مجيدي اعتقاد دارد كه انقلاب ايران، يك علت يا يك دليل نداشته بلكه در پيدايش آن علل مختلف دخيل بوده است. او نحوه تصميم گيري شاه را در مسائل مهم مملكت يكي از «دلائل انفجار ايران» مي داند و دليل ديگر آن انفجار را تشكيل حزب واحد رستاخيز ذكر مي كند
دكتر غلامعلي حداد عادل
اشاره: يكي از مهمترين خصيصه هاي تاريخ نگاري پس از انقلاب اسلامي، رجوع به خاطرات شخصي و سعي در پردازش و نگارش آنها بوده است. از جمله اين خاطرات، كتاب خاطرات عبدالمجيد مجيدي مشاور و رئيس سازمان برنامه و بودجه كابينه هويدا بوده است.اين كتاب كه توسط انتشارات گام نو به چاپ رسيده، گوشه اي از مسائل و معضلات اجتماعي و اقتصادي دولت وقت را از زاويه فردي درگير در زمينه هاي ياد شده، بازگو مي كند.در مطلبي كه از پي مي آ يد، دكتر حداد عادل با نگاهي جامع نگر به بررسي خاطرات مجيدي مي پردازد و با نقل پاره اي از بخشهاي آن به تحليل حوادث تاريخي مي نشيند. دكتر حداد عادل كه مسئوليت هاي اجرايي واز جمله رياست مجلس شوراي اسلامي هيچگاه او را از توجه و موشكافي در مسائل فرهنگي و فكري باز نداشته وبه جرأت مي توان اورا تنها رئيس مجلس پس ازانقلاب دانست كه همواره اوقاتي را به پژوهش وتحقيق در مسائل فرهنگي اختصاص داده است ، خاطرات عبدالمجيد مجيدي را از جمله موثق ترين خاطرات چند ساله اخيري دانسته كه به نگارش درآمده است،
نام عبدالمجيد مجيدي براي كساني كه دهه هايي از عمر خود را در دوران قبل از انقلاب اسلامي سپري كرده اند و نسبت به سياست و اوضاع و احوال كشور علاقه مند و حساس بوده اند، نامي آشناست. او از دي ماه ۱۳۵۱ تا مرداد ۱۳۵۶ در كابينه هويدا وزير، مشاور و رئيس سازمان برنامه و بودجه بوده و از آن پس نيز تا پيروزي انقلاب مسئوليت دبيركلي بنياد فرح پهلوي را برعهده داشته است. وي پيش از آن كه رئيس سازمان برنامه و بودجه شود، به مدت چهار سال و نيم وزير كار و امور اجتماعي و دو سال نيز وزير وزارتخانه توليدات كشاورزي و مواد مصرفي بوده است. مجيدي مجموعاً بيش از دو دهه مديري مورد اعتماد حكومت پهلوي و از مهره هاي مؤثر در اداره كشور بوده كه در سالهاي پاياني عمر آن حكومت و در سالهاي طوفاني اقتصاد ايران رياست سازمان برنامه را به عهده داشته است. مجيدي در دوران حكومت بختيار بازداشت شده و روز بيست و دوم بهمن سال هزار و سيصد و پنجاه و هفت در ازدحام مردمي كه به پادگان جمشيديه هجوم برده اند از زندان گريخته و پس از سه ماه از كشور خارج شده است. كتاب خاطرات او حاصل سه جلسه گفت وگوي حبيب لاجوردي و ضياء صدقي با او در سال ۱۳۶۴ است. مقدمه لاجوردي، از آن جهت كه دهليزي براي هدايت خواننده به فضاي مصاحبه است سودمند و آگاهي بخش است.
مجيدي متولد ۱۳۰۷ است و جواني خود را در دبيرستان و دانشگاه در سالهاي پرآشوب و پرتلاطم دهه بيست تا سي ايران گذرانده است.
وي در مصاحبه اول، شرح حالي از خود و خانواده خود بدست مي دهد كه براي محققان تاريخ معاصر ايران و جامعه شناسي سياسي كشور ما مي تواند آموزنده و جالب توجه باشد. او خود در اشاره به تحولي كه از اوضاع زمانه خود پذيرفته مي گويد:
«خوب، يك خرده گذشت. دوران دبيرستان شد و خوب، آشنايي با فلسفه هايي و با ايدئولوژي هاي [پيدا شد] و با خواندن كتابهايي و بحث كردن با دوستان و رفقا يواش يواش بحث مسأله ماترياليسم [پيش آمد] و عرض كنم، [اين سؤال كه] تا چه حد مذهب به عنوان يك ايدئولوژي، به عنوان يك فلسفه زندگي و تفكر و غيره درست است يا نيست. اين جور بحثها هم خيلي زياد مي شد و بنده از سن شايد دوازده سالگي تا شانزده سالگي نماز خواندم و سه يا چهار سال هم يادم هست كه ماه رمضان روزه گرفتم. ولي، خوب اين به علت اين بود كه پدرم اينچنين انتظاري از همه مان داشت- از من بخصوص- و تشويقمان مي كرد كه به تكاليف مذهبي عمل بكنيم. وليكن بعد از سن شانزده سالگي، به علت وقايعي كه در ايران اتفاق افتاد، يك مقدار تماس هايي كه در ايران بوجود آمد، توي جرياناتي افتادم. يك مقدار به ادبيات فلسفي، سياسي و غيره از خارج [دسترسي] پيدا كردم. با ديدها و برداشتها و فلسفه هايي [آشنا] شدم كه يك مقدار در آن برداشت اوليه كه به من تدريس شده بود و تعليم داده شده بود تجديدنظر كردم.»
مجيدي در سال ۱۳۲۸ پس از اخذ درجه ليسانس حقوق از دانشگاه تهران به فرانسه مي رود و ضمن تحصيل در دوره دكتراي حقوق قضايي با جريانات و افكار سياسي رايج و حاكم در فضاي آن روز فرانسه و اروپا آشنا مي شود. نهايتاً در سال ،۱۳۳۱ در حدود شش ماه قبل از كودتاي بيست و هشت مرداد به ايران بازمي گردد. وي پس از بازگشت به ايران چند سالي در بانك توسعه صادرات كار مي كند و نهايتآً از اوايل سال ۱۳۳۵ دوران ابوالحسن ابتهاج به سازمان برنامه و بودجه مي رود و در سال ۱۳۳۹ به آمريكا اعزام مي شود و با گرفتن فوق ليسانس مديريت دولتي از هاروارد به ايران بازمي گردد و دوران خدمت خود را، به استثناي حدود ۶ سال كه وزير توليدات كشاورزي و وزير كار و امور اجتماعي بوده، در اين سازمان مي گذراند.(خاطرات، ص۴۰)
يكي از خصوصيات خاطرات مجيدي اين است كه آميزه اي از مطالب تاريخي، سياسي و كارشناسي است و صفحات بسياري از خاطرات او آكنده از بحثها و اظهارنظرها و تجزيه و تحليل هاي اقتصادي و برنامه اي است و مي توان گفت همين جنبه، خاطرات او را از بسياري از خاطرات رجال ايران قبل از انقلاب متمايز و ممتاز مي سازد.
علت پديد آمدن انقلاب
مجيدي اعتقاد دارد كه انقلاب ايران، يك علت يا يك دليل نداشته بلكه در پيدايش آن علل مختلف دخيل بوده است. او نحوه تصميم گيري شاه را در مسائل مهم مملكت يكي از «دلائل انفجار ايران» مي داند و دليل ديگر آن انفجار را تشكيل حزب واحد رستاخيز ذكر مي كند:
«اين انقلاب ايران به نظر من علل و موجباتش خيلي متعدد است. يكي نيست. يك روز من نشستم خودم همين جور تمريني نوشتم. آنچه به نظر من مي رسيد چهل تا شد. يكي از دلائل عمده اش- چون چند علت اساسي مي شود ذكر كرد [كه] يكيش _ همين مسأله ايجاد حزب واحد بود.»
در باب علت پديد آمدن انقلاب، مجيدي بيانات مختلف و گاه متعارض دارد. يك جا از «تضاد ميان خاص مردم و منافع مملكت» سخن مي گويد (همان، ص ۴۸ و ۴۹) و در ضمن توضيح متعدد ودر مقام ذكر شاهدي در اثبات ادعاي خود به خاطره اي از بازديد خود و هويدا از كاشان در سال ۱۳۵۵ اشاره مي كند و مي گويد: «با مرحوم هويدا رفته بوديم به كاشان براي اين كه يك طرحي بود به نتيجه رسيده بود كه افتتاح بشود. يك عده زن هم آنجا بودند- همه با چادر- خيلي هم سخت صورتشان را گرفته بودند. نخست وزير از آنها سؤال كرد كه شما كي هستيد؟ گفتند، ما دبير هستيم و معلم هستيم. جزوكادر آموزشي بودند. هويدا به آنها گفت:» پس چرا اين چادر و اين روگرفتن و اين حرفها. شما بايد به جوانها ياد بدهيد كه چطور لباس بپوشند. تميز باشند. «آنها سكوت كردند. جواب ندادند. خوب، معلوم بود ديگر. جنبه مذهبي در شهر آن قدر قوي بود كه معلميني كه مي بايست جوانها را تربيت بكنند در زمان شاه خودشان هزار جور چادر، چاقچور كرده بودند.»
و در نهايت، در اين جا، علت پيروزي انقلاب را تصادم ميان اراده حكومت به پيشرفت كشور از يك سو و تمايلات مردم از سوي ديگر مي داند و مي گويد: «دولت اگر مي رفت به طرف كارهاي پايه اي، كارهاي اساسي، كه رفت، برخورد مي كرد با تمايلات مردم- اين برخورد هم مي شد و نتيجه بلايي است كه سرمملكت آمده.»
خود او در جايي ديگر تحليل ديگري از علت پيدايش انقلاب به دست مي دهد و مي گويد:
« يك دفعه حكومت افتاد دست عده اي كه از ديد اكثريت غرب زده بودند و ايجاد شكاف كرد و اين شكاف روزبه روز بيشتر شد. تا به آخر [اكثريت مردم باور داشتند] كه اين گروهي كه حكومت مي كنند يك عده آدمهايي هستند كه نه مذهب مي فهمند، نه مسائل مردم را مي فهمند، نه به فقر مردم توجهي دارند، نه به مشكلات مردم توجه دارند. اينها آدمهايي هستند كه آمده اند بر ما حكومت مي كنند. غاصب هستند، يا نمي دانم، مأمور غربيها هستند. »
و در جايي ديگر مي گويد: « به نظر من اصولاً اين عكس العمل يك عكس العملي است كه در هر نوع تغييري بوجود مي آيد. در سطح خيلي بالاترش هم همين انفجار اسلامي ايران بود كه اين هم نتيجه همين برخورد تمدن غرب با تمدن بومي و سنتي و مذهبي مملكت بود. »
او گزارش سودمندي از حزب ايران نوين و حزب رستاخيز به دست مي دهد و تصريح مي كند كه با فكر ايجاد حزب واحد در كشور مخالف بوده است، هر چند كه بعداً خود او در همين حزب اداره جناح پيشرو آن را برعهده مي گيرد: يك روز خودشان (آموزگار) آمدند به من گفتند« امروز بعد از ظهر حضور اعليحضرت بودم و اعليحضرت فرمودند كه حالا شما مي شويد دبير كل حزب رستاخيز. اين جناح پيشرو را مجيدي اداره كند» گفتم، آقا، اعليحضرت كه مي دانند نظر من چيست[آموزگار] گفت، «نه، اعليحضرت اين را فرمود.» جناح پيشرو هم يك جناح خيلي پيشرو و مترقي و قسمت خوب رستاخيز است و خيلي براي تو هم خوب است كه اين جناح را اداره بكني.» هويدا هم بعداً آمد به ما گفت، «تبريك مي گويم. اعليحضرت شما را معين كرده اند براي جناح پيشرو.» بنده شدم هماهنگ كننده جناح پيشرو تا زمان كناره گيري از اين كار.
سازمان برنامه و بودجه
چنان كه گفتيم اهميت خاطرات مجيدي بويژه در اطلاعات و تحليل هايي است كه وي از فعاليتهاي خود و سازمان برنامه و بودجه به دست مي دهد. در باب نقش و تأثير خود در تنظيم بودجه و تدوين برنامه در كشور مي گويد: «من در واقع كار اقتصادي و عمراني در سازمان برنامه شروع كردم. از يك بورس بنياد فورد هم استفاده كردم و رفتم به دانشگاه هاروارد و يك درجه [فوق ليسانس] در Public Administration [مديريت دولتي] كه تم اصليش توسعه اقتصادي (economic development) بود از آن جا گرفتم.
برگشتم [به] ايران و دو مرتبه [به] سازمان برنامه. در سازمان برنامه از پايين- يعني در واقع از پايين ترين سطح شروع كردم و تا رسيدم به معاونت سازمان برنامه و بعداً رفتم به وزارت توليدات كشاورزي و مواد مصرفي براي مدت يك سال و دو سه ماه. بعد از آن رفتم براي چهار سال و نيم [به] وزارت كار و امور اجتماعي. بعداً برگشتم به سازمان به عنوان وزير مشاور براي برنامه ريزي و بودجه. جمعاً نه بودجه ملي تهيه كردم كه يك ركورد است، نه تنها در ايران بلكه در سطح جهاني- ركورد [ي كه] از نظر اجرايي (perfromanee ) و شغلي (perfessional) خيلي منحصر به فرد (unique) است. نه بودجه اي كه در آن هم تغيير دادن سيستم بودجه اي مملكت مطرح بود و هم تغيير دادن كيفيت تنظيم بودجه- يعني هم از نظر شكل و هم از نظر محتوا. از نظر شكل آمديم بودجه اي كه را هر تكه اش يكجا درست مي شد، جمع كرديم و يك نوع تلفيقي [ايجاد] كرديم. [قبلاً] بودجه جاري يك جا بود. بودجه عمراني يك جا بود. بودجه دستگاههاي تابع دولت و وابسته دولت جاي ديگر (بود). يك نوع تلفيقي كرديم. يك نوع به حساب كمپايلشن [تلفيقي] شد. يك نوع، به حساب، comprehensive budgeting [بودجه فراگير] بوجود آورديم- همين طور از نظر محتوا، از نظر رسيدگي، از نظر بودجه برنامه اي درست كردن [يعني] بودجه اي كه براساس برنامه باشد نه اين كه فقط مواد هزينه باشد. يك نوع يكنواختي و هماهنگي بين شان باشد. اينها را هم كرديم. يعني هم از نظر شكل و هم از نظر محتوا تحولي در مملكت بوجود آورديم- اين نه بودجه اي كه من شخصاً مسئولش بودم، هر نه بودجه با موفقيت اجرا شد. هيچ كدامش به اشكال اجرايي برخورد نكرد.
از نظر تهيه برنامه عمراني من شانس اين را داشتم كه در تهيه برنامه سوم، در تهيه برنامه چهارم، در تهيه برنامه پنجم و تجديدنظر آن و همچنين برنامه ششمي كه داشتيم تهيه مي كرديم و تا حدودي تهيه هم شده بود [شركت داشتيم]. [بعداً] پس از استعفاي دولت هويدا من سازمان برنامه را ترك كردم و ديگر هيچ وقت برنامه ششم هيچ جا مطرح نشد و به كلي در بوته فراموشي افتاد. در اين چند برنامه اي كه تهيه شد، در بعضي هايش بيشتر در بعضي هايش كمتر مشاركت داشتم.
بخصوص تجديدنظر [در] برنامه پنجم در زمان من انجام شد كه در تمام قسمتهايش سهمي داشتم. اين كار هم جزو كارهايي بود كه در اين دوراني كه در خدمت دولت بودم انجام شد كه واقعاً يك مقدار براي من از نظر شخصي، از نظر شغلي، از نظر- به حساب- انجام دادن وظيفه اي در واقع موفقيتي كه مي تواند يك فرد داشته باشد، خيلي ارزش دارد و خاطره انگيز است.»
از جمله واقعيت هاي جالب توجهي كه بيان مي كند، نحوه ارتباط يا بهتر بگوييم «بي ارتباطي» سازمان برنامه و بودجه با شركت نفت است:
«در موقع تهيه برنامه سوم تقريباً مي شود گفت كه ما هيچ اطلاعي از شركت [ملي] نفت نداشتيم. مختصر اطلاعي كه از صادرات نفت داشتيم پس از اين كه صادرات انجام مي شد و رقم به دست مي آمد و [در نتيجه] تماسي بود كه به دستور ابتهاج من با كنسرسيوم برقرار كردم و منظماً كنسرسيوم محرمانه [اطلاعات را] در اختيار ما مي گذاشت. شركت [ملي] نفت نمي گذاشت- در برنامه سوم منظورم است، در مورد تهيه برنامه سوم. ما اطلاعاتمان را از طريق كنسرسيوم مي گرفتيم _ يعني مي خواهم بگويم حتي نسبت به صادرات و درآمد نفت هم ما اطلاعات زيادي نداشتيم.
ح ل: من اينجايش را متوجه نيستم كه چگونه شركت ملي نفت ايران از دادن آمار به سازمان برنامه خودداري مي كرد.
ع م: نمي دادند به ما.
ح ل: به جاي ديگر مي دادند كه به شما نمي دادند؟
ع م: نه به جاي ديگر هم نمي دادند، خودشان داشتند و پنهان مي كردند. ديگر هنوز شركت نفت خود را تافته جدا بافته مي دانست. بعداً رفته رفته، رفته رفته، باب گفت و شنود باز شد و تماس با دستگاههاي ديگر آسانتر شد. من دارم صحبت از سال مثلاً ۱۹۶۱ ميلادي [۱۳۴۰ ش] مي كنم كه شركت نفت هنوز خودش را در قالب يك شركتي كه بايست درش كاملاً بسته باشد و مديريتش به شكل مديريت يك شركت نفتي بزرگ دنيايي باشد [ مي ديد]. آن طوري عمل مي كرد.
ح ل: و مستقل از دولت؟
ع م: و مستقل از دولت. ابتهاج براي اين كه بتواند يك مقدار اطلاعاتي راجع به صنعت نفت داشته باشد كه شركت نفت به او نمي داد، عملاً، خودش با كنسرسيوم تماس گرفت و مرا معرفي كرد.
من مي رفتم به كنسرسيوم و آنجا يك آقايي بود به نام راجر واريان مثل اين كه بازنشسته است يا هنوز توي شركت «بي.پي» است. او به من جدولي مي داد كه مثلاً ماه گذشته چقدر ما صادر كرديم. چه صادر كرديم. چه جور صادر كرديم. ليستي به من
مي داد كه آن باز (پايه) محاسبه و پيش بيني ما مي شد.»
مجيدي در ارائه اين سخن تأييد مي كند كه وزارت دارايي هم در باب درآمد نفت كشور اطلاعي به سازمان برنامه نمي داده است.(همان، ص ۸۷)
ادامه دارد
نام كتاب: خاطرات عبدالمجيد مجيدي
ويراستار:
حبيب لاجوردي
انتشارات: گام نو
نوبت چاپ:
تهران- ۱۳۸۲
تعداد صفحه: ۲۰۱ صفحه
تهيه و تنظيم:
مركز مطالعات خاورميانه دانشگاه هاروارد طرح تاريخ شناسي ايراني