سه شنبه ۱۸ اسفند ۱۳۸۳
آسيب پذيري كودكان در خانواده هاي تك والدي
010929.jpg
مريم غفاري
اشاره؛ خانواده محل اوليه تكوين شخصيت كودك و زمينه ساز تحول و تكامل بعدي او مي باشد، از اين حيث حضور مستمر هر دو والد در خانواده و مشاركت فعالانه آنها در قبول مسئوليت هاي معين و فراهم نمودن شرايط جهت رشد و پرورش كودك بسيار حايز اهميت است. اگر حضور يكي از والدين در اثر طلاق، مرگ و... در خانواده قطع شود، آثار بسيار زيان بار و عميقي بر ذهن و روان كودكان باقي مي گذارد. چنين شرايطي كودك  را گرفتار زندگي ناخواسته اي مي كند كه خيلي زود يأس و استرس و بسياري ديگر از آسيب هاي اجتماعي را تجربه خواهد كرد، اين امر بر عملكرد تحصيلي، سازگاري اجتماعي، عزت نفس و موقعيت هاي شغلي و اجتماعي آينده آنها اثرات منفي پايدار و دامنه داري خواهد گذاشت.مطلب ذيل با بررسي كيفيت زندگي كودكان در خانواده هاي تك والد به بيان اختلاف معناداري در زمينه رشد شناختي، عاطفي، اجتماعي، تحصيلي، بهداشتي و جسمي كودكان خانواده هاي تك والد در مقايسه با كودكان خانواده هاي دو والد مي پردازد.
تعريف خانواده هاي تك والدي
از ديرباز مفهوم خانواده متشكل از زن و مردي بوده كه با ازدواج رسمي داراي فرزند يا فرزنداني بوده اند. در برابر اين نوع از خانواده، گاه خانواده اي وجود دارد كه يكي از والدين به علت فوت يا طلاق حضور ندارد و فرزند يا فرزندان، تنها با يكي از والدين زندگي مي كند. تك والد عنواني است كه بسياري از جوامع براي اين نوع از خانواده ها بكار مي برند.اين شكل از خانواده به لحاظ ساختار خاص اجتماعي، اقتصادي و فرهنگي، بيشتر در جوامع صنعتي به چشم مي خورد، اما در ساير جوامع نيز وجود دارد.
سيده فاطمه محبي، كارشناس مسايل اجتماعي شوراي فرهنگي اجتماعي زنان در پژوهشي كه در خصوص مشكلات كودكان در خانواده هاي تك والد انجام داده در مورد تأثيرات منفي عدم حضور يكي از والدين در خانواده مي گويد: اكثر تحقيقاتي كه با موضوع خانواده هاي تك والدي انجام شده است، در مورد پيامدهاي منفي وضعيت نامطلوب اقتصادي بر روي كودكاني است كه دور از پدرشان زندگي مي كنند. اين تحقيقات تأكيد مي كند كه بايد مطالعات تطبيقي در مورد تأثير زندگي فقيرانه بر روي خانواده هاي تك والد و خانواده هاي دو والد انجام شود. پژوهشگران معتقدند كه زيان فقدان پدر در خانواده هاي تك والدي كه زن سرپرست آن است، تنها از دست دادن درآمد مرد نيست. پدراني كه همسرشان را طلاق داده اند، از تأمين معاش فرزندان خود دست مي كشند و مادران را وا مي دارند تا تمام بار مالي خانواده، اعم از خود و فرزندان را برعهده بگيرند، در نتيجه فشار اقتصادي باعث مي شود كه اين مادران فرصت كمتري براي مراقبت از كودكان خود داشته باشند.
اغلب كودكاني كه در خانواده هاي مادرسرپرست زندگي مي كنند، ناگزيرند كه به لحاظ عدم حضور پدر، با چالش هاي مالي و درگيري هاي آن مواجه شوند. اين گونه كودكان (به ويژه كودكان طلاق)، غالباً افت از زندگي نرمال و استاندارد يا درگيري با فقر شديد را تجربه مي كنند. آنها اغلب از قدرت بيان ضعيف و دسترسي محدود به تحصيلات رنج مي برند، اين شرايط نتيجه فقدان درآمد كافي و همچنين عدم حضور پدر در خانواده است.
فشارهاي ديرينه ناشي از فقر، به همراه حجم بالاي وظايفي كه مدام اضافه مي شود، موجب آسيب پذيري و استرس در زندگي جديد مي گردد و مادران مجرد، غالباً سيكلي از نااميدي و يأس را براي خود و فرزندانشان تجربه مي كنند.
