تفكر و انديشه صحيح تصميمي مناسب اتخاذ كرد و راه را براي فرداها و خوشبخت زيستن در آينده هموار كرد.

از هر دو كودك يكي فقير است
سازمان كمك به كودكان «يونيسف» برآورد مي كند كه بيش از يك ميليارد دختر و پسر در جهان در فقر زندگي مي كنند. طبق گزارش سالانه يونيسف در باره وضعيت كودكان در جهان تقريبا از هر دو كودك در اين دنيا يك كودك از امكانات اوليه زندگي مانند: آب پاكيزه، غذاي كافي و مراقبتهاي پزشكي محروم است.
در گزارش سالانه يونيسف آمده است كه كودكي ميليونها كودك در حال رشد چپاول مي شود، چون اين كودكان از خشونتي كه بر آنها اعمال مي شود يا از ابتلا به بيماريهاي كشنده اي چون ايدز در رنج اند. نه تنها در كشورهاي فقير، بلكه در كشورهاي صنعتي غني نيز فقر در ميان كودكان گسترش يافته است. يونيسف در جمع بندي خود از وضعيت كودكان در سال ۲۰۰۴ميلادي نشان مي دهد كه چگونه فقر، جنگ و ايدز به طور متقابل يكديگر را تقويت كرده و آينده كودكان را به تباهي  مي كشانند.
در سراسر جهان بيش از ۶۴۰ميليون كودك بدون سقفي در بالاي سرشان زندگي مي كنند. بيش از ۵۰۰ميليون دختر و پسر محروم از داشتن حمام و توالت اند و ۴۰۰ميليون كودك دسترسي به آب پاكيزه ندارند.
به گزارش سازمان يونيسف بسياري از كودكان در مناطق جنگي قرباني عمليات تروريستي مي شوند. نمونه آن در سپتامبر سال گذشته ميلادي گروگان گيري دانش آموزان در مدرسه اي در شهر بسلان، واقع در جمهوري خودمختار اوستياي روسيه بود كه موجب مرگ بيش از ۳۳۰نفر در آن مدرسه شد. نمونه ديگر استان آچه در اندونزي است كه در آن در سال ۲۰۰۳حين درگيريهايي كه ميان نيروهاي نظامي دولتي و شورشيان وجود داشت، ۴۶۰مدرسه در آتش سوختند.
به گزارش يونيسف به دليل رشد تفاوتهاي اجتماعي ميان كشورهاي شمال و جنوب و نيز رشد اين تفاوتها در درون خود اين كشورها فقر در ميان كودكان جهان گسترش يافته است. از جمله در جمهوريهاي سابق شوروي و اروپاي شرقي از هر سه كودك يك نفر در فقر به سر مي برد.
در سراسر دنيا بيش از ۱۲۰ميليون كودك در سنين دبستاني هستند كه به مدرسه نمي روند. و اكثر دختران از آموزش محروم هستند. اينكه تا چه حد آموزش مجاني مي تواند تاثير مثبتي براي كودكان داشته باشد را مورد كنيا به روشني نشان مي دهد. در كنيا در طول مدتي بسيار كوتاه يك ميليون و سيصد هزار كودك به مدرسه رفتند، اگر چه اين كار در آغاز براي دستگاه آموزشي كنيا بار سنگيني بود. در كشورهاي ثروتمند نيز مدام بر شمار كودكاني كه در فقر به سر مي برند افزوده مي شود. تنها در آلمان، طبق آمار يونيسف، تعداد كودكان فقير در فاصله سالهاي ۱۹۹۰و ۲۰۰۰ميلادي از ۴درصد به ۹درصد رسيد. هم اكنون در آلمان حدود يك ميليون دختر و پسر هستند كه با كمك اجتماعي دولت زندگي مي كنند.
با وجود پيمان نامه هاي بين المللي  چون كنوانسيون حقوق كودك سازمان ملل متحد هيچگاه كودكي انسانها به اندازه روزگار كنوني مورد تهديد نبوده است. در اين ميان طول عمر بسياري از كودكان كوتاهتر از طول عمر پدران و مادران و اجدادشان شده است. از اين رو يونيسف تاكيد مي كند بر اينكه اهداف سازمان ملل متحد در جهت بهبود وضعيت كودكان بايد متحقق شوند. طبق اين اهداف، هر دولتي بايد تا سال ۲۰۰۵ميلادي در مجموع هفت دهم درصد درآمد ناخالص ملي خود را براي كمكهاي عمراني به كشورهاي در حال رشد در اختيار سازمان ملل قرار دهد.

راه مقابله با افسردگي
زندگي يعني: يك سار پريد
از چه دلتنگ شدي؟
دلخوشي ها كم نيست: مثلاً اين خورشيد،
كودك پس فردا،
كفتر آن هفته.
سهراب سپهري
افسردگي از نظر لغوي به معني غم و اندوه و ملال و بي حالي است.
در اصطلاح علم روانشناسي افسردگي نوعي حالت عاطفي و هيجاني است كه هنگام گرفتاري و محروميت روح و روان شخص را آزرده مي سازد.
معمولاً افسردگي زماني بروز مي كند كه شوك روحي به شخص وارد مي شود و عامل اين شوك روحي گاه از دست دادن عزيزي يا بركنار شدن از شغلي مهم و چيزهايي مانند آن مي باشد. اگر اين بيماري در مراحل اوليه باشد آن را افسردگي «بازتابي» مي نامند.
در اين مرحله روانشناسان به افرادي  كه مبتلا به افسردگي «بازتابي» هستند كمك مي كنند تا دچار افسردگي «مزمن» نشوند. افسردگي «بازتابي» با گذشت زمان به تدريج بهبود مي يابد.
متأسفانه امروزه افسردگي بخشي از شخصيت ميليون ها انسان را مي سازد، اين دسته از افراد معمولاً از صفاتي نظير بدبيني، درماندگي و خشم و ترس رنج مي برند، عامل اين نوع افسردگي شوك هاي روحي يا نااميدي و غم شديد است كه در زمان لازم برطرف نشده و در روح و روان وي ريشه دوانده است.
در نوعي خاص از افسردگي بيمار به طور متوالي و غيرعادي دچار افسردگي و پس از آن دچار شادي مي شود كه عامل ايجاد آن عدم توازن در مغز مي باشد و دارو درماني تنها راه درمان اين نوع از افسردگي است.
علايم افسردگي
غمگيني، كم خوابي و بدخوابي و يا برعكس خواب طولاني داشتن (حدود ۱۰ تا ۲۰ درصد افراد در حالت افسردگي بيشتر مي خوابند) كم اشتهايي و كاهش وزن و يا برعكس اشتهاي بيش از حد داشتن براي خوردن غذا، احساس خستگي، عدم تمركز فكري، احساس نااميدي و بي معني شمردن زندگي، عدم حرمت نفس و احساس بي ارزشي كردن و همين احساس است كه زمينه را براي خودكشي بيمار ايجاد مي كند.
علل بروز افسردگي
افسردگي از عادت هاي منفي بسيار پيچيده است وعوامل مؤثر در بروز اين بيماري هنوز دقيقاً شناخته نشده است و عوامل گوناگوني چون وراثت، ناكامي و محروميت، جدايي، ازدواج ناموفق و بعضي از مشاغل استرس زا زمينه را براي بروز اين بيماري مساعد مي كند. گاه شخص نمي تواند علت درست و مشخصي براي افسردگي و اضطراب خود ذكر كند.
بيماري افسردگي كه عامل آن ژنتيكي يا وراثتي باشد قابل كنترل نيست و بيمار به دليل ساختار ژنتيكي آسيب پذير خود بايد روش هاي سازگاري را براي مقابله با آن فراگيرد. در سازگاري با اين بيماري فرد افسردگي را مجازاتي براي گناهان يا نشانه شكست و بدشانسي نمي بيند، بلكه آن را واكنشي طبيعي در برخورد با حوادث و ناملايمات زندگي مي بيند، اين نگرش خوشبينانه بسيار سازنده مي باشد. اين دسته از افراد ناكامي ها و مصائب را به عنوان تجارب با ارزشي محسوب مي كنند كه پختگي و تكامل را به همراه دارد ،اما افراد مأيوس با ملامت كردن خود و بزرگ و پيچيده كردن رويدادها و توجه به جنبه هاي منفي آنها مغلوب بيماري مي شوند و تفكر صحيح را از دست مي دهند و با رفتارهاي نامتعادلي چون گوشه گيري و يا با روحيه اي حساس و زودرنج و عصبي باعث مي شوند كه نظم طبيعي رواني و جسماني آنان مختل شود و اين حالت احساس دردناك و فلج كننده را در پي دارد و مانع خلاقيت شخص مي شود.
راه هاي مقابله با اين بيماري
۱- رو آوردن به خانواده و دوستان:
كانون گرم خانواده و دلسوزي و حمايت آنان و روي آوردن به دوستان صميمي و گفت وگو و درددل كردن با آنان عامل مهمي براي ايجاد انگيزه و اميد محسوب مي شود كه در بهبود بيماري مؤثر است.
۲- سرگرمي و تفريح:
خواندن مطالب جالب كتاب ها و مجلات، گوش كردن به موسيقي، نوشيدن يك ليوان مايعات و تقريباً يك ربع استراحت پس از يكي دو ساعت كار باعث تمدد اعصاب و آرامش مي شود.
۳- ورزش:
ورزش يا هر گونه فعاليت بدني منجر به آزاد كردن تركيبات شيميايي در بدن مي شود كه برخي از اين تركيبات مثل «آندرفين» نشاط آور و آرامش بخش است. علاوه برآن ورزش ميزان اكسيژن خون را افزايش مي دهد و مواد زائد را از بدن دفع مي كند.
ورزش به تنهايي توانايي لازم براي مقابله با افسردگي را ندارد اما روحيه و توان بيمار را بالا مي برد.
۴- رسيدگي به كارهاي عقب افتاده:
شخص افسرده علاقه و انگيزه اي در انجام امور روزمره خود ندارد و رها كردن اين امور احساس گناه و عذاب وجدان در پي دارد اما شخص به جاي غصه خوردن با پرداختن به امور معوق افسردگي خود را بهبود مي بخشد زيرا فعاليت هاي جسمي خستگي سالم را جايگزين احساس گناه و عذاب وجدان مي كند.
۵- پرهيز از انزواطلبي:
فرد افسرده گرايش به تنهايي و انزواطلبي دارد و چنين مي پندارد كه تنهايي برايش مفيدتر است اما گوشه گيري در اين حالت اشتباه بزرگي است زيرا افسردگي را تشديد مي كند و بيمار بايد به جاي انزواطلبي در كارهاي دسته جمعي و عمومي مشاركت كند و از اين طريق قدمي براي كاهش بيماري بردارد.
۶- تفكر و بيان مثبت داشتن:
افكار مثبت سازنده هستند. با جايگزين كردن انديشه هاي مثبت به جاي افكار منفي و استرس زا در ضمير ناخودآگاه عملكرد و احساسات خوشايند را به ارمغان مي آورد. نوشتن و بيان مثبت داشتن تأثير عميق تر و بهتري برجاي مي گذارد و تكرار اين موارد اهميت زيادي دارد، زيرا عقايد ناخوشايند و منفي كه سالها با شخص همراه بوده اند و بازسازي آن نيازمند تكرار و اصرار و پافشاري مي باشد.
۷- پرداختن به امور معنوي:
انجام كاري براي ديگران و شاد كردن آنان بهترين راه براي سهيم شدن در شادي آنان است كه احساس نشاط و شادماني را در شخص ايجاد مي كند و در صورت تكرار آن احساس بي ارزشي و احساس عدم حرمت نفس از بيمار دور مي شود. البته بايد به خاطر داشت حتي فرستادن يك شاخه گل و اختصاص دادن وقت كمي به ديگران نيز هديه اي مناسب و كاري ارزنده است.
در پايان بايد گفت ايجاد نشاط و شادابي بيش از همه بستگي به تلاش بيمار دارد. رهايي از افكار منفي و تغيير در نحوه نگرش به زندگي و فرستادن پيام هاي مثبت چون: هوشيار و شاداب و پرانرژي باشيد و سپاسگزاري از نعمت هاي الهي و اين كه زندگي را سرشار از مواهب الهي دانستن موهبت هاي تازه اي را در زندگي مي آورد و با اعتقاد به اين كه فكر سالم در بدن سالم است موجب مي شود تا جسم نيرومند و قوي بماند.
هما آقا جعفري
منابع:
۱- ايرج معاني، رضا شاپوريان، محمدرضا حجت، روانشناسي بهزيستي، انتشارات زرين چاپ اول، ۱۳۷۹
۲- اندرو ميتوس، راز شاد زيستن، مترجم وحيد افضلي راد، تهران: نشر تبريز، چاپ ،۲۱ ۱۳۸۰
۳- نپلوپ راشينوف/ بيا با هم شادي را جست وجو كنيم، توراندخت تمدن (مالكي) تهران، نشر خاتون، چاپ دوم ۱۳۷۲
۴- لغت نامه دهخدا، جلد دوم، مؤسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، ۱۳۷۲
۵- آنتوني رابينز، به سوي كاميابي- نيروي بي كران، ترجمه مهدي مجردزاده، ناشر: مترجم چاپ هشتم

اجتماعي
ادبيات
اقتصاد
انديشه
سياست
علم
ورزش
|  ادبيات  |  اقتصاد  |   اجتماعي  |  انديشه  |  سياست  |  علم  |  ورزش  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |