يكشنبه ۱۶ اسفند ۱۳۸۳
نگاهي به ساختار قدرت در آمريكا
نبرد قدرت در واشنگتن
ديويد رات كاپ _ فارين پاليسي
ترجمه: نيلوفر قديري
010863.jpg
تصور غالب در جهان اين است كه در ايالات متحده سازوكار قدرت چنان روشن و بوروكراسي چنان كارآمد است كه نقش مردان سياسي و اجرايي به وضوح معلوم است. اما تحليلي كه نشريه معتبر فارين پاليسي اخيرا ارائه كرده است نشان مي دهد سياستمداران آمريكايي دست كم به دو گروه ايدئولوژيك تقسيم شده اند و سياست در اين كشور تابعي از نبرد اين دو گروه است. متن زير به تشريح اين نبرد پرداخته است.
۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ واقعه اي بود كه همچون يك فعل و انفعال شيميايي ماهيت اصلي تيم امنيت ملي دولت بوش را نشان داد. درحالي كه جناح هاي رقيب براي اعمال نفوذ بر رييس جمهور آمريكا با يكديگر مبارزه مي كنند، نومحافظه كاران با ارايه طرح ها و نظريات دگرگون كننده خود بنياد سياست خارجي جمهوري خواهان را زير و رو كرده اند.
حلقه هاي دروني جامعه امنيت ملي آمريكا يعني اعضاي شوراي امنيت ملي، مجموعه اي از معاونانشان و عده اي از مشاوران نزديك رييس جمهور قدرتمندترين كميته در تاريخ دنيا را تشكيل مي دهند كه بيش از هر پادشاه، امپراطور يا رييس جمهوري، منابع، قدرت، مجوز عمل و توان اعمال زور دارد.
اين درحاليست كه حزب سياسي كه كنترل اين كميته را در دست دارد به طور بي سابقه اي در تاريخ اخير در واشنگتن قدرت دارد. براي اولين بار در هشت دهه گذشته حزب جمهوري خواه كنترل كاخ سفيد، سنا و مجلس نمايندگان را در دو انتخابات پياپي به دست گرفته است. اما علي رغم اين انحصار سياسي، نخبگاني كه در اين كميته تاريك و مخفي بيشترين نفوذ را دارند از سوي نيروهاي درون آن كنترل و اداره مي شوند.
يك بحث فلسفي شديد حاميان سياست هاي جورج بوش پدر و بسياري از كارشناسان سياست خارجي او به رهبري برنت اسكوگرافت مشاور سابق امنيت ملي را در مقابل كساني قرار داده كه حامي ديدگاه هاي پرزيدنت بوش و تيم او به رهبري ديك چني، دونالد رامسفلد و كاندوليزا رايس هستند.يعني سنت گرايان بوش ۴۱ (چهل و يكمين رييس جمهور آمريكا) در مقابل تجديدنظر طلبان بوش ۴۳ يا عمل گرايان در مقابل نومحافظه كاران، جهان گرايان در مقابل يكجانبه گرايان و آنها كه پايان جنگ سرد را مي بينند در مقابل آنها كه آغاز جنگ با ترور را مي بينند. نكته اينجاست كه بسياري از اين افراد تا همين چند وقت پيش عضوي از يك كل و افرادي نزديك به هم بودند. پس چه اتفاقي افتاده است؟
مخالفان حزبي تئوري هايي ارايه كرده اند كه بسياري از آنها حقيقت را مخدوش مي كند.اما درحالي كه دوران گذار از دوره اول دولت بوش به دوره دوم طي مي شود بسياري از اعضاي كنوني و سابق دستگاه سياست خارجي حزب جمهوري خواه شروع به صحبت كردن از موضعي غيرحزبي كرده اند. سخنان آنها فقط از نظر توضيح كارهايي كه در دوره اول دولت بوش انجام گرفته اهميت ندارد بلكه از نظر انتظارات و پيش بيني هايي كه مهم است درباره چهل سال آينده صورت مي گيرد.