اثرات تربيتي
زماني كه سرپرست خانواده، مجرد، فقير و شاغل است، غالباً براي انتخاب ميان كيفيت تربيت كودكان دچار مشكل مي شود. اغلب مشاغلي كه درآمد كافي دارند، مستلزم صرف وقت به مدت طولاني و يا صرف ساعات غيرمعمول براي كار هستند و اين شرايط، براي اكثر والدين تنها، بدين معناست كه آنها به عنوان سرپرست خانواده، كمتر مي توانند از تجربيات و آموزش هاي تربيتي بهره گيرند، زيرا به ميزان طولاني كار مي كنند و يا از بچه هاي زيادي مراقبت مي نمايند.
اين پژوهشگر معتقد است: مادراني كه به تازگي بيوه شده اند، ضمن اين كه براي فقدان شريك و يار زندگي خود بسيار غمگين هستند، مجبورند وظايف و مسئوليت هاي خانه داري را نيز انجام دهند. اين تعديل و تنظيم وظايف ممكن است ماه ها و يا سال ها طول بكشد تا اين كه آنان بتوانند از عهده مشكلات اقتصادي خويش برآيند و همچنين همزمان نقش دلداري و تسلي بخشيدن به فرزندان را ايفا كنند.
مادران مجرد نيز، بدون حمايت بستگان مخصوصاً والدين خود، مسئوليت بيشتري در تهيه مهد كودك مناسب براي كودكان خود دارند. آنها همچنين مشكلاتي را در تحمل فشارهاي احساساتي از قبيل شرمندگي و تنهايي دارند. بعضي از آنان حضور فرزند را مانع يافتن همسر مناسب مي دانند. البته كودكان نيز هر چقدر كه بزرگتر مي شوند، با سؤالاتي در مورد سرگذشت خود و نيازشان به حضور پدر، مادران را به ستوه مي آورند.
پروفسور ديويد پاپ به عنوان متخصص علوم اجتماعي، بيان مي كند كه داشتن خانواده اي با پدر و مادر اصلي، بهترين حالت زندگي براي كودكان است و خانواده تك والدي و خانواده هايي كه پدر يا مادرخوانده دارند، حالت مناسبي نيست. اگر ديدگاه هاي كنوني در باره ساختار خانواده، فقط منوط بر دلايل و مدارك علمي باشد، آنگاه منازعه ديدگاه هاي رايج در جامعه، در باره خانواده نمي تواند در مرحله نخست قرار گيرد. در حقيقت مدارك به طور صريح بيان مي كند كه «خانواده سنتي» (دووالد) نه فقط تنها واحد با دوام جامعه مي باشد بلكه بادوام ترين واحد است.انجام رفتارهاي بسيار بد در بين فرزندان خانواده هاي تك والدي، از فرزندان گروه دوم بيشتر است.همچنين افزايش ميزان بروز بيماري هاي رواني، خودكشي، اعتياد و آسيب رساني در بين كودكان خانواده هاي تك والد بيشتر است.
محققان دريافتند كه قصور در انجام وظايف والدين نظير مشاركت و رسيدگي ضعيف به امور كودكان در خانواده هاي تك والدي، اين نتايج را در بر دارد:
۵۰ درصد احتمال مردودي در مدرسه (كه اين ميزان با كنترل والدين بر امور تحصيلي فرزندان بين ۶-۳ درصد است).
۲۰ درصد احتمال بارداري و داشتن فرزند در سنين ۱۳ تا ۱۸ سالگي (كه اين ميزان با كنترل والدين بين ۵-۴ درصد است).
۱۰۰ درصد احتمال اخراج از مدرسه يا محل كار (كه اين ميزان با كنترل بين ۳-۰ درصد است).
تحقيقات بسيار زياد سال هاي اخير در مورد خانواده هاي تك والدي (به ويژه مادران مجرد و خانواده هاي طلاق) نشان مي دهد كه اثرات اين پديده مي تواند بسيار پايدار باشد. پس از تعديل ساير عوامل و متغيرها مشخص گرديد بچه هايي كه تنها با يك والد زندگي مي كنند، نسبت به بچه هايي كه با دو والد زندگي مي كنند، دو برابر بيشتر مبتلا به بيماري هاي روحي و رواني هستند. آنها همچنين در مورد احتمال خودكشي و بيماري هاي مربوط به مشروبات الكلي دو برابر بيشتر در معرض خطر هستند. خطر ابتلا به استفاده از مواد مخدر در بين دختران خانواده هاي تك والد، سه برابر پسران در اين خانواده ها است. پسران در خانواده هاي تك والدي نسبت به دختران بيشتر در معرض مشكلات روحي- رواني و مسايل مربوط به مواد مخدر هستند، همچنين به دلايل مختلف، مرگ و مير در ايشان بيشتر است.
كودكاني كه فقط با مادرشان زندگي مي كنند و با فقر و غيبت پدر مواجهند، بيش از بچه هايي كه پدر و مادر در كنارشان هستند، افت تحصيلي دارند و از مدرسه اخراج مي شوند، دست به بزهكاري كودكانه مي زنند، مواد مخدر مصرف مي كنند و مرتكب جرايم بزرگسالان مي شوند.
اثرات رفتاري
محققان معتقدند عدم حضور پدر، اثرات متفاوتي را بر روي رفتار دختران و پسران دارد. هنگامي كه پدر خانواده حضور ندارد، پسران تمايل بيشتري دارند كه قواعد و قالب هاي اجتماعي را نقض كنند. عدم حضور پدر، پايداري احساس دختران را به مبارزه مي طلبد، اما به نظر مي رسد كه ظاهر رفتار دختران را در مدرسه تحت تأثير قرار نمي دهد.
اكثر تحقيقات، در مورد اثرات عدم حضور پدر در انجام كارهاي خردمندانه و عاقلانه كودكان است. تعدادي از مطالعات نشان مي دهد كه كودكان در خانواده هايي كه پدر در آن حضور ندارد، از هوش (IQ) پايين تري برخوردارند، همچنين بيان و گفتار آنها در سطح پاييني مي باشد. روان شناسان معتقدند، عدم حضور پدر بر تكلم و نوع بيان دختران نسبت به پسران بيشتر است. بيان عاقلانه اغلب پسران با عدم حضور پدر صدمه مي بيند. متغيرهاي واسطه اي ديگر، نظير استراتژي و نحوه برخورد والدين و فرزندان مي تواند اين تفاوت ها را بيشتر و بهتر تبيين كند. مطالعات آسيب شناسي رواني بر روي كودكاني كه با غيبت پدر مواجهند، نشان مي دهد كه اين كودكان نسبت به كودكاني كه پدر در خانه آنها حضور دارد، بيشتر در معرض ناهنجاري هاي احساسي و افسردگي هستند.
اكثريت تحقيقات، اثرات عدم حضور پدر را بر رشد هويت مردانگي، موفقيت در مدرسه و شجاعت اجتماعي تأييد مي كند، زيرا اين ويژگي ها در موفقيت فرد در زندگي بزرگسالي و اجراي كامل نقش يك مرد به عنوان تأمين كننده اقتصاد خانواده مؤثر است. محققان دريافتند پسراني كه در خانواده هاي بدون حضور پدر زندگي مي كنند، كمتر حالت مردانه دارند و بيشتر حالت زنانه به خود مي گيرند.
پرخاشگري پسران در خانواده هاي بدون پدر نيز بيشتر است و علت آن ناتواني مادر به عنوان سرپرست خانواده در پرورش حالات مردانه در پسران است و امر كردن بيش از حد به پسران موجب ايجاد حالت پرخاشگري در آنها مي شود. به اعتقاد وي حضور پدران موجب كاهش تمايلات پرخاشگري در پسران مي شود و لذا به نظر مي رسد پرخاشگري نتيجه غيرمستقيم ارتباط ناهمگون و ناسازگار پسر با پدر مي باشد.
تحقيقات نشان مي دهد كه كودكان خانواده هاي تك والدي در مقايسه با كودكان داراي دو والد، سازگاري كمتري دارند. كودكاني كه به وسيله يك والد بزرگ شده اند، با اشكالاتي نظير پايين بودن طبقه اجتماعي، مسكن نامناسب و شرايط سخت اقتصادي مواجه هستند.
مشكلات رفتاري در بين كودكاني كه والدينشان طلاق گرفته يا جدا شده اند، نسبت به كودكاني كه والد آنها فوت شده است، به ميزان بيشتري مشاهده مي شود. طلاق، خطري بزرگ براي گستره وسيعي از اجتماع است، همچنين طلاق والدين، عامل ايجاد مشكلات روحي در بين جوانان و بروز مشكلاتي نظير عدم دستيابي كافي به تحصيلات، اعتماد به نفس ضعيف، اضطراب هاي روحي، ارتكاب به جرم يا تكرار جرم، استعمال مواد مخدر و ارتكاب به تجاوز، زودرسي در حالات جنسي، ارتكاب جرايم بزرگسالانه، افسردگي و اقدام به خودكشي است.
اثرات آموزش
كودكاني كه فقط با مادرشان زندگي مي كنند و با فقر و غيبت پدر مواجهند، بيش از بچه هايي كه پدر و مادر در كنارشان هستند، افت تحصيلي دارند و از مدرسه اخراج مي شوند، دست به بزهكاري كودكانه مي زنند، مواد مخدر مصرف مي كنند و مرتكب جرايم بزرگسالان مي شوند. لذا سلامت جسمي و رواني كودك در معرض خطر است و رفتن كودك به مدرسه و بازگشت وي از آن، به يك ماجراي پردردسر تبديل شده است. فقر و غيبت پدر، چنين تأثيراتي را بر زندگي كودك مي گذارد.
اثرات بهداشتي (جسمي و رواني)
تحقيقات نشان مي دهد كه فرزندان خانواده هاي تك والد و دو والد در رشد رواني،  رفتارهاي اجتماعي و هويت جنسي متفاوت هستند. البته متغيرهايي نظير سطح درآمد و طبقه اقتصادي- اجتماعي در نتايج مؤثر است. به طور نمونه در شرايط برابري اين متغيرها، بين رشد ذهني، موفقيت علمي و رفتاري و هويت جنسي كودكان خانواده تك والدي و خانواده دو والدي تفاوت كمتري مشاهده مي شود.
دختراني كه رابطه تنگاتنگي با والدين خود دارند و به شدت از سوي آنان حمايت مي شوند، ديرتر به بلوغ و رشد مي رسند و دختراني كه در محيط ارتباطي سرد و داراي فاصله ارتباطي با والدين خود هستند، در سن پايين تري به بلوغ مي رسند. در واقع دختراني كه در طي ۵ سال اول زندگي خود، رابطه تنگاتنگ و مثبتي را با والدين خود داشتند، نسبت به دختراني كه روابط سرد با والدين خود داشتند، ديرتر به بلوغ مي رسند. محققان دريافتند كه كيفيت برخورد و رفتار پدران با دختران، مهم ترين نشانه زمان بندي بلوغ دختران است. پدر دختراني كه ديرتر به بلوغ مي رسند؛ معمولاً در رشد و تربيت دختران، همكاري و مشاركت بسيار دارند و پشتيبان و حامي همسر خود (مادر دختر) بوده اند، اما در سنين رشد دختران، ارتباط پدر با دختر بيش از ارتباط دختر با مادر مي تواند مؤثر باشد. محققان معتقدند كه دختران، ناآگاهانه زمان بلوغ خود را براساس رفتار پدرشان تنظيم مي كنند. دختراني كه در خانه هاي بدون حضور پدر و يا با ناپدري زندگي مي كنند، زودتر از ديگران به بلوغ مي رسند كه اين امر معضلات اجتماعي و رواني بسياري را به همراه خواهد داشت.
ازدواج مجدد و ناسازگاري كودكان
اگر ازدواج به طور صحيح انجام شود براي كودكان قابل پذيرش است، اما در هر حال وجود ناپدري باعث تغييرات زيادي در خانواده مي شود كه گاه اين تغييرات مثبت و گاهي منفي هستند. وقتي ناپدري افراد وارد زندگي كودكان مي شود، كودكان احساس آسودگي اقتصادي مي كنند اما ممكن است وجود ناپدري در زندگي برخي كودكان باعث ايجاد مشكلاتي شود، چون، عدم سازگاري، تغيير در نقش و رفتار كودك، رقابت در جهت كسب محبت از مادر، سردرگمي در هويت يابي، دشواري در شكل گيري رفتاري طبيعي و... مي شود و علاوه بر اينها ممكن است آسيب هاي اجتماعي پنهان ديگري را نيز را در پي داشته باشد لذا در اينگونه خانواده ها، ازدواج مجدد بايد با توجه به نوع جنسيت و سن فرزندان، همچنين زمان انجام اين امر (با توجه به فاصله زماني از دست دادن يكي از والدين تا ازدواج مجدد) انجام شود تا راحت تر از سوي كودكان مورد پذيرش قرار گيرد.

اجتماعي
ادبيات
اقتصاد
انديشه
سياست
ورزش
|  ادبيات  |  اقتصاد  |   اجتماعي  |  انديشه  |  سياست  |  ورزش  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |