زير آب زدن
|
|
اسدالله افلاكي
«و كار هميشه تهي است مگر آن كه مهري باشد و هر گاه با مهر كار كنيد خود را به خويشتن خويش مي بنديد و به يكديگر و به خداوند خود. و اما كار كردن با مهر يعني چه، يعني كشتن دانه از روي لطف و برداشتن حاصل از روي شادي. يعني دميدن دمي از روح خويش در هر آن چه مي سازي و دانستن اين كه همه مردگان آمرزيده گرداگردت ايستاده اند و ترا مي نگرند. و تو اگر نتواني با مهر كار كني و جز از روي بيزاري كار نكني بهتر آن است كه از كار دست برداري و در كنار دروازه معبد بنشيني و از كساني كه با شادي كار مي كنند صدقه بگيري.»
جبران خليل جبران
سخن چيني و بدگويي از ديگران به هر بهانه و شيوه اي كه باشد كاري ناپسند است. اما چگونه است كه چنين رفتار ناصوابي به رغم همه زشتي و مذموم بودنش در تمامي سطوح جامعه اجازه بروز و ظهور مي يابد و افرادي خودآگاه و ناخودآگاه به چنين رفتاري روي مي آورند. اسفبارتر آن كه به نظر مي رسد قبح چنين رفتاري از ميان رفته و كم كم به ابزاري تبديل شده است كه برخي از طريق آن به خواسته ها و اهداف حقيرانه خود دست مي يابند. در حال حاضر، تبعات چنين رفتارهايي در محيط هاي كاري اعم از سازمان ها و نهادهاي دولتي و غيردولتي سبب شده تا بسياري از كاركنان انگيزه كار كردن را از دست داده به حاشيه رانده شوند و به جاي آن كه دل در گرو كار داشته باشند بيشتر نگران مقابله با اين رفتارهاي ناسالم باشند. رفتارهايي كه فشارهاي عصبي شديدي بر افراد تحميل كرده و كارآيي آنان را كاهش مي دهد. اما قبل از هر قضاوت و پيش داوري در باره افرادي كه به اين رفتارهاي ناپسند روي مي آورند، ذكر اين نكته ضروري است كه بخشي از اين رفتارها ريشه در پيشينه فرد، محيط خانوادگي و چگونگي رشد و بالندگي او دارد و بخشي ديگر ناشي از فرهنگ و نوع مديريت حاكم بر سازمان هاست كه زمينه و بستر اين رفتارها را فراهم مي سازد.بر اين اساس، افرادي كه مرتكب چنين رفتاري مي شوند، پيش از هر چيز به كمك، مشاوره و درمان نياز دارند. و اين بر عهده مديران و مسئولان سازمان ها، نهادها و محيط هاي كاري است كه با بها دادن به آموزش و كمك گرفتن از متخصصان كار آزموده و مجرب، به ياري چنين افرادي بشتابند و فضايي سالم و پرنشاط براي كارآيي بيشتر كاركنان خود ايجاد كنند.در گزارشي كه مي خوانيد افزون بر شناسايي شخصيت اين افراد، شيوه هاي مقابله با چنين رفتارهايي از منظر صاحب نظران بازگو شده است.
حميد.ر، ۳۲ ساله- كارمند مي گويد: «اصلاً تنها چيزي كه امروز ارزشي ندارد، صداقت و درستي است، كافي است بلد باشي چطوري پشت هم اندازي كني يا دم مسئولت را ببيني. يك ِِتُك پا بياييد محل كار ما ببينيد طرف نه تحصيلات دانشگاهي دارد نه شايستگي ذاتي، فقط بلد است مجيز بگويد، الان نونش توي روغن است. فقط كارش اين است كه هر خبري را بلافاصله مي گذارد كف دست رئيس؛ همه هم مي دانند، اما چه فايده.»
حسين. ش ۳۸ ساله- كارمند، مي گويد: «دلت خوش است، مثل اين كه توي اين مملكت زندگي نمي كني. الان نظام اداري به پايين ترين حد نزول كرده، اصلاً خيالت را راحت كنم، طنز پاورچين را ديدي، انگار از روي محل كار ما ساختند، البته به اين آشكاري نيست، ولي خدا وكيلي شخصيت هاي اين طنز را با كمي بالا و پايين مي توانم توي محل كارم به شما معرفي كنم. يعني هر كس خودش را به رئيس نزديك تر كند زودتر گروه و پاداش مي گيرد.»
افسانه.الف- كارمند مي گويد: «من از صبح تا شب حرص مي خورم، حتي اين حرص خوردنم روي زندگي خانوادگي ام تأثير منفي گذاشته، دستم از زور فشار عصبي درد مي كند. شما بايد يك روز جاي من باشيد تا ببينيد، به چه كساني در اداره ما بها مي دهند. من نمي دانم آخر هيچ كس نمي خواهد به اين روند بيمارگونه خاتمه دهد. تا كي بايد ما خودخوري كنيم.
طرف از هر نظر چه مدرك و چه كارآيي از تو پايين تر است اما مي بيني چه مزايايي دارد. حالا اين مزايا بخورد توي سرش، با رفتارش نمي گذارد كه تو راحت كارت را بكني. دايم سنگ جلوي پايت مي اندازد. راست بري كج بري، گزارش آن را گذاشته روي ميز رئيس. اين است كه آدم دق مي كند.»
* * *
دكتر محمود ساعتچي استاد دانشگاه و مؤلف ۱۲۰ مقاله منتشر شده و ۲۴ عنوان كتاب درسي، در اين باره مي گويد: «اگر فردي در سازمان براي رسيدن به خواسته هاي خودش ناچار مي شود اين راه ناصواب يعني ترور شخصيت افراد را انتخاب كند، نشان مي دهد كه سازمان متبوع فرد به نحوي دچار مشكل است و اگر به اين مشكل عنوان بيماري را اطلاق نكنيم- چون سازمان هم مثل افراد و خانواده گاه به بيماري مبتلا مي شود- اين رفتار يكي از نشانه هاي غيرسالم بودن است. زيرا در سازمان هاي بالنده يا سالم، شيوه مديريت و رهبري به گونه اي است كه افراد مي آموزند در حد توانشان خواست يا خواسته داشته باشند و مي آموزند كه انسانيت و درستكاري يكي از ويژگي هاي لازم براي كار در آن سازمان است. ضمناً مديران ارشد در سطوح مختلف مديريت مي دانند اگر فردي به نزد آنها مراجعه كند و از همكار خود غيبت كند، اين يعني در جايي اشكال وجود دارد و اين اشكال به ميزان زياد مربوط به مدير، رئيس و معاون قسمت تا سطح بالاي سازمان است.»
وي در پاسخ به اين پرسش كه چرا چنين رفتارهايي در سازماني بروز مي كند و علت تداوم آن چيست، مي گويد: «اين كه چرا چنين رفتارهايي مشاهده مي شود از آن رو است كه كاركناني كه چنين رفتاري دارند پاداش مي گيرند؛ يعني اگر فرد يك يا دو بار به مقام بالاتر خود مراجعه و از ديگري غيبت كرد و پاداش نگرفت و در عوض،مدير به شيوه علمي و سنجيده مسئله را بررسي كرد و موجباتي فراهم ساخت كه ديگر چنين اتفاقي روي ندهد، از تكرار اين رفتار نادرست جلوگيري مي شود.»
اين استاد دانشگاه درباره چگونگي فراهم ساختن بستر مناسب براي جلوگيري از اين رفتار ناصواب در سازمان ها مي گويد: «براي اين كه مديري بتواند بستر مناسب را ايجاد كند تا جو سازماني و فرهنگ حاكم بر آن به گونه اي باشد كه چنين رويدادهايي اجازه بروز و ظهور نداشته باشد و افراد نتوانند از يكديگر غيبت كنند يا از پشت به هم خنجر بزنند، بايد كارهاي بسياري انجام دهد. زيرا افراد زماني از اين شيوه استفاده مي كنند كه از شيوه هاي ديگر جواب نگرفته اند. مثلاً وقتي شيوه ارزيابي عملكرد شغلي كاركنان نامناسب است بسياري از افراد دچار سرخوردگي مي شوند و به اين مكانيزم دفاعي متوسل مي شوند. وقتي انتخاب افراد به شيوه علمي صورت نمي گيرد و مسئوليت هايي به افراد داده مي شود كه مستحق آن نيستند، زمينه بروز ترور شخصيت در سازمان شكل مي گيرد.»
ساعتچي درباره افرادي كه در سازمان هاي سالم _ كه با مديريت روشمند و صحيح اداره مي شوند _ به اين رفتار ناصواب روي مي آورند، تصريح مي كند:«وقتي رفتاري از فرد سر مي زند اين رفتار را از دوران كودكي و نوجواني آموخته و به درون سازمان مي آورد. حالا اگر غربال ما در انتخاب علمي كاركنان غربال مناسبي باشد افرادي كه مشكلات رفتاري، فكري يا هيجاني دارند كمتر از اين غربال عبور مي كنند. اما اگر اين افراد وارد سازمان بشوند مديراني كه با اين افراد كار مي كنند چنانچه ارزيابي هاي مداوم و عميقي داشته باشند، اين نوع رفتارها برايشان آشكار مي شود كه در اين صورت، مدير مي تواند به چند شيوه عمل كند، نخست اين كه به اين افراد كمك مي كند يا از متخصصان كمك مي گيرد تا اين رفتارهاي فرد درمان شود و فرد بتواند اين شيوه ناپسند را از خود دور كند. در غير اين صورت مدير تلاش مي كند فرد را از واحد خودش دور كند يا به محلي از سازمان مأمور كند كه كمتر با ديگر افراد سازمان در تعامل باشد. »
وي در تعريف شخصيت اين افراد مي گويد:«هر يك از ما داراي پيچيدگي هاي خاص خودمان هستيم. براساس آمار، ۲۰ تا ۲۲ درصد از مردم جامعه ما نياز به نوعي مداخله درماني، مشاوره و روان درماني دارند. بديهي است كه درصدي از اين افراد در سازمان هاي مختلف مشغول فعاليت اند.
حال سازمان هايي كه نسبت به بهداشت رواني در محيط كار بها مي دهند و به آن توجه كافي دارند، روي اين مسئله سرمايه گذاري مي كنند و بر اين اساس كارگاه هاي آموزشي مناسب برپا مي كنند و كمك مي كنند اين افراد خود را بشناسند. بديهي است در سازمان هايي بيشتر ترور شخصيت وجود دارد كه به آموزش بها نمي دهند و در آن رابطه جاي ضابطه را گرفته است. اما در سازمان هاي بالنده، روابط كاركنان به گونه اي است كه فرد نيازي نمي بيند كه براي ناكامي خودش _ كه ممكن است درست يا غلط باشد- نزد مدير از همكار خود غيبت كند يا از پشت به او خنجر بزند، بلكه با روش مناسب، پسنديده و انساني كه در كارگاه هاي آموزشي فراگرفته با خود فرد صحبت مي كند.»
به اعتقاد اين استاد دانشگاه و«در حال حاضر اين شيوه غيبت كردن در سازمان هاي ما بسيار زياد است و اين به آن دليل است كه ما در كشور بحران مديريت داريم و درصد مديراني كه با شيوه علمي انتخاب شده اند و با وظايف شغلي خود آشنا هستند در اقليت قرار دارند.براي نمونه وقتي مديران از سبك رهبري و مديريت آمرانه و گاه نزديك به استبداد استفاده مي كنند يكي از محصولاتش اين است كه افراد مي آيند و از همكاران خودشان نزد رئيس غيبت مي كنند اما وقتي سبك رهبري و مديريت سازمان، مردمي و يا دمكراتيك باشد اين اتفاقات كمتر ديده مي شود.»
دكتر سيد حسين ابطحي استاد مديريت دولتي دانشگاه علامه طباطبايي درباره اين افراد اظهار مي دارد:« وقتي افرادي در پست هايي انجام وظيفه مي كنند كه شرايط احراز آن را ندارند، سعي مي كنند به نحوي براي همكاران خود مشكل ايجاد كنند و زيرپاي آنان را خالي كنند. حال آنكه افراد توانمند كه به شيوه صحيح استخدام شده اند هرگز به چنين شيوه هايي روي نمي آورند. »
به زعم وي«اين مسئله، بلاي خانمان سوزي است كه تنها شيوه مقابله با آن آموزش است و تنها با آموزش مي توان اين مشكلات رفتاري را برطرف كرد. نكته ديگر اين كه در حال حاضر، شيوه هاي گزينش نه علمي است و نه اسلامي و نياز به تجديد نظر و اصلاح دارد. زيرا اگر شيوه هاي گزينشي مبتني بر روشي علمي و نظام مند باشد، افراد در هنگام استخدام براساس شايستگي و لياقت علمي انتخاب مي شوند و ديگر مشكل آفرين نخواهند بود. »
اين استاد دانشگاه معتقد است:«چنانچه تدابيري براي مقابله با اين رفتارهاي ناصواب انديشيده نشود، رفته رفته اين افراد نالايق، سازمان ها و مديران را به سمت و سويي مي برند كه خود بدان تمايل دارند و در نتيجه انگيزه كاركنان متعهد و توانمند را از بين مي برند، به طوري كه كاركنان كوشا سرانجام ميدان را خالي مي كنند و ادامه اين روند باعث مشكلات فاجعه بار در سازمان ها و ادارات مي شود.»
دكتر قاسم قاضي روان شناس و استاد دانشگاه دراين باره مي گويد:« به نظر مي رسد اين افراد در محيطي ناامن و بدون اعتماد بزرگ شده اند، يعني امنيت خاطري كه بايد داشته باشند نداشته اند، از اين رو فكر مي كنند ديگران مزاحم پيشرفت آنها هستند و از آن جا كه اعتماد به نفس شان ضعيف است نمي توانند خود را به قدري بسازند كه به اين اهميت ندهند كه ديگري رشد مي كند. »
به اعتقاد وي «ريشه چنين رفتاري در دو چيز خلاصه مي شود نخست ناامني دروني خود شخص و ديگر اين كه وقتي چنين فردي بزرگ مي شود، اعتماد به نفس ندارد. زيرا كسي كه اعتماد به نفس داشته باشد، كار خود را انجام مي دهد و نياز ندارد كه براي ديگري بزند. به عبارت ديگر، افرادي كه براي ديگران مي زنند از يك سو، اعتماد به نفس ندارند و از سوي ديگر در كودكي در محيط ناامني رشد كرده اند و اين عوامل باعث مي شود كه پيوسته تصور كنند كه ديگران مانع پيشرفت او هستند.»
وي مي افزايد:«در اين موضوع، حسادت هم دخالت دارد. اما بايد توجه داشت كه حسادت دو وجه دارد. يك وجه آن، عاطفه مخرب است. ولي وجه ديگر آن سازنده است يعني حسادت گاهي به صورت سازنده بروز مي كند. به اين شكل كه فرد با خود مي گويد اگر فرد ديگري _ همكاري، دوستي- پيشرفت مي كند چرا من پيشرفت نكنم كه چنين حسادتي را مي توان غبطه ناميد و اين پسنديده است و اخلاقيون هم آن را بد نمي دانند. چرا كه انگيزه تلاش وكوشش در فرد را تقويت مي كند.اما حسادت از نوع مخربش، ويرانگر است. به اين شكل كه شخص با خود مي گويد بايد جلوي پيشرفت ديگران را بگيرد. با اين تصور كه چرا بايد او پيشرفت كند.»
به تصريح وي: «شخص [زيرآب زن ] يك حسادت مخرب در درونش وجود دارد، او مي خواهد مانع كار همكارش بشود و چون اعتماد به نفس ندارد، زيرآب ديگري را مي زند. چنين فردي مشكلات عاطفي و رواني دارد و از راه هاي منفي مي كوشد جلوي رشد ديگران را بگيرد. از سوي ديگر، جرأتش كم است و هميشه در پي آن است كه ديگران او را تأييد كنند و از آن مي ترسد كه ديگران او را تأييد نكنند، ولي پنهاني و زيرزيركي براي ديگران مزاحمت ايجاد مي كند. اما كسي كه در معرض اين رفتار ناشايست قرار دارد اگر كارش درست باشد و تحصيلاتش بيشتر باشد و پيشرفت هاي او باعث شده كه دشمني برايش ايجاد شود، تقصيري متوجه چنين فردي نيست، تنها گناهش برتري او در كار است. مصطلح است كه مي گويند اگر كسي خوب كار كند دشمن براي خودش مي تراشد.
افراد موفق خودبه خود حسادت يك عده را برمي انگيزند. اگر فردي از راه درست پيشرفت مي كند نمي توان به او ايراد گرفت مگر آن كه سلطه جو باشد. كه در اين صورت مدير بايد جلوي سلطه جويي او را بگيرد. اما مشكل، فردي است كه زيرآب مي زند و مسئله ايجاد مي كند.»
قاضي در خصوص چگونگي مقابله با چنين رفتارهايي در سازمان ها و ادارات مي گويد:«اگر سازمان يا تشكيلاتي احساس كند كه افرادي منفي به دليل ضعف در كار و عدم توانايي كوشش مي كنند مانع پيشرفت سايرين شوند، در اين جا مدير سازمان بايد چنين افرادي را هر چند وقت يكبار نزد خود بخواند و با آنها صحبت كند. امروزه رشته اي با عنوان روان شناسي صنعتي يا روان شناسي صنعت و مديريت وجود دارد كه متخصصان اين رشته، چنين افرادي را شناسايي مي كنند و به صورت مشاوره اي و بهداشت رواني به آنها كمك مي كنند تا از اين حقارتي كه دارند، نجات يابند و كمك شان مي كنند تا به اين شيوه ها متوسل نشوند تا نه مزاحم ديگران شوند و نه خودشان را عذاب بدهند.
البته اين كار مديران نيست بلكه مديران بايد از متخصصان بخواهند تا با تكنيك هاي مختلف روان شناسي اين افراد را شناسايي و درمان كنند. و چنانچه درمان پذير نباشند آنها را در پست هايي مي گمارند كه با ديگران در ارتباط نباشند يا ارتباط كمتري داشته باشند. زيرا ممكن است اين افراد در پست هايي كه با ديگران در ارتباط نباشند موفق باشند. و چه بسا تعويض پست سازماني اين افراد براي كارآيي بيشتر آنان مؤثر باشد.»
دكتر فربد فدايي روان پزشك و استاد دانشگاه درباره اين افراد و رفتار ناشايست آنان مي گويد: «در اينجا مجموعه اي از عوامل اجتماعي و رواني نقش دارد به اين مفهوم كه نه فقط خود فرد ممكن است دچار نوعي اختلال شخصيتي و يا حتي روان پريشي باشد، بلكه جامعه اي هم كه او در آن زندگي مي كند ممكن است تشويق كننده چنين رفتارهايي باشد. به طور كلي كساني كه چنين رفتاري از خود بروز مي دهند شخصيت بالغي ندارند. تعداد زيادي از آنها در حد رقابت ها و حسادت هاي خواهر و برادري است كه از دوران كودكي در اين افراد باقي مانده است. در شمار ديگري اين وضعيت ناشي از يك احساس عدم امنيت است كه فرد مي كوشد با بهتر جلوه دادن خود و بدجلوه دادن ديگران نوعي امنيت براي خود به وجود بياورد. در گروه ديگري ممكن است كه اختلال شخصيت بدگمان يا پارانوئيد وجود داشته باشد. چنين افرادي گمان مي كنند كه ديگران داراي انگيزه هاي شريرانه هستند و همه رفتارهاي آنها ناشي از بدخواهي است. بنابراين مي كوشند با خبر داشتن از همه امور و دادن گزارش هاي گوناگون درباره همكاران، به زعم خود اين انگيزه هاي شريرانه ديگران را به نوعي خنثي كنند.»
فدايي معتقد است:«اگر در يك سازمان دولتي، ضوابط درست و شايسته سالاري حكمفرما نباشد افراد احساس تزلزل و ناايمني مي كنند و مي كوشند به هر ترتيب در دل رؤساي خود جايي پيدا كنند و البته برخي از مديران هم كه از روش هاي صحيح مديريت آگاه نيستند خبرچيني از سوي كاركنان خود را تشويق مي كنند و گمان مي كنند به اين ترتيب اطلاعات دقيق تري به دست مي آورند، اما هيچ وقت از اين راه به نتيجه نمي رسند. زيرا كارمندان با شخصيت و شايسته حاضر به خبرچيني نيستند و كاركنان ناشايسته و نالايق نيز طبعاً انگيزه هاي درستي ندارند و موجب تخريب در كاركرد كليه كاركنان آن سازمان مي شوند.»
فدايي تصريح مي كند:«براي رفع چنين حالتي، برقراري روابط درست سازماني ضرورت دارد، زيرا مديري كه از روش هاي درست براي اطلاع از وضع سازمان خود استفاده مي كند طبعاً جلوي رشد چنين رفتارهاي مخربي را خواهد گرفت.
اما آنچه مسلم است اگر فردي براثر عوامل بيماري زاي رواني دست به چنين كاري مي زند نياز به درمان روانپزشكي دارد و بايد معالجه شود.»
|