نكته اي درباره كاندي (كاندو ليزارايس)
كميته امنيت ملي آمريكا در سال ۱۹۴۷به عنوان مكانيزمي هماهنگ كننده تأسيس شد تا رئيس جمهور از نظرات اعضاي اصلي تيم امنيت ملي اش بهره مند شود. اعضاي اين كميته محدود و نه چندان بانفوذ بودند. دامنه اين كميته طي سال ها گسترش يافت و در دهه ۱۹۷۰ همچون يك مركز قدرت منحصر به فرد تحت رهبري مشاوران امنيت ملي ظهور كرد كه آن را به يك نهاد مدرن تغيير شكل داده بودند. اين افراد هنري كيسينجر، اسكو كرافت و برژينسكي بودند.از آن زمان قدرت اين كميته دچار فراز و فرودهايي شد اما با ورود مشاوران امنيت ملي و نفوذ آنها در وزارت خانه هاي دفاع و خارجه، روند كلي به نفع اين كميته بود.
كميته امنيت ملي به عنوان بخشي از دفتر اجرايي رييس جمهور با آزادي غيرمعمولي شبيه به وزارتخانه ها كار مي كرد. نه مشاوران امنيت ملي و نه هيچ يك از اعضاي كميته امنيت ملي نيازي به تاييد سنا ندارند. به همين دليل اين كميته تحت نظارت كنگره نيست، اگرچه اكنون بسياري از سياستگذاري هايي را انجام مي دهد كه زماني وظيفه وزارت خارجه بود.در حقيقت كارهايي كه دولت مي خواهد آن را خارج از نظارت كنگره انجام دهد در اين كميته انجام مي گيرد.
از زمان پايان جنگ سرد و بعد از كاهش محدوديت هايي كه براي فعاليت كميته وجود داشت قدرت اين كميته افزايش يافت. در ۴۵ سال اول عمر كميته امنيت ملي، هر تصميمي با محاسبه واكنش شوروي اتخاذ مي شد.
اما امروزه آمريكا همچون يك ابرقدرت يگانه عمل مي كند كه هيچ كدام از آن ملاحظات را ديگر ندارد. كار كاندوليزا رايس به عنوان مشاور امنيت ملي در اين فضا شروع شد و ادامه يافت. او در اين سمت بيش از هر كس و بيشتر از ۱۶ سلف خود به رئيس جمهور نزديك بود. به گفته خودش گاهي شش يا هفت ساعت در روز را در كنار رييس جمهور مي گذراند. او عضوي غيررسمي از خانواده بوش هم بود. در كمپ ديويد اتاق داشت و مهمان ويژه شام هاي يكشنبه شب بود و حتي در تعطيلات هم همراه رييس جمهور و خانواده اش بود.
ديدگاه رايس نسبت به رياست جمهوري و تفكراتش درباره عملكرد قوه اجرايي، مانند بسياري از اعضاي تيم بوش، در تجربه او در كميته امنيت ملي دوران دولت بوش پدر و به ويژه در كنار اسكوكرافت ريشه دارد. رايس در مركز اختلاف درون دولت بوش ميان استاد سنت گراي خود (اسكوكرافت) و رييس جمهور تجديدنظر طلب است.
اين اختلاف و كشمكش باعث بروز بحث هاي شديدي ميان رايس و اسكوكرافت درباره انتقادات اسكوكرافت از سياست دولت بوش در عراق شده است. در نتيجه اسكوكرافت مردي كه در نوشتن خاطرات بوش پدر نقش داشته است از حلقه مشاوران بوش پسر حذف شده است. وقتي رايس درباره رييس جمهور صحبت مي كند نشانه هاي وفاداري صرف را مي توان در كلام او به راحتي شناخت. او مي گويد: «اين رئيس جمهور استراتژيك تر از هر رئيس جمهور ديگري است كه من تاكنون با او كار كرده ام. تا وقتي در اووال آفيس (دفتر كار رئيس جمهور در كاخ سفيد) كنار او قرار نگيريد نمي توانيد اين را درك كنيد.»
كالين پاول هم كه در هر دو دولت بوش پدر و پسر حضور داشته، تفاوت هاي زيادي ميان اين دو مي بيند و مي گويد: بوش ۴۳ از اين نظر كه آماده اقدام است به بوش ۴۱ شباهت دارد. اما بوش ۴۱ با تفكر بيشتري كار مي كرد درحالي كه بوش ۴۳ جست وجوي عملي مي كند و از اين طريق به تصميم مي رسد. او مي خواهد آن چيزي را بشنود كه قرار است انجام دهد.
آنها كه بوش را مي شناسند مي گويند قاطعيت او به دليل قدرت زياد است.
سال گذشته از اسكوكرافت نقل شده بود: «ممكن است چرخش موردنظر، با ۱۱ سپتامبر اتفاق افتاده باشد و رييس جمهور كه فردي بسيار مذهبي است فكر مي كند فاجعه ۱۱ سپتامبر اتفاقي منحصربه فرد و يا خدايي بوده كه در زمان رييس جمهوري او روي داده است و حالا ماموريت او جنگ با تروريسم است.»
اما همانطور كه اسكوكرافت مي گويد، اشكال اين مطلق گرايان آن است كه ديگران را در تله اي مي اندازند كه در آن هدف وسيله را توجيه مي كند. اينكه فرض شود انگيزه هاي يك نفر آنقدر ارزشمند است كه انجام هر كاري را توجيه مي كند، تصور خطرناكي است. پيامدهاي اين عقيده روشن است:  از قطع رابطه با متحدان سنتي گرفته تا رسوايي ابوغريب. اينها همه نوعي تضاد را نشان مي دهد. جدا از اختلافات ايدئولوژيك ميان سنت گرايان و تجديدنظرطلبان، اختلافات ميان حلقه هاي داخلي كميته امنيت ملي هم نتيجه ويژگي هاي شخصيتي و شيوه مديريتي بازيگران اصلي است. اينجا يك بار ديگر تفاوت هاي ميان اعضاي تيم بوش ۴۱ روشن مي شود. رايس زماني كه هنوز مشاور امنيت ملي بود مي گفت: «من واقعا كميته امنيت ملي مي خواهم كه شبيه كميته امنيت ملي اسكوكرافت كار كند.»
فعاليتي هماهنگ و كم دردسر و محدود. او براي رسيدن به اين هدف سعي كرد فرهنگ خدمت به رييس جمهور را جا بياندازد. رايس دراين باره مي گفت: براي هر مدير جديدي زمان زيادي صرف مي كردم تا به آنها بفهمانم مسئوليت اول شما خدمت به رييس جمهور است. يعني اگر رييس جمهور مطلبي را با فونت ۱۲ خواست و اين مطلب با فونت ۱۰ بود، بايد فورا فونت آن تغيير پيدا كند.
درون دولت، رايس به خاطر حمايت از رييس جمهور و شيوه مديريتي اش تحسين مي شد اما عده اي هم از او انتقاد مي كردند و مي گفتند او كميته امنيت ملي را به سازماني براي تامين خواسته هاي شخصي رييس جمهور تبديل كرده و اين كار به قيمت امنيت ملي كشور تمام شده است.
اين منتقدان مي گويند، رايس تمام وقت خود را در كنار رييس جمهور و مشغول زمزمه كردن در گوش او درباره سياست خارجي و اين كار به قيمت تضعيف نقش هماهنگ كنندگي كميته امنيت ملي تمام شد.
بي رحم ترين مرد
وزارت خارجه آنطور كه گفته مي شد چندان هم بدون نفوذ نبود. كالين پاول درحالي وارد وزارت خارجه شد كه محبوبيتش از رييس جمهور هم بيشتر بود و اين محبوبيت را تا پايان دوران مسئوليتش حفظ كرد. اما اين محبوبيت وقتي مي خواست اعتماد نزديكان رييس جمهور را به دست آورد، برايش دردسرساز شد. آنها پاول را قدرتي سياسي خارج از حلقه خود مي ديدند.
يك مقام بلندپايه وزارت خارجه كه از نزديك با پاول كار كرده مي گويد، محبوبيت او روابطش را با دنياي خارج هم پيچيده كرده بود، به طوري كه او را صداي منطق در واشنگتن مي خواندند و فكر مي كردند مي تواند تمايلات چرخش گرايانه دولت بوش را كنترل كند.
او مي گويد: بسياري به پاول از ديد خودشان نگاه مي كردند و او را آنطور كه مي خواستند مي ديدند... تا اينكه در مجمع جهاني اقتصاد در سال ۲۰۰۳ در داووس و پيش از جنگ عراق او مجبور شد با اروپايي ها صريح باشد و بگويد: من آن كسي كه شما فكر مي كنيد نيستم. من براي شما در دولت آمريكا مبارزه نمي كنم. تفكر من با شما متفاوت است. به نظر من ما بايد با عراق برخورد مي كرديم و اين رئيس جمهور است كه بايد درباره چگونگي اين برخورد تصميم بگيرد. شما بايد بدانيد كه من سخنگوي اروپا درون دولت بوش نيستم.
افول نفوذ و قدرت پاول در وزارت خارجه نتيجه بروكراسي پيچيده در دنيايي بود كه واكنش سريع به بحران ها را طلب مي كرد. مارك گراسمن، معاون سياسي پاول در اين باره مي گويد، محافل تصميم گيري آنقدر سرعت گرفته بود كه كار ما در وزارت خارجه بسيار كند به نظر مي رسيد.
اما مانعي كه باعث سرخوردگي پاول شد، نكته اي بود كه به ۳۰ سال قبل باز مي گشت: رابطه چني و رامسفلد. مي گويند چني در اين باره به شوخي گفته است:» وقتي من به دونالد رامسفلد نگاه مي كنم يك وزير دفاع بزرگ را مي بينم. اما او كه به من نگاه مي كند يك معاون سابق را مي بيند.
يكي از نزديكان چني مي گويد: وقتي اين دو را در يك مهماني يا جلسه مي بيني نمي تواني بفهمي كه كدام يك از آنها براي ديگري كار مي كند.
كيسينجر رامسفلد را بي رحم ترين «مردي خوانده كه تاكنون در دولت ديده است. هيچ كس با اين نظر مخالفتي ندارد. همه آنهايي كه رامسفلد را مي شناسند قبول دارند كه او باهوش، سخت كوش و با مهارت است، اما روابط منحصر به فرد او با يكي از قدرتمند ترين معاونان رئيس جمهور در تاريخ آمريكا موجب شده هر جا كه اين دو در كنار هم هستند حساسيت ايجاد شود.
يكي از مقامات سابق دولت بوش پدر مي گويد: درون كميته امنيت ملي اين اعتقاد وجود دارد كه وزير دفاع براي ورود به كاخ سفيد چهار راه دارد. يا مي تواند به سراغ كاندي برود براي كارهاي سبك، يا اندي كارد (رئيس كارمندان كاخ سفيد) براي كارهاي يك كمي جدي تر و يا به سراغ ديك چني براي كارهاي واقعا دشوار و اگر هم كاري مخفيانه بود مستقيما به سراغ رئيس جمهور مي رود.منتقدان دولت بوش مي گويند با اين روش كار نمي توان دولت را اداره كرد.
بسياري از مقامات بلندپايه دولت بوش از كارهاي وزير دفاع در عدم رعايت قوانين، دير رسيدن و آماده نبودن در جلسات، خودداري از بحث جدي درباره موضوعات و كار كردن از طريق كانال هاي پشت پرده خسته شده اند. يكي از اعضاي كميته امنيت ملي مي گويد، كارمندان اين كميته نيمي از وقت خود را صرف رفع و رجوع به هم ريختگي هاي وزارت دفاع مي كنند.
اخيرا يكي از مقامات ارشد پنتاگون از استفان هادلي مشاور جديد امنيت ملي خواسته است كه دستور يكي از جلسات را طوري تغيير دهد كه نتيجه دلخواه به دست آيد. مقامات ديگر به هادلي اعتراض كرده اند كه اينجا روسيه استاليني نيست.
قدرت پشت پرده
گروه امنيت ملي چني بيشترين تعداد را در تاريخ معاونان رئيس جمهوري در آمريكا دارد. شبكه اي از نزديكان چني در سراسر دولت گسترده شده اند و هر چيزي را به او يا«لوويس اسكوتر ليبي »رئيس دفترش گزارش مي دهند.
رايس، چني را موجودي ارزشمند اما«ترسناك »توصيف مي كند، چرا كه او مي تواند به عنوان يك ركن اساسي بدون زوائد بوركراتيك ظاهر شود. اما وقتي چني در جلسه اي شركت مي كند فقط يك ركن عاقل بدون جايگاه بوركراتيك نيست بلكه يك گوريل ۸۰۰ پوندي است كه نظراتش به اندازه همه شركت كنندگان ديگر وزن دارد و به همين دليل به راحتي با نظرات ديگران مخالفت مي كند.
ريچارد هاس كه در دولت هاي بوش پدر و پسر حضور داشته و اكنون رئيس شوراي روابط خارجي است مي گويد: كارمندان چني در همه نشست ها شركت مي كنند، خودش در نشست بزرگان شركت مي كند و بعد به ديدار فردي رئيس جمهور مي رود بنابراين وزراي ديگر حداقل دوگام از او عقب هستند.
بعضي از نقش كنوني چني سردرگم شده اند، به ويژه آنها كه او را دبير كابينه حرفه اي اما غير ايدئولوژيك دولت بوش پدر ديده بودند. يكي از اعضاي ارشد حزب جمهوريخواه كه از زمان دولت فورد چني را مي شناسد مي گويد: بزرگترين نكته رمزآميز براي من ديك چني است. او از پايه اي محافظه كارانه شروع كرد اما يك ايدئولوگ نبود. اما اكنون تبديل به يك ايدئولوگ شده است. نمي دانم شايد اين به آن دليل است كه او اكنون قدرتمندترين معاون رئيس جمهور تاريخ آمريكاست.
اسكوكرافت مي گويد:« سنت گرايان به كار كردن در چارچوب سنت هاي قرن ۲۰ سياست خارجي آمريكا اعتقاد دارند. اساس اين رويكرد همكاري با دوستان، هم پيمانان و سازمان هاي بين المللي است. اما تجديدنظرطلبان مي گويند ۱۱ سپتامبر نشان داد فضاي جهان به سرعت رو به وخامت است و ما بايد جسور باشيم. دوستان و هم پيمانان فقط باعث كند شدن ما مي شوند. ما مي دانيم چه كار بايد كرد و قدرت انجام آن را هم داريم. بايد خاورميانه را به مجموعه اي از دمكراسي ها تبديل كنيم. با اين كار صلح و ثبات برقرار مي شود و دنيا اين كار را تحسين مي كند.»
رامسفلد كه در اواسط سال ۲۰۰۱ محتمل ترين عضو كابينه براي خروج زودرس از دولت بود، تثبيت شده و اهميت وزارتخانه اش در آينده نزديك تضمين شد. جايگاه رايس براي رئيس جمهوري كه حالا ديگر امنيت ملي محور همه كارهايش شده بود، اهميت چشمگيري پيدا كرد.نومحافظه كاران فرصت را براي تحكيم جايگاهشان و پيشبرد سياست هايشان در خاورميانه مناسب ديدند و اعلام كردند كه زمان اقدام جدي فرا رسيده و هزينه آن هر چه باشد مهم نيست.
با خروج پاول از دولت بسياري فكر كردند با شروع به كار دولت دوم بوش، قدرت نو محافظه كاران بيشتر تثبيت مي شود. اما هنوز نيروهاي ميانه رو در ميدان هستند. يك قانون قديمي در واشنگتن مي گويد، موضع شما همان چيزي خواهد شد كه در آن قرار گرفته ايد. رايس بيشتر از آنكه وزارت خارجه را تغيير دهد تحت تاثير آن تغيير خواهد كرد. او به افراد درون وزارت خارجه نزديك مي شود و مجبور خواهد شد برنامه اين وزارتخانه را پيش ببرد. از سوي ديگر پروژه هاي مهمي همچون سياست خاورميانه بزرگ، ابتكارات او بوده و همين موضوع به او انگيزه مي دهد. رايس تيمي از مشاوران عاليرتبه دارد كه اكثرشان سنت گرا هستند. بسياري از آنها در زمينه رابطه دو سوي اطلس سابقه كاري دارند و خواستار بهبود رابطه آمريكا با هم پيمانانش خواهند شد.
او درگير رقابت ها و تنش هاي ميان وزارت خارجه و دفتر مشاور امنيت ملي نخواهد شد چون استفان هادلي معاون سابقش در كميته امنيت ملي به جاي او نشسته است.كشمكش بر سر ايدئولوژي، سنت هميشگي كميته امنيت ملي بوده است و درگيري هاي امروز شباهت هاي زيادي به گذشته دارد. دوايت آيزنهاور ميان تندروهاي ضد كمونيستي كه مي خواستند او محكم تر عمل كند و شوروي را عقب براند و ميانه روهايي كه خواستار رويكرد متعادل تر متكي به هم پيمانان بين المللي بودند، گرفتار شده بود. گلدواتر و بعدها ريگان طرفدار نظرات محافظه كارانه اي بودند كه برخلاف نظرات كيسينجر و اسكوكرافت بود.

سياست
ادبيات
اقتصاد
اجتماعي
انديشه
فرهنگ
ورزش
|  ادبيات  |  اقتصاد  |   اجتماعي  |  انديشه  |  سياست  |  فرهنگ   |  ورزش  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